تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با دکتر عباس ولی، استاد علوم سیاسی در استانبول

ناسیونالیسم کردی و دیگران

هدایت جان
ترجمه از زبان کردی: یوسف حاجی میرزایی

تاریخ، سرشار از مبارزه و تلاش ملت‌ها برای احقاق حقوق از دست رفته‌ی خود علیه ظلم و ستم صاحبان قدرت بوده است.

در این میان مبارزات کردها طی یک‌صدسال گذشته، فراز و نشیب‌های بسیاری از سر گذرانده است. آن‌چه مبارزات کردها را متمایز می‌سازد، عدم تحقق بسترها و زمینه‌های شکل‌گیری مبارزه‌ای یکپارچه و واحد است.

در این گفت‌وگو «عباس ولی» در پی آن است تا با بازخوانی این مبارزات، دلایل عدم شکل‌گیری حرکتی فراگیر در میان کردها را تبیین کند و با بازتعریف مفاهیمی چون ناسیونالیسم، ملت و ملی‌گرایی دریچه‌ای نو و تازه در این زمینه بگشاید.

عباس ولی در سال ۱۹۵۰ در شهر مهاباد متولد شد. وی مدرک لیسانس و فوق لیسانس (۱۹۷۵) خود را در رشته‌ی علوم سیاسی در دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی کنونی) اخذ کرد. پس از آن به بریتانیا مهاجرت کرد و بعد از تکمیل تحصیلات در لندن، مدرک دکترای خود را دریافت کرد. او از سال ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۴ در دانشکده‌ی علوم سیاسی دانشگاه ولز در سوانسیا (Swansea) مشغول تدریس و استادیار دانشگاه بود. بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ در دانشگاه استانبول در رشته‌ی علوم سیاسی تدریس و مقالات و تالیفات بسیاری در زمینه‌ی ناسیونالیسم کردی منتشر کرد.

دکتر عباس ولی، صاحب نظر و متخصص در سیاست و تاریخ خاورمیانه است. او پس از تأسیس دانشگاه بریتانیایی کردستان در اربیل در سال ۲۰۰۸ به ترکیه بازگشت و هم اکنون صاحب کرسی علوم سیاسی دانشگاه بوگازیچی (Boğazici ) در استانبول است.

گفتمان ناسیونالیسم از چه زمانی در خاور میانه به عنوان یک پارادایم فکری مطرح شد؟

گفتمان ناسیونالیسم از اواسط سده‌ی نوزده به بعد وارد خاورمیانه شد. تاریخ‌نگاران و تاریخ‌نویسان همگی متفق‌القولاند که انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ تأثیری سریع و اساسی چه از نظر فکری و چه سیاسی بر خاورمیانه نداشت که آن زمان بخش عمده‌ای از آن زیر سیطره‌ی امپراتوری عثمانی و بخش دیگر آن تحت سلطه‌ی ایران بود. ایده‌ی ناسیونالیسم به همراه تفکر رفرم و اصلاح در دوران پایانی امپراتوری عثمانی در اواسط سده‌ی نوزدهم به بعد به شیوه‌ای تئوریزه نشده در نوشته‌های «عثمانی‌های جوان» ظاهر شد. آن هم بیشتر ناسیونالیسمی فرهنگی بود.

این تفکر در گفتمان و پس‌زمینه‌ی نوشته‌های «عثمانی‌های جوان» دیده می‌شود. به ویژه زمانی که می‌خواهند با حکومت قانون، قدرت امپراتور را محدود سازند. اگر بخواهیم به شیوه‌ای دقیق سخن بگوییم اساس این تفکر در سال ۱۸۷۵ شکل گرفت، اما در نوشته‌های «عثمانی‌های جوان» دیده نشده است که از ملت‌های دیگر سخن گفته باشند. فرآیند اصلاح و رفرم مورد نظر آنها، پیش از هر چیز تأسیس پارلمانی بود که قدرت آن از امپراتوری عثمانی محدودتر باشد. بعد نیز دیدیم که شکست خورد.

پس از آن، تفکر رفرم و اصلاح‌طلبی در چهارچوب ناسیونالیسم مطرح می‌شود. در اواخر قرن نوزدهم می‌بینیم که برای اولین‌بار در مباحثه‌ها سخن از مفهوم ملت ترک می‌رود. اساس و شکل این مفهوم رویکردی قومیتی دارد. اگر به جلوتر نگاه کنیم در سال ۱۹۰۸ که ترک‌های جوان دست به کودتا می‌زنند و قدرت عثمانی را تضعیف می‌کنند و خود قدرت را به دست می‌گیرند، می‌بینیم که این گفتمان رویکردی بیشتر قومی- ترکی دارد، این امر به سال ۱۹۰۸ برمی‌گردد که اعراب و کردها نیز مبارزات خود را آغاز کرده‌اند و از ملیت‌های عرب و کرد سخن گفته‌اند. اگر بخواهیم درباره‌ی ناسیونالیسم عرب سخن بگوییم مفهومی تحت عنوان ملت واحد عربی در آن گفتمان، مقوله‌ای بسیار مدرن است. پیشتر مقوله‌ای تحت عنوان ملت واحد عربی مطرح نبوده است. اگر هم بوده باشد به شیوه‌ی امم عربی از آن سخن رفته که جنبه‌ی فرهنگی، تاریخی و مذهبی داشته است، اما ناسیونالیسمی عربی که رویکردی سیاسی- حقوقی داشته باشد در اواخر قرن نوزدهم پدیدار شد.


عباس ولی

اگر نگاهی به کتاب جرج آنتونیوز (بیداری اعراب) بیاندازیم که پس از سال ۱۹۲۰ و به دنبال زوال امپراتوری عثمانی نوشته شده، این نظر را تأیید می‌کند. در آغاز نیز سخن از ناسیونالیسم عربی بیشتر در شام و لبنان امروزی که آن زمان به آن سوریه‌ی بزرگ گفته می‌شد، مطرح شد و این هم بیشتر در میان نخبگان بود. کلیسای آدونتیستی آمریکایی که در آنجا تبلیغ می‌کرد، به مرکزی تبدیل شد برای گسترش و پیشبرد تفکر ناسیونالیسم عرب، اما اگر دقت کنیم در جایی مثل مصر و یا عراق بعدها سخن از ناسیونالیسم ملی در می‌گیرد، در مصر در گفتمان کسانی که از شورش کولونیل اعرابی علیه انگلیسی‌ها در سال ۱۹۸۲ پشتیبانی می‌کردند، برای اولین‌بار سخن از ملت مصر می‌رود که پیشتر، از آن سخنی گفته نشده بود.

در میان کردها برخی گمان می‌کنند ناسیونالیسم کردی پیشینه‌ای چندهزار ساله و یا چندصد ساله دارد، اما همان‌گونه که مطلعید و در نوشته‌هایم نیز به آن اشاره کرده‌ام، بر این باورم که ناسیونالیسم کردی پدیده‌ی تازه‌ای است و در واقع به اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست برمی‌گردد.

ممکن است عدم تعریف مفهوم ملت باعث کج‌فهمی شود. در این مبحث مفهوم ملت به مثابه مفهومی فرهنگی به کار برده نمی‌شود؛ چراکه مفهوم ملت کرد در چهارچوب فرهنگی پیشینه‌ای دور و دراز دارد. تا آنجایی که به این مبحث برمی‌گردد، ملت در شکل و چهارچوب حقوقی و سیاسی است. به این معنا که چه وقت ملت برای نخستین‌بار در تاریخ به اساس و پایه‌ای برای بنیان نهادن قدرت سیاسی و آبشخوری جهت مرجعیت سیاسی تبدیل می‌شود. از همین نقطه‌نظر مفهوم به عنوان مفهومی حقوقی- سیاسی برگرفته می‌شود. درست است که پیشتر افرادی مثل احمدخانی و یا بعدها حاجی قادرکویی از کردها سخن گفته‌اند و حتی خواسته‌ی برپایی دولت کردی را مطرح کرده‌اند اما مقصود من از ملت و ملیت چیست؟ دولت ملی چیست؟ آن‌چه احمدخانی مطرح کرده بود دولتی بوده که یک کرد رهبر و یا پادشاه آن باشد که این یک دولت ناسیونالیستی کردی نبوده.

میان ملی‌گرایی و میهن‌پرستی تفاوت اساسی وجود دارد. میهن‌پرستی پدیده‌ای بسیار کهن و تاریخی است. میهن‌پرستی مفهومی است که می‌تواند با بسیاری از ایدئولوژی‌ها خود را همراه کند و با آنها هم‌سفره شود. ببینید! یک لیبرال، یا یک کمونیست و یا یک اسلام‌گرا می‌توانند در عین حال میهن‌پرست هم باشند. حال اگر کسی میهن‌پرست باشد هدفش این است که مرزهای میهن خود را محافظت کند و اجازه ندهد بیگانه بر میهنش مستولی شود و آن را به اشغال خود درآورد. یک میهن‌پرست در واقع دارای گرایش قومی است، گرایش قومی دارد و نمی‌شود آن را به ناسیونالیسم تعبیر کرد و دربرگیرنده‌ی حقوق ملی نیست.

با توجه به مباحثی که درباره‌ی تاریخ ورود گفتمان ناسیونالیسم بیان کردید، لطفا توضیح دهید بسترهای این امر تا چه اندازه فراهم بوده است؟

همیشه نخبگان فکر و ایده ناسیونالیسم را وارد فضای فکری جامعه کرده‌اند و نخبگان هر جامعه‌ای هم ویژگی‌های مختص به خود را دارند. روشنفکری جوامع کردی و عربی و فارسی با خوانش و تفکر مذهبی آمیخته بوده است. به همین خاطر امروزه می‌بینیم که ادبیات و مذهب با تفکر ملی و ملی‌گرایی آمیخته شده است. تا آن‌جایی که به جامعه برمی‌گردد تفکر ناسیونالیسم به طور مستقل وجود نداشته بلکه آن نخبه‌ای که دست پرورده‌ی جامعه و فکر مذهبی است آن را مطرح کرده است.

البته بخش دیگری از آن هم توسط نخبگانی وارد شد که تفکر عقل‌گراتری داشتند که آنها هم یا از میان بروکرات‌ها بودند و یا از سپاه عثمانی. به عنوان مثال کسی که برای اولین‌بار تاریخ کردها را نوشته محمدامین ذکی بود که خود در کتابش عنوان می‌دارد افسر سپاه عثمانی بوده و در سیستم سپاه عثمانی مشغول به کار بوده است. تا زمانی هم که امپراتوری عثمانی از میان نرفته بود به کرد بودن و هویت خود چندان فکر نکرده بود. این پدیده در آن زمان بسیار رایج بود. برای مثال من نامه‌های بازرگانان مهاباد را دیده‌ام که در اواخر قرن نوزدهم نوشته شده‌اند و با اینکه در آن زمان فشار و اجبار سیاسی بر استفاده از زبان فارسی نبود، اما آن نامه‌ها را به زبان فارسی نگاشته‌اند.

این خود ثابت می‌کند که در آن زمان تفکر ناسیونالیستی به شیوه‌ای سیاسی مطرح نبوده است. مسئله‌ی زبان که همیشه وجهه‌ای سیاسی به ناسیونالیسم می‌بخشد به یک مناقشه و مسئله‌ی سیاسی تبدیل نشده بود. بازرگانان مهاباد اگرچه مجبور نبودند به فارسی بنویسند اما از زبان فارسی برای نامه‌نگاری‌های‌شان استفاده کرده‌اند. من نمی‌گویم که آنها حس میهن‌پرستی نداشته‌اند بلکه بسیار هم میهن‌پرست بوده‌اند اما تفکر ناسیونالیسم و چیستی دولت ملی و حق داشتن ملت و چگونگی برپایی آن به تازگی مطرح شده بود.

با توجه اینکه ناسیونالیسم خود نتیجه و محصول مدرنیته است، در خاورمیانه این مفهوم تا چه حد توانسته خود را با مولفه‌های اساسی مدرنیته سازگار کند؟

برای پاسخ به این پرسش باید از دو منظر وارد شد. برای اینکه جنبش‌های ناسیونالیستی (درمنطقه) تا حدودی، در یک بازه‌ی زمانی آغاز شدند. مبارزه‌ی ناسیونالیسم عرب علیه سلطه‌ی کشورهای اروپایی و بریتانیا متمرکز بود، اما برای اینکه بتواند هویتی یکپارچه ارائه دهد و برای کل اعراب مقبول افتد ناچار بود هویت و حقوق ملت کرد را انکار کند. درست است که ناسیونالیسم در خاورمیانه یک فرآیند است، اما این خود به چند فرآیند جانبی دیگر تقسیم می‌شود. دغدغه‌ی ناسیونالیسم کردی همان مشکل و مبارزه با سلطه‌ی خارجی ناسیونالیسم عربی و ترکی نبود، برای اینکه اصلاً قدرت و سیطره‌ای نداشت. تنها وقتی که این سیطره وجود داشته زمانی بوده که انگلیسی‌ها، خود، قدرت را به شیخ محمود واگذار کرده بودند. او اما به علت سیاست غلط و سردرگم خویش نتوانست تعادلی را که می‌خواست، ما بین قدرت‌های عثمانی و بعدها ترکیه و بریتانیا به‌وجود آورد، و در اثر سیاست اشتباه خود زوال پیدا کرد و از میان رفت.

به همین سیاق ناسیونالیسم در خاورمیانه دوگونه بوده‌اند. اول ناسیونالیسمی که پس از دستیابی به قدرت خود را معرفی کرده‌اند (مثل ترک و فارس و دول عربی) و دوم ناسیونالیسمی مثل ناسیونالیسم کرد و ارمنی و بلوچ که از منظر جداگانه‌ای وارد میدان شده‌اند. زمانی که دولت ترکیه و دول عربی و در ایران دولت مدرن سر کار می‌آیند اینها برای معرفی قدرت خود باید هویت ملی ملیت‌هایی چون کرد و بلوچ و ... را انکار کنند تا اینکه بتوانند هویت خود را به عنوان یک ملت یک‌دست شکل دهند.

در کل ناسیونالیسم در خاورمیانه دارای خصوصیات ویژه‌ی خود بوده است. ناسیونالیسم‌هایی که توانسته‌اند دولت خود را مستقر کنند تا حدودی چهره‌ی ضد اشغال‌گر و ضد استعماری از خود نشان داده‌اند. حداقل در ترکیه در سال ۱۹۲۳ بعد از استقرار، دولت خود را ضد اشغال‌گر می‌شناساند و یا ناسیونالیسم عرب از منظر ملت واحد عربی از اشغال‌گر بودن انگلیسی‌ها سخن می‌گوید. پس از استقرار دولت مرکزی نقش ضد استعماری این ناسیونالیسم‌ها کمرنگ شده و از خود محتوایی سلطه‌گر بروز داده‌اند و ملیت‌های دیگر زیر دست خود را انکار کرده‌اند. این انکار ملت‌های زیر دست توسط ناسیونالیسم‌های فارس و عرب و ترک زمینه‌ی قبلی داشته و این ادعای ضد استعماری و ضد امپریالسیتی این ناسیونالیسم‌ها را زیر سئوال برده است.

اکنون در ترکیه جشن استقلال کشور (۱۹۲۳) برپا می‌کنند و آن را ارج می‌نهند و سخن از دستاوردهای آن و بیرون راندن یونانی‌ها و شکست دادن انگلیسی‌ها و ... می‌کنند. اینگونه خود را شناساندن (ضد سلطه و ضد اشغال‌گری) هم‌زمان شده با انکار هویت کرد. این پارادوکس در محتوای ناسیونالیسم فارس و عرب نیز وجود دارد. از طرفی پرچم آزادی و ضد استعمار بلند می‌کنند و از طرف دیگر برای اینکه خود هم‌چنان بردوام بمانند در درون سیستم خود رویه‌ی سلطه‌گری و اشغال‌گری پیش می‌گیرند. این ناسیونالیسم‌ها همیشه شرعیت گفتمان خود را از نقابی که از بیرون نمایش داده می‌شود، می‌گیرند و هرگز نمی‌توانند از چهره و روش اعمالی در درون خود سخن گویند. همین خصوصیاتی که از آنها نام بردیم باعث شده که (مفهوم) ناسیونالیسم در خاورمیانه نحیف و ناتوان به نظر برسد.

پارادوکس‌هایی که در ناسیونالیسم‌های فارس و ترک و عرب به آنها اشاره کردید چه تأثیراتی بر ناسیونالیست‌های کرد و بلوچ و ... داشته است؟

ناسیونالیسم‌های اشغال‌گر باعث شده‌اند ناسیونالیسم کردی بیش از پیش بال و پر بگیرند، اما هم‌زمان با این رشد و نمود، مفهوم سوسیالیسم نیز در این دیار خود را مطرح ساخته است. تفکر سوسیالیسم در ایران (۱۹۳۰) و ترکیه به محض اینکه وارد میدان می‌شود، با سرعتی بسیار بر گفتمان ملی تفوق می‌یابد و آن را به حاشیه می‌برد. یعنی ناسیونالیسم ترک و عرب و فارس آن قدرت و توان گفتمانی و سیاسی را ندارند که بتوانند در برابر نفوذ و گسترش گفتمان سوسیالیسم بایستند که مدام از برابری و احترام و به رسمیت شناختن فرهنگ‌ها و قومیت‌ها سخن می‌گوید. به همین خاطر تعجب‌آور نیست که در ایران و ترکیه و عراق روشنفکران ملت‌های زیر دست، بیشتر خود را در جنبش‌های سوسیالیستی می‌بینند. به عنوان مثال آذری‌ها در ایران در جنبش مارکسیستی نقش بسزایی داشته‌اند و به همین ترتیب کردها و در ترکیه نیز ارمنی‌ها هم به جنبش‌های مارکسیستی می‌پیوندند.

دریافت کردها از ناسیونالیسم چگونه بوده و در عمل چگونه با این مفهوم برخورد کرده‌اند؟

برخورد کردها با ناسیونالیسم تحت تأثیر خصوصیات تاریخی و فرهنگی کردی بوده است. چندپاره شدن کردستان (مابین کشورهای مختلف) باعث شده فرآیند همه‌گیر شدن ناسیونالیسم برای احقاق حق کردها جهت داشتن یک ملت واحد در یک چهارچوب گفتمانی ایده‌آلیستی باقی بماند و تا اندازه‌ای دور از واقع به نظر آید. کسانی که در این زمینه کار کرده‌اند نتوانسته‌اند آن را تئوریزه کنند. به همین خاطر است که این چند پاره شدن کردستان باعث شده مقوله‌ی ناسیونالیسم ملت واحد کرد موفقیتی نداشته باشد. اگر از منظر سیاسی هم به آن نگاه کنیم، می‌بینیم جنبش ناسیونالسیتی کردی جنبشی خودمختارطلب بوده است و در این گفتمان خودمختارطلب نیز یک ناهمخوانی و تناقض آشکار به چشم می‌خورد.

این جنبش‌ها در گفتمان خود به ملت واحد کرد اشاره می‌کنند اما سیاست‌های آنها هرگز مرزهای این ملت واحد را در بر نگرفته و اگر هم در بر گرفته، گفتمان‌شان از واقعیت به دور بوده و یا به گونه‌ای بوده که در زمانی بسیار دور به واقعیت می‌پیوندد. جدا از اینها چندپاره بودن، کردستان را از منظر اجتماعی دچار منطقه‌گرایی بزرگی کرده است. پدید آمدن این منطقه‌گرایی هم دلایل مختص به خود را دارد و یکی از آن دلایل هم این است که در چهار بخش کردستان جامعه و فرهنگ کردی، از نظر سیاسی و اقتصادی و حقوقی در چهار چارچوب جداگانه و مختص به خود شکل گرفته‌اند و هرکدام حامل ویژگی‌های خاص خود هستند.

اکنون می‌توان تفاوت‌های فرهنگی کردهای ایران با کردهای عراق و ترکیه و سوریه را به آسانی دید. هنگامی که قدرت سیاسی در چارچوب خودمختاری در دست کردها نیست، این تفاوت‌ها زیاد خود را نشان نمی‌دهند اما وقتی که در یکی از این بخش‌ها کردها صاحب قدرت سیاسی می‌شوند تفاوت‌ها به چشم می‌آیند. اگرچه در حال حاضر در کردستان جنوبی (شمال عراق) دولت (محلی) تلاش زیادی برای از بین بردن این تفاوت‌ها می‌کند، اما نمی‌تواند در این کار موفق شود. به این علت که این تفاوت‌ها در جامعه ریشه دوانده، اما اگر کردهای عراق به ایران یا ترکیه سفر کنند این تفاوت‌ها را احساس نمی‌کنند زیرا در این کشورها کردها از داشتن قدرت سیاسی بی‌بهره‌اند. یعنی نمود سیاسی این تفاوت‌ها به این بستگی دارد که در کدام یک از بخش‌های کردستان باشید و در آن بخش کردها تا چه حد به بهره‌مندی و داشتن قدرت سیاسی نزدیک باشند.


حال اگر یک کرد ایرانی را که چندسالی در کردستان عراق و حکومت محلی کردها زندگی می‌کند و یک کرد عراقی را نیز که در ایران زندگی می‌کند در نظر بگیریم، کردی که در لوای قدرت سیاسی ایران زندگی کرده تفاوت‌های فرهنگی بین خود و کرد ایرانی را زیاد حس نمی‌کند اما کرد ایرانی که در حکومت کردستان، در عراق، زندگی کرده این تفاوت‌ها را به آسانی احساس می‌کند. به این خاطر که قدرت سیاسی به دست خود کردهاست و عربی در کار نیست که کاستی‌ها را پای او بنویسد. این تفاوت‌های فرهنگی ناشی از چندپاره شدن کردستان، بر هویت و سیاست تفکری که خواسته‌ی گفتمان ملی پدید آورد تأثیر گذاشته است. به همین علت هرگاه خواسته‌اند در راستای گفتمان ملت واحد فعالیت کنند همیشه در صدد این بوده‌اند که آن خصوصیات و ویژگی‌های منطقه‌ای خود را دخیل کنند و این نیز به مشکلی برای فرآیند شکل‌گیری گفتمان ملت واحد تبدیل شده است.

این ساختار برای مدت زیادی به همین شکل باقی خواهد ماند. به این علت که یک سیستم گفتمانی و تئوریک نیازمند فعالیت در یک چارچوب واحد است. سیستم گفتمان ناسیونالیسم کردی، که جهت برساختن یک بن‌مایه‌ی تئوریک برای ایجاد یک تفکر ناسیونالیستی همه‌گیر (کردستان بزرگ) تلاش می‌کند، همیشه دغدغه‌اش این بوده که جنبش و حرکتی بیابد که خود را با آن تبیین و توجیه کند که چنین جنبشی تاکنون وجود خارجی نداشته است. از هر منظری به مسئله بنگریم می‌بینیم که حرکات و تلاش‌ها منطقه‌ای بوده‌اند و به گونه‌ای نبوده که تمام کردستان (چهار بخش) را پوشش دهد. به همین علت هم این گفتمان آنگونه که باید نتوانسته موفق شود.

شما در بیشتر آثار و نوشته‌های‌تان به این مسئله اشاره کرده‌اید که در کردستان ناسیونالیست وجود دارد اما ناسیونالیسم وجود ندارد، امکان دارد این را بیشتر توضیح دهید؟

تا جایی که به فکر و ایده‌ی ناسیونالیستی مربوط می‌شود، هر کردی احساس و آرزویی ناسیونالیستی نسبت به کردستان بزرگ دارد، اما جنبش و حرکت سیاسی که بتواند یک ایدئولوژی و فکر منسجمی برای این هدف تعرف و تبیین سازد و در جهت گسترش و به مقصد رساندن آن تلاش کند، وجود ندارد. اگر نگاهی به حرکات آزادی‌خواهانه‌ی کردها از ابتدا تا به امروز بیاندازیم، آیا حرکتی بوده که به نسبت این ویژگی‌ها را بیشتر در خود داشته باشد؟

جدا کردن یک مورد مشخص کار دشواری است؛ به‌ویژه اگر بخواهیم یک حرکت را به طور مشخص در نظر بگیریم، اما به باور من اکثر این حرکات در ذات خود چنین گرایشی را داشته‌اند. هرگاه هرج و مرج سیاسی بوده و دولت مرکزی قدرت کمتری داشته این گرایشات پررنگ‌تر شده و بیشتر خود را نشان داده‌اند. به عنوان مثال اگر نگاهی به گفتمان جمهوری کردستان (۱۳۲۴ در مهاباد) بیاندازیم، پررنگ شدن گرایشات (ناسیونالیسم کردستان بزرگ) به چشم می‌آید. اگر به سخنان قاضی محمد توجه کنیم این تشدید گرایشات را درمی‌یابیم، اما وقتی قاضی محمد با حکومت ایران و یا آذری‌ها مشغول مذاکرات سیاسی بوده، ناخودآگاه این گرایشات نیز کم‌رنگ‌تر شده و نمی‌توانند تا آن اندازه که لازم است خود را بنمایانند. به همین علت می‌بینیم در هنگام مذاکرات درخواست‌های قاضی از طرف مقابل ایجاد انجمن ایالتی ولایتی و تدریس و تعلیم زبان کردی و از این گونه مسایل است و هرگز سخنی از به رسمیت شناختن حق کرد به عنوان ملت در میان نیست.

در محافل خودی و تجمعات و جشن‌ها اما می‌بینیم که این خواسته در گفتمان آنها وجود دارد. در حرکت مرحوم بارزانی نیز این پارادوکس به چشم می‌آید. آن گرایشی که از کردستان بزرگ سخن می‌گوید گاه‌گاهی قدرتمندتر می‌شود و نمود پیدا می‌کند. با اینکه پشتیبانی کردهای ترکیه و ایران و سوریه را هم داشت و آنها از حرکت بارزانی حمایت می‌کردند اما وقتی که با حکومت عراق وارد مذاکره می‌شود نمی‌تواند به عنوان نماینده (و از طرف) تمام کردها سخن بگوید و تنها به عنوان نماینده‌ی کردهای عراق مذاکره می‌کند. در حرکت پ.ک.ک نیز تا سال ۱۹۹۴ به مدت ۱۰ سال گفتمان کردستان بزرگ وجود داشت، اما پس از سال ۱۹۹۴ از این گفتمان عقب‌نشینی می‌کند. به همین علت گفتمان تئوریک و تفکر ناسیونالیسم کردی تا اندازه‌ای بسیار به هنگام هرج و مرج سیاسی و عدم ثبات داخلی استراتژی کردستان بوده است.

شما از ضد استعمار بودن محتوای مفهوم ناسیونالیسم‌های عرب و ترک و فارس سخن گفتید و اینکه اینها ضمن اینکه خود جهت برپایی و استقرار دولت ملی خود در برابر سلطه‌گر و استعمار ایستاده‌اند در همان حال در قبال ملت‌های زیر دست خود سلطه‌گرند و حق ملی آنها را پایمال می‌کنند. این مسئله هم باعث شده که جنبش‌های کردی بیشتر به سوسیالیسم گرایش پیدا کنند. به نظر شما جنبش ملیت‌هایی مانند کردها تا چه حد توانسته با بهره‌گیری از مقوله‌ی سوسیالیسم در احقاق حقوق خود موفق شوند؟

به گمان من جریان سوسیالیسم صدمات زیادی به جنبش و فکر ناسیونالیسم در کردستان وارد آورده است. چپ، مسلح به سلاحی بود که توانست به آسانی از دیوار ملی‌گرایی و ملت‌خواهی که ناسیونالیسم و ملت به دور خود کشیده بود عبور کند. یک ملت دارای حدود و ثغوری قومی- فرهنگی است. از جنبه‌ی سیاسی و گفتمانی نمی‌توان به آسانی این حدود و ثغور را از میان برد. اگر چپ توانست در ایران و ترکیه و عراق و سوریه این حدود را از میان بردارد و وارد شود به این خاطر بود که هم در تئوری و هم در گفتمان خود سلاحی در اختیار داشت که توانست آن حد و مرزها را بشکند. این سلاح هم عبارت بود از امپریالیسم و مبارزه علیه آن.

علم کردن پرچم ضدیت خلق (مردم) با امپریالیسم (که کرد بخشی از این خلق بود) به این معنا بود که همه‌ی نیروهای ضد امپریالیستی از او پیروی کنند و در لوای او قرار گیرند. برای مثال حزب توده‌ی ایران کردها را از مبارزه‌ علیه جمهوری اسلامی ایران منع می‌کرد. به این بهانه که در بین خلق‌های مظلوم و رنجدیده، حکومت جمهوری اسلامی پرچم‌دار جنگ علیه امپریالیسم است. حزب توده و فداییان خلق و ... توانستند با استفاده از سلاح ضد امپریالیستی خود دیوار قومی ناسیونالیسم کردی را بشکنند. از میان رفتن این دیوار به این معنا بود که ناسیونالیسم از جنبه‌ی گفتمانی و تئوریک خلع سلاح شد و مفهوم و معنای خود را از دست داد و حتی تبدیل شد به شوخی و سخره. اکنون هم که حزب کمونیست کارگری از ناسیونالیسم کردی سخنی می‌گوید با بی‌حرمتی و تمسخر از آن نام می‌برد.

این برخورد نشان می‌دهد که این گروه‌ها شناخت و درک‌شان از ناسیونالیسم و تاریخ آن در حد بسیار کمی است و نمی‌دانند که از میان بردن این دیوار قومی- فرهنگی چه تبعاتی دارد. آن هنگام که آن دیوار و حد و مرز را از بین بردند (گمان می‌کنید) کومله چرا بازیچه‌ی دست منصور حکمت شد؟ چرا حزب دموکرات کردستان ایران به دستاویز حزب توده تبدیل شد؟ تنها علت این بود که از روی تئوریک خلع سلاح شدند. دیواری که از میان رفت باعث شد مفاهیم معنای خود را از دست بدهند و گفتمان ضد امپریالیستی هم منجر به این شد که سیاست کردی کارکرد و خصوصیات خود را از دست بدهد. هم اکنون هم این پارادوکس در حزب کمونیستی کارگری دیده می‌شود. همه‌ی سخن‌شان گفتمان مبارزات کارگری است تا جایی که در سیاست و فرهنگ کردی حرفی برای گفتن ندارند و از این منظر بسیار فقیرند. اگر به تلویزیون‌های آنها نگاهی بیاندازید، به زبان فارسی از مبارزه‌ی کارگری در ایران سخن می‌گویند، اما از جنبه‌ی هویت کردی و کرد بودن بی‌محتوا هستند.

به حزب دموکرات کردستان اشاره کردید و اینکه چگونه دستاویز حزب توده شد. وقتی دکتر عبدالرحمن قاسملو به حزب دمکرات پیوست به‌عنوان نماینده‌ی حزب توده عمل می‌کرد و شاهد بودیم که این حزب از حزبی ناسیونالیستی ساختار خود را چه از نظر فرم و چه عمل و گفتمان به سمت و سوی یک حزب چپی تغییر داد. به نظر شما این تغییر روش و گفتمان، نتیجه‌ی ورود دکتر قاسملو بود یا اینکه دلیل دیگری داشت؟

درست است. در ابتدا دکتر قاسملو مانند یک چپی وارد سیاست و مبارزه‌ی کردی شد و تامدتی هم سیاستش، سیاست حزب توده بود تا اینکه سیاست حزب دموکرات باشد. اما او تا آخر این رویه را دنبال نکرد و حداقل در یک دوره‌ی زمانی سیاست خود را تغییر داد. دکتر قاسملو سیاست حزب توده را درک کرده بود. من در این رابطه بسیار با وی سخن گفته بودم و فهمیدم که دکتر قاسملو سیاست این حزب را به خوبی درک کرده است، اما همیشه امید زیادی به حمایت اتحاد جماهیر شوروی داشت. بی گمان اگر وی تا پس از زوال شوروی زنده می‌ماند دید سیاسی و نگرش دموکرات‌تری پیدا می‌کرد. چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ تأثیر زیادی بر دکتر قاسملو گذاشت. همینطور رفتن به فرانسه و استادی زبان کردی نیز علتی برای تغییر فکر وی شد.

به نظرم اعتقاد و اعتمادی به حزب توده و سیاست‌هایش در او نمانده بود، اما خوانش درستی از نقش شوروی در مناسبات بین‌المللی نداشت. در سال‌های پایانی عمر خویش به سمت سوسیال دموکراسی، که در آن زمان به تازگی مطرح شده بود، سوق پیدا کرد. رساله‌ای نیز تحت عنوان «کورته باسیک» نوشت. از آن رساله معلوم می‌شود که در حال بازنگری آرای خود در رابطه با شوروی است و تلاش می‌کند چهره‌ی تازه‌ای از تفکر خود ارائه دهد اما فرصت آن را نیافت.

تنها دکتر قاسملو نبود که از حزب توده وارد حزب دموکرات شد، افراد زیادی از توده وارد دموکرات شدند. اگر به خاطرات غنی بلوریان نگاهی بیاندازیم که در سال ۱۹۵۴ نوشته، وی می‌گوید: به این علت وارد حزب توده شدیم که این حزب فکری تئوریک و علمی به ما می‌بخشد. همین‌طور متذکر می‌شود که توده از جنبه‌ی تئوریک قوی و ثروتمند است و ما از نظر تئوریک بی‌نیاز می‌شویم و از آنها (توده) مارکسیسم فرا می‌گیریم، اما غنی بلوریان آگاه نبود که توده‌ای‌ها درک درستی از مارکسیسم نداشتند و آن را نفهمیده‌اند.

اگر این سخنان را کنار سخنان و اعترافات کیانوری در زندان بگذاریم آن زمان که بازجو می‌پرسد: شما اگر خود را مارکسیست و حزبی مارکسیستی می‌دانید، آیا به درستی مارکسیسم را فهمیده بودید؟ کیانوری در سال ۱۹۸۵ اینگونه جواب می‌دهد: نه. ما از مارکسیسم چندان نمی‌دانستیم، افرادی مثل احسان طبری در میان ما بودند که مارکسیسم را می‌فهمیدند ولی ما فقط سیاست می‌کردیم.

کیانوری پس از نزدیک به ۴۰ سال از سخنان غنی بلوریان این را گفته، اما بلوریان در سال ۱۹۵۴ به این علت وارد توده شده بود که از آنها مارکسیسم یاد بگیرد. تأثیر حزب توده بر دموکرات و ناسیونالیسم کردی به تأثیر و نفوذ شوروی برمی‌گردد نه به تأثیر و جاذبه‌ی مارکسیسم. فقط و فقط تأثیر شوروی بود. متأسفانه تئوریزه کردن این تأثیرات از سوی تئوریسین‌های شوروی کار را دشوارتر کرده بود. به همین خاطر آنها هم ارتباطات خود را با احزابی چون دموکرات که نمی‌توانستند آن را حزبی پرولتاری بنامند و آنها را به نام (دمکراتیک مترقی) می‌نامیدند تنها در چهارچوب مبارزه علیه امپریالیسم می‌دیدند و می‌گفتند حمایت ما از این احزاب فقط در چهارچوب مبارزات همه‌گیر علیه امپریالیسم آمریکاست. مبارزه علیه امپریالیسم همان سلاحی بود که شوروی توانست توسط آن دیوار قومی ناسیونالیسم کردی را از میان بردارد.

چسباندن پسوند ایران، عراق، ترکیه و سوریه به نام کردستان در سخن بسیاری از احزاب کردی دیده می‌شود. علت اینکه کردستان بزرگ در سخنان و گفتمان این احزاب جای خود را به کردستان ایران و عراق و ... داده است چیست؟

علت این چندبخشی شدن هویت و سیاست کردی است. برگرفتن قسمتی از هویت دیگری است. کردی که هویتی عربی برگرفته با کردی که در ایران هویتی فارسی و یا کردی که هویت ترکی را برگرفته متفاوت است. این هویت تکه تکه شده و سیاست چندوجهی و بخش بخش شده، گسترش پیدا کرده و اساس و پایه‌ای تئوریک و سیاسی ناسیونالیستی نداشته که در مقابل هویت دیگری بایستد و این هم باعث شده همان دیوار (قومی) در مقابل دیگری از میان برود. هنگامی هم که این دیوار از میان رفت برای اینکه از سیاست خودمختاری‌طلبی دور نمانند ناچارند به آن دیگری (ملیت دیگری) پناه ببرند. آن دیگرانی هم که حایل شده‌اند و کردها به آنها پناه می‌برند سیاست و هویت مختص به خود را دارند.

آنها کردها را به عنوان کرد به رسمیت نمی‌شناسند. خلاصه‌ی سخن من این است که به خاطر اینکه ما یک چارچوب تئوریک و سیاسی ناسیونالیستی (که با مفهوم ملت واحد کرد بگنجد) نداریم، نمی‌توانیم تفاوت‌ها و خصوصیات خود را به آن دیگری به آسانی بشناسانیم و در مقابلش بایستیم. همین باعث می‌شود که ما به سمت یک سیاست خودگردان، حال چه به صورت فدرالی و چه خودمختاری، برویم و ناچارمان می‌کند که در برابر دیگری نایستیم.

هویت، همیشه سازنده‌ی پیوند و رابطه بین خود و دیگری است. ما چهار دیگری داریم و نمی‌توانیم خود را در مقابل آن دیگران همانند یک کل واحد و منسجم بشناسانیم. به همین علت احزاب سیاسی نیز به راحتی اسامی ترکیه و ایران و ... را به نام کردستان و احزاب‌شان وصل می‌کنند. این نشان‌دهنده‌ی بحران هویت کردی است و مشکل فقط مربوط به منطقه‌گرایی نیست، بلکه از نظر تئوریک مرجعی شکل نگرفته که مبنایی باشد تا بتوان در هر مسئله و مشکلی به آن مراجعه کنیم. چیزی هم که هست متشکل از چهار مبنا و منشا متفاوت است و آنها هم چهار دیگری دارند و این دیگران هم وجود و نمود تفاوت‌ها را انکارمی‌کنند. به همین ترتیب ما بر تفاوت‌های خود تأکید نمی‌کنیم و به همین علت نتوانسته‌ایم تفاوت‌های خود با دیگری را به شکل یک کل (ملت) واحد، تئوریزه و مطرح کنیم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با درود

بسيار گفت و گوى سودمند و آگاهى بخشى بود. سپاسگزارم.

در جاى يك ايرانى (از تهران) مى خواستم اين را ياد آور شوم كه جدا از سياستها و رفتارهاى حكومتگران در كشورهاى نام برده شده، كه تا امروز چندان پيرو ديدگاه مردم و فرهنگ آنها نبوده است، پيوند مردم كرد و كردستان با ايران و ديگر ايرانيان پيوندى ويژه و برجسته است.
اگر به نژاد، فرهنگ، هنر، زبان، آيين هاى مردم گرانمايه كردستان بنگريم، در ايشان نه "همانندى" بلكه خود "ايرانى" بودن را خواهيم يافت. يعنى كردها در ايران و در ميان مردم ايرنزمين هيچگاه "ديگرى" نبوده و نخواهند بود.
مردم كرد و هرچه به آنان پيوسته است با جان ايران پيوندى سترگ دارند، و ايران بى كردستان و كرد، هرگز "ايران" نخواهد بود.
به اميد بهروزى، آزادى و بلندى نام كردستان و ايران سرفراز.

-- پارسا راد ، Nov 10, 2010

من کاملان با شما مافق قضیه خیانت چپ به حرکت کرد هستم.در مورد ملت واحد .ما چهار پارچه هستیم و بدون هیچ کمک سیاسی و ایدولوزیکی .هر کسی که از راه میرسد نفر برای ازادی کردستان حاضر بود که سر از اردوگاه جاش یا چپ یا یکی از حقوق بگیران اشغالگران از اب در میامد. ما احتیاج به تفکر داریم. هر چند وقت یک با زیر درخت ----- برای لحظ ای فکر کردن نگاه کردن از تجربیات
گذشته درس گرفتن .....ما ا نقدر بدبخت هستیم که کسانی مثل جریان چپ و منصور حمتها ایچنیین با ملت ما بکنند.....کردستان شرقی با حرکتهای امروز شاید هیچ امیدی به ان نباشد.

-- sonqur ,kermashan ، Nov 10, 2010

با سلام. من تحصیل کرده علوم سیاسی نیستم و بنابر این قصد نقد آکادمیک سخنان آقای دکتر را ندارم چون خارج از تخصص من میباشد و در ضمن ناسیونالیست دو آتشه هم نیستم که به خاطر حفظ تمامیت ارضی سرزمینم چشم در برابر بسیاری از بی عدالتیها در حق اقوام ایرانی ببندم ولی سخنان ایشان از دید من فاقد یک متدلوژی صحیح است. در یک استدلال علمی ابتدا باید تمام شواهد بدون در نظر گرفتن احساس و پیش داوری فردی و احساسی و حذف یا پر رنگ کردن این داده ها در کنار هم گذاشته شوند تا تصویری به نسبت نزدیک به واقعیت و شفاف از موضوع مورد مطالعه به دست آید تا در نهایت با آنالیز این داده ها به نتیجه یا نتایجی دست یابیم هر چند که این نتایج خلاف نظر و احساس شخصی ما باشد. اما در اکثر موارد متفکرین و محققین ما و حتی تحصیلکردگان ما در کشورهای غربی به این مساله بی توجهند. در کنار جمع آوری بدون پیش داوری داده ها ارائه تعریف دقیق از واژه های کلیدی مبحث مورد نظر فاکتور مهم دیگر در یک روش علمی میباشد و تنها با جمع بودن این شرایط میتوان به سلامت و درستی یک تحلیل اعتقاد داشت. در متن بالا ,تفسیر ساده سخن ایشان چنین است که با در نظر گرفتن پروسه ملت سازی در اروپا و مفاهیم تعریف شده بر مبنای این مدل اروپایی همچون ملیت و هویت ملی, آنچه در خاورمیانه روی داده است کپی ناقص و همراه با تاخیر نسخه اروپایی بوده که در آن ملیت های ساخته شده فارس و ترک و عرب با شکل گیری سریع تر و در اختیار گرفتن قدرت و امکانات مانع از روند طبیعی شکل گیری سایر ملت ها در این منطقه, همچون ملت کرد شده اند و برخی عوامل داخلی در میان این اقوام هم بر موانع این ملت سازی افزوده است و خلاصه اینکه ملت کرد علیرغم میل باطنی به داشتن سرزمینی مستقل و با هویتی یگانه مبتنی بر زبان کردی و مجموعه عناصر فرهنگی که نشانگر تفاوت این ملت با ملل دیگر منطقه باشد , از رسیدن به این آرزو باز مانده و لابد باید در انتظار همان دست ملت سازی که فارسها و عربها و ترکها را به ملت تبدیل کرده بنشینند تا شاید منافع این دست پنهان این بار در جهت امیال آنها قرار گیرد! اما ایرادهای من به سخنان جناب دکتر: اولا کدام وحی منزل, مردم منطقه ای با فرهنگ و تاریخ متفاوت از اروپا را وادار میسازد تا با تعاریف برخاسته از قاره ای دیگر و در آیینه این مفاهیم و واژه ها دست به باز تعریف خود بزنند؟ و یا بهتر بگوییم چه لزومی دارد که برای اینکه ذهنیت محدود اروپایی ـ محصور در محدودیت های زمانی و مکانیش ـقادر به درک روابط پیچیده, ریشه دار و عمیق فرهنگی و تاریخی اقوام این قاره کهن بشود, ما با دست خویش خود را در قالب فکری آنها باز تعریف کنیم.
در کنار ابهام در به کار گیری واژه هایی چون ملیت و هویت, از نظر تاریخی هم بحث شما حامل نقص بزرگی است که در عین حال دارای شباهت فراوان با استدلالهای برخی از هموطنان آذری ما میباشد و آن ابداع واژه ملت فارس و همردیف قرار دادن آن با ملت ترک و عرب است! چگونه است که تمام دردها وستمهای تاریخی از طرف ملت ظالمی به نام فارس سر زده بی آنکه این ملت به اصطلاح فارس, بر خلاف ملت ترک و بلوچ و کرد هیچ خود آگاهی از این هویت فارس ندارد و احتمالا شما جواب به این سوال را در غالب بودن این قوم و بی نیاز بودن آنها از تعریف یک هویت فارسی خاص فارسی زبانان میدانید که به احتمال قوی پس از خروج دست غیبی برای آزادی اقوام در بند, این قوم غالب فعلی و مغلوب فردا هم مجبور به تعریف هویت فارسی برای خود خواهد شد و صد البته به لطف بمبهای آمریکایی یا جنگی داخلی شعله ور شده به دست سیستم فاسد و خائن داخلی. ما نه فارس بلکه ایرانی هستیم و هویت ما نه ساخته فلان تئوریسین دانشگاه آمریکاییست که تمدن ما را بقایای یک امپراطوری مرده می داند تا در کنف زر و زور و تزویر اربابان سرمایه دار خود زمینه بردگی ملتکهای دست ساخته مدل بالکان را فراهم آورد که در کوزووی آن بیل کلینتون قهرمان ملی است< ملتکهایی که ظاهری از دموکراسی خواهند داشت ولی تمام منابع و ثروتهایشان درجیب دیگری است و به خاطر کوچکی خود قدرت هیچ عرض اندامی برای طلب حق خود را ندارند, بلکه هویت ما هویتی تاریخی و واقعی است که در بر گیرنده همه اقوام ساکن سرزمین تاریخی ایران در چهارچوب مرزهای حقیقی آن و نه مرزهای ساختگی فعلی است.
آقای دکتر, آنچه شما ملت کرد و سرزمین کردستان واحد میخوانید بخشی از سرزمین واحدی از نظر فرهنگی , تاریخی و جغرافیایی میباشد که ملک مشاع همه اقوام ساکن در آن و با هر زبان و مذهبی است که پاره هایی از آن به سبب رویداد های تاریخی از سرزمین مادر جدا افتاده و به مرور زمان فرهنگ این بخشهای جدا افتاده تفاوتهایی با فرهنگ مادر پیدا کرده است. شما بسیار عجولانه و یا عامدانه تجزیه مرحله به مرحله و برنامه ریزی شده یک ملت دارای هویت واقعی را در کنار و همردیف کشور سازیهای ساختگی خط کش به دست های انگلیسی و فرانسوی قرارمیدهید در حالیکه فرق بسیار است میان ملتی که وجود داشته و در نتیجه رویدادهای تاریخی و نیز تغییر تعریف مفاهیمی همچون امت و ملت, مدت زمانی خویشتن خویش را از یاد برده با وضعیت کشورهایی ساختگی چون امیر نشین های خلیج فارس.
از سوی دیگر در حالیکه همان اروپای به ظاهر پاره پاره بر رد هویت زبانی به سمت اتحاد و یکی شدن در دنیای پیچیده امروزی جهت قدرت یافتن بیشتر برای حفظ منافع جمعی میرود , شما و امثال شما تازه میخواهید پا در راهی بگذارید که آنها مدت ها قبل آزموده اند و حاصلی جز خونریزی و وحشی گری و ویرانی برای آنها به ارمغان نیاورد هر چند که تقلید از کارهای تاریخ گذشته غربیها در دیار ما رایج است.
رسیدن شما به آرزوی کردستان بزرگ دور از دسترس نیست. زایمان دردناک خاورمیانه خانوم کاندولیزا رایس پیشگویی همان خاورمیانه جدید مورد علاقه شماست. ملتکهای جدید ساخته شده بر ویرانه های سرزمینهای سابق و با هویت ها و تاریخ های جدید که تمام ثروت های خود را دو دستی در سبد گذاشته و تقدیم قدرت برتر میکنند. بله روزی می رسد که فرهنگ واحدی به نام ایران به میراثی تبدیل شود که هر یک از ورثه با چنگ و دندان خواهان سهمی از آن و ثبت آن با نام و بر چسب جدید خواهند بود. برای تحقق رویای شما باز هم همچون سالهای گذشته خون میلیونها بیگناه به زمین ریخته خواهد شد تا زندگان درس عبرت گیرند و همچون گله های رمیده از وحشت قتل عام های قومی تن به خط کشی ها و جداییهای جدید بسپارند.
درود بر درایت اروپایی که به سمت تعریف فرهنگ و خانه مشترک اروپایی میرود برای رسیدن به مطامع و منافع خویش و افسوس بر آینده و احوال بی خبرانی که وحدت واقعی فرهنگی و هویتی خویش را در راه منیت های جاهلانه قربانی میکنند تا شاید به سراب آرزوهایشان برسند غافل از اینکه آنچه را هم که داشته اند از کف خواهند داد.ستم های روا شده بر اقوام ایرانی در طول این سالها نه قابل اغماض است و نه بخشودنی ولی درمان نه در جدایی بلکه در اتحاد تمام این اقوام برای دست یابی به حقوق مسلم انسانیشان است.ساخت یک هویت جدیدو کار آمد باید با فکر خود این مردم انجام گیرد و بر پایه منافع جمعی آنها و نه توسط تئوریسین های بیمار و مغرض غربی و بر اساس منافع مادی آنها.

-- کورش ، Nov 11, 2010

با سلام
بنده کرد هستم و با نظر کوروش صد در صد موافقم، چرا ؟ چون کردستان عراق را میبنم، تقریبأ خود مختار ولی کاملأ وابسته به کشورهای دیگر. به نظر من آرزوئی محال است. عمر ما با این افکار و سخنان تلف شد، بجای زندگی ، مبارزه کردیم . در اروپا زندگی میکنم ولی هر لحظه زندگیم در فکر ایرانم. این حیله گرها میخواهند ما را به جان هموطنانمان بیندازند و خودشان ثروتمان و منابع خدادادیمان را غارت کنند. بگذاریم بچه هایمان به جای این حرفها بتوانند از لحظات زندگی لذت ببرند.
بفکر تغییر رژیم که باشیم همه به آرزوهایمان میرسیم.
با تشکر

-- یک زن کرد ، Nov 11, 2010

کورش تحصیل ناکرده در علم سیاست! گفته ای ناسیونالیست دوآتشه نیستی!! اگر ناسیونالیست دوآتشه می بودی چه اسمی برای خود انتخاب می کردی؟ و ایرادات یک ناسیونالیست دوآتشه چگونه می بود؟

-- هیمن ، Nov 11, 2010

امیدوارم روزی رسد که نژاد گرایان در منطقه خاورمیانه هم مثل اروپایها فکر کنند وعمل نمایند و در مورد حقوق ملتهای دیگر و به رسمیت شناختن و حق تشکیل حکومت مستقل ملتهای که سرزمینشان اشغال گردیده و هویتشان و فرهنگشان مورد هجوم قرار گرفته درکی درست و واقعبینانه داشته باشند و به جنبه های مثبت به رسمیت شناختنها توجه کنند تا دچار توهمات وخود فریبی نگردند
وقتی که دم از اتحاد اروپا میزنند مگر این اتحاد در جهت از بین رفتن هویت ونام هیچ یک از کشورهای عضو میشود و یا اینکه به فرض مثال فرانسه نام تمام اروپا و زبانش برای همه اروپا و بقیه نام و زبانها از بین و یا ممنوع میشه نه دوستان ایرانی یا عرب یا ترک نه هرگز و همه دارای حق و حقوق مساوی و هرکس زبان و فرهنگ خاص خودش راداره تنها مرزهای ساختگی سیاسی و جغرافیایی از بین میره ملت کورد و عرب و ترک و بلوچ وترکمن در ایران هم حرفشان و مبارزاتشان به خاطر همین است که انان هم مثل کشورهای اروپایی هر کدام دارای نام و نشان ملی خویش باشند و و به جرم نوشن وخواندن و حفظ هویتشان موردشکنجه وقتل عام و تبعید و دربدری قرار نگیرند و انگ تجزیه طلبی را به انان نچسپانند و روشنفکران فارس زبان توجه داشته باشند و مثل اروپایها ازادانه و منصفانه فکر کنند نه مثال از کشتار و جنگهای قومی و نژادی و قبیله ای که سالهای سال با زور وحکم فردی و سیستم دیکتاتوری به هم چسپیده بودندبه میان بیاورند وقتی که ملتی با چهل میلیون جمعیت وسرزمینی به مساحت بیش از نیم میلیون کیلومترمربع و دارای زبان وخط وادبیات مستقل و غنی را قوم وزبانش را لهجه خواندن و حق استقلالش را تجزیه طلبی قلمداد کردن و........
لطفا روشنفکران ایرانی برای یک بار و همیشه صورتتان رابا اب تمیز و زلال حقیقت بشورید و واقیتها را انطوری که هست ببینید .
هیوا پاکدل

-- هیوا پاکدل ، Nov 12, 2010

برای کورش در یک جمله‌ کوتاه. من به‌ عنوان یک کورد میخواهم بخشی از سرمایه‌ ملی کشورم "کوردستان بزرگ" به‌ غرب داده‌ بشه‌. اما نمیخواهیم بیشتر از این زیر چکمه‌ و پستال سربازان فاشیست فارسی، ترکی و عربی، جوانانمون از بین برند و سرمایه‌ ملیمان در تهران، بغداد، دمشق و آنکارا، حیف و میل بشه‌. عزیز، زمان این حرفهای چرب و نرم و زبان بازی و دو روویی و چند رویی فارسها کاملا گذشته‌ و ما کوردها دیگه‌ به‌ این حرفها اهمیتی نمیدیم

-- کورد ، Nov 12, 2010

از لحاظ راهبرد استراتژيک, تشکيل کشور کردستان بزرگ در غرب ايران به نفع مصلحت عالی ايرانيان می باشد حتی اگر به بهای تجزيه ی قسمتی از مناطق کرد نشين ايران باشد.
کردستان ايران دارای مناطق عليای سنی نشين و سفلی کرد شيعه نشين(مثل بيجار گروس و بيشتر مناطق استان کرمانشاه) می باشد و در تخيل هيچ عاقلی نمی گنجد که در يک فرايند دمکراتيک انتخاباتی جایی مثل کرمانشاه رای به جدايی از ايران و چسبيدن به اربيل و دياربکر بدهد و می ماند مناطق بيشتر سنی نشين که همين الان هم اگر بتوانند الساعه(و در همين لحظه ی کنونی در حال بحث ما) شورش می کنند...
خب حالا اين چه کار احمقانه ايست که نگذاريم بروند پی امال و ارزوها و پی کارشان?!..
تشکيل کشور کردستان بزرگ منهای کرمانشاه به" ارايش منطقه ای سياسی" جهت مطلوب ايران را ميدهد, يعنی الی الابد ترکيه و ان کردستان دشمن خونی خواهند بود و شمشير کردستان هم با ياری اسراييل روی گردن اعراب و دشمنی الی الابد عرب های عراق و سوريه و در کل جهان عرب با "کشور سوپر ناسيوناليستی کردستان(با توجه به روحيه اولترا سوپر ناسيوناليست کرد که خود را "خلق اری(اريايی) می داند و ان کاوه اسنگر(اهنگر)"...
خلاصه خيال ايران الی الابد تا روز ظهور امام مهدی از ته چاه جمکران! از بابت غرب کشور راحت می شود...
کردستان مستقل با توجه به دشمنی ترکيه و اعراب بازيچه دست ايران می شود تا "تعادل استراتژيک" و "عمق دفاعی" داشته باشد و کشور ايران هم از زحمت 5 مليون بار اضافه راحت می شود...
به عنوان يک فارس ناسيوناليست مدرن و نه عهد بوقی!!! حاضرم در هر فرايند دمکراتيک و نه نظامی برای تشکيل ان کردستان تلاش کنم...
قرن بيست و يکم حماقت های 90 سال قبل را نمی پذيرد...بابا بگذاريم برن راحت شن و راحت شيم و ناراحت شن!(عرب ها و تورک های اتاتورکی!)...

-- شاهين مردوخی ، Nov 12, 2010

با سلام

گفتگویی بسیار مفید و آگاهی‌ بخش است.

ایکاش کسی‌ آنرا ترجمه می‌‌کرد که تسلّط

بیشتری به زبان فارسی داشت.ترجمه

دست و پا شکسته این گفتگوی دقیق و علمی‌

از ارزش آن بسیار کاسته است.بسیاری از

جملات از نظر دستوری غلط هستند.بهترست

دوستان مترجم فارسی را بیشتر یاد بگیرند.

-- iraj ، Nov 16, 2010

ایرج عزیز از نقد منصفانه شما بسیار سپاسگذارم. سخن از دست و پا شکسته بودن ترجمه، می نماید که هم به زبان کردی و هم فارسی تسلط دارید و متن کردی مقاله را هم خوانده اید. تلاش من در این ترجمه چه به لحاظ معنایی و مفهومی و چه لغوی این بوده که بیشتر از هر چیز بتوانم مفهوم را منتقل کنم و نزد استاد عزیز دکتر عباس ولی شرمنده نشوم. با این حال متن ترجمه را قبل از انتشار چند نفر از دوستان هم مطالعه و بررسی کرده بودند.
ای کاش نمونه ترجمه دست و پا شکسته را با توجه به متن اصلی در این کامنت می آوردید که من هم به کاستی ها بیشتر واقف می شدم.
هرچند می دانم که چندان ترجمه بی عیب و نقصی نیست.
بار دیگر از جناب عالی متشکرم.
مترجم

-- ی.ح.میرزایی ، Nov 16, 2010

آقای ی .ح .میرزائی‌ عزیز

قبل از هر چیزبید بگویم من هم مانند شما کرد هستم

و از قضا ی روزگار همشهری شما.

مانند شما زبان فارسی زبان مادری من نیست،اما

تلاش می‌‌کنم آنرا خوب یاد بگیرٔم تا آنرا درست بکار ببرم.

حرف من در باره ی برگردن شما ناشی‌ از اهمیتی است

که من به کار برد زبان فارسی در گفتار و نوشتار می‌‌دهم.

من معتقدم این روز‌ها زبان فارسی برای ایرانیان مبارز

تنها وسیله ی انتقال تفکر،جهان بینی‌،امال و المها

نیست بلکه ابزار مبارزه است.هر مبارزی باید

ابزار جنگی خود را خوب بشناسد تا بتواند آنرا درست

بکار گیرد و بر هدف بنشاند. چیزی که امروز کمتر

کسی‌ به آن توجه می‌‌کند.برای درک این مطلب کافیست

سری به سا یت‌‌های سیاسی بزنید تا به عرض من برسید.

من متن کردی گفتگو را نخوانده ام،اما اگر هم می‌‌خواندم

تاثیری در قضاوت من نداشت.چرا که من معتقدم شما با

تمام حسن نیت و تعهدی که نسبت به برگردان درست

و دقیق گفتگو داشته اید در اینکار ناکام مانده آاید .

به‌‌ هر حال شما کار خوبی‌ را دنبال می‌‌کنید . امیدوارم

روزی شما را هم تراز بزرگانی مانند محمد قاضی،

ابراهیم ایونسی بانه و دیگران ببینم.

در پایان از پاسخ مودبانه و مدنی شما که این روز ها

تا حدً نایابی کمیاب است سپاسگزارم.

تا باد چنین بادا. ایرج

-- بدون نام ، Nov 17, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)