خانه > گزارش ويژه > ایران > از ارزیابی تا داوری ادبی | |||
از ارزیابی تا داوری ادبیفرهنگ زمانهچندی پیش مقالهای از آقای فرهاد حیدری گوران، نویسنده، در اعتراض به حذف کتابش از فهرست جایزهی بنیاد گلشیری در رادیو زمانه منتشر شد. انتشار این مقاله واکنشهایی را در پی داشت و خوانندگان نظراتی را دربارهی خوب و بد جایزهی بنیاد گلشیری مطرح کردند. پیرامون نکاتی که آقای گوران در مقالهاش به آنها اشاره کرده بود و با توجه به نظرات خوانندگان به قصد اطلاعرسانی همهجانبهی فرهنگی، پرسشهایی را با آقای یونس تراکمه، نویسنده و از اعضای کمیتهی اجرایی بنیاد گلشیری در میان گذاشتیم. توجه شما را به این گفت و گو جلب میکنیم:
آقای تراکمه عزیز، شما یکی از ارزیابان جایزهی ادبی بنیاد گلشیری و از اعضای کمیتهی اجرایی بنیاد هستید. آقای فرهاد حیدری گوران اعتراض کرده بودند که نام رمان ایشان در فهرست بنیاد منتشر نشده است. یکی از خوانندگان ما هم ادعا کرده بود که نام کتاب آقای محمد بهارلو از فهرست حذف شده است. این فهرست را به چه شکل تهیه کردید و آیا تعمدی در حذف نام برخی کتابها بوده است؟ فقط برای روشن شدن موضوع برای اذهان جویای حقیقت چند نکته را میگویم و به باقی سخنان ایشان کاری نخواهم داشت که حرفهایشان را در خور پاسخی نمیدانم. بعد از مراسم کوچک و خصوصیای که بنیاد گلشیری برای دورهی نهم جایزه برگزار کرد کار دورهی دهم شروع شد. پس از تهیهی لیست اولیهای از رمانهایی که در سالهای ۸۷ و ۸۸ منتشر شده بود و در طی ماههای بعدی منتشر شد، بنیاد با مراجعه به ناشران و کتابفروشیها، رمانها را یا به رسم هدیه گرفت یا خریداری کرد و در اختیار تعدادی از نویسندگان، منتقدان و بهطور کلی مخاطبان جدی ادبیات داستانی که پذیرفته بودند تمامی آثار را بخوانند گذاشت. در مرحلهی بعدی فهرست کتابها برای ارزیابان گروه دوم ارسال شد. در نامهی ضمیمهی فهرست که برای بخش فرهنگی رادیو زمانه هم ارسال شده است، هم از دوستان خواهش شد هرگونه خطا و از قلمافتادگی را اطلاع دهند؛ که در چند مرحله این اتفاق افتاد و بنیاد هر بار اصلاحیهها را برای ارزیابان فرستاد (اینها را همه برایتان به پیوست میفرستم. تمامی ۲۲ ارزیاب دیگر نیز همینها را دریافت کردهاند.) خب، اگر به دلیل اشتباه تایپی در لیست مندرج در سایت که فهرستی است که برای درج در سایت تایپ شده برای کسی سئوالی پیش آمده و بیهیچ غرض و پیشداوری خواستار جواب سئوالش و رفع ابهام باشد میتوان کلیهی اسناد عملیات انجام شده در این مرحله از جایزه را در اختیارش گذاشت (مثلاً ایمیلهایی که از طرف بنیاد برای ارسال لیستها و اصلاحیهها برای ارزیابان فرستاده شده، ایمیلهایی که روز و ساعت ارسال در آنها ثبت شده است)؛ اما اگر کسی یا کسانی بهرغم دانستن حقیقت، با موضعی از پیش اتخاذ شده و به انگیزههایی ناسالم و عاری از هر نتیجهی سازندهای به دنبال جنجالآفرینی باشند، بنیاد نه خود را ملزم به پاسخگویی به آنان میداند و نه فایدهای برای توضیحات خود مترتب میبیند (برای نمونه، شخصی که نام بردید حتماً به تعدادی از این ۲۳ ارزیاب دسترسی دارد یا میتواند آنها را بیابد، پس اگر میخواست میتوانست به تنی چند از آنان مراجعه کند و فهرستی را که به آنها داده شده بود ببیند یا حتی بپرسد که اگر جزو ارزیابان گروه اول بودهاند کتابش را خواندهاند یا نه. و البته کار خبرنگاری حرفهای هم حکم میکرد که شما پیش از انتشار این مدعا دستکم با یکی دو ارزیاب تماس میگرفتید تا به سهولت ببینید که جز کذب و غرضورزی نبوده است. البته بنیاد رسم ندارد که امتیازهایی را که در این مرحله به کتابها داده شده است اعلام کند تا بدانند که کتابشان خوانده شده اما امتیازش به حد نصاب نرسیده است.) مسألهی ما در بخش تحلیلی زمانه الزاماً خبرنگاری نیست. ما در بخش خبر بر اساس معیارهایی تدوین شده اخبار فرهنگی را پوشش میدهیم. اما در بخش تحلیلی زمانه، مبنا را بر بازتاب دادن نظرات خوانندگان و نویسندگان میگذاریم. آقای فرهاد حیدری گوران یک نویسندهی شناخته شده و یک شخص حقیقی و حقوقی است که نظرش را ابراز کرده. ما نمیتوانیم کمیتهی حقیقتیاب بسازیم و ابتدا درستی یا نادرستی نظر نویسندگان را مشخص کنیم. برگردیم به موضوع بحث. ظاهراً سوءتفاهمی پیش آمده بوده و هدف ما هم ازین مصاحبه اطلاعرسانی در این مورد است. ملاک عمل شما در تهیه فهرست چیست؟ ملاک عمل ما منابعی است که از روی آنها میتوان کتابهای منتشرشده را تعیین کرد. از ناشران هم میخواهیم کتابهایشان را معرفی کنند و اگر مایلاند به بنیاد برای ارزیابی اهدا کنند. نامزدها از همان فهرستهایی تعیین شدهاند که در نزد ارزیابان است، و معمولاً در پایان کار و صرفاً به منظور آرشیو کردن اسناد و مدارک این فهرست در سایت میآید که به دلیل تایپ مجدد برای انطباق با فرمت سایت امکان وقوع خطاهایی و البته اصلاح آنها وجود دارد و اصلاح سایت بنیاد در این مرحله هم نشانهی «پستی و تزویر» نیست. در پایان هم بگویم نظارت بر کامنتها برای جلوگیری از اهانت به اشخاص البته جزو وظایف شماست، ضمن اینکه بعید میدانم هرکسی بتواند در سایت شما اشاعهی اکاذیب کند، بهخصوص در این مورد که تعیین صحت و سقمش به کمیتهی حقیقتیاب نیاز نداشت و با زدن یکی دو ای میل کذب بودن ادعای ایشان اثبات میشد و اینهمه هیاهو و فحاشی بر مبنای کذب محض در سایتتان به راه نمیافتاد. شما به دو واژهای اشاره میکنید که آقای گوران در مقالهشان بهکار برده بودند. کسی هم در بخش نظرخواهی به شما دشنام نداده. مردم نظرشان را گفتهاند. متوجهایم که شما در شرایط دشواری بدون برخورداری از حمایت نهادهای فرهنگی کار میکنید. اما مردم هم حق دارند نظر بدهند و انتقاد کنند. نگاهی بیندازید به سایتهای خبرگزاریهای معتبر غرب. اگر قرار باشد مردم در صفحات نظرخواهی هم مدام ما را تشویق کنند، که باز در فرهنگ مجامله و تعارف قرار گرفتهایم. مردم نظرشان را دادهاند و ما اگر نظر از قلمرو دشنام نیاید حتماً منتشر میکنیم. مسألهی ما فقط اطلاعرسانی همهجانبه است. در جایزهی ادبی گنکور اصلاً بحثهایی و حاشیههایی که بهوجود میآید و در اغلب مواقع خالی از خردهبینی و طعنه و کنایه و حتی اتهام نیست، فرهنگساز است و به رونق ادبیات کمک میکند. مسئله فقط دو واژه نیست. این لحن اهانتآمیز در سرتاسر مطلب ایشان حضور دارد. البته این مطلب بیش از آنکه تحلیلی باشد یا انتقادی، افشاگر درون ایشان است که شاید باید آن را به فال نیک گرفت. اجازه بدهید از مقالهی آقای گوران فراتر برویم و از آنجا که برخی خوانندگان مسائلی را مطرح کردهاند، بپردازیم به مبانی. شیوهی ارزشیابی و مبانی زیباشناختی بنیاد گلشیری در ارزیابی کتابهای منتشر شده در گسترهی دو سال چیست؟ شیوهی ارزیابی، بهعنوان مرحلهی اول انتخاب کتابهای برتر، بعد از آزمودن روشهای مختلف از طرف بنیاد انتخاب شد. میشد امتیازهای همان هفت هشت نفری را که در طول سال همهی کتابها را خواندند، بهعنوان داوران مرحلهی اول و نه ارزیابان، ملاک قرار داد. اما به تجربه ثابت شده است که هر چه تعداد امتیاز دهندهها و تعداد کتابهایی که امتیاز گرفتهاند بیشتر باشد میانگین امتیازها قابل اعتمادتر است. برای همین بود که بنیاد به ارزیابان اولیه که کتابها در اختیارشان قرار گرفته بود اکتفا نکرد و برای تعدادی دیگر نیز فهرست را فرستاد تا به هر کتابی که خواندهاند امتیاز دهند و خطاهای فهرست را هم گوشزد کنند. در مورد مبانی ارزیابی هم در همان دورهی اول جایزه ملاکهایی تعیین شد که البته باز صورت بخشنامهای ندارد ولی به طور کلی از داوران خواسته میشود که ببینند هر کتاب بسته به قراری که با خواننده دارد تا چه حد موفق عمل کرده است، یعنی ارزیابان و داوران باید تلاش کنند تا اگر آن نوع داستان را نمیپسندند ارزشهایش را در آن چارچوبی که رمان یا داستان در آن قرار میگیرد ببینند. برخی از داوران از چهرههای جوان و نوخاستهی ادبی کشور ما هستند. این امر از یکسو با روح زنده یاد هوشنگ گلشیری که همواره به جوانان در قضاوتهای مهم ادبی میدان میداد همخوان است و از سوی دیگر ممکن است داوری آنان و صلاحیت آنان در داوری را به چالش بکشد. معیار بنیاد در گزینش داوران چه بود؟ در این مرحله داوری نشده است، و قرار و رسم بنیاد هم در این مرحله بر داوری نیست. این مرحلهی ارزیابی و نظرسنجی بوده است. اینکه تعدادی از کسانی که لطف کردند و در این ارزیابی شرکت کردند «از چهرههای جوان و نوخاستهی ادبی کشور ما هستند»، باید یادمان باشد که اگر عرصهی فرهنگی و ادبی کشورمان هنوز دچار خمودگی کامل نشده است تا حدود زیادی بهدلیل حضور فعال و خلاق همین جوانهاست (به همکاران هوشنگ گلشیری در تحریریهی کارنامه نگاه کنید که قطعاً از نظر برخی از همین کسانی که امروز بر ارزیابان بنیاد خرده میگیرند بینام و نشان بودند). در ضمن بخشی از این مسائل هم مربوط میشود به مشکلات اجرایی در این نوع فعالیتها. وقتی برای متجاوز از شصت نفر فهرست رمانهای دو سال را میفرستید و میبینید تعداد زیادی از همان نویسندگان و منتقدان اسم و رسمدار و جاافتاده در طول دو سال بیش از یکی دو رمان نخواندهاند، چه باید کرد؟ آن هم با توجه به آییننامهی جایزه که دستکم باید هر فرد پنج اثر را خوانده باشد. آیا این بیست و سه نفر، جوان و میانسال و پیر، آدمهای معتبر و قابل اعتناء نیستند و میتوان آنها را در میان مخاطبان جدی ادبیات داستانی نادیده گرفت؟ اگر کسی پویا رفوئی برایش ناشناس باشد – آنطور که یکی از مخاطبان شما زیر مطلب آقای گوران نوشته است – یا امیرعلی نجومیان را نشناسد که دیگر مشکل ما نیست، ایرادِ اوست که تا این حد بیخبر است و حالا که فرصتی یافته به وسط این میدان پرغبار آمده تا خودی نشان بدهد. ضمناً همین جا پیشنهاد میکنم تمام کسانی که این روزها بر این نامها خرده میگیرند فهرستی از ارزیابان «معتبر» از دیدگاه خود را منتشر کنند، کسانی که حاضر بشوند بیش از صد رمان را بخوانند و ارزیابی کنند یا در طی سال دستکم ده کتاب خوانده باشند تا جزو ارزیابان گروه دوم قرار گیرند. ما هم معدلی از این افراد میگیریم تا اگر اجماع نسبی بر سر آنها وجود داشت در دورههای بعد از آنها کمک بخواهیم. مشکل اجرایی دیگر کسانی هستند که از همکاری با بنیادی که نام گلشیری برآن است بیمناکاند. ما مخالفتی با حضور چهرههای جوان و نوخاستهی ادبی در قضاوتهای مهم نداریم. آینده از آن جوانان است. ازین گذشته آنچه که شما آن را ارزیابی میخوانید بخش مهمی از روند داوری است. چون بر اساس درک و دریافتهای ارزیابان کمی بیش از ده درصد از کتابها برای داوری نهایی سرند میشوند. قطعا ارزیابان را واجد قوهی تشخیص دانستهایم که از آنها خواستهایم در این مرحله یاریمان کنند. هرچند ما هم دلمان میخواست تمامی آن چهل پنجاه نفری که به آنها رجوع کردیم اینکار را میپذیرفتند. اما اینکه میگوییم ارزیابی است و نظرسنجی، مقصود این است که رویهی کار با مرحلهی داوری که حتماً باید با نوشتهای در باب هر کتاب همراه باشد تفاوت دارد. برخی کتابها که اتفاقاً مثل رمان معروف «سانسور یک داستان عاشقانهی ایرانی» نوشتهی آقای شهریار مندنیپور کاملاً با روح جایزهی بنیاد گلشیری همخواناند، بهدلیل سانسور در ایران منتشر نشدهاند. با توجه به این موضوع جایزهی بنیاد تا چه اندازه در شرایط کنونی میتواند موضوعیت داشته باشد؟ سانسور و ممیزی در این مملکت همیشه بوده است؛ چه قبل انقلاب و چه بعد از آن. گاهی سفت و گاهی هم شُل. نویسندگان جدی و اهالی فرهنگ هم همیشه با این مسئله دستبهگریبان بودهاند. برخیشان هم مثل گلشیری فعالانه با این شرایط جنگیدهاند. در سالهای گذشته دیدیم که وقتی شرایط بسیار سخت و ویرانگر شد برخی از جوایز ادبی بخش غیردولتی با انتخاب نکردن کتاب برتر عکسالعمل نشان دادند (داوران جایزهی گلشیری به همین دلیل در دورهی هشتم برندهای اعلام نکردند). اساسِ کار ما کتابهایی است که منتشر میشوند و فکر نکنم کتابی بدون اجازهی نویسندهاش منتشر شود، یعنی صدهزار بار باید شکر کرد که هنوز کار به جایی نرسیده که ممیزان به اختیار خود حذف و حک و اصلاح کنند و بیرضایت نویسنده کتاب را منتشر کنند. اگر کتابی منتشر میشود، به این معنی است که خود صاحب اثر معتقد است ممیزی آنچنان آسیبی به کتاب نزده است که این البته جای تأمل دارد. خوب، در این شرایط فعالیت جوایز غیر دولتی همکاری با دستگاه سانسور است؟ یا نویسندهای که با وجود حذف بیش از چهارصد صفحه از کتابش راضی به انتشار آن میشود با گردن نهادن به این حجم از سانسور با دستگاه سانسور همراهی کرده است؟ قطعاً اگر نویسندگان تمکین به سانسور نکنند، که گلشیری نکرد و اجازه نداد کلمهای از کتابهایش حذف شود، و اگر کتابی منتشر نشود، و یا فقط کتابهایی منتشر شود که بهقول وزیر ارشاد در راستای اهداف آنها باشد! ادامهی فعالیت جایزههای غیر دولتی هم دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت. نمیشود که برای رسیدن به نیات خود پشت گلشیری پنهان شد، یا برای تخطئهی بنیاد و جایزهای که نام او را بر تارک دارد به نام او متوسل شد اما از دیدن مهمترین وجه زندگی ادبی او عاجز ماند که همانا تن ندادن به سانسور بود، و جدی گرفتن ادبیات و دانستن ارزش کلمات که تنها ابزار نویسنده است، یعنی نمیشود برای رسیدن به هدف خود پشت نویسندهای سنگر گرفت که بر سر هر کلمه میایستاد و خود لفظ «حرمت قلم» را همیشه به کار میبرد، بله، اینها را نادیده گرفت و بعد هم به این شکل فاحش فرافکنی کرد و بنیاد را به همراهی با سانسور متهم کرد. نکتهی دیگری که باید اضافه کنم این است که بنا بر اساسنامهی بنیاد گلشیری، جایزهی گلشیری به کتابهایی میپردازد که در داخل ایران منتشر میشوند، چون بخشی از هدف این جایزه معرفی آثار است به خوانندگان، دادن پیشنهاد است به خوانندگان در این وضعیت اسفبار شمارگان کتاب و کمبود نشریات نقد ادبی جدی، بخشیاش هم به ویژه در بخش کتاب اول تشویق نویسندگان جوان است. خب، پرداختن به کتابهایی که در داخل کشور در دسترس نیستند و جز معدودی هم نخواهند توانست که اثر برنده یا نامزد دریافت جایزه را بخوانند، نقض غرض خواهد بود. اینکه ایشان علاوه بر کشیدن برخی از شاهکارهای ادبیات معاصر فارسی به میانهی بحث و لابد القای برابری اثرشان با آنها، پای نویسندگان خارج از کشور را هم – شاید به قصد یارکشی و تقویت موضع سستشان – به میان میکشند البته انگیزههای دیگری دارد که باز آنها را در خور پاسخ نمیدانم. متأسفانه بحث ما از مقالهی آقای گوران فراتر نرفت. شاید در وقتی دیگر و در فضایی آرامتر بتوانیم به ادامهی این بحث بپردازیم. شما راست میگویید. هوشنگ گلشیری اجازه نداد حتی یک کلمه از رمان «جننامه» و از دیگر آثارش حذف شود و هرگز تن به سانسور نداد. برای همین برخی آثار او هنوز در ایران منتشر نشدهاند. روحش شاد و یاد او گرامی. عجالتاً به شما میگوییم خسته نباشید و از شما تشکر میکنیم که وقتتان را به ما هدیه دادید. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
این جناب ارزیاب صراحتا گفته که خیلی ها حاضر به همکاری با آن بنیاد نیستند و علت را «بیمناکی» نویسندگان و اهل ادب ما از همکاری با بنیاد و کتاب نخواندن (شما بخوانید بی همتی) آنها دانسته و سپس نتیجه گرفته که ناچارا باید به همین وضع ـ همین ارزیابان اغلب نوخاسته ی فعلی ـ رضایت داد و دم هم برنیاورد و درضمن خیلی هم باید خرسند بود که آنها همت می کنند و «کتابهای برتر» را چنان که خود صلاح می دانند و جای چون و چرا هم ندارد برای جامعه ی فرهنگی ما انتخاب می کنند. آیا براستی حقیقت این است؟ اگر بنا است کسی به نمایندگی از آن بنیاد سخن بگوید و توضیحی بر حذف نام کتابها از فهرست آثار بدهد نخستین کلام او باید پوزش از نویسندگانی باشد که آثارشان حذف شده است. ظاهرا در توجیه و ماستمالی کردن همیشه باز است و بعید است که با وجود همچو بساطی فضای تفاهم و صمیمیت بر جامعه ی فرهنگی ما حاکم شود.
-- مسعود کرامت ، Nov 11, 2010مصاحبه گر عالی حرف زد. دست مریزاد.
-- بدون نام ، Nov 11, 2010اقای گوران عزیز
-- سالار ، Nov 12, 2010خوشحال باشید که اثرتان میان این نامزدان بی کیفیت و سطح پایین اعلام شده نبود. اگر باور نمی کنید کتاب های چرخ دنده ها و یوسف آباد خیابان 33 و ... همه شان را بخوانید تا به عرض من برسید. مطمئن باشید از این به اصطلاح دارورانشان هیچ کس اثر شما را نخوانده.
آقای گوران را کلا نباید جدی گرفت ایشان در سال 85 و در یک فرصت طلبی و اقدامی زشت ابر متن شان را که خالی از هرگونه تکنیک هنری بود با کپی برداری از شگردهای شعرهای یک وبلاگ نویس و شاعر جوان والبته ناپخته بازنویسی کرد
-- ارزیاب ، Nov 12, 2010فرهاد حیدری گوران- نمی خواستم کار به اینجا بکشد که کشید . بنابرین پیش از آنکه به این " اظهارات رسمی" پاسخ دهم به ناگزیر باید یک موضوع را - که موجب بدفهمی نامه من و نیز سوءتفاهم حضرات ارزیاب و داور و موافقان آنها شده است- روشن کنم.
آقای تراکمه ، ارزیاب محترم!
معلوم است که برای داوری حتی یک نامه سرگشاده ی ساده، وقت کافی ندارید - یا نمی گذارید - چه رسد به ارزیابی 106رمان دو سال اخیر ! من نوشتم که " نفس تنگی" کتاب دوم از سه گانه ی " در به د ری" است؛ این یک کتاب مستقل است که اتفاقا حتی به سانسور یک کلمه و جمله ی آن رضایت ندادم و به همین علت بیش از یک سال در محاق ماند. این مدعا را می توانید از ناشر و نیز اداره کتاب جویا شوید. اما اینکه چرا کتاب اول و سوم هنوز در نیامده موضوعی دیگر است و داستان دگر دارد.
حالا متوجه شدید که دقت و فرصت لازم را برای خواندن حتی یک نامه کوتاه ندارید و باید در بصیرت و هوش داورانه خود تردید کنید؟
این نکته را هم بر این چند جمله بیفزایم که همراهی با سانسور درست جایی اتفاق می افتد که شما یک جریان رسمی داوری را پیش بکشید و دو کتاب را به کل از نظر بیندازید و خیلی ساده این اشتباه را " " ماست مالی" کنید و آن را خطای حروف چین نسبت دهید!
نمی دانم رمان مرا به عنوان (...) خوانده اید یا نه؟ در سپییده دمان 31 تیرماه سال 1367 ، زرده و بابایادگار دو روستای باستانی در غرب کرمانشاه بمباران شیمیایی می شوند ( این ماجرا را شنیده اید یا نه؟) صدها نفر می میرند و صدها نفر دیگر به انواع سرطان های بدخیم دچار شده اند و هنوز نیز می شوند. در رمان " نفس تنگی " گوشه هایی از حیات و ممات این مردمان و آیین و تاریخ آنها روایت می شود. من این کتاب را برای "جایزه " گرفتن از دست مسوولان و روزنامه نگاران و داوران پایتخت نشین ننوشتم؛ همان ها که سه دهه پس از آن واقعه ی هولناک ، هنوز خبر بد را نشنیده اند بنابرین چنین از ته دل به من و نامه ام می خندند و سبکسرانه آن را اعتراض به اینکه چرا جایزه نگرفته ام ارزیابی می کنند!
می خواستم بر پشت جلد " نفس تنگی" بنویسم "لعنت ابدی بر کسی که این کتاب را در هر نوع جایزه ای شرکت می دهد" اما اخلاق نشر را رعایت کردم و تن به "حذف و سانسور" این جمله دادم.
تعجب می کنم که چرا نام کتاب مرا با " تزویر و ریاکاری " به آن فهرست صد و شش تا اضافه کردید مگر من چنین خواسته و پیشنهادی داشتم؟
حالا نباید پاسخی " درخور" به این عرایض رسمی تان بدهم؟
آن آقایی که گفته اند " آقای گوران ابر متن شان را کپی کردند" از کجا به این باور رسیده اند مگر نه این است که در رمان " کتیبه خوان ویرانی" که در سال 82 منتشر شده و صورت ابرمتنی آن از سال 85 روی وب قرار دارد یک صفحه با ارجاع به یک سایت باستان شناختی به صورت هایپر لینک صفحه آرایی شده است؟ حالا بگدریم که آقای گوران از سال 80 نخستین ابرمتن زبان فارسی را با عنوان " راوی های مجازی" در پرشین بلاگ راه اندازی کرد و دهه ها نویسنده قصه آن را بر اساس عکس و لینک ادامه دادند و هنوز نیز در سایت پرشین بلاک قرار دارد؟ نکند واقعا شما یکی از همان ارزیاب هایی هستید که چنین دسته گل شیرینی را در جایزه بنیاد گلشیری به آب داده اید؟ هان؟
-- ارزیاب دوم ، Nov 12, 2010آقای ایمانیان در مقاله ای که روی سایت dastoor.org قرار گرفته به این موضوع از زاویه ای دیگر اشاره که بخشی از آن مقاله چنین است:
" بیآنکه ذرهای از زهر سخن بندهای پیشین کم شود، باید به نمونهای اشاره شود که عیناً مصداق بازتولید سیاستهای حذفی، درون نهادی خصوصی همچون بنیاد گلشیری و جایزهی آن است. «نفستنگی» رمانی است از فرهاد حیدری گوران که به کلی از جایزه حذف شده است. دقت بر این رمان، و توجه به پشتوانهی واقعی داستانی که روایت میکند، نشان میدهد حذف آن را نمیتوان خطایی بروکراتیک تلقی کرد. ناشر «نفستنگی»، آگه، نشر شناختهنشدهای نیست و نقدهای نسبتاً زیاد و مثبتی هم پیش از این دربارهی «نفستنگی» نوشته شده است. قطعاً برگزارکنندهگان خواهند گفت اشتباه شده است؛ حتی اگر اشتباهی بروکراتیک هم صورت گرفته باشد، بیرون افتادن این کتاب از فهرست کتابهایی که بررسی شدهاند، نشاندهندهی آن است که هیچیک از اعضای تیم ارزیابی بر این رمان انگشت نگذاشته و آن را برنگزیده است. همین مسأله خود دلیلی بر نفوذ یک دار و دستهی خاص درون جایزهی گلشیری و اکثریت شدن آنها است. آدمهایی که میتوان همهی آنها را (از کارمند و ویراستار و کارشناس و مرورنویس گرفته، تا آنهایی که آثارشان در آنجا منتشر شده) پیرامون نشر چشمه، این پشتوانهی اصلی و برندهی نهایی جایزههای ادبی، شناخت. بیرون ماندن رمانهای کشکولی و کاتب، و نیز انتخاب 9 رمان از محصولات این بنگاه اقتصادی میان 12 رمانی که کاندیدا شدهاند، جایی برای وسواسهای واقعیتیابی باقی نمیگذارد. بد نیست روش برگزیدن این 12 رمان را بدانید: از ارزیابان خواستهاند کتابهای خوبی که «خواندهاند» را نام ببرند؛ و این یعنی اگر کتابی را عدهی زیادی از آنها نخوانده باشند، به همین سادهگی، آن کتاب حذف شده است. به این ترتیب کتابهایی که در روزنامهها در بوق دمیده شدهاند، کتابهایی که وجه نقد برای نقدشدنشان عمل کرده است، کتابهایی که دیگر جایزهها را بردهاند، بیشترین شانس را داشتهاند؛ چه از میان بررسان و ممیزان و ارزیابان اعلام شده، فقط یکی-دو نفر آنها منتقدند..."
پیشنهاد می کنم که متن کامل مقاله آقای ایمانیان را نیز بخوانید
-- یک خواننده ، Nov 12, 2010جناب گوران شما ظاهراً از آنقدر عصبانی هستید، و منشأ عصبانیت تان هم هیچ ربطی به جایزه گلشیری ندارد، که حتی نتوانستید این گفتگوی ساده را با آرامش بخوانید. خلاصه اش این است که شما خیلی راحت و قبل از هر عکس العملی می توانستید از یکی از ارزیابان بپرسید که آیا نام کتاب شما در لیستی که همان اول کار بنیاد برایشان فرستاد، بوده است یا نه؟ و این هم خیلی زشت است که با تحریک احساسات بشردوستانه بخواهید برای خودتان و کتاب تان آبرو بخرید این بازی ها کار سیاست بازان این روزهاست. از شما بعید به نظر می رسید. چرا در جواب کامنت های ذیل نامه تان که سعی می کردند کتاب شما را، و شما را، قربانی سانسور جا بزنند و نوشتند که شما هم از ممیزی ضربه خورده اید و هم از جایزه گلشیری ننوشتید که کتاب تان بدون ممیزی چاپ شده است؟ کسی که واقعاً و این قدر متأثر است از آن بمباران کثیف باید خیلی انسان صادقی باشد و این خیلی زشت است نابودی انسان ها را این گونه ریاکارانه ملعبه اغراض شخصی قرار دادن و از مرگ و میر آن همه انسان بی گناه توسط دژخیمان همیشه حاضر قبایی برای خود دوختن. نهایت ریاکاری است؛ همانگونه که این بحث حذف کتابی در جایزه گلشیری از اول هم ریاکارانه بود.
-- یونس تراکمه ، Nov 12, 2010یونس جان، من همان اهل قلمی هستم که در مصاحبه ات به کامنت او اشاره کردی. برادر، چرا میان آن همه اسم و مشخصاتی که آورده بودم، درست چسبیدی به همین یکی که گفته بودم نمی شناسم؟ چرا سن و سال و پشتوانه ی ادبی ِ دیگر داورانی که نام برده بودم، چشمت را نگرفت تا توضیحی بدهی و روشن مان کنی؟ حالا این بار صریح می گویم: من با سیدرضا شکرالهی هیچ گونه عدوات یا دوستی ندارم. بنابراین آوردن اسمش در این جا فقط و فقط برای روشن شدن خودم و کسان دیگری است که احتمالا چنین سئوالی دارند. از یونس می پرسم: سیدرضا شکرالهی با کدام پشتوانه ادبی جزو داوران یا ارزیابان است؟ آیا ایشان حتا یک نقد بر یک کتاب نوشته؟ آیا ایشان نویسنده اند؟ آیا صرف ویراستار بودن (که آن هم خود جای تامل دارد) برای داوری کافی است؟ یا نه دوستی ایشان با شهسواری و یزدانی خرم معیار بوده؟ هم چنین است حضور جوان کم سن و سالی به نام اسفندیار آبان در هیئت داوارن.
-- اهل قلم ، Nov 12, 2010خانم ها و آقایان شماها میراثدار خوبی برای گلشیری نیستید.
آقای فرهاد حیدری گوران حد اقل در میان مخاطبان جدی ادبیات آن قدر شناخته شده هست که باید خیلی جدی تر از اینها به آثارش نگریسته شود. کتاب افسانه رنگ های دونادون اش را سال 82 یا 83 بود که خواندم و پسندیدم. تاریک خوانه ماریا مینورسکی همین ابر متن یا هایپر تکستی را که برای نخستین بار در ایران پایه گذاری کرده نباید نادیده گرفت. می توانم شرط ببندم آن آقایی که می گوید گوران را نباید جدی گرفت حتا یک ساعت هم برای مطالعه ی ان ابر متن وقت نگذاشته است.
-- سپهر قاسمی ، Nov 12, 2010به هر حال اعتبار هر بنیادی علاوه بر نام اش به رفتار و عملکردش نیز بستگی دارد.
باید بگویم هوشنگ گلشیری خیلی بزرگتر از بنیادش بود.
برایم جالب است که در این میان محمد بهارلو به حذف نام کتابش (عروس نیل) از فهرست آن بنیاد ابدا واکنشی نشان نداد. پیداست که ایشان فارغ از این قیل و قال ها کار خودش را می کند و ظاهرا اعتنایی هم به حذف عنوان رمانش از آن فهرست ندارد. من کتاب ایشان را خوانده ام به انضمام ده ها نقدی که امثال خانم بهبهانی و سپانلو و سید علی صالحی و خانم پوران فرخ زاد بر این رمان نوشته اند. نمی دانم چرا آقای نماینده ی بنیاد در مصاحبه شان اسمی از حذف این رمان نیاوردند؟
-- شیرین مرادی نیا ، Nov 12, 2010آقای تراکمه عزیز, شما هرجه هم توضیح بدهید نمی توانید مرا قانع کنید که خانم کسگری و...ارزیاب و داور شوند و کتاب بی رمق مهسا محبعلی جایزه بگیرد. حتمن مهسا محبعلی و دیگرانی که انتخاب بشوند سال بعد "داور" خواهند بود. اگر مخاطبین ما ندانند من و شما می دانیم که حد سواد و سابقه ی ارزیاب ها و داوران شما در چه حد است. چه شد آن اسم های جاندار 5-6 سال اول؟ که حالا مثلن پدرام و حامد و اسماعیل و ... داوران این جایزه شدند؟ درست است ممکن است گروهی خسته شوند و بروند و وصع مالی شان نرسد که وقت بگذارند و هزار دلیل دیگر اما واقعن چه الزامی ست که اگر نمی توانیم جایزه بدهیم؟ آیه آسمانی آمده که باید جایزه داد؟ چطور می شود گفت که "امسال کتاب خوب در نیامده و جایزه نمی دهیم" اما نمی شود گفت که ارزیاب و داور استخوان دار نداریم و نمی توانیم انتخاب کنیم؟ ما را چه می شود که امسال جایزه می گیریم سال دیگر داوریم؟ به همین سادگی؟ شما به برندگان پیش از سه سال قبلتان نگاه کنید اغلبشان ساکتند و این جایزه باعث نشده که فکر کنند حالا باید وسط هر معرکه ی ادبی ای باشند. آن نویسندگان هم انتخاب بنیاد بودند چه فرقی بین آن ها و این نویسندگان دو سه سال اخیر است که با یک کتاب بی سروته جایزه گرفتند و به همان سادگی داور شدند؟ اگر دایره بر این گرد باطل می چزخد همان بهتر که عطایش را به لقایش ببخشید. متاسفانه بنیاد گلشیری در این زمینه آنقدر دایره اش را محدود کرده که حتا از نویسندگانی که خودش در سال های نخستین به آن ها جایزه داد نیز غافل مانده. من نام بسیاری از آن ها را چه آن ها که رمانشان برنده شد چه تک داستانشان چه مجموعه داستانشان در این دایره خالی می بینم. آن ها آنهایی هستند که مهر جایزه شان خشک شده و ساکت کار ادبی شان را می کنند اما این ارزیاب ها و داورهای جدید شما, جایزه ی بنیاد را به بدنام (...) خواهند کرد. متشکرم - امیدوارم در بازنگری به خود و عملکرد بنیاد موفق باشید. برای تمرین دمکراسی هم شده به حرف های ما گوش بسپارید نظرهای مردم در این جنجال نظرهای مردم است و شما نمی توانید آن ها را ندیده بگیرید
-- بی غرض ، Nov 12, 2010چرا متوجه نیستید؟
طبیعی است که ارزیابان جوان بیشتر به دنبال اسم و رسم هستند و طبیعی است که در برابر خواستهای متولیان بنیاد هم کوتاه خواهند آمد. اما آیا داوران اسم ورسم دار که در دوره های اول جایزۀ گلشیری داوری می کردند و حالا دیگر جزء ارزیابها و داورهای بنیاد نیستند حاضر خواهند شد مثل ارزیابها و داورهای فعلی عمل کنند؟ من اسم آن داورهای قدیمی را نمی آورم. چون ممکن است کسانی بلند شوند و بدوبیراهی به آن بیچاره ها هم بگویند. اما آیا این واقعا پذیرفتنی است که آنها سالی پنج کتاب هم نمی خوانند؟ واقعا که، آقای تراکمه! عرض کردم نمی خواهم اسمی از کسی به میان بیاورم. ولی از یکی از آن داورها شنیدم که چرا دیگر امثال ایشان به داوری این بنیاد دعوت نمی شوند. انسان باید خیلی «نابغه» باشد که نفهمد انتخاب ارزیابها و داوارهای ی خاص چقدر می تواند به انتخاب شدن کتابی که مورد نظر متولی و مجریان جایزه است کمک کند. جناب تراکمه، از الان می شود گفت که چینش داورها هم طوری صورت گرفته است که حتما شب ممکن یا نگران نباش برندۀ جایزۀ شما باشد! اصل مطلب این است، آقای محترم! و فلسفۀ وجودی امثال شکراللهی و یزدانی خرم هم در آن جایزه فقط همین است. البته ژورنالیست بودن اینها هم که خودش امتیاز بزرگی برایشان محسوب می شود و حاشیه چی ها هم خیلی به این جور آدمها احتیاج دارند. برای همین است که حتی زن یزدانی خرم جزء «رجل» ادبی این مملکت می شود! خودش که دیگر جای خود دارد!
-- مرتضا ، Nov 13, 2010خانم سهیلا بسکی نیز در سایت ادبیات امروز ایران در مقاله ای با عنوان " کی به کی جایزه می دهد؟" به این موضوع از زاویه ای دیگر اشاره کرده است که با توجه به اینکه هم برنده و هم داور جایزه گلشیری بوده برخی مواردی که مطرح کرده جای تردید باقی نمی گذارد که همیشه دست هایی در کار است که پیشاپیش چند کتاب را برگزینند و مابقی را هم پشت سر هم جهت خالی نبودن عریضه ردیف کنند به این بخش از مطلب خانم بسکی توجه نمایید که خود گویای بخشی از حقیقت دروغین داوری ادبی در ایران است:
... به خاطر دارم زماني دور، شاید سال 83 كه براي سرند اوليه جایزه گلشیری انتخاب شدم و همه كتابهاي فهرستي را كه به من داده بودند يافتم و خواندم، بابت حوصلهاي كه به خرج داده بودم، با استهزاي يك سرندكنندة ديگر مواجه شدم. او گفت كه خودش فقط چند كتاب را كه دوستاني توصيه كردهاند خوانده و نمره داده. بعدها هيچ وقت نفهميدم سيستم نمره دادن به فهرست كتابهاي منتشرشده براي انتخاب كانديداها چگونه كار ميكرد، ولي اين آخرين سالي بود كه براي اين كار انتخاب شدم. توضيح برگزاركنندگان اين جايزه براي كنار گذاشتنم "سليقة خاص" من بود. همان وقت به آنها گفتم كه به نظر ميرسد بايد تعریف را برعكس كنيم، چون سليقة من"عامتر" از سليقة " خاص" ديگر سرندكنندگان است. جالب اینکه در اطلاعیة نام نامزدهای دورة دهم این جایزه هم، با وجود پررنگ کردن این موضوع که بعضی ارزیابها همه کتابها را خوانده اند، مشخص نشده که آنها چند نفر بوده اند و وزن نظر ارزیابهایی که همه را نخوانده اند، در قیاس با آنها چقدر بوده. بنابراین هرچقدر هم حسن نیت داشته باشید نمی توانید غیر از این فرض کنید که بعید است تعداد ارزیابان زیادی "متعهد" زیاد بوده باشد. بنابراین آنهایی که کتابهای دوستانشان یا طرفهای روابط کاریشان را خوانده اند یا از طریق نقدهای چاپ شده در روزنامه ها که نام اغلب نویسندگان آنها در فهرست ارزیابان جایزه گلشیری آمده،نقش اصلی را در انتخاب کاندیداها داشته اند به همین دلیل جای تعجب ندارد که همان کتابهای مورد توجه قرار گرفته اهل مطبوعات و نقدپردازان انتخاب شده باشند.
-- منصور دیواندری ، Nov 13, 2010وقتی آدمهای حرفه ای و معتبر از شرکت کردن در همچو داوری هایی پرهیز دارند چرا باید میدان را به دست تازه واردها و[...] بسپریم؟ بساط راه انداحتن جایزه به هر قیمت؟ براستی منظور چیست؟ سکوت کردن بهتر از کار بد کردن(شلخته) نیست؟
-- حسن اسدیان ، Nov 13, 2010من به خاطر مقاله ای که 9 ماه پیش نوشتم و نشریات ادبی موجود از چاپ آن امتناع کردند، دو روز است که با خشنودی جریان بحثهای درگرفته در مورد جایزه گلشیری را دنبال می کنم که به نظر من نشانه تحولی بسیار مثبت در جامعه ادبی ماست که دیگر نمی خواهد تن به محفل بازی های کوچک و رقت انگیز بدهد. بنابراین از خوانده شدن مقاله ام در سایت www.iransliterature.ir بسیار خشنود شدم. می خواستم ضمن این ابراز خشنودی بگویم با وجود آشنایی با خانم طاهری و همچنین تایماز منقبتی که همکار ما در مجله معمار و از همکاران بنیاد هم هست، نام دو رمان من هم، یعنی "در محاق" و "گذشته ای هست که نمی گذرد "( که هر دو در یک کتاب آمده اند )در فهرست بنیاد نبود.
-- سهیلا بسکی ، Nov 13, 2010این جنجالی که علیه جایزه گلشیری امسال راه افتاده پرده دیگری از سناریویی است که در سالهای اخیر برای حذف این جایزه نوشته و اجرا میشود. یک مقام سابق وزارت ارشاد که مدام می گفت این ها پولشان را از دشمنان خارجی می گیرند و به کتابهایی جایزه می دهند که این دشمنان را راضی و خوشحال کنند
-- افلاکیون ، Nov 13, 2010و حالا هم عواملشان این هجمه را راه انداخته اند. بعضی ها هم غافل از این که سر نخ ماجرا کجاست برا ی تسویه حساب های شخصی با ناشری خاص و یا منتقد یا روزنامه نگاری وارد این گرد و خاک های مسموم شده اند. باید کنار ایستاد و از ته دل خندید خنده ای بجای خون گریستن...
بهانه های این ارزیاب محترم به ایرادات وارده از نهادهای رسمی نظارت بر چاپ کتاب بی شباهت نیست. وقتی شما یک رمان و یا مجموعه شعر آوانگارد را به یک نهاد رسمی ارائه می دهید، نیز دقیقا ارزیابی هایی از همین دست را مشاهده می کنید مثلا می گویند کتاب سخیف است ، غیر اخلاقی است و ارزش چاپ شدن ندارد و الی آخر
-- عباس حبیبی ، Nov 13, 2010پیشنهاد من این است حالا که نامه آقای گوران علنی شده است، حداقل در این یک مورد بنیاد گلشیری، نقدی بر رمان ایشان بنویسد و ضمن نشان دادن نقاط ضعف آن نسبت به رمان های برگزیده خود، اذهان مخاطبین ادبیات را روشن نماید.
فکر می کنم این کار هیچ چیز از شان آقای گلشیری کم نمی کند، چون خود ایشان هم یک بار رمان ضعیف بامداد خمار را به قصد روشن شدن افکار عمومی نقد کرده بود.
خیلی جالبه. یعنی چون محسن پرویز با بنیاد گلشیری مخالفت کرده، هیچکس نباید از بنیاد انتقاد کنه؟ یعنی «کنار بایستیم» و تا اطلاع ثانوی خفه خون بگیریم؟ مگر کسی گفته جایزه گلشیری عامل بیگانه ست؟ یا کسی گفته نباشه؟ این چه حرفیه؟
-- خفه خون بگیریم ، Nov 13, 2010فقط یک سؤال از آنهایی که بنیاد گلشیری را به همکاری با سانسور متهم می کنند و می گویند که نباید در این وضعیت جایزه بدهد: چرا بار آخر که بنیاد گلشیری دقیقا ً به دلیل سانسور از دادن جایزه خودداری کرد، به گمانم سال 87، هیچ کدامتان یک خط در تأیید این اقدام ننوشتید؟
-- بی غرضی دیگر ، Nov 14, 2010در تمام این سال ها هر بار که این بنیاد جایزه داده است، این جا و آن جا خوانده ام که مثلاً فقط به زنان جایزه می دهند یا فقط به نشر مرکز جایزه می دهند و کشف هزار توطئه ی محفلی دیگر. امسال هم لابد می نویسند که به نشر چشمه جایزه می دهند. توهم توطئه مثل بختک روی همه مان افتاده. این همه اتهام بی آن که دلیلی بیاوریم. آن وقت به احمدی نژاد ایراد می گیرید. خانم بسکی کم کم بنویسید: بگم؟ بگم؟
-- بی غرضی دیگر ، Nov 14, 2010به نظرم این نامه فقط یه جور خود زنی یه.اومده خودش رو به عنوان نویسنده زیر تیغ برده و به مساله ای اشاره کرده که همه ما از آن خبر داریم اما ترجیح می دیم نادیده اش بگیریم چون به نفعمان نیس که بپذیریمش. نویسنده خشمگینه و حق هم داره.کلا کوردها خشمگینن ... اما اینکه این آقای بی غرض گفته چرا پارسال هیچ کس تایید نکرد؟ درسته. اگه بنیاد این کار رو کرده چیزی نیس که نشه بهش توجه کرد. کلا فکر می کنم باید این جور نقدها باشه تا کمی به خودمون بیایم.
-- مینا ستوده ، Nov 14, 2010خودمان. من از طرفداران جایزۀ گلشیری بوده ام وهستم. اما این بنیاد با این شیوه ای که اتخاذ کرده و این ارزیابها و داورهایی که انتخاب می کند کم کم دارد روی دست جایزۀ روزی روزگاری می زند! قسمت عمدۀ اعتبار جایزه به روش داوری و اعتبار داورهای آن است. واقعا می شود گفت که داورهای فعلی جایزۀ گلشیری اعتبار ی هم در جامعۀ ادبی ایران دارند؟ دیگر نباید که همه چیز را توجیه کرد! بقیه هم عقل و شعور دارند و اتفاقات را می بینند!
-- طرفدار ، Nov 15, 2010آقاي تراكمه شما مي گوييد : "قطعا ارزیابان را واجد قوهی تشخیص دانستهایم" آيا اين قطعيت نياز به توضيح و دليل ندارد؟ آقاي تراكمه جواب دهيد آيا اگر گلشيري زنده بود رضا شكراللهي و اسفنديار آبان و ...ها را اساسا نويسنده مي دانست. آقاي تراكمه شما با حيثيت ادبيات اين ممكلكت بازي كرده ايد.
-- ميرعلايي ، Nov 15, 2010