خانه > گزارش ويژه > تحولات ایران > «فرار مغزها، نتیجه اسلامیکردن علوم» | |||
«فرار مغزها، نتیجه اسلامیکردن علوم»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comپس از ناآرامیهای انتخابی سال گذشته و در دادگاههایی که برای متهمین این ناآرامیها تشکیل شد، اعترافاتی از قول سعید حجاریان، نظریهپرداز اصلاحات، در یکی از دادگاهها خوانده شد که در آن به تدریس علوم انسانی بر پایهی نظریات دانشمندان غربی، به عنوان یکی از عوامل انحراف فکری دانشجویان اشاره شده بود.
پس از آن، آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در یکی از سخنرانیهای خود، ضمن اظهار نگرانی از حضور بیش از دو و نیم میلیون دانشجو در رشتههای علوم انسانی گفت: «بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفههایی است که مبانی آنها مادیگری و بیاعتقادی به تعالیم الهی و انسانی است.» اینک در خبرها آمده است که گسترش آموزش عالی در ۱۲ رشتهی دانشگاهی در علوم انسانی و هنر، منوط به بازنگری در سرفصل این دروس شده است. این رویکرد نگرانیهای فراوانی را در محافل علمی ایران برانگیخته است. در این زمینه با یوحنا نجدی، عضو کمیتهی سیاسی سازمان ادوار تحکیم که دانشآموختهی علوم سیاسی است و همچنین سعید پیوندی، استاد جامعهشناسی در دانشگاه پاریس و کارشناس آموزش عالی، گفتوگو کردهام.
این خبری است که ما مدتها است زمزمهی آن را میشنویم. بهویژه از سال گذشته تاکنون، رسماً تیشه برداشتهاند و به ریشهی علوم انسانی میزنند. در معنایی فراتر از آن، نگاه کنید که انتشار کتابهای درسی علوم انسانی و حتی ادبیات، با چه موانعی دارد مواجه میشود. بنابراین میخواهند جلوی تفکر علوم انسانی، جلوی ارائهی افکار حتی ماکس وبر را در کشور بگیرند. اندیشهی هابرماس دیگر نباید در کشور ارائه بشود، اندیشهی پوپر هم به همین ترتیب. اینها دارند حتی انتشار کتاب را هم تا این حد با فیلتر مواجه میکنند، چه برسد به رشتههای آکادمیک و آکادمیسینها. او در عین حال معتقد است که این روند پیش از اینها آغاز شده است. این کوششی بود که از اول انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شد تا اساساً ایدئولوژی خاصی را در ذهن انسانها بکارند که یک ایدئولوژی خاص بر ذهن ملت ایران حاکم بشود و به نوعی ملت ایران را از لحاظ ذهنی، نسبت به دستاوردهای فکری دنیای غرب ایزوله کنند. این کوشش بهخاطر جنگ تحمیلی، مقداری متوقف شد. در عصر اصلاحات، یکذره پنجرهها باز شد، درها به سوی دنیای غرب باز شد و کتابها و مجلات منتشر شدند و بعد از اینکه روند اصلاحات را متوقف کردند، تلاش کردند که اساساً ذهن شهروندان را بهگونهای دستکاری کنند که دیگر به سمت آرمانهای دمکراتیکی مانند حقوق بشر، آزادی بیان و ... نروند. بنابراین بهنظر من، اتفاقاً درست نشانه گرفتهاند که اگر بخواهند نهال دمکراسی را در ایران بهکل قطع کنند و استبداد را در تمام زمینهها ریشه بدوانند، باید ذهن انسانها و بهویژه ذهن طبقهی متوسط جامعهی ایران را با افکار خاصی تحت تأثیر هژمونی یک ایدئولوژی خاص، به سمت و سویی ببرند که از درون آن، چیزی جز خشونت و بسیج و باتوم و نوعی مرگ روحیهی نقادی در کشور، اجازهی بروز نیابد. فکر میکنید این مسئله امکانپذیر است؟ فکر میکنم شرایط دنیای امروز چنین اجازهای را نمیدهد. وقتی ما مثلاً نامهای خطاب به آقای اوباما مینویسیم، ۱۰ دقیقهی بعد در تمام دنیا انعکاس پیدا میکند. وقتی نمایندهی پارلمان اروپا، پیراهنی را میپوشد و با تصویر روی آن به اعدام یک شهروند در ایران اعتراض میکند، به این معناست که دیگر دنیا اجازه نمیدهد که شما بتوانید ذهن انسانها را دستکاری کنید. اگر الان عصر استالینیسم بود، امکانش بود. ولی در همین عصر و خارج از دوران استالینیسم، انقلاب فرهنگی را داشتیم که در پی آن چهار سال دانشگاهها بسته شدند. فکر نمیکنید این اتفاق، اینبار در ابعاد کوچکتری ممکن است بیافتد؟ در درجهی اول، من از دنیا انتظار ندارم، از کشور خودمان انتظار دارم. یعنی ما طبقهی متوسط جامعهی ایران، روشنفکران و روزنامهنگاران، حداقل میتوانیم صدای اعتراض خود را بهصورت کاملاً مدنی و مسالمتآمیز انعکاس بدهیم. آنچه بعد از انقلاب در کشور ما اتفاق افتاد، تبعات آخرین انقلاب شکوهمند در تاریخ بود. دیگر اساساً ما انقلاب شکوهمندی به آن معنای انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و انقلاب ایران نخواهیم داشت که با تبعات آنچنانی آن مواجه بشویم. من فکر میکنم که امکان انجام یک انقلاب فرهنگی، به آن شکلی که در اوایل انقلاب ایجاد شد، وجود ندارد. حتی بانیان آن انقلاب فرهنگی هم، الان به تلویح این کار را زیر سئوال بردهاند، چه برسد به کسانی که قربانی آن انقلاب فرهنگی شدند. سعید پیوندی: «فرار مغزها تشدید خواهد شد»
وزارت علوم اعلام کرده است که قصد بازنگری در رشتههای علوم انسانی را دارد. بازنگری در این رشتهها را بر اساس مبانیای که در ایران هست، چگونه ممکن میدانید؟ برای ارزشیابی این صحبت و ممکن بودن آن، دو بحث مطرح است که باید به آنها توجه بشود؛ بحث اول این است که آیا اساساً گزارهای که میگوید علوم انسانی در کلیت خود حاوی نظریات غربیای است که در اساس با نظریات اسلامی متفاوت است، درست است؟ بهنظر من، علوم انسانی بهخاطر نوع معرفتشناسیشان و روششناسیای که دارند، بههرحال با علوم قدیمی و علوم اسلامی که پیش از این در مدارس اسلامی و دینی تدریس میشد یا همین الان تدریس میشود، تفاوتهای خیلی اساسی دارند و اینها از یک نقطه حرکت نمیکنند و یک برخورد نظری ندارند. این به این معنا نیست که ما علوم انسانی غربی داریم. علوم انسانی یک جوهر عمومی و همگانی دارد و این هم به نوع نگرش آن به مسائل برمیگردد. وقتی این علوم انسانی به ایران، ژاپن، برزیل یا به کلمبیا یا آفریقای جنوبی مربوط بشود، حتی اگر نظریهای از اروپا، امریکا یا روسیه آمده باشد، باید این نظریه در ارتباط با بایدهای محلی مورد توجه قرار بگیرد. وگرنه این یک علوم انسانی واقعی نیست. شاید منظور مقامات ایرانی هم همین باشد. نه؛ اتفاقاً آنها میگویند که اصل نظرات، از اساس غلط است. در حالیکه علوم انسانی نتیجهی انباشت نظری، کار فکری و کار پژوهشی صدها هزار محققی است که در دو قرن اخیر بهخصوص، در همهی دنیا کار کردهاند؛ در ایران، در اروپا، در امریکا. سهم اروپا و امریکا زیادتر بوده، برای اینکه در همهی علوم سهم اروپا و امریکا بیشتر بوده است. گزارهی دومی که وجود دارد و آن هم در این بحث مطرح است، این است که آیا اساساً علوم انسانی اسلامی یا تولید فکری و نظری عالمان اسلامی، دانشمندان و محققان اسلامی یا اسلامگرا، میتوانند در علوم انسانی مورد توجه قرار بگیرند و جایگزین علوم انسانیای که غربی نامیده میشود، بشوند یا نه. اینجا هم بهنظر من، پاسخ منفی است. برای اینکه یک بار در ۳۰ سال گذشته، در هنگام انقلاب فرهنگی اول که دانشگاهها بسته شدند، عین همین بحث مطرح شد و عین همین مشکل طرح شد. کمیسیونهایی تشکیل شدند و قرار شد این علوم انسانی، بهخصوص، اسلامی بشوند، همه چیز بازنویسی شود و حوزههای علمیه در این کار شرکت کنند. اگر امروز بعد از ۳۰ سال، این بحث دوباره مطرح میشود، به این دلیل است که حوزههای علمیه و کسانی که اسلامشناس هستند و باید در این زمینه کار میکردند، چیز دندانگیری نتوانستند به دانشگاه بدهند که دانشگاه بتواند آن را جایگزین آنچیزی کنند که مسئولین قبول ندارند و غربی نام مینهند. این دو گزاره، هردو، بهنظر من، اشتباه است و برای همین هم هست که ما در این ۳۰ سال در همان نقطهی اول ایستادهایم. یعنی نه علوم انسانی اسلامی بالاخره تولید شده و نه در بلندمدت، اساساً قابل تولید خواهد بود. برای اینکه این با جوهر علوم انسانی مدرن و امروزی متفاوت است. بنابراین آنچه به نام علوم انسانی اسلامی بهوجود میآید، یا علوم انسانی است که در آن صورت، اسلامی بودن خود را نفی خواهد کرد، برای اینکه با عینیات، با آنچه در جامعه میگذرد، با بقیهی علوم انسانی در سایر جاهای دنیا باید همراه باشد، یا اینکه بهکلی اصلاً علوم انسانی نیست و چیز سرهمبندی شدهای است که در دانشگاه تدریس میشود. شما از تبعات منطقی این مسئله صحبت میکنید و اینکه بهدلایل منطقی امکانپذیر نیست. اما ما بههرحال دیدیم که در دولت آقای احمدینژاد خیلی کارها صورت میگیرد که نه با موازین گذشته، نه با پیشبینیهای منطقیای که میشده، تطبیق میکند. آیا ممکن است پس از بازنگری، مباحثی را به عنوان علوم انسانی به جامعه عرضه کنند و حتی در دانشگاهها به تدریس آن بپردازند؟ چنین ادعایی میتواند صورت بگیرد، چنین دروس و رشتههایی هم میتوانند بهوجود بیایند. ولی توجه کنید که در دانشگاه دو کار همزمان انجام میگیرد. یک کار انتقال و اشاعهی علوم از طریق تدریس و انتشارات و نشر نظریات و دستاوردهای علمی است و بخشی هم فکر کردن و تولید فکری است. در این بخش، دیگر نمیشود تقلب کرد. یعنی ما هرچه مدعی باشیم که گویا ممکن است این علوم اسلامی شدنی باشند و بتوانند اسلامی بشوند و یک چیز بومی- اسلامی بهوجود بیاید، بهنظر من، چون با جوهر علوم انسانی در تناقض است، در زمان بسیار کوتاهی، در عمل خود را نشان میدهد. برای اینکه ما باید محقق داشته باشیم، تولید داشته باشیم، آن را به دنیا و به دانشجویمان عرضه کنیم و از همه مهمتر، علوم انسانی ابزاری هستند برای شناخت بهتر و درک بهتر جامعه. اگر علوم انسانیای که اینها میخواهند بهوجود بیاورند، نتواند این نقش را بازی کند، یعنی کمک نکند به درک بهتر جامعه، شناخت جامعه و پیدا کردن راهحلهایی برای فهمیدن انسان امروز و تحولاتی که جامعهی انسانی پیدا کرده، این هم مانند گفتمانهای دیگر، در عمل، فقط محدود به گروه خاصی میشود و بعد تبلیغاتی، سیاسی و ایدئولوژیک پیدا میکند و ارزش علمیاش را از دست میدهد. من مطمئنم که دانشگاه بهخاطر اینکه با تحقیق، با فکر و با پرسشگری که جوهریترین اصل وجودی دانشگاه است و با فراتر رفتن از مرزهای کنونی شناخت و دانش انسانی پیوند دارد، اینها در عمل، با بنبست برخورد میکنند. حتی اگر نسلی از استادان را بیاورند که کاملاً وفادار به خودشان باشند، همین نسل در مدت کوتاهی، تبدیل به یک نیروی انتقادی خواهند شد. برای اینکه کار دانشگاه، فکر کردن، انتقاد کردن، نقد کردن و پرسشگری است. ولی بههرحال، ممکن است این اتفاق بیافتد. تأثیرات آن در محیط علمی- دانشگاهی ایران چه خواهد بود؟ این سؤال خیلی مهمی است. برای اینکه بههرحال دانشگاه و دانشگاهیان بابت این مجموعه اقدامات ضد دانشگاهی و ضد علمی، بهای خیلی سنگینی چه از نظر سمبلیک و نمادین و چه از جهت واقعی میپردازند. من همین دو روز پیش با دو استاد ایرانی که از ایران آمده بودند، در یک هیئت داوری تز، همراه بودم. آنها برای من تعریف میکردند که تا چه حد فشارها منجر به ناامیدی دانشجویان، استادان و کنار کشیدنشان شده و یک فضای بسیار سرد و خموده در دانشگاهها ایجاد شده است. بعد دوم آن این است که ما دانشگاهی خواهیم داشت که مجبور است ریاکار باشد، ماسک بزند و با صورتک حرفهای واقعیاش را بزند. برای اینکه با گفتمان غالب همراه باشد، برای اینکه مورد تعرض قرار نگیرد، بهناچار باید دروغ بگوید و ریاکاری کند. همانطوری که در مدارس مذهبی این رویه وجود داشت و به همین دلیل همیشه ریا و ریاکاری خیلی از زاهدان و کسانی که بهظاهر رعایت میکردند، امری کاملاً شناخته شده بود. زیان سوم و بزرگ آن نیز روند رو به افزایش فرار مغزها از ایران خواهد بود. یعنی خیلی از کسانی که نمیتوانند و نمیخواهند این فضا را زندگی یا تحمل کنند، بهتدریج راهی کشورهای دیگر میشوند. یعنی روندی که ایران در طول ۳۰ سال گذشته در زمینهی فرار مغزها تجربه کرده، تشدید خواهد شد. اتفاقاً قربانیان این روند نه فقط کسانی هستند که مخالف این سیستم و این دستگاه هستند، بلکه خیلی از کسانی خواهند بود که در درون این سیستم میتوانستند پلهای آشتی بین علوم انسانی مدرن و علوم اسلامی باشند. اینها هم مورد غضب قرار گرفتهاند و خواهند گرفت. در واقع بختهای حداقلی که برای نوعی نزدیکی بین این علوم هم وجود داشت، از بین میرود. چون ما برای انجام چنین کاری، احتیاج به آدمهای باشهامت داریم که در گفتمان دولتی امروز، هیچ جایی ندارند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
حرف درستیست.پل های ارتباط هم مورد غضب واقع شدند وگریختند.
-- چنگیز ، Nov 9, 2010ما می گوییم تفکر اسلامی بد!
-- بدون نام ، Nov 10, 2010چرا متفکرین ایرانی ما نمی توانند یک مشی و سیستم جدیدی برای پیشرفت اجتماعی تدوین کنند؟
پر واضح است که اکنون بعضی از متفکرین ما صرفا خواستار سیستم غربی هستند
اگر کسی که نام متفکر و اندیشمند را با خود حمل می کند باید مسئولیت آنرا هم بپذیرد
مسئولیتش اینست که ابداع و خلاقیت به خرج دهد نه اینکه تقلید کند
این مساله ای که دوست بدون ناممان به آن اشاره کردند، بر می گردد به اشکلات نظام آموزشیِ دانشگاه های ما، نه محتویات دروس. گله ی اصلی اکثر دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترا همین مساله ی نمره محور بودن درس ها (به جای تحقیق و پژوهش محور بودن) می باشد که اساسا مانع شکلگیری بینش انتقادی می شود و جامعه ی دانشگاهی، در بهترین حالت می تواند "کسب علم" کند، نه "تولید علم".
-- بهروز ، Nov 10, 2010در بحث محتویات رشته های علوم انسانی، مساله ی پیوستگیِ حرکتِ اندیشه و فلسفه ی بشر مطرح است که مبتنی بر تکامل بینشِ شناختیِ انسان است. از دیدگاه فلسفه ی شناخت، خوشبختانه یا بدبختانه، در این مسیر برگشت بی معنی است و اگر فلان بینش 500 سال پیش بوده، رجوع به آن و تلفیق آن با علوم مدرن غیر ممکن می باشد. این مساله ایست که متاسفّانه بنیادگرایان اسلامی از درک آن عاجزند.