خانه > گزارش ويژه > تاریخ > «طولانیبودن جنگ ریشه در گروگانگیری داشت» | |||
«طولانیبودن جنگ ریشه در گروگانگیری داشت»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comبرای روز سیزدهم آبان، در تقویم پس از انقلاب ایران، چهار مناسبت قائل شدهاند: سالگرد تبعید آقای خمینی به ترکیه در نظام گذشته، کشته شدن چند دانشآموز در سال ۱۳۵۷ به دست نیروهای حکومت نظامی نظام گذشته، اشغال سفارت امریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ و سپس اعلام روز جهانی مبارزه با استکبار به این مناسبتها.
در این میان، اشغال سفارت امریکا که به گروگانگیری ۵۲ نفر از کارکنان آن برای مدت ۴۴۴ روز منتهی شد، واقعهای است که علت بروز آن، پیامدهای آن و نیز چگونگی پایان یافتن آن، هنوز مورد بحث و بررسی و گمانههاست. شما این خبر را کجا و در چه موقعیتی شنیدید و واکنش شما و اطرافیانتان به این حادثه چه بود؟ ابوالحسن بنیصدر: روز ۱۳ آبان، اگر درست به یادم مانده باشد، در مجلس خبرگان و یا در شورای انقلاب بودم. بیشتر میگویم که در شورای انقلاب؛ برای اینکه آقای دکتر یزدی هم حاضر بود و گفت که این یک کودتا است و منشا این کودتا را هم خارجی میدانست. به چه معنا؟ به این معنا که حکومت موقت را از کار بیاندازند، آن طرح را یک طرح دانشجویی که در ایران ریخته و اجرا شده باشد، نمیدانست. البته اینطور که یادم هست. روز بعد هم من سرمقالهای انتشار دادم و در آن جهات مثبت و منفی این عمل را بررسی کردم. جهات منفی آن را غالب یافتم و اینکه این امر (آن وقت هنوز برای من روشن نبود که این گروگانگیری یک طرح امریکایی است) سنت بشود که برای ساقط کردن حکومتی، سفارت گرفته شود، پای قدرت خارجی بهمیان بیاید را ضربهای به استقلال ایران دانستم و از آقای بازرگان هم بهاصرار خواستم که استعفا ندهد. متأسفانه وقتی من به او اصرار میکردم که استعفا ندهد، او استعفای خود را برای آقای خمینی فرستاده بود. این موضعگیری شما آن موقع تأثیر منفی روی اطرافیان شما یا در نزدیکان آیتالله خمینی نداشت؟ در دانشجویان خط امام که چرا. آنها اطرافیان من نبودند، ولی برآشفته شده بودند که چرا من با وجود اینکه آقای خمینی این عمل را انقلاب دوم نامیده بود، من همچون موضعی اتخاذ کردم. آیتالله خمینی به محض مواجه شدن با این حادثه، آن را انقلاب دوم نامید یا اینکه در طی مسائلی که بعدها با آن روبهرو شد؟ بنا بر آنچه دانشجویان خط امام و آقای موسوی خویینیها میگویند، آنها طرح را اجرا کردند. آقای موسوی خویینیها گفته شما این کار را بکنید، امام تصویب خواهد کرد.
امری که مهم است مخاطبان شما بدانند، این است که آن دانشجویان، برابر با قراری که آقای خمینی با آنها گذاشته بود، باید کارهای خود را با تصویب کمیتهای انجام میدادند که اعضای آن عبارت بودند از آقای خامنهای، آقای حریری، آقای مجتهد شبستری، آقای خویینیها و من. از این اعضا، غیر از آقای موسوی خویینیها، کسی از این کار اطلاع نداشت. پس آقای موسوی خویینیها یک ولایت مطلقه را هم به آن کمیته، هم به شورای انقلاب، هم به حکومت بازرگان، هم به آقای خمینی و هم به ملت ایران اعمال کرده است. یعنی این جمع قبل از گروگانگیری تشکیل شده بود تا دانشجویان خط امام در همهی موارد با آنها مشورت کنند؟ این جمع خیلی قبل از گروگانگیری تعیین شده بود و دانشجویان خط امام هرکاری میخواستند انجام بدهند، میبایستی به تصویب همین کمیته میرساندند، بعد عمل میکردند. این کاری بود که به تصویب آن کمیته نرساندند و به ترتیبی که گفتم، آقای موسوی خویینیها ولایت مطلقه اعمال کرده است. گفتید آن زمان نمیدانستید که این یک طرح امریکایی است. این به معنای آن است که الان برای شما ثابت شده که اشغال سفارت امریکا، یک برنامهی امریکایی بوده است؟ بعد از گذشت ۳۰ سال، آقای سردار مشفق آمده است و میگوید که این یک طرح امریکایی بود. البته تصدیق تحقیقاتی است که در خود امریکا انجام گرفته و آن تحقیقات حاکی از آن است که این طرح را کیسینجر و راکفلر، بعد از مراجعهی اشرف پهلوی به آنها، تهیه و از طریق عوامل خودشان در ایران اجرا کردند. حالا آقای سردار مشفق میگوید که آن عامل همین آقای موسوی خویینیها بوده است. منبع دیگری هم همین حرف را زده بود، اما دلیل و مدرکی برای اینکه ایشان واقعاً عامل امریکا بوده باشد، تاکنون ما ندیدهایم. به این ترتیب، این تصمیمی خارج از ارادهی حکومت امریکا بوده است. چون کیسینجر و وراکفلر که در آن زمان سمتی نداشتند و حکومت دست دمکراتها بود. دو واقعیت در امریکا جریان داشت، حتی الان هم هست؛ یکی حکومت رسمی که با آقای کارتر بود. طبیعت این گروگانگیری به زیان آن حکومت بود و آن حکومت میکوشید آن را حل کند. دیگری رقیب آقای کارتر، بهخصوص آن بخشی از حزب جمهوریخواه امریکا بود که وجود و حکومت او را برای امریکا خطرناک میدانست و بهاصطلاح ریگانیسم، به این ترتیب پدید آمد. آنها طراح این گروگانگیری و مجری آن هستند. برای اینکه بعد از شکست جنگ ویتنام، یک شوک روانی به ملت امریکا وارد شود. اثر آن شوک روانی، انتخاب آقای ریگان به ریاست جمهوری بود. البته این امر زمینهسازی لازم داشت و آن معاملهی پنهانی بر سر گروگانها بود که شد «اکتبر سورپرایز». تازه در آن اکتبر سورپرایز هم باز آقای کیسینجر نقش داشت. منظور از «اکتبرسورپرایز»، بحثی است که این روزها بر سر زبانها است و همچنین عنوان کتابی است به همین نام که نویسندهی امریکایی، روبرت پاری، دربارهی تلاش جمهوریخواهان امریکا برای سرنگونی کارتر و در این میان سوءاستفاده از مسئلهی گروگانگیری نوشته است. در آنجا به ملاقاتی بین نمایندگان آیتالله خمینی و دولت امریکا در پاریس اشاره شده که بین ۱۹ تا ۲۱ اکتبر ۱۹۸۰ صورت گرفته و منجر به آزادی گروگانها شده است. قطعاً اینطور است. این رژیم از ابتدا، طرفدار گرایشهای راست در امریکا و اروپا بوده است. همین اکنون هم هم آقای نتانیاهو سخت خوشحال است از اینکه اکثریت اوباما در مجلس نمایندگان امریکا، تبدیل به اقلیت شده است و هم آقای احمدینژاد و آقای خامنهای. اتفاقی نیست. دلیل آقای خمینی و دستیاران او برای معامله با جمهوریخواهان بر سر گروگانها، این بود که با جمهوریخواهها، خصوصاً با ریگانیسم، استقرار استبداد ملاتاریا بسیار آسانتر میشد. چنان که در عمل هم اینطور شد. شد ماجرای فروش اسلحه به ایران برای اینکه جنگ هشت سال ادامه پیدا کند و در این جنگی که هشت سال ادامه یافت و پیامد همان گروگانگیری هم بود، استبداد این آقایان هم بر ایران مستقر شد. ولی چرا دور از تصور است که در شرایط دههی هفتاد میلادی، با توجه به موقعیتی که امریکا داشت و ترکیب نیروهایی که در ایران در انقلاب شرکت داشتند، حمله به سفارت امریکا اتفاق بیافتد؟ درستی یا نادرستی این عمل بهکنار، ولی چرا نمیتوانسته تحت تاثیر جو انقلابی آن روز، این مسئله از جانب دانشجویان یا نیروهای انقلابی در آن زمان اتفاق افتاده باشد؟ به جای اینکه دخالت مستقیم امریکا در این قضیه مطرح باشد؟ انقلاب ایران برای استقلال انجام گرفت. شعار آن هم این بود: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. معنای استقلال، نه امروز، بلکه آن زمان، تعریف شده بود. همین اصطلاح موازنهی منفی از زبان آقای خمینی هم جاری شده بود. معنایی که آن زمان پیدا کرده بود، این بود که به دوران استفاده از قدرت خارجی در سیاست داخلی پایان داده شود. پس عمل گروگانگیری مطلقا انقلابی نبود، ضد انقلابی هم بود. ایراد من نیز آن روز همین بود که هر انقلابی هدفی دارد. اگر انقلابی بود، با هدف دیگری، ممکن بود تصور بشود که سفارتخانهی یک قدرت خارجی که طی دورانی از کودتای ۲۸ مرداد بر ایران حاکم بوده، مورد حمله و اشغال قرار بگیرد، اما نه انقلابی که هدف خود را استقلال قرار داده بود. ملتی برخاسته بود و امریکا را از ایران رانده بود. آقایان را از در رانده بود و آنها را از پنجره وارد کرده بودند و تا امروز محور سیاست داخلی و خارجی ایران شدهاند. آیا آن زمان شما تلاش میکردید برای اینکه مسئلهی گروگانها را از راههای دیگری حل کنید؟ بله؛ ما تمام کوشش خود را میکردیم. در «خیانت به امید»، مواردی را که این مشکل را به حل شدن رساندیم، برشمردم. الان درست در ذهنم نیست که ۲۵ مورد یا ۴۰ مورد بود. یعنی قطعاً ۲۵ بار ما این مسئله را به مرحلهی حل رساندیم. اما بازیای که جمهوریخواهها در امریکا درآوردند و آقای خمینی و دستیاران ایشان نیز در داخل، آن را تبدیل به یک مسئلهی لاینحل کردند و مانع از حل آن شدند. یعنی بهطور عمده از طریق آقای خمینی مانع ایجاد میشد. پسر ایشان به من گفت که آقای خمینی میگوید امریکاییها نمیخواهند رژیم جدید برقرار بشود. ما قانون اساسی را که به تصویب رساندیم و انتخابات را که انجام دادیم، گروگانها را رها میکنیم تا بروند. بنابراین از دید آقای خمینی، این گروگانها باید نگاهداری میشدند تا رژیم ایشان مستقر میشد. همین استفاده را هم انجام داد. وقتی عراقیها حمله کردند، ایشان را ترس گرفت و قرار را بر حل گذاشت. آقای صادق طباطبایی را بدون اطلاع رئیس جمهور، برای گفتوگو با دولت کارتر، به آلمان فرستاد. در همان زمان با گروه رقیب او، یعنی جمهوریخواهان هم وارد معاملهی پنهانی شد. میبینیم که دوتا قرارداد امضا شد؛ یکی قرارداد علنی بود که اسم آن را «بیانیهی الجزایر» گذاشتند. منتها وقتی آن را امضا کردند که کارتر شکست خورده بود. قرارداد دوم، معاملهی پنهانیای بود که شد افتضاح اکتبرسورپرایز. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آقای بنی صدر در مصاحبه فوق می گوید:
«بنابراین از دید آقای خمینی، این گروگانها باید نگاهداری میشدند تا رژیم ایشان مستقر میشد. همین استفاده را هم انجام داد. وقتی عراقیها حمله کردند، ایشان را ترس گرفت و قرار را بر حل گذاشت. آقای صادق طباطبایی را بدون اطلاع رئیس جمهور، برای گفتوگو با دولت کارتر، به آلمان فرستاد.»
در صورتی که صادق طباطبایی در مصاحبه شنبه 15 آبان هر دو نکته موجود در پاراگراف فوق را رد کرده است. یکی اینکه او قبل از شروع جنگ با آمریکایی ها مذاکره کرد هاست و اتفاقا روزی که توافق نامه با آمریکایی ها را که کارتر آن را امضا کرده بود می خواسته از آلمان به ایران بیاوردبه خاطر حمله به فرودگاه مهرآباد و شروع جنگ، پروازش کنسل شده و با تاخیر چند روزه به ایران رسیده است:
«دو روز بعد آقاي شلاگ اينوايت متن توافقنامه را كه در 25 صفحه تنظيم شده و به امضاي پرزيدنت كارتر رسيده بود، به دوسلدورف آورد و به من تحويل داد. روز بعد زماني كه من در فرودگاه دوسلدورف عازم پرواز به تهران بودم با عدم صدور اجازه پرواز از برج فرودگاه مواجه شدم. بعد از يكي دو ساعت كه از اين تاخير گذشت در پاسخ به اعتراض من مقام دولتياي كه مرا تا فرودگاه بدرقه ميكرد با جايي تماس گرفت و بعد با ابراز ناراحتي شديد گفت علت عدم اجازه پرواز براي هواپيماي شما مشكلي است كه در فرودگاه مهرآباد تهران رخ داده است. پس از كمي مكث گفت فرودگاه تهران توسط هواپيماهاي عراقي بمباران شده و آسمان ايران ناامن است. بله، روز سي و يكم شهريور بود و جنگ شروع شده بود. با شروع جنگ من به ناچار چند روزي در آنجا ماندم تا سرانجام فرمانده نيروي هوايي وقت طي تماسي تلفني به من گفت اگر ساعت ورود دقيق مرا به فضاي هوايي ايران بداند با جتهاي نيروي هوايي مرا از مرز تا مهرآباد اسكورت خواهد كرد. همين كار را كرديم.»
نکته دیگری که در پاراگرف فوق وجود دارد بی اطلاعی رئیس جمهوری (بنی صدر ) از مذاکرات صادق طباطبایی بوده که طباطبایی در پاسخ به سوال که از او پرسیده شده که «چه شد كه شما وارد مذاكره با امريكاييها شديد؟» می گوید:
«بعد از اينكه اين چهار شرط را امام معين كردند، گفتم اگر اجازه ميدهيد من با آنها وارد گفتوگو شوم و ببينم چگونه ميتوانيم انجام اين شروط را محقق كنيم. اگر با آنها به توافق رسيديم، موضوع را به مجلس منتقل كنيد. در آنجا فكر من اين بود كه با طرح مساله در مجلس، بالاخره مجلس بايد پس از تصويب، براي تحقق اين شرايط با امريكاييها وارد گفتوگو شود. چه بهتر كه اين كار قبلاً صورت گرفته باشد. امام موافقت كردند و پس از آن ديداري با آقاي هاشميرفسنجاني رئيس مجلس وقت داشتم و موضوع را با ايشان در ميان گذاشتم. ايشان هم نكاتي را متذكر شدند. آنگاه فكر كردم بهتر است آقاي رئيسجمهور هم در جريان باشد، از اين رو موضوع را به آقاي بنيصدر گفتم و قيد هم كردم كه من اين ماموريت را انجام ميدهم، به شرط آنكه تا حصول به نتيجه كاملاً محرمانه بماند.»
مصاحبه طباطبایی با روزنامه شرق - شنبه - 15 آبان 1389:
-- فرخ توازن ، Nov 7, 2010http://sharghnewspaper.ir/Released/89-08-15/424.htm
واقعا که به آقای بنی صدر باید دست مریزاد گفت. از همون اول که از ایران خارج شد گفت که برای افشای روابط پنهانی خمینیسم و ریگانیسم آمده و حالا هم بعد از سی سالبه همان وظیفه مشغول کار است
-- البرز ، Nov 7, 2010سوالات دانشجویان ایرانی از رابرت پاری نشان از این دارد که بالاخره، سخنان ایشان اثر خود را گذاشته و دانشجویان شروع به یافتن نقطه انحراف در انقلاب ایران کرده اند. پس هم دم بنی صدر و هم دم این دانشجویان از گرم، گرمتر باد
البرز پیروز
Sarmaghale Enghelam Eslami 14 Aban 1358
دیروز دانشجویان سفارت آمریکا را اشغال کردند. این کار مثل هر کار دیگر جنبه های مثبت و جنبه های منفی دارد. جنبه های منفی اش اینها هستند:
-- Hamid Emrani ، Nov 7, 2010- دولت در دست رهبری انقلاب است. بنابراین راه اقدام های رسمی بر روی او باز است. اگر عدم رضایت عمومی از سیاست آمریکا تا به این حد است، دولت می توانست قطع رابطه کند و هر اقدام را لازم می دید در داخل و خارج کشور به عمل آورد. وقتی سفارت تعطیل نشده است یعنی دولت ترجیح داده است روابط با آمریکا قطع نشود و امنیت آنرا بر عهده گرفته است. اشغال سفارت دست کم مبین عجز دولت موقت انقلاب از حفظ امنیت حتی در مرکز کشور است و بر این امر، نتایج نامطلوب بار است.
- این امر آشکار می کند که میان سیاست خارجی دولت و تمایلات عمومی سازگاری وجود ندارد چرا که نمی توان گفت دولت از این کار آگاه بوده و بدان رضا داده است. مصاحبه رادیو– تلویزیونی نمایندگان دانشجویان نیز حکایت دارد که اشغال سفارت نوعی اعتراض به رویه دولت در سیاست خارجی به خصوص در رابطه با آمریکاست. حال پرسیدنی است که وقتی سیاست خارجی مطلوب نیست چرا مستقیم عمل نمی شود تا آنرا تغییر دهد؟
- وقتی جانبداران خط امام به این کار دست می زنند، یعنی دولت را به هیچ می گیرند و این دولت منصوب امام است این اقدام به اعتبار بین المللی دولت تا جایی که باید صدمه وارد می کند. شرح عواقب زیانبار این امر، زائد به نظر می رسد.
- امنیت سفارتخانه های ایران در دنیا نیز مسئله کوچکی نیست. اگر دولت هایی که با ما رابطه دارند اشغال سفارتخانه های ایران را مجاز شمارند، وضعیت مطلوبی پیدا نخواهد شد.
- دولتی که تا بدین حد مورد بی اعتنایی و بی اعتمادی است، چگونه می تواند پیروی از نظم و قانون را در کشور بر همگان الزام آور کند؟ باز تضعیف دولت در داخل و منطقه خالی از خطر و عواقب زیانبار نیست.
- ممکن است این طور تعبیر بشود که این اقدام سنجیده یا نسنجیده به قصد ساقط کردن دولت انجام گرفته است. آن وقت سئوال هایی که طرح می شوند بسیارند. ساده ترین آن این که اگر مردم راضی نیستند چرا برای ساقط کردن دولت این شیوه اتخاذ بشود. شیوه ای که ممکن است سنتی را پایده بگذارد که هر گروهی هر وقت خواست از آن استفاده کند.
- و بالاخره این عمل، یک بار دیگر به داخل و خارج کشور آشکار می گرداند که مراکز تصمیم گیری متعدد و پراکنده است و زمان به زمان بر شمارة این مراکز و در وجه خودکامگی آنها افزوده می شود. این معنی همانسان که بارها یادآور شده ایم، بزرگترین ضعف انقلاب ما است و هشدار می دهیم که متضمن خطرهای بزرگ است. با اشغال هتل ها و سفارت آمریکا، این طور به نظر می رسد که مراکز تصمیم گیری جدیدی نیز از سوی دانشجویان به وجود آمده است. چگونه بتوان دیگران را از این کار منع کرد؟ اگر خودی ها مجاز باشند مراکز تصمیم گیری به وجود بیاورند، مخالفان را جز از راه زور چگونه می توان از این کار بازداشت؟ و وقتی زور در کار آمد البته به حذف مراکز تصمیم گیری «غیرخودی» اکتفا نخواهد کرد و نوبت را به مراکز تصمیم گیری «خودی» خواهد رساند.
نظر آقای فرخ توازن و آقای صادق طباطبایی دقیق نیست. آقای فرخ توازن به تاریخ ها خوب توجه ندارند : گروگانگیری در ١٣ آبان ١٣٥٨ اتفاق افتاد و آقای طباطبایی بنابه گفته اش در این مصاحبه در ٢٨ شهریور ١٣٥٩ یعنی سه روز قبل از شروع جنگ با آمریکایی ها مذاکره کرده ، یعنی ١٠ ماه بعد از گروگانگیری، پس این سخن آقای بنی صدر صحیح است که خمینی زمان می خرید تا بتواند حاکمیت خود را اِعمال کند. نکتهٌ دیگر اینست که در دی ماه ١٣٥٨ آقای بنی صدر به ریاست جمهوری رسیده بود، قبل از آن پس از استعفای دولت موقت، وزیر امور خارجه بود و سپس آقای قطب زاده وزیر امور خارجه شد. آقایان بنی صدر و قطب زاده بطور رسمی با حکومت آقای کارتر مذاکره می کردند و آقای طباطبایی کاره ای نبود. خمینی و بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای و ... پشت پرده با دستگاه ریگان و بوش پدر، بطورت مخفیانه و غیر قانونی و بدون اطلاع شورای انقلاب و آقای بنی صدر، مذاکره می کردند. آقای طباطبایی در این مصاحبه آشکارا مبهم و پس و پیش حرف میزند: بنا بر اسناد منتشر شده بوسیله آقای رابرت پاری، پس از اینکه دستگاه آقای کارتر از آقای طباطبایی می پرسد که چگونه مطمئن شوند که او نمایندهٌ شخص خمینی است، در جواب می گوید شما شرایط تان را بگویید و امام این شرایط را از رادیو تلویزیون اعلام خواهد کرد که اینطور هم شد. این ٤ شرط کمتر از ٥ شرطی بود که آقایان بنی صدر و قطب زاده موفق بدریافت اش از آمریکایی ها شده بودند که خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی نگذاشتند به نتیجه برسد. وکیل خبرهٌ فرانسوی از طرف آقای بنی صدر، بدرستی بررسی های دو طرف را در حدود اختیارات دادگاه های ایران و آمریکا نگه داشت چرا که قراردادهای دو کشور رسمی بودند و دادگاههای آمریکا نمی توانستند به آنها توجه نکنند. آقای طباطبایی نمی گوید که قراردادها، طبق قانون اساسي باید به امضای آقای بنی صدر می رسید و ایشان به اصطلاح بيانيه (= قرارداد) را که بضرر ایران بود امضاء نمی کرد. بلافاصله بعد، آقای بنی صدر رسماً از این اقدام که باعث برباد رفتن سرمایهٌ ایران و ... شد شکایت کرد.
-- محمدرضاراعی ، Nov 8, 2010محمدرضاراعی
البته آقای محمدرضا زارعی. آنچه که در بالا نوشتم نظر من نبود بلکه تنها به دو تناقض در دو مصاحبه در خصوص یک موضوع مشترک با مستندات اشاره کردم. همین
-- فرخ توازن ، Nov 8, 2010مرسی از توضیح شما جناب توازن
-- محمدرضاراعی ، Nov 8, 2010