خانه > گزارش ويژه > ايرانيان > «دیانت، سیاست و قضاوت» از نگاه سروش | |||
«دیانت، سیاست و قضاوت» از نگاه سروشلیدا حسینینژادlida@radiozamaneh.comروز سهشنبه بیست و سوم فوریه، جلسهی سخنرانی دکترعبدالکریم سروش در دانشگاه فنی دلفت در هلند برگزار شد. «دیانت، سیاست و قضاوت» عنوان این سخنرانی بود که جمعی از دانشجویان دانشگاه دلفت برگزار کنندهی آن بودند. در این جلسه پس از پایان سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش، زمانی هم برای پرسش و پاسخ درنظر گرفته شده بود.
عبدالکریم سروش در این سخنرانی بر این موضوع تاکید داشت که دیانت در این دوران مسالهی مهمی است که باید به آن پرداخته شود. دیانت امری است که چه برای ایرانیان و غیرایرانیان، مسلمانان یا غیرمسلمانان ضرورت و اهمیت ویژهای پیدا کرده است. او سپس به تز سکولاریسم اشاره کرد که بر آن اساس جهان و جوامع بشری به سوی سکولاریسم میروند. یعنی به جایی که اولا دین از حکومت جدا میشود و دوماً دین خصوصی میشود. به این معنا که دین فقط در دل انسانها خواهد بود و بیش از آن مجال تصرف و تبرز ندارد. در حالی که این تز در این دوران واژگونه شده است. به این دلیل که وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب زمین میتوانیم ببینیم.
دکتر سروش در این زمینه به مثالهایی از جمله پدید آمدن طالبان، سقوط حکومتهای اروپای شرقی در دو دههی پیش، انتخاب جرج بوش برای دومین بار به عنوان رییس جمهوری آمریکا و یا انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، به عنوان یک انقلاب دینی اسلامی، اشاره کرد. دکتر سروش بر این اساس به نادرست بودن تز سکولاریسم از دید جامعهشناسان اشاره داشت: «من با بزرگانی مانند آقای خوزه کازانوا که اساساً متخصص این فن است و یا فیلسوف کانادایی به نام چارلز تیلور، نشست و برخاست بسیار داشتهام. در نظر این جامعهشناسان و فیلسوفان صحنهی جوامع جهان به طور کلی عوض شده است. آنچه سکولاریزاسیون مینامیدند، اکنون به هیچ وجه آن قوتی را ندارد که پیشتر داشت و ظهور جوامع و گروههای دینی، یک چالش جدی برای جوامع غربی هم شده است. مانند این که هر روز حجاب در این جوامع مساله میآفریند. همهی اینها حکایت از یک امر مهم میکند و آن این که آنچه گمان میرفت رو به احتضار میرود یا مرده است یا در راه مردن است، خوب یا بد، ظاهراً تجدید حیات کرده است. برخاسته است و برگشته است و دیگران را به نگرانی افکنده است.» به این ترتیب است که به اعتقاد دکتر سروش «سکولاریسم ستیزهگر» پدیده آمده است: «سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بیطرف باشد، قرار بود خود دینی از ادیان نباشد و در کنار آنها ننشیند و جانبدار نباشد، اکنون بدل به یک سکولاریسم ستیزهگر شده است. یعنی با پارهای از ادیان و ظهور آنها رسماً درمیآویزد و میستیزد و وجود اجتماعی آنان، وجود سمبلهای دینی را تحمل نمیکند. از این قرار نشان میدهد چیزی اتفاق افتاده است که در پیشبینی سکولارها نبوده است.
عبدالکریم سروش: هر وقت از ارتباط دین و حکومت سخن میگوییم، به سکولاریسم سیاسی میاندیشیم که عبارت است از سکولاریسمی که مبنای حقوقی دارد و حکومت را با باید و نباید از دیانت جدا میکند. یعنی میگوید تبعیض نکند، همه را به یک چشم ببیند و بیطرفی نسبت به ادیان پیشه کند و حقوق مساوی به همه بدهد
تصور سکولارها این بود که جهان به طرفی میرود که دین در آن ضعیف و ضعیفتر خواهد شد. این جزو یکی از فرضیههای قطعی آنان بود. لذا غم دین را نباید خورد و به پیروان همهی ادیان آزادی داد. آنها کاری نمیتوانند بکنند. مشتری فراوانی نخواهند داشت. این بود، آنچه پشتوانهی آزادی ادیان بود. زمانی هست که شما معتقدید پشتوانهی آزادی ادیان عبارت است از حقوق بشر و این که هر انسانی حق دارد اعتقادی داشته باشد و هر اعتقادی به اندازهی اعتقاد دیگر، محترم و غیرقابل تعرض است. اما یک وقت هست که شما معتقدید این اعتقادات را زیاد نباید مورد توجه قرار داد. با آنها نباید درافتاد. چرا؟ چون چیزی نیستند. چون مردنیاند و از میان رفتنیاند. تز سکولاریسم این را میگفت. آزادی ادیان عمدتاً از این اندیشه تغذیه میکرد؛ چیزهایی که رفتنیاند و محتوم به مردناند، آنقدر بها ندارند که ما با آنها درآویزیم. اما جهان جدید ظاهراً نشان داد که نه؛ همین اندیشههای دینی که آنان خرافی میپنداشتند، همین اندیشههای دینی که آنها تاریخ مصرف آنها را گذشته میدانستند، به دلایل مختلف دوباره سربرآوردهاند. لذا سکولاریسم به جای بیطرفی، اکنون طرفدار یک طایفه و مخالف طایفهی دیگری شده است. آزادی دینی آنچنان که تبلیغ میشد و به آن افتخار میشد، دیگر در دستور کار سکولارها نیست.» از نظر دکتر عبدالکریم سروش، بازگشت دین در عرصههای دیگر مانند فلسفه هم مشهود است و متفکران را به تفکر و تجدیدنظر در آرای پیشین خود واداشته است و بر این مبنا است که دیانت امروز سخن روز است. دکتر سروش در ادامه به جامعهی ایران اشاره کرد که درصد بالایی از مردم آن دیندار هستند که نباید نادیده گرفته شوند و این حقیقت به آنها که واجد مسئولیت هستند و میخواهند مسئول بمانند، میگوید که به این موضوع واقف باشند و نسبت آن را با سیاست دریابند: «ما اهل کشوری هستیم که در آن کشور، فعلا بر حسب ادعا، سیاست با دیانت با هم آمیختهاند. کسانی به نام دین سیاست میورزند، حکمرانی میکنند و معتقدند که مشروعیت خود را از این دین میگیرند و به نام خداوند، دست تصرف بر اموال مردم، بر خون مردم و بر جان مردم گشودهاند و میکوشند که تصرفات خود را هم مشروع جلوه بدهند. به دلیل این که برجایگاهی تکیه زدهاند که آن جایگاه مورد تصویب خداوند است، مورد تصویب نمایندهی خدواند و پیامبران خداوند است. این هم بر حساسیت موضوع میافزاید و به ما میگوید که باید در این امر نظر مجدد بکنیم و روابط اینها را به نیکی بهدست بیاوریم.» اما چه رابطهای باید میان دیانت و سیاست وجود داشته باشد که قابل دفاع باشد؟ آقای سروش در این خصوص به دو نوع رابطهی «حقوقی» و «حقیقی» و تفاوتی که باید بین این دو نوع رابطه قائل شد، اشاره کرد: «رابطهی حقوقی آن است که ما در مقررات و ضوابط خودمان قید کنیم که حکومت نمیباید به پیروان پارهای از ادیان امتیازات ویژهای بدهد؛ نمیباید میان آنها تبعیض قائل شود و نمیباید خلاف بیطرفی رفتار کند. این امر حقوقی است که از باید و نباید سخن میگوید. مفهوم سکولاریسم سیاسی نیز دقیقا همین است که ما به لحاظ حقوقی، چنان که گفتم، رابطهی دین را از حکومت جدا کنیم. بگوییم گرچه حکومت با همه داد و ستد میکند، اما با هیچکدامشان قوم وخویشی ندارد.
همین که میگوییم حکومت نسبت به افراد مختلف مدارا میکند، این مدارا یک اصل اخلاقی است. گفته شده است بالاترین اصل اخلاقیای که لیبرالیسم به آن معتقد است، عبارت است از مدارا. ولی ملاحظه میکنید که ادیان سرچشمههای اخلاقاند. کشورهای غربی که به یک معنا میتوان گفت زیرآب اخلاق را زدهاند، چرا سرپا ماندهاند؟ هنوز یک بقیتی از روح مسیحیت دینی در این جوامع وجود دارد. این سنتها زایل نشدهاند. این اصل مهمترین اصلی است که عدالت را در خود جای داده است، اصلی است که حکومتها باید به آن رفتار کنند و اصلی است که همهی ادیان هم پشتیبان آن هستند
اما رابطهی حقیقی، رابطهی دیگری است. رابطهی حقیقی رابطهای است که واقعا هست. چیزی است خارج از ارداه و کنترل و تصرف ما. این رابطهی حقیقی همهجا هست. اما اشتباهی که بعضیها میکنند این است که فکر میکنند اگر در جامعهای حکومت بخواهد سکولار باشد، مردم کمکم باید بیدین شوند. اما اینطوری نیست؛ بین سیاست و دین یک رابطهی حقیقی وجود دارد. یعنی در متن جامعه، سیاست از دیانت تغذیه میکند. دیانت روی سیاست و سیاست روی دیانت اثر میگذارد. این تاثیرات حقوقی نیستند. تاثیراتی حقیقی هستند. در تئوریای که ما میخواهیم در جامعه بپردازیم، یک وقت ارتباط حقوقی را مد نظر قرار میدهیم؛ این همان چیزی است که در جهان امروز مطرح است و من آن را «سکولاریسم سیاسی» نام نهادهام و از این نامگذاری هم دفاع میکنم. هر وقت از ارتباط دین و حکومت سخن میگوییم، به سکولاریسم سیاسی میاندیشیم که عبارت است از سکولاریسمی که مبنای حقوقی دارد و حکومت را با باید و نباید از دیانت جدا میکند. یعنی میگوید تبعیض نکند، همه را به یک چشم ببیند و بیطرفی نسبت به ادیان پیشه کند و حقوق مساوی به همه بدهد. این معنای سکولاریسم سیاسی با پایهی حقوقی است. اما رابطهای هم بین حکومت یا سیاست و دین داریم که رابطهای حقیقی است. این رابطهی حقیقی در ارادهی کسی نیست و خودبهخود در هم تاثیر میگذارند. در جامعهای اگر همه مسلمان باشند یا اکثریت مسلمان باشند، یک چیزهایی را خودبهخود نمیپسندند، چیزهای دیگری را میپسندند. این پسند و ناپسند و رضایت و عدم رضایتشان روی سیاستگذاریهایی که دولت میکند، تاثیر میگذارد. دولت هم نمیتواند نسبت به آنها بیخیال بماند. ولی این حق را دارد و میتواند، یک چیز است و این که در عمل چنین چیزی رخ خواهد داد یا نخواهد داد −یعنی همان رابطهی حقیقی− امر دیگری است.»
به اعتقاد عبدالکریم سروش، سکولاریسم بر این مبنا استوار بوده است که رابطهی حقیقی با دین تضعیف خواهد شد. اما این رابطه هنوز برقرار است و این موضوع برخی را به ستیزهگری واداشته است. او همچنین تاکید داشت که روابط حقیقی و حقوقی با دین، در کشور ایران باید مورد توجه قرار بگیرد. رابطهی حقیقی با دین قابل انکار نیست. مسالهی ما دینداری مردم ایران نیست. روح دین و اسلام در ادبیات، موسیقی و هنر ایران دمیده شده است. هرچند که به نام دین بسیار کارهای بدی هم صورت گرفته است. به نام دین بسیاری کشته شدهاند و باید این آفات زدوده شود، اما ما میتوانیم خواستار سکولاریسم سیاسی باشیم. یعنی رابطهی حقوقی دین و سیاست را جدا کنیم. نکتهی دیگری که عبدالکریم سروش به آن اشاره داشت، پلورالیسم یا تکثرگرایی بود و این که باید در سیاست کثرت و تنوع به رسمیت شناخته شود و تبدیل کثرت به وحدت کار غلطی است که کاری است نشدنی و مطلوب هم نیست. او سپس به ظهور تنوع در عرصهی اعتقادات پرداخت که باید این تنوع به رسمیت شناخته شود. همانطور که در مدرنیته هم ما تکثر و انواع گوناگون میشناسیم. براساس گفتههای این روشنفکر دینی، پلورالیسم دینی به پلورالیسم سیاسی منتهی خواهد شد و این چیزی است که روشنفکران دینی در ایران بر آن تاکید دارند. در ادامهی این بحث، به موضوع آزادی پرداخته شد که اگر پلورالیسم به رسمیت شناخته شود، آزادی وارد صحنه و جامعه شده است. مبحث پایانی این سخنرانی موضوع اخلاق بود. دکتر سروش در این بخش به رابطهی اخلاق و حکومت پرداخت که رابطهای جدانشدنی است؛ چه به صورت حقوقی و چه به صورت حقیقی. او از اخلاق به عنوان امری فرادینی سخن میگفت؛ به این معنا که به دین خاصی تعلق ندارد در حالی که در تمام ادیان نفوذ دارد. نکتهی پایانی این بخش، موضوع اخلاق در جامعهی لیبرالی بود: «همین که میگوییم حکومت نسبت به افراد مختلف مدارا میکند، این مدارا یک اصل اخلاقی است. گفته شده است بالاترین اصل اخلاقیای که لیبرالیسم به آن معتقد است، عبارت است از مدارا. ولی ملاحظه میکنید که ادیان سرچشمههای اخلاقاند. کشورهای غربی که به یک معنا میتوان گفت زیرآب اخلاق را زدهاند، چرا سرپا ماندهاند؟ هنوز یک بقیتی از روح مسیحیت دینی در این جوامع وجود دارد. این سنتها زایل نشدهاند. این اصل مهمترین اصلی است که عدالت را در خود جای داده است، اصلی است که حکومتها باید به آن رفتار کنند و اصلی است که همهی ادیان هم پشتیبان آن هستند. باز شما در اینجا رابطهی حقیقی دیگری بین دین و سیاست پیدا میکنید. ادیان اینگونه میتوانند پشتیبان واقع شوند. این که میگویم این سنتها را نباید تخریب کرد، به خاطر همین است. البته آفاتشان را باید زدود.» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اگر واقعن آقاى سروش چنين سفسطه آميز سخن گفته باشد مايه ى تاسف است، زيرا همين چند خط مالامال است از مغلطه و يكسونگرى به نفع مذهب.
مثلن گفته اند مدارا امرى اخلاقى است، و بعد گفته اند اديان سرچشمه ى اخلاق اند، كه چنين نيست، اگرچه اديان به بعضى امور اخلاقى دستور مى دهند، ولى دقيقن به امر مدارا كه مى رسد پاى اديان ميلغزد، درست به اين دليل كه هر دين براى خودش يقينياتى دارد كه با يقينيات اديان ديگر در تناقض است و اين تناقضات سرچشمه ى نزاع هاى مذهبى و خونريزى در طول تاريخ بوده است.
يا ادعا كرده اند كه سكولاريزم بر اين تصور بنا شده است كه اديان ضعيف اند و از بين رفتنى، در حالى كه كاملن به عكس است، و از قضا درست به سبب همين جان-سختى اعتقادات مذهبى است كه سكولاريزم چاره را نه در نابودى مذاهب، بلكه در به مهار كشيدن پيروان مذاهب مختلف ديده است كه كارى به كار هم نداشته باشند و بر سر هپروتيات خود به روى هم شمشير نكشند.
يا ظهور "سكولاريزم ستيزنده" را (كه امر درستى است) تلويحن بهانه كرده اند كه به اصل سكولاريزم بتازند. مايه ى تاسف است كه چنين سخنانى از دهان كسى دربيايد كه زمانى به نظر مى رسيد سعى مى كند براى توجيه دلبستگى هاى مذهبى خود صادقانه از عقل و استدلال بهره بگيرد.
-- اميرهومن عرفى ، Feb 28, 2010آي اسماعيل نوري علا اگه مردي بيا وسط !
-- kave ، Feb 28, 2010شوخي کردم ولي من فکر ميکنم مشکل اصلي توده
مردمي اند که اگر جمهوري اسلامي برود پا منبري مي مانند ولي اگر بماند سال به سال دز مذهبيشان کم مي شود .
واقعا با اين معضل چه بايد کرد ؟
مطلب ديگر اين كه آقاى سروش به درستى به رشد بنيادگرايى در جهان اشاره كرده اند ولى به شكل وارونه اى خواسته اند از اين موضوع به نفع دين استفاده كنند و انگار كه جان-سختى اعتقادات دينى را نشانه ى حقانيت آن دانسته اند و نزديك است كه از بر آمدن طالبان و انقلاب منحوس اسلامى در ايران كه امروز مى بينيم كارش به كجا كشيده و بوى تعفنش حتا خود آقاى سروش را هم آواره كرده و انتخاب مجدد شخصى چون جرج بوش به صدارت يك ابرقدرت ابراز شادمانى كنند.
در جاى ديگر مغلطه كرده اند كه كشورهاى غربى از آنجا سرپا مانده اند كه هنوز ته-مانده اى از روح مسيحيت در آنها جارى است و ادعا كرده اند كه جوامع غربى "زير آب اخلاق را زده اند"! تو گويى مانند دوستان عمامه-به-سر خود اخلاق را صرفن در حجاب زنان و اعمال محدوديت رفتار جنسى مى بينند و مدارا و عدالت و آزادى عقيده و سخن و اصرار به احترام به حقوق بشر را (كه همگى توسط دين به صراحت نقض مى شوند) از جمله نكات عمده ى اخلاقى نمى شناسند.
آدمى در شگفت مى ماند كه اين بزرگ روشنفكر دينى از سر غفلت و نادانى است كه چنين پريشان مى گويد يا اين سخنان واكنشى است به تحريكات و تحركات سكولارهاى دين-ستيز، و ايشان اينگونه وارد جنگ جارى بين متعصبين كم-خرد آن-ورى با بنيادگرايان بر آشفته ى اين-ورى شده اند كه هر يك محرك و مقوم ديگرى است و كار بالا كه بگيرد اين دو جنهه هردو به نام "دين خدا" جنگ-افروزى مى كنند و عالم و آدم را به آتش و خون مى كشند. يعنى دقيقن همان سرنوشت شومى كه سكولاريزم واقعى (نه قرتى-بازى جوجه سكولار-نماهاى كم-مايه ى وطنى) به خاطر آن دست مذهب را از سياست كوتاه مى خواهد.
-- اميرهومن عرفى ، Feb 28, 2010رابطه حقیقی!؟ این دیگر چه صیغه ای است؟ برای پیاده کردن آن هم حتمن یک «شورای نگهبان» لازم است؟؟ یکبار سی سال پیش دمکراسی اسلامی ات را تجربه کردی. احسان طبری زیر شلاق شعریعتمداری «اسلام»آورد ؟! و شما هم بعد ازانقلاب فرهنگی تان راهی مهاجرت شدید. ودیدید و تجربه کردید که آقای خمینی، هارون الرشید نبود که به امثال شما میدان بدهد٠امروزه از این تفکر فقط اسامه و آسید علی بیرون میآید و بس ... بعنوان یک ایرانی از شما استدعای عاجزانه دارم بروید این موهبت مدینه اسلامی و دمکراتیک تان را جای دیگری پیاده بکنید. این همه بلاد اسلامی! از اندونزی تا «پاک»استان و از عراق تا مغرب، این همه کشور و آزمایشگاه؟ شما که ماشااله «جهان وطن» اسلامی هستید؟ ما را به شفای تو امیدی نیست، شر دوباره مرسان.
-- homayoun ، Feb 28, 2010شما فکر میکنید اینهمه حمله به سروش و گنجی کشکی است ؟ یا وب سایت های زنجیره ای روسی مطلب دیگری ندارند بنویسند ؟
شما فکر میکنید اینهمه حمله به سروش و گنجی کشکی است ؟ یا وب سایت های زنجیره ای روسی مطلب دیگری ندارند بنویسند ؟
هیچ فکر کرده اید چرا تا سروش ( فیلسوفی که اصلاح طلبی و حقوق بشر خواهی و اسلام پروتستانیزه ریشه در آرای او دارد ) و گنجی (روزنامه نگار شجاعی که مدرنیته را به فضای روزنامه نگاری ایران آورد ) حرفی میزنند چپ های روسی با ارسال مقالات و اظهار نظرهای بی سر و ته و با حمله شخصی و دنبال گذشته دور آنها ( ۳۱سال پیش) رفتن جوسازی میکنند ولی همینها وقتی اسم موسوی ( با افکار ۶۰-۶۸ و انقلاب اسلامی و امام و خط امام ) می اید لال میشوند و دستمال به دست میگیرند . گذشته او را که ماستمالی میکنند بماند ،حرفهای امام و خط امام امروز او را هم که صرا حت کامل دارد تفسیر وارونه میکنند و مدعی میشوند مدرن است !!!
-- chap rusi ، Mar 1, 2010دعوا سر لحاف ملاست . با سروش و گنجی و بازرگان و ... به لیبرالیسم مذهبی مثل ترکیه میرسیم . چپ روسی ایران با توجه به خصومتی که با غرب و امریکا دارد و قرابت و وابستگی به روسیه با ان شدیدا مخالف است .
اینها حاضرند رژیم مذهبی عقب مانده موسوی و خط امامی ها بماند از ان بالاتر همین ولایت فقیه متکی به روسیه بماند ولی لیبرال های مذهبی نیایند تا چه رسد به ملیون و لیبرال های غیر مذهبی !!!!
دعوای سیاست در ایران از مشروطه تا ملی شدن نفت تا انقلاب اسلامی تا اشغال سفارت امریکا تا جنبش سبز امروز دعوای بین دو قدرت خارجی بوده :روس و انگلیس - شوروی و امریکا - روس و امریکا
تا ایران با امریکا رابطه برقرار نکند از پیشرفت و امنیت خبری نیست . جنگ است و دیکتاتوری و غارت منابع ایران توسط روس و سوریه و حماس و ....
چرا روسیه و چین و ویتنام و سوریه و کره شمالی و .... حق دارند با امریکا روابط داشته باشند اما ایران نه ؟
اگر این رژیم آمریکایی است پشت پرده چرا کمونیست ها نمیگذارند علنی شود ؟ با نزدیک شدن احمدی به امریکا رنگشان زرد میشود ؟
چرا فقط در ایران است که ارتباط با امریکا باید اینقدر پشت پرده و پیچیده و با سود فراوان رساندن به روسیه و چین و سوریه و ونزوئلا و ... همراه باشد ؟ در همه دنیا کشور ها علنی با امریکا رابطه دارند چون کمونیست روسی مثل ایران ندارند .
کسی نیست به این آقای "فیلسوف" بگوید که بکار گیری صفت "دینی" برای استبداد فقط برای متمایز کردنش از انواع دیگر استبداد است، نه اینکه با آن به طور ضمنی وجود دموکراسی دینی (!!!) پزیرفته شود. طبق "منطق" ایشان ما باید امکان وجود دموکراسی نظامی (!) را هم بدهیم چونکه ما گاهی از دیکتاتورری نظامی حرف میزنیم!
-- دارا گیلانی ، Mar 1, 2010