رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۰ اسفند ۱۳۸۸
گزارشی از سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش در دانشگاه فنی دلفت در هلند

«دیانت، سیاست و قضاوت» از نگاه سروش

لیدا حسینی‌نژاد
lida@radiozamaneh.com

روز سه‏شنبه بیست و سوم فوریه، جلسه‏ی سخنرانی دکترعبدالکریم سروش در دانشگاه فنی دلفت در هلند برگزار شد. «دیانت، سیاست و قضاوت» عنوان این سخنرانی بود که جمعی از دانشجویان دانشگاه دلفت برگزار کننده‏ی آن بودند. در این جلسه پس از پایان سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش، زمانی هم برای پرسش و پاسخ درنظر گرفته شده بود.‏

Download it Here!

عبدالکریم سروش در این سخنرانی بر این موضوع تاکید داشت که دیانت در این دوران مساله‏ی مهمی است که باید به آن پرداخته شود. دیانت امری است که چه برای ایرانیان و غیرایرانیان، مسلمانان یا غیرمسلمانان ضرورت و اهمیت ویژه‏ای پیدا کرده است.

او سپس به تز سکولاریسم اشاره کرد که بر آن اساس جهان و جوامع بشری به سوی سکولاریسم می‏روند. یعنی به جایی که اولا دین از حکومت جدا می‏شود و دوماً دین خصوصی می‏شود. به این معنا که دین فقط در دل انسان‏ها خواهد بود و بیش از آن مجال تصرف و تبرز ندارد. در حالی که این تز در این دوران واژگونه شده است. به این دلیل که وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب زمین می‏توانیم ببینیم.


به اعتقاد عبدالکریم سروش، سکولاریسم بر این مبنا استوار بوده است که رابطه‏ی حقیقی با دین تضعیف خواهد شد. اما این رابطه هنوز برقرار است و این موضوع برخی را به ستیزه‏گری واداشته است

دکتر سروش در این زمینه به مثال‏هایی از جمله پدید آمدن طالبان، سقوط حکومت‏های اروپای شرقی در دو دهه‏ی پیش، انتخاب جرج بوش برای دومین بار به عنوان رییس جمهوری آمریکا و یا انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، به عنوان یک انقلاب دینی اسلامی، اشاره کرد.

دکتر سروش بر این اساس به نادرست بودن تز سکولاریسم از دید جامعه‏شناسان اشاره داشت:

«من با بزرگانی مانند آقای خوزه کازانوا که اساساً متخصص این فن است و یا فیلسوف کانادایی به نام چارلز تیلور، نشست و برخاست بسیار داشته‏ام. در نظر این جامعه‏شناسان و فیلسوفان صحنه‏ی جوامع جهان به طور کلی عوض شده است. آن‏چه سکولاریزاسیون می‏نامیدند، اکنون به هیچ وجه آن قوتی را ندارد که پیش‏تر داشت و ظهور جوامع و گرو‏ه‏های دینی، یک چالش جدی برای جوامع غربی هم شده است. مانند این که هر روز حجاب در این جوامع مساله‏ می‏آفریند.

همه‏ی این‏ها حکایت از یک امر مهم می‏کند و آن این که آن‏چه گمان می‏رفت رو به احتضار می‏رود یا مرده است یا در راه مردن است، خوب یا بد، ظاهراً تجدید حیات کرده است. برخاسته است و برگشته است و دیگران را به نگرانی افکنده است.»

به این ترتیب است که به اعتقاد دکتر سروش «سکولاریسم ستیزه‏گر» پدیده آمده است:

«سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بی‏طرف باشد، قرار بود خود دینی از ادیان نباشد و در کنار آن‏ها ننشیند و جانب‏دار نباشد، اکنون بدل به یک سکولاریسم ستیزه‏گر شده است. یعنی با پاره‏ای از ادیان و ظهور آن‏ها رسماً درمی‏آویزد و می‏ستیزد و وجود اجتماعی آنان، وجود سمبل‏های دینی را تحمل نمی‏کند. از این قرار نشان می‏دهد چیزی اتفاق افتاده است که در پیش‏بینی سکولارها نبوده است.

عبدالکریم سروش: هر وقت از ارتباط دین و حکومت سخن می‏گوییم، به سکولاریسم سیاسی می‏اندیشیم که عبارت است از سکولاریسمی که مبنای حقوقی دارد و حکومت را با باید و نباید از دیانت جدا می‏کند. یعنی می‏گوید تبعیض نکند، همه را به یک چشم ببیند و بی‏طرفی نسبت به ادیان پیشه کند و حقوق مساوی به همه بدهد

تصور سکولارها این بود که جهان به طرفی می‏رود که دین در آن ضعیف و ضعیف‏تر خواهد شد. این جزو یکی از فرضیه‏های قطعی آنان بود. لذا غم دین را نباید خورد و به پیروان همه‏ی ادیان آزادی داد. آن‏ها کاری نمی‏توانند بکنند. مشتری فراوانی نخواهند داشت. این بود، آن‏چه پشتوانه‏ی آزادی ادیان بود.

زمانی هست که شما معتقدید پشتوانه‏ی آزادی ادیان عبارت است از حقوق بشر و این که هر انسانی حق دارد اعتقادی داشته باشد و هر اعتقادی به اندازه‏ی اعتقاد دیگر، محترم و غیرقابل تعرض است. اما یک وقت هست که شما معتقدید این اعتقادات را زیاد نباید مورد توجه قرار داد. با آن‏ها نباید درافتاد. چرا؟ چون چیزی نیستند. چون مردنی‏اند و از میان رفتنی‏اند. تز سکولاریسم این را می‏گفت. آزادی ادیان عمدتاً از این اندیشه تغذیه می‏کرد؛ چیزهایی که رفتنی‏اند و محتوم به مردن‏اند، آن‏قدر بها ندارند که ما با آن‏ها درآویزیم.

اما جهان جدید ظاهراً نشان داد که نه؛ همین اندیشه‏های دینی که آنان خرافی می‏پنداشتند، همین اندیشه‏های دینی که آن‏ها تاریخ مصرف آن‏ها را گذشته می‏دانستند، به دلایل مختلف دوباره سربرآورده‏اند. لذا سکولاریسم به جای بی‏طرفی، اکنون طرف‏دار یک طایفه و مخالف طایفه‏ی دیگری شده است. آزادی دینی آن‏چنان که تبلیغ می‏شد و به آن افتخار می‏شد، دیگر در دستور کار سکولارها نیست.»

از نظر دکتر عبدالکریم سروش، بازگشت دین در عرصه‏های دیگر مانند فلسفه هم مشهود است و متفکران را به تفکر و تجدید‏نظر در آرای پیشین خود واداشته است و بر این مبنا است که دیانت امروز سخن روز است.

دکتر سروش در ادامه به جامعه‏ی ایران اشاره کرد که درصد بالایی از مردم آن دین‏دار هستند که نباید نادیده گرفته شوند و این حقیقت به آن‏ها که واجد مسئولیت هستند و می‏خواهند مسئول بمانند، می‏گوید که به این موضوع واقف باشند و نسبت آن ‏را با سیاست دریابند:

«ما اهل کشوری هستیم که در آن کشور، فعلا بر حسب ادعا، سیاست با دیانت با هم آمیخته‏اند. کسانی به نام دین سیاست می‏ورزند، حکمرانی می‏کنند و معتقدند که مشروعیت خود را از این دین می‏گیرند و به نام خداوند، دست تصرف بر اموال مردم، بر خون مردم و بر جان مردم گشوده‏اند و می‏کوشند که تصرفات خود را هم مشروع جلوه بدهند.

به دلیل این که برجایگاهی تکیه زده‏اند که آن جایگاه مورد تصویب خداوند است، مورد تصویب نماینده‏ی خدواند و پیامبران خداوند است. این هم بر حساسیت موضوع می‏افزاید و به ما می‏گوید که باید در این امر نظر مجدد بکنیم و روابط این‏ها را به نیکی به‏دست بیاوریم.»

اما چه رابطه‏ای باید میان دیانت و سیاست وجود داشته باشد که قابل دفاع باشد؟ آقای سروش در این خصوص به دو نوع رابطه‏ی «حقوقی» و «حقیقی» و تفاوتی که باید بین این دو نوع رابطه قائل شد، اشاره کرد:

«رابطه‏ی حقوقی آن است که ما در مقررات و ضوابط خودمان قید کنیم که حکومت نمی‏باید به پیروان پاره‏ای از ادیان امتیازات ویژه‏ای بدهد؛ نمی‏باید میان آن‏ها تبعیض قائل شود و نمی‏باید خلاف بی‏طرفی رفتار کند. این امر حقوقی است که از باید و نباید سخن می‏گوید. مفهوم سکولاریسم سیاسی نیز دقیقا همین است که ما به لحاظ حقوقی، چنان که گفتم‏، رابطه‏ی دین را از حکومت جدا کنیم. بگوییم گرچه حکومت با همه داد و ستد می‏کند، اما با هیچ‏کدام‏شان قوم وخویشی ندارد.

همین که می‏گوییم حکومت نسبت به افراد مختلف مدارا می‏کند، این مدارا یک اصل اخلاقی است. گفته شده است بالاترین اصل اخلاقی‏ای‏ که لیبرالیسم به آن معتقد است، عبارت است از مدارا. ولی ملاحظه می‏کنید که ادیان سرچشمه‏های اخلاق‏اند. کشورهای غربی که به یک معنا می‏توان گفت زیرآب اخلاق را زده‏اند، چرا سرپا مانده‏اند؟ هنوز یک بقیتی از روح مسیحیت دینی در این جوامع وجود دارد. این سنت‏ها زایل نشده‏اند. این اصل مهم‏ترین اصلی است که عدالت را در خود جای داده است، اصلی است که حکومت‏ها باید به آن رفتار ‏کنند و اصلی است که همه‏ی ادیان هم پشتیبان آن هستند

اما رابطه‏ی حقیقی، رابطه‏ی دیگری است. رابطه‏ی حقیقی رابطه‏ای است که واقعا هست. چیزی است خارج از ارداه و کنترل و تصرف ما. این رابطه‏ی حقیقی همه‏جا هست. اما اشتباهی که بعضی‏ها می‏کنند این است که فکر می‏کنند اگر در جامعه‏ای حکومت بخواهد سکولار باشد، مردم کم‏کم باید بی‏دین شوند.

اما این‏طوری نیست؛ بین سیاست و دین یک رابطه‏ی حقیقی وجود دارد. یعنی در متن جامعه، سیاست از دیانت تغذیه می‏کند. دیانت روی سیاست و سیاست روی دیانت اثر می‏گذارد. این تاثیرات حقوقی نیستند. تاثیراتی حقیقی هستند.

در تئوری‏ای که ما می‏خواهیم در جامعه بپردازیم، یک وقت ارتباط حقوقی را مد نظر قرار می‏دهیم؛ این همان چیزی است که در جهان امروز مطرح است و من آن را «سکولاریسم سیاسی» نام نهاده‏ام و از این نام‏گذاری هم دفاع می‏کنم.

هر وقت از ارتباط دین و حکومت سخن می‏گوییم، به سکولاریسم سیاسی می‏اندیشیم که عبارت است از سکولاریسمی که مبنای حقوقی دارد و حکومت را با باید و نباید از دیانت جدا می‏کند. یعنی می‏گوید تبعیض نکند، همه را به یک چشم ببیند و بی‏طرفی نسبت به ادیان پیشه کند و حقوق مساوی به همه بدهد. این معنای سکولاریسم سیاسی با پایه‏ی حقوقی است.

اما رابطه‏ای هم بین حکومت یا سیاست و دین داریم که رابطه‏‏ای حقیقی است. این رابطه‏ی حقیقی در اراده‏ی کسی نیست و خودبه‏خود در هم تاثیر می‏گذارند. در جامعه‏ای اگر همه مسلمان باشند یا اکثریت مسلمان باشند، یک چیزهایی را خود‏‏به‏خود نمی‏پسندند، چیزهای دیگری را می‏پسندند. این پسند و ناپسند و رضایت و عدم رضایت‏شان روی سیاست‏گذاری‏هایی که دولت می‏کند، تاثیر می‏گذارد. دولت هم نمی‏تواند نسبت به آن‏ها بی‏خیال بماند. ولی این حق را دارد و می‏تواند، یک چیز است و این که در عمل چنین چیزی رخ خواهد داد یا نخواهد داد −یعنی همان رابطه‏ی حقیقی− امر دیگری است.»


عبدالکریم سروش؛ عکس‌ها از «زمانه»

به اعتقاد عبدالکریم سروش، سکولاریسم بر این مبنا استوار بوده است که رابطه‏ی حقیقی با دین تضعیف خواهد شد. اما این رابطه هنوز برقرار است و این موضوع برخی را به ستیزه‏گری واداشته است.

او هم‏چنین تاکید داشت که روابط حقیقی و حقوقی با دین، در کشور ایران باید مورد توجه قرار بگیرد. رابطه‏ی حقیقی با دین قابل انکار نیست. مساله‏ی ما دین‏داری مردم ایران نیست. روح دین و اسلام در ادبیات، موسیقی و هنر ایران دمیده شده است. هرچند که به نام دین بسیار کارهای بدی هم صورت گرفته است. به نام دین بسیاری کشته شده‏اند و باید این آفات زدوده شود، اما ما می‏توانیم خواستار سکولاریسم سیاسی باشیم. یعنی رابطه‏ی حقوقی دین و سیاست را جدا کنیم.

نکته‏ی دیگری که عبدالکریم سروش به آن اشاره داشت، پلورالیسم یا تکثرگرایی بود و این که باید در سیاست کثرت و تنوع به رسمیت شناخته شود و تبدیل کثرت به وحدت کار غلطی است که کاری است نشدنی و مطلوب هم نیست.

او سپس به ظهور تنوع در عرصه‏ی اعتقادات پرداخت که باید این تنوع به رسمیت شناخته شود. همان‏طور که در مدرنیته هم ما تکثر و انواع گوناگون می‏شناسیم. براساس گفته‏های این روشنفکر دینی، پلورالیسم دینی به پلورالیسم سیاسی منتهی خواهد شد و این چیزی است که روشنفکران دینی در ایران بر آن تاکید دارند.

در ادامه‏ی این بحث، به موضوع آزادی پرداخته شد که اگر پلورالیسم به رسمیت شناخته شود، آزادی وارد صحنه و جامعه شده است.

مبحث پایانی این سخنرانی موضوع اخلاق بود. دکتر سروش در این بخش به رابطه‏ی اخلاق و حکومت پرداخت که رابطه‏ای جدانشدنی است؛ چه به صورت حقوقی و چه به صورت حقیقی.

او از اخلاق به عنوان امری فرادینی سخن می‏گفت؛ به این معنا که به دین خاصی تعلق ندارد در حالی که در تمام ادیان نفوذ دارد. نکته‏ی پایانی این بخش، موضوع اخلاق در جامعه‏ی لیبرالی بود:

«همین که می‏گوییم حکومت نسبت به افراد مختلف مدارا می‏کند، این مدارا یک اصل اخلاقی است. گفته شده است بالاترین اصل اخلاقی‏ای‏ که لیبرالیسم به آن معتقد است، عبارت است از مدارا.

ولی ملاحظه می‏کنید که ادیان سرچشمه‏های اخلاق‏اند. کشورهای غربی که به یک معنا می‏توان گفت زیرآب اخلاق را زده‏اند، چرا سرپا مانده‏اند؟ هنوز یک بقیتی از روح مسیحیت دینی در این جوامع وجود دارد. این سنت‏ها زایل نشده‏اند. این اصل مهم‏ترین اصلی است که عدالت را در خود جای داده است، اصلی است که حکومت‏ها باید به آن رفتار ‏کنند و اصلی است که همه‏ی ادیان هم پشتیبان آن هستند.

باز شما در این‏جا رابطه‏ی حقیقی دیگری بین دین و سیاست پیدا می‏کنید. ادیان این‏گونه می‏توانند پشتیبان واقع شوند. این که می‏گویم این سنت‏ها را نباید تخریب کرد، به خاطر همین است. البته آفات‏شان را باید زدود.»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

اگر واقعن آقاى سروش چنين سفسطه آميز سخن گفته باشد مايه ى تاسف است، زيرا همين چند خط مالامال است از مغلطه و يكسونگرى به نفع مذهب.

مثلن گفته اند مدارا امرى اخلاقى است، و بعد گفته اند اديان سرچشمه ى اخلاق اند، كه چنين نيست، اگرچه اديان به بعضى امور اخلاقى دستور مى دهند، ولى دقيقن به امر مدارا كه مى رسد پاى اديان ميلغزد، درست به اين دليل كه هر دين براى خودش يقينياتى دارد كه با يقينيات اديان ديگر در تناقض است و اين تناقضات سرچشمه ى نزاع هاى مذهبى و خونريزى در طول تاريخ بوده است.

يا ادعا كرده اند كه سكولاريزم بر اين تصور بنا شده است كه اديان ضعيف اند و از بين رفتنى، در حالى كه كاملن به عكس است، و از قضا درست به سبب همين جان-سختى اعتقادات مذهبى است كه سكولاريزم چاره را نه در نابودى مذاهب، بلكه در به مهار كشيدن پيروان مذاهب مختلف ديده است كه كارى به كار هم نداشته باشند و بر سر هپروتيات خود به روى هم شمشير نكشند.

يا ظهور "سكولاريزم ستيزنده" را (كه امر درستى است) تلويحن بهانه كرده اند كه به اصل سكولاريزم بتازند. مايه ى تاسف است كه چنين سخنانى از دهان كسى دربيايد كه زمانى به نظر مى رسيد سعى مى كند براى توجيه دلبستگى هاى مذهبى خود صادقانه از عقل و استدلال بهره بگيرد.

-- اميرهومن عرفى ، Feb 28, 2010 در ساعت 04:46 PM

آي اسماعيل نوري علا اگه مردي بيا وسط !
شوخي کردم ولي من فکر ميکنم مشکل اصلي توده
مردمي اند که اگر جمهوري اسلامي برود پا منبري مي مانند ولي اگر بماند سال به سال دز مذهبيشان کم مي شود .
واقعا با اين معضل چه بايد کرد ؟

-- kave ، Feb 28, 2010 در ساعت 04:46 PM

مطلب ديگر اين كه آقاى سروش به درستى به رشد بنيادگرايى در جهان اشاره كرده اند ولى به شكل وارونه اى خواسته اند از اين موضوع به نفع دين استفاده كنند و انگار كه جان-سختى اعتقادات دينى را نشانه ى حقانيت آن دانسته اند و نزديك است كه از بر آمدن طالبان و انقلاب منحوس اسلامى در ايران كه امروز مى بينيم كارش به كجا كشيده و بوى تعفنش حتا خود آقاى سروش را هم آواره كرده و انتخاب مجدد شخصى چون جرج بوش به صدارت يك ابرقدرت ابراز شادمانى كنند.

در جاى ديگر مغلطه كرده اند كه كشورهاى غربى از آنجا سرپا مانده اند كه هنوز ته-مانده اى از روح مسيحيت در آنها جارى است و ادعا كرده اند كه جوامع غربى "زير آب اخلاق را زده اند"! تو گويى مانند دوستان عمامه-به-سر خود اخلاق را صرفن در حجاب زنان و اعمال محدوديت رفتار جنسى مى بينند و مدارا و عدالت و آزادى عقيده و سخن و اصرار به احترام به حقوق بشر را (كه همگى توسط دين به صراحت نقض مى شوند) از جمله نكات عمده ى اخلاقى نمى شناسند.

آدمى در شگفت مى ماند كه اين بزرگ روشنفكر دينى از سر غفلت و نادانى است كه چنين پريشان مى گويد يا اين سخنان واكنشى است به تحريكات و تحركات سكولارهاى دين-ستيز، و ايشان اينگونه وارد جنگ جارى بين متعصبين كم-خرد آن-ورى با بنيادگرايان بر آشفته ى اين-ورى شده اند كه هر يك محرك و مقوم ديگرى است و كار بالا كه بگيرد اين دو جنهه هردو به نام "دين خدا" جنگ-افروزى مى كنند و عالم و آدم را به آتش و خون مى كشند. يعنى دقيقن همان سرنوشت شومى كه سكولاريزم واقعى (نه قرتى-بازى جوجه سكولار-نماهاى كم-مايه ى وطنى) به خاطر آن دست مذهب را از سياست كوتاه مى خواهد.

-- اميرهومن عرفى ، Feb 28, 2010 در ساعت 04:46 PM

رابطه حقیقی!؟ این دیگر چه صیغه ای است؟ برای پیاده کردن آن هم حتمن یک «شورای نگهبان» لازم است؟؟ یکبار سی سال پیش دمکراسی اسلامی ات را تجربه کردی. احسان طبری زیر شلاق شعریعتمداری «اسلام»آورد ؟! و شما هم بعد ازانقلاب فرهنگی تان راهی مهاجرت شدید. ودیدید و تجربه کردید که آقای خمینی، هارون الرشید نبود که به امثال شما میدان بدهد٠امروزه از این تفکر فقط اسامه و آسید علی بیرون میآید و بس ... بعنوان یک ایرانی از شما استدعای عاجزانه دارم بروید این موهبت مدینه اسلامی و دمکراتیک تان را جای دیگری پیاده بکنید. این همه بلاد اسلامی! از اندونزی تا «پاک»استان و از عراق تا مغرب، این همه کشور و آزمایشگاه؟ شما که ماشااله «جهان وطن» اسلامی هستید؟ ما را به شفای تو امیدی نیست، شر دوباره مرسان.

-- homayoun ، Feb 28, 2010 در ساعت 04:46 PM

شما فکر میکنید اینهمه حمله به سروش و گنجی کشکی است ؟ یا وب سایت های زنجیره ای روسی مطلب دیگری ندارند بنویسند ؟


شما فکر میکنید اینهمه حمله به سروش و گنجی کشکی است ؟ یا وب سایت های زنجیره ای روسی مطلب دیگری ندارند بنویسند ؟

هیچ فکر کرده اید چرا تا سروش ( فیلسوفی که اصلاح طلبی و حقوق بشر خواهی و اسلام پروتستانیزه ریشه در آرای او دارد ) و گنجی (روزنامه نگار شجاعی که مدرنیته را به فضای روزنامه نگاری ایران آورد ) حرفی میزنند چپ های روسی با ارسال مقالات و اظهار نظرهای بی سر و ته و با حمله شخصی و دنبال گذشته دور آنها ( ۳۱سال پیش) رفتن جوسازی میکنند ولی همینها وقتی اسم موسوی ( با افکار ۶۰-۶۸ و انقلاب اسلامی و امام و خط امام ) می اید لال میشوند و دستمال به دست میگیرند . گذشته او را که ماستمالی میکنند بماند ،حرفهای امام و خط امام امروز او را هم که صرا حت کامل دارد تفسیر وارونه میکنند و مدعی میشوند مدرن است !!!
دعوا سر لحاف ملاست . با سروش و گنجی و بازرگان و ... به لیبرالیسم مذهبی مثل ترکیه میرسیم . چپ روسی ایران با توجه به خصومتی که با غرب و امریکا دارد و قرابت و وابستگی به روسیه با ان شدیدا مخالف است .
اینها حاضرند رژیم مذهبی عقب مانده موسوی و خط امامی ها بماند از ان بالاتر همین ولایت فقیه متکی به روسیه بماند ولی لیبرال های مذهبی نیایند تا چه رسد به ملیون و لیبرال های غیر مذهبی !!!!
دعوای سیاست در ایران از مشروطه تا ملی شدن نفت تا انقلاب اسلامی تا اشغال سفارت امریکا تا جنبش سبز امروز دعوای بین دو قدرت خارجی بوده :روس و انگلیس - شوروی و امریکا - روس و امریکا
تا ایران با امریکا رابطه برقرار نکند از پیشرفت و امنیت خبری نیست . جنگ است و دیکتاتوری و غارت منابع ایران توسط روس و سوریه و حماس و ....
چرا روسیه و چین و ویتنام و سوریه و کره شمالی و .... حق دارند با امریکا روابط داشته باشند اما ایران نه ؟
اگر این رژیم آمریکایی است پشت پرده چرا کمونیست ها نمیگذارند علنی شود ؟ با نزدیک شدن احمدی به امریکا رنگشان زرد میشود ؟
چرا فقط در ایران است که ارتباط با امریکا باید اینقدر پشت پرده و پیچیده و با سود فراوان رساندن به روسیه و چین و سوریه و ونزوئلا و ... همراه باشد ؟ در همه دنیا کشور ها علنی با امریکا رابطه دارند چون کمونیست روسی مثل ایران ندارند .

-- chap rusi ، Mar 1, 2010 در ساعت 04:46 PM

کسی نیست به این آقای "فیلسوف" بگوید که بکار گیری صفت "دینی" برای استبداد فقط برای متمایز کردنش از انواع دیگر استبداد است، نه اینکه با آن به طور ضمنی وجود دموکراسی دینی (!!!) پزیرفته شود. طبق "منطق" ایشان ما باید امکان وجود دموکراسی نظامی (!) را هم بدهیم چونکه ما گاهی از دیکتاتورری نظامی حرف میزنیم!

-- دارا گیلانی ، Mar 1, 2010 در ساعت 04:46 PM