تاریخ انتشار: ۸ اسفند ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گزارش سیاسی هفته در گفت‌وگو با مهدی خلجی

«خامنه‌ای و رفسنجانی به هم نیاز دارند»

رضا جمالی
reza@radiozamaneh.com

بررسی نتایج نشست اخیر مجلس خبرگان رهبری، نقش و سخنان هاشمی رفسنجانی در این نشست و همچنین بررسی طرح بازنگری در قانون انتخابات کشور که در دستور کار مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار گرفته است از موضوعات مهم هفته بودند که در «گفت‏وگوی سیاسی هفته» رادیو زمانه با مهدی خلجی تحلیلگر سیاسی در میان گذاشتم.

Download it Here!

آقای خلجی، به برنامه‏ی «گفت‏وگوی سیاسی هفته» رادیو زمانه خوش آمدید. مایل‏ام نخست به بحث نشست مجلس خبرگان رهبری بپردازیم؛ پیش از برگزاری این نشست، گمانه‏زنی‏های مختلفی در باره‏ی تصمیمات و نتایج نشست این دوره زده می‏شد. ارزیابی شما از نشست این دوره‏ی مجلس خبرگان چیست؟

فکر نمی‏کنم هیچ ناظر جدی‏ای در انتظار تصمیم مهمی از سوی مجلس خبرگان بوده باشد. مجلس خبرگان از نظر تاریخی، فاقد قدرت و توانایی برای گرفتن تصمیم‏های بزرگ است. همیشه تصمیم‏های بزرگ خارج از مجلس خبرگان گرفته شده و در مجلس خبرگان به شکل صوری اعلام شده است.

از تصمیم تعیین آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری گرفته تا تصمیم بر عزل آقای منتظری، تا تصمیم برای انتخاب آقای خامنه‏ای به رهبری، هیچ‏کدام تصمیم‏هایی نبوده‏اند که در درون مجلس خبرگان و با توجه به موازنه‏ی قوای جدی در درون این مجلس گرفته شده باشد. تکلیف منازعات و مباحثات سیاسی همیشه جای دیگری تعیین می‏شده است.


در حقیقت مجلس خبرگان یک نهاد صوری، تنها برای بخشیدن مشروعیت به رهبر جمهوری اسلامی بوده و در جغرافیای تصمیم‏گیری سیاسی ایران نقش مهمی نداشته است.

آقای رفسنجانی در سخنانی که هنگام گشایش مجلس خبرگان ایراد کرد، به نوعی همان شیوه‏ی دوپهلو سخن گفتن را در پیش گرفت؛ حمایت صریح از رهبر جمهوری اسلامی و در کنار آن درخواست آزادی زندانیان سیاسی و جبران خسارات وارده به مردم.

با توجه به شرایط متزلزلی که آقای رفسنجانی در چند ماه اخیر در اردوگاه اقتدارگرایان داشته است، مواضع ایشان در مجلس خبرگان نشان از چه دارد؟ آیا خواسته است به نوعی با نزدیکی به رهبر جمهوری اسلامی، فعلا از گزند این گروه در امان باشد؟

این می‏تواند باشد و جدای از این، واقعیت این است که آقای خامنه‏ای و آقای رفسنجانی هردو به هم وابسته هستند و بین این دو یک موازنه‏ی منفی وجود دارد. یعنی آقای خامنه‏ای نمی‏تواند آقای رفسنجانی را به طور کلی از ساختار سیاسی ایران حذف کند. از سوی دیگر آقای رفسنجانی هم نمی‏تواند آقای خامنه‏ای را از رأس هرم جمهوری اسلامی بردارد.

در نتیجه این دو به هم نیاز دارند و از بین رفتن یکی، بحران مشروعیت و کارآمدی جدی برای دیگری پدید خواهد آورد. به همین دلیل هم هست که برای حفظ حیات سیاسی خودشان، هرکدام سعی می‏کنند حداقل آسیب جدی به طرف دیگر نرسانند. ممکن است در پنهان، به طور غیرمستقیم هم‏دیگر را تضعیف کنند و علیه هم‏دیگر فعالیت کنند، ولی آشکارا در برابر هم‏دیگر نمی‏ایستند. این تنها راه بقا و حیات سیاسی هم آقای رفسنجانی و هم آقای خامنه‏ای است.

از این منظر می‏توان گفت آقای رفسنجانی طور دیگری نمی‏تواند صحبت و شکل دیگری نمی‏تواند عمل کند. آقای رفسنجانی نمی‏تواند نه آقای خامنه‏ای را از بین ببرد و نه می‏تواند آقای خامنه‏ای قدرت‏مند را تحمل کند و عکس این هم صادق است. هردو باید باشند برای هم‏دیگر؛ منتها تا حد کنترل شده‏ای.


به همین دلیل است که آقای رفسنجانی مواضع دوپهلویی اتخاد می‏کند. از آن طرف آقای خامنه‏ای نیز، هم قدرت بی‏حد و اندازه‏ای به آقای احمدی‏نژاد می‏دهد، برای این که با آقای رفسنجانی مبارزه کند و در نماز جمعه هم می‏گوید که نظرات‏اش با آقای احمدی‏نژاد نزدیک‏تر است تا با آقای رفسنجانی؛ اما از طرف دیگر هم سعی می‏کند آقای رفسنجانی را در اردوگاه خودش نگاه دارد و مانع از نزدیکی او به جریان مخالف یا جنبش سبز بشود.

طبق روال همیشگی، پس از پایان نشست مجلس خبرگان رهبری، اعضای مجلس به دیدار آقای خامنه‏ای رفتند و به قولی، دوباره با او بیعت کردند. در این میان روحانیونی مانند آیت‏الله علی محمد دستغیب در همین مجلس خبرگان حضور دارند که مشخصا به حوادث پس از انتخابات اعتراض داشته و حتی به روش‏های غلط آقای خامنه‏ای هم اشاراتی کرده‏اند.

ولی چرا این دست اعتراض‏ها هیچ‏وقت در نتایج و تصمیمات خبرگان نمود پیدا نمی‏کند؟ و به طور کلی چرا حضور این دسته از روحانیون اگر بگوییم "آزاداندیش" که هم در ساختار خبرگان و هم درحوزه حضور دارند، هنوز نتوانسته‏ اند آن طور که باید و شاید در تحوالات سیاسی کشورنقش ایفا کنند؟

البته نمی‏دانم که آقای دستغیب در مجلس خبرگان چقدر موافق دارد. می‏توان گفت که آقای دستغیب در مجلس خبرگان، یک استثنا است. واقعا هم نمی‏دانم که در جلسات اخیر شرکت کرده است یا نه.

ولی به طور کلی مجلس خبرگان، مجلس خبرگان نیست؛ یعنی مجلس کارشناسان نیست. بیش از نیمی از اعضای این مجلس اصلا مجتهد نیستند. یعنی فاقد تحصیلات لازم حوزوی هستند. انتخابات خبرگان هم نظارت‏شده‏ترین و کنترل‏شده‏ترین انتخابات در جمهوری اسلامی است.

بنابراین این مجلس نه مشروعیت دمکراتیک دارد و نه نماینده‏ی طبقه‏ی روحانیت است. یعنی مجلس خبرگان به هیچ وجه حوزه‏ی علمیه‏، مراجع بزرگ و حتی طلبه‏های عادی را نمایندگی نمی‏کند. بخش مذهبی جامعه‏ی ایران را هم نمایندگی نمی‏کند. بسیاری از این اشخاص، افراد ناشناسی در حوزه‏ بوده‏اند که فقط از پلکان سیاسی بالا رفته‏اند و الان توانسته‏اند در این مجلس حضور داشته باشند. افرادی مانند آقای قمی، آقای احمد خاتمی و دیگران.

مجلس خبرگان در حقیقت، مجلس خاکساران، مجلس چاپلوسان، مجلس متملقان، مجلس بیعت کنندگان است. مجلس افرادی است که باید سرسپردگی مطلق خود به رهبر جمهوری اسلامی اعلام و اثبات کنند. آقای مصباح یزدی از اعضای این مجلس، اخیراً گفته است: «تنها موضع حق در این جهان، موضع مقام معظم رهبری است» این گونه اظهارات را آقای احمد خاتمی هم می گوید و معتقد است که آقای خامنه‏ای ملاک حق و باطل است.

شخصیت‏پرستی و حکومت فردی‏ای که منطق و معیار مجلس خبرگان است، این مجلس را از معنا تهی می‏کند و از آن‏جایی که مجلس خبرگان نمی‏تواند به وظایف خود در نظارت بر رهبر عمل کند، در نتیجه نمی‏تواند به رهبر هم مشروعیت بدهد. چون زمانی می‏تواند مشروعیت بدهد که بتواند رهبر را پاسخ‏گو کند.


مهدی خلجی تحلیل‌گر سیاسی

در حقیقت، از دست مجلس خبرگان هیچ کاری جز تملق برنمی‏آید و به همین دلیل هم هست که نقش مهمی در ساختار سیاسی و در معادلات و منازعات سیاسی در ایران ندارد. مجلس خبرگانی که قرار است نهاد فوق رهبری باشد، معتقد به این است که رهبر فوق قانون است. از قدیم خیلی معروف است که می‏گویند: یکی از عاطل و باطل‏ترین شغل‏ها در جمهوری اسلامی است.

آقای خامنه‏ای در جمع همین خبرگان رهبری گفت: «معترضان به انتخابات، صلاحیت حضور در چهارچوب نظام را ندارند». آیا این گفته می‏تواند چراغ سبز جدیدی برای بازداشت رهبران معترض به انتخابات یا همان رهبران جنبش سبز باشد؟

بازداشت رهبران سبز را نمی‏دانم. اما مجوز تازه‏ای است برای سرکوب بیشتر. آقای خامنه‏ای خود را با نظام جمهوری اسلامی یکی کرده است. جمله‏ی معروفی است که لوئی شانزدهم می‏گوید: «دولت من هستم». من فکر می‏کنم نکته‏ی مهم سخنرانی اخیر آقای خامنه‏ای این بود که ایشان می‏گفت: نظام جمهوری اسلامی من هستم که اگر از منظر توصیفی نگاه کنیم، دید درستی است.

الان جمهوری اسلامی نه بر اساس قانون، نه بر اساس شریعت اسلام، نه بر اساس وفاداری حتی به اصول تشیع، که بر اساس میزان سرسپردگی به شخص ولی فقیه اداره می‏شود. جمهوری اسلامی بر این اساس که شما چقدر اطاعت می‏کنید و چقدر بیعت می‏کنید، اداره می‏شود.

طبیعتا رهبران جنبش سبز و کلا فعالان سیاسی، اصلاً مهم نیست که مسلمان‏اند یا نه، مهم نیست که شیعه هستند یا نه، مهم نیست که از هواداران و وفاداران به آقای خمینی بوده‏اند یا نه، مهم این نیست که آیا در جریان انقلاب ۵۷ مشارکت کرده‏اند یا نه، مهم این نیست که مسئولیت‏های بسیار حساس در دهه‏ی نخست یا حتی دهه‏های بعد جمهوری اسلامی داشته‏اند یا نه، از نظر آقای خامنه‏ای، مهم این است که آیا شما به شخص آقای خامنه‏ای وفادار هستید یا وفادار نیستید. اگر وفادار نیستید، از نظام بیرون هستید. از چهارچوب نظام خارج شده‏اید.

این اوج انحطاط ایدئولوژی اسلامی و اوج انحطاط جمهوری اسلامی است. زمانی که بین ایدئولوژی و اشخاص فرقی و فاصله‏ای و مرزی وجود ندارد و اشخاص نه بر اساس ایدئولوژی که ایدئولوژی بر اساس اشخاص قضاوت و داوری می‏شوند، نشانه‏ی انحطاط آن ایدئولوژی و انحطاط آن تفکر است.

امروز شما رفتار و گفتار آقای خامنه‏ای را نمی‏توانید با هیچ معیاری بسنجید. بلکه شما باید همه چیز و همه کس را با حرف‏ها و کارهای آقای خامنه‏ای بسنجید. در حقیقت، آقای خامنه‏ای معیار تمیز حق و باطل شده است. این فاجعه‏ی عظیمی است که در جمهوری اسلامی رخ داده است.

طبیعی است که با این نوع روی‏کرد، بخش عظیمی از جامعه‏ی ایران خارج از نظام قرار می‏گیرند، تقابل بین نظام و منتقدان و مخالفان‏اش شدیدتر می‏شود، جمهوری اسلامی در سرکوب منتقدان خود، سنگ‏دل‏تر، بی‏رحم‏تر و خشن‏تر خواهد شد و منازعات سیاسی در ایران را رادیکال‏تر خواهد کرد.

بحث را با موضوع احتمال تغییر در قوانین انتخابات کشور دنبال می کنم. اخیرا این طرح در دستور کاری مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار گرفته است و روزنامه‏های طرف‏دار دولت، از جمله کیهان، این طرح را پیش‏زمینه‏ای برای حذف نظارت استصوابی شورای نگهبان دانسته‏اند. چرا که قرار است کمیته‏ای تحت عنوان «کمیسیون ملی انتخابات» بررسی اولیه صلاحیت نامزدها را بر عهده بگیرد. به طور کلی، نظر شما راجع به این طرح چیست؟

برخی از مسئولان مجمع تشخیص مصلحت نظام، از جمله آقای محسن رضایی و آقای عسگری این موضوع را رد کرده‏اند که این مجمع در پی تغییر قانون انتخابات به صورت حذف نظارت استصوابی باشد. من گمان نمی‏کنم که مجمع تشخیص مصلحت توانایی و اقتدار کافی را برای حذف نظارت استصوابی داشته باشد و فکر می‏کنم آقای خامنه‏ای اجازه‏ی این کار را نخواهد داد.

علاوه بر این، آقای خاتمی، آقای کروبی و آقای میرحسین موسوی، کسانی که نزدیک به آقای رفسنجانی هستند، از نظر آقای خامنه‏ای خارج از نظام‏اند و این طیف نزدیک به آقای رفسنجانی از درون مجمع تشخیص مصلحت، به شدت تحت فشار است.

در عوض اعضای شورای نگهبان و بسیاری از افرادی که الان درقدرت هستند، از جمله رییس جمهور، در داخل مجمع هستند. من تصور نمی‏کنم که آقای خامنه‏ای به حذف نظارت استصوابی راضی باشد و اجازه بدهد که مجمع چنین کاری بکند.

با این حال، محافظه‏کاران تشکیل این کمیسیون را خواهرخوانده‏ی «کمیته‏ی صیانت از آرا»ی ستادهای انتخاباتی آقایان موسوی و کروبی می‏دانند و خیلی نسبت به آن حساس هستند. اما با نگاهی به اعضای تشکیل دهنده‏ این کمیسیون که مسئولینی مانند وزیر اطلاعات، وزیر کشور، دادستان کل کشور و دو نفر از شورای نگهبان هستند، می‏بینیم این افراد با توجه به وظایف اجرایی که دارند، بازهم می‏توانند اعمال نفوذ کنند و یا به قولی مهندسی آرا بکنند. پس اعتراض اقتدارگرایان بر روی این طرح چیست؟ چرا روزنامه کیهان نسبت به این طرح تا این حد حساس شده است؟

ممکن است کمیسیون یا کمیته‏ای تشکیل شود که همان کار شورای نگهبان را انجام دهد، ولی هر اقدامی برای این که کنترل کار را از دست شورای نگهبان بگیرد، طبیعتا برای روزنامه‏ی کیهان و شخص آقای خامنه‏ای می‏تواند نگران کننده باشد. به دلیل این که این‏ها با وزارت کشور هم مشکل داشتند. چون وزارت کشور نهادی است که چهار سال یک بار ترکیب اشخاص آن تغییر می‏کنند و کنترل آن خیلی آسان نبوده است.

اما اعضای شورای نگهبان مانند خود رهبر هستند و ضمانتی مادام‏العمری برای مسئولیت‏شان دارند. به همین دلیل رهبر راحت‏تر می‏تواند کنترل کند و بی‏واسطه‏تر می‏تواند انتخابات را به قول شما، مهندسی کند. ولی خارج شدن این نظارت از دست شورای نگهبان می‏تواند کار را برای آقای خامنه‏ای دشورا کند.

وقتی روزنامه‏ی کیهان چنین حرفی می‏زند، باید باور کرد که این نظر آقای خامنه‏ای است. چون شواهد نشان می‏دهد که روزنامه‏ی کیهان باطن آشکار جمهوری اسلامی و زبان ناطق آقای خامنه‏ای است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

لویی چهاردم گفته که "دولت من هستم" نه شانزدهم

-- امیر ، Feb 28, 2010

مصاحبه جالبی بود. به نظر من اینکه نظام جمهوری اسلامی مساوی با شخص خامنه ای شده فقط مختص زمان حال نیست. این میراث از زمان خمینی به ارث رسیده. در زمان خمینی هم جمهوری اسلامی نه بر اساس قانون، نه بر اساس شریعت اسلام، نه بر اساس وفاداری حتی به اصول تشیع، که بر اساس میزان سرسپردگی به شخص ولی فقیه اداره می‏شد. حتی بعضا این قضیه پررنگ تر بود. عزل آیت الله منتظری, ادامه جنگ به مدت شش سال بعد از فتح خرمشهر, و هزاران مورد دیگر را خمینی شخصا تصمیم گیری کرد و هیج کس هم توان و جرات مخالفت نداشت. پس این رویه مختص زمان خامنه ای نیست فقط به خاطر شرایط بحرانی فعلی و تقلب عظیمی که در انتخابات کردند این دمل چرکی خودش را نشان داده است.

-- Siamak ، Feb 28, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)