خانه > انديشه زمانه > مقالات > زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی - ٨ | |||
زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی - ٨منصور کوشانایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعهی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعهی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه میخواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه میخواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه میخواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ... جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر میشود، بر آن است تا در گذر از متنهای کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متنهای معتبر تاریخی، پرسشهای بالا و دهها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأملپذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو میشود، چه گونه عقیدهی تکخدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن میشود و به دنبال خود نظامهای خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم میکند. نخستین دوره، از شاهنشاهی هخامنشیان تا تهاجم اسکندر مقدونی را دربرمیگیرد. از این دوره اگر چه نشانههای زیادی از ادبیات در دست نیست، اما به دلیل وجود یک جامعهی آزاد از نظر دین و عقیده و نوشته شدن بخش یکم اوستا، به ویژه سرودهای پنجگانهی گاهان وسیلهی سپیتمان زرتشت در نزدیک به ششصد سال پیش از سلطنت کورش (٥٣٠– ٥٥٨ پ.م) و با توجه به شییهای کشف شده وسیلهی باستانشناسان و نگارههای بازمانده، این یقین وجود دارد که بنیاد فرهنگ و ادبیات دورانهای پیش بستر زایندهای در این عصر دارد. کیفیت سرودهای پنجگانهی گاهان، تداوم آیینهای کهن مطرود شده در بستر اندیشههای زرتشت در بخشهای دیگر اوستا، وجود ایزدهای گِرِهمَ ، کوی، کَرَپان، اوسیخش و تورانیان، وجود ایزدهای مهر، اندروای، زروان، اَناهیتا، به طور کلی زندگیِ توأمان قومهای گوناگون با فرهنگ و بینشهای متفاوت در جامعهی بزرگی که بیشتر ساختار کشاورزی دارد، غنایی به بستر فرهنگ زمانهی خود میدهد که حاصل آن در گذر از قومهای ماد، پارس و سکایی نظام و شاهنشاهیِ هخامنشیان را میسازد. نگارهها و روایتهای تاریخیِ شاهنشاهیِ هخامنشیان نشان میدهند که عقیده و آیین مسلط در جامعهی عصر کورش و جانشیننهایش یکسان نیست. در سراسر این سلسله، عقیدهای به صرف نااهورایی بودن یا به دلیل بیرون بودن از چارچوبهای اعتقادیِ سران حکومت، تحمیل و سرکوب نمیشود. اگر شورشی یا مخالفتی وجود دارد، به صرف کشورگشایی یا دستیابی به استحکامهای حکومتی و تداوم فرمانروایی انجام میگیرد. در نگارههای به جا مانده از کورش، که به زبان بابلی است، هیچگونه اشارهای به نیروی برتر، ایزد یا آفریدهای دیده نمیشود. در نگارههای داریوش که به زبانهای گوناگون بابلی، آرامی و ایلامی است، از مزدااهوره به عنوان یکی از ایزدها و یاریکنندهی او یاد میشود. چنان که در نگارهای، مزدااهوره را "پر شکوهترین ایزدها" مینامد و در نگارهای دیگر آن و ایزدهای دیگر را تنها به عنوان نیروهای یاریدهنده به ثبت میرساند: «اهورهمزدا و سایر ایزدهای موجود به من یاری رساندهاند، زیرا من نه دروغگو بودهام، نه ستمکار، و نسبت به ضعیفها بیش از قدرتمندان ظلم نکردهام، زیرا با درستکاری عمل کردهام.»1 حضور مزدااهوره و ایزدهای دیگر که به آنها اشاره نمیشود، اما متنهایی که بعدها نوشته میشوند چون یسنه، یشتها، خرده اوستا، بُندهش، دینکرد و ... از آنها نام میبرند، نشان میدهند که در زمان کورش و داریوش و جانشینهای آنها، ایزدهای کهن ایرانی چون مهر، اَناهیتا، اندروای و سروش، نقش مهمی در خاستگاه عقیدتی مردم دارند و ایزدهایی چون کَویها که زرتشت و بعد اوستا و متنهای دیگر از آنها چهرههای اهریمنی (دیو) میسازند، حضور فعال دارند و بخشی از جامعه با اعتقاد و ایمان به آنها نیایشها و رسمهای خود را برگزار میکنند. بر اساس شباهتهای بسیار میان پیکرهها و نمادهای موجود در نگارهها هم چنان این واقعیت فرهنگی به دست میآید که سر چشمهی خرد و فرهنگ ایرانیِ دوران هخامنشیان را میتوان در قومهای آریایی، ایلامی یا در فرهنگهای بابلی، آشوری و ... نیز دید. داریوش که خود نامی حوری از فرهنگ اورارتویی دارد، دستور میدهد نگارههایش را به زبان ایلامی نیز بنویسند، چرا که اثرهای بازمانده از تمدن آنها را در غرب ایران میبیند و شاهد ستایش بخشی از مردمان آن از ایزدبانوی باروری است. بزرگ بانوی هستی: ننه یا اَناهیتا اَناهیتا ایزدبانویی است یگانه، که شخصیتش را از "بزرگ بانوی هستی" (ننه)، نخستین و کهنترین ایزد مییابد. آن ایزدی که زاینده، بخشنده، مهربان و پرورنده است. ایزدبانویی که همهی تواناییهای ممکن را دارد، بدون این که از خشم و غضب و انتقام بهره ببرد. بزرگ بانویی بسیار نزدیک به اَناهیتا، ایزدبانویی یادگار دوران زنسالاری.2 در واقع کورش پس از پیروزی در غرب، ایران را با فرهنگهای غنیِ مادها، فرهنگ پارسها، برآیند فرهنگ مهری، برآیند فرهنگ زروانی و برآیند فرهنگ مزدیسنیهایی که بیشتر در شرق ایران میزیند، به تعالی و غنای بسیاری میرساند. او با تکیه بر قدرت نظامیاش و شناخت غنای فرهنگ بابلی، خود را آزاد از هر گونه عقیدهی دینی میداند، و به رغم همسانانش، چون نبوکد نصر که با پیروزی بر همسایهگان، آیینها و باورهای آنها را نادیده میگیرند و پیکرهها و نمادهای قومی و آیینیِ آنها را نابود میکنند، پس از پیروزی بر بابلیها، به ایزدهای آنها احترام میگذارد. اجازه میدهد بابلیها در اجرای آیینهای دینی و قومی آزاد بمانند و دستور غارت و نابودیِ معبدها و پیکرههایی را میدهد که نبوکد نصر پس از پیروزی بر بابل بر مردم تحمیل کرده است: «هنگامی که من در آرامش کامل وارد بابل شدم، با شادمانی و خوشی در کاخ شاهی سکونت گزیدم، و مناسک آنها را اجرا نمودم. مردوخ از کردارهای پارسایانهی من دلشاد بود و به من، کورش شاه، که او را میپرستیدم و به پسرم کمبوجیه، و به تمامی سربازانم توفیق اعطا نمود، و ما صمیمیانه و شادمانه، خداییِ شکوهمند او را ستایش میکردیم.»3 کورش بریند یک جامعهی آزآدمنش اگر چه ایمان آزاد کورش یا آزادمنشیِ او سیاستی است که خاستگاه اجتماعی دارد و تداوم استیلای او را بر سرزمینهای دیگر تأمین و تضمین میکند، با این حال تأثیر آن به قدری شدید است که "آزادمنشیِ دینی" ترویج مییابد. هوشیاری و آگاهیِ کورش به او میآموزاند که برای دستیابی و پیروزی بر پایتخت فرهنگیِ آسیا، بابل و سرزمینهای متمدن دیگر، آزادمنشیِ، تأمل، مدارا و احترام به فرهنگهای گوناگون کاراییِ والایی دارد و تنها پیروی از این سیاست است که او را میتواند قدرتمندترین و مجبوبترین پادشاه آسیا گرداند. اندیشه و کردار کورش به عنوان بنیانگذار تمدن هخامنشیان نشان میدهد او، به رغم این که خود را به ضرورت سیاسی، از تیرهی شاهان مینامد، رها از کیش خونی است؛ رها از فخر قبیلهای است، رها از برتریجوییِ اعتقادی است. در واقع برآیند همین منش و سیاست او است که یهودیان، بر اساس بخشهایی از تورات، کتابهای عزرا و اسناد فیله کورش را نجات دهنده، مسیح زمان مینامند و سیاست فوق قومی و فر و شکوه ایرانی جانشین سیاست آشوریها و بابلیها میشود که فرهنگ سرزمین مغلوب را نابود و ریشهکن میکنند. «و کورش پادشاه، ظرفهای خانهی خداوند را، که نبوکد نصر آنها را از اورشلیم آورده و در خانهی خدایان خود گذاشته بود، بیرون آورد. و کورش پادشاه فارس، آنها را از دست مِترَدات خزانهدار خود بیرون آورد و به شیشبَصر رییس یهودیان سپرد.»4 در واقع آزادمنشیِ دینی در چارچوب قدرت سیاسی شکل میگیرد. هیچ قدرت مینویی یا آسمانی یا هیچ قانون دینی نمیتواند بر سرنوشت ملتهای زیر پوشش شاهنشاهی نقش تعیین کننده داشته باشد. کورش از نفوذ و دخالت مغان در دورهی اژدهاک آخرین پادشاه ماد، آگاه است. میداند که عامل مهم فروپاشیِ مادها حضور و دخالت بیش از اندازهی مغها در ادارهی کشور و گزینش سیاستها است. از این رو حیطهی فعالیت آنها را محدود میکند و اجازه نمیدهد مگر در امور روحانی نقشی داشته باشند. در دستگاه شاهنشاهیِ او سلسله مرتبههای قدرت در همه جا و در هر موقعیتی زمینی است، بر اساس حقهای شهروندی است و نه آسمانی یا ریشهی خونی و قبیلهای. شاهنشاه نه مزدااهوره در نظام هخامنشیان شکل قدرت هرمی است که در رأس آن شاهنشاه و نه مزدااهوره قرار دارد و هر فرمانی از طریق شاه، فرماندار، سپهبدار و شهردار به مردم میرسد و قابل اجرا میشود. در این هرم، با این که مغان در شاهنشاهیِ هخامنشیان نیز مقام والایی دارند و مورد احترام بسیار مردم هستند، هیچ نقش سیاسی نمییابند و تنها در منسکهای مینوی و روحانی شرکت میکنند. ریشههای این واقعیت تاریخی از همان زمانی آغاز میشود که کورش فرمانروای انشان است و به نخستین شاهنشاهی نظاممند ایرانی، ماد، هر ساله خراج میدهد. پس از کورش، پسرش کمبوجیه (٥٢٢– ٥٣٥ پ.م) نیز همین سیاست را ادامه میدهد. او که بر اساس سنت، دو خواهرش، آتوسا و رکسانا را به همسری برمیگزیند، همچنان پاسداری از آیینها و منسکهای نیکانیِ خود را محترم میشمارد. او نیز چون پدرش، هم رسمهای بدوی، کلی و بدون قاعدههای دست و پاگیر را، که بیشتر بر اساس ضرورتهای طبیعت شکل گرفتهاند، ارج مینهد و هم بعد از تسخیر مصر، مصریها را در نیایش و پرستش ایزدهای خود آزاد میگذارد و اجازه نمیدهد نظام شهروندیِ کورش نابود گردد. از همینرو داریوش (٤٨٦– ٥٢٢ پ.م)، با این که با توطئه و شورش به سلطنت میرسد5، و نسبت به سیاستهای آخرین پادشاه قوم ماد و نقش مغان دلخوش نیست، و داعیهی سروریِ پارسها را دارد، شورش مغان به رهبریِ گئومات (مغ بزرگ) را به سختی سرکوب میکند. داریوش پس از پیروزیِ کامل بر گئومات و مغان و شورشیان دیگر مادی، بسیاری از سیاستهای عمویش، کورش را ادامه میدهد. اجازه نمیدهد مغان در شاهنشاهیِ او نقش سیاسی و تعیینکننده داشته باشند. دلبسته به ایزدهای کهن و آیین آنها، جلوی تبلیغ و اشاعهی بهدینی یا سیاست خونی و قومیِ مغان را میگیرد. در مقر سلطنت او، شوش و تخت جمشید نشانی از آیین بهدینی دیده نمیشود. در نگارهی نقش رستم، نگارهی او همراه با نمادهایی از آیین مهر و زروان دیده میشود. بر آسمانهی نگارهی او نیمتنهای از مزدااهوره نقش شده است که در گوشهی دست راست آن قوسی با نقش خورشید و ماه دیده میشود. نقش نمادهای کهن ایرانی در نظام هخامنشی این نمادهای کهن که در شییهای دیرینهتر از عهد هخامنشیان نیز دیده میشوند، اشارهی مستقیم دارند به دروانی که خورشید و ماه عنصرهای اصلیِ آیین ایزد مهرند. چنان که مجمر آتش نیز که داریوش دست راست خود را در برابر آن بالا برده است، نماد دیگری از آیین مهر است. در مجموع، جدا از تودهی بردگان که نگهدارندگان جایگاه داریوش هستند، نقشهای خورشید، آتش، ماه، کمان (که در دست چپ داریوش است)، مزدااهوره، و عنصرهای دیگری که در نگارهی نقش رستم وجود دارند، همه از نشانههایی هستند که ساختار آیین مهر و زروان را تشکیل میدهند و نه آیین بهدین زرتشت را. چرا که در آیین زرتشت، با توجه به سرودهای پنجگانهی گاهان بیش از آن که عنصرهایی چون خورشید و ماه و ایزدهای بزرگ کهن مهر و اندروای و اَناهیتا مطرح باشند، دو قطبی بودن سرشت جهان، نور و تاریکی یا سپنتهمینو و انگرَهمینو مطرح میشوند. در باور او تنها مزدااهوره ایزد یگانهی قابل ستایش است و ایزدهای دیگر، که نامی از آنها برده نمیشود، یا مطرود و غایبند یا از زمرهی دیوان نامیده میشوند که همه اهریمنی و دروغ گویند. در صورتی که داریوش، به رغم این که مزدااهوره را بزرگترین ایزد میخواند، منکر ایزدهای دیگر نیست. در واقع، این نمادها نشان میدهند در شاهنشاهیِ داریوش نیز خرد و فرهنگ ایرانی، یعنی آن چه از حاصل اندیشهها، کردارها و گفتارهای یک دوره برمیآید، هنوز یک سویه و تکخو نگشته و جامعه به اجبار تحت سلطهی یک آیین یا یک عقیده درنیامده است. ادامه دارد پانوشت: 1. دین ادیان باستان، دوشمن گیمن، ترجمهی رویا منجم، انتشارات روز، تهران، صفحهی ١٠١ بخشهای پیشین • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش نخست • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش دوم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش سوم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش چهارم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش پنجم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش ششم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش هفتم |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلطنت(پادشاهی)، سلسله(دودمان)، استحکام (استواری)، ... و همچنان دستتان درد نکند
-- بابک ، Aug 12, 2010جالب اینجاست که نفوذ و تاثیر یهودیان در آن زمان آنچنان بود که ظرفهای خدایان خود را پس گرفتند ، البته اینجا به نام آزاد دینی کوروش تلقی میشود ولی "هست از پس پرده گفتگوی من و تو----چون پرده بیفتد نه تو مانی و نه من"!
-- ایراندوست ، Aug 13, 2010از همه ی خوانندگان عزیزی که در زیر این 8 قسمت، یا از طریق ایمیل مستقیم، نظرهایشان (انتقادها و پیشنهادهایشان) را اعلام کرده اند، صمیمانه سپاسگزارم. به یقین از همه ی این نظرها در بازنویسی جهت انتشار کتاب جست و جوی خرد ایرانی، بهره خواهم برد.
-- منصور کوشان ، Aug 13, 2010منصور کوشان
بله ایراندوست عزیز! کار کار انگلیسی ها بود! نباید باین سادگیها بپذیریم که کورش بزرگ آزادمنش بود!
-- baabak ، Aug 13, 2010