خانه > انديشه زمانه > انديشه انتقادي > خوابی که جمهوری اسلامی برای روان ایرانی دیده است | |||
خوابی که جمهوری اسلامی برای روان ایرانی دیده استاندیشهی زمانهبه نظر مژگان کاهن، ایدئولوگهای جمهوری اسلامی که دم از اسلامی کردن علوم انسانی میزنند، شناختی از این علوم ندارند. او اساساً مطلقگرایی ذهنیت ایدئولوژیک را با نسبیتی که علوم انسانی برای حقیقت قائل هستند، ناهمخوان میداند. کاهن، معتقد است علوم انسانی به ویژه روانشناسی را بایستی با در نظر گرفتن ویژگیهای زبانی و فرهنگی بومی کرد، اما این بومی کردن چیزی برخلاف ایدهی اسلامی کردن است که نفی روشهای علمی، دید نسبی و انسانباوری علوم انسانی است. مژگان کاهن، متولد 1344، فارغ التحصیل رشتهی روانشناسی از دانشگاه ULB بروکسل است و در همین رشته در این شهر به کار و پژوهش اشتغال دارد. او در ادبیات نیز دست دارد. به زودی از او رمانی با عنوان «دیوارها وآینه» (les murs et le miroir) به زبان فرانسه منتشر خواهد شد. با مژگان کاهن دربارهی مسئلهی «علوم انسانی» گفتوگو کردهایم. صادق لاریجانی، رییس قوهی قضاییه و از معممهای بانفوذ، گفته است: «چه معنی دارد در کشور روانشناسی و جامعهشناسی ترویج کنیم.» شما به عنوان روانشناس بفرمایید که برای چه روانشناسی را در میان ایرانیان ترویج میکنید؟ ضرورت گسترش روانشناسی برای ایران را میتوان از جنبههای مختلف بررسی کرد. نگرشی که رژیم سیاسی ایران و در کنارش روحانیت حاکم از انسان و رفتار او میدهد، نگرشی بسیار غیر علمی و دو قطبی است. تقسیم کردن رفتار انسانی به «شر و خیر»، «شیطانی و الهی»، به نوعی چشمپوشی از کشف پیچیدگیهای دستگاه روانی انسان و عمیق شدن در آن است. البته واضح است که این دید در فرهنگ مذهبی ما نیز ریشههایی عمیق دارد.
در این راستا، ضرورت ترویج و شناساندن تئوریهای گوناگون روانشناسی در ایران و برای ایرانیان را در درجهی اول میتوان در لزوم گسترش نگاهی نسبی به انسان، سیستم روانی و نیز رفتار او دانست. این مسئله اهمیت آشنا کردن مردم ما با مدلهایی را نشان میدهد که در بررسی رفتار انسانی پا را فرای ارزشگذاریها مینهند. مدلهایی که با نگاهی تحلیلگر، دستگاه روانی انسان را در ابعاد گوناگون آن و در ارتباط با عوامل گوناگونی که میتوانند روی آن تاثیرگذار باشد- مثل فرهنگ، خانواده، مذهب، اجتماع و...- بررسی کنند. مسئلهی دیگری که ضرورت شناساندن «روانشناسی به منزلهی علم» را به مردم ما هویدا میکند، این است که به موازات جمهوری اسلامی، شاهد گسترش دیدگاههایی «شبه علمی» نیز هستیم که هیچ ربطی به روانشناسی ندارند. به عبارت دیگر چیزی که در ایران به عنوان روانشناسی به مردم ارائه میشود، چه بسا مخلوطی از خرافات و مذهب و اخلاق و غیره است که با اصطلاحات علمی ترکیب شدهاند و معجونی را درست کردهاند که به خوانندهی ناآگاه این حس را میدهد که در حال یادگیری پدیدهای علمی است! من فکر میکنم که روانشناسی بیش از سایر علوم انسانی در معرض خطر تحریف است، زیرا نه تنها متخصصان و روشنفکران، بلکه بسیاری از دیگر هموطنان ما بهخاطر ضرورتهای زندگی و مشکلات درونی و ارتباطیشان درجستوجوی مطالبی در این حوزه هستند. این جستوجوها نشانی از نیاز جامعهی ما در این زمینه است. من بر این باورم که روانشناسی بهعنوان ابزاری برای پیشگیری و نیز جستوجوی راه حلهایی برای کاهش آسیبهای روانی و رفتارهای نابهنجار (مثل خشونت در اشکال مختلفش) در کنار سایر علوم انسانی میتواند جایگاه مهمی را در آیندهی کشورمان و شکوفایی فرزندانمان داشته باشد. شما ضرورت ترویج و شناساندن تئوریهای گوناگون روانشناسی در ایران و برای ایرانیان را در درجهی اول در لزوم گسترش «نگاهی نسبی» به انسان، سیستم روانی و رفتاری او میدانید. صادق لاریجانی و کسانی چون او نیز گاه استدلالهای نسبیتباورانه میکنند و میگویند که روانشناسی در نسبت با روان انسان غربی شکل یافته است. آنان حال میخواهند «روانشناسی»ای را تدوین و تدریس کنند که گمان میکنند در نسبتش با روان ایرانی- اسلامی کارآیی دارد. در برابر این تلاش چه میگویید؟ به اعتقاد من این «استدلالهای نسبیت باورانه»ی آقای لاریجانی و دیگر مسئولان حکومتی فاقد پایه و اساس هستند؛ زیرا ماهیت تمامیتخواه این سیستم در تعارض کامل با هرگونه نگاه نسبی به مسائل است. آنگونه که از گفتمانشان برمیآید روانشناسی اسلامی را نه تنها برای ایرانیها و مسلمانها، بلکه برای همهی مردم دنیا بهعنوان حلال مطلق مشکلات روحی و اخلاقی فرض میکنند. در حقیقت آنچه آنها «روانشناسی اسلامی» مینامند، یکسری قالبهای دینی- اخلاقی است و هدف آنها سعی در شکل دادن مردم ما بالاخص کودکان و نوجوانان با این قالبهاست. همانطور که دیدیم بعد از جریانهای یکسال اخیر ایران، این تلاشها را به مراتب افزایش دادهاند. هدف اصلیشان نیز یک فرم کردن و بیخطر کردن نسل جوان است. کوششی در جهت سرپا نگهداشتن سیستمی که پایههایی بس متزلزل دارد. پرداختن به جنبههای سیاسی این موضوع را به دوستان متخصص واگذار میکنم. مسئلهای که بیشتر به حوزهی من مربوط میشود خوابی است که آقای لاریجانی و دیگر مسئولان حکومتی برای این «روان ایرانی» دیدهاند: درگفتار گردانندگان جمهوری اسلامی، در ارتباط با مضرات رواج علوم انسانی، به کرات به «خطر ترویج شک و تردید» در میان جوانان اشاره شده است. این نوع گفتمان بهخوبی عدم قابلیت نظام حاکم بر ایران را در داشتن دیدگاهی نسبیگرا نشان میدهد. تجلی این مسئله را در سیستم تربیتی و آموزشی جمهوری اسلامی و بهعنوان نمونه در کتابهای درسی مدارس مشاهده میکنیم. نظام آموزشی ایران به نوعی، آموزش جوابهای آماده است. کودکان و نوجوانان ما باید این جوابها را بهعنوان تنها واقعیت موجود فرا بگیرند و بپذیرند. هدف اصلی این نوع آموزش تنها القای یک نوع نگرش و ارائهی آن به عنوان تنها واقعیت مطلق و جهانشمول است. این نوع آموزش در تناقض کامل با اصول روانشناسی رشد است. زیرا یکی از نکات مهمی که روانشناسان و متخصصین امور تربیتی برای رشد ذهنی کودک عنوان میکنند، اهمیت ایجاد تردید در ذهن او و دادن فضایی است که بتواند این تردیدها را در قالب پرسشهایش بیان کند. این در جایی است که تلاش اصلی آقای لاریجانی و دوستانش حذف تردید از روان ایرانی است. (شاید در اینجاست که به نسبیتهای فرهنگی فکر کردهاند. چون احتمالاً معتقدند شک با روان ایرانی اصولاً سازگاری ندارد!) هدف آموزش در اینجا نه رشد و شکوفایی دانشجویان و دانشآموزان بلکه تربیت افرادی است که با الگوهای نظام انطباق کامل داشته باشند. در حقیقت چیزی که روانشناسی مورد نظر رژیم را از «روانشناسی علمی» متمایز میکند، این است که هدف اصلی روانشناسی علمی، «انسان» است. یعنی در جهت این است که به افراد یاری دهد تا قابلیتهای فردی و اجتماعی خود را رشد دهند. در روانشناسی مورد نظر حاکمیت «هدفهای الهی» جایگزین «انسان» میشوند و افراد یک جامعه تنها به مثابه ابزاری هستند برای حفظ ارزشهای تمامیتخواه. شما از یک طرف از دید نسبی و حتی به صورتی جامع از نسبیگرایی دفاع میکنید، در عین حال از «اصول روانشناسی»، «روانشناسی علمی» و «انسان» به طور کلی حرف میزنید. ممکن است ضمن توضیح منظور خود باز به این موضوع بپردازید که چرا ایدهی روانشناسی اسلامی، مطلقبینانه و خطاست؟ سئوال بهجایی است. در حقیقت ما «یک روانشناسی» نداریم. شعبهها و تئوریهای مختلف روانشناسی تنها مدلهایی هستند که به ما کمک میکنند، انگیزش و رفتار انسان را بهتر درک کنیم. ولی هیچکدام از آنها واقعیاتی مطلق یا وحی منزل نیستند. اضافه بر اینکه تحولات علوم تجربی (مثل نوروساینس یا نوروبیولوژی و ...) نیز در تغییر و تحول این تئوریها تاثیر گذارند. در ضمن اینکه من گفتم هدف روانشناسی «انسان» است، منظورم به طور مشخص روانشناسیای بود که به آسیبشناسی روان میپردازد و به عنوان ابزاری برای پیشگیری، درمان و یا آموزش عمل میکند. من در حقیقت میخواستم این بخش از روانشناسی را در مقابل روانشناسی کلیشهای حکومتی قرار دهم، ولی اینکه بگوییم روانشناسی در کلیتش رشد انسان را هدف دارد، میتواند درست نباشد. چون از روانشناسی میتوان در جهتهای دیگر (مثلاً تبلیغات) و یا حتی - مثل علوم دیگر- برای هدفهای غیر انسانی استفاده کرد. در حقیقت من هدفم بیان این نکته بود که روانشناسی کلیشهای مطلوب جمهوری اسلامی از قبل یک سری الگوهای رفتاری عقیدتی و احساسی دارد؛ الگوهایی که حکومت در تلاش است همهی افراد با آنها انطباق کامل داشته باشند. سیستم آموزشی مدارس نیز جایی برای رشد فردیت افراد نیست. دانشآموز بايد ياد بگيرد که این الگوها را در ذهنش جاسازی کند و چون در بسياری مواقع با سئوالات و تردیدهایش هماهنگی ندارند، ناچار میشود پرسشهایش را در انتهای وجودش دفن کند. اين القای مفاهيم به صورت واقعيت غير قابل تغيير و در نتيجه غير قابل ترديد، امکان هر نوع تعمق و زير سئوال بردن را از دانش آموز میگيرد. جملهی زير از کتاب «دين و زندگی» سال سوم دبيرستان به عاريت گرفته شده است که به خوبی نشانگر اين طرز تلقی است: «دختر به طور طبيعی و فطری مردی را برای همسری میپسندد که دنبال او بيايد...» در اينجا منفعل بودن زن در گزينش همسر به عنوان واقعيتی جهانی و تغييرناپذير به دانشآموز ياد داده میشود و به همين خاطر هيچگونه امکانی برای دانشآموز برای گفتوگو و نيز تحليل درونی باقی نمیگذارد. آثار مطهری که از آنها در سیستم آموزشی ایران استفاده میشود نیز مملو از این «واقعیات جهانی و یر قابل تغییر» هستند. او در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» میگوید: «برای زنها اینکه مرد با چند نفر درطول زندگیاش رابطه داشته است چیزی با ارزش است در حالیکه مردها از اینکه زن و مرد دیگری را تجربه کرده باشد متنفرند.» سعی در فطری انگاشتن یکسری خصوصیات رفتاری در زن و مرد میتواند مثال خوبی باشد برای بحث ما و برای نشاندادن زیانهای این تفکر دوقطبی و مطلقگرا. یکسری الگوهای رفتاری را به حساب فطرت گذاشتن طبعاً شگردی است برای توجیه و تحمیل قوانین سیستم به افراد جامعه. (بهعنوان نمونه برای توجیه اینکه چرا شرع این امکان را به مرد میدهد که همزمان با چند زن ارتباط جنسی داشته باشد، ولی زن در همان مورد مشابه محکوم به سنگسار میشود.) نتیجهی تحمیل این پاسخهای آماده به بچههای ما مسدود کردن ذهن دانشآموز، عدم اقدام به «فراتر رفتن»، به «عمیق شدن»، به «موشکافی کردن» پدیدههای روانی و رفتاری است. در مثال بالا، اضافه بر اینها شاهد به وجود آمدن تصاویری کلیشه و ثابت از «زن» و «مرد»، به عبارتی از خود و جنس مخالف هستیم که البته باب طبع آقای لاریجانی و کتاب قانونش است. زیانهای این کلیشهسازیها و فطرتگراییها به همینجا ختم نمیشود، زیرا این «روان فطری» یک بخش شیطانی هم دارد؛ مثلاً میتواند زن را مبدل به «فتنهای» کند که قادر است تمام جامعه را به هم بریزد. من به کرات در ایمیلهایی که از جوانان ایرانی دریافت کردهام و در مشاورههای حضوری، نفرت از «این وجود شیطانی و آلوده به گناه» را مشاهده کردهام. این «نفرت از خود» میتواند سدی بزرگ در شکوفایی روحی و فکری آنها شود. به این جملهی آقای خامنهای که همین تازگیها در گفتوگویش با دانشجوها مطرح کرده است، دقت کنید: «وقتى گناهى میكنيد، يك نقطهى سياهى در قلب شما به وجود مىآيد. گناه دوم را كه میكنيد، اين نقطهى سياه دو برابر میشود. هرچه گناه بكنيد، اين نقطهها هى اضافه میشود، تا اينكه همهى قلب را سياهى میگيرد.» این نگرش، رفتارها را یا گناه میبیند یا صواب. گناهانی که میتوانند قلب ما را سیاه و ما را در زندان درون (و یا بیرون!) محبوس کنند. بر پایهی این توضیحات، شما امکان این که فقها بتوانند روانشناسیای پدید آورند که به راستی به رشد انسان کمک کند، گرهکشای مشکلات روانی او باشد و باعث شود او خود را بهتر بشناسد، منتفی میدانید. ولی در مورد این انتقاد که روانشناسی یا روانشناسیهای رایج کنونی در متن فرهنگ غربی شکل گرفتهاند و از درک برخی جنبههای روان انسان ایرانی یا در کل انسانهای خارج از کادر فرهنگ مسیحی- اروپایی ناتوان هستند، چه میگویید؟ متاسفانه آقای لاریجانی چون فاقد شناخت درستی از «روانشناسیهای رایج در غرب» هستند، برای تشخیص اینکه آیا آنها برای جامعهی ما مفید هستند یا مضر در جایگاه خوبی قرار ندارند. انتقادات ایشان و سعیشان در حذف روانشناسی و سایر علوم اجتماعی غربی از صحنهی آموزش ایران نیز دلایلی دیگر دارد که به طور خلاصه به چند تا از آنها اشاره کردم. از آن جملهاند تلاش در حفظ باورهای تمامیتخواه و حذف تردید از ذهن جوانان و نوآموزان.) اما در اینجا بگذارید آقای لاریجانی و نگرانیهایش را کمی به حال خود بگذاریم و به این سئوال در حالت کلیاش بپردازیم: اینکه آیا روانشناسی غربی برای فرهنگ ایرانی کاربرد دارد یا خیر؟ من در عین اینکه معتقدم دانش روانشناسی زمانی کارایی میتواند داشته باشد که خود را با فرهنگ حاکم بریک جامعه منطبق کند، همزمان بر این باورم تاکید میکنم که شناخت درست روانشناسی غربی نیز برای ما بسیار مهم است. زیرا معتقدم که درک هرچه بیشتر روانشناسی غربی میتواند ما را در نوآوری روشها و دیدگاههایی که پاسخگوی نیازهای افراد و گروههای جامعهی ما باشد، یاری دهد. در حقیقت ذکر این نکته لازم است که بسیاری از روانشناسان غربی در دهههای اخیر به تحقیقات وسیعی در زمینهی ارتباط فرهنگ و روان آدمی پرداختهاند و در پی این پژوهشها، به ضرورت در نظر گرفتن عوامل فرهنگی در چگونگی نگرش به انگیزشها و رفتار اشخاص، اختلالات روانی، ارتباطی و حتی روند رشد ذهنی کودک بیش از پیش پی بردهاند. در این راستا شاهد پیدایش و گسترش شاخههای جدیدی از روانشناسی بودهایم که در آنها به بررسی رابطهی عناصر فرهنگی با ساختار روانی افراد و نیز بعد آسیبشناسی آن پرداختهاند. از آن جملهاند: روانشناسی فرهنگی، روانشناسی قومی، روانپزشکی قومی، روانکاوی قومی و ... ممکن است در این مورد بیشتر توضیح دهید؟ من در اینجا به عنوان نمونه، باز به مسئلهی رشد ذهنی کودک و آموزش و رابطهی آن با فضای فرهنگی باز میگردم: برنارد تروادک (Bertrand Troadec) محقق در زمینهی روانشناسی فرهنگی، معتقد است رشد ادراکی یک کودک بسته به اینکه در کجا متولد و بزرگ شود میتواند متفاوت باشد. به گفتهی او محل تولد و رشد یک کودک میتواند در شکلگیری ساختار فکری و فرایند اندیشیدنش تأثیر بهسزایی بگذارد. قابلیتهای اکتسابی کودکان نیز به شدت تحت تاثیر محیط فرهنگی- تربیتی آنها هستند. تروادک به عنوان مثال در تحقیقی نشان داده که مادران ژاپنی در تربیت بچههایشان خیلی اطاعت از اتوریته و کنترل احساسات و متواضع بودن را ارزش میگذارند. در حالی که مادرهای آمریکایی، بچههایشان را به مستقل بودن و خود را نشان دادن تشویق میکنند. تحقیق دیگر نشان میدهد بچههای چینی به خاطر نوع زبان نوشتاریشان، در محاسبات ذهنی سریعتر از بچههای انگلیسی رشد میکنند. همهی اینها حاکی از آن است که رشد ادراکی کودک به چه میزان به فرهنگی که در آن بزرگ میشود بستگی دارد. ولی باید توجه داشت که فضای فرهنگی اجتماعی کودک هرچه باشد، آشنایی با فرهنگهای دیگر در رشد فکری، عاطفی و اجتماعی کودک تاثیر بسیار مثبتی دارد. تحقیقات گوناگون روانشناسان ادراک و نیز روانشناسی اجتماعی و فرهنگی نشان دادهاند که در تماس بودن بچهها با چند فرهنگ، چند زبان و چند دیدگاه باعث میشود که آنها به قابلیتهای وسیعتر ذهنی و نیز اجتماعی دست یابند. مسئلهی تاثیر فرهنگ را میتوان در ارتباط با آن گونهای هم که مثلاً به خشونت، عشق و سکس نگاه میشود و نیز تجربیاتی که ما در این زمینهها داریم، نشان داد. طبق پژوهشهای انجام شده، با وجود این که همهی زنان از لحاظ بیولوژیکی توان رسیدن به لذت جنسی و ارگاسم را دارند، رسیدن به این تجربه، تحت تاثیر مستقیم اهمیتی است که هر فرهنگ به لذت جنسی زن میدهد. برای مثال، زنان قبیلهی «سو» رابطهی جنسی را اصلاً لذتبخش نمیدانند و اگر این عمل را انجام میدهند، تنها برای این است که بتوانند بچهدار شوند. در حالی که در قبیلهی «مانگان»های پولونزی، دختران را به یادگیری لذت بردن و لذت دادن جنسی، تشویق میکنند. زنهای این قبیله میآموزند که از لحاظ جنسی و عاطفی فعال باشند. در ارتباط با روشهای درمانی نیز شاهد گسترش بیش از پیش رشتههایی هستیم که در آنها به روانشناسان روشهای انطباق با فرهنگ آموزش داده میشود. ما نه با چشمپوشی و انکار این پژوهشهای گوناگون، بلکه با یادگیری و تعمق در آنهاست که میتوانیم در یاریرسانی به مردم کشورمان بدعتگذارتر و مؤثرتر باشیم. در ضمن نباید فراموش کرد که با وجود فرهنگهای متفاوت، ما انسانها در خیلی از موارد با مسائل و مشکلات کموبیش مشابهی دست و پنجه نرم میکنیم. بهخاطر همین است که یک ایرانی میتواند از خواندن یک رمان فرانسوی لذت ببرد. زیرا که قادر است خود را در شخصیتهای داستان بازشناسی کند. در تمام فرهنگها عناصری وجود دارند که میتوانند باعث پویایی آنها شوند. مراسم، اعتقادات و دانستههای همهی فرهنگها در تماس و برخورد با فرهنگهای دیگر تغییر میکنند و متحول میشوند. همهی ما بهخاطر تماس با گروههای فرهنگی مختلف به نوعی مخلوط از فرهنگهای گوناگون هستیم. مطالب مرتبط: • علت هراس حکومتگران در ایران از علوم اجتماعی - گفتوگو با کاظم علمداری • مشکل حکومت اسلامی، نه علوم انسانی که آزادیخواهی است - گفتوگو با مهدی خلجی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
رکن چهارم قدرت رسانه های گروهای هستند که در کشورها، روان گردانی و ارزش مداری پدیدار میکنند. در غرب والت دیسنی با کارتونهای کودکانه قوهٔ تخیل را بیدار میکند، روزنامهها با منعکس کردن نظرات نخبگان، افکار و راه حلها را منتشر میکند، رادیو و تلویزیون هم مجموعهای از همهی اینها به اضافهٔ فیلم و نمایش متنوع،روش و اخلاق امروزی زندگی را ترویج میکند. اینها ابزار آمادگی روحی شهروندان برای امنیت جامعه محسوب میشود.جمهوری اسلامی هم بعد از سالها شستشوی مغزی نتوانست قشر شهری و متوسط جامعه را بدنبال خود بکشاند.آنها از تمامی ابزار موجود استفاده میکنند که نسل جدیدی از مسلمانان پیرو ولایت و جانباز اسلام و تشیع بنیان نهند ولی علم،تکنولوژی،تاریخ و معیارهای جوامع امروز ، همه خلاف این پیروزی ارتجاع بر مدرنیسم را خبر میدهند!
-- ایراندوست ، Sep 21, 2010گفتگوی مفیدی بود. به راستی که چقدر ساختار آموزشی این رژیم می تواند به روان و شخصیت جوان های ما ضربه بزند. حساب کنید جوان بیچاره ای که مدام از او می خواهند در رفتارش دنبال گناه بگردد دیگر انرژی برای رشد فکری برای او باقی نمی ماند
-- farideh ، Sep 21, 2010