تاریخ انتشار: ۷ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
جست‌وجوی خرد ایرانی، بخش چهارم

زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی - ۴

منصور کوشان

ایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعه‌ی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعه‌ی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه می‌خواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ...

جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر می‌شود، بر آن است تا در گذر از متن‌های کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متن‌های معتبر تاریخی، پرسش‌های بالا و ده‌ها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأمل‌پذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو می‌شود، چه گونه عقیده‌ی تک‌خدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن می‌شود و به دنبال خود نظام‌های خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم می‌کند.

شکل‌گیری‌ بنیادهای فرهنگ و خرد ایرانی- ۱

از آن جا که به جز چند نگاره‌، مقداری ظرف‌های سفالی و شئی‌های فلزی هیچ متنی از دوره‌های پیش از هخامنشان باقی نمانده است، ناگزیر دریافت‌های متنی‌ِ هر پژوهشگری از این دوره بیش‌تر بر داده‌های تاریخی و ادبی‌ِ دوره‌های بعد استوار است. متن‌های بازمانده‌ای که خواننده را به کم و کیف سده‌‌های گذشته هدایت می‌کنند، به جز متن‌هایی چون خدای‌نامه، شاه‌نامه‌ی ابوالقاسم فردوسی، ویس و رامین اسعد گرکانی، درخت آسوریک، یادگار زریران، شهرستان‌های ایرانشهر، کارنامه اردشیر بابکان و متن‌های یونانی چون تاریخ هردوت، بقیه‌ی متن‌هایی که به فرهنگ کهن ایران پرداخته‌اند، بیش از آن که اعتبار ادبی و تاریخی داشته باشند، متن‌هایی‌اند در راستای استوره‌ها، آیین‌ها و دین‌های کهن که از زبان‌های اوستایی، پهلوی، پارتی، سغدی، خوارزمی و بلخی ترجمه می‌شوند: چون اوستا (گاهان، یسنه‌ها، یشت‌ها، خرده اوستا، ویسپرَد)، گزیده‌های زادسپرم، بندهش، دینکرد، وندیداد، مینو خرد، کفالایه، گزارش گمان‌شکن و ... که سرودها و آموزه‌های معتقدانِ آیین‌های زروانی، به‌دینی (زرتشتی)، مانوی و مزدکی هستند.


زرتشت در سی سالگی

به بیان دیگر چون مهم‌ترین متن‌های موجود در دوران ساسانیان، سامانیان، آغاز غزنویان، تا سده‌ی دهم میلادی، نوشته یا ترجمه شده است، جست و‌جو گر شناخت فرهنگ کهن و به ویژه خرد ایرانی، ناگزیر است هدف خود را از طریق پژوهش توأمان در فرهنگ (متن‌ها، نگاره‌ها، پیکره‌ها، نشانه‌ها) و تاریخ (چه گونگی‌ حکومت‌ها) دنبال کند.

آن چه، با توجه به همه‌ی داده‌های تاریخی و فرهنگی، بیش از هر موضوع دیگری در باره‌ی ایران می‌توان به آن اشاره کرد، تمدن گسترده‌ی آن است. تمدنی در وسعتی حدود سه هزار کیلومتر مربع که از قلمرو قوم‌های متفاوت و حکومت‌های کوچک شکل می‌گیرد. تمدنی در امپراتوری‌ِ بزرگی که از شمال تا دریای آرال، دریای کاسپین (خزر)، دریای سیاه و مصب رودخانه‌ی دانوب ادامه می‌یابد، از جنوب تا خلیج فارس، از مشرق تا آن سوی آمودریا (جیحون)، کرانه‌ی سیردریا (سیحون) و دره‌ی سند و از غرب تا مصر و صحرای لیبی را می‌پوشاند.
تمدنی از این دست که شکوفایی‌‌اش را از ریشه در هم‌زیستی‌ِ فرهنگ‌های سومری، اکدی، ایلامی و حوری به دست می‌آورد، سامان ویژه‌ای به هویت، خرد و فرهنگ مادها و پارس‌ها می‌بخشد. هویتی که به دلیل محصور بودن در جغرافیایی مشخص و قانون‌مداری‌ِ همه‌ی قوم‌ها و فرهنگ‌ها بر محور یک نظام زمینی در دوران هخامنشیان، از جانب یک شخص حقیقی، کورش پویا می‌ماند و به رغم تجاوزهای ژرفی که از جانب مقدونیان، عربان، ترکان و مغولان در یک هزاره صورت می‌گیرد، هم چنان به حیات خود ادامه می‌دهد. هویتی که شاخص‌ترین رکن فرهنگی‌ِ خود، زبان فارسی (پهلوی – دری) را حفظ می‌کند و هم چنان ایرانی نامیده می‌شود.

به روایت دیگر، ایران تنها سرزمینی است که مردم قلمرو آن، اعم از لشکری، روحانی، کشاورز، دام‌دار، صنعت‌گر، ایلی و شهری، تحت لوای نظامی کشوری و ایجاد جامعه‌ای شهری که در بیست و پنج سده‌ی پیش ایرانی نامیده می‌شوند، هنوز به نام ایرانی معرفی می‌شوند. در واقع، از میان تمدن‌های بزرگ تاریخ، ایلامی‌ها، آشوری‌ها، بابلی‌ها، مصری‌ها و یونانی‌ها، ایران تنها ملتی است که به زغم درگیر شدن با فرهنگ‌های بزرگ هلنی، بودایی، یهودی، مسیحی، اسلامی و یاسایی، توانسته است هویت ملی‌ِ خود را همراه زبان خود حفظ کند.
این واقعیت آن چنان ریشه در هویت ایرانی دارد، که حتا سردمداران مسلمان و پژوهشگران اسلامی نیز هرگز نتوانسته‌اند فرهنگ ایران و ایرانی را بعد از هزار و چهار صد سال هم‌زیستی با اسلام، ملتی به تمامی اسلامی بنامند و به دلیل این که خرد و فرهنگ ایرانی ریشه و بنیادی زمینی دارد و نه آسمانی، ناگزیر از بیان ترکیب ایرانی – اسلامی می‌شوند.

بنیاد حکومت هخامنشیان

در نخستین امپراتوری‌ِ بزرگ ایران هیچ نیروی آسمانی نقش ندارد. شکوه و بزرگی‌ِ هخامنشیان بر پایه‌ی قانون‌ها و نظام‌های لشکری، اجتماعی و سیاسی شکل می‌گیرد. هم‌ چنین این خون مادها یا پارس‌ها یا قوم‌های دیگر نیست که خرد و فرهنگ و نهایت هویت ایران را می‌سازد؛ مردمانی با خون‌های قبیله‌های متفاوت، تنها بر مبنای نظامی که بر خاک آن‌ها فرمانروایی می‌کند و منش و آیین آن‌ها را به رسمیت می‌شناسد، خود را ایرانی می‌نامند و ایرانی نامیده می‌شوند.

اگر چه سرانجام در ایران نیز، در مقاطعی آیین و خون بر خاک و قانون غلبه می‌کند، اما هیچ کدام از بنیادهای امپراتوری‌‌های بزرگ ایرانی ‌تا پیش از تجاوز عرب‌ها، بر اساس فرمان‌ها یا «تو باید»‌های آسمانی استوار نمی‌گردند. امپراتوری‌ِ ساسانیان نیز تا پیش از سال‌های فروپاشی‌اش، به رغم رسمی کردن به‌دینی، بنیادهای زمینی دارد و فرمان بیش‌تر پادشاهان بر محور قلمرو سیاست زمان شکل می‌گیرد تا بر محور قلمرو یک آیین ازلی و ابدی.

به همین دلیل، به ‌رغم این که در استوره‌های کهن، دوره‌ی پیشدادیان، پادشاهان ایرانی مقامی زمینی – آسمانی دارند، دیگر هیچ انسانی به مقام تقدس نمی‌رسد. هیچ مقامی رابط میان مزدااهوره و انسان‌ها نمی‌گردد. هیچ کجا معبدی یا محل نیایشی برای انسانی ساخته نمی‌شود. ستایش‌ها یا پرستاری‌ها از ایزدها و نمادهای آن‌ها همراه با سرور و شادی است و نه اندوه و زاری. هر گونه نیایشی ارزش‌گذاشتن به موهبت‌های طبیعت است و ‌اهرمی برای پویایی‌ِ بیش‌تر جامعه و نه استغاثه و انفعال مردمان.

این حقیقت درخشنده در باورهای آیینی‌ِ آریایی‌ها و همه‌ی قوم‌ها و حکومت‌های کوچک ایرانی، هم پادشاهان پیشدادی یا استوره‌ای و هم پادشاهان کیانی یا تاریخی دیده می‌شود. درست زمانی که قوم‌ها یا مردمان سرزمین‌های دیگر، به دور بیش‌تر نیازهای (تابوهای) خود آیین‌هایی به دور از کنش‌های طبیعت به وجود می‌آورند و اندیشه و کردار و گفتار خود را بر محور نمادهایی بدون مابه‌ازاهای طبیعی استوار می‌گردانند، ایزدهای ایرانی همه نمادهایی برآمده از عنصرهای بزرگ طبیعت هستند. نه یهوه‌ وجود دارد و نه الله.

مزدااهوره، ایزدی نیازمند ایزدهای دیگر

مزدااهوره نیز که در دوره‌ی ساسانیان، دور از نظر زرتشت در سرودهای پنج‌گانه‌ی گاهان، تا حد یک خداوند دست‌نایافتنی، متصور نشدنی و دور از باورهای طبیعت بزرگ می‌شود، باز وجودی است هم سان با بعضی از ایزدان و نیازمند به دیگران و در ارتباط مستقیم با جهان معاصر یا جغرافیایی که باورمندان به آن در آن زندگی می‌کنند.

«آفریدگار اهوره‌مزدا در ایران‌ویچ بر کرانه‌ی [رود] دایتیای نیک بر تخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر بِرَسم گسترده، با دستان سرشار او را بستود. ... و از وی خواستار شد:

ای اندروای زبردست!
مرا این کامیابی ارزانی‌دار که آفرینش انگرَمینو را درهم شکنم و آفرینش سپندمینو را پاس بدارم.»1

در بند بالا درخواست کمک اهوره‌مزدا از ایزد اندروای آشکارا دیده می‌شود ودر بند زیر، هم‌سانی و برابریِ ایزد مهر با اهوره‌مزدا:

«اَهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:

ای سپیتمان!
بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم، او را در شایستگیِ ستایش و برازندگیِ نیایش، برابر با خود – که اهوره مزدایم- بیافریدم.»2


سرستون اهورامزدا، موزه سنگ تاق بستان، کرمانشاه

از کهن‌ترین باور آریایی‌ها، ایزد مهر، اگر چه نمادهای آن تا پیش از تجاوز عرب‌ها به ‌ایران فراوان دیده می‌شود و هم‌ چون اَناهیتا بیش از هر ایزد ایرانی در ایران و سرزمین‌های دیگر محبوب است و پیروان بسیاری در تمام طبقه‌های اجتماعی می‌یابد، به جز فصل مهریشت در اوستا، روایت مستقلی در دست نیست.

افسانه‌ها و استوره‌های آریایی‌ها، آیین‌ها و منسک‌های‌ ایزدهای کهن قوم‌های سرزمین‌های ایران، حتا ایزد مهر، که شأن مینوی و مادی‌ِ آن در تمام آیین‌های مزدیسنی‌، در نمادهایی از خورشید و آتش تداوم می‌یابد و جوهر هستی‌ِ گیهان‌شناسی‌ِ آن‌ها برآمده از فلسفه‌ی وجودی‌ِ مهر است، از سویی از جانب زرتشت در سرودهای پنج‌گانه‌ی گاهان نادیده گرفته می‌شود و از سوی دیگر از جانب مغان، موبدان و هیربدان دوره‌ی ساسانیان که آیینی نو از به‌دینی (زرتشتی)، اوستا‌ی نو را تدوین و تبلیغ می‌کنند و بر همه‌ی امور دینی، سیاسی و اجتماعی‌ِ زمان خود دخالت دارند، تبدیل به محور قدرت ایزدها می‌گردد. به همین دلیل قدمت و ویژگی‌های کهن آن، چنان که بوده و شایسته‌ی منزلت آن است، نانوشته می‌ماند.

سهم ایزد مهر که در متن‌های فارسی میترا و میثَره نیز نام آن را می‌نویسند، بیش از ایزدهای دیگر است و توانسته به رغم حذف‌های دوره‌ای، باز جای‌گاه خود را به عنوان یک ایزد برتر، ایزد روشنایی و بخشندگی و پیمان‌وارگی حفظ کند. نقش مداوم آن در طول سده‌های بسیار، با وجود حضور ایزدهای دیگر، نشان می‌دهد که بیش از هر ایزد دیگری نزدیک به نیازها و خواست‌های انسان است. ایزدی که با حضور مزدااهوره و سیاست مغ‌ها در دوره‌های گوناگون، آرام آرام در ایران فراموش می‌شود.

ایزد مهر در پیش از رسالت زرتشت آن چنان بزرگ و با اهمیت است که در سرودهای پنج‌گانه‌ی گاهان هیچ جا اشاره‌ی صریحی به آن نمی‌شود. زرتشت نمی‌خواهد با به خاطر آوردن ایزد مهر ناگزیر به قضاوت در باره‌ی آن بشود.

زرتشت و انکار ایزدان کهن

اگر چه نمی‌توان با وجود سرودهای پنج‌گانه‌ی گاهان‌، که بخش اندکی از سرودهای سپیتمان زرتشت است، به درستی در باره‌ی اندیشه و جهان‌بینی‌ِ او نظر مستدل داشت و امکان شناخت خرد و فرهنگ او و پیرامونش، به تمامی ممکن نیست، اما با وجود اوستای موجود و متن‌های دیگر، پژوهشگر خرد و فرهنگ ایران ناگزیر از این برداشت است که زرتشت با همه‌ی «خلوصش» در رد خرافات، اوهام و جادوگری، تأمل و مدارای لازم برای رسیدن به خرد و فرهنگ پالوده‌ی ایرانی را نداشته است.

نادیده گرفتن استوره‌های ایران، به ویژه شخصیت‌هایی مانند جمشید، فریدون و انکار تمام ایزدهای بزرگ چون مهر و اَناهیتا و اندروای (وَیو)، یکی از شاخص‌ترین کم‌بودهای سرودهای پنج‌گانه‌ی گاهان است. پس هر گونه نظری نیز بر مبنای همین سرودهای بازمانده است.

بر این بنیاد به نظر می‌رسد چون در خرد و فرهنگ ایران منزلت ایزد مهر، بی‌همتا است، در سرودهای پنج‌گانه‌ی گاهان نام و نقش او جای نمی‌گیرد. جای نمی‌گیرد چرا که زمانی نخستین ایزد است، کشنده‌ی گاو و به وجود آورنده‌ی جانورها و چشمه‌ها است، زمانی ایزد پیمان و پیروزی‌ِ سپهبدان و سلحشوران است، زمانی حافظ دشت‌های سرسبز و خرمی‌ها است، زمانی ناجی‌ِ همه‌ی مردم برای رهایی‌ِ آن‌ها از مصیبت‌ها است، زمانی در منزلت و شأن مهم‌ترین و بزرگ‌ترین و مشهورترین پادشاه استوره‌ای، جمشید است.

همه‌ی این ویژگی‌هایی که در گذر زمان، دوره به دوره بر ایزد مهر افزوده می‌شود، هم می‌تواند پاسخی باشد در برابر این پرسش که چرا زرتشت از آن یاد نمی‌کند و هم می‌تواند پاسخی باشد برای این پرسش که چرا در بازنویسی‌ِ اوستا، در امپراتوری‌ِ ساسانیان، مغان و کاتبان از آن بسیار یاد می‌کنند و حتا بخشی به نام مهر یشت را به آن اختصاص می‌دهند و جای‌گاهش را، اگر بیش‌تر نه، برابر با مزدااهوره نشان می‌دهند.

در امپراتوری‌ِ هخامنشیان مردم بیش از هر خواسته و نیازی، از ایزد مهر انتظار نجات‌دهنده بودن و برکت‌بخش بودن را دارند. از این دوره تا امپراتوری‌‌ِ ساسانیان ایزد مهر کسی است که هر از چند گاهی به میان مردم می‌آید؛ کسی است که شاهد پیمان‌ها و اندیشه‌ها و کردارها و گفتارهای مردم است.

این ویژگی‌ِ نوِی ایزد مهر آن چنان محبوبیت می‌یابد و سریع در ایران و بیرون از مرزهای آن رشد می‌کند که سرانجام و به خواست مغان ایرانیِ مهاجر، همان «اوشیدر» یا «مسیح» می‌گردد که به‌دینان و قوم بنی‌اسراییل در انتظار آن هستند.

در واقع به موازات این موقعیت نوینی که ایزد مهر در امپراتوری‌ِ اشکانیان می‌یابد، نشانه‌های وجودش بیش‌تر از مزدااهوره می‌گردد. امری که برای مغان امپراتوری‌ِ ساسانیان، به ویژه کسانی چون بهرام شاه و کرتیر موبد، سنگین و ناخشنودکننده است، اما چاره‌ای مگر تسلیم در برابر آن ندارند. محبوبیت ایزد مهر به قدری زیاد است که نه می‌توان در بازنویسی‌ِ اوستا آن را نادیده گرفت، نه می‌توان منزلت آن را تا مرتبت «مزدااهوره» والا دانست، پس چاره‌ی راه در این است که آن آفریده‌ی مزدااهوره گردد و با حفظ صفت‌هایش روی «دارنده‌ی چراگاه‌های فراخ» بودنش بیش‌تر تاکید شود:

«برای فر و فروغش، با نماز[ی به‌بانگ] بلند وبا زَور می‌ستاییم آن مهر فراخ چراگاه‌ را
مهر فراخ چراگاه را می‌ستاییم که سرزمین‌های ایرانی را خانمان خوش و سرشار از سازش وآرامش بخشد.

بشود که او ما را به‌یاری آید.
بشودکه او ما را گشایش بخشد.
بشود که او ما را دستگیری کند.
بشود که او ما را دل‌سوز باشد.
بشود که او چاره‌ی کار ما را به‌ما بنماید.
بشود که او ما را پیروزی بخشد.
بشود که او ما را به‌روزی دهد.
بشود که او ما را دادرس باشد.
آن نیرومند هماره پیروز نافریفتنی که در سراسر جهان اَستومند سزاوار ستایش و نیایش است، آن مهر فراخ چراگاه.» [3]

و دیری نمی‌پاید که بر شخصیت مهر، ایزد پاسدار، ایزد پشتیبان مردمان و ایزد یاری دهنده به مزدااهوره نیز افزوده می‌شود:

«مهر فراخ‌چراگاه را می‌ستاییم که "مَنثَره"‌ی آگاه است. زبان‌آور هزارگوش ده هزار چشم بُرزمند بلندبالایی که بر فراز برجی پهن ایستاده است. نگاهبان زرورمندی که هرگز خواب به‌چشم او راه نمی‌یابد.» [4]

بر وضعیت نابه‌سامان مغان در نیمه‌ی دوم امپراتوری‌ِ اشکانیان، محبوبیت روزافزون ایزدهای گذشته و کم ارج شدن مزدااهوره‌ی به‌دینی نسبت به سال‌های گذشته، تقابل، تداخل و هم‌زیستی‌ِ فرهنگ یونانی – مقدونی‌ِ سال‌های اسکندر و سلوکیان، تجربه‌ی تلخ تاخت و تازهای گذشته و ده‌ها عامل دیگر، از دلایلی است که سبب می‌شود مغان سرخورده از وضعیت موجود، به سوی شناخت و دریافت پایان هزاره‌ی به‌دینی‌ِ سپیتمان زرتشت کشیده شوند و ظهور اوشیدر یا مسیح، نخستین سوشیانت را اعلام کنند.

به روایت دیگر محبوبیت روزافزون مهر، رسیدن به موقعیت‌های جدید بر مبنای خواست‌ها و نیازهای مردم با توجه به دوره‌ی شکست هخامنشیان تا استقرار اشکانیان، باز می‌تواند یکی از انگیزهای مغان ناراضی و به ویژه «سه مجوسی» باشد که نوید تولد نخستین سوشیانت – مسیح را می‌دهند.

ادامه دارد

پا‌نوشت:

۱- بند ۲ و ۳، کرده‌ی یکم، رام یشت، یشت‌ها، اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، چاپ چهارم ۱۳۷۷، ص ۴۴۸

۲– همان. کرده‌ی یکم، مهر یشت، یشت‌ها، ص ۳۵۳

۳– همان. بند ۴ و ۵، کرده‌ی یکم، مهر یشت، یشت‌ها،

۴- بند ۱۰، هات ۳۲، گاهان، اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوست‌خواه، انتشارات مروارید، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ص ۲۵

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش نخست
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش دوم
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش سوم

نظرهای خوانندگان

کاریست و رنجی و تألیفی و پژوهشی و آگاهی و سود. سپاس. اما چرا دین ایرانیان را به مشرب و کشف پیر بسطام بر نمیگردانید که انسان ریشه و پایه است. آرامگاهش در بسطام و شاهرود. خلوت است و واقعن ارزش معنوی و فلسفی عرفانی او از همه ائمه بالاتر است و قابل مقایسه با حضرت رضا و امثاله نیست.

-- عبداله ، Jul 30, 2010

مقاطع(دوران، دوره ها)، منزلت(جایگاه)، تقابل(رویارویی، ...)، تداخل (آمیزش، آمیختگی)

-- بایک ، Jul 30, 2010

منصورخان. جایگاه یا شاهنامه یک واژه آمیخته یا مرکبند، نه دو واژه. بسامان، باسامان بود که بسامان شد نه «به سامان».

-- بابک ، Jul 30, 2010

با فیلترشکن پیام بلندگرفته نمیشود. اگر گرفته شوددر سایت نمایش نمیدهند! ناگزیر تکه تکه میفرستم واشاره وار

-- بابک ، Jul 30, 2010

عبداله خان چه راه خوبی نشان دادند! کسانی را بزرگ کرده ایم که نمیدانم چه چیزی به ماداده اند!

-- بایک ، Jul 30, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)