خانه > انديشه زمانه > مقالات > زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی - ۳ | |||
زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی - ۳منصور کوشاناز آنجا که در بنیاد خرد ایرانی، گیتی ساختاری تکوینی دارد، در اندیشهی فردوسی نیز، جهان نه تنها ناگهانی یا در زمانی اندک، شش روز کتاب مقدس و قرآن یا در چهار دورهی سه هزار سالهی زروانی و سه دورهی سه هزار سالهی اوستا و دیگر کتابهای مزدیسنی، و به ارادهی یهوه، الله و مزدااهوره شکل نمیگیرد، که در یک سیر تکوینیِ نمادین ۳۶۵ شب و روز بود مییابد و برای کشف و شناخت هر عنصری یا هر پیشرفتی دست کم عمر نسلی لازم است. از همین رو از منظر او، پس از این بود، ریخت بیرونیِ کل هستی، باز به کمک چهار عنصر آتش، آب، هوا و خاک شکل میگیرد و از درهمآمیزیِ آنها، عنصرهای دیگر ساخته میشوند. انسان ابتدا از «دو گیتی» برمیآید، بعد «به چندین میانجی» پرورانیده میشود و سرانجام، نخست از اندیشه1، و آنگاه از بیشمار عنصرهای هستی، بود و هویت مییابد. این معنا بخشیدن به کل هستی، همچنان بر همین اندیشه سیر تکوینیِ خود را طی میکند. ابتدا سپهر آسمان یا فضا (جهان ایزد اندروای) ساخته میشود؛ بعد خورشید و ماه و ستارگان شکل میگیرند و آن گاه هر موجود زندهای. چنانکه گیومرث نخستین شاه – انسان است و خرد او امکان دستیابی به نخستین ساختار اجتماعی. یعنی درست همان بینش و فلسفهای، بنیاد حماسهها و داستانهای شاهنامه را میسازد، که برآمدهی خرد گیتیانهی ایرانیها در گذر چند هزاره است. خردی سازنده، پویا و دور از هر گونه کاهلی و انزواسازی: «چنین گفت کایین تخت و کلاه به اینسان، در خرد تکوینی استورههای ایرانی، گیتی، هم هستی استومند و هم هستی مینوی، دوره به دوره ساخته و کاملتر میشود و نه ناگهانی و در طی ۶ روز استورهها یا دینهای سامی. عصر انسان- خدایی آفرینش جهان آرمانی ابوالقاسم فردوسی نیز از همین منظر آرام آرام شکل میگیرد و مردمان آمادهی بهروزی و ایجاد خانواده و جامعه میگردند. گیومرث به مدت سی سال نخستین پوشش، پوششی از پوست حیوانها، اسکان و زندگیِ جمعی را سامان میدهد. هوشنگ، فرزند سیامک و نوهی گیومرث، در گذر چهل سال عدل و داد را بر هفت کشور استورهای میگستراند که مرکز آنها ایرانویچ یا خونیرت است. او جهان را خرمی و آبادی میافزاید. از آتش و سنگ، آهن میسازد و چه گونگیِ بهره بردن از نخستین ابزارهای پیشرفت انسان را نشان میدهد. تهمورث، نیز در سی سال حیوانها را اهلی و رام میکند، از پوست و پشم و احشای آنها پوشش و نیازمندیهای دیگر را به وجود میآورد. ساختار خانواده و جامعه را مستحکم و شکیل میکند. به این ترتیب زمین یا جهان موجود به دورهی پرشکوه و بزرگ هفتصد سالهی جمشید میرسد. به عصر انسان - خدایی، به دوران پدرسالاری. آریاییها اگر چه مانند بسیاری از قومهای همزمانشان منش پدرسالاری را ارج میگذارند، اما این اندیشه به این معنا نیست که تمامیِ افراد خانواده یا قببیله، در قید پدر یا بزرگ قبیله گرفتارند. متنهای بسیاری نشان میدهند که منش آزادگی در میان ایرانیها رواج داشته است و آزاده، مورد احترام بسیار بوده است. تا پیش از دوران خودکامگیِ دولتها و دینها که روی اندیشه و کردار و گفتار کسان جامعه، به ویژه رابطهی فرادستها با فرودستها بسیار تأثیر میگذارد و سرانجام خوی و سرشت ناپسند فرزندکشی، جوانکشی و زنکشی را رواج میدهد، فرزند خانواده یا هر فرد از قبیله، آزاد است تا چنان که دوست دارد و میخواهد خود راه زندگی و معیشت خود را انتخاب کند و هیچگونه اجباری برای ماندن و مطیع و فرمانبردار پدر بودن ندارد. هنوز عصر انسان- خدایی پا بر جاست. امری که در پرتو آن به خودی خود آزادی و استقلال زنها نیز تأمین میشود و اجازه میدهد فرزند خانواده از هر دو سو، هم پدر و هم مادر، نسب ببرد. به روایت دیگر، خرد آریایی در این دوران به گونهای است که هر گونه نفاق و دشمنی را در میان خانواده و قوم و قبیله از میان میبرد. ارج گذاشتن به استقلال فرد و احترام گذاشتن به خواستها و رسیدن به وحدت بر اثر تفاهم و حفظ استقلال و هویت، یکی از مهمترین عاملهای رشد سریع آریاییها در ایران است و زمینهی پیروزیِ آنها بر دولتهای قدرتمند پر سابقهای چون آشوریان، بابلیان و اورارتوییها. نشانههای تأمل و مدارا نشانههای این پیشینه، از آغاز هزارهی نخست که آریاییها وارد دشتهای پهناور ایران میشوند، در زبان و فرهنگ مشترک آنها، ادبها و رسمها و منسکهای یک سانی که به هنگام پرستاری از ایزدها و قربانی کردن برای آنها انجام میدهند دیده میشود. در واقع همین وحدت و داشتن خرد تأمل و مدارا است که به آریاییها کمک میکند تا خیلی سریع بر قومهای دیگر و همسایگانشان برتری خود را نشان بدهند و بر آنها چیره شوند و در همجواری و همزیستی با قوم پارس، سکا و ملتهای دیگری که در اطراف سلسله جبال البرز میزیند، بر دانش و آگاهیِ خود بیفزایند و زمینههای تمدنی را به وجود بیاورند که بعدها، با امپراتوریِ هخامنشیان عظمت بیهمتای خود را به عرصهی ظهور میرساند. مادها و پارسها در دوران حکومتهای قبیلهایِ خود و تاخت و تازهایی که به خاطر قلمروهای بیشتر دارند، خیلی سریع درمییابند که اتحادشان مانع باج و خراج دادن به آشوریان میشود و میتوانند با تکیه به خرد خود در اتحاد با سکاها که قومی کوچکتر و ضعیفتر از آنها هستند، بر قلمرو گستردهای حاکم شوند. این بینش، این تفکر، که یکی از بارزترین نشانههای خرد آریاییها، به ویژه ایرانیهای این دوره است و تأمل و مدارایی که در آن آشکار است، خود گواه این است که نه تنها مادها و پارسها، که دیگر قومهای آریایی نیز هیچگاه به خاطر تبلیغ، تحمیل و ناپذیرفتنی بودن اندیشه و اعتقادی دیگر، با یکدیگر دشمنی نمیورزند و هرگز به این خاطر با هم نمیجنگند. در واقع بر اساس همین تفکر و بینش است که مادها موفق میشوند در اواخر سدهی هشتم پیش از میلاد پادشاهیِ خود را تأسیس کنند.
تأسیس نخستین امپراتوری ایرانی ویژگیِ بارز حکومت مادها، ایجاد یک جامعهی شهری است. تا پیش از این زمان، حکومتهای بسیاری تأسیس میشود که بنیاد آنها از همخونی شکل میگیرد و ساختار قبیلهای دارد. مادها به ویژه با سلطنت هوَخشَتَره، آرام آرام ریشههای قومی و قبیلهای را به سود شهروندی نادیده میگیرند. دیگر این تنها همخونها یا قومها و قبیلههای هم سان با حکومت یا فرمانروایی نیستند که میتوانند در نظام موجود از آسایش و آرامش زندگی برخوردار گردند. هر فرد، جدا از ریشههای قوم و قلبیلهاش دارای حقوق اجتماعی است و بر اساس نظام برقرار شده، میتواند دارای حقوق خانواده و مالکیت باشد. به روایت تاریخنویسانی چون هرودوت و بر مبنای نگارههایی که از آشوریان بازمانده است، میتوان دریافت این خرد دیاکو است که به او امکان میدهد نخستین کسی باشد که شاهنشاهیِ مادها را بنیاد میگذارد و میان سالهای ۶۵۵ تا ۷۰۸ پیش از میلاد، هگمتانه (همدان) را مقر پادشاهیِ خود اعلام میکند و میکوشد با ایجاد وحدت میان قبیلهها و قومهای مختلف بر قلمرو وسیعی حکومت کند. تداوم همین خرد است که فرزند دیاکو، خشَتریتَه را به عنوان دومین پادشاه مادها بر تخت سلطنت مینشاند. در دورهی پادشاهی خشتریته است که پارسها در برابر سپاه منظم او میپذیرند که با اتحاد دو سپاه میتوانند به آشور حمله کنند. در این جنگ با این که آشوریان تازه از صحنهی نبرد با ایلام و بابل بازگشتهاند، باز سپاه ماد و پارس را شکست میدهند و خشتریته کشته میشود و به جای او، جانشینش هوَخشَتَره به سلطنت مینشیند. هوخشتره که به عنوان یکی از خردمندترین پادشاهان ایرانی از او نام میبرند، پیش از هر گونه نبردی با آشوریان که دشمن بزرگ و سرسخت به شمار میرود، ابتدا سپاهی عظیم به سبک آشوریها تشکیل میدهد. آن گاه تمامیِ سربازانش را با بهترین جنگ افزارها مسلح میگرداند و به آشور حمله میکند. در این جنگ اگر چه پیروزی با سپاه ماد و پارس است و لشکریان آشور ناگزیر به بازگشت و فرار میشوند، اما هوخشتره، پشت دیوارهای نینوا از پیشروی بازمیماند و با این که میداند دیر یا زود موفق میشود که استحکامهای نینوا را فرو بریزد و برای همیشه از تجاوزهای آشوریها در امان بماند، به دلیل تجاوز سکاها به قلمروش، ناگزیر نینوا را ترک میکند. نخستین آرتش منظم هوخشتره تا پیش از مرگش سال ۵۸۵ پیش از میلاد، نه تنها موفق میشود شورش و تجاوز سکاها را منکوب کند و آشور را منهدم گرداند، که بسیاری از کشورهای کوچک و بزرگ را به قلمرو پادشاهیِ خود درمیآورد. او همچنین موفق میشود برای مردمان روزگار خود با تشکیل یک نظام شهروندی، جنگافزارهای سبک چون نیزه و تیر و کمان و لباس مناسب تدارک ببیند. پوشش سربازان و مردم در نگارههای تخت جمشید، چون کلاه، شلوار، کفش ساقه بلند (چکمه)، موی پر جعد و ریش تابدار نوک تیز از یادگارهای هوخشتره است. او شاهنشاهیِ قلمرو بزرگی را برای پسرش، اژدهاک برجای میگذارد. پسری که در طول سلطنتش، ۵۵۰ تا ۵۸۵ پیش از میلاد، نه تنها بر قدرت مادها نمیافزاید که با سیاستهایش، تسلیم مغان بودن و با صلاح و مشورت آنها امور مملکتی را پیش بردن، امکان رشد و تعالیِ مادها را نابود میکند و اجازه میدهد که پارسها خود را برای فرمانروایی و ایجاد یک امپراتوریِ بزرگ و تمدنی شکوهمند آماده کنند. تضاد خرد و دین در واقع آنچه در آغاز به ویژه در سلطنت هوخشتره، مادها را در منطقه به سرعت به قدرت، پیروزیهای چشمگیر و پادشاهی در قلمرو گستردهای میرساند، کم بها دادن به نظر و خواست مغان است که به نظام خونی و قومی پایدارند. از زمانی که مغان دارای طبقه و موقعیت ویژهای میشوند، نظام خونی و قبیلهای را بنیاد میگذارند و دوست دارند و میخواهند در تمام امور دینی، سیاسی، نظامی و اداری دخالت کنند، فروپاشیِ تمدن ماد آغاز میشود. این امکان را اگر چه دیاکو، خشتریته و هوخشتره به مغان نمیدهند، اما از آن جا که مغان در گذر سالها کم کم کارآزموده و آمادهی نفوذ در تمام ارکان حکومت و جامعه میشوند، همزمان با سلطنت اژدهاک به تمام خواستهایشان میرسند. مغان با ترویج و تلقین عقایدشان به اژدهاک و دیگر درباریان و لشکریان، حکومت را از هر گونه تصمیم و حرکت جدی بازمیدارند و با ایجاد انفعال و بیرغبتی در میان آنها تمام امور مملکتی و لشکری را به عهده میگیرند. از این رو از یک سو دولتیها و لشکریها از خرد، تفکر و انتخاب دور میافتند و سرگرم عیاشی و خوشگذرانی میشوند و نسبت به وضعیت مردم و به طور کلی نهادهای جامعه بیتوجه میشوند که از سوی دیگر مردم نیز روز به روز بیشتر زیر انقیاد و ستم مغان قرار میگیرند و نسبت به حکومت و مملکت بیعلاقه میگردند. امری که باعث ضعف حکومت اژدهاک میشود و پس از ۳۵ سال، سلطنتِ تمدن مادها فرومیپاشد. تا پیش از آغاز نیمهی دوم هزارهی پیش از میلاد، هنوز هیچگونه تمدنی به عظمت این دوره، آن هم دور از رودخانه و زمین خوش و آب و هوا صورت نگرفته است. مادها نخستین کسانیاند که به پشتوانهی خرد خود، تأمل و مدارا، میتوانند در منطقهای سخت و دور از رودخانههای عظیم، نظام شهروندی نشکیل دهند و تمدن شکوهمندی برپا کنند. چنان که تمدن مصریان حاصل حضور آنها در حاشیهی رود نیل و دجله و فرات و وجود دشتهای گستردهی حاصلخیز است. به روایت دیگر، حضور سه تمدن بزرگ شمالی، در سرزمینهایی که زندگی در آنها به دلیل وضعیت نامساعد آب و هوا بسیار سخت است، به رغم جنگهای بزرگ و مداومشان با یک دیگر، عامل بزرگی در پیدایش تمدن منطقه و تاریخ آینده است. شاهنشاهیِ بزرگ آشوریان، که قومی سامیاند و از قدرت نظامیِ والایی برخوردارند، یکی از قدرتهای این منطقه است. قدرت دیگر، که هیچ کم و کاستی از آشوریان ندارد، اورارتورهای آسیایی هستند که دولت بسیار متشکل و مقتدری دارند. سومین قدرت بزرگ منطقه، آریاییان هستند. موقعیتها و وضعیتها به گونهای در طول چند سده پیش رفته است که گریزی نیست جز این که یکی از این سه قدرت بزرگ بر تمامی منطقه فرمانروایی کند و قلمرو خود را تا دوردستها گسترش بدهد. این نبرد و ستیز که به مدت سه سده به طول میانجامد، سرانجام مادها را بر دیگران پیروز میگرداند. آنها با رهبریِ دیاکو که سرداری است خردمند، شاهنشاهیِ خود را تأسیس میکنند، نیرومندترین قدرت منطقهی شرق نزدیک میشوند، بر کلده، لیدیه و مصر تأثیر میگذارند و پس از چهار پادشاهی به تاریخ میپیوندند. در واقع با پیروزیِ کورش بر اژدهاک، زمان سلطنت مادها و سلطهی مغان در این دوره به سر میرسد و سلسلهی هخامنشیان آغاز میشود و بر بنیادهای خرد تکوینی و زمینی ایرانیها تمدن شکوهمندی شکل میگیرد. ادامه دارد پانویسها: 1. مقایسه کنید با نظریهی رنه دکارت: من میاندیشم، پس هستم بخش پیشین • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش نخست • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش دوم |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
بهتر است برای ایران باستان از واژه شاهنشاهی استفاده شود. امپراتوری برای روم و غیره به کار برود بهتر است.
-- بدون نام ، Jul 25, 2010قوم اریایی اگر هم وجودداشته به تاریخ پیوسته است.اندکند کسانی که بتوانند مدعی آریایی بودن شوند. این واژه در زمان المان نازی یک اسطوره شد و زمینه نژاد پرستی. همزمان با تمایل رضا شاه وارد ادبیات ما شد و مد شد. امروز اکثر مردم دنیا می دانند آریایی اشاره ای مبهم به مردمانی دارد که از زمانی بس دراز شاید از سیبری به برخی نواحی گرم تر مهاجرت کرده باشند اما هزاران سال گذشته و این اقوام با اقوام بسیار دیگری امیخته اند.
-- کاوه ، Jul 26, 2010شاهنامه مجموعه داستان های حماسی و اسطوره ای است. مرز واقعیت و اسطور ه دران مشخص نیست و بنابراین سندیت ندارد. پان ایرانیسم و شوونیسم دوای درد مانیست.
اقای منصور کوشان ایرانی اگر خرد داشت که این سرنوشتش نبود. کدام شاعر است که میگوید به اهورا قسم اگر خرد داشتیم این سر نوشت را نداشتیم یک چیزهایی در همین رقم است اگر کسی شعر را درست میداند لطف کند و ان را بنویسد و بگوید کی ان را سروده از پیش مرسی
-- kia ، Jul 27, 2010به کاوه: هر کس از واژه آریایی استفاده کرد به قول شما «پانایرانیست و شوونیست» نیست. آریایی نژادی است که وجود داشته و دارد و ربطی به نژاد موبور و چشمآبی هم ندارد بلکه نژادی است که بیشتر ایرانیان و بخشی از هندیان از آنند. شما یک نگاه به هنرپیشگان هندی و ایرانی بینداز و مشترکات چهره را بررسی کن تا نژاد آریایی را دریابی. این حرف که مد شده و مینویسند فلان نژاد وجود ندارد یکنوع ژست «مدرننمایی» است وگرنه مگر میشود منکر وجود نژادهای بشری شد. برای نمونه نژاد بانتو، نژاد مغولوار و ... همه مثل آریایی شاخههایی از نژادهای بشری هستند. حال اگر روزی رهبری از سیاهان بانتو از این نام و نژاد سوءاستفاده کرد ما باید از آن پس کلا منکر وجود آن نژاد شویم؟
-- مانی ، Jul 27, 2010درد ما بی هوییتی است .
-- Ahmad ، Jul 27, 2010اقای کوشان گرامی خدای ایران زمین یارتان باد . اهریمن از شما خشنود نیست .
-- Ahmad ، Jul 27, 2010منصورخان! سلسله جبال، عرصه ظهور، سلطنت، انقیاد، ... ؟! واژه پارسی ندارید؟
-- بابک ، Jul 30, 2010مگر پارسها خود آریایی نبودند؟