خانه > انديشه زمانه > مقالات > جست و جوی خرد ایرانی - ۱۹ | |||
جست و جوی خرد ایرانی - ۱۹منصور کوشانایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعهی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعهی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه میخواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه میخواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه میخواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ... جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر میشود، بر آن است تا در گذر از متنهای کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متنهای معتبر تاریخی، پرسشهای بالا و دهها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأملپذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو میشود، چه گونه عقیدهی تکخدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن میشود و به دنبال خود نظامهای خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم میکند. فروپاشی آرام خرد تأمل و مدارا مرگ مانی، پراکنده شدن مانویان و انتخاب زندگیِ پنهانیِ آنها، هر دگراندیش دیگری را نیز به سوی انزوا و مخفی شدن سوق میدهد و میدان تاخت و تاز و اظهار وجود کردن روحانیان را فراخ میگرداند. روز به روز قدرت و شکوه کرتیر بیشتر میشود و او بعد از این موفقیتها و رسیدن به مقام دادگستر اعظم، با سربلندی و قدرت، فرمان نقش زدن نگارهای در نقش رجب را به نام خود میدهد. دراین نگاره که به زبان پهلوی میانه است و نیمتنهی او نیز در آن تراشیده میشود، از معراج رفتن خود و ظلمهایی که کرده است با افتخار یاد میکند: "... به بهدین مزدیسنی و مغان خوب، احترام و اقتدار در سرزمین اعطا کردم. کافران یا کسان منحط در جامعهی مغان را که در موضوعهای مربوط بهدین مزدیسنی و منسکهای ایزدان، زندگیِ ناپسندی را پیش گرفته بودند، من سرزنش و توبیخ کردم. آنها بهبود یافتند و من فرمانها و حقهایی برای آتشها و مغان بیشمار صادر نمودم. به یاری ایزدان و شاه شاهان، تعدادی آتش ورهران [بهرام] در ایران بنیان نهادم و ازدواجهای خویشیِ بسیاری را ترتیب دادم، بسیاری از کسانی که (از ایمان خود) روی بازگردانیده بودند، آشتی نمودند و بسیاری از کسانی که پیرو تعالیم اهریمنان گشته بودند توسط من به پرستش ایزدان خوانده شدند."1 به رغم خودکامگیِ کرتیر یا موبدان دیگر و تحمیل بهدینی به سراسر شاهنشاهی ساسانی، از آن جا که هنوز مردم عادت به پذیرش عقیدههای زور و تغییر آیینهای خود ندارند، باز هم تمام جامعه از نظر عقیدتی یک دست نمیشود. هر چه کرتیر و موبدان دیگر بیشتر تلاش برای تحمیل بهدینی به مردم میکنند، باور به ایزدهای کهن چون مهر و اَناهیتا و زروان افزونتر میشود. چرا که علت وجودی و هویت آیینیِ آنها ریشه در خواست و همدمی با مردم دارد و مفاهیم برآمده از آنها هیچ تضاد یا بیگانگی با روند زندگی و طبیعت ایجاد نمیکند. در واقع ایزدهایی که نماد باروری هستند، نماد عنصرهای حیات، نور و آب و زمان، در طول زمان شأن و جایگاه و دلبستگیِ ویژهای یافتهاند و هویت آنها به کلی متفاوت با آن چه است که موبدان ارایه میدهند. این چندگانگی در عقیده را، دست کم حول محور آیینهای مشهور به مزدیسنی میتوان دید که مهر ایزد آغازین آن است و سرانجام آیینهای مانی و مزدک را هم دربرمیگیرد. هنوز هم روی سکههای بهرام اول، تصویر او با تاج خواری بر سر حک میشود که نماد ایزد مهر (میترا) است و باور و علاقهی او به این ایزد را نشان میدهد. در پشت سکهی بهرام دوم (۷۴ – ۲۹۳ میلادی) نیز تصویر اَناهیتا نمادی از باور او است. این باور چنان غنی میشود که بهرام سوم (۲۹۳ میلادی) نه تنها به اناهیتا ایمان دارد که بر خلاف پیشینیانش که نشان میدهند پادشاهیِ خود را از مزدااهوره گرفتهاند، او مینمایاند که تاج خود را از اناهیتا میگیرد. در نگارهی نقش رستم نماد پادشاهی بهرام، اَناهیتا است و نه مزدااهوره. همین باور در مورد هرمز دوم (۳۰۹ – ۳۳۰ میلادی) نیز صادق است. او که بخش شمالی قلمرو شاهنشاهیِ کوشانیان را فتح میکند، نه تنها از تمدن و فرهنگ و باورهای آنها بهره میگیرد و سکههایش را با الهام از سکههای کوشانیان نقش میزند، که نقش برخی از آنها حاکی از برگزیده شدنش توسط مهر است و نه مزدااهوره. باور به مهر و به ویژه باور به اناهیتا تا پادشاهی شاپور دوم (۳۰۹ – ۳۷۹ میلادی) دوره به دوره بیشتر میشود. اما در این دوره دین و دولت یا شاه و موبد به چنان قدرت و نفوذی دست مییابند که نشانههای ایزدهای دیگر کمتر نمود مییابند. چرا که همزمان با وجود نشانههای گریز از بهدینی در بعضی از مقامهای درباری و در میان موبدان، شکنجه و آزار و تعقیب دیگراندیشان نیز روز به روز بیشتر میشود و چهرهی خودکامگیِ شاه و موبد را آشکارتر و همهگیرتر میکند. تکخویی، آغاز خودکامگی توأمان شاه و روحانیان در زمان بهرام پنجم (بهرام گور ۴۲۰ – ۴۳۸ میلادی) که لقب موبد موبدان رسمیت درباری مییابد، مهر- نرسه نخست وزیر او که سیاستی مستقل از سیاست بهرام دارد، باور به مهر و زروان را پنهان نمیکند. پیشوند نام او آشکارا علاقهاش را به مهر نشان میدهد، چنان که کارهای دیگرش. او دستور کاشتن ۱۲۰۰۰ درخت را میدهد و ساختن چهار آتشکده برای خود و پسرانش. او همچنین یکی از پسرانش را که زروانداد نام دارد به مقام هیربد هیربدان میرساند. نام مهر، کاشتن ۱۲۰۰۰ درخت، نام زروانداد و لقب هیربد هیربدان از باورهای مؤمنان به آیین زروان است و نه بهدینی زرتشت یا موبدان ادامه دهندهی راه کرتیر. این سندها حاکی از آن است که باور به ایزدان پیش از زرتشت نه تنها در جامعه ادامه مییابد که هزار چندگاهی در یکی از پادشاهان نیز نمود عینی دارد. در واقع وجود نمادهای مهر، آناهیتا، زروان و ایزدهای گذشته، دلیلی برای تداوم این باورها در میان مردم است. بدیهی است که اگر جامعه وجود ایزدهای گذشته را باور نداشت یا به فراموشی سپرده بود، پادشاهان نیز از آنها بهره نمیبردند. این باور در سکههای یزدگرد دوم (۴۳۸ – ۴۵۷ میلادی) و نقش پیروز (۴۵۹ – ۴۸۴ میلادی) در تاق بستان دیده میشود. به روایت دیگر تا پادشاهی خسرو اول – انوشهروان (۵۳۱ – ۵۷۹ میلادی) این نمادها حضور بیشتری مییابند. در پادشاهی پیروز و قباد (۴۸۸ – ۵۳۱ میلادی)، بعد از این که جنبش مزدک دگرگونیهایی در ساختار اجتماعی ایجاد میکند، هنوز هیچ آیین مزدیسنی یکهتاز نیست و از جانب حکومت رسمی اعلام نگشته است. در واقع تبعید و بعد اعدام مانی و متواری شدن مانویها، شکنجه و تعقیب پیروان دیگر از دورهی بهرام به بعد تا رسیدن به کشتار دستهجمعیِ مزدکیان در عصر خسرو انوشهروان، از مهمترین و معتبرترین سندهایی است که نشان میدهد چهگونه خرد آزادمنشانهی فرهنگ ایرانی، با وحدت دین و دولت، اتحاد قدرت و سنت، آرام آرام دگرگون میشود و به دنبال خود نه تنها بنیادهای فرهنگیِ جامعه را ضعیف و ناکارا میگرداند که کل یک نظام، اعم از دولتی (وزیران)، لشکری (سپاهیان) و اداری (دبیران) را هم به سوی سستی و اضمحلال میکشاند. درست از زمانی که جانشینان مغان دوران هخامنشیان و اشکانیان از قلمرو خود، رسمها و منسکهای آیینی پا فراتر میگذارند و در امور دولتی، لشکری و اجتماعی نقش تعیین کنندهی سیاسی مییابند و موبد نامیده میشوند، ساختار سیاسی- اجتماعیِ شاهنشاهیِ ساسانیان هم دگرگون میشود و از کیفیت و تواناییهای سلسلههای پیش از خود فاصلهی بسیاری میگیرد. نقش رستم و شیز (تخت سلیمان) که دو مرکز دینی است، همچون تیسفون که پایتخت سیاسیِ اشکانیان بود، نقش مهمی در امور سیاسی مییابند و در گذر زمان، عرصه را بر دیگراندیشهای جامعه و منتقدان خود تنگتر میکنند. از این رو، بعد از پادشاهی کوتاه مدت هرمز دوم (۳۰۳ – ۳۰۹ میلادی)، همین که جانشین او، شاپور دوم (۳۰۹ – ۳۷۹ میلادی) به فرمانروایی تولانیمدت میرسد، شاه و موبد یا دین و دولت هرگونه تأمل و مدارا را از دست میدهند و با وحدت خود چنان نظام خودکامهای ایجاد میکنند که حتا شهروندهای مسیحی نیز امان نمییابند و پذیرش، تبلیغ و تحمیل دین زرتشتی برای همهگان اجباری میشود. این حادثهی شوم، انگاری که برآیند زمانه باشد، در هر دو شاهنشاهیِ بزرگ ایران و روم شرقی (بیزانس) ساختاری یکسان مییابد. کنستانتین، مسیحیت (شکلی از آیین میترا) را دین رسمیِ امپراتوریِ خود اعلام میکند و دگراندیشها را برنمیتابد و شاهنشاهی ایران، دین زرتشتی را آیین رسمی مینامد و "نابهدینها" را متواری میگرداند. جنبش آیینی- اجتماعی مزدک، بازگشتی کوتاهمدت به خرد مداراگرایانه وضعیت اجتماعی و اعمال زور و تحمیل عقیده و رنج و محنت مردم چنان شدید میشود که مزدک که خود هیربدی است در پادشاهی پیروز، قیام میکند. جنبش او که همراه است با اصلاح دین زرتشتی، پذیرش جنبههایی از آیین مانی، نگرشی دیگر و نو داشتن به آیین کهن زروانی، توجه به موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی (تساوی حقوق اجتماعی)، پیروان بسیاری مییابد. این حادثه آنچنان بزرگ و گسترده است که قباد برای حفظ تاج و تخت خود و تداوم شاهنشاهیاش، آیین او را میپذیرد و همچون یزدگرد اول (۳۹۹ – ۴۲۰ میلادی)، نسبت به دینها و آیینهای دیگر تأمل و مدارا را روا میدارد. معتبرترین سندی که از اندیشهی اصلاحی مزدک و تفاهم او با قباد موجود است، متن شاهنامهی ابوالقاسم فردوسی است. از این رو شایسته است که تمام این بخش از شاهنامه خوانده شود: " بیامد یکی مرد مزدک به نام با مزدکی شدن قباد تا حدودی جامعه از فرسودگی و فلاکت اقتصادی و سیاسی رهانیده میشود. قدرت و شوکت شاهنشاهیِ ساسانیان بار دیگر به عرصهی ظهور میرسد. خرد و فرهنگ ایرانی امکان بالیدن مییابد. اما از آن جا که موبدان، درباریان و مالکان بزرگ نقش خود را در پادشاهی قباد ناچیز میبینند و چندان نمیتوانند در امور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دخالت کنند، اجازه نمیدهند پس از او جانشینش، کاووس که پادشاه تبرستان است، شاهنشاه ایران شود و با دسیسه فرزند کوچکتر او، خسرو را که ضد مزدکی است، بر تخت پادشاهی مینشانند. خسرو انوشهروان به تخت شاهی مینشیند و اصلاحهای مزدک و قباد را برنمیتابد. آیین مزدک را مغایر با منفعتها و خواست موبدان، اشراف و ملاکان میبیند و میکوشد خودکامگیِ از دست رفتهی موبدان را بازگرداند. از این رو طی توطئهای مزدک و مزدکیان را به ذبحگاه حکومت خود و خلافت موبدان میکشاند و با برگذاریِ نشست یا دادگاهی ساختگی، فرمان کشتن مزدک بامداد و مزدکیان را میدهد. پس به قول خواجه نظامالملک در سیاستنامه.. "مزدک را بگرفتند ... تا سینه در چاه کردندش، چنان که سرش بر بالای زمین بود و پاهایش در چاه. آنگاه بر گردنش گچ فروریختند تا در میانهی گچ فسرده بماند" و در زمان کوتاهی نزدیک به صدهزار مزدکی را میکشند. بخشهایی از کتاب گزارش گمان شکن، کهنترین سندهایی است که دلیل مخالفت مغان با مزدک را نشان میدهد و کتابهایی چون الفهرست ابن ندیم، آثار الاباقیه بوریحان بیرونی و ... کتابهایی هستند که روایتهایی از قیام و مبارزهی مزدک و چهگونگیِ آیین او را روایت میکنند. "اندر فرمانروایی قباد مزدک پسر بامداد به پیدایی رسید، آیین مزدکی نهاد، قباد را فریفت و گمراه کرد، زن و فرزند و خواسته را فرمود باید با هم و به شرکت داشت.، دین مزدیسنی را از کار بازداشت، تا انوشهروان خسرو قباد بالغ شد، مزدک را کشت، دین مزدیسنان را منظم کرد."3 پینوشت فصل شکوفایی خرد و فرهنگ ایرانی و چالشهای نو: 1- دین ایران باستان، دوشمن گیمن، ترجمهی رویا منجم، انتشارات روز، تهران، ص۳۴۱ بخش پیشین: • جست و جوی خرد ایرانی - بخش هیجدهم |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
همچنان منتظر بخش بیستم هستیم. با سپاس
-- سمیرا ، Dec 7, 2010