تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
بخش پنجم

زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی - ۵

منصور کوشان

ایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعه‌ی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعه‌ی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه می‌خواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ...

جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر می‌شود، بر آن است تا در گذر از متن‌های کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متن‌های معتبر تاریخی، پرسش‌های بالا و ده‌ها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأمل‌پذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو می‌شود، چه گونه عقیده‌ی تک‌خدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن می‌شود و به دنبال خود نظام‌های خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم می‌کند.

مهر یا میترا، مسیح روم

نوید تولد نخستین سوشیانت – مسیح، چون توأم است با دگرگونی‌ِ کامل نام مهر - میترا به نام "مسیح" و شهرت بعدی‌ِ آن در روم به نام عیسا مسیح، هویت ایرانی بودنش را روز به ‌روز کم‌تر می‌کند و مجوسان (مغان: موبدان و هیربدان) ساسانیان از آن شادمان می‌شوند. چرا که این حادثه، اگر چه از جانب همکارانشان شکل می‌گیرد، اما فلسفه‌ی وجود و تولد مسیح – مهر، این امتیاز را دارد که مزدااهوره، مستقل از ایزد مهر می‌ماند و راه موبدان را برای ایجاد و ساخت یک آفریدگار یگانه و بی‌همتا هموارتر می‌گرداند:

"و چون عیسا در ایام هیرودیس پادشاه در بیت‌ لحم یهودیه تولد یافت، ناگاه مجوسی [مغ] چند از مشرق به اورشلیم آمده، گفتند: کجا است آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا که ستاره‌ی او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ایم. اما هیرودیس پادشاه چون این را بشنید مضطرب شد و تمام اورشلیم با وی. پس همه‌ی رؤسای کَهَنَه و کاتبان قوم را جمع کرده از ایشان پرسید که مسیح کجا باید متولد شود؟ بدو گفتند: در بیت لحم یهودیه. زیرا که از نبی [زرتشت] چنین مکتوب است. و تو ای بیت لحم در زمین یهودا هرگز کوچک‌تر نیستی زیرا که از تو پیشوایی به‌ظهور خواهد رسید که قوم من اسراییل را رعایت خواهد نمود. آن‌گاه هیرودیس مجوسیان را در خلوت خوانده، وقت ظهور ستاره را از ایشان تحقیق کرد. پس ایشان را به‌بیت لحم روانه نموده، گفت: بروید و از احوال آن طفل به‌تدقیق تفحص کنید و چون یافتید مرا خبر دهید تا من نیز آمده او را پرستش نمایم. چون سخن پادشاه را شنیدند، روانه شدند که ناگاه آن ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیش روی ایشان می‌رفت تا فوق آن‌جایی که طفل بود رسیده بایستاد. و چون ستاره را دیدند بی‌نهایت شاد و خوشحال گشتند. و به‌خانه درآمده طفل را با مادرش مریم یافتند و بر وی درافتاده او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده هدایای طلا و کندر و مُر به‌وی گذرانیدند. و چون در خواب وحی به‌ایشان دررسید که به‌نزد هیرودیس بازگشت نکنند، پس از راه دیگر به‌وطن خویش [ایران] مراجعت کردند.1"

اندروای، زروان، اَناهیتا، از ایزدان بزرگ

نادیده گرفتن ایزدهایی چون اندروای (وَیو)، زروان، اَناهیتا و مخالفت نامستقیم با ایزد مهر از جانب زرتشت، می‌تواند به این خاطر هم باشد که حضور آن‌ها، به هر شکلی، از تجسم و تجلی‌ِ مزدااهوره‌ای می‌کاهد که در سرودهای پنج‌گانه‌ی گاهان به عنوان آفریننده‌ی همه‌ی هستی طرح می‌شود. حذف یا نادیده گرفتن ایزد مهر هم چنین می‌تواند به این دلیل باشد که آن نه می‌تواند از زمره‌ی ایزدهای اهریمنی یا دیوان باشد و نه می‌تواند از همراهان یا ایزدهای یاری دهنده‌ی مزدااهوره گردد.

مهم‌ترین عنصر در آیین‌های مزدیسنی یا دیگر آیین‌های کهن آریایی‌ها و قوم‌های مشحور با آن‌ها، نور است. نور هستی ‌بخش جهان است. در تمام گیهان‌شناسی‌ها تا پیش از شناخت نور هیچ کنشی انجام نمی‌گیرد. آغاز آفرینش مینوی و استومندی (مادی) از زمانی آغاز می‌شود که روشنایی بر تاریکی می‌تابد. پس از آن جا که ایزد مهر، خود اگر مزدااهوره‌ یا آفرینشگر گیهان نباشد، نمی‌تواند از آفریده‌های مزدااهوره‌ گردد، نام نبردن از آن، در سرودهای پنج‌گانه‌ی گاهان، یا با اشاره آن را "ویرانگر" خواندن، به‌ترین شگرد به نظر می‌رسد. چرا که نمی‌توان پذیرفت سپیتمان زرتشت از حضور مهر، آیین آن و گستردگی‌ِ پرستارانش ناآگاه بوده است.

"به راستی او [آموزگار بد]، هنگامی که دیدن زمین و خورشید با دو چشم را بدترین [گناه] می‌خواند، [همان] کسی است که سخن [ایزدی] را برمی‌گرداند.

او [است که] دانا را [به‌جرگه‌ی] دروند[ان] درمی‌آورد. او [است که] کشتزارها را ویران می‌کند. او [است که] رزم‌افزار به‌روی اَشَوَنان می‌کشد.2"

کسی که "کشتزارها را ویران می‌کند"، ایزد دیگری مگر ایزد مهر نمی‌تواند باشد. در بازنویسی‌ِ اوستا در سده‌های بعد از زرتشت، در پشت‌ها آمده است که مهر "دارنده‌ی چراگاه‌های فراخ" است.

در گیهان‌شناسی‌ آیین مهر، این ایزد مهر است که گاو، نخستین آفریده را بر شانه‌هایش حمل می‌کند، او را می‌کشد و از هر تکه‌ی بدن آن، حهان مادی‌ِ حیات‌داران آفریده می‌شود. بنابراین از سویی تقدس گاو و قربانی کردن آن دور از پرتو آفتاب، گونه‌ای پرستاری (پرستش) و نیایش (قدردانی) از ایزد مهر است. به بیان دیگر، نادرست دانستن قربانی‌ِ گاو و طرد آن از جانب زرتشت، مخالفت نامستقیم با ایزد مهر است. ایزدی که برای شناخت، "دیدن" و "شنیدن" قایل به هزار "چشم" و "گوش" است، به‌ زعم زرتشت، "آموزگار بدی" است که درک و شناخت زمین و خورشید را با "دو چشم" برنمی‌تابد.

از سوی دیگر، مغان و موبدان و هیربدان که در طول هزاره‌ی بعد از زرتشت و سرودهای او درمی‌یابند نمی‌توان به جز چند ایزد چون سروش و آذر و بهرام و سپندارمذ، ایزدهای بزرگی چون مهر، اندروای و اَناهیتا و منسک‌های قربانی کردن و رسم‌های نوشیدن هَوم را به کلی نادیده گرفت، در بازنویسی‌ اوستا، بسیاری از ایزدها و آیین‌ها و منسک‌های‌ آن‌ها را می‌پذیرند، ایزد مهر را با هزار چشم و هزار گوش در متن موجود اوستا وارد می‌کنند، اما در برابر بزرگی و گسترش روز‌افزون آن به ویژه در روم شرقی و بعد تغییر نام آن به نام مسیح، ‌سکوت را برمی‌گزینند. در واقع تبدیل شدن مهر یا میترا به‌ مسیح و گسترش آن در سرزمین‌های سامی‌ها، فرصتی است برای استقلال بیش‌تر مزدااهوره‌ی به‌دینی و آن را تا مرحله‌ی یهوه یا یکتا بودن رساندن.

گرهم، کرپان، اوسیخش، ایزدان بزرگ دیگر

بر اساس سرودهای پنج‌گانه‌ی گاهان، سپیتمان زرتشت، پیامبری است که می‌کوشد با برخورداری از کردارهای "اَشه" و خرد "منش نیک"ِ "گوشوروَن"، مردم را به سوی مزدااهوره، "شهریاری‌ِ مینُوی" هدایت کند. زیرا خود را "نخستین [کسی] که بدین کار برگزیده شده‌ام." می‌شناسد و "همه‌ی دیگران را دشمن مینُوی" می‌داند3.

زرتشت در کاری که برای آن برگزیده شده است، از مزدااهوره یاری می‌خواهد تا بتواند پاداش هر دو جهان مینوی و جهان مادی (آستومند) را از آن خود و دین‌آگاهان گرداند. پاداشی که سرانجام آن زندگی‌ِ جاودانه، در سرای مزدااهوره، جهان مینوی یا بهشت است. در برابر دین‌آگاهان، یعنی کسانی که راه اشه و زرتشت را برمی‌گزیند، مردمانی نیز هستند که هم‌ چنان وفادار به ایزدها و آیین‌های خود می‌مانند. اینان که دُروند، دُروج، کَِوی و نهایت اهریمنی نامیده می‌شوند و ایزدهای آن‌ها، گِرِهمَ، کَرَپان و اوسیخَش، پادافره‌ی اندیشه و کردار و گفتارشان، آزمون سخت گذشتن از "گذرگاه" و آهن گداخته (جهنم) خواهد بود. در گیهان‌شناسی‌ِ باور زرتشت، مزدااهوره، پروردگار دو مینوی همزاد است. سپندمینو دارنده‌ی اندیشه و کردار و گفتار نیک است و انگرَمینو دارنده‌ی اندیشه و کردار و گفتار نانیک. چنان که "در آغاز آفرینش، "سپند[مینو]" آن دیگری – "[مینوی] ناپاک" – را چنین گفت:

- "نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه "دین" و نه روان ما دو ["مینو"] با هم سازگار" نیستند.4"

پذیرندگان اندیشه‌های زرتشت، دین‌آگاهان، راست‌گرایانی‌اند که راه سپندمینو را برمی‌گزیند و دروندها، ناراست‌گرایانی‌اند که راه انگرَمینو را انتخاب می‌کنند.

خرد زرتشت برای انتخاب راهی که با همه‌ی سختی‌ها و شکست‌ها، آن را دنبال می‌کند، حاکی از آن است که مزدااهوره، "نخستین اندیشه‌وری است که روشنان سپهر، از فر و فروغش"می‌درخشند، [اوست که] با خرد خویش، "اشه" را می‌آفریند تا "به‌ترین منش" را پشتیبان و نگاهیان باشد.5"

مزدااهوره هم چنین کسی است که در آغاز، آفریدگار و پدر اشه بوده است، کسی است که راه گردش خورشید و ستارگان را برنهاده است، کسی است که بر ماه می‌افزاید و دیگر باره از آن می‌کاهد، کسی است که زمین را در زیر نگه می‌دارد و سپهر را برفراز جای می‌دهد، کسی است که آب و گیاه را می‌آفریند، کسی است که باد و ابر تیره را شتاب می‌بخشد، کسی است که روشنایی و تاریکی را می‌آفریند، کسی است که خواب و بیداری را می‌آفریند، کسی است که بامداد و نیم‌روز و شب را می‌آفریند6.

پس به باور زرتشت سزاور است که همه، این پروردگار "زمین، آب و گیاهان" را بپرستند، نه ایزدهای دیگر را. به زعم او تنها ستایش پروردگاری را سزا است که با "چشم دل" دیده می‌شود و آفریننده‌ی تن و "دین" از منش خویش است و به انسان خردمندی بخشیده است تا با نیروی کار و گفتار راهنما، هر کس باور خویش را به آزادکامی بپذیرد7.
معنای این آزادکامی، برگزیدن راه اشه یا زرتشت است و به رغم این که باور دارد:

"... بی‌گمان "مزدا" به‌تر از همه به‌یاد دارد که در گذشته، دیوان و مردمان [دروند] چه کردند و آگاه است که در آینده چه خواهند کرد.8"

باز اعلام می‌کند:

"اهوره" تنها دادگستر [در جهان] است. پس آن‌ چه خواست او باشد، همان خواهد شد.9"

و خود را "با همه‌ی توش و توان خویش، دشمن سرسخت دروندان و پناه نیرومند اشونان" می‌نامد.

ادامه دارد..


پا‌نوشت:

۱- باب دوم، انجیل متا، عهد جدید، ص ۲.

۲- بند ۱۰، هات ۳۲، گاهان، اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوست‌خواه، انتشارات مروارید، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ص ۲۵.

۳– همان. بند ۱۱، هات ۴۴، گاهان، ص ۴۷.

۴– همان. بند ۲، هات ۴۵، گاهان، ص ۵۱.

۵– همان. بند ۷، هات۳۱، گاهان، ص ۱۸.

۶– همان. بند ۳، ۴، ۵، ۶، هات ۴۴، گاهان، ص ۴۵.

۷– همان. بند ۸، هات ۳۱، گاهان، ص۱۹.

۸– همان.

۹– همان. بند ۴، هات ۲۹، گاهان، اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوست‌خواه، انتشارات مروارید، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ص ۱۱.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش نخست
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش دوم
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش سوم
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش چهارم

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)