خانه > گزارش ويژه > حقوق بشر > «احمد زیدآبادی، یکی از بهترین روزنامهنگاران ایرانی» | |||
«احمد زیدآبادی، یکی از بهترین روزنامهنگاران ایرانی»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.comخبر خوب روز، اهدای جایزهی معتبر «قلم طلایی آزادی» از سوی «مؤسسهی جهانی مطبوعات» به احمد زیدآبادی، روزنامهنگار دربند ایرانی است.
احمد زیدآبادی سومین روزنامهنگار ایرانی، پس از فرج سرکوهی در سال ۱۹۹۹ و اکبر گنجی در سال ۲۰۰۶ است که این جایزهی جهانی را میگیرد. احمد زیدآبادی یک روز پس از برپایی دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در سال پیش، در روز بیست و سوم خرداد ۱۳۸۸ بازداشت شد و از آن پس در زندان بهسر میبرد. دادگاهی در جمهوری اسلامی او را به شش سال زندان، پنج سال تبعید در گناباد و محرومیت همهی عمر از فعالیتهای روزنامهنگاری محکوم کرده است. او اکنون در زندان رجایی شهر، در کنار زندانیان مواد مخدر و کسانی که مرتکب قتل شدهاند، گرفتار است. قرار است امروز چهارشنبه ۱۴ مهرماه، اکبر گنجی، دیگر روزنامهنگار ایرانی، این جایزهی قلم طلایی آزادی را از سوی احمد زیدآبادی در شهر هامبورگ آلمان دریافت کند. در تماس تلفنی با فرج سرکوهی، نخستین روزنامهنگار ایرانی که این جایزهی پراعتبار جهانی را دریافت کرد، احساس او را از شنیدن خبر اختصاص جایزهی امسال قلم آزادی به احمد زیدآبادی پرسیدهام. اولاً خیلی خوشحال هستم که این جایزه به آقای احمد زیدآبادی اعطا میشود. به دلیل اینکه آقای زیدآبادی یکی از بهترین روزنامهنویسهای ما هستند . در زندان بهسر میبرند و این جایزه نقش مهمی در برانگیختن افکار عمومی به سود ایشان و در حمایت از آزادی مطبوعات و بیان در ایران دارد.
این را هم بگویم که در فهرست برندگان این جایزه، نام سه ایرانی دیده میشوند. کمتر کشوری هست که سه روزنامهنویس آن کشور این جایزه را برده باشند. این از یکسو آدم را خوشحال میکند. برای اینکه فکر میکند جهانیان به وضعیت روزنامهنویسها و مطبوعات در ایران توجه دارند و از آزادی خبر و آزادی گردش اطلاعات حمایت میکنند. این باعث خوشحالی است. از سوی دیگر، این جایزه مانند جایزهی فیزیک نیست که برنده شدن آن، نشاندهندهی این مسئله باشد که تحقیقاتی در این کشور انجام شده و سرمایهگذاری علمیای شده است. این جایزه نشان میدهد که در ایران استبداد هست؛ که در ایران آزادی مطبوعات وجود ندارد؛ که در ایران آزادی خبر و آزادی گردش اطلاعات وجود ندارد. این بههرحال انسان را غمگین میکند که ما در کشورمان از آزادی مطبوعات و رسانهها که امروز جزو ابتداییترین حقوق انسانها است، محروم هستیم. توجه هم بکنیم که در گذشته کشورهای بسیاری به بلای حکومتهای استبدادی دچار بودند، اما الان در دنیا تعداد اینگونه کشورها کم شده و متأسفانه ما در ردیف کشورهایی قرار داریم که روزنامهنویسهای ما برای اینکه بتوانند کارکرد خود را که عبارت از گردش آزاد خبر و طرح افکار گوناگون است، انجام بدهند، نیازمند حمایت جهانی هستند. فکر میکنید اعطای این جایزه به احمد زیدآبادی در وضعیت کنونی او که در زندان است و دادگاه وی را به شش سال زندان و ممنوعیت همیشگی از فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و مطبوعاتی محکوم کرده، چه تأثیری خواهد گذاشت؟ این جایزه را «مؤسسهی جهانی مطبوعات» اهدا میکند که یکی از معتبرترین مؤسسات مطبوعاتی دنیا است و اغلب سردبیران و دبیران رسانهها عضو آن هستند. در واقع، اعضای این مؤسسه که اغلب مطبوعات و رسانهها و خبرگزاریهای مهم دنیا را دربرمیگیرد، نقش مهمی در تعیین سیاست رسانهها در دنیا دارند. طبیعی است وقتی این جایزه به آقای زیدآبادی و یا یک ایرانی اعطا میشود، توجه همهی این رسانهها و خبرگزاریها به وضعیت ایران جلب میشود. در نتیجه حمایت آنها نیز جلب میشود و مسائل ایران در رسانههای جهانی مطرح میشود. میدانیم که حداقل در اروپا، افکار عمومی بر دولتها مؤثر هستند. یعنی دولتها نمیتوانند به افکار عمومی بیاعتنا باشند. بهخاطر اینکه احزاب سیاسی در صورتی میتوانند به قدرت برسند که رأی بیاورند و این افکار عمومی است که این رأی را تعیین میکند. بنابراین، وقتی رسانهها به وضعیت یک کشور توجه میکنند و از وضعیت استبداد در مطبوعات انتقاد میکنند، افکار عمومی برانگیخته میشوند و از احزاب سیاسی و دولتمردان میخواهند که در مذاکرات سیاسی و مبادلات اقتصادیشان، مسئلهی مطبوعات، آزادی بیان و حقوق بشر را نیز در نظر بگیرند.
این شرایط، طبیعتاً در مجموع، بهسود آزادی بیان در ایران است. بهویژه اینکه این مؤسسه، مؤسسهی بسیار معتبری است و مؤسسهای است که اعضای آن سیاستهای مطبوعات را تعیین میکنند. شما دربارهی خود احمد زیدآبادی و وضعیت کنونیاش، چه نظری دارید؟ تأثیر این جایزه به وضعیت شخصی آقای زیدآبادی، یک تأثیر دو بعدی است. از یک طرف دیدهایم که جمهوری اسلامی مجبور میشود به آنچه در دنیا میگذرد، توجه کند. در خیلی از موارد دیدهایم که اعطای اینگونه جایزهها یا کمپینی که برای آزادی یک روزنامهنویس یا نویسنده یا ناراضی سیاسی درمیگیرد، در مجموع بهسود او تمام میشود. مثلاً من به اعدام محکوم شده بودم و دادگاه سه بار به من اعدام داده بود و کمپینی که هم ایرانیها، هم غیرایرانیها بهراه انداختند، سبب شد که جان و آزادی من نجات پیدا کند. در مورد خیلیهای دیگر هم همینطور است. میبینیم که این فشارها به دولتها منتقل میشود و دولتها در مذاکرات دیپلماتیک و سیاسی خودشان، این فشارها را به دولت ایران منتقل میکنند. در نتیجه، سبب میشود که در درازمدت تخفیف بدهند یا آزاد کنند یا سختگیری کمتری کنند. از طرف دیگر در روحیهی خود زندانی خیلی مؤثر است. یادم هست وقتی در یکی از تلفنهای بسیار کوتاه و معدودی که اجازهی آن را داده بودند، همسرم به من خبر داد که به عضویت پن آلمان – انجمن قلم آلمان - درآمدهام، این مسئله خیلی در روحیهی من اثر گذاشت. چون تمام سعی یک رژیم وقتی کسی را زندانی میکند، این است که به او نشان بدهد تو تنها، منزوی، منفرد، بیپناه، درمانده و زندانی هستی. در این وضعیت، زندانی در مقابل یک نظام و سیستم قرار دارد که به همهی اطلاعات دسترسی دارد و قدرتمند است. در این شرایط است که زندانی خود را تنها و منزوی و ناتوان در برابر یک سیستم قدرتمند احساس میکند. وقتی اینگونه اطلاعات در نتیجهی واکنش بازجوها یا هنگام ملاقات با خانواده و ... به گوش زندانی میرسد، او احساس میکند که تنها نیست. احساس میکند که رهاشده نیست. احساس میکند که مسئلهی او، مسئلهی یک فرد در مقابل نظام نیست، بلکه افکار عمومی از او حمایت میکنند. بنابراین در روحیهی او بسیار مؤثر است. ما میدانیم که حفظ روحیه در زندان، هم برای مقاومت و هم برای حفظ سلامت روانی و جسمی زندانی مؤثر است. از طرف دیگر، جمهوری اسلامی بعضی مواقع هم میخواهد نشان بدهد که ما به افکار عمومی توجه نداریم و به فردی که افکار عمومی دنیا و رسانهها به او توجه دارند، سختگیریهایی میکند، اما این سختگیریها معمولاً کوتاهمدت است. چون دولت ایران به روابط بینالمللی احتیاج دارد و در هرحال، در این روابط، این مسائل مطرح میشوند. من فکر میکنم هم بر روحیهی زندانی مؤثر است و هم در وضعیت شخصی او. گاهی هم میبینیم که به یک زندانی ملاقات میدهند و به یک زندانی دیگر که ممنوعالملاقات است و مثلاً ششماه یا یک سال در انفرادی زندگی میکند، فقط یکبار ملاقات میدهند تا خانوادهاش را ببیند. این شاید برای کسی که آزاد است، چیز مهمی نباشد، اما برای زندانی دریچهی بزرگی است که به عالم باز میشود. این جایزهها، این توجه جهانی، کمپینها، تظاهرات و ... حداقل تأثیری که میگذارند، این است که بعضی وقتها به آزادی فرد و بعضی وقتها هم به تسهیلاتی برای زندانی منجر میشوند. این تسهیلات، حتی در حد یک ملاقات، برای فردی که آنجا زندانی است، ارزش بسیار بالایی دارد. آیندهی روزنامهنگاری را در ایران چطور میبینید؟ ما الان روزنامه، نشریه و رسانهی حرفهای مستقل در ایران نداریم. رسانهها و مطبوعات یا وابسته به جناحهای حکومتی، یا منتقد و یا دولتی هستند. در روزنامهنویسی دولتی هم روزنامهنویس تربیت نمیشود. چون کار روزنامهنویسی با بخشنامه، فرمایش و دستورالعمل جور درنمیآید. روزنامهنویسی کاری است که باید در آن آزادی باشد و طبیعتاً در ایران افت کرده است. من الان دارم میبینم که سطح رسانههای ما در ایران، در حد کاغذهای تبلیغاتی افت کرده است. مثلاً هم دولت، هم نهادهای نیمهدولتی، هم سپاه، هم وزارت اطلاعات و ... صدها وبسایت و دهها خبرگزاری دارند، اما همهی اینها را که نگاه میکنیم، میبینیم فقط یک صدای واحد دارند و بر اساس بخشنامهای واحد، خبرها را منعکس میکنند. یعنی گردش خبر در جامعه وجود ندارد. گردش آرا و افکار گوناگون هم وجود ندارد. یعنی دو کارکرد اصلی روزنامه در ایران انجام نمیشود. روزنامهنویسی هم کار مخفی نیست که کسی بتواند مخفیانه روزنامه بنویسد. روزنامهنویسی کاری علنی است، باید فضای آن باشد و بشود علنی کار کرد. من فکر میکنم که اصولاً با این وضعیت، با این سانسور و با این خودسانسوریای که بر روزنامهنویسها تحمیل شده است و با دستگیری و زندان و شکنجه، روزنامهنویسی ایران آیندهای ندارد. مثلاً از معدود روزنامهنویسهای بسیار خوب کشور ما همین آقای زیدآبادی است که یادداشت و تفسیر مینوشت و سعی میکرد در تفسیرهایش جانبگیری نکند و اطلاعات ارائه بدهد. وقتی فردی را که بههرحال سعی میکرد کار خود را انجام بدهد و سیاسی هم نبود و هیچ اتهام سیاسیای هم متوجه او نیست، به دلیل اینکه کارکردهای روزنامهنویسی خود را انجام داده است، دستگیر میکنند، بقیه دیگر جای خود دارند. تازه آقای زیدآبادی مشهور هم بوده، حال خبرنگاران گمنام را در نظر بگیرید. من فکر نمیکنم ما بتوانیم الان در ایران از مقولهی مطبوعات و رسانه اصلاً حرف بزنیم. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اسیر راه آزادی خواهی و سرمشق شرافت زید آبادی تبعیدی گناباد ، فرزند کویر ، فرزند دردها و رنج ها و محرومیت ها . انسانی والا و بی توقع و بی ادعا . چه کسی شایسته تر از او برای این قلم ؟ تاریخ مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران نام او را با خطوط زرین در دفتر خاطراتش ثبت خواهد کرد . بگذار سفله ها و کوتوله های سیاسی فکر کنند میتوانند با اسیر کردن او نامش و فکرش را هم در بند کنند .
-- droud bar sharafe ahle ghalam ، Oct 7, 2010و چه خوب عهد شاگردی علی شریعتی رو بجا آورد.
-- حسن ، Oct 7, 2010قلم طلایی اش روان باد
خوب چرا به همکیشان ما در عربستان توجه نمی شود و از ایشان حمایت نمی شود
این درست است که همه ی جایزه ها را ایرانی ها مصرف کنند و به عربستان و امارات و قطر و عمان و کویت و ... جایزه نرسد؟
-- انسان سکولار ، Oct 8, 2010