تاریخ انتشار: ۹ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با دکتر هوشنگ حسن یاری، تحلیل‌گر مسایل سیاسی

اطلاعات احمدی‏نژاد در مورد جنگ بر چه مبنایی است؟

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

روز جمعه، یکم مردادماه سال جاری، محمود احمدی‏نژاد گفت: «آمریکا برای این‏که فشار علیه ایران را به‏ اوج برساند، تصمیم دارد با کمک اسراییل به یکی دو کشور در خاورمیانه که دوست ما هستند، حمله‏ی نظامی کند.»

Download it Here!

این بخش از اظهارات رییس‌جمهور ایران، انعکاس زیادی در داخل و خارج از کشور نداشت، اما وی روز دوشنبه، چهارم مردادماه، بار دیگر در گفت‌وگویی با پرس‏تی‏وی، بر این نکته تاکید کرد و گفت: «این احتمال نیست؛ من اطلاع می‏دهم که آنها تصمیم گرفته‏اند تا سه ماه آینده علیه حداقل دو کشور در منطقه عملیات انجام دهند.»

اطلاع آقای احمدی‏نژاد بر چه مبنایی است؟ دو کشوری که مورد حمله قرار خواهند گرفت، کدام کشورها هستند؟ آیا چنین اقدامی بر دلایل استراتژیک و سیاسی معینی صورت می‏گیرد؟

در این‏باره با دکتر هوشنگ حسن‏یاری، استاد کالج نظامی سلطنتی در کانادا، گفت‏وگو کرده‏ام.

وی می‏گوید: بعد در سایر گفته‏های آقای احمدی‏نژاد و طرفداران او، ازجمله یکی از روحانیونی که به لبنان سفر کرده، معلوم می‏شود دو کشوری که آقای احمدی‏نژاد از آنها یاد می‏کند، کشورهای سوریه و لبنان هستند.

ایران این دو کشور را به‌عنوان عقبه‏های استراتژیک و عمق استراتژیک خود می‏داند و آقای احمدی‏نژاد بر این عقیده است که آمریکا و اسراییل با حمله به این دو کشور، درصدد ضربه به ایران هستند.

سئوال اصلی این است: اولاً این حرف‏ها بر مبنای چه اطلاعاتی مطرح می‏شود؟ دوماً به‏خصوص اگر آمریکا و اسراییل بخواهند به جمهوری اسلامی ایران صدمه بزنند، چرا به دو کشور عربی که در همسایگی ایران نیز قرار ندارند، حمله کنند؟

بنابراین این جای سئوال است که هدف آمریکا و احیاناً اسراییل از حمله به این دو کشور چه خواهد بود.


دکتر هوشنگ حسن یاری، استاد کالج سلطنتی کانادا و تحلیل‌گر مسایل سیاسی

هدف می‏تواند همان‏ مسئله‏ای باشد که شما اشاره کردید؛ این‏که این دو کشور به نوعی عقبه‏های ایران در منطقه هستند. اتفاقاً آقای احمدی‏نژاد هم بر همین موضوع تاکید کرده و این‏که آمریکا به این‏ترتیب به منافع و روابط ایران در منطقه آسیب می‏رساند و از امنیت اسراییل دفاع می‏کند.

اول باید روشن شود زمانی که از لبنان صحبت می‏شود، از چه لبنانی بحث به‏میان می‏آید. به‏خاطر این‏که تمام لبنان نیست که با اسراییل مشکل دارد. در گذشته- در سال‏های ۱۳۸۰ میلادی- برخی از گروه‏های مسیحی لبنان حتی با اسراییل همکاری کردند.

مشکل اساسی در رابطه‏ی بین گروه حزب‏الله در لبنان و اسراییل است که آن‏هم به جنگ سال ۲۰۰۶ منتهی شد. وقتی هم به آن جنگ برمی‏گردیم، می‏بینیم علی‏رغم ادعاهایی که در مورد پیروزی حزب‏الله شده، به‏واقع چنین پیروزی‏ای حاصل نشد. به‏خاطر این‏که بخش مهمی از جنوب لبنان ویران شد.

ولی در حال حاضر گروه‏های مسیحی‏ای که به نوعی با اسراییل در ارتباط بودند، فعال نیستند و اسراییل با حزب‏الله درگیر است و برای اولین بار در تقابل با حزب‏الله، مجبور به ترک بخشی از خاک لبنان و به نوعی پذیرش شکست شد.

بله؛ این اشاره به جنگ سال ۲۰۰۶ است که از جانب خود حزب‏الله و ایران، به عنوان پیروزی حزب‏الله مطرح شد، اما به عقیده‏ی من، باید توجه کرد که پیروزی چه معنایی دارد. آیا از بین بردن شیخ حسن نصرالله نشانه‏ی پیروزی اسراییل است یا از بین بردن بخشی اعظمی از جنوب لبنان و صدها کشته‏ی لبنانی است؟

مشکل این است که مقداری توهم وجود دارد که در هر عمل نظامی‏ اگر کل دشمن از بین نرود، به عنوان پیروزی برای طرف مقابل به حساب می‏آید. همان‏طور که صدام حسین، بعد از جنگ کویت در سال ۱۹۹۱، اعلام پیروزی کرد و یا این‏که در جنگ هشت‏ساله نیز علیه ایران اعلام پیروزی کرد.

بنابراین، به‌‏نظر من، لبنان به‏طور کلی برای اسراییل خطر استراتژیک نیست. درگیری‏هایی که بین حزب‏الله و اسراییل در گذشته درگرفته و ممکن است در آینده هم صورت بگیرد، از نظر جغرافیایی و همین‏طور از نظر تلفاتی که به اسراییل وارد خواهد شد، محدود خواهد بود. حتی اگر حزب‏الله دارای موشک‏های اسکات هم باشد.

منظورتان درگیری‏هایی میان حزب‏الله و لبنان با اسراییل خواهد بود؟

بله ...

اما سوریه هم به نوعی با اسراییل درگیر است.

سوریه چندین دهه است که به‏هیچ‏وجه حاضر نیست از نظر نظامی با اسراییل روبه‌رو شود و دیدیم در سال‏های گذشته، زمانی که چنین رویارویی‏ای انجام شد، تعداد زیادی از هواپیماهای میگ سوریه به‏وسیله‏ی اسراییلی‏ها سرنگون شدند و سوریه مشکل جدی‏ای به‏وجود نیاورد. حتی وقتی به زمان نزدیک‏تر نگاه می‏کنیم، می‏بینیم که اسراییلی‏ها تأسیسات از نظر سوریه غیر هسته‏ای و از نظر اسراییلی‏ها هسته‏ای در خاک سوریه را بمباران کردند، بدون این‏که واکنش نظامی‏ای از طرف سوریه انجام بگیرد.

آیا با وجود همه‏ی این تعارضات و درگیری‏های نظامی پیش آمده میان اسراییل و سوریه و لبنان، اسراییل در پیوند با مسئله‏ی ایران، با این دو کشور درگیر نخواهد شد؟

اسراییل اگر بخواهد مشکل خود با ایران را حل کند، به‏طور قطع با ایران وارد جنگ خواهد شد و نه سوریه و لبنان. به‏خاطر این‏که مشکل اسراییل تأسیسات هسته‏ای ایران است. اسراییل، ایران را متهم به دستیابی به تسلحیات هسته‏ای می‏کند.در نتیجه، طرح درگیر شدن اسراییل با سوریه و لبنان نوعی دور زدن مسئله‏ی اصلی است.

آقای شجونی، روحانی طرفدار آقای احمدی‏نژاد که به لبنان سفر کرده، ظاهراً ۱۵۰ دقیقه با آقای شیخ حسن نصرالله، دبیرکل حزب‏الله مذاکره کرده است. آقای شیخ حسن نصرالله در این مذاکرات از قول مقامات ایرانی گفته است که اسراییل نمی‏تواند به ایران حمله کند، به خاطر این‏که ما چنین اجازه‏ای را نخواهیم داد و یا این‏که عکس‏العمل نشان خواهیم داد.

بنابراین، هدف اصلی اسراییل، طبق گفته‏ی شیخ حسن نصرالله و دیگران در منطقه و هم‏چنین از نظر منطقی، ایران خواهد بود و نه لبنان و سوریه. چرا که دور زدنی این‏چنینی هیچ‏گونه معنای استراتژیک و نظامی ندارد. خواسته‏ی اسراییل که از بین بردن خطر هسته‏ای ایران از دید اسراییلی‏ها است نیز از این طریق عملی نخواهد شد.

یعنی با وجود این‏که ایران در این دو کشور از پایگاه‏هایی برخوردار است، مسئله‏ی اسراییل، توان هسته‏ای ایران است و این مشکل را فقط با حمله‏ی به ایران، می‏تواند حل کند و نه با حمله به حامیان ایران؟

به‏طور قطع. در چند سال گذشته، ترکیه واسطه‏ای بین اسراییلی‏ها و سوری‏ها، در مذاکرات جهت رفع مشکل بلندی‏های جولان بوده که از جنگ سال ۱۹۶۷ میلادی به این‏سو، توسط اسراییل اشغال شده است.

بنابراین سوریه به‏دنبال آزاد کردن سرزمین خود از راه‏های سیاسی و دیپلماتیک است و هیچ‏گونه علامت روشنی مبنی بر این‏که سوریه به‏دنبال جنگ با اسراییل باشد وجود ندارد. در نتیجه اسراییل نیازی به چنین حمله‏ای ندارد.

بنابراین این استدلال نه از نظر جنگی، نه از نظر دیپلماتیک و نه از هیچ منطق دیگری قابل توجیه نیست. به‏خاطر این‏که فرض کنید، امروز لبنان و سوریه هردو با خاک یکسان شوند، ولی آن‏چه اسراییل خطر ایران از نظر هسته‏ای می‏بیند، هم‏چنان پابرجا بماند.

پس به نظر شما، چرا آقای احمدی‏نژاد بر چنین مسئله‏ای با این همه اصرار تاکید می‏کند؟

بیش‌تر جنگی روانی یا به‏قول ایرانی‏ها فرافکنی است. مسئله‏ی اصلی آن جنگی است که اسراییلی‏ها علیه ایران تدارک می‌بینند و نه جنگ اسراییل و آمریکا علیه سوریه و لبنان. به این دلیل بسیار ساده که دولت لبنان روابط بسیار مناسبی با دولت آمریکا دارد و در نتیجه نیازی به مهار کردن لبنان یا دور کردن این کشر از ایران نیست.

به‏خاطر این‏که مجموعه‏ی لبنان نیست که با ایران همکاری می‏کند، بلکه حزب‏الله لبنان است که آن ‏هم دیدیم در شرایطی که منافع خودش ایجاب می‏کند، بیش‌تر به دنبال کسب این منافع در لبنان است تا کسب منافع ایران در منطقه.

ضمن‏ این‏که البته به دلایل تاریخی، اقتصادی و سیاسی، حزب‏الله لبنان با جمهوری اسلامی روابط بسیار مناسبی دارد.

ملاحظاتی که اسراییل درباره‌ی سوریه و لبنان دارد، لابد به طریق اولی، برای آمریکا هم در برخورد احتمالی با این دو کشور مطرح است.

قطعاً. وقتی بحث یک جنگ به میان می‏آید، باید دید طرفین جنگ، در آن به‏جست‌وجوی چه چیزی هستند. آمریکا به‏هیچ روی حاضر به جنگ با سوریه نیست. به‏خاطر این‏که سوریه به شدت به دنبال آن است که با آمریکا روابط مناسبی برقرار کند.

از زمانی هم که آقای اوباما به ریاست جمهوری آمریکا رسید، تلاش‏هایی نیز از جانب دولت اوباما در مورد نزدیکی با سوریه صورت گرفت و دیدارهایی هم بین دو کشور انجام شد. بنابراین، به نظر من جنگ آمریکا با سوریه به‏کلی منتفی است.

در مورد لبنان هم باید بگویم به‏طور کلی این کشور، خطری برای آمریکا به‏حساب نمی‏آید که آمریکا نیاز داشته باشد به این کشور حمله کند. چرا که لبنان کشور بسیار کوچکی است. کشوری است که می‏توان گفت امروز از نظر نظامی تاحدی به آمریکا وابسته است. زیرا که آمریکا خود تجهیزات جنگی به این کشور می‏دهد. حال چطور است که آمریکا بخواهد به این کشور حمله کند؟

این صحبت‏ها خیلی با منطق و شرایط جهانی و منطقه هم‏خوانی ندارند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

اگر صد ناروا آید زدرویش رفیقانش یکی از صد ندانند ، وگر یک بذله گوید پادشاهی از اقلیمی به اقلیمی رسانند ، بنابر این با توجه به سابقۀ درخشان ایشان در این زمینه واز آنجائیکه بر تمام مردم دنیا روشن است که این جامه برازندۀ این آقا نیست یا بهتر بگوئیم این فرد در جایگاهی قرار گرفته است که هیچکدام از شرایط آن را ندارد بر عاقلان است که گفتارش را جدی نگیرند زیرا اینگونه اظهار نظرها تنها برای ابلهانی چون شخص او باور کردنی است و دستمایۀ طنز نویسان بوده و هست و خواهد بود .لذا من لغب ملانصرالدین دهۀ 90 را به ایشان اعطا میکنم و مطمئنم تا قرنها سوژۀ کتابهای طنز ایران و جهان خواهد بود

-- بیطرف ، Jul 31, 2010

جناب!
اول اینکه لغب نه و لقب.
دوم اینکه چرا شخصیت ملانصرالدین را لجن مال می کنی؟ این جانور که تو او را ملانصرالدین دهه ی 90 خطابش کردی کجا هوش و فراست آن ملا را دارد؟ ملانصرالدین کارکردهای قابل قبولی دارد.
با تو موافق نیستم.

-- مهرداد ، Aug 1, 2010

حزب جمهوری اسلامی سرکردهء راستگرایان تمامی خواه می خواستند جنگ ادامه یابد تا بنی صدر و روشنفکران را از میدان بدر کنند. این آدمکشان پلید کشور و مردمش را دسیسه قدرت خود کرده اند .چه توافق دزدکی با قدرت های خارجی چه کشتارصد ها هزارایرانی با عدام یا ترور در داخل یا خارج مرز ها در پیروی از کینه ورزی و نابخردی خمینی و دستیارانش. تنها راه خروج راستگویی و مردمسالاریست. راز ها را مردمسالاری از طریق قانون هدایت خواهد کرد.
در این جریانات موسوی هر کاری که کرده مسئول و پاسخگوست چون بقیه حکومتگران و حقوق بگیران. قانون از کجا آورده ای را بخاطر می آورید‌؟

-- بدون نام ، Aug 2, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)