تاریخ انتشار: ۲۲ تیر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با حسن یوسفی اشکوری، دین‏پژوه منتقد نظام

احمدی‌نژاد و اسلام منهای روحانیت

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

در انتخابات سال ۱۳۸۴ ریاست جمهوری در ایران، محمود احمدی‏نژاد بهعنوان نامزد رادیکال‏ترین جناح اصول‏گرایان در انتخابات به صحنه ‏آمد؛ کسی که گفته می‏شد مرزهای جنسیتی را بسیار شدید‏تر از گذشته رعایت خواهد کرد و جامعه در حفظ شعائر مذهبی با افراط روبه‌رو خواهد شد.

Download it Here!

او اما در نطق‏های انتخاباتی، ناگهان از آزادی جوانان در رفتارهای فردی و اجتماعی خود صحبت کرد و پس از آن نیز با طرح مسائلی نظیر ورود زنان به ورزشگاه‏ها یا ضرورت حضور آنها در کابینه، به‏مرور بسیاری از روحانیون سرشناس را که در آغاز حامیان بی‏چون‏ و چرای او بودند، به انتقاد از خود واداشت؛ تا جایی که زمزمه‏های اعتقاد احمدی‏نژاد و همراهانش به اسلام بدون روحانیت آغاز شد و گسترش یافت.

اصرار او به آوردن زنان در کابینه و سرانجام نصب یکی از آنها در مقام وزیر و دیگری در مقام مشاور و نیز همین اواخر سخنان او در انتقاد از برخورد خشن با زنان و جوانان در امر پوشش، انتقادات و گلایه‏های روحانیون از او را به اوج رساند.

این انتقادات نه فقط در میان روحانیون، بلکه از سوی بسیاری از اصول‏گرایان منتقد و حتی حامی او در دوره‏ی دوم ریاست جمهوری‏اش نیز جریان دارد.

مصاحبه‏ی مرتضی نبوی، از چهره‏های سرشناس اصول‏گرا و مدیر مسئول روزنامه‏ی «رسالت» با سایت «پنجره» در ایران که طی آن از نگرانی خود درباره‏ی پیشبرد اندیشه‏ی اسلام بدون روحانیت سخن گفته، بازتاب وسیعی در رسانه‏های حامی یا منتقد دولت داشته است.

همه‏ی اشاره‏های آقای نبوی بدون ذکر نام، متوجه آقای احمدی‏نژاد و هم‏فکران او است.

مبنای اندیشه‏ی دینی احمدی‏نژاد به‏راستی چیست و چرا تناقض ایجاد کرده است؟

آقای حسن یوسفی اشکوری، دین‏پژوه منتقد نظام، در این‏باره نظریاتی دارد و در ارتباط با آن‏چه تناقض رفتار و گفتار آقای احمدی‏نژاد ارزیابی می‏شود، می‏گوید:

من نمی‏توانم در این زمینه پاسخ خیلی روشنی داشته باشم، جز این‏که به دو نکته اشاره کنم:
نکته‏ی اول این است که آقای احمدی‏نژاد به لحاظ نوع تفکر و تبار تاریخی فکری‏اش که به شاه‏اسماعیل و اوایل صفویه برمی‏گردد، نمی‏تواند به نهاد علما و روحانیت چندان معتقد باشد و اساساً خیلی فقه‏محور نیستند.

به همین دلیل هم هست که آقای احمدی‏نژاد در این پنج سال، شاید در بیش از ۱۰ مورد به‏طور مستقیم، نسبت به سخنان علما بی‏احترام مانده، حتی مخالفت کرده و حتی از سر لجاجت هم شده سخنانی گفته و رفتاری کرده که آنها را به اعتراض شدید‏تر وادار کرده است.

نکته‏ی دوم که شاید از جهاتی مهم‏تر باشد، مقداری به روان‌شناسی و رفتارشناسی خود آقای احمدی‏نژاد برمی‏گردد. اصولاً ایشان تیپی ماجراجو است. از سوی دیگر خیلی هم پوپولیست است و همواره سعی می‏کند ضمن این که عقاید و افکار افراط‏‏گرایانه‏ی خود را پیش می‏برد و در ارتباط با آن افکار اعتنایی به کسی نمی‌کند، اما در عین حال تلاش دارد تا گروه‏های مختلف اجتماعی را نگاه دارد و به نوعی رأی آنها را در انتخابات داشته باشد.


چرا احمدی‏نژاد در دوره‏ی دوم ریاست جمهوری خود که امکان انتخاب شدن برای بار سوم را ندارد، هنوز می‏خواهد آرای مردم را داشته باشد؟

به‏نظر می‏رسد که آقای احمدی‏نژاد در حد و اندازه‏ی چهارسال و هشت‏ سال ریاست جمهوری قانع نیست. اگر موفق شود، شاید قانون اساسی را تغییر بدهد و اگر هم نشد، احتمالاً می‏خواهد بعد یک مدل خود را به‏جای خودش بگذارد و این خط را هم‏چنان ادامه بدهد. بنابراین در توجیه رفتار متناقض ایشان می‏توانم به این نکات اشاره کنم.

وجه غالب شخصیت آقای احمدی‏نژاد همان تفکر بنیادگرایانه‏ی سرکوب‏گرایانه است، اما در عین حال بخشی از آن هم این‏ طرفی است که با آن‌سو نمی‏خواند.

به‏هرحال آقای احمدی‏نژاد موجودی پیچیده و شگفت‏انگیز است که ممکن است در یک روز چهار موضع متناقض داشته باشد و یا شش حرف متناقض با هم گفته باشد. مسئله فقط تناقض بین تفکر افراطی و مذهبی با آزادی‏های اجتماعی نیست. این تناقض را شما در سیاست خارجی، در ارتباط با اقتصاد، دانشگاه‏ها و ... هم می‏بینید.

این تناقض و حتی می‏توان گفت پریشان‏گویی در حوزه‏های مختلف، در آقای احمدی‏نژاد کم نیست. به‌همین دلیل واقعاً توجیه و تحلیل منطقی افکار و رفتار ایشان بسیار دشوار است. شاید نشود با هیچ منطقی، گفتار و رفتار ایشان را تحلیل کرد و توضیح داد.

حتی با منطق اسلام منهای روحانیت نیز نمی‏توان آن را توضیح داد؟ به‏هرحال این اندیشه، سابقه‏‏ای در ایران داشته است.

به‏نظر این‏طور می‏آید. همان‏طور که پیش از این گفتم، بخش معرفتی افکار آقای احمدی‏نژاد را می‏توان در آن عدم تقید کامل ایشان نسبت به اسلام فقاهتی دانست، اما توجیه کلی و منطقی رفتارهای ایشان، به همان روان‏شناسی شخصی ایشان و تفکر عوام‏گرایانه‏ای که دارد برمی‏گردد و این‏که می‏خواهد توده‏های مردم را با خود هماهنگ کند. آن‏هم نه توده‏های روستاها و یا افراد پایین‏شهری. شگفت‏انگیز این است که از یک‏سو به آنها تکیه دارد و از سوی دیگر می‏خواهد خود را جزو نخبه‏گان نشان بدهد. چنان‏که بارها این را گفته است و تاکید دارد که استاد دانشگاه است و همواره دیگران را به بی‏سوادی، نادانی و عدم تخصص متهم می‏کند.

آقای اشکوری، این پرسش پیش می‏آید که با تبلیغ زیادی که ایشان برای امام غایب و مهدویت می‏کنند، چگونه است که به فقها باور ندارند و چگونه ممکن است به ولایت فقیه باور داشته باشند؟

بله همین‏طور است. اشاره کردم که تبار فکری آقای احمدی‏نژاد به روحانیون سنتی‏ای که بعد از صفویه در ایران به‏وجود آمده، برنمی‏گردد. بلکه به نوع تفکر خاص شاه‏اسماعیل برمی‏گردد که از آن تحت عنوان «موعودگرایی» یاد می‏شود.

البته در این‏جا من از آن تحت عنوان مهدویت نام نمی‏برم. به‏خاطر این‏که اعتقاد به مهدویت و ظهور امام غایب شیعه یک باور عمومی در تمام شیعه‏ی دوازده امامی است و همه‏ی علما و شیعیان عموماً به آن اعتقاد دارند. از آقای احمدی‏نژاد می‏توان در ردیف «موعود‏گراها» یاد کرد.

توضیح و تحلیل کوتاه تفکر موعودگرایی نیز آن است: شاه‏اسماعیل مدعی بود که با امام زمان مرتبط است و با امام زمان رابطه‏ی مستقیم دارد. داستانی که در تبریز اتفاق افتاده و در شرح زندگی‏اش نقل کرده‏اند، کاملاً روشن‏گر تفکر او است.

شاه‏‏اسماعیل با دوستانش از کنار رودخانه عبور می‏کرده که ناگهان به آنها می‏گوید همان‏جا بایستند و خود با اسب به رودخانه می‏زند و می‏رود. یک ساعت بعد از آن سوی رودخانه برمی‏گردد و می‏گوید: من خدمت آقا رسیده‏ام و آقا به من این دستورات را داد …

تداوم این سخن شاه‏اسماعیل را در عصر قاجار در شیخ‌احمد احسایی، سیدکاظم رشتی و بعد به‌نوعی در آغاز بابیت می‏بینیم. امروز هم اوج این تفکر را می‏توان در آقای احمدی‏نژاد و احمدی‏نژادیسم دید. اگر به سخنانی که ایشان و همین‏طور هم‏فکران ایشان مانند رحیم‏مشایی و دیگران در طول این چهار یا پنج سال در ارتباط با امام زمان گفته‏اند، توجه کنیم، دقیقاً یادآور همان سخنان شاه‏اسماعیل است.

در ارتباط با تفاوت نظر آقای احمدی‏نژاد در مورد مهدویت، با روحانیت سنتی، ممکن است توضیح بیش‌تری بدهید؟ چرا آقای احمدی‏نژاد با برداشت آنها مشکل دارد؟

به‏خاطر این‏که نهاد سنتی مرجعیت خود را نماینده‏ی امام زمان می‏داند؛ منتها نایب عام و نه نایب خاص. اما این افراد به‌نوعی خود را نایب خاص امام زمان می‏بینند. بنابراین به‏طور تاریخی و به‏لحاظ ایدئولوژیک و فکری، با نهاد سنتی علما میانه‏ای ندارند.

البته اگر لازم باشد، باید در جای دیگری بحث مفصلی درباره‏ی تاریخچه‏ی این تفکرات انجام داد، افکار و اندیشه‏های آنها را استخراج کرد و کنار هم گذاشت تا جریان فکری آقای احمدی‏نژاد مشخص شود. تصور من این است که آقای احمدی‏نژاد، حال آگاهانه یا از سر اضطرار، هنوز همه‏ی افکار خود را بروز نداده است.


حسن یوسفی اشکوری / عکس‌ها؛ محمد تاج‌دولتی (زمانه)

چه نوع افکاری به‏گمان شما هنوز بروز داده نشده است؟ پیش‏بینی شما چیست؟

اگر سیر فکری احمدی‏نژاد و احمدی‏نژادیسم در جمهوری اسلامی ادامه پیدا کند، پیش‏بینی من این است که در نهایت به حذف روحانیت و یا دست کم انزوای روحانیت سنتی و مراجع منجر خواهد شد و چون ولایت‏فقیه نیز ولایت ایدئولوژیک و ولایت نظری، و فقه شیعه مبتنی بر ادعای نیابت امام زمان برای فقها در عصر غیبت است، طبعاً اینها نمی‏توانند با ولایت‏فقیه هم موافق باشند.

بی‏خود نیست که در طول این پنج سال، دولت احمدی‏نژاد بدترین رابطه را با روحانیون داشته است و علما هم در طول این چهار پنج سال عموماً به‏تدریج متوجه شده‏اند که آقای احمدی‏نژاد نمی‏تواند آدم آنها باشد و یا با آنها هم‏راه و هم‏فکر باشد.

جالب این است که اخیراً شخصی مانند مرتضی نبوی که از اصول‏گرایان بسیار سنتی هم هست، احساس خطر می‏کند و اعلام می‏کند که این گروه به روحانیت اعتقاد ندارد و به دنبال اسلام بدون روحانیت هستند.

آقای هاشمی رفسنجانی نیز در ساختار جمهوری اسلامی، هوشمند‏ترین فردی است که خطر احمدی‏نژادی را از روز اول خوب متوجه شده است. به‌همین دلیل هم هست که این گروه به شدت با هاشمی دشمن هستند و تلاش می‏کنند او را حذف سیاسی و اگر هم بتوانند حذف فیزیکی کنند.

بنابراین گروه- به تعبیر درست آقای هاشمی- بی‏ریشه‏ای که در جمهوری اسلامی آمده و بر سر همه آوار شده است، اگر سیر طبیعی‏اش را طی کند، سرانجام به انزوای روحانیت، حذف ولایت فقیه و حتی حذف ایدئولوژی شریعت‏محور در جمهوری اسلامی منجر خواهد شد.

فکر می‏کنید این‏که می‏گویید ادامه‏ی حیات سیاسی جریان فکری آقای احمدی‏نژاد منجر به حذف روحانیت، انزوای فقاهت و حتی حذف ولایت فقیه می‏شود، برای کسانی که به نوعی خواهان جدایی دین از دولت و سکولاریسم در ایران هستند، خبر خوبی نیست؟

بله در نهایت همین‏طور است. مصداق «عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد» است. البته این مسئله از همان دوران بعد از انقلاب و تثبیت ولایت فقیه و تحکیم جمهوری اسلامی آغاز شده است.

چون تاریخ نشان می‏دهد که نظام‏های به شدت مذهبی و ایدئولوژیک، سرانجام در درون خود، ضد خود را پرورش می‏دهند و جامعه را به سمت مقابل سوق می‏دهند.

این همیشه اتفاق افتاده است. در جمهوری اسلامی نیز این روند از گذشته شروع شده بود و در دوره‏ی آقای احمدی‏نژاد به اوج رسیده است. آقای احمدی‏نژاد با کردارها و رفتار بی‏پروایش و برخوردهایی که با نهاد سنتی روحانیت و مراجع دارد، سرانجام به تضعیف اسلام سیاسی یا اسلام ایدئولوژیک و اسلام حکومتی کمک می‏کند.

خود شما چگونه به این مسئله نگاه می‏کنید؟ شما نیز خواهان جدایی نهاد دین از نهاد حکومت هستید و در عین حال ممکن است باورهای دینی را به‏نوعی در حیات سیاسی جامعه لازم بشمارید. به سرنوشتی که می‏گویید آقای احمدی‏نژاد برای نقش دین در جامعه رقم می‏زند، چگونه نگاه می‏کنید؟

من سال‏هاست که گفته‏ام، نوشته‏ام و منتشر کرده‏ام که معتقد به حکومت مذهبی نیستم و به حکومت عرفی اعتقاد دارم. بنابراین این روند را در نهایت برای جامعه مثبت می‏بینم. یعنی بسیاری از همین تابوشکنی‏های آقای احمدی‏نژاد در نهایت به‏نفع جامعه است.

البته در آخر این جمله را هم اضافه کنم که این سخن به این معنا نیست که روحانیت یا دین در جامعه باید حذف شوند. اصلاً حذف‏شدنی هم نیستند. دین در عرصه‏ی عمومی می‏تواند بماند و مفید واقع شود. روحانیت در جایگاه خود می‏تواند مفید باشد و نقش مثبتی در جامعه داشته باشد.

منتها می‏توان گفت که متأسفانه رفتارهای افراط‏گرایانه‏ی آقای احمدی‏نژاد به‏گونه‏ای است که ممکن است در نهایت آسیب‏های جدی‏ای هم به جنبه‏های مثبت دین و دینداری و یا نقش مثبت روحانیت بزند. این سوی مسئله را نیز باید البته دید.

ولی به‏هرحال مجموعه‏ی کردارها و رفتارهایی که در این‏جا صورت می‏گیرد و شیوه‏ی برخورد آقای احمدی‏نژاد در نهایت برخلاف آن‏چه ایشان تصور می‏کند و یا به‏دنبال آن است، می‏تواند راه عرفی شدن و مدنی شدن جامعه و دین را هموار کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

دست خدا از آستین هرکسی حتی احمدی نژار ممکن است بیرون آید ودیکتاتوری را بر چیند.

-- اکبر ، Jul 14, 2010

اتفاقأ روحانیت و دین یاید در جامعه کاملأ حذف شوند چه هیچ نقش مثبتی که ندارند حتی در عرصه عمومی بجز ذلت و نکبت فراورد دیگری هم نداشته و ندارند.

-- سامان ، Jul 14, 2010

حذف روحانیت از قدرت حاکمه امریست دلخواه اما جایگزین شدن خطی مانند احمدی نژاد وحشتناک است . زورمداران جهانی این جابجایی ها را با دقت دنبال و هدایت میکنند . بر مردم است که از این ترفندها آگاه شوند تا در فکر آزادی واقعی باشند .

-- بدون نام ، Jul 15, 2010

زمانی که یک قدرت و یا اتوریته در حالت ظعف و پایین رفتن از یک کارکرد موقعیتی نامطلوب و منفی است زمان خوبی برای تولید و تقویت کارکرد مثبت در ان است و این در بهترین حالت توسط عناصر پیشرو همان گروه و پشتیبانی دیگر عناصر مترقی انجام میگیرد.

-- شهراد ، Jul 15, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)