خانه > گزارش ويژه > انتخابات > «جنبش سبز، نسخهی بهروز شدهی جنبش اصلاحات» | |||
«جنبش سبز، نسخهی بهروز شدهی جنبش اصلاحات»مریم محمدیچندی است در فضای سیاسی ایران، بیش از آن که اختلافات میان اپوزیسیون و حکومت منشاء اخبار باشد، اختلافات درونی اصولگرایان در شکل برخوردهای نظری و سیاسی میان مراجع مختلف تقلید، نهادهای حکومتی نظیر دولت و مجلس، و مؤسسات و بنیادهای نیرومندی که به دلایل مختلف با پایگاههای قدرت و یا حتی قوانین حکومتی در کشور شکل گرفتهاند، خبرساز شدهاند.
شاید بههمین علت است که شاهد نامههای سرگشادهی مقامات و چهرههای مشخص نظام به یکدیگر هستیم. پروندهی طولانی و همیشه باز دانشگاه آزاد نیز در مجلس و پیرامون آن، بهطور پیدرپی حادثه میآفریند. زمینهی اصلی این اختلافات در کجاست؟ چه راههایی برای خروج از آن وجود دارد و دارای چه اهمیت تاریخی یا موضعی هستند؟ در این زمینه، با خانم فاطمه حقیقتجو، یکی از نمایندگان شاخص مجلس ششم در دورهی اصلاحات، گفتوگویی کردهام. خانم حقیقتجو معتقدند که ریشهی این اختلافات را باید در موارد زیر جستوجو کرد: بخشی از این اختلافات ناشی از ساختار قانون اساسی است. به این ترتیب که وقتی اعضای یک نهاد انتخاب میشوند، انتظار دارند به همان اندازهای که قانون اساسی به آنها امکان داده و متناظرش را در جاهای دیگر میبینند، مطابق اختیارات و وظایفشان عمل کنند. ولی در مقاطع حساس که میخواهند به این اختیارات و وظایف عمل کنند، یکباره با مشکلات دیگری مواجه میشوند.
مثلاً مجلس میخواهد قانونی را وضع کند، ولی بعد معلوم میشود گرچه قانون اساسی اختیار قانونگذاری در همهی امور کشور را به مجلس داده است، اما جایی یادداشتی وجود دارد که مجلس در این حوزهها وارد نشود. مانند ستاد انقلاب فرهنگی که در این مورد مصوبهای داشت. خود این مسئله به دلیل اینکه چنین نوشته یا گفتهای از جانب مقامی بالاتر مانند مقام رهبری وجود داشت، زمینهی اختلاف را فراهم میآورد. همچنین احکام حکومتیای که رهبر صادر میکند، ناشی از تناقضات و تعارضاتی است که در قانون اساسی وجود دارد. در قانون اساسی آمده است که قوای سهگانه زیر نظر رهبری است. این را هرکسی به شکلی تفسیر میکند. بنابراین بهنظر من، یکسری مشکلات برگرفته از این ساختار معیوب است. بخش دیگری از مشکلات، مشکلات فکری، روشی و منشی است. وقتی دو جریان کاملاً متفاوت اختلافات فکری با همدیگر دارند، طبیعی است که این مسئله در اجرا و تقنین نیز خود را نشان میدهد. از این که پایینتر بیاییم، در روش ادارهی کشور هم اختلاف روش و حتی اختلاف سلیقه میبینیم. عامل سومی که میتوان نام برد، این است که در کشور وقتی قانونمداری حاکم نباشد و هر مسئولی بخواهد طبق نظر خودش عمل کند و به اختیارات قانونی نهاد دیگری توجه نداشته باشد، خود مشکل دیگری پیش میآورد. هر سه موردی را که توضیح دادید، بهنوعی همیشه وجود داشتند. چرا در این دوره، شاهد شدت گرفتن این مشکلات و در واقع تکثیر آنها هستیم؟ در ارتباط با همین دلایل سهگانه مثالی میزنم که مسئله روشنتر شود. ما اگر دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی و احمدینژاد را مقایسه کنیم، میبینیم چون برنامه و شعار اصلی آقای خاتمی قانونمداری بود، بنابراین اگر در جایی لایحهی دولت تغییر میکرد و مجلس چیز دیگری تصویب میکرد، یا این که در نهایت آنچه مجلس تصویب میکرد، حتی اگر خلاف نظردولت هم بود، دولت آن را میپذیرفت و اجرایش میکرد. در حالی که احمدینژاد چون دچار توهم و نوعی خودرأیی است، حتی موردی که قانونی میشود و مراحل قانونی در کشور را طی میکند، حاضر نیست بپذیرد. میگوید این تخلف از قانون اساسی است، نامه به شورای نگهبان مینویسد و... یا بهعنوان رییس شورای انقلاب فرهنگی، بهطور غیرقانونی میخواهد رقیبش را کیش و مات کند و به جنگ دانشگاه آزاد میآید. چون احساس میکند این نهاد زیر نفوذ آقای هاشمی رفسنجانی است، غیر قانونی وارد تغییر اساسنامهی آن میشود. خود این رفتار موج زیادی ایجاد میکند. آیا شما برای حکومت راه برونرفتی از این وضعیت میبینید؟ آیا این اختلافات در جایی مهار میشود یا این که گسترش پیدا کند؟ در حدیثی اشاره میشود و منطق هم این را حکم میکند که وقتی عاقلین شما حاکم نیستند، اختلافات بسیار زیادی ایجاد میشود. بهنظر من، تا زمانی که احمدینژاد هست، به دلیل این که بهطور شخصیتی تنشزا است و آدمی است که زیستش در تنش است، این اختلافات حتی از نوع شدیدتر آن، وجود خواهد داشت. چرا که شب میخوابد و مسئلهای همینطوری به ذهنش میرسد. صبح که بلند میشود، میخواهد آن را اجرایی و عملیاتی کند. بدون این که وقعی به کارشناسی بنهد. اختلاف بر سر این است و بسیاری مسائل از این ناشی میشود که به کار کارشناسی بها داده نمیشود. یعنی معتقدید که این مشکلات هنوز ساختاری نشدهاند؟ گرچه الان مشکلات ساختاری خود را خیلی بیشتر و بیشتر نشان دادهاند، اما با همین مشکلات در همین ساختار، به شکل کجدار و مریز، تا حدودی امور کشور انجام میشدند. این مشکلات ساختاری هستند، ولی بیشتر ناشی از آن هستند که حاکمیت قانون وجود ندارد. در این شرایط، جنبش سبز یا اصلاحطلبان، بر بستر مشکلاتی که همیشه بوده و شرایطی که به آن اشاره میکنید، چه باید بکنند؟ اصلاحطلبان باید تعارضات ساختاری را مشخص و بیان کنند. بخشی از این تعارضات قابل حل نیستند، مگر با تغییر قانون اساسی. قانون اساسی نیز وحی منزل نیست و باید تغییر پیدا کند. منظورتان تغییراتی در قانون اساسی است، آنطور که الان رهبران جنبش سبز میگویند. یا کلاً تغییر قانون اساسی و آوردن قانون اساسی دیگری؟ تغییراتی در قانون اساسی و تغییر قانون اساسی... حتی اگر نظریهی ولایت فقیه را از قانون اساسی حذف کنید، به معنای تغییراتی در قانون اساسی خواهد بود. ولی از آنجایی که هر تغییری در قانون اساسی منوط به اجازهی رهبری شده است، خیلیها نتیجه میگیرند، وقتی در چهارچوب این نظام فعالیت میکنیم، اساساً تغییر در قانون اساسی غیرممکن است. ارزیابی شما چیست؟ این غلطی است که قبلاً در قانون اساسی گنجانده شده، اما حد و حدودی معین نکرده است. گرچه گفته میشود که شورای تغییر قانون اساسی را رهبری منصوب میکند، فرمان رفراندوم را رهبری میدهد، ولی شما فرض کنید که بالاخره شرایط سیاسیای در کشور ایجاد شود که رهبری ناچار شود در مذاکره با مخالفینش، تن به تغییر قانون اساسی بدهد. یا مثل مدل اسپانیا که در نهایت شاه، زمینهی حذف سلطنت از اسپانیا را فراهم کرد. فرض کنید در همین ماهها اتفاقی بیفتد و رهبری ترانزیشنال (انتقالی) انتخاب شود. آن رهبر میتواند این کارها را انجام بدهد و دستور تغییر قانون اساسی را بدهد. آن وقت حتی اصل ولایت فقیه هم در این قانون اساسی قابل تغییر خواهد بود. آخرین سئوالم شاید ارتباط مستقیمی با مسئلهی مورد بحث در این گفتوگو نداشته باشد، ولی در مسائل جاری سیاسی مطرح میشود و آن ارتباط جنبش اصلاحاتی است که در دوم خرداد آغاز شد با آنچیزی که امروز در ایران بهنام جنبش سبز جاری است. این دو چه ارتباطی با هم دارند؟ آنچه آقایان موسوی و کروبی مطرح میکنند، در برخی زمینهها با موضعگیریهای آقای خاتمی در آن دوران متفاوت است. من جنبش سبز را نسخهای جدیدتر از دورهی اصلاحات میبینم. کلاً متفاوت نیست، بلکه بهروز شدهی آن است؛ البته اگر بخواهیم نرمافزاری صحبت کنیم. در جنبش اصلاحات، اصلاح در درون قانون اساسی مطرح میشد. اما در جنبش سبز، حتی رهبران آن هم مانند آقای خاتمی نمیگویند: «سخن از تغییر قانون اساسی خیانت است.» برای این که شرایط آن زمان با امروز کاملاً متفاوت بود. دو شرایط کاملاً متفاوت حاکم است، اما از نظر من، آن مسیر اجتنابناپذیر بود. ما باید آن مسیر را طی میکردیم تا معلوم میشد در کجاها بنبست داریم و بعد به این مرحله میرسیدیم. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خانم حقیقت جو جنبش سبز نسخه جدید اصلاحات نیست. دومی یه جنبش صد در صد مردمی هست و اولی حرکت بخشی از درون نظام. کاری به ارزش اولی ندارم. من دانشجوی دانشگاه تهران بودم از اولین روز تا آخرین روز تظاهرات 18 تیر شرکت کردم نه من نه خیلی های دیگه برای اصلاحات تظاهرات نکردیم به خاطر نفرت از نظام قید همه چیز رو زدیم. تظاهرات جنبش سبز هم به خاطر نفرت از نظام بود و اصلاح طلب ها این رو باید بدونن کسی به خاطر اونها حاضر نبود بره تو خیابون کشته بشه. این نفرت از نظام بود که همه رو به خیابون کشوند. تا کی از مردم سواستفاده می کنید.
-- مرضیه ، Jun 25, 2010افرین به مرضیه که حرف دل ملت را زده خانوم حقیقت جو و اقای مهاجرانی و اخوند کدیور اینها در فکر حفظ نظام اسلامی هستند ولی نظام اسلامی که انها در قدرت باشند وقتی کدیور در روز روشن در VOA دروغ میگوید میفهمی که اخوند خوب و بد ندارد همه یکی بیشتر نیستند رحیاکار و دورغگو برای قدرت همه کار میکنند: اصلاحات شاید١٠ ١٥ سال پیش طرفدارنی در بین مردم داشت که از سره ناچاریی مردم به انها رو اورده بودند بین بد و بدتر مجبور بودن بد را انتخاب بکنند ولی دیگه اصلاحات مرده است ما خواهان نابودی کامل حکومت اسلامی و اخوندیسم در ایران هستیم و مذهب هرچه میخواهد باشد مربوط به شخص است نه به دولت دین رسمی نمیخواهیم و خواهان ان هستیم که شاخ و برگهای اسلام که همانا خرافاتی است که اخوند از بچگی در گوش ما خوانده در ایران بطور کامل زده بشود خانوم حقیقت جو یکمی از جامعه امریکا که در ان زندگی میکنید یاد بگیرید که زندگی در دموکراسی چه مزایاتی میتواند داشته باشد چرا ایران نباید یک دولت جدا از دین داشته باشد کسانی مثل اخوند کدیور همیشه از جامعه مسلمان ایران حرف میزنند که خواهان یک حکومت اسلامی هستند بدون اینکه یکبار از جامعه ایران سئوال شده باشد ایا وافعن یک حکومت اسلامی میخواهند یا نه ایشان نظر خود را به مردم تحمیل میکنند اگر اقای کدیور و شما خانوم حقیقت جو اگر مسلمانید باید تمام تلاش خود را بکنید که دین و دولت از هم جدا باشد و کشور دیگر دین رسمی نداشته باشد تا هم دین شما احترام از دست رفته را دوباره باز یابد که کاریست بسیار بسیار مشکل چون ملیونها ایرانی احترام خود را به دین اسلام از دست داده اند و حتی دین اسلام را ترک کرده اند و به دینهای دیگر همچون مسیحیت رو اورده اند این خود را موفعی نشان خواهد داد که این حکومت سرنگون شده باشد و مردم دیگر ترسی از مخفی نهگه داشتنه ترک اسلام نداشته باشند ان موقع وحشت خواهید کرد که این همه ایرانی اسلام را ترک کرده است
-- k.k ، Jun 26, 2010