خانه > گزارش ويژه > ایران > سروش: رهبری ردای ریاست را از تن بیرون کند | |||
سروش: رهبری ردای ریاست را از تن بیرون کندعبدالکریم سروش، روشنفکر دینی در نامهی تازه خود خطاب به آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی با انتقاد از عملکرد وی نوشته است: «فرمان هبوط صادر شده و از آسمان به زمین رسیده است. بهشت ولایت دیگر جای شما نیست. صدای آدمیان صدای خداست. آیا صدای خدا را نمی شنوید؟ خوشتر آن است که مقام رهبری خود لبیکگویان ردای نا باندام ریاست را از تن بیرون کند.»
آن قوٌت جوانی وان صورت بهشتی تا صورتت نکو بود افعال زشت کردی آقای خامنهای نطق چهاردهم خرداد هزار و سیصدو هشتاد و نه شما را همه شنیدیم. خطابهای پر خطا بود. لغزشهای ذهنی و زبانی در آن موج میزد. نشان از فتور در قوه ناطقه داشت. خطیب زبر دست ما که در دوران سیساله پس از انقلاب به چالاکی از همه سخنوران پیشیگرفته بود، آن روز سخت آشفته و ناتوان مینمود. در سخنش نه سحر بلاغت بود نه شهد عبارت، نه کمال معنا نه جمال صورت. صفرای غضب، پروای ادب را از او ستانده بود. چندان که ذهن آشفته بر زبان خفتهاش شلاق میزد مرکب سخن رام نمیشد. کلمات سرکش و بیوقار از قفس مغز بیرون میجستند و بر شاخ زبان مینشستند. داوریهای باژگونه تاریخیحفرههای کلام را افزونتر کرده بود و خطیب از یکیبر نیامده در حفره دیگر میافتاد. با طلحه و زبیر در میپیچید و به جای علیبا آنان میجنگید. دل اهل سنت را به دست نیاورده به درد آورد. خود را چون علی در محاصره دشمنان میدید و بدین خیال کج و قیاس باطل چنان مبتهج بود که مخالفان سیاست و ریاست خود را غاصبان مسند وصایت و ناقضان عهد ولایت پنداشت. معرکه و مهلکهی غریبی بود. تماشاچیان از او انتظار حمله داشتند اما او قوت دفاع هم نداشت. هم نطق خشکیده بود هم منطق. نه خوب سخن میگفت نه سخن خوب میگفت. نه به نقل وفا میکرد نه به عقل. ناطقه و عاقلهگویی با هم فرو خفته بودند. کار بدانجا کشید که کورکورانه دست در انبان فرسوده تاریخ کند و شخصیتهای خفته را بر انگیزد و بیازارد و به آنان نقشهای مجعول دهد و بر اجتهادشان مهر انحراف نهد و آیین ویژه خود را معیار داوری عمل دیگران سازد و انتقام گذشتگان را از معاصران بگیرد و با کبر تمام، حق و باطل را در نزدیکی و دوری از خود تعریف کند و بدین حیله آب رفته مشروعیت را به جوی خشکیده ولایت باز گرداند. آقای خامنهای وقتیبر سر کار آمدید، در خیال، شریعتیغرب ندیدهای را میدیدم که عنان سیاست را به دست گرفته است. فقه و فلسفه و تفسیر نمیداند، به عوض اهل تاریخ و هنر و بلاغت است. میگفتم همین نیکو است. فقیهان و فیلسوفان غالبا تاریخ نمیدانند و لذا به قول ابنخلدون نا اهلترین کسان برای ریا ستاند. زمان که گذشت و استبداد نظری وعملی، شما را به سؤء تدبیر و ستمگری کشاند و مداحان و متملقان بر شما جوشیدند و ناصحان و ناقدان به زنجیرو زندان افتادند و نظم ملک پریشان شد وبانگ بینوایان بر آمد ودست تطاول حرامیان در اموال و نفوس بیگناهان گشوده شد، بر من آشکار شد که به دعا با خدا میگفتم ایرانی را از هلاکت و سلطانی را از سؤء سیاست برهان، اما طناب توحش که سختتر شد و آتش اختناق که بالاتر گرفت دانستم کار فقط از دعا نمیرود. سالها نیکخواهانه نصیحت کردم و امیدوارانه دل به تاثیر بستم، اما «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» و بیمار رنجورتر شد. بیمار ما خیالاندیش شده بود. نصیحتها را دروغ و دغلبازی ونقدها را توطئه و براندازی میدید و جرمهای جاسوسی و ناموسی برای ناقدان میتراشید و آنان را به زجر و زنجیر میکشید. مداحان را میخرید ونقادان را میدرید و رقیبان را سر میبرید. و چندان که نقد و نصیحتها بالا گرفت مالیخولیای دشمن ستیزی هم در او قوت بیشتر یافت. نه اینکه: هر درونی که خیال اندیش شد پس در وعظ و نصیحت بسته شد پس به حکم خدا و خرد، اعراض کردیم و اعتراض کردیم. سؤء تدبیر و طغیان ستم وزوال عدالت و بحران مدیریت وتراکم تطاول وتجاوز، کلاه گشاد مشروعیت را عاقبت از سر او برداشت و درماندگی و ناشایستگی او را در تدبیر ملک و تنظیم نظام آشکار کرد. ولایت معنوی که از ابتدا نداشت، ولایت سیاسی را هم در انتها درباخت. اما هنوز جامه جمیل خطابت بر تن داشت، تا نوبت به خطابه اخیر رسید. معلوم شد که نه فقط فقه و فلسفه و تفسیر کم میداند، تاریخ را هم کج میخواند. سخن را هم به اسلوب بلاغت نمیراند. از میوه ممنوعه ولایت خورده است و حالا چون آدم در بهشت، برهنه و بیپناه، ایستاده است تا کیفرمان «هبوط» در رسد و راهی زمین شود. و اینک ای «رهبر معظم!» من به شما می گویم که فرمان هبوط صادر شده و از آسمان به زمین رسیده است. بهشت ولایت دیگر جای شما نیست. صدای آدمیان صدای خداست. آیا صدای خدا را نمیشنوید؟ خوشتر آن است که مقام رهبری خود لبیکگویان ردای نا باندام ریاست را از تن بیرون کند و چون آدم ابوالبشر کلمات توبه را بر زبان آرد و از بهشت آسمانی ولایت آرام بر زمین رعیت بنشیند و با حوای خود آسوده زندگی کند و برادرکشیهابیل و قابیل را ببیند و راز دان تاریخ شود. بدین سان، دستکم، خطیبی باقی میماند تا فارغ از سودای ریاست به ارشاد و موعظت بپردازد و به عهد امانت وفا کند، مگر دیگر بار با کرامت ورخصت مردم در«مسجد کرامت» تردد کند و به شکرانه سلامت «درویشان بینوا را تفقّد کند.» یا خفتگان مجلس خبرگان سر از خواب غفلت بر آورند و بند اسارت بشکنند و روزگار ولایت جایره را به سر آورند. ولی آیا امید بستن به سرد مزاجان گرمخانه خبرگان،که مشاطگان قدرتاند و رطب خوردگان ولایت، آب به غربال پیمودن و گره بر باد زدن نیست؟ اما آن جریده دریده نگونبخت که گوش به فرمان بیت رهبری است وقتیجعل خبر کرد و مرا «مرتد» شمرد، دانستم که پا را از گلیم غصبی خویش درازتر کرده است. منتظر نشستم تا از بیت ولایت اشارتی رود و فرمان «استرداد ارتداد» صادر شود. چون میدانستم که رهبری حکم تکفیر و ارتداد را از شوون ولایت میداند و بولفضولی دیگران را در این امرولایی حتا اگر فقیهان و مراجع باشند، نه به خاطر عدالت بل به خاطر ولایت، تحمل نمیکند. چنین شد و آن نگونبختان وادار به تکذیب شدند و کذب بر کذب انباشتند و پلیدی نخستین را به پلیدی دیگر شستند و بر آن اسکناس هفتصد تومانی که با تقلبی ابلهانه جعل کرده بودند مهر باطله زدند. با خود «حافظانه» میخواندم: بشکر تهمت تکفیر کز میان برخاست جفا نه شیوه دین پروری بود، حاشا من از آن نسبت مکرر مجعول ابدا نرنجیدم و بر خود نلرزیدم چون ایمان خود را از عارفان گرفتهام نه از فقیهان. فقیهان باید بر خود بلرزند که جمعی بیفضیلت و بیایمان چنین ریشخند فقاهت میکنند و سرمایهشان را بر سر بازار سیاست آتش میزنند. «ولیٌ امر مسلمین» باید پریشان شود و گریبان چاک کند که بزهای لنگ پیشاپیش گلٌه میروند و برتر از سلطان، فرس میرانند و خادمند و مخدومی میکنند. وبداند که دیری نخواهد گذشت که شاخ گستاخ این دشمنان خانگی جامه و عمّامه ولایت را هم بدرد و تاج سلطنت را بشکند و روزگار امارت را تباه کند. هلا تا کار را از دستش بیرون نیاوردهاند گریبان خود را از دستشان بیرون آورد وایرانی را از هلاکت و سلطانی را از سوء سیاست برهاند. «صبا گر چاره داری وقت وقت است.» قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند فتنه میبارد از این سقف مقرنس برخیز ربنا لا تسلٌط علینا من لا یرحمنا :خداوندا حاکمان بی رحم را بر ما چیره مکن. عبدالکریم سروش |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
جناب اقاي خامنه اي
-- بدون نام ، Jun 20, 2010بخوان و عمل كن.
جناب سروش
-- kave ، Jun 20, 2010چرا سياسي کاري مي کنيد .
از آن نامه سراسر بدوبيراه به رهبر واقعا چه عايد می شود؟
از زير فشار اپوزسيون خارجتان می کند ؟
چرا کار فکري عميق و مستمر و ماندگار که تا به حال اينهمه سودمندي و برکت به همراه داشت را با جنجال و هياهوي زودگذر طاق ميزنيد .
تنهايي رهبر را نمي بينيد ؟ خودتان در باب تنهايي و وضعيت غم انگيز "فرعونها " سخن گفتيد ؟ چه خوب بود پله پله مسير ذهني و فکري که منجر به آن خبط وخطا شد را برايش ميشکافتيد شايد تغيير رويه اي حاصل ميشد .
وضعيت را اديبانه توصيف کرديد .توده مردم تحت اين شرايط سخت است که مفاهيم آزادي و مردمسالاري را جذب ميکنند
وگرنه که همه در حسرت استبداد آريامهري هستند که گوشت ارزان بود وزندگي راحت .
حالا که آگاهي دارد عمق ميگيرد شما به عوض اينکه خوراک فکري و معرفتي براي طبقه متوسط برسانيد ، راديکال شده ايد .
افسوس .
سايت شما فيلتر شد .دانلود کردن سخنرانيها با فيلترشکن بسيار سخت است .
کتابهايتان هم از بازار جمع خواهد شد .
انقلاب بدون تئوري . حکومت فرا ديني بدون آگاهي آخر چگونه ؟
درود بر ازاد اندیشان ازاده که اعتقاد و مرامشون رو نه فدای قدرت طلبی در جمهوری ضداسلامی و نه باج به اپوزوسیون به ظاهر دشمن اما هم ردیف و هم طبقه رژیم دادند.
-- بدون نام ، Jun 20, 2010امیدوارم که این نقد از قدرت با نقد از خود نیز همراه شود. در نقد از خود است که خطاهایِ یارانِ پیشین و قدرتمندان کنونی روشن تر می شود. تاج زاده شروع کرد، امیدوارم دیگران هم نقد قدرت را از زاویه های سرکوب شده ی وجود خود شروع کنند. به راستی چطور شد که خمینی، امام خمینی شد. سهم ما در امام شدن او چه بود؟ من که او را در ماه می دیدم، شما چه؟ خامنه ای که دارد راه رهبر آرمانی سابق مان را می رود، خطایش چیست؟ یا خطای سابق مان چه بود؟
-- نسرین ، Jun 20, 2010به نظر ميايد كه هنوز دكتر سروش ريشه اصلي شكل گيري دشمنيها ،ترور وبرتري ديني وجنگ تمدنهارا از يك سو نيك ودوستي،ازاي خواهيها،مكراسي،كثرتهاوگفتگوي تمدنها رادرنيك به ياد نمي اورد است جراكه علت اصلي همه تفاوتها دوستيها .دشمنيها وقبول يا رد ازادي ودمكراسي وپلوراليسم مربوط به نظريه "دانش اساس نگرش وبينش" مي باشد يعني مبناي اصلي همه نظريه ها و،ديدگاهها نوع اطلاعات ودانشي است كه بناي اصلي وساختاراصلي فكرو انديشه انسان راتشكيل مي دهد يعني همه انسانها اعم از معمولي ومتفكر سخن ،نظريها وديدگاههاي ريشه در اطلاعات ،دانش،وعلومي مي باشد كه ادميان مي اموزند
-- Ali ، Jun 20, 2010آفرين بر صراحت و صداقت و شجاعت و بلاغت آقای سروش که خامه چون ذولفقار علی ابن ابوطالب از رو بسته است و ابن ملجم وار فرق علی خامنه ای نشان کرده است
-- بدون نام ، Jun 20, 2010به نظر ميايد كه هنوز دكتر سروش ريشه اصلي شكل گيري دشمنيها ،ترور وبرتري ديني وجنگ تمدنهارا ودوستيها،ازاديخواهيها،دمكراسي،كثرتهاوگفتگوي تمدنها رادرنيك به ياد نمي اورد است جراكه علت اصلي همه تفاوتها، دوستيها .دشمنيها وقبول يا رد آزادي ودمكراسي وپلوراليسم مربوط به نظريه "دانش اساس نگرش وبينش" مي باشد يعني مبناي اصلي همه نظريه ها و،ديدگاهها نوع اطلاعات ودانشي است كه بناي اصلي وساختاراصلي فكرو انديشه انسان راتشكيل مي دهد يعني همه انسانها اعم از معمولي ومتفكر ،نظريها وديدگاههايشان ريشه در اطلاعات ،دانش،وعلومي دارد كه آنها مي اموزنداز اينرو براي برقزاري عالت ،آزادي ودمكراسي بايد اطلاعات د قيق،منطقي وعلمي نشر يابد تا به تدريج ودرطول زمان اتسانها به سوي ان كشيده شون
به نظر ميايد كه هنوز دكتر سروش ريشه اصلي شكل گيري دشمنيها ،ترور وبرتري ديني وجنگ تمدنهارا ودوستيها،ازاديخواهيها،دمكراسي،كثرتهاوگفتگوي تمدنها رادرنيك به ياد نمي اورد است جراكه علت اصلي همه تفاوتها، دوستيها .دشمنيها وقبول يا رد آزادي ودمكراسي وپلوراليسم مربوط به نظريه "دانش اساس نگرش وبينش" مي باشد يعني مبناي اصلي همه نظريه ها و،ديدگاهها نوع اطلاعات ودانشي است كه بناي اصلي وساختاراصلي فكرو انديشه انسان راتشكيل مي دهد يعني همه انسانها اعم از معمولي ومتفكر ،نظريها وديدگاههايشان ريشه در اطلاعات ،دانش،وعلومي دارد كه آنها مي اموزنداز اينرو براي برقزاري عالت ،آزادي ودمكراسي بايد اطلاعات د قيق،منطقي وعلمي نشر يابد تا به تدريج ودرطول زمان اتسانها به سوي ان كشيده شون
به نظر ميايد كه هنوز دكتر سروش ريشه اصلي شكل گيري دشمنيها ،ترور وبرتري ديني وجنگ تمدنهارا ودوستيها،ازاديخواهيها،دمكراسي،كثرتهاوگفتگوي تمدنها رادرنيك به ياد نمي اورد است جراكه علت اصلي همه تفاوتها، دوستيها .دشمنيها وقبول يا رد آزادي ودمكراسي وپلوراليسم مربوط به نظريه "دانش اساس نگرش وبينش" مي باشد يعني مبناي اصلي همه نظريه ها و،ديدگاهها نوع اطلاعات ودانشي است كه بناي اصلي وساختاراصلي فكرو انديشه انسان راتشكيل مي دهد يعني همه انسانها اعم از معمولي ومتفكر ،نظريها وديدگاههايشان ريشه در اطلاعات ،دانش،وعلومي دارد كه آنها مي اموزنداز اينرو براي برقزاري عالت ،آزادي ودمكراسي بايد اطلاعات د قيق،منطقي وعلمي نشر يابد تا به تدريج ودرطول زمان اتسانها به سوي ان كشيده شوند
ع.ا.د
-- Ali ، Jun 20, 2010بنظر می آيد آقای سروش نمی تواند به هر دليل از کنايه زدن به دکتر شريعتی بگذرد.
-- موج ، Jun 20, 2010خامنه ای را با شريعتی مقايسه کردن بی احترامی به دکتر و دوستداران ايشان است.
آقای سروش آيا فقه و فلسفه جلو شما را از آمر تصفيه های خونين دانشگاها گرفت.
یک نفر از این مارکسیست های دیروز که امروز نقاب سکولاریسم زده اند با حفظ محتوای مارکسیستی روسی و حتا نمیخواهند اشتباهات ترکمن صحرا و کردستان و حمایت از رژیم مذهبی ضد امپریالیست را نفی و نقد کنند بپرسد
-- hagh ba soroush ، Jun 21, 2010چرا با مفاهیمی که در همه دنیا جا افتاده و همه آنرا به یک شکل میشناسند بازی میکنید تا ان را با ایدیولوژی مارکسیستی وفق دهید ؟
همه دنیا میداند سکولاریسم به معنی عدم دخالت مذهب و ایدیولوژی ( از جمله مارکسیسم ) در حکومت است . دولت نه به دین مردم کاری دارد نه به اتاق خواب آنها . همه مردم از سرمایه دار تا کارگر ، از مذهبی تا مارکسیست ، از هوادار جمهوری تا پادشاهی ، از ترک و کرد تا فارس و بلوچ ، از سیاه تا سفید ، از زن تا مرد ، ....در مقابل قانون که مصوب نمایندگان ملت است مساوی هستند . دولت نه ارزش های خاصی را تحمیل میکند نه دین خاصی را نه نژاد خاصی را نه جنسیت خاصی را .
پس سکولاریسم با مارکسیسم همانقدر مغایر است که با دین .
پس اگر حکومت مذهبی باید برود حکومت مارکسیستی نباید بیاید !
بیخود فدایی توده ایها نقاب جدید نزنند .
شما باید از مردم بیش از اصلاح طلبان عذر بخواهید . چون آنها اشتباه کردند شما کاسه داغتر از اش شدید و مانع شدید آنها چهره کریه خود را در آیینه حقیقت ببینند . چون شما آیینه را با رنگ مقدس ضد امپریالیستی و ضد امریکا و اسرائیل رنگ کردید .
شما از بد ترین جناح های حکومت دفاع کردید
از خلخالی و جلال الدین فارسی در مقابل بنی صدر و بازرگان
از موسوی و بهزاد نبوی در مقابل خاتمی و نوری و کروبی
شما تیغ ملا ها را در مقابل مجاهدین و سلطنت طلبان و لیبرال ها و ملی ها تیز کردید
شما باید عذر خواهی کنید . فقط فرخ عذر خواهی کرد . ا و را هم کافر میدانید .
آفرين و درود بر اين قلم زرنگار و وجدان بيدار .
-- بدون نام ، Jun 21, 2010من هم نفهمیدم چرا خامنه ای رو با شریعتی مقایسه کرد؟ اون هم یجوری که بخواد شریعتی رو هم یه جورایی بکوبه!!!!!!!
-- بدون نام ، Jun 21, 2010دل انگیز بود و کوبنده!
-- بدون نام ، Jun 21, 2010بی فضیلت و بی ایمان بودم. نصیحت شما را به آقای خامنه ای خواندم واز اینکه نلرزیدید، به گناه ناکرده شما در انقلاب فرهنگیِ سترگ کور شدم.
آیا اکنون با آدم خود آسوده زندگی خواهم کرد؟
حوا
آقا یا خانم حق با سروش
حکومت سکولار ابتدا از کسانی مثل حسین حاج فرج دباغ یا بقول شما عبدالکریم سروش گریبان خواهد چسبید که عطر محمدی را به ایران و دانشگاهها آوردند ؛ حکومت سکولار یعنی شروع دموکراسی یعنی احترام به عقیده مردم نه فشار در تزریق آن
-- علی ، Jun 21, 2010حال یکی بیا این شریعتی مداران را بگیره تمام شد رفت دین شما رو در ایران جم میکنیم و میفرستیم هماجا که امده بود و شماها را هم دنبلش یعنی سرزمین اجدادتان عربستان
-- بدون نام ، Jun 22, 2010گفت این گلیم خویش به در می برد ز موج---- وان سعی می کند که بگیرد غریق را.
اقای سروش ، خیلی حرف ها با شما دارم، ولی تا وقتی که هنوز مسلسل در دست شما و خدا و محمد وسربازان مودب و باشرف امام زمان شماست، این حرف ها می ماند برای وقتی که این مسلسلها را از دست شماها گرفته باشند. حالا این ها نه فقط سهم شما را از این شتر قربانی نمی دهند، به شخص شما رسیده اند و مرتدتان هم کرده اند و شما صدای تان درامده. دارید گلیم خودتان را از اب می کشید. عذر خواهی سال گذشته شما بابت جنایت وحشتناک تان در اول این حکومت در مساله دردناک بستن دانشگاه ها ی کشور و تعطیل عقل و شعور و خفه کردن صدای ایرانیان به مدت چند سال ، خطاب به "" خدا "" بود، نه خطاب "ملت ایران" ، که قربانی تصمیم و عمل پلید شما و خدای جنایتکارتان شدند. خدا که اسیبی ندید که از او عذر خواستید. خدا عملا گردنش هم کلفت تر شد.
و اما بعد. این از متنی است که هفته گذشته در مورد دیگری در مورد اقای گنجی نوشتم و به درد شما هم می خورد :
""""" اکنون هم، من تحول بی نظیر اما کاملا قابل انتظاری را که در یک ماه اخیر در اقای اکبر گنجی می بینم به فال خوش می گیرم ، و مقاله ای در عنوان "دگردیسی زیبای اقای گنجی "" در باره ان خواهم نوشت.
ایشان در مدت چند سال خارج بودن ""ادم"" شد و پروانه بسیار زیبا و ازادی پس از این متاموفورسیسف در برخورد با فرهنگ و تفکر روشنگر غرب ( که نه فقط فرهنگ غرب، که به تعبیر ان استاد فرزانه ""فرهنگ جهانی"" است ) از پیـله ایشان بیرون امد و دیگر دارد یک متفکر روشنفکر می شود و مصلح انسانی . می توان امید وار بود که روشنفکران دینی فعلی دیگر هم مثل اقای سروش و اقای کدیور و شبستری و اقای موسوی سبز خودمان و اقایان بسیاری که صاحب شعورند ولی هنوز در توهمات "" اسلام خوب و انسانی "" علی شریعتی و ال احمد و بازرگان هستند هم در برخورد با فرهنگ جهانی ( چون خوشبختانه خیلی هاشان الان در غرب هستند و دکتر هستند، )" ادم" هم بشوند و دگردیسی پیدا کنند. """""
واما داستان نطق ها و گفته های یک سال اخیر اقای خامنه ای برای ایرانیان و اینده این کشور بی نهایت ارزنده است و فقط به دو نطق ایشان و نتایج حاصل از ان ها که در جاهای دیگر اورده ام اشاره می کنم: """""""
1)- پس از در نطق 29 خرداد88 ایشان، واقعه بسیار عظمیی رخ داد :
در ان روز ایت الله خامنه ای به نیابت از طرف خدا دستور کشتار، خفقان ، استبداد مطلق، و جنایت و تجاوز جنسی نسبت به مردم ایران را در نطق فصل الخطاب خود صادر کرد و اسلا م واقعی و راستین ، و رل خودش و خدا را در زندگی ایرانیان نشان داد.
و در نتیجه اتفاق مبارک و فرخنده ای افتاد که برای مردم ایران به قیمت جان چند صد نفر و شکنجه و تجاوز و زندان و بی خانمان شدن چند هزار نفر تا امروز تمام شذه است، ولی در عوض سر اغاز بزرگترین تجربه تاریخی در ایران و نتیجه گیری امروز زنان ، مردان و جوانان ایران است که اسلام نجس و کثیف است و خدا هم دروغ پلیدی بیش نیست. پس از این نطق سرنوشت ساز ایشان و دستورات خدا یشان که توسط ایشان ابلاغ شد ، """در 29 خرداد88، خدا در ایران مــّرد"""
-------
2)- """اسلام با زور شمشیر و قتل و جنایت و چپاول اشاعه پیدا کرد و دنیا را گرفت"" --"امام خامنه ای" در 14 خرداد 1389---
تا امروز ما 1000 سال است که می گفتیم اسلام به زور شمشیر ایران را گرفت و علما انکار می کردند و می گفتند با محبت و ایده الوژی قو ی و استدلال و ایمان قلبی ایرانیان بود که گرایش به اسلام داشتند. اکنون خامنه ای در رسانه های دولتی ایرن رسما از سر بریدن 700 یهودی اسیر توسط محمد و سر بریدن همه خوارج توسط علی می گوید ( البته ایشان از جنایات علیه ایران و کشتار های ایرانیان (عجم و زرتشتی و یهود و مجوس و گبر ) توسط شخص علی و به دستور او چیزی نمی گوید، فقط ""علی جانم علی جانم "" تا بحال برای ایرانیان غافل خوانده اند) ، و حالا اقای خامنه ای و مصباح و یزدی و حسینیان و طائب و بقیه ایت الله ها و جج اسلام و امثال این وزرا و رئیس جمهور و فرمانداران و سرداران بر سر قدرت رسما دارند اسلام شخص پیامبر را در ایران پیاده می کنند.
ایت الله خامنه ای وقتی در این نطق 14 خرداد 1389 خود اعلام کردند که اسلام توسط محمد با جنایت و شمشیر و کشتار انسان ها و غارت _ که ایشان این اخری را دیگر فاکتور گرفتنند ، ولی اصل قدرت محمد در چپاول اموال یهودیان بود _ بر سر کار امد و دنیای متمدن ان روز را گرفت . ( تمام جنایات محمد پس از به قدرت رسیدن وی در 10 سال اخر حیات ایشان بود، بر انسان های شریف و صاحب شعوری که زیر بار مطالب دینی ادعایی وی و زور گویی های خدای نادیده و غیر موثر در زندگی افراد و شخص محمد نمی رفتند، یا دین شان یهودی یا زرتشتی بود، یا در زمانی که محمد در قدرت نبود و ابراز مظلومیت و الطاف الهی میکرد و به همه محبت می کرد و تملق می گفت و ایات لطیف مکی را صادر می فرمود که مثلا ""لا اکراه فی الدین"" و ""الرحمن الرحیم""__ به مدت 53 سال، تا رفتنش به مدینه و کمک یهودیان به او __ و از ان به بعد بود که ماهیت واقعی خود را نشان داد و و شروع کرد با کسانی که قبلا به محمد گفته بودند که ""عقیم است و فاطمه نادختری اوست"" ، یا ""مصروع است و دیوانه"" ، و ""شاعر است و قصه های کتاب تورات را نقل می کند."" تسویه حساب کردن.
و از ان به بعد ، پس از قدرت گرفتن وی و قلع و قمع همه، دیگر ایات نازل شده مدنی خشن غیر انسانی و و جنایت بار بود و قساوت و پلیدی موج می زد. برای شخص ایشان که کشتار و جنایات و زن باره گی و الواطی و اغفال و قـُر زدن زن ِ پسر ِ خودش و زنا با کنیز ِ زن ِ دیگرش و "فتبارک الله احسن الخالقین"، برای زن ها و دختران مورد تصاحب ایشان بود ، و البته برای بقیه مردم و امت اسلام و کشورهای متصرفه و چپاول شده و کلیه مردها، و همه زن و بچه های معصوم ِ مورد تجاوز و به اسارت و کنیزی اراذل عرب گرفته شده ، دیگر فقط و فقط ::: ""قتـل"" و ""قتـل"" و ""قتـل""" ( بکـّشید و بکـّشید و بکـّشید ) بود..
و امروز هم اقای خامنه ای دارد اعلام می کند که دارد دقیقا راه پیامبر اسلام را می رود و تمام جنایاتش توجیه اسلامی دارد، و اسلام رسما همین بوده و همین خواهد بود، و حکومت (( جمهوری )) اسلامی در ایران مطلقا چیز دیگری نیست و جمهوری و قانون اساسی و 70 ملیون مردم غیر خودی و حقوق بشر و انسان بودن و همه این جور بچه بازی ها (( حتی در کلمه و به عنوان گول زنک و حفظ ظاهر هم شده )) بزودی شرشان کنده می شود.
راستی، صحبت از چپاول و غارت اموال شد، تکلیف زمین های مدینه که توسط محمد با زور از صاحبان ان که یهودیان بودند دزدیده شده بود حالا چه می شود. چه موقع قرار است ان شهر و مزارع اطراف را در عوض فلسطین اشغالی به یهودیان اسرائیل برگردانیم ؟؟ باغ فدک را که محمد به فاطمه بخشیده بود چه ماجرای دزدی و غیر معمولی پشت اش بود که پس از محمد هیچ کس حقانیت این هبه توسط محمد به فاطمه را قبول نکرد و از فاطمه ( علیرغم وجود گردن کلفت شوهرش علی شمشیر کش و قداره بند) ان را پس گرفتند، و ده ها و ده ها مطلب مشابه فقط در مورد اعمال ناشایست و سوء استفاده های مالی و جنسی و زن بارگی محمد.
-- محفوظ ، Jun 22, 2010و جالب این که فاطمه تا اخر عمر کوتاهش هر روز و هر شب چه نفرین ها ناله ها که نکرد برای این زمین و مال و ثروت ، که تاریخ پر است، و علما ی تشیع هم هر روز سر منبر ها می گویند، و شرم نمی کنند از این همه وقاحت و مال دوستی خاندان مزبور ( علی هم زورش نرسید پس بگیرد، فرصت هم نداشت، ایشان مشغول سر بریدن هزاران هزار از مردم بود) . و حالا فاطمه چه عفیفه و چه شخص شریفی شده در کل تشیع ( که در حقیقت اگر فاطمه ان طور که اعراب ِ ان روز می گفتند "" فاطمه نادختری پیامبر باشد و محمد عقیم و ابتر بوده""" ، ، دیگر شیعه و امامان 11 گانه و امام زمان 4 ساله تان ربطی و نسبتی با محمد پیدا نمی کند و من در اوردی کامل تر ، می شود و دروغ مطلق تر.)
""""""". پایان .
کامنت گذار با نام محفوظ، من فکر کنم شما از دو حالت خارج نیستی یا از برادران گمنام وزارت اطلاعات ایران هستی که با دادن آدرس غلط، برای حکومت ضد اسلامی خامنهای طرفدار بسازند یا هم ادم سادهای هستی که تحت تاثیر شبکه پارس و سخنان بی منطق و بدون مدرک بهرام مشیری قرار داری.خودت هم کمی فکر کن ببین چرا ما ایرانیان اسلام را پذیرفتیم فقط بدرستی راه اسلام بوده است. در هر صورت برای شما متاسفم.
-- sasan ، Jun 22, 2010