خانه > گزارش ويژه > ایران > گفتوگوی موسوی با نیروهای دگراندیش | |||
گفتوگوی موسوی با نیروهای دگراندیشمریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comروز سه شنبه، ۲۵ خرداد ماه سال جاری، انتشار هجدهمین بیانیهی میرحسین موسوی، یکی از رهبران جنبش سبز در ایران، بحثهای تازهای را در محافل سیاسی برانگیخت.
نیروهای نزدیک به آقای موسوی در جنبش سبز، از این بیانیه استقبال کردند، اما ببینیم نیروهای سیاسی در طیف اپوزیسیون سکولار ایران آن را چگونه دیدهاند و در چه مواردی آن را تأیید یا نقد میکنند. در همین زمینه، آقایان بیژن حکمت از مسئولان جمهوریخواهان ملی ایران در فرانسه، و همچنین فواد تابان، فعال و تحلیلگر سیاسی چپ و سردبیر نشریهی اینترنتی «اخبار روز» تحلیلهایی دارند. بحث را با آقای بیژن حکمت آغاز کردهام: آقای حکمت! بیانیهی هیجدهم آقای موسوی یا بیانیهی راهبردی جنبش سبز منتشر شده است. پیش از هرچیز، آیا با این تعابیر موافقید؟ نه فکر نمیکنم. این بیانیه بیشتر به منشور یک حزب سیاسی شبیه است و اگر هم دقت کرده باشید، خطاب به یاران راه سبز امید نگاشته شده است و اساساً بر هویتیابی تکیه میکند. در بیانیههای پیشین آقای موسوی، مطالبات دموکراتیک پیش کشیده میشد.
بهویژه در بیانیهی هفدهم، هدف راهبردی جنبش سبز را انتخابات آزاد اعلام میکرد تا شرکت همهی ملت را، علیرغم تفاوت در آرا و اندیشهها، تضمین کند. در نتیجه گرایشهای سیاسی با هویتهای مختلف میتوانستند از این بیانیهها و از این خواستههای دموکراتیک پشتیبانی کنند، ولی در این منشور سخن از هویت ویژهای است. شاید تعبیر هویتیابی درست نباشد. چون در متن بیانیه دقیقاً این عبارت آمده: «این بیانیه در جهت تقویت هویت مشترک جنبش سبز تهیه شده است.» هویتیابی، مسئلهی خیلی مهمی در یک حرکت سیاسی است. جنبش سبز، جنبشی متکثر با هویتهای متفاوت است و نمیشود گفت که هویت ویژهای دارد. این هویتهای متفاوت هستند که وجوه مشترکی با همدیگر دارند و آن دموکراسیخواهی است که درجاتش با همدیگر فرق میکند. همین دموکراسیخواهی میتواند یک هویت مشترک باشد! دموکراسیخواهی هویت نیست. چون شما میتوانید عضو یک حزب اسلامی، سوسیالیست و یا لیبرال باشید - که هویت شما را عضویت در هرکدام از این احزاب تشکیل میدهد - و در عین حال میتوانید خواهان دموکراسی باشید. شما هویتهای اجتماعی و فرهنگی و ایدئولوژیک متفاوتی با همدیگر دارید، ولیکن خواست مشترکی دارید که دموکراسیسازی و دموکراسیخواهی است. آیا میتوانم اینطور نتیجه بگیرم که شما با آغاز این بیانیه که تاکید بر تقویت هویت مشترک جنبش سبز دارد، مخالفید؟ چون شما معتقدید که جنبش سبز هویت مشترک ندارد، بلکه جنبههای مشترک دارد. حرفتان کاملاً درست است. وقتی آقای موسوی میگوید با بدنهی اجتماعی هیچ نیرویی تقابل و تعارضی ندارد، آیا میشود گفت که این هویت مشترک را حداقلی میگیرد و همه میتوانند با آن هویت اجتماعی و ویژهای که شما اشاره میکنید، در این جنبش حضور داشته باشند؟ بسیار درست است. ولی بهنظر من در اینجا باید به نکتهای توجه کرد: آقای موسوی میتوانند برنامه و اصولی را برای هویتبخشی به طرفدارانشان، به کسانی که در چهارچوب راه سبز امید قرار میگیرند، پیش بکشند و از آن دیدگاه بگویند که ما تعارضی با دیگران نداریم و میتوانیم با آنها و کسانی که هویتهای دیگری دارند همکاری کنیم. ولی وقتی قرار است تعریفی از هویت همهی جنبش سبز به دست داده شود، نوعی تداخل به چشم میخورد. به این معنا که وقتی گفته میشود «جنبش سبز، جنبش ایرانیـ اسلامی است»، ضرورتاً همهی گرایشات دموکراتیک خود را در این تعریف پیدا نمیکنند. یا وقتی سخن از مفهومی مانند «نظام عقلانیت توحیدی» میرود، دست کم برای بسیاری از دمکراتهای ایرانی یا سکولار- دمکراتهای ایرانی، نمیتواند مورد قبول باشد. وقتی ایشان بر تکثر تأکید میکند، آیا ایرانی- اسلامی را نمیشود به معنای ایرانی یا اسلامی و یا هردو فهمید؟ وقتی در بیانیه مطرح میشود ایرانیـ اسلامی، کاملاً روشن است که ایشان به گذشتهی جنبشهای سیاسی قبلی تکیه میکنند و این که بههرحال همهی اینها در بطن نوعی امتزاج از ایرانیت و اسلامیت پیش رفته است. در صورتی که ما میدانیم در صدسال گذشته، جنبشهایی هم در ایران وجود داشتهاند که کاملاً بر جدایی دین از دولت تکیه میکردند و جنبهی اسلامی در اصول و منشورشان وجود نداشته است. ممکن است نمونههایی از آن را نام ببرید؟ در جنبش ملی شدن صنعت نفت یا در روند حرکت جبههی ملی میتوانید این مسئله را ببینید. یا گرایشات دموکراتیکی که در سیسال گذشته بهوجود آمدهاند، بههیچوجه روی جنبهی اسلامی تکیه نمیکنند و دیدگاه و جهانبینیشان اصولاً از دیدگاه و جهانبینی دینی کاملاً متمایز است. ولی بههرحال اینها نباید باعث شوند که نکات بسیار مثبتی را که در این بیانیه هست نبینیم؛ مانند پرهیز از تقید مردم به مرام، مسلک و رویهای خاص، یا تأکید مجدد بر اصلاحپذیربودن قانون اساسی و یا استقلال نهادهای دینی و روحانی از دولت که میتواند گامی در جهت جدایی دین از دولت باشد. ولی آشکار است که استقلال هنوز به معنای جدایی نیست. بههرحال احساس من این است که این منشور با بیانیههای قبلی آقای موسوی بهکلی متفاوت است. آنها راهبردهایی برای مجموعهی جنبش سبز بودند. یعنی صرف نظر از دیدگاههای ویژهای که خودشان داشتند، در عین حال راهحلهای پراکتیک و عملی را در مقابل جنبش سبز مینهادند که برای همه با هر گرایش و با هر دیدی بود. در صورتی که اینجا تأکید بر هویت و هویتیابی، بیشتر به سمت یک جنبش یا یک حرکت سیاسی میرود که قرار است متمایز از دیگران باشد. بههمین دلیل هم اسم منشور به خود گرفته است و دیگر بیانیهای راهبردی و سیاسی و مطالباتی نیست. فواد تابان در سرمقالهی امروز نشریهی اخبار روز، تحت عنوان «بیانیهی هجده موسوی به سوی انسجام بیشتر جنبش سبز»، آورده است که این بیانیه، یکی از محکمترین و مؤثرترین بیانیههای او است. این استحکام و تأثیر را او در کجا میبیند: «محکمترین»، اشاره به شرایطی است که ما الان در آن قرار داریم و مجموعه فشارهایی که بهخصوص در یکی دوماه اخیر بر آقای موسوی و دیگران آمده تا آنها را وادار به عقبنشینی کند. در واقع آقای موسوی دراین بیانیه اعلام کرده که در برابر این فشارها نه تنها عقب نمینشیند، بلکه صراحت بیشتری به خواستهای خودش داده. از این نظر فکر میکنم که بیانیهی محکمی است.
مؤثرتر بودنش را هم اینطور میتوانم بیان کنم که بههرحال این بیانیه، حاصل یکسال تجربهای است که از نگاه آقای موسوی بعد از جنبش سبز مطرح شده است. در مجموع میتوان گفت این بیانیه، برنامهی جامعی است که ایشان ارائه دادهاند و به نظر من حاوی نکات مهمی است. از جمله این که سعی کردهاند با نیروهای خارج از هواداران سنتی خودشان، با نیروهای سکولار و دگراندیش تماس برقرار کنند. از این نظر من فکر میکنم این بیانیه میتواند مؤثر باشد و راه را به سمت همکاری بیشتر باز کند. یکی از مهمترین قسمتهای بیانیه که در سرمقالهی اخبار روز نیز روی آن تأکید کردهاید و مورد تاییدتان قرار گرفته، برخوردی است که بیانیه با منافع طبقات فرودست جامعه دارد و به ویژه تأکید آن بر جنبش کارگری است. آیا این نگاه چپ شما بهعنوان یک فعال و تحلیلگر سیاسی نیست که همواره با مسئلهی مبارزهی طبقاتی بهتر رابطه برقرار میکند؟ بهویژه که آقای موسوی از آغاز، گاه بهخاطر نگاه چپی که گفته میشد به اقتصاد دارد، مورد انتقاد قرار میگرفت. نگاه چپ به اقتصاد؟! البته نمیدانم آقای موسوی دقیقاً چه برنامهی اقتصادیای را میخواهند ارائه دهند. ولی در بیانیهی اخیر آقای موسوی، نگاه به مسئلهی عدالت اجتماعی مطرح است و نیروهای چپ نیز معمولاً روی این مسئله حساسیت دارند. من فکر میکنم جنبش دموکراتیک در ایران وقتی میتواند موفق شود که بتواند این دو خواستهی اساسی، یعنی دموکراسی و عدالت اجتماعی را در کنار همدیگر پیش ببرد. تأکیداتی که آقای موسوی در چندماههی اخیر روی این موضوع کردهاند، تأکیدات مثبتی بوده است و کمک میکند که نیروهای اجتماعی وسیعتری را وارد جنبش کند. از این حیث، بهنظر من مثبت است. آیا این، تصویری از اتحاد سیاسی بین چپهای طبقاتی و چپهای مذهبی در اوایل انقلاب یا حتی پیش از انقلاب را تداعی نمیکند؟ فکر میکنم اینجا بحث گرایشهای سیاسی، در درجهی اول، مطرح نیست. آنچه من روی آن تأکید کردم، بیشتر بحث اتحاد نیروهای اجتماعی است. این فکر که طبقهی متوسط در ایران قادر است بدون اتحاد با نیروهای زحمتکش، دموکراسی را در ایران برقرار کند، متاسفانه در مرحلهای بر جنبش سبز کاملاً غلبه پیدا کرده بود و امروز هنوزهم اثراتش را میبینیم. اما طبقهی متوسط در ایران چنین تواناییای را ندارد. ما در هر شرایطی که بخواهیم گامهای مؤثری بهطرف دموکراسی و به دنبال آن، عدالت اجتماعی، برداریم، احتیاج به همکاریهای طبقاتی و اتحاد طبقاتی داریم. این موضوع را باید فراتر از گرایشهای سیاسی موسوم به چپ یا میانه دید که میتوانند الزاماً بازتاب خودشان را همیشه در این طبقات اجتماعی نیز پیدا نکنند. فکر میکنم آقای موسوی بعد از ۲۲بهمن که با یک ناکامی برای جنبش سبز مقارن بود، بیشتر متوجه این مسئله شده و روی آن تأکید کرده است. این تأکید بهنظر من مثبت است و بیشتر هم باید بشود. من البته یکی از وظایف فعالان چپ را این میدانم که بتوانند خواستههای مستقیم طبقات زحمتکش، طبقهی کارگر را در این جنبش مطرح کنند و بدینترتیب سعی کنند که این نیروی اجتماعی بهطور فعالتر و به صورت یک طبقه وارد این جنبش شود. نکتهی دیگری که در این بیانیه مورد تأیید شما هم قرار گرفته، این است که آقای موسوی میگوید این حرف آخر نیست و نکات تازهتر و انتقادی میتوانند به آن اضافه شوند. شما در مقام نیرویی که اندیشهای متفاوت و طرحهای دیگری نیز دارید، چه تغییراتی را در این بیانیه لازم میبینید؟ همانطور که خود آقای موسوی هم گفته است، این منشور از یک فکر معین برمیخیزد. این فکر معین در جاهای بسیاری مورد انتقاد افکار و اندیشههای دیگری است که در این جنبش مشارکت دارند. نمونههای برجستهاش این است که آقای موسوی هنوز تلاشش این است که جمهوری اسلامی را با آن تعبیری که خودش میداند، در جامعهی ما مستقر کند. در حالی که ما میدانیم که یک گرایش نیرومند در جامعهی ما هست که خواهان جدایی دین از دولت و استقرار یک جمهوری لائیک در ایران است. این یکی از مهمترین موارد اختلاف است. مسئلهی قانون اساسی مطرح میشود که باز آقای موسوی گفتهاش این است که این قانون اساسی بهطور کامل اجرا شود. پرسشی که میتوان در برابر ایشان قرار داد این است که چرا ما باید به اصول و مواد مختلفی تن بدهیم که به تأیید خودشان در این قانون اساسی وجود دارد و حقوق مردم را زایل میکند؟ اینها مواردی هستند که اگر نظر من را بپرسید، در این موارد این منشور باید اصلاح و جنبههای متناقض خواستهها با آن اهداف برطرف شود. فرض کنیم شما در جایگاه آقای موسوی باشید و در همین مرحله از مبارزه، برخی از مواد قانون اساسی مورد انتقادتان باشد و خواهان کنارگذاشتن آنها باشید. فکر میکنید این عملی است و شما میتوانستید در فضای فعلی مبارزه، نسبت به تحقق خواستتان اقدام کنید؟ یک بحث، بحث عملیبودن است. بسیاری از مطالب دیگری هم که آقای موسوی در این بیانیه مطرح کردهاند، شاید در لحظه ما نتوانیم عملی کنیم، ولی بههرحال برای عملی کردن هر خواسته و مطالبهای باید مقدمهچینی کرد، کار کرد و آگاهی را به درون جامعه برد تا بشود زمینههای تحققاش ایجاد کرد. در مورد قانون اساسی هم همین است؛ باید در جهت آن کار آگاهانه کرد که این قانون اساسی متناقض است و با این قانون اساسی ما به دموکراسی نخواهیم رسید. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|