تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با حسین لاجوردی و محمدعلی عمویی درباره‌ی لغو راهپیمایی ۲۲ خرداد، از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی

سالگرد انتخابات و لغو تظاهرات

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

فرارسیدن هر مناسبت و روز تاریخی‌ طی یک‏ساله‏ی اخیر، فرصتی برای معترضان به نتیجه‏‌ی انتخابات بوده است تا حضور و اعتراض خود را بار دیگر اثبات کنند.

Download it Here!

بیست و دوم خرداد، سالگرد دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری نیز بیش از هرچیز، فرصتی برای انجام یک راهپیمایی اعتراضی ارزیابی می‏شد، اما راهپیمایی گسترده‏ای که مطلوب همه‏ی گروه‏های اپوزیسیون، منتقدین و مخالفان حکومت باشد، برگزار نشد.

آقایان کروبی و موسوی که در مجموع رهبری حرکت‏های پس از انتخابات را بر عهده داشته‏اند، از وزارت کشور جمهوری اسلامی تقاضای مجوز برای این راهپیمایی کرده و پاسخ منفی گرفته بودند. به همین علت، دو روز پیش از فرارسیدن ۲۲ خرداد، طی انتشار بیانیه‌ای به‌دلیل «حفظ جان و مال مردم»، راهپیمایی را لغو کردند.

این تصمیم در برخی محافل اپوزیسیون، به‏ویژه در خارج از کشور، با مخالفت روبه‌رو شد و آقایان کروبی و موسوی از این بابت مورد انتقاد قرار گرفتند. ازجمله آقای حسین لاجوردی، مدیر «انجمن پژوهشگران ایران در پاریس.»

از سوی دیگر، چهره‏ای مانند محمدعلی عمویی، فعال سیاسی چپ که سابقه‏ی بیش از ۳۵ سال زندان را در کارنامه‏ی خود دارد، این حرکت را در مجموع درست ارزیابی می‏کند.

آقای حسین لاجوردی، در ارزیابی تصمیم آقایان کروبی و موسوی برای لغو راهپیمایی ۲۲ خرداد می‏گوید:

تصمیم آقایان موسوی و کروبی ممکن است به‌عنوان دو شخصیت جمهوری اسلامی که طی این ۳۰ سال در درون این نظام بوده‏‌اند، تصمیم صحیحی بوده باشد. ولی به‌عنوان تصمیم یک رهبر برای فکری که جامعه را بتواند به حرکت دربیاورد، بدون ‏تردید تصمیم نادرستی است. چرا که به این ترتیب جامعه را متوقف می‏کنند و اجازه نمی‏دهند جامعه تفکر خود را که در نهایت سرنگونی جمهوری اسلامی است، به‏پیش ببرد.

اگر تصمیم جامعه سرنگونی است، چرا براساس حرف آقایان کروبی و موسوی توقف می‏کند؟ اگر هدف آنها چیزی جدا از تصمیم آقایان کروبی و موسوی است چرا خودشان این اقدام را نمی‏کنند و به خیابان نمی‏آیند؟

در نظرسنجی‏ که انجمن پژوهشگران ایران انجام داده و نتایج آن دیروز منتشر شده است، آقایان موسوی و کروبی بهانه‏ی مردم هستند برای این که بتوانند از شر جمهوری اسلامی نجات پیدا کنند. بحث این نیست که به‏دنبال آقایان موسوی و کروبی بروند و جمهوری اسلامی را زنده نگاه دارند.


حسین لاجوردی

موقعیت سرکوبی که در حکومت به‏وجود آمده، بهانه‏ای می‏خواهد. یک سال گذشته این بهانه را به‏دست مردم داده است. بسیار طبیعی است که وقتی دست خالی باشند، وقتی که رهبران‏شان که در همین یک سال به‏وجود آمده‏اند، نتوانند هدایت و حمایت کنند، بدون تردید کسی جلوی گلوله نخواهد رفت. عقل سلیم چنین کاری را انجام نمی‏دهد.

آیا همین عقل سلیم و این که مردم جلوی گلوله قرار نگیرند، باعث لغو تظاهرات از سوی آقایان موسوی و کروبی نشده است؟ استدلال این دو نیز بعد از این که نتوانستند مجوزی برای راهپیمایی بگیرند، حفظ جان و مال مردم بود.

متأسفم از این که طی یک سال گذشته تعداد زیادی از مردم کشته شده‏اند و تعداد زیادی مورد خشونت، تجاوز و سرکوب قرار گرفته‏اند، اما به‏هرحال آزادی بی‏بها نیست.

مسئله این است که وقتی رهبری یک حرکت، خصوصیات و مشخصات یک رهبر را دارد، لازم نیست از هیچ‏‏کس اجازه بگیرد. در هیچ‏کجای دنیا، در جنبش‏های آزادی‏خواهانه‏ی مردم، رهبر نیامده اجازه بگیرد و بگوید که اگر اجازه ندادند، من کاری انجام نمی‏دهم. می‏توانند آن را به مردم محول کنند و دست کم در این زمینه صحبتی نکنند.

وقتی بحث برعهده گرفتن مسئولیت جان و مال مردم به‏میان می‏آید، بهتر است به یک سال گذشته نگاه کنیم و بپرسیم که چرا در یک سال گذشته این مسئولیت را برعهده نگرفتند. در سال گذشته نزدیک به ۱۰۰ نفر کشته شدند. ایستادگی آقای موسوی و آقای کروبی در سه ماه اولیه، باعث شد این تعداد کشته شوند. چرا مسئولیت را در آن‏جا برعهده نگرفتند؟

وقتی مردم به خیابان می‏آیند، جلوی گلوله قرار می‏گیرند و کسانی هم که فراخوان داده‏اند، قدرت حمایت از آنها را ندارند، مسئولیت را چه کسی برعهده می‏گیرد؟ اگر بر فرض شما این فراخوان را می‏دادید و از شما پرسیده می‏شد که هزینه‏ی این فراخوان را چه کسانی باید بپردازند، چه پاسخی می‏دادید؟

بدون تردید هزینه‏ی فراخوان رهبری را، در هرکجای دنیا، همیشه مردم می‏پردازند. ولی در پاسخ به سئوال شما که اگر من بودم چه می‏کردم؟ باید بگویم در این حالت، من به‌عنوان یک رهبر، مسئله را با حکومتی که یک حکومت دیکتاتوری است و باید مردم از شرش راحت شوند، مشخص می‏کردم و می‏ایستادم. در تمام دنیا همین‏طور است.

منتها آقای موسوی و آقای کروبی در جایگاه رهبری نه بوده‏اند، نه هستند و نه خواهند بود. برای این که آن‏ها خود جزئی از جمهوری اسلامی هستند. اگر جمهوری اسلامی نباشد، نه آقای کروبی، نه آقای موسوی، نه آقای خاتمی و نه آقای رفسنجانی، هیچ‏کدام دیگر هویتی ندارند.

هویت همه‏ی افراد جمهوری اسلامی، چه آنهایی که در حکومتند (اصول‏گرایان) و چه آنهایی که در مقابلند (اصلاح‏طلبان) همه از جمهوری اسلامی می‏آید. پس در نتیجه، هویت دوگانه‏ای نیست. بلکه هویتی یگانه، در دو بخش جداگانه است.

آقای محمدعلی عمویی با تاکید بر نقش آقایان کروبی و موسوی در نظام جمهوری اسلامی، تفسیر کاملاً متفاوتی از این تصمیم دارد:

مخالفت با موضع و نظرات آقایان موسوی و کروبی کار دشواری نیست. می‏شود شعارهای خیلی تند سر داد؛ می‏شود گفت که باید می‏آمدند، کشته هم می‏دادند، اشکالی ندارد. اهمیت جنبش چنین و چنان است و... ولی این مقداری از کنار گود صحبت کردن است.


محمدعلی عمویی

دشواری‏های کار معترضین تاکنون کم‏هزینه نبوده‏ است. الان هم همین موضع‏گیری، همین مخالفت با تدارک سرکوب و محکوم کردن اعدام بعضی از مخالفینی که اخیراً اتفاق افتاده، نمایشگر آن است که موضع آقایان در حد کسانی که قانون اساسی را قبول دارند، بسیار رادیکال و درست است.

آقای عمویی! این استدلال در میان مخالفین وجود دارد که مبارزه هزینه‏ دارد و نمی‏شود بهای آن را پرداخت نکرد. خود شما نیز از کسانی هستید که بیش‌تر عمر خود را در زندان به‏سر برده‏اید و برای تغییر وضعیت هزینه داده‏اید.

به گمان من، همه‏ی کسانی که به شکلی از اشکال مخالفت خود را چه در قالب بیانیه، چه با حضور در خیابان، چه به صورت مصاحبه، سخنرانی و... با دیکتاتوری نشان می‏دهند، همه هزینه می‏پردازند. منتها میزان این هزینه متفاوت است.

من تصور می‏کنم موضع این آقایان درست بوده که در قبال جان و مال معترضین احساس مسئولیت کرده‏اند. گو این‏که در امر رویارویی با انتخاباتی که از نظر آقایان مخدوش است و تقلبی در آن صورت گرفته، به‏‌هرحال تحمل هزینه‏هایی بیش از آن‏چه تاکنون اعمال شده، قابل پیش‏بینی است.

ولی با توجه به این که این آقایان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را با تمام ویژگی‏هایش قبول دارند، خود آنها از ارکان این رژیم بودند و در حال حاضر هم از این نظام چندان دور نیستند. بنابراین در حد مخالفت کردن و به مناسبت این که همان‏طور که در بیانیه‏ی آن‏ها منعکس شده بود، تدارکات وسیعی برای سرکوب معترضین دیده شده، احساس کردند بهتر است راهپیمایی نکنند برای این که جان و مال مردم محفوظ بماند.

باز دوباره تکرار می‏کنم: با توجه به این که این آقایان در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی حرکت می‏کنند. این را به‏خاطر داشته باشیم.

شما اگر در این موضع قرار می‏گرفتید، چه تصمیمی برای راهپیمایی دیروز می‏گرفتید؟

اگر من به‌جای آقایان بودم، از دعوت مردم به راهپیمایی خودداری می‏کردم و اشکال دیگری از اعتراض را پیشنهاد می‏کردم.

ممکن است در مورد اشکال دیگر اعتراض توضیح بدهید؟

می‏تواند دعوت به حضورهای پراکنده در میادین، و نه متمرکز و سردادن شعارهایی به صورت میتینگ‏های موضعی باشد.

در سال‏های فعالیت‏های پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، میتینگ‏های موضعی با حضور ۴۰ تا ۵۰ نفر در خیابان‏های تهران برگزار می‏شد. یک نفر چهارپایه‏ای جلوی سینما می‏گذاشت، بالای آن می‏رفت و شروع به گفتن اهم شعارها می‏کرد. ظرف سه یا چهار دقیقه نیروهای انتظامی سر می‏رسیدند و آن‏ها را متفرق می‏کردند. این‏ها پراکنده می‏شدند و حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ متر آن طرف‏تر مجدداً همین تظاهرات انجام می‏گرفت.

یعنی حضور و مخالفت بود، اما شکل معینی داشت. همین گفتن الله‌اکبر در شب‏های گذشته بر بام‏های تهران، یکی از این اشکال اعتراضی است.

این‏ها اشکال و راه‏های کم‏هزینه‏تری هستند که معترضین با برگزیدن آن‏ها، به‏هرحال حضور مستمر این جنبش را نشان می‏دهند.

من فقط می‏خواهم به یک نکته را اشاره کنم: دوستانی که این‏قدر علاقه به حضور معترضین در خیابان دارند، به محذورات و مشکلاتی که پرداخت‌کنندگان هزینه، یعنی کسانی که واقعاً ضرب و شتم را تحمل می‏کنند نیز توجه کنند. تحمل این هزینه‏ها هم حد و اندازه‏ای دارد. نباید در حد محو شدن معترضین و مأیوس شدن‏شان پیش رفت؛ آن‌هم با این دلیل که به‏هیچ‏وجه نمی‏شود حضور به‏هم رساند.

به گمان من، مبارزه اوج و فرودی دارد و حضور نیز اشکال گوناگونی دارد. چنان‏که معترضین توانستند در این ایام به اشکال گوناگون حضور خود را نشان بدهند.

مخالفین هم شاید از همین زاویه استدلال می‏کنند که مردم طی یک‌سال گذشته حضور داشته‏اند، اما دیروز نتوانستند حضور خود را اثبات کنند.

حتی در همین حوادث دیروز، به‏رغم تدارک بسیار وسیعی که توسط نیروهای مسلح با طیف گسترده‏ای در تمام میادین تهران و شهرستان‏ها تدارک دیده شده بود، عده‏ای دست به راهپیمایی زدند. عده‏ای شعارهایی در زمینه‏ی «رأی من کجاست» سردادند و حتی برخوردهایی هم انجام گرفت.

البته در سطح گسترده‏، وسیع و همه‏جانبه نبود، ولی این‏جا و آن‏جا، در میدان آزادی، در میدان انقلاب و در پاره‏ای شهرستان‏های دیگر این اعتراض‌ها رخ داد.

این دقیقاً به لحاظ طیف وسیع و گسترده‏ای است که در این جنبش اعتراضی وجود دارد. پاره‏ای با ملاحظات معین و رعایت برخی مبانی، پاره‏ای رادیکال‏تر و خواستار حضور بیش‌تر هستند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ازنظر من واقعا آقای لاجوردی کنار گود نشستند و میگن لنگش کن .اگر خودشون تو ایران بودند آیا اصلا به خیابون میرفتند؟از نظر من ارزیابی رهبران جنبش خیلی درست بوذ و خبر داشتند که با چه جونورهایی طرف هستند.و خیلی متاسفم که آقای لاجوردی هیچ شناختی از جامعه ایران ندارند.

-- fateme ، Jun 15, 2010

مبارزه سیاسی در ایران امروزدرست مثل حضور در میدان جنگ است. میدان جنگی که در یک سوی آن مردمی بی سلاح و مسالمت جو می کوشند قدم به قدم و با پرداخت هزینه ای قابل تحمل به پیروزی نزدیک شوند و در سوی دیگر لشگریانی تا بن دندان مسلح می کوشند آن ها را نابود کنند. در چنین شرایطی، یک فرمانده خردمند و مسئول هرگز فرمان حمله ای که بی تردید به قتل عام نیروهایش می انجامد صادر نمی کند. بلکه منتظر می ماند تا لشگریان حریف فرسوده شوند و به خواب روند و آنوقت فرمان حمله صادر کند. کسانی که موسوی و کروبی را به خاطر لغو راه پیمائی روز 22 خرداد سرزنش می کنند، باید کمی هم به این نکته فکر کنند که آیا اگر آن ها راه پیمائی را لغو نمی کردند، واقعا یک تطاهرات عظیم برپا می شد که بتوان آن را دلیلی بر قدرتمند بودن جنبش شمرد؟ چگونه؟ در شرایطی که تمام گذرگاه ها و میدان ها و چهاراه ها را پر از افراد مسلح آماده حمله کرده بودند، اصلا جویبارها می توانست به دریا بپیوندد؟

به نظر من، تصمیم آخر موسوی و کروبی درست بود، اما تصمیم اولشان برای درخواست مجوز راه پیمائی درست نبود. آن ها می دانستند که چنین مجوزی هرگز صادر نخواهد شد. پس باید مردم را به تظاهرات پراکنده دعوت می کردند. اشاره آقای عموئی به تظاهرات و میتینگ های پراکنده سال ها 1357 و 1356 کاملا درست است. جوانان در گوشه ای جمع می شدند، شعار می دادند و به محض آن که سر و کله نیروهای نطامی آشکار می شد، می گریختند و در جائی دیگر گرد می آمدند و به این صورت نیروهای سرکوبگر را خسته و ذلیل می کردند. جنبش فعلی باید تا آماده شدن شرایط برای حضور گسترده خیابانی از چنین روش هائی استفاده کند. یعنی جنگ و گریزی که بدون تلفات دشمن را فرسوده می کند تا لحظه تعیین سرنوشت توان مقابله با معترضان را نداشته باشند یا کمتر داشته باشند. روی این روش ایذائی و کم هزینه باید کار کرد. امیدوارم این صدا شنیده شود.

-- جواد طالعی ، Jun 15, 2010

ما کی می خواهیم این سفطه چندش آور را تمام کنیم؟ این چه شیوه زشت مغلطه گری است که بعضی ها از اکبر گنجی گرفته تا سحابی و حتا کیارستمی هر کدام در موضع دفاعی ازش استفاده می کنند؟ کنار گود نشستن چیه؟ کی کنار گوده کی نیست؟ مثلن کیارستمی چون توی ایران زندگی می کنه کنار گوده اما ما که سی ساله چه در خارج چه در داخل با رژیم جنایتکار مبارزه کرده ایم بیرون گود؟ یعنی چون ما حالا در بیرون از ایران زندگی می کنیم حتا حق ابراز نظر در مورد شیوه های مختلف مبارزه را نداریم؟ در مورد موسوی و لغو راهپیمایی هم حرف بر سر این است که اینها لغوش کردند اما چیزی جاش نگذاشتند. مثلن نگفتند بجاش مردم روی پشت بام ها الله اکبر بگویند. مردم را دوباره همینطوری وسط زمین و آسمان رها کردند. تقصیر این کار را من بیشتر به گردن موسوی می اندازم. این شیوه های ناصادقانه اوست. پیشتر هم چند بار دیگر همین کار را کرده بود. کروبی آدم صادقی ست. عوض شدنش هم واقعی ست. موسوی را نمی دانم. به نظر من خط امامی ها و اصلاح طلب ها دوباره در حال برنامه ریزی برای هدف های خودشانند. اینرا از لابلای مثلن اعترافات تاجزاده به اشتباهاتش می توان پی برد.

-- بدون نام ، Jun 17, 2010

اگر لغو نم ی شد و با این حجم سرکوب کم می امدند فاجعه بود. حرف اقای عمویی درسته

-- بدون نام ، Jun 17, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)