خانه > گزارش ويژه > در مجلس ایران > کدام راه حل؟ کدام توافق؟ | |||
کدام راه حل؟ کدام توافق؟مریم محمدیبروز اختلاف میان محمود احمدینژاد، به عنوان نخستین رئیس جمهور اصولگرا و مجلس منتسب به اصولگرایی، بهراحتی قابل پیشبینی نبود، اما امروز این واقعیت است که هیچ رئیس جمهوری به اندازهی احمدینژاد، با مجلس اختلاف نداشته است.
در پی شکایتهای علنی رئیس جمهور و رئیس مجلس از یکدیگر، انتشار نامههای سرگشاده و سرانجام ارسال نامهای از سوی محمود احمدینژاد به آیتالله خامنهای که در آن خواستار رفع موانع ایجاد شده از سوی مجلس در راه فعالیتهای دولت بود، کارگروهی مشترک از نمایندگان شورای نگهبان، مجلس و دولت تشکیل شد تا به این اختلافها رسیدگی کند. این کارگروه از اواخر اردیبهشتماه تا اوایل مهرماه جاری، جلساتی را تشکیل داد و روز شنبه ۲۹ آبان، عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگبهان، از جمعبندی نهایی تصمیمهای این گروه و ارسال آن به آیتالله علی خامنهای خبر داد.پایگاه اینترنتی نمایندگان اقلیت مجلس، انتقاداتی را نسبت به این پیشنهادات طرح کرده و گفته است که نمایندگان معتقدند پیشنهاد نمایندگان مجلس در این کارگروه مورد توجه قرار نگرفته است. این ایراد صحت داشته باشد یا نه، ولی این پرسش بهطور کلی مطرح است که آیا ماحصل این پیشنهادها، تحدید اختیارات مجلس خواهد بود یا نوعی برخورد میانجیگرانه و توأم با مماشات نسبت به هردو طرف؟این پرسش را با دکتر حسن فرشتیان، روحانی حقوقدان و پژوهشگر مسائل دینی مطرح کردهام. دکتر حسن فرشتیان: گمان میکنم بیشتر در رابطه با حل اختلافاتی باشد که اخیراً بین مجلس و ریاست جمهوری ایجاد شده است. ولی نمایندگان اقلیت مجلس اعتقاد دارند که اختیارات مجلس در مقابل ریاست جمهوری کمتر شده است. من فکر میکنم بهگونهای راه بینابینی درنظر گرفته شده تا اختلافاتی که در عمل، اجرای قوانین کنونی را مبتلابه میکند، محدود شود، اما اختیاراتی که مجلس در ارتباط با آنها محدود شده، شاید ارتباط کمتری با ریاست جمهوری دارد. موضوعاتی که مجلس محدود شده که وارد آنها نشود، موضوعات و اختیاراتی است که خارج از محدودهی ریاست جمهوری است. مانند اختیارات نهادهای تحت نظارت مقام رهبری یا نهادهای تحت نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام. اختیارات مجلس در این موارد محدود شده، ولی ارتباطی با ریاست جمهوری ندارد.در مورد آنچه با ریاست جمهوری و رابطهی بین ریاست جمهوری و مجلس ارتباط پیدا میکند، نوعی تعادل ایجاد شده است که اینها در عمل بتوانند کارشان را با هم ادامه بدهند. برخی فرصتهایی هم که در اختیار رئیس جمهور بوده، تغییر کرده است. مثلاً زمان ابلاغ مصوبات دولت به مجلس، از پنج روز به ۱۵ روز افزایش پیدا کرده است. این را چطور ارزیابی میکنید؟ فرصتهای بیشتری به رئیس جمهور داده شده است؛ ازجمله در مادهی قانون مدنی که به مهلت پنج روزه برمیگردد، به ایشان مهلت بیشتری داده شده و این مهلت تبدیل به ۱۵ روز شده است. یکی از مواردی که مورد انتقاد نمایندگان اقلیت مجلس قرار گرفته، پیشنهادی است که میگوید رئیس جمهور حق دارد به سایر قوا تذکر قانون اساسی بدهد و آن را پیگیری کند. پیشنهاد شده است که رئیس جمهور حق داشته باشد بر این مسئله نظارت کند که سایر قوا قانون اساسی را اجرا میکنند. البته شاید بهتر بود به جای «حق دارد»، گفته میشد: ایشان حق دارد و وظیفه دارد. در این پیشنهاد به ایشان حق داده شده نظارت بر اجرای قانون اساسی توسط سایر قوا را داشته باشد. محمد خاتمی در زمان ریاست جمهوری خود در دورهی دوم، متوجه همین مسئله بود و خواهان آن بود که این اختیار تصریح شود، ولی آن زمان اینطور پیش نرفت. آیا تقاضای او در آن زمان درست بود؟ یا این حق ویژهای است که در این زمان به محمود احمدینژاد داده میشود؟ بله؛ ولی در عمل رئیس جمهور به عنوان نمایندهی کل مردم، به عنوان منتخب کل مردم که به طور مستقیم با رأی مردم انتخاب شده، اختیاراتی که امروز در قانون دارد، محدود است. همهی رئیس جمهورها در طول سالهای پس از انقلاب، چنین انتقاداتی داشتهاند که اختیاراتشان محدود است. البته برخی از آنها، از جمله آقای رفسنجانی، چنین انتقادی را ذکر نکردهاند، ولی سایر رئیس جمهورها همیشه این انتقاد را داشتهاند. دلیل اینکه آقای رفسنجانی کمتر به این مسئله انتقاد داشتند، این بود که یک سری تغییرات در قانون اساسی ایجاد شده بود و با حذف پست نخستوزیری، گمان میشد که رئیس جمهور به حقوق و تواناییهایی که دارد، دستیابی پیدا کرده است، اما در عمل بعد از یکی دو دوره، باز به این نتیجه رسیدیم که اختیارات رئیس جمهور در حدی نیست که بتواند مملکت را کاملاً در جهت قانون اساسی پیش ببرد. نکتهای که الان در این پیشنهادات پیشبینی شده، به نظر من نکتهی مثبتی است و رئیس جمهور باید حق داشته باشد اجرای قانون اساسی را توسط سایر قوا بررسی کند. نه تنها باید حق داشته باشد، بلکه به گونهای وظیفه دارد. او نمایندهی مردم است و توسط همین قانون اساسی با آرای مردم انتخاب شده است. بنابراین ایشان باید وظیفه هم داشته باشد. باید در کنار کلمهی «حق»، کلمهی «وظیفه» هم اضافه شود. چون ایشان وظیفه دارد که به اجرای قانون اساسی توسط سایر نهادها، توجه کند. نکات مهم دیگری که در این پیشنهادات هست و بهنظر شما، به ادارهی امور کمک میکند، کدامها هستند؟ یکی از نکات مثبتی که باز در این پیشنهادها وجود دارد، این است که مصوبات مجمع تشخیص مصلحت نظام، هنگامی که در شورای نگهبان رد شد و دوباره به مجمع آمد، باید مقید به زمان باشد. به نظر من این نکتهی مثبتی است. چون مصلحت نظام طبیعتاً برای امروز و برای مدت محدودی است که البته مجمع خواهد توانست اگر این شرایط همچنان فراهم بود و آن مصلحتها همچنان لازم بود، این مدت را تمدید کند. به این ترتیب، شما هیچ انتقاد یا ایرادی نسبت به این پیشنهادها ندارید؟ نکتهای که به نظر میرسد مورد انتقاد قرار گرفته باشد، این است که برخی از مصوبات که مربوط به نظارت استصوابی شورای نگهبان یا اختیارات رهبری، اختیارات مجلس خبرگان، وظایف و اختیارات مجمع تشخیص مصلحت است و به اصول ۱۰۸ یا ۱۱۲ قانون اساسی یا حتی اصل ۷۵ مربوط میشود و همچنین مواردی که مادهی آنها مشخص نشدهاند، از نظارت مجلس خارج شدهاند و نهاد نظارت کنندهای بر آنها وجود ندارد. در این رابطه یک خلا قانونی وجود دارد.با توجه به اینکه مجلس خبرگان هم وظیفهی نظارتی خویش را به حداقل میرساند، به نظر میرسد که برخی از این نهادها، باید بههرحال تحت نظارت نمایندگان مجلس قرار میگرفتند. به پیشنهادی که اصول ۱۰۸ و ۱۱۲ قانون اساسی را از شمول اختیارات مجلس خارج میکند، اشاره کردید. مگر مجلس تاکنون در این امور که به رهبری مربوط میشد، دخالتی داشته است؟ مجلس در برخی موارد سعی کرده وارد اصل ۱۰۸ یا ۱۱۲ بشود، ولی در عمل این اصلها از حیطهی اختیارات مجلس خارج شدهاند. به این دلیل که اختیارات آنها، طبق آییننامهی داخلی، به خود آنها واگذار شده است. چون این نهادهای مرتبط با رهبری هستند. یعنی اصل ۱۰۸ مربوط به اختیارات مجلس خبرگان میشود و قانون هم پیشبینی کرده که اینها در آییننامه، کار خودشان را انجام بدهند. بهنظر من، اگر بنا باشد در این رابطه تغییری ایجاد شود، تغییرات باید در خود قوانین به صورت اساسیتر صورت بگیرد. چون طبق قوانین کنونی، چه مجمع تشخیص مصلحت و چه مجلس خبرگان، اختیار آییننامهگذاری برای شرح وظایف و شرح عملکرد خویش را دارند و طبیعتاً اگر بناست تغییراتی ایجاد شود، باید به صورت اساسیتر ایجاد بشود. در زمینهی تغییر موازین سئوال نمایندگان از وزرا هم گویا نمایندگانی اعتراض دارند. بله؛ یکی از دیگر موارد مورد اشکال هم این است که مجلس در صورتی از وزرا حق سئوال دارد که مربوط به حوزهی مأموریت او و مدت مأموریت رئیس جمهور و وزیر کنونی باشد. در این ارتباط سئوال پیش میآید که اگر وزیری در روزهای آخر وزارت خود آییننامهای تصویب کند، کاری انجام بدهد و یک هفتهی بعد وزیر عوض شود، مجلس چه کسی را باید مورد سئوال قرار بدهد. وزیر جدید هفتهی بعد انتخاب میشود. طبیعتاً مجلس نخواهد توانست وزیر قبلی را برای استیضاح یا سئوال به مجلس بیاورد. چون دیگر وزیر نیست و وزیر جدید هم میگوید این مسئله مربوط به هفتهی پیش و زمانی است که من وزیر نبودهام.این یک خلاء قانونی ایجاد میکند. در حالی که تنها وزیر نیست که آییننامهای را تصویب و اجرا میکند. بلکه مجموعهی آن وزارتخانه است. یعنی به طور مشخص این قانون باید چگونه ارائه شود؟ به نظر میرسد که راه حل منطقیتر این بود که مثلاً استیضاح وزیر در موردی که به عملکرد وزیر قبلی مربوط باشد، منتفی اعلام شود، ولی سؤال همچنان وجود داشته باشد. چون سئوال از وزیر، سئوال از عملکرد یک فرد نیست. سئوال از عملکرد یک وزارتخانه است. در این ارتباط خلاء قانونی وجود دارد و دست نظارتی مجلس بسته خواهد شد. همچنین وقتی اشاره شده به اینکه در مدت مأموریت رئیس جمهور کنونی و وزیر کنونی، اگر وزیر دوباره رأی آورد یا اگر رئیس جمهوری برای بار دوم انتخاب شد، این خلاء وجود دارد که آیا عملکرد بار اول او را میتوان مورد سئوال قرار داد یا نه. با توجه به اینکه شما این پیشنهادها را در مجموع تدبیری برای حل اختلاف ارزیابی کردید، آیا بعد از این، کمتر شاهد اختلافات مجلس و دولت خواهیم بود و هماهنگی بیشتری میان این دو نهاد وجود خواهد داشت؟ وقتی راهحلهایی در موارد مورد اختلاف تدوین میشود، در عمل قاعدتاً کمک خواهد کرد. منتها بسیاری از این اختلافهای امروز، اختلافهای سیاسی هستند. چون اختلافهای سیاسی است، خوب است که توسط قانون جلوی بروز آنها گرفته شود، ولی مطمئناً این اختلافهای سیاسی در رقابتهای سیاسی، در جای دیگری سر برون خواهد آورد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|