خانه > گزارش ويژه > جهان > خدای چه کسی راستین است؟ | |||
خدای چه کسی راستین است؟ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.comنهمین سالگرد حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به برجهای دوقلوی نیویورک که بیش از سه هزار نفر در آن جان باختند، در یک فضای پرتنش و البته ضد اسلامی برگزار شد.
در حالی که شب گذشته قرار بود مراسم یادبود قربانیان یازدهم سپتامبر در منطقهای که این فاجعه رخ داده است برپا شود، تنش بین جوامع مختلف، نگرانی مسئولان کشورهای مختلف را بالا برده است. جمعهشب، پرزیدنت باراک اوباما، در کنفرانس مطبوعاتی خود آمریکاییها را به تحمل و مدارا دعوت کرد. رییسجمهوری آمریکا گفت: «دشمن ما القاعده است که همچنان تهدید میکند، اما آنها بیش از همه، مسلمانان را به قتل رساندند تا دیگران را.» در نظرسنجیای تازه، ۴۹ درصد آمریکاییها نظر منفی به اسلام دارند. طرح ساختمان یک مرکز اسلامی در کنار منطقهای که این فاجعه رخ داده است، به انتقادهای بیشتری دامن زده است. از هر پنج آمریکایی، چهار نفر مخالف ساخت این مرکز اسلامی در این منطقه هستند. در این میان مسلمانان آمریکایی گفتهاند که احساس ناامنی میکنند. این ناامنی با گفتههای یک کشیش کاتولیک افراطی، کشیش جونز که اعلام کرده بود روز یازدهم سپتامبر قرآن را به آتش میکشد، اوج گرفته بود که البته روزپیش از ۱۱ سپتامبرگفت که این طرح را اجرا نمیکند. ناامنی برای جامعهی مسلمانان آمریکا بیشتر از آنجا آغاز شد که در هفتهها و ماههای اخیر چند مسجد و مرکز اسلامی در مناطق مختلف آمریکا به آتش کشیده شدند. این ناامنی چقدر واقعیت دارد؟ در این زمینه، با منصور فرهنگ، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی در نیویورک گفتوگویی کردهام.
یک مسلمان پاکستانی در میدان بزرگ تایمز اسکوار که معمولاً جمعیتی انبوهی در آنجا جمع میشوند، بمبگذاری کرده بود که خوشبختانه این فرد و آن جوان نیجریایی موفق نشدند. مقصودم این است که مجموعهی اینها در جامعهی آمریکا نوعی حالت سوءظن و بدبینی نسبت به مسلمانان ایجاد کرده است. در عین حال باید بگویم که واقعاً هنوز اکثریت مردم آمریکا درک میکنند که این عناصر معروف جوامع اسلامی نیستند و در رفتار روزانهی خودشان با بسیاری از کسانی که حداقل اگر مسلمان به معنای مذهبی نباشند، ولی بههرحال مسلمان زادهاند و اسمشان هم حسن و حسین و محمد و ... غیره است روابط مدنی و انسانی دارند. در همینجا اقلیتهای کوچک سیاسی و دستراستی و مذهبی، که البته محدود به مذهبیها هم نیست، دنبال این نوع وقایع میگردند که بتوانند هواداران خودشان را بسیج کنند و توجه رسانههای گروهی را به خود جلب کنند و از دشمنسازی و دشمنتراشی و ترس برای مقاصد سیاسی و تبلیغاتی خودشان استفاده کنند. در عینحال، همان طور که میدانیم، دقیقاً در کشورهای اسلامی هم متعصبین و فرصتطلبانی هستند که از تمام این فرصتها برای بسیج هواداران خودشان و یا ایجاد ترس و نگرانی و ناراحتی بین تودههای مردم استفاده میکنند.
بنابراین در این چهارچوب است که میبینیم این واقعهی مسجد و یا واقعهی آن کشیش که تصمیم به سوزاندن قرآن گرفته، محدود به تعصب مذهبی نمیشود بلکه باید فرصتطلبی و استفادههای ابزاری از این ماجرا را هم در آمریکا و هم در ایران، افغانستان و پاکستان در نظر بگیریم تا ببینیم واقعاً در این دورهای که ما زندگی میکنیم یک آدم مجنون، آدمی که واقعاً کوچکترین اطلاعی از دنیا ندارد، با درست کردن یک برنامهی آتشسوزی چه توجهای در سراسر جهان جلب کرده و به بسیج متعصبین در آمریکا و کشورهای مسلمان دامن زده است. در این چهارچوب است که میبینیم این واقعیت جنبهی سورئالیسم دارد. با گذشت نه سال از رویداد یازدهم سپتامبر، به نظر شما همچنان تروریست و تروریسم، تهدید اصلی آمریکا و جوامع غربی است؟ به این معناست که تأثیر روی سیستمهای سیاسیـ اقتصادی بزرگ بگذارد؟ اصلاً، ولی از این جهت که در مردم احساس نگرانی ایجاد کند، بله. اگر شما بخواهید به آمریکا یا اروپا سفر کنید، یا از یک نقطه به نقطهی دیگری بروید، وارد فرودگاه که میشوید، میبینید که چقدر اتلاف وقت برای رعایت مسائل امنیتی میشود. از این جهت تروریسم به معنای امری که زندگی مردم را متأثر کرده و برای آنها دردسر و تا حدودی نگرانی درست کرده است، یک واقعیت است، ولی تحت هیچ عنوانی ما نمیتوانیم بگوییم که این نوع تهدیدات یا تروریسم خطر یا چالشی است برای جوامع اروپایی و آمریکایی... بههیچوجه. برخی همچنان به دنبال فرضیههای توطئه در مورد حملات تروریستی هستند؛ ازجمله محمود احمدینژاد گفته است که این کار، کار خود آمریکاییها بوده است. در خود آمریکا هم هنوز تئوریهای مختلفی در مورد این رویداد وحشتناک مطرح میشود. این گفتهها چقدر میتوانند واقعی باشند؟ بنابراین حتی آدمهایی که توجه به مسائل دارند، تاریخ میدانند و مطالعه میکنند، در تحلیل و معنا ساختن از این وقایع، هزار و یک گرفتاری و ابهام دارند. بخشهایی از جوامع هم هستند که این چیزها برایشان قابل درک نیست. در اینجاست که تئوریهای توطئه یا «داییجان ناپلئونی» یک راه معنیسازی از این بغرنجها و پیچیدگیهای مسائل اجتماعی است.
بگذارید مثالی برای شما بزنم. الان برای اکثریت مردم مسلمان خیلی سخت است که درک کنند فردی در ایالت فلوریدا، که کلیسایش فقط۵۰ عضو دارد، تصمیم گرفته که قرآنسوزی کند. با آنکه رییسجمهور آمریکا، وزیر خارجه آمریکا، وزیر دفاع آمریکا و صدها و هزاران رهبر مذهبی و سیاسی این مملکت، این امر را محکوم کردهاند، ولی توانایی جلوگیری از اقدام او را ندارند. توانایی این را ندارند که از توجه رسانههای گروهی دنیا به این فرد جلوگیری کنند. در این جوامع نمیتوانند این کار را کنند. درک این مسئله برای مردم آنجا - به ویژه در کشورهای اسلامی - بسیار سخت است، بنابراین میگویند این آمریکاست که دارد این کار را میکند. یک آدم مجنون تصمیم به کاری گرفته است، ولی بسیاری از تودههای مردم در کشورهای مسلمان میگویند در آمریکا میخواهند قرآن آتش بزنند. بنابراین هر چقدر هم که آقای اوباما یا خانم کلینتون یا صدها سیاستمدار و رهبر مذهبی و سیاسی این کار را محکوم کنند و از او درخواست کنند که دست به این اقدام نزند، توطئهبینها در مصر، ایران، عربستان سعودی، پاکستان، افغانستان و غیره میگویند، نه، اینها همه بازی است یا کاسهای زیر نیمکاسه است. بنابراین این روانشناسی توطئه را باید درک کنیم، نه اینکه در این وقایع، توطئه به آن شکل وجود دارد. این بغرنجها هست و این اقلیتها هم در اینجا هستند. امروز این کشیش جونز حرفش این است که میگوید نمایندهی خدا در روی زمین است. دقیقاً همان حرفی که آیتالله خامنهای در ایران میزند و اوسامه بن لادن در افغانستان یا در کوههای پاکستان میزند. خداهایشان فرق میکند. هرکدامشان هم میگویند خدای، من خدای راستین است و خدای شما دروغین و کارهای شما شیطانی است. این خیلی جالب است. بنابراین فقط یک مجنون فلوریدایی نیست که میتواند اینهمه تحریکآمیز حرف بزند و چنین جنجالی راه بیاندازد، بلکه ادعاهای خامنهای و احمدینژاد و بن لادن هم دقیقاً در همین خط است. ولی فقیه در ایران نمایندهی امام غایب است و امام غایب هم که خودش نمایندهی خداست. بنابراین علی خامنهای، معرف خدا روی زمین است. جنون این ادعا دقیقاً مثل جنون آقای جونز در فلوریدا میماند. او هم میگوید که خدا به من گفته است بروم قرآن را آتش بزنم. بن لادن هم میگوید خدا به من گفته است من آدمهای بیگناه و مسافران یک هواپیما را بکشم و این جهاد است. بنابراین این جنون واقعاً محدود به یک مذهب یا محدود به یک فرهنگ و جامعه نمیشود، بلکه شامل اقلیتها و گروههای مختلف میشود. در دنیایی که زندگی میکنیم و در این فاجعهای که وجود دارد، همه سهم دارند و نقشی ایفا میکنند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
ادعای کشیش جونز سوزاندن یک کتاب و رد کردن دین اسلام است. ولی کشتن مردم چه بوسیله بن لادن و چه در ایران یا در کشورهای اسلامی دو مقوله کاملا متفاوت است.آدم کشی جنون محض است.
-- بهروز ، Sep 12, 2010آقابهروز اینها دو مقوله متفاوت نیست. ادعای کشیش جونز زمینه سازی برای جنایت بن لادن است . باید توجه داشت که در دنیای دینداران سوزاندن کتاب آسمانی چه قرآن باشد چه انجیل و چه تورات بی حرمتی به مومنان و پیامبر وخدایشان تلقی می شود و بهانه ای به فرصت طلبان و کژاندیشانی نظیر بن لادن و حکومت ایران می دهد تا مقاصد پلیدشان را به اجرا درآورند و خون بیگناهان را بر زمین ریزند و باعث سر افکندگی مسلمانانی شوند که دین را جز رحمت وعطوفت چیز دیگری نمی دانند. بن لادن و کشیش جونز دقیقأ در یک مسیر حرکت می کنند با این تفاوت که آن ادعای اسلام دارد واین ادعای مسیحیت.
-- بی نام ، Sep 13, 2010در ده ها آیه ی قران کشتن وتحقیر وآواره کردن نا مسلمان کاری الهی و آسمانیست مگر آنکه با خفت وخواری جزیه بپردازند . در پس همه ی رفتار های جنایت کارانه ی اسللمیست ها یک دستور دینی یا آیه قرار گرفته .این گونه دستورها برای کشتن غیر خودی در آئین های ابراهیمی فراوان است . اگر در ایرلند آدمکشان مردم را میکشتند بنام خدا نبود .خشونت در سرشت اسلام است و آنها پیرو / الرعب بالنصر ..../ هستند و بس
-- بهنام ، Sep 13, 2010قرآن سوزی پروژه ای اسراییلی است .
-- احسان راد ، Sep 13, 2010اسراییل هر زمان که احساس کند ایران و آمریکا به هم نزدیک شده اند با این اقدامات به کینه ها دامن می زند .
اینطور که وضعیت دنیا و در جوامع گوناگون به صور مختلف دیده شدنی و تجربه کردنیست که نوعی در هم آشفتگی بوده و از حدود شکل گیری گروه هیپیها سر گرفته، در اثر عدم پایبندی انسان به اصولی راهنما است. انهم اصولی که بافت آن مطابق با جلوهٔ ظاهری خود فرد نبوده ،از امیال و انگیزههای فردی سرچشمه نگرفته بلکه حالت منزهی داشته باشد.اگر پایبندی به اینگونه اصول میبوده حرکت تند و ضربت محکم معنا نمیافت و جامعه تبدیل به فضائی بی جلوههای این چنینی میشد.
-- امیر ، Sep 13, 2010