تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با محمد برقعی، استاد دانشگاه در آمریکا و فعال سیاسی

نقش روحانیت در سقوط دولت ملی مصدق

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

روزنامه‌ی «واشنگتن پست» به مناسبت سالروز ٢٨ مرداد با تیتر «مسئولیت شکست دموکراسی‌طلبی ایرانیان در وقایع ٢٨ مرداد با نهاد آخوندی است»، به نقش روحانیت در وقایع ٢٨ مرداد پرداخته است. واشنگتن پست مقاله‌ی «ری تکیه»، پژوهشگر ایرانی و کارشناس ارشد شورای روابط خارجی آمریکا را چاپ کرده است و می‌نویسد: «نقش CIA در سقوط مصدق چندان مهم نبود.» در ادامه‌ی این مقاله تاکید شده است: «بیش‌ترین مسئولیت ناکامی در تلاش دموکراتیک ایران با نهاد آخوندی است و جمهوری اسلامی نباید تلاش روحانیت را در این زمینه بپوشاند.»

Download it Here!

به‌راستی نقش روحانیت یا جناحی از آن در رویدادهای ٢٨ مرداد و سقوط دولت ملی دکتر مصدق چگونه بود؟

این پرسشی است که با آقای محمد برقعی، استاد دانشگاه در آمریکا و فعال سیاسی در میان گذاشته‌ام.

محمد برقعی - این مسئله در بخش‌های سکولار و امروزه هم در خارج مطرح شده است، برای این که اینها از فضای مذهبی بیگانه بودند. در فضای مذهبی، این مسئله‌ی جدیدی نیست و از دیرباز شناخته شده بود که روحانیت خواستار بازگشت شاه بود‌. یعنی بدنه‌ی اصلی او، خواستار بازگشت شاه بود و از مصدق دل خوشی نداشت. ما در گفته‌های آقای خمینی هم این را داریم که به صراحت گفته که ایشان مسلم نبوده است. البته من حرف آقای تکیه را که CIA در این میان نقش کمی داشت، قبول ندارم. در آنجا نقش داشت، هرچند ایادی مستقیم نداشت.

ولی روحانیت نقش مهمی داشت، به این عنوان که بخشی از آن به طور مستقیم خواستار رفتن مصدق بودند و فعال هم بودند، مابقی هم با سکوت‌شان به طور غیر مستقیم از این مسئله حمایت کردند. چون معتقد بودند تنها پادشاهی یا تنها حکومت شیعه‌ی جهان ایران است و بنابراین از شاه ایران باید حمایت کرد. این اعتقاد از دوران صفویه مانده است. ضمن آن که آنها با بخش مدرنیته‌ی مصدق و یارانی که دور مصدق بودند و تعداد زیادی‌شان غیر مذهبی یا ضد مذهبی بودندهم تضاد بنیادین داشتند.

به نظر شما آیت‌الها کاشانی چه دشمنی‌‌ با دکتر مصدق داشت؟ آیا خواسته‌هایی داشت که دکتر مصدق زیر بار نمی‌رفت؟

ویژگی آیت‌الهش کاشانی این بود که انسانی بسیار شجاع، مبارز و به شدت ضد انگلیسی بود. ضعف آیت‌الهب کاشانی ضعف شخصیتی بود. مطرح شدن خودش برایش خیلی مطرح بود. او معتقد بود که همه‌ی قدرت مال اوست و مصدق را هم او بر سر کار آورده است. همین بینش را فداییان اسلام هم داشتند که زیردست ایشان بودند. آیت‌الهس کاشانی قدرت بی‌حساب می‌خواست و مصدق در این مسئله با او به تضاد رسید. برای این که ایشان حتی وزیرش را هم کتک زده بود و مدام سفارش‌های مختلف و یا عزل و نصب می‌کرد. مصدق می‌خواست کنترل کند و اینها به تضاد رسیدند. این بخش سیاسی تضاد اینها بود.


آیت الله کاشانی

در بخش مذهبی‌، روحانیون معتقد بودند که مصدق قیدی راجع به مسائل دینی ندارد. آقای دکتر سروش خاطره‌ای را گفت که شاید رسا باشد. ایشان می‌گفتند که ما با چند تن ازاعضای شورای انقلاب فرهنگی، خدمت آقای خمینی بودیم. آقای خمینی، اگر یادتان باشد، گفت آن مرد مسلمان نبود، مسلم نبود. آقای شریعتمداری که استاد دانشگاه در اصفهان و عضو شورای انقلاب فرهنگی و هم‌چنین از ملیون، به آقای خمینی می‌گوید: آقا من ایشان را می‌شناسم، ایشان مسلمان بود و اعتقاد داشت.

خمینی می‌گوید: یکی از علما، که من الان اسمش از خاطرم رفته، گفته است که عصر بود و ما می‌خواستیم نماز بخوانیم. مصدق پرسید نماز عصر چند رکعت است؟ پس معلوم می‌شود که ایشان در عمرش نماز نمی‌خوانده و برای این من گفتم نمی‌خوانده. بعد هم آقای خمینی می‌گوید: خیلی خب حالا این مسائل را فراموش کنید. من نمی‌خواهم مصدق مطرح شود.

می‌خواهم بگویم آقای خمینی به‌عنوان نماینده‌ی یک خط فکری، واقعاً در اسلام دکتر مصدق یا شک داشتند و یا این که معتقد بودند ایشان نسبت به مسئله‌ی مذهب سهل‌انگار بوده است.

آقای بنی‌صدر می‌گوید: قرار بود مرحوم بهبهانی از مرحوم برجرودی فتوا بگیرد تا این فتوا برای کودتا مبنا شود. گفتند خود بهبهانی به قم نرفت. آن شخص که از سوی آقای بهبهانی نزد مرحوم برجرودی رفت، آقای خمینی بود. شما در این مورد چه نظری دارید؟

من مطلب آقای بنی‌صدر را خواندم. ایشان خودش گفته است که من مدرکی ندارم و شنیده دارم. امیدوارم کسانی که شاهد بودند نکات مورد نظر خود را در این زمینه بگویند. البته می‌دانید که آقای بروجردی هیچ وقت فتوایی نداد، ولی این نامه را پیش ایشان بردند. من بار دیگر نقل می‌کنم از بروجردی که می‌گوید خمینی این را از من خواست. ولیکن به‌هرحال ما سند مستندی در این زمینه نداریم، اما به نظر من با خط فکری آقای خمینی می‌خوانده.

یعنی با خط فکری عموم حوزه می‌خوانده. برای این که اینها معتقد بودند، همان طور که قبلاً نیز گفتم، مصدق چندان پای‌بند به اصول دینی نیست، یارانش اصول دینی را مراعات نمی‌کنند، سست‌انگاری می‌کنند و می‌خواهند پاره‌ای از اصول دین، ازجمله مسئله‌ی زنان و حجاب، را زیر پا بگذارند. در حالی که شاه، تنها شاه کشور شیعه است و ما باید حفظش کنیم.

مورد دوم این که: می‌دانیم آقای خمینی عمدتاً در خانه‌ی آقای کاشانی ساکن بود و با فداییان اسلام رابطه‌ی بسیار نزدیکی داشت. اینها نیز هر دو علیه مصدق بودند. من باز خاطره‌ای را نقل می‌کنم از طارق احمد‌زاده و حاج مهدی عراقی هم آن را تأیید می‌کرد که یک زمانی تقی‌زاده به صورت غیر مستقیم، شیخی را که مورد توجه نواب صفوی بود، یعنی همین عبد خدایی‌ که الان هم در برخی برنامه‌های تلویزیون شرکت می‌کند، تحریک می‌کند که برود به مصدق بگوید آقا ما هژیر را ترور کردیم و رزم‌آرا را کشتیم.

ما این کارها را نکردیم که حکومت غیر دینی بیاید. ما می‌خواستیم حکومت دینی بیاید. سپس چند خواسته را با مصدق در میان می‌گذارد. این که مشروب‌فروشی‌ها را تعطیل کند، حجاب زنان را اجباری کند و چند خواسته‌ی دیگر. حرف تقی‌زاده هم این بوده که اگر مصدق بگوید نه، پس اینها را مقابل فداییان قرار داده است. اگر بگوید آره، که تمام بنیان فکری خود و پیرامونش را داغان کرده است. پاسخ مصدق به ایشان خیلی زیرکانه بوده است. او می‌گوید مردم به من تنها دو اختیار داده‌اند. یکی برقراری انتخابات آزاد و دیگری هم ملی کردن نفت. من به عنوان موکل اختیارات دیگری ندارم. انشاالها بعدها که این دو انجام شد، حکومت می‌تواند هر تصمیمی که می‌خواهد، بگیرد.


دکتر مصدق

به‌هرحال فداییان اسلام معتقد بودند مصدق به اینها خیانت کرده است. آیت‌الهر کاشانی معتقد بود که مصدق به اینها خیانت کرده است. آقای خمینی هم که در رابطه‌ی تنگاتنگی با هر دوی اینها بوده است. درباره‌ی حوزه‌ی علمیه هم باید بگویم که بعد از ٢٨ مرداد هیچ عکس‌العمل منفی‌ای از سوی آن نسبت به کودتا دیده نشد. آقای کاشانی که حتی تلگراف تشکر داد و تهنیت گفت. آقای بروجردی هم درست است که فقط پاسخ شاه را داد، ولی در پاسخش ایشان را تأیید کرد. در زمان مصدق، تنها کسانی که با ایشان بودند، آیت‌الهی زنجانی و قروی و عده‌ی معدودی از این گونه بودند که هیچ کدام از بزرگان حوزه نبودند.

آخرین پرسشم درباره‌ی عقیده‌ی برخی از نویسندگان و روزنامه‌نگاران در ماه‌های اخیر بوده که به‌نوعی سرکوب ایده‌ی دموکراسی خواهی دکتر مصدق در تابستان ١٩٥٣ را با سرکوب جنبش دموکراسی‌خواهی در تابستان ٢٠٠٩ مقایسه کردند. آیا به نظر شما می‌شود در این باره مقایسه کرد؟

بله، به طور قطع در بدنه‌ی عمومی حوزه، چنین مقایسه‌ای را می‌شود کرد. چون اندیشه‌ی آزادی‌خواهانه نیست. یعنی ذات ولایت فقیه با آزادی‌خواهی در تضاد است و روز به روز هم که می‌بینید دارد عمیق‌تر می‌شود. یعنی حتی آقای خمینی هم الان دیگر مورد قبول نیست. برای این که اینها صحبت از ذوب در ولایت می‌کنند و این که اصلاً دیگر قانون اساسی هم نیست و هرچه آقا می‌گویند، همان است. از این حرفها حتی زمان آقای خمینی هم زده نمی‌شد. الان آقای خامنه‌ای قدرت مطلقه‌ای شده است که هرگز آقای خمینی، چنین ادعایی را نداشت.

بنابراین این روند دارد می‌رود و این از این بابت درست است، ولی در عین حال باید یک نکته را هم به آن اضافه کنیم و آن این است که روحانیت هم خودش مثل جامعه‌ی ما رشد فراوان کرده است. یعنی اگر زمان مصدق، بزرگان و مراجعی نداشتیم که از مصدق حمایت کنند، الان تعداد زیادی از روحانیت بالا و مراجع بزرگ، از جنبش سبز حمایت می‌کنند. باید این انصاف را داشت که اینها، غیر از آیت‌الهن نوری همدانی، هیچ کدام‌شان حاضر به تأیید آقای خامنه‌ای نشده‌اند. یا سکوت کردند و یا مثل آقایان صانعی، موسوی اردبیلی و بیات زنجانی با ایشان مخالفت کرده‌اند. ما رشدی را در جامعه داریم که همان رشد را در حوزه نیز داریم. در حالی که در سال‌های ١٣٣٢چنین رشدی وجود نداشت.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

مشکل اساسی تمام این مطالب در سایت رادیو فردا این است :
۱)این رادیو آمریکایی است یعنی در کودتا درگیر بوده پس صاحب صلاحیت نیست چون بی طرف نمی تواند باشد
۲) در این رادیو انوا ع چپ از توده ای فدایی ( عمویی - فرخ ) تا مائو ایست ( میلانی )، از چپ روسی تا چپ آمریکایی که خودشان به دلیل ضدیت با ملی گرایی و استقلال ایران با مصدق اختلاف داشته و دارند صحنه گردان اصلی هستند ! اولا اینها خودشان پای قضیه بوده و هستند . ثانیا تمام وب سایت های چپ روسی هماهنگ این ادعا های تازه را در غیاب عناصر و فعالین ملی ( جبهه ملی ، نهضت آزادی ) و عناصر مستقل مطرح و تنها به قاضی میروند . پس تمام این تلاش ها یکطرفه است .
۳) حقایق تاریخی در اینجا مطرح نمیشود ( مثلا اینکه دعوا بر سر مصدق یا شاه نبود بلکه بر سر ملی کردن نفت ایران چه شمال چه جنوب بود. چه بسا شاه و مصدق هر دو این را میخواستند. اما حزب توده و انگلیس و شوروی نمیخواستند ، امریکا هم مردد بود چون نمیخواست ایران به دست شوروی بیفتد ).
۴)حزب توده نمیخواست مخالفت کند( چون دستور داشت از شوروی انهم از آذربایجان !). شوروی نمیخواست دخالت کند چون مصدق روسی نبود و به روس ها باج نمیداد . اینکه از مصدق سلاح میخواستند بهانه بود چون در ارتش ۳۰۰۰ نظامی داشتند و هواداران آنها در خیابانها بودند وقتی علیه مصدق و روحانیت و امریکا و انگلیس تظاهرات میکردند . هرگز از مصدق اجازه نگرفتند برای ان تظاهرات چه نیازی داشتند حالا بگیرند ؟
۵) مصدق نیروی نظامی داشت ( قره نی و برخی دیگر ارتشیها با او بودند ) اما مصدق کودتاچی نبود و نمیخواست به شوروی باج بدهد وگرنه مثل البکر ، عبدالناصر ، قذافی ، اسد ، تره کی ، و خیلی های دیگر میتوانست کودتا کند و از شوروی هم حمایت بگیرد .
اینکه ۲ تا نامه یا نقل قول از اینجا و آنجا سر هم کنید تاریخ را عوض نمیکند . نقش حزب توده و شوروی باید کاملا بر رسی شود .
نقش امریکا و انگلیس کاملا روشن است . کاشانی ضد انگلیس بود ، به مصدق کمک کرد ، دست آخر پس از جنجال های توده ایها در خیابانها و سم پاشی انگلیسیها بین آنها اختلاف افتاد . بدیهی است که او هم نقش منفی خودش را بازی کرد و با زاهدی و شاه ساخت . اما بعدا آنها او را لازم نداشتند دورش انداختند .
بقایی سرش در آخور انگلیس بود . بدیهی بود که سم پاشی می کرد .
هیچکدام از موارد بالا نه به مصدق ربطی دارد نه از گناه امریکا و شوروی و انگلیس و حزب توده و بقایی و کاشانی سر سوزنی می کاهد !
آیا مصدق میتوانست موفق شود ؟ او نمیتوانست از نظر سیاسی پیروز شود . چون همه علیه او بودند . اما از نظر تاریخی موفق شد . نفت ایران ملی شد . همان شاه دنبال کار مصدق را گرفت تا روز های آخر که گفت ما به چشم ابیها باج نمیدهیم ! آیا شاه سرنگون نشد ؟ چرا شد . نمیتوانست موفق شود . چون مارکسیست های روسی و اسلام گرایان سنتی و اسلام گرایان التقاطی ( پیروان شریعتی ) و ملیون همه علیه او بودند . شاه مدرنیته را رواج داد و چهره سنتی مذهب را که در پاکستان و افغانستان و کشورهای عربی هنوز به شدت رواج دارد به کلی دگرگون کرد . پس از نظر فرهنگی و سیاسی موفق شد ایرانیها را به سمت غرب سوق دهد . به همین دلیل ج ا نمیتواند در ایران به همان اندازه که طالبان در افغانستان و پاکستان و القاعده در کشور های عربی قدرت دارد بر اسلام رادیکال و سنتی پای بفشارد .
دلیل اینکه اسلام خط امامی آیت الله خمینی توانست مدتی چهره ایران را مذهبی نشان دهد دو عامل بود که نه به شاه ربطی داشت نه به مصدق :
۱) اشغال سفارت امریکا و ایجاد جو خصو مت کور با امریکا و رواج چپ گرایی اسلامی توسط حزب توده و سایر چپها به نفع شوروی و روس ها که مانع شد چهره واقعی اسلام رادیکال دیده شود
۲)حمله صدام به ایرا ن که به به اسلام خط امامی اجازه داد همه مخالفین را سرکوب کند زیر پوشش امنیت ملی و شرایط جنگی . خصلت قدرت طلبی صدام با اتکا به فرهنگ عربی بدوی و ضد ایران و ماشین جنگی که روس ها در اختیار او گذشته بودند و عقده او از شکست های قبلی در برابر شاه عامل اصلی این حمله بود . البته امریکا و اسرائیل و اعراب منطقه از ضعیف شدن هر دو اینها سود میبردند . شوروی ها و حزب توده هم از این ضعف به لحاظ استراتژی کلی خودشان (که ضعیف کردن ایران و اشغال کردن ان دو پایه اصلی ان بود ) منتفع میشدند .

--------------------------------------------------------------------------------

-- naghsh hezb toudeh chi ، Aug 23, 2010

امروز مردم صریحا به ارزشهای غربی و حقوق بشر و مدرنیته و دموکراسی روی آورده اند . شعار های مرگ بر روسیه ، نه غزه نه لبنان ، جمهوری ایرانی ، ... و فرهنگ ایرانی به جای اسلامی و پیروی از ماهواره و اینترنت و مد های غربی و ... کاملا نشان میدهد که ؛
مصدق و شاه هر دو موفق شده و اسلام سنتی ، اسلام التقاطی ، مارکسیسم روسی ، مارکسیسم آمریکایی و هر نوع نگرش ا یدو لوژیک یا مذهبی یا دیکتاتوری های ما دام العمر ( مثل مصر و سوریه و عربستان و کوبا ) در ایران جایی ندارد .
به همین دلیل است که هم مارکسیست ها ، هم خط امامی ها ، هم ارزشی ها همه با نقاب مدرنیته در حال فریب دادن طبقه متوسط ایران و جنبش ان هستند
مارکسیست های روسی به جای پناه بردن به جنگل و روسیه و کوبا ، همه جمع شده اند در کشور های غربی و رادیو فردا و ... با شعار دروغین مدرنیته و سکولار یسم !
مشایی از فرهنگ ایرانی صحبت میکند چون خریدار دارد . کی مارکسیسم میخرد یا اسلام سنتی ؟
موسوی با خدعه خودش را مدرن جلوه میدهد چون کسی خریدار خط امام و کوپن و ضدیت با امریکا و محدودیت های چپ گرایانه شبیه سوریه و کوبا نیست و کسی اسلام رادیکال نمیخواهد چه شریعتی مفسرش باشد ، چه مصباح ، چه لاریجانی !
به همین دلیل همه دیکتاتوری پرستان از چپ تا راست متحد شده اند تا سمبول ایران دموکراتیک را و سمبول ایران مدرن را مقابل هم قرار دهند تا مانع اتحاد مشروطه خواهان با لیبرال ها شوند .
نگرا نی چپ روسی از جانب تلاش بی وقفه احمدی - مشایی برای نزدیکی به امریکا از نوع سوم هم هست. این خاطر بسیار نزدیک تر از حاکم شدن یک دموکرات لیبرال قانون گراست .
اما تاریخ را عمل گراها شکل میدهند با توجه به زمینه ها !
آیا روشنفکران مستقل و لیبرال و فعالین سیاسی لیبرال از گوشه به میان خواهند آمد تا رهبری واقعی این جنبش را به عهده گرفته و ایران را در جایگاه واقعیش بنشانند یا از ترس چپ ها که از شهریور ۲۰ تا کنون میدان دار و جنجال ساز و اخلال گر بوده اند در گوشه خواهند نشست تا امثال موسوی و عمویی و فرخ و ف تابان و زر افشان و ریس دانا و عبدا لله شهبازی و خوئی و دولت آبادی و ... مردم را گیج و دلسرد کنند و به خانه بفرستند .
آیا چپ ها به جنجال های سیاسی که بوی روسی بودن از همه جای ان ها می اید ادامه خواهند داد تا جائیکه آمریکائیها بار دیگر ناامید شده و قید همه چیز را بزنند و با ظهور یک دولت نظامی با ظاهر ایرانی و مدرن ( همان راه حل مشایی ) موافقت کنند ؟
آیا شرایط کنونی کشور هیچ فرقی با ۲۸ مرداد دارد ؟
آیا چپ ها به همان کار تخریب و نابود سازی لیبرالیسم و دموکراسی خواهی و دستکاری مصنوعی تاریخ به منظور تطهیر استالین ها و روس ها نیستند ؟
آقای میلانی ! آقای فرخ خان !
نقش شوروی و حزب توده را بر رسی کنید ! چکار دارید که عزل مصدق قانونی بود یا نه ؟ هر کدام موفق میشدند شما ها نمی گذاشتید ایران به سمت مدرنیته برود و دموکراسی !
مگر باهری و جعفریان و انصاری و نیک خواه و ... در دستگاه شاه نفوز نکردند ؟ مگر انقلاب سفید و تک حزبی رستاخیزی یک اقدام کمونیستی نبود ؟
اگر مصدق موفق میشود شما با ان چند ده هزار نفر و پشتیبانی مالی و نظامی شوروی مگر میگذاشتید ایران مستقل بماند ؟
با کوبا و ویتنام چپ ها چه کردند ؟ با داوود در افغانستان چه کردید ؟ شما تا روسی کردن هر حرکتی و جنبشی محال است از پا بنشینید .
مشکل اصلی ما این است که چپ روسی داریم و تعداشان کم اما سر و صدایشان زیاد است و فراماسونری عمل میکنند با نقاب بختیاری ، اسلامی خط امامی ، سکولار ، مشروطه خواه ، و حالا آمریکایی !!!
لیبرال ها و مشروطه خواهان و ملیون و حتا مجاهدین با تغییر رهبری سیاسی باید متحد شوند و رژیم شبیه ترکیه یا مالزی ایجاد کنند تا نه ضد مذهب باشد نه مذهبی ، نه ضد سلطنت باشد نه شاهنشاهی . تنها در ان صورت حمایت غرب و امریکا را خواهند داشت . ان بخش مذهبی جامعه هم میتواند در گوشه ای به عبادت مشغول شود دور از سیاست یا مثل ترکیه اگر افرادی در دولت مذهبی هم هستند ان را در سیاست دخالت ندهند . همان که کروبی گفت . همان که یزدی میگوید . همان که رضا پهلوی گفت ،همان راه درست بازرگان .

-- naghsh rousieh chi ، Aug 23, 2010

خصلت قدرت طلبی صدام با اتکا به فرهنگ عربی بدوی و ضد ایران و ماشین جنگی که روس ها در اختیار او گذشته بودند و عقده او از شکست های قبلی در برابر شاه عامل اصلی این حمله بود

پس نقش آمریکا در کمک به عراق و حمایت او با سلاح شیمیایی و دادن اطلاعات هوایی در چنگ چطور شد؟ شما
همراهی و کمک آمریکا به صدام علیه ایران را نمی بینید

-- بدون نام ، Aug 23, 2010

امروز مردم صریحا به ارزشهای غربی و حقوق بشر و مدرنیته و دموکراسی روی آورده اند .

آیا تروریسم و ترور 9/11 که بوسیله اسراییل و آمریکا پیاده شد و به کشورهای اسلامی حمله شد و ملیونها نفر را کشتند را "ارزش دموکراتیک" می خوانی؟

-- بدون نام ، Aug 23, 2010

کامنت "نقش زوسیه چی" واقعا جالب و خواندنی است. خسته نباشد

-- رضایی ، Aug 23, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)