تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با فرشین کاظمی‌نیا، تحلیل‌گر سیاسی در پاریس

جنبش دانشجویی ایران؛ از پیشینه تا چشم‌انداز

کیارش پارسا عالی‌‌پور
kiaa@radiozamaneh.com

دانشگاه میدانی است که در آن نیروی جوانی و شور آرمان گرایی پیوند می‌خورند. صحنه‌ای است که تک‌ صدایان با ورود به آن هم‌صدایان خود را می‌یابند و برای بازآفرینی آرمان‌ها در جامعه‌ی خود، هم‌گام با مردم جامعه‌ی خود و چه‌بسا پیشگام‌تر از آنان، خواستار خواسته‌های‌شان می‌شوند و نوای اعتراض سر می‌دهند. بدین‌گونه، در فضاهای بسته سیاسی، دانشجویان بخشی از بار احزاب سیاسی را نیز به دوش می‌کشند.

Download it Here!

این روزها با نزدیک شدن به سالگرد آغاز جنبش آزادی خواهی یا سبز در ایران، نام جنبش دانشجویی و حرکت‌های دانشجویی در درون و بیرون از ایران بسیار شنیده می‌شود. با توجه به محدودیت‌ها و فشارها، فعالیت‌های گروه‌های دانشجویی درایران و ارتباط‌های آنان با یک‌دیگرهمچنان ادامه دارد.

در خارج از کشور نیز زمزمه ایجاد «شبکه سراسری جوانان و دانشجویان ایرانی» به گوش می‌رسد و تاکنون در اروپا و آمریکای شمالی، چندین نشست در این راستا انجام شده است.

به همین بهانه به سراغ فرشین کاظمی نیا، تحلیل‌گر سیاسی رفتم و درباره‌ی جنبش دانشجویی ایران، با او که در این گستره پژوهش نموده، به گفت‌وگو پرداختم.


فرشین کاظمی‌نیا، تحلیل‌گر سیاسی

آقای کاظمی‌نیا، مختصات جنبش و یا حرکت دانشجویی ایران از دیرباز تاکنون را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ پیشینه‌ی این جنبش به چند دوره تقسیم می‌شود و ویژگی‌های برجسته‌ی هر دوره به‌نظر شما چه هستند؟

فکر می‌کنم اگر بخواهیم نگاهی به حرکت دانشجویان و محصلین ایرانی، به‌عنوان نیروهای آگاه و تحصیل‌کرده‌ی جامعه از دیرباز تا کنون بیندازیم، شاید بتوان در تقسیم‌بندی کلی که حتماً قابل نقد و بحث نیز هست این حرکت‌ها را به چند دسته اعم از داخل و خارج از کشور تقسیم کنیم.

من به‌دلیل این‌که هر دو این‌ها را در یک ارتباط می‌بینم، اجازه می‌خواهم تا آن‌ها را در یک مجموعه تقسیم‌بندی آورده باشم. معنی این تقسیم‌بندی ضرورتاً این نیست که ما در هر دوره، چیزی به‌نام جنبش دانشجویی بسیار فعال یا متشکل داشتیم. منتهی کوششم این است که در تقسیم‌بندی‌ای که ارائه خواهم داد، نقش دانشجویان را در ادوار مختلف تاریخ معاصر ایران که مفهوم دانشجو به شکل امروزی آن به وجود آمد بیان کرده باشم.

به‌عنوان مثال ما حرکتی از برخی دانشجویان ایرانی به‌طور مشخص در آلمان بین سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۲ خورشیدی داشته‌ایم که گروه مستقل مطالعاتی بوده‌اند متشکل از دکتر تقی ارانی و مرتضی علوی که منجر به تشکیل فرقه‌ی جمهوری‌خواهی در آن زمان شد. بعد‌ها همان گروه در ایران به رهبری و محوریت تقی ارانی، مجله‌ی تئوریک دنیا را منتشر کردند و یک حوزه‌ی روشنفکری کتابخوانی و بیان اندیشه داشتند. به این ترتیب حلقه‌ای به نام ۵۳ نفر، حول محور ارانی شکل گرفت که مختصات فکری آن را همه می‌دانیم.

به‌طور مشخص اگر این گروه را به‌عنوان پیش‌تاز حرکت‌های دانشجویی در نظر بگیریم، مشخصه‌ی بارز آن ضد فاشیسم بودن هست که در آن دوران می‌توانست تبلور عینی جهانی داشته باشد. دوره‌ی بعد از سال ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۰ در واقع مصادف با افتتاح دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ است. البته پیش از آن نیز مدرسه‌ی عالی وجود داشت ولی به‌شکل مشخص و به‌طور امروزی، آکادمی از این دوران شروع شده است که بازهم با مشارکت همان عده‌ی قبلی و عده‌‌ای دیگر که پیوستگی و علاقه داشته‌اند، فعالیت‌های صنفی و کتابخوانی و روشنفکری شکل گرفت.


دوره‌ی بعد را می‌شود فاصله‌ی سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۹ برشمرد که گروه‌های چپ، به‌طورمشخص حزب توده‌ی ایران، محوریت اصلی این دوره را بر دوش داشته‌اند. البته مثلاً در سال ۱۳۲۱ گروهی بسیار کوچک به‌عنوان انجمن اسلامی دانشکده‌ی فنی شکل می‌گیرد که اگر اشتباه نکنم بعد به انجمن اسلامی دانشکده‌ی پزشکی می‌رسد که خیلی کوچک بودند و قابل ملاحظه نبودند. بعد‌ها همین انجمن‌های اسلامی نقش‌های وسیع‌تری به‌خود می‌گیرند.

در این دوره‌ای که برشمردم اما تقریباً به‌طور مطلق حزب توده‌ی ایران است که محوریت و غالب بودن جریان را دارد. در سال ۱۳۲۷ نیز گروهی که به‌نیروی سوم موسوم شد و حول محور خلیل ملکی شکل گرفته بود به‌وجود آمد و حزب توده انشعاب کرد که قابل بررسی است.

دوره‌ی بعد را که من در تاریخ جنبش دانشجویی ایران دوره‌ی مهمی می‌دانم، در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۳ هست. در این دوره است که عملاً حزب توده‌ی ایران و جبهه‌ی ملی با یکدیگر به‌نوعی ائتلاف یا رقابت رسیدند، باهم فعالیت‌های صنفی یا به‌تعبیر دقیق‌تر فعالیت‌های سیاسی را در غالب فعالیت‌های صنفی شکل دادند و در بیان نظرهایشان تقریباً همراه شدند. اگر نیز خاطرتان باشد، آن سه شهید آذر اهورایی در ۱۶ آذر، دو نفرشان توده‌ای و یک نفرشان عضو جبهه‌ی ملی بودند.

دوره‌ی بعدی به نظر من از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۹ شکل می‌گیرد که فعالیت دانشجویی مخفی در دانشگاه تهران به وجود می‌آید و سازمان دانشجویی دانشگاه تهران متشکل از فعالین سیاسی‌ای مثل بیژن جزنی و حسن ضیا ظریفی شکل می‌گیرد. این‌ها وابسته به شاخه‌ی چپ جبهه‌ی ملی بودند.

من دوره‌ی بعد از این را از سال ۱۳۳۹ تا ۴۹ تعریف می‌کنم که عملاً جنبش‌های دانشجویی متعاقب همین فعالیت‌های سیاسی جامعه در دوران پهلوی سرکوب می‌شود و معلوم می‌شود که اصلاحات مرده است. مشخصات بارزی که این دوره دارد این است که هم جبهه‌ی ملی‌ها و هم چپ‌ها از گذشته می‌برند، رادیکال می‌شوند و به نفی گذشته می‌رسند. یعنی عملاً چریک‌های فدایی خلق از دل جریان‌های چپ به‌شکل رادیکال خودشان را نشان می‌دهد و همین‌طورمنادیان جبهه‌ی ملی به این نتیجه می‌رسند که باید کار دیگری کنند.

دوره‌ی بعدی یعنی فاصله‌ی بین سال‌های ۱۳۴۹ تا ۵۷ در واقع دوران قهر انقلابی است. دورانی است که جنبش دانشجویی به‌طور تقریباً مطلق، تامین‌کننده‌ی اصلی جنبش چریکی ایران است. تقریباً تمام اعضای جنبش چریکی ایران، سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی همه از دانشجویان نخبه و فعال دانشگاه‌ها بودند.
در دوره‌ی بعدی، یعنی در فاصله‌ی سال ۵۷ تا ۵۹ که قیام بهمن پیروز شد، دورانی است که فضای آزاد وجود دارد، و مجاهدین و چریک‌های فدایی، هژمونی کلی دانشگاه‌ها را بر دوش گرفتند.

گروه‌های اسلامی اقلیت کوچکی بودند که برای اعلام وجود و برای نشان دادن خود بیشتر کوشش می‌کردند از روشهایی مانند اشغال سفارت‌خانه‌ها استفاده کنند.

در فاصله‌ی سال‌های ۵۹ تا ۶۸ که انقلاب فرهنگی رخ داده است، انجمن‌های اسلامی و دفتر تحکیم بازوهای حاکمیت هستند و جنبش‌های دانشجویی عملاً مرده اند. این دو گروه که کمتر می‌شود آن‌ها را دانشجو، به مفهوم دقیق آن زمان نامید، با حاکمیت در حال داد و ستد امتیاز هستند. دانشجویان را لو می‌دهند و سرکوب می‌کنند. ۵۳ هزار نفر از دانشجویان به دانشگاه برنمی‌گردند و همین‌طور تعداد زیادی از استادان دانشگاه اخراج می‌شوند.

فاصله‌ی بین سال‌های ۱۳۶۸ تا ۷۵ که حاکمیت قدری عوض می‌شود، در این دوران است که درواقع همین جناح حاکمیت که پایگاه خط امامی دفتر تحکیم را تشکیل می‌دهند، سعی می‌کنند پایگاه دانشجویی خودشان را تقویت کنند و از رفتار‌های خشن گذشته، مثل رفتارهای کمیته‌ی انضباطی قدری فاصله بگیرند. البته حاکمیت نیز سعی می‌کند در این دوران خط‌های موازی مثل تشکیلات طبرزدی و غیره را در آن‌ها ایجاد کند.

فاصله‌ی سال ۱۳۷۵ تا ۸۰ نیز به‌نظر من در سال‌های اخیر سال‌های احیای فعالیت دانشجویی است. در این دوران است که انجمن‌های اسلامی، انجمن‌های مستقل دانشجویی، نشریات مختلف و گروه‌های مستقل ادبی و شعر و مواردی از این دست در دوران اصلاحات برمی‌خیزند و در واقع رویکرد معترض خودشان را نشان می‌دهند.


از سال ۱۳۸۰ تاکنون عملاً انجمن اسلامی‌ و دفتر تحکیم وحدت تعیین‌کننده‌ی اصلی صداها مثل دوره‌ی قبل نیستند. گرایش‌ها به سه دسته‌ی عمده‌ی چپ‌گراها، ملی‌گراها و قوم‌گراها تقسیم می‌شوند ولی در عرصه‌ی واقع، چپ‌ها و رادیکال‌ها و در طرف مقابل اصلاح‌طلب‌ها هستند که این مرزبندی یا قطب بندی را تشکیل می‌دهند. طبعاً نشریات دانشجویی و کنفرانس‌هایی که گروه‌های چپ تعیین و طراحی کرده‌اند، مثل نشریات خاک، گون، دانشگاه و مردم و چیزهایی از این دست، بازوی مقاومت چپ‌ها و رادیکال‌ها را در این دوره تشکیل می‌دهند.

پس از آغاز جنبش آزادی‌خواهی یا جنبش سبز در ایران تاکنون چه دگرگونی‌هایی در جنبش دانشجویی درون و بیرون از کشور رخ داده است و چشم‌انداز جنبش دانشجویی بازهم در درون و بیرون از ایران را چگونه می‌بینید؟

دانشجویان ایرانی به‌عنوان پیشاهنگان جامعه که طبعاًً متعارف‌تر و رادیکال‌تر نشان می‌دهند، سعی کرده‌اند در این دوران، چه در داخل و خارج از کشور، به‌گونه‌ای صدای آزادی‌خواهی بدنه‌ی جامعه و قسمت اصلی جامعه باشند که در واقع به این خیزش رسیده است.

در داخل و خارج از کشور نیز علی‌القاعده آزمون و خطاهای متعددی صورت گرفت که به‌نظر من در دوران اخیر، این درس به وجود آمد که تنها با بازنگری به گذشته و پیوند با جنبش‌های اجتماعی که در ایران وجود دارد، مثل جنبش‌های زنان و جنبش‌های کارگری می‌شود به فرایند و آرمانی که به‌نظر جنبش دموکراتیک دانشجویی هست، دست یازید.

من گمانم این است که مهم‌ترین تحولی که می‌شود به‌طور نظری در اندیشه‌ی جنبش دانشجویی در این دوره قلمداد کرد، تحقق این فکر است که ضرورت دارد برای نیل به هدف، با جنبش‌های اجتماعی معاصر، مثل زنان، کارگران و مواردی از این دست پیوند‌گاه‌های بیشتری ایجاد کرد.

به‌نظر شما چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی میان شبکه‌های جوانان و دانشجویان کنونی در خارج از کشور و کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی پیش از انقلاب ۵۷ وجود دارد؟

کنفدراسیون معروف مربوط به سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۳ هست. آن ساختار‌ها و ویژگی‌های خودش را در دوران جنگ سرد ومتناسب با شرایط آن روز دنیا داشت. اگر ما بخواهیم شباهت‌های دقیقی بین آن دوره با آن‌چه که امروز در ایران و جنبش دانشجویی می‌گذرد، پیدا کنیم قدری دشوار است و بیشتر معطوف به‌ماهیت جنبش و دانشجویان به عنوان نیروهای فراروی جامعه است.

اما اگر بخواهم در این فرصت کوتاه به یک تفاوت عمده اشاره کنم، در واقع رویکرد فراگیر دموکراتیک، آزادی‌خواهی و پلورالیستی هست که به‌نظر من امروزه در جنبش دانشجویی به‌تدریج جا می‌افتد که در آن دوران کمتر سراغ داشتیم. به‌زعم من آن‌ چیزی که به‌نام کنفدراسیون در مبارزات مردم ایران معروف است، با توجه به‌شرایط زمانه، قدری مطلق‌نگری در آن وجود داشت که در دوره‌ی اخیر با توجه به شرایط روز دنیا و بسط اندیشه‌های سیاسی در دنیا، بسیار ارتقا پیدا کرده است و امیدوارم به‌نوعی اندیشه‌ی دموکراتیک و آزادی‌خواهی و نیل به رهایی در مفهوم عام بسط پیدا کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

جالب بود، یکی از بحث های اصولیست که باید مستمر پیگیری شود

-- بدون نام ، May 10, 2010

بسیار ممنون. ولی خوب بودفرصتی می بود تا آقای کاظمی نیا بیشتر " مطلق نگری" در جنبش دانشجوئ گذشته را توضیح می دادند. این بخش از صحبت های ایشان خوب است ادامه پیدا کند و نکات متثب یا منفی هر دو زمان مورد بحث قرار گیرد.

-- لیلا ، May 12, 2010

چه خوب اینهمه اطلاعات بطور فشرده و موجز ارائه شده و به آدم تصویر به نسبه واضحی میدهد. با سپاس

-- کامل ، May 12, 2010

خیلی خوب بود استفاده کردم. لازم مینماید که بعد از این نگاه سریع به مساله دانشجویی و تاریخچه آن، مبحث را خرد کنید به دوره های مختلف و دوره های جداگانه حرکتهای دانشجویی را هم از زاویه های مختلف بررسی کنید. مطمئنن در تاریخ خواهد ماند و بسیار آموزنده خواهد بود.

-- رحمان جوانمردی ، May 14, 2010

it was very interesting

-- بدون نام ، May 14, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)