تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با احمد قابل، تحلیل‏گر سیاسی و دین‏شناس منتقد نظام:

حمایت‌ها و مخالفت‌ها پیرامون محمود احمدی‌نژاد

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

ظهور اختلافات میان احمدی‏نژاد و مجلس شورای اسلامی و اختلافات او با مجموعه‏‏ای از اصول‏گرایان، از اواسط کار دولت نهم آغاز شده و اینک‏ در دولت دهم، تعمیق و گسترش یافته است.

Download it Here!

هفته‏ای نیست که گله و انتقادی از احمدی‏نژاد و برنامه‏های دولت، همکاران و کارگزاران او، در مجلس موضوع سخنرانی‏ها، نامه‏های اعتراضی و برخوردهای جدلی نباشد.

برخوردهایی که پیش از این بیش‌تر از جانب اصلا‏ح‏طلبان و اقلیت مجلس صورت می‏گرفت، اینک در میان اصول‏گرایان مجلس و گاه به شکل بسیار خشن‏تری نسبت به آن مقطع بروز می‏کند و درواقع این‏روزها مجلس کانون برخورد میان منتقدان و حامیان آقای رییس‌جمهور شده است؛ به‏طوری که در حال حاضر صدوبیست نماینده‏ی مجلس در نامه‏ای از محمود احمدی‏نژاد خواسته‏اند که با رییس دفتر خود، آقای مشایی، برخورد و فعالیت‏های او را محدود کند.


از سوی دیگر، تعدادی از حامیان آقای احمدی‏نژاد نیز خواهان برخورد قوه‏ی قضاییه با آقای علی مطهری و احمد توکلی، نمایندگان اصول‏گرای مجلس، به جرم توهین به رییس‌جمهور شده‏اند.

همه‏ی این‏ها در حالی است که نطق‏های تند علیه آقای احمدی‏نژاد از جانب نمایندگان اصلاح‏طلب هم‏چنان تداوم دارد.
در این درگیری‏ها کدام نیرو در مجلس دست بالا را دارد؟ دعوای کدام نیرو واقعی است و چشم‏اندازها کدامند؟

در گفت‌وگویی کوتاه، آقای احمد قابل، تحلیل‏گر سیاسی و دین‏شناس منتقد نظام، به این پرسش‏ها پاسخ داده‏اند.

دلیل پیوستن بیش از پیش اصول‏گرایان به جمع منتقدین آقای احمدی‏نژاد چیست؟

معمولاً در صحنه‏ی سیاسی، وقتی تصور می‏شود گروهی را حذف کرده‏اند و این گروه دیگر سهمی در صحنه‏ی سیاست جامعه ندارد، گروه‏های موجود سعی می‏کنند دنبال سهم‏خواهی باشند و جای آن گروه محذوف را بگیرند.
در چنین شرایطی، اگرچه تا دیروز، افراد روی نکات مشترک‏شان بیش‌تر سرمایه‏گذاری می‌کردند، امروز همان اختلافات جزئی‏ای که پیش از این باهم داشته‏اند، به‏طور طبیعی متجلی می‌شوند.

یعنی در میان دو طیفی که تا پیش از این ماجرا، در یک جناح به عنوان اصول‏گرا شناخته می‏شدند و تا دیروز همه‏ی همت‏شان را در مسیر حذف گروه رقیب که اصلاح‏طلبان و منتقدان بودند به‏کار می‏گرفتند.

یعنی واقعیت چندان جدی‌ای در اختلافات میان اصول‏گرایان وجود ندارد؟

ممکن است مواردی از این اختلافات جدی هم باشد. به این معنا که به فرض آقای توکلی، آقای لاریجانی و یا آقای مطهری، شخص آقای احمدی‏نژاد را دیگر شایسته‏ی این سمت ندانند، اما یادمان نرود که این افراد چند ماه پیش از این، با تمام وجود در برابر منتقدان احمدی‏نژاد ایستادند و از او حمایت کردند.


احمد قابل

حال داستان ریزشی که پیش آمده از یک‌سو به دلیل غروری است که بخشی از حاکمیت و به‏خصوص دولت از آمار تقلبی برای خودش ایجاد کرده است و فکر می‏کند راستی‏ راستی ۲۶ میلیون رأی دارد. روشن است که اگر چنین آماری باور دولت بشود، در برابر مجلس تمکین نمی‏کند. همان‏طور که الان این اتفاق دارد می‏افتد.

گذشته از این برخوردها اما، از یک‌سو حمایت‏‌ها از آقای احمدی‏نژاد و از سوی دیگر مخالفت‏های اصلاح‏طلبان با آقای احمدی‏نژاد، هم‏چنان ادامه دارد. کدامیک از این فضاها در صحنه‏ی سیاسی ایران اثرگذارتر است؟

من بازهم اصرار می‏کنم که فعلاً در این دعوا باید اصلاح‏طلبان را حذف کرد. فعلاً باید دعوا را بین این دو طیف اصول‏گرایان تفسیر کرد.

دعوای بین آنها را چگونه باید تفسیر کنیم؟

آنها جنبه‏های اصلی‏ای را که تا دیروز بر مبنای آن، عنوان‌شان را اصول‏گرا می‏گذاشتند، هنوز از دست نداده‏اند. یعنی هنوز خود را تابع محض ولی‏فقیه می‏دانند. اگر الان دستور سکوتی از جانب رهبری بیاید که مجلس یا دولت و یا هردو سکوت کنند، اینها تابع هستند. منتها تا وقتی که این فرمان سکوت نیامده است، این دعوا ادامه دارد.

احتمال دارد خود رهبر هم مایل باشد که صحنه‏ی سیاست را به‏نوعی دو وجهی کند؛ منتها در محدوده‏ی اصول‏گرایان و این حد از اختلاف نظر را برتابد، برای این‏که بتواند بخش‏هایی از انتقاداتی را که در سطح جامعه خواه‏ناخواه وجود دارد، پوشش بدهد. اگر اصول‏گرایان باشند، سعی می‏کند انتقاداتش را با اصول‏گرایان مطرح کند. زمانی که آنها یک‏دست بودند، سعی می‏کردند با اصلاح‏طلبان، با عنوان انتقاد نسبت به حاکمیت، همراهی کنند.

نقش رهبری در این میان چیست یا چه خواهد شد؟

به نظر من، مشکل زمانی می‏تواند خود را کامل نشان بدهد که رهبری مجبور باشد در این ماجراها موضع‏گیری کند. اگر رهبری موضع‏گیری نکند، این اختلافات هم‏چنان ادامه پیدا خواهد کرد.

ولی ایشان هم حواسش هست که اگر بنا باشد اختلافات خیلی جدی بشود و به قول خودش، بخواهد به وحدت ملی صدمه‏ای بزند، پا به‏میدان بگذارد. در این صورت، چون همه‏ی این نیروها مدعی‏اند که تابع محض ولی فقیه هستند و او را «فصل‏الخطاب» می‏دانند، همه‏چیز تمام می‏شود.

البته این‏که می‏گوییم تمام می‏شود، شکل سازمانی آن تمام می‏شود. مثلاً اگر رهبری از یکی حمایت کند و دیگری را مورد بی‏مهری قرار بدهد، به عنوان امری منفی در وجود نیروی شکست‏خورده باقی می‏ماند و این نیرو به دنبال آن خواهد بود که این شکست را به شکلی جبران کند و یک روز هم او پیروز ماجرا باشد.

به نظرتان دخالت رهبری چه شکل و چه نتیجه‏ای خواهد داشت؟ با توجه به این‏که می‏بینیم برخی از اوقات پس از به اصطلاح رهنمودهای رهبری هم اختلافات ادامه پیدا کرده است.

من هم قبول دارم که در مجلس افرادی هستند که از رفتارهای دولت، از شخص احمدی‏نژاد و همین‏طور امثال آقای مشایی، واقعاً ناراحت هستند.

برای این افراد ناراحتی‏های چند ساله ایجاد شده است از این‏که در برابر دولت تحقیر شده‏اند؛ از این که در ارتباط با دو مصوبه‏ی مجلس، رهبری به نفع دولت و به ضرر مجلس دخالت کرده است و ... این‏ها ناراحتند و چون نمی‏توانند این ناراحتی را نسبت به آقای خامنه‏ای ابراز کنند، سعی می‏کنند آن را به دولت برگردانند.

به‏نظر می‏آید الان وضعیت به‏گونه‏ای شده که دیگر مدیریت از دست ایشان هم خارج شده است. وقتی هم دخالت می‏کنند، ممکن است به‏طور صوری همه بپذیرند، ولی واقعیت امر آن است که به محض آن‏که مسئله از همان صحنه‏ی اصلی خارج می‏شود و صحنه به‏هم می‏خورد، دوباره این کینه‏ها و ناراحتی‏ها خود را نشان می‌دهد.

نقش مردم در فعالیت‏های سیاسی- اجتماعی این دوران، بر این چالش‏های درونی چه بوده است؟

حرکت مردم توانسته این انشقاق‏ها را در محدوده‏ی حاکمیت ایجاد کند. این قدرت حق و حقوق مردم است که جابه‏جا یک‌سری از افراد را مجبور می‏کند دست از مواضع سابق‌شان بردارند و کم‏کم حتی ظاهر را هم رعایت نکنند.

امروز اکثر افراد در دفتر خود رهبری، نسبت به مواضعی که ایشان در حمایت از آقای احمدی‏نژاد دارد- دست‏کم برمبنای خبرهایی که من دارم و با برخی از قدیم دوست بوده‏ام- همه ناراحت‏ و نگران‏ هستند. خیلی که احترام می‏گذارند، می‏گویند: «ما نمی‏‏فهیم که چرا ایشان دارد همه‏ی هستی خود را به آقای احمدی‏نژاد گره می‏زند.»

البته می‏فهمند و امروز می‏گویند نمی‏فهمیم، اما به جایی هم می‏رسد که این افراد سهم خودشان را بر فهم آقای خامنه‏ای و دیگران ترجیح خواهند داد.

به نظر می‏رسد در اوضاع نابه‌سامانی که الان وجود دارد، می‏توان آن سر قضیه را هم دید و احساس کرد که فروپاشی در درون حاکمیت دارد خود را نشان می‏دهد. هم در قوه‏ی قضاییه، هم در مجلس و هم از آن‌سو در دولت.

اگر به فرض آقای خامنه‏ای بعد از این حمایت خود از آقای احمدی‏نژاد را پس بگیرد، آیا آقای احمدی‏نژاد منابع و امکاناتی دارد که بتواند موقعیت خود را حفظ کند؟

من پیش از این هم گفته‏ام که مدافع تحلیل برخی از دوستان که می‏گویند قدرتی ورای قدرت آقای خامنه‏ای وجود دارد، نیستم. واقع‏گرایی می‏گوید که قدرت سپاه، قدرت اطلاعات و قدرت قضایی در دست آقای خامنه‏ای است و اگر ایشان تصمیم بگیرد کسی را زمین بزند، راحت زمین می‏زند و اگر بخواهد تقویت کند، به راحتی تقویت می‏کند.


کسی که همه‏ی این قدرت‏ها را داشته باشد، علی‏القاعده توان تغییر در صحنه‏ی سیاست کشور را دارد. حال این‏که در نهایت چقدر بتواند به این شکل ادامه بدهد، آن را دیگر باید ایستاد و تحمل کرد.

شما اعتقاد دارید که منتقدان نظام و رهبران جنبش سبز را نمی‏شود حذف کرد و علی‏رغم همه‏ی برخوردهایی که شده، آنها در صحنه حضور دارند. این منافات ندارد با این دیدگاه که آقای خامنه‏ای قادر است هرکسی را که بخواهد، حذف کند؟

تمام نیروهایی که حالت ظلی دارند، سایه هستند، تمام آنهایی که قدرت‏شان را از تاییدات رهبری و از نصب‏های ایشان گرفته‏اند، یعنی به‏طور کلی آنهایی که قدرت حکومت را در اختیار دارند، قدرت‏شان مال خودشان نیست.

قدرت مال آن فرد قدرقدرتی است که امروز تمام قدرت کشور را در اختیار خود گرفته است. طبیعی است که هر موقع او به آنها پشت کند، می‏تواند راحت حذف‌شان کند. او هم به‏هرحال مصالحی را در نظر می‏گیرد. من منکر این مسئله نیستم.

نیروهای منتقد اما قدرت خود را از ایشان که نمی‏گیرند. آنها قدرت‏شان را در مبارزه با سلب حقوق مردم- که عمدتاً از جانب ایشان صورت می‏پذیرد- می‏گیرند. آنها قدرت‏شان را در دفاع از حق و از پشتیبانی مردم‏شان می‏گیرند. قدرت آنها ربطی به رهبری ندارد که حال ایشان بخواهد کسی را حذف کند یا حذف نکند.

اشاره کردید که حوزه‏ی تاثیر رهبری کم شده است. ممکن است به دلایل آن هم اشاره‏‏ای کنید؟

آن‏چه باعث شده آقای خامنه‏ای نتواند مدیریت را مانند گذشته داشته باشد، به قوت حق‏خواهی مردم برمی‏گردد که کنار نکشیدند. درست است که در خیابان نیستند، اما قوت بیان‏شان، حضور‏شان و اعتراض‏شان به قدری است که در خلوت هم دارد حاکمیت را اذیت می‏کند.

چنان‏که از بعضی از مذاکراتی که با برخی از دوستان کرده‏اند، شاید خودشان هم به این نتیجه رسیده باشند که نمی‏شود در برابر موج حق‏خواهی مردم بیش از این ادامه بدهند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

شکست استقرار خلافت . هدف نها ایی سازما نگران ،ایدئولو‌ها ی اسلامی از آغاز استقرار حکومتی بود که با نا‌ بود ی ایرانیان،در جهان وحشت ایجاد کند تا به بقای خود ادامه دهد. اما مقا ومت متدا وم ایرانیان در ۳۰ سال گذشته در اشگال گو نا‌ گو ن ،این طرح شیطانی را بر هم زد و قیام ایران در ۲۵ خردا د ،دومینو ی فا شیست را برا ی همیشه در هم کوبید. در حال حاضر هسته مرکزی فا شیست بدو بخش تقسیم شده. ۱-یک بخش می‌خواهد ،که ولایت فقیه جزئ از سیستم شود و ولی‌ فقیه نقش ولیعهد را با ز ی کند-مثل دوران بنی امیه و بنی عبا س -- ۲-بخش دیگر می‌خواهد که تما می‌‌سیستم زیر فرمان ولی فقیه باشد.

-- shad ، Aug 17, 2010

بعد از 1400 سال ظلم ونابودي تمدن ها وفرهنگها بازمندگان آن نهضت فاشيستي صدر اسلام با ايجاد انقلاب اسلامي در ايران كه به مانند حمله مسلمانان به ايران در 1400 سال پيش بود به خيال خام خود به دنبال تجديد حيات خود مي باشند ولي زهي خيال باطل كه دين اسلام نفسهاي آخر خود را مي كشد.

-- آرش ، Aug 18, 2010

اسلام دارد نفس های اخر خود را در ایران میکشد ایران باری دیگر قادیسه دوم را تجربه کرده است این را من نمیگویم این را یک ایران شناس بزرگ امریکایی میگوید که ٦٠ سال عمر خود را به ایران و فرهنگ ان اختصاص داده است با تمام وجود علیه اسلام خواهیم جنگید بعد از نابودی حکومتش در ایران انهایی که میگویند ایرانی با اغوش باز اسلام را پذیرفت یک نگاه به ایران و اسلامگرایان و جنایاتی که با حکومتشان کرده اند بیاندازید ایا از این حرف خود شرم نمیکنید

-- بدون نام ، Aug 19, 2010

در اینکه حکومت جائرانه وظالمانه عمل میکند شکی نیست در اینکه حکومت بنام دین هر گونه زشتی را رواج میدهد هم شکی نیست ولی نباید عملکرد حکومت را به پای دین گذاشت انسان فطرتا دینگراست و خداجوست دین اسلام را باید از متن قران و سیره امامان و احادیث جستجو کرد اگر خواندن نماز و گرفتن روزه سفارش آخوندهای ما و ولی فقیه ما بود من علاوه بر اینکه دیگر نماز و روزه را ترک میکردم از خدا هم بخاطر انجام درخواست و پیروی از سفارشات این ظالمان درخواست طلب و آمرزش میکردم ولی نباید همه چیز را با هم خلط کنیم فقط باید از این همه ظلم وجور حکومت دیکتاتوری ولی فقیه و عمالش درس عبرت بگیریم که دین از سیاست بایدجدا باشد وجدا باشد و جدا باشد.

-- یک کارمند ، Aug 21, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)