خانه > گوی سیاست > ایران > حمایتها و مخالفتها پیرامون محمود احمدینژاد | |||
حمایتها و مخالفتها پیرامون محمود احمدینژادمریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comظهور اختلافات میان احمدینژاد و مجلس شورای اسلامی و اختلافات او با مجموعهای از اصولگرایان، از اواسط کار دولت نهم آغاز شده و اینک در دولت دهم، تعمیق و گسترش یافته است.
هفتهای نیست که گله و انتقادی از احمدینژاد و برنامههای دولت، همکاران و کارگزاران او، در مجلس موضوع سخنرانیها، نامههای اعتراضی و برخوردهای جدلی نباشد. برخوردهایی که پیش از این بیشتر از جانب اصلاحطلبان و اقلیت مجلس صورت میگرفت، اینک در میان اصولگرایان مجلس و گاه به شکل بسیار خشنتری نسبت به آن مقطع بروز میکند و درواقع اینروزها مجلس کانون برخورد میان منتقدان و حامیان آقای رییسجمهور شده است؛ بهطوری که در حال حاضر صدوبیست نمایندهی مجلس در نامهای از محمود احمدینژاد خواستهاند که با رییس دفتر خود، آقای مشایی، برخورد و فعالیتهای او را محدود کند.
از سوی دیگر، تعدادی از حامیان آقای احمدینژاد نیز خواهان برخورد قوهی قضاییه با آقای علی مطهری و احمد توکلی، نمایندگان اصولگرای مجلس، به جرم توهین به رییسجمهور شدهاند. همهی اینها در حالی است که نطقهای تند علیه آقای احمدینژاد از جانب نمایندگان اصلاحطلب همچنان تداوم دارد. در گفتوگویی کوتاه، آقای احمد قابل، تحلیلگر سیاسی و دینشناس منتقد نظام، به این پرسشها پاسخ دادهاند. دلیل پیوستن بیش از پیش اصولگرایان به جمع منتقدین آقای احمدینژاد چیست؟ معمولاً در صحنهی سیاسی، وقتی تصور میشود گروهی را حذف کردهاند و این گروه دیگر سهمی در صحنهی سیاست جامعه ندارد، گروههای موجود سعی میکنند دنبال سهمخواهی باشند و جای آن گروه محذوف را بگیرند. یعنی در میان دو طیفی که تا پیش از این ماجرا، در یک جناح به عنوان اصولگرا شناخته میشدند و تا دیروز همهی همتشان را در مسیر حذف گروه رقیب که اصلاحطلبان و منتقدان بودند بهکار میگرفتند. یعنی واقعیت چندان جدیای در اختلافات میان اصولگرایان وجود ندارد؟ ممکن است مواردی از این اختلافات جدی هم باشد. به این معنا که به فرض آقای توکلی، آقای لاریجانی و یا آقای مطهری، شخص آقای احمدینژاد را دیگر شایستهی این سمت ندانند، اما یادمان نرود که این افراد چند ماه پیش از این، با تمام وجود در برابر منتقدان احمدینژاد ایستادند و از او حمایت کردند.
حال داستان ریزشی که پیش آمده از یکسو به دلیل غروری است که بخشی از حاکمیت و بهخصوص دولت از آمار تقلبی برای خودش ایجاد کرده است و فکر میکند راستی راستی ۲۶ میلیون رأی دارد. روشن است که اگر چنین آماری باور دولت بشود، در برابر مجلس تمکین نمیکند. همانطور که الان این اتفاق دارد میافتد. گذشته از این برخوردها اما، از یکسو حمایتها از آقای احمدینژاد و از سوی دیگر مخالفتهای اصلاحطلبان با آقای احمدینژاد، همچنان ادامه دارد. کدامیک از این فضاها در صحنهی سیاسی ایران اثرگذارتر است؟ من بازهم اصرار میکنم که فعلاً در این دعوا باید اصلاحطلبان را حذف کرد. فعلاً باید دعوا را بین این دو طیف اصولگرایان تفسیر کرد. دعوای بین آنها را چگونه باید تفسیر کنیم؟ آنها جنبههای اصلیای را که تا دیروز بر مبنای آن، عنوانشان را اصولگرا میگذاشتند، هنوز از دست ندادهاند. یعنی هنوز خود را تابع محض ولیفقیه میدانند. اگر الان دستور سکوتی از جانب رهبری بیاید که مجلس یا دولت و یا هردو سکوت کنند، اینها تابع هستند. منتها تا وقتی که این فرمان سکوت نیامده است، این دعوا ادامه دارد. احتمال دارد خود رهبر هم مایل باشد که صحنهی سیاست را بهنوعی دو وجهی کند؛ منتها در محدودهی اصولگرایان و این حد از اختلاف نظر را برتابد، برای اینکه بتواند بخشهایی از انتقاداتی را که در سطح جامعه خواهناخواه وجود دارد، پوشش بدهد. اگر اصولگرایان باشند، سعی میکند انتقاداتش را با اصولگرایان مطرح کند. زمانی که آنها یکدست بودند، سعی میکردند با اصلاحطلبان، با عنوان انتقاد نسبت به حاکمیت، همراهی کنند. نقش رهبری در این میان چیست یا چه خواهد شد؟ به نظر من، مشکل زمانی میتواند خود را کامل نشان بدهد که رهبری مجبور باشد در این ماجراها موضعگیری کند. اگر رهبری موضعگیری نکند، این اختلافات همچنان ادامه پیدا خواهد کرد. ولی ایشان هم حواسش هست که اگر بنا باشد اختلافات خیلی جدی بشود و به قول خودش، بخواهد به وحدت ملی صدمهای بزند، پا بهمیدان بگذارد. در این صورت، چون همهی این نیروها مدعیاند که تابع محض ولی فقیه هستند و او را «فصلالخطاب» میدانند، همهچیز تمام میشود. البته اینکه میگوییم تمام میشود، شکل سازمانی آن تمام میشود. مثلاً اگر رهبری از یکی حمایت کند و دیگری را مورد بیمهری قرار بدهد، به عنوان امری منفی در وجود نیروی شکستخورده باقی میماند و این نیرو به دنبال آن خواهد بود که این شکست را به شکلی جبران کند و یک روز هم او پیروز ماجرا باشد. به نظرتان دخالت رهبری چه شکل و چه نتیجهای خواهد داشت؟ با توجه به اینکه میبینیم برخی از اوقات پس از به اصطلاح رهنمودهای رهبری هم اختلافات ادامه پیدا کرده است. من هم قبول دارم که در مجلس افرادی هستند که از رفتارهای دولت، از شخص احمدینژاد و همینطور امثال آقای مشایی، واقعاً ناراحت هستند. برای این افراد ناراحتیهای چند ساله ایجاد شده است از اینکه در برابر دولت تحقیر شدهاند؛ از این که در ارتباط با دو مصوبهی مجلس، رهبری به نفع دولت و به ضرر مجلس دخالت کرده است و ... اینها ناراحتند و چون نمیتوانند این ناراحتی را نسبت به آقای خامنهای ابراز کنند، سعی میکنند آن را به دولت برگردانند. بهنظر میآید الان وضعیت بهگونهای شده که دیگر مدیریت از دست ایشان هم خارج شده است. وقتی هم دخالت میکنند، ممکن است بهطور صوری همه بپذیرند، ولی واقعیت امر آن است که به محض آنکه مسئله از همان صحنهی اصلی خارج میشود و صحنه بههم میخورد، دوباره این کینهها و ناراحتیها خود را نشان میدهد. نقش مردم در فعالیتهای سیاسی- اجتماعی این دوران، بر این چالشهای درونی چه بوده است؟ حرکت مردم توانسته این انشقاقها را در محدودهی حاکمیت ایجاد کند. این قدرت حق و حقوق مردم است که جابهجا یکسری از افراد را مجبور میکند دست از مواضع سابقشان بردارند و کمکم حتی ظاهر را هم رعایت نکنند. امروز اکثر افراد در دفتر خود رهبری، نسبت به مواضعی که ایشان در حمایت از آقای احمدینژاد دارد- دستکم برمبنای خبرهایی که من دارم و با برخی از قدیم دوست بودهام- همه ناراحت و نگران هستند. خیلی که احترام میگذارند، میگویند: «ما نمیفهیم که چرا ایشان دارد همهی هستی خود را به آقای احمدینژاد گره میزند.» البته میفهمند و امروز میگویند نمیفهمیم، اما به جایی هم میرسد که این افراد سهم خودشان را بر فهم آقای خامنهای و دیگران ترجیح خواهند داد. به نظر میرسد در اوضاع نابهسامانی که الان وجود دارد، میتوان آن سر قضیه را هم دید و احساس کرد که فروپاشی در درون حاکمیت دارد خود را نشان میدهد. هم در قوهی قضاییه، هم در مجلس و هم از آنسو در دولت. اگر به فرض آقای خامنهای بعد از این حمایت خود از آقای احمدینژاد را پس بگیرد، آیا آقای احمدینژاد منابع و امکاناتی دارد که بتواند موقعیت خود را حفظ کند؟ من پیش از این هم گفتهام که مدافع تحلیل برخی از دوستان که میگویند قدرتی ورای قدرت آقای خامنهای وجود دارد، نیستم. واقعگرایی میگوید که قدرت سپاه، قدرت اطلاعات و قدرت قضایی در دست آقای خامنهای است و اگر ایشان تصمیم بگیرد کسی را زمین بزند، راحت زمین میزند و اگر بخواهد تقویت کند، به راحتی تقویت میکند. شما اعتقاد دارید که منتقدان نظام و رهبران جنبش سبز را نمیشود حذف کرد و علیرغم همهی برخوردهایی که شده، آنها در صحنه حضور دارند. این منافات ندارد با این دیدگاه که آقای خامنهای قادر است هرکسی را که بخواهد، حذف کند؟ تمام نیروهایی که حالت ظلی دارند، سایه هستند، تمام آنهایی که قدرتشان را از تاییدات رهبری و از نصبهای ایشان گرفتهاند، یعنی بهطور کلی آنهایی که قدرت حکومت را در اختیار دارند، قدرتشان مال خودشان نیست. قدرت مال آن فرد قدرقدرتی است که امروز تمام قدرت کشور را در اختیار خود گرفته است. طبیعی است که هر موقع او به آنها پشت کند، میتواند راحت حذفشان کند. او هم بههرحال مصالحی را در نظر میگیرد. من منکر این مسئله نیستم. نیروهای منتقد اما قدرت خود را از ایشان که نمیگیرند. آنها قدرتشان را در مبارزه با سلب حقوق مردم- که عمدتاً از جانب ایشان صورت میپذیرد- میگیرند. آنها قدرتشان را در دفاع از حق و از پشتیبانی مردمشان میگیرند. قدرت آنها ربطی به رهبری ندارد که حال ایشان بخواهد کسی را حذف کند یا حذف نکند. اشاره کردید که حوزهی تاثیر رهبری کم شده است. ممکن است به دلایل آن هم اشارهای کنید؟ آنچه باعث شده آقای خامنهای نتواند مدیریت را مانند گذشته داشته باشد، به قوت حقخواهی مردم برمیگردد که کنار نکشیدند. درست است که در خیابان نیستند، اما قوت بیانشان، حضورشان و اعتراضشان به قدری است که در خلوت هم دارد حاکمیت را اذیت میکند. چنانکه از بعضی از مذاکراتی که با برخی از دوستان کردهاند، شاید خودشان هم به این نتیجه رسیده باشند که نمیشود در برابر موج حقخواهی مردم بیش از این ادامه بدهند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شکست استقرار خلافت . هدف نها ایی سازما نگران ،ایدئولوها ی اسلامی از آغاز استقرار حکومتی بود که با نا بود ی ایرانیان،در جهان وحشت ایجاد کند تا به بقای خود ادامه دهد. اما مقا ومت متدا وم ایرانیان در ۳۰ سال گذشته در اشگال گو نا گو ن ،این طرح شیطانی را بر هم زد و قیام ایران در ۲۵ خردا د ،دومینو ی فا شیست را برا ی همیشه در هم کوبید. در حال حاضر هسته مرکزی فا شیست بدو بخش تقسیم شده. ۱-یک بخش میخواهد ،که ولایت فقیه جزئ از سیستم شود و ولی فقیه نقش ولیعهد را با ز ی کند-مثل دوران بنی امیه و بنی عبا س -- ۲-بخش دیگر میخواهد که تما میسیستم زیر فرمان ولی فقیه باشد.
-- shad ، Aug 17, 2010بعد از 1400 سال ظلم ونابودي تمدن ها وفرهنگها بازمندگان آن نهضت فاشيستي صدر اسلام با ايجاد انقلاب اسلامي در ايران كه به مانند حمله مسلمانان به ايران در 1400 سال پيش بود به خيال خام خود به دنبال تجديد حيات خود مي باشند ولي زهي خيال باطل كه دين اسلام نفسهاي آخر خود را مي كشد.
-- آرش ، Aug 18, 2010اسلام دارد نفس های اخر خود را در ایران میکشد ایران باری دیگر قادیسه دوم را تجربه کرده است این را من نمیگویم این را یک ایران شناس بزرگ امریکایی میگوید که ٦٠ سال عمر خود را به ایران و فرهنگ ان اختصاص داده است با تمام وجود علیه اسلام خواهیم جنگید بعد از نابودی حکومتش در ایران انهایی که میگویند ایرانی با اغوش باز اسلام را پذیرفت یک نگاه به ایران و اسلامگرایان و جنایاتی که با حکومتشان کرده اند بیاندازید ایا از این حرف خود شرم نمیکنید
-- بدون نام ، Aug 19, 2010در اینکه حکومت جائرانه وظالمانه عمل میکند شکی نیست در اینکه حکومت بنام دین هر گونه زشتی را رواج میدهد هم شکی نیست ولی نباید عملکرد حکومت را به پای دین گذاشت انسان فطرتا دینگراست و خداجوست دین اسلام را باید از متن قران و سیره امامان و احادیث جستجو کرد اگر خواندن نماز و گرفتن روزه سفارش آخوندهای ما و ولی فقیه ما بود من علاوه بر اینکه دیگر نماز و روزه را ترک میکردم از خدا هم بخاطر انجام درخواست و پیروی از سفارشات این ظالمان درخواست طلب و آمرزش میکردم ولی نباید همه چیز را با هم خلط کنیم فقط باید از این همه ظلم وجور حکومت دیکتاتوری ولی فقیه و عمالش درس عبرت بگیریم که دین از سیاست بایدجدا باشد وجدا باشد و جدا باشد.
-- یک کارمند ، Aug 21, 2010