خانه > گوی سیاست > ایران > شکاف اصلی در جامعه سیاسی ایران چیست؟ | |||
شکاف اصلی در جامعه سیاسی ایران چیست؟مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comدر بستر مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران، گسترش اختلاف نظرها در درون جبههی اصولگرایان، بهویژه طرفداران و منتقدان آقای احمدینژاد و دولت وی، توجه تحلیلگران سیاسی را بهخود جلب کرده است.
پس از حملههایی که از سوی جناحهای مختلف اصولگرایان متوجه آقای اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر آقای احمدینژاد شد، وی روز چهارشنبه، بیستم مردادماه در سخنانی اعتراضی، ازجمله گفت که از سرلشکر فیروزآبادی شکایت خواهد کرد. این موضعگیری و همچنین دفاع قاطع آقای احمدینژاد از وی، برخی ابهامات و پرسشهای تازهای را ایجاد کرده یا به آنها دامن زده است. یکی از پرسشها میتواند این باشد: آیا رشد اختلافات داخلی در میان اصولگرایان، میتواند روند تحولات آتی سیاسی را در ایران تعیین کند و حتی بر شکاف میان اصولگرایان و اصلاحطلبان نیز فائق بیاید؟ این بحث را با آقای حمیدرضا جلاییپور، تحلیلگر و فعال سیاسی و عضو شورای مرکزی «جبههی مشارکت ایران اسلامی» در تهران، درمیان گذاشتهام. آقای جلاییپور این احتمال را چندان واقعی نمیبیند و میگوید: نمیخواهم بگویم این ارزیابی واقعیت ندارد، اما واقعیت مهمتری در جامعهی ایران هست: در حال حاضر چند شکاف و چالش فعال در جامعهی سیاسی ایران وجود دارد. کسانی که به سیاست در جامعه توجه میکنند و اهل ارزیابیهای سیاسی هستند، خیلی در معرض آن هستند که همیشه بحثهای سیاسیشان را در یک بعد ببینند. به زبان امروز، اگر بخواهیم به روشنی بگوییم، در معرض تکعاملگویی هستند.
در صورتی که ممکن است یک جامعهی سیاسی، سه یا چهار شکاف فعال داشته باشد و هرسهچهار شکاف هم کار کنند. ارزیابی درست از جامعهی سیاسی آن است که هرچهار شکاف را در نظر بگیرد. این را البته قبول دارم که آدمهای مختلف، به دلایل مختلف، وقتی به این جامعهی سیاسی نگاه میکنند، ممکن است به یکی از این شکافها بیشتر توجه کنند و اهمیت بدهند. خود من هم بر مبنای دلایلی که دارم، اینطور فکر میکنم. شما از چهار شکاف سیاسی در جامعهی ایران صحبت میکنید. این چهار شکاف کدامها هستند؟ شکاف درون اصولگرایان هم در میان این چهارشکاف جای میگیرند یا خیر؟ این چهار شکاف همزمان فعال هستند. البته میتوان آنها را مرتب کرد و اولویتها را جدا کرد. بهنظر من، در حال حاضر فعالترین شکاف در جامعهی سیاسی ایران که همه را به خود مشغول کرده و همه با سکوت، فعالیت و فریادشان به آن توجه دارند، شکافی بسیار جدی و ریشهدار بین کسانی است که دوست دارند کشور به شکل اقتدارگرایانه اداره شود و کسانی که خواهان ادارهی مردمسالارانهی کشور هستند. منظورتان دو طیف اصولگرا و اصلاحطلب است؟ خیر؛ خود معتقدین به دمکراسی بسیار زیاد هستند. اصلاحطلبان یکی از گرایشهای این طیف هستند. اقتدارگرایان هم زیادند و الان ممکن است تندروهای آنها قدرت را بهدست داشته باشند. این شکافی بسیار جدی در جامعهی سیاسی ایران است. اولاً تاریخی صدساله پشت آن است. ثانیاً فعال است. یعنی آنچه در درجهی اول در جامعهی سیاسی ایران بهچشم میخورد، شکاف بین اقتدارگرایی و مخالفین اقتدارگرایی است. مخالف اقتدارگرایی که میگویم، به این خاطر است که لازم نیست همه صددرصد دمکرات باشند. از کسانی که معتقدند قدرت باید محدود باشد تا کسانی که به دمکراسی مشارکتی حداکثری اعتقاد دارند، ازجمله مخالفین اقتدارگرایی هستند. این شکاف اصلی است. البته واژهی اصلی هم درست نیست. میتوان گفت، این شکاف مادر و شکافی است که بیش از همه بهچشم میآید. بعد از این شکاف، ما چند شکاف دیگر هم در میان خود اقتدارگرایان و مخالفین اقتدارگرایی داریم. آنها هم هرکدام پایگاه خود و صدای خود را دارند. از این نظر، من حتی جامعهی ایران را دمکراتیک میدانم. منظورم از منظر موازنهی قوا است. یعنی اقتدارگرایان نمیتوانند هرکاری بکنند. البته معتقدین به مردمسالاری هم نمیتوانند هرکاری بکنند. یعنی دو طیف زورشان بههم نمیرسد و نمیتوانند همدیگر را خفه کنند. آنها دولت، قدرت، بوروکراسی، زندانها و ... را دارند. این طرف هم قلبها، افکار عمومی و خیلی چیزهای دیگر را دارند. مسئله همین است که بسیاری شکافها در جامعهی سیاسی ایران موجود بوده و به نظر میآمده که نسبت به آن آگاهی وجود دارد، اما ناگهان مثلاً در مقطع انتخابات سال ۸۴، آقای احمدینژاد برندهی انتخابات میشود که حداقل برای اصلاحطلبان نوعی غافلگیری محسوب میشود. بعد از آن هم این تفسیر مطرح میشود که اصلاحطلبان آنچنان که باید به عدالت اجتماعی و معیشتی جامعه توجه نکردهاند و یا حتی در گفتههای خود نیز به آن نپرداختهاند. به نظر شما آیا بعید نیست که مثلاً در انتخابات آینده، گروه آقای احمدینژاد که پیش از این رأیهای عدالت اجتماعی را جمع کرده، رأی کسانی را هم که هوادار بها دادن به هویت ملی و ایرانی هستند، از طریق آقای مشایی بهدست بیاورد؟ در این صورت آیا اصلاحطلبان یا بهطور کلی طرفداران دمکراسی و مخالفین اقتدارگرایی، بار دیگر غافلگیر نمیشوند؟ این نکته، خود به تنهایی یک بحث کامل است و نظر من در این زمینه با شما کمی متفاوت است. در جامعهی ما، هرچند مشکل است که آمار دقیقی در این زمینه ارائه بدهیم، اما جمعیتی در حدود ده تا پانزده میلیون داریم که در شرایط حاد زندگی میکنند که به آن فقر مطلق میگویند. من این نظر را قبول ندارم که میگویند چهل میلیون زیر خط فقر زندگی میکنند. شاید به یک معنا درست باشد. مثلاً اگر من ماشین بامو نداشته باشم، نسبت به کسی که این ماشین را دارد، فقیرم. این اما دیگر فقر نمیشود. فقر به این معنا است که فرد برای معیشت روزانهاش بالبال بزند؛ یعنی فقر از غذا و خانه شروع میشود و به بقیهی مسائل میرسد. میتوان این را پذیرفت که طبقهی متوسط و طرفداران دمکراسی در دوران اصلاحات، هیچوقت توجه نکرده بودند که این جمعیتی که برای زندگیاش دارد بالبال میزند، چرا موقع انتخابات باید در انتخابات شرکت کند و به آنها رأی بدهد؟ به خاطر اینکه دمکراسی خوب است؟! اما وقتی کسی زندگیاش لنگ است، به دمکراسی توجهی ندارد. حتی خواهد گفت: «دمکراسی توی سرتان بخورد، من لنگ زندگیام هستم.» قبول دارم که از این بابت غفلت شد. یعنی اصلاحطلبان و یا طرفداران آزادیهای اجتماعی، برنامهای برای رفاه طبقات و گروههای محروم نداشتند؟ نمیتوان گفت برنامهای نداشتند. اینطور نبود. من معتقدم در دوران آقای خاتمی فقرا بیشتر گیرشان آمد تا امروز که شعار فقرا را میدهند و چهارصد میلیارد دلار هم تا به حال هزینه کردهاند. این بحث به جای خود، اما من علت پیروزی دولت نهم را در اساس مهندسی انتخابات میدانم. همان موقع هم مقالهای نوشتم و دلایل تجربی هم آوردم که اصلاً انتخابات مهندسی شده بود. یعنی اگر مهندسی نمیشد، اصلاً شرایط اینگونه نمیشد و هیچکس هم نمیفهمید که ده تا پانزده میلیوننفر در وضعیت بدی زندگی میکنند. آن انتخابات مهندسی شد، اما گفتمان آن مهندسی فقیردوستی بود. من به نکتهای که شما گفتید، این را هم اضافه میکنم که بهطور کلی جمعیت فقیر و جمعیتی که از لحاظ هویت بهخصوص هویت مذهبی- قومی تحقیر شدهاند، حتی میتوانند ضد دمکراسی عمل کنند؛ یعنی کسانی که از میان فقرا، اقوام و یا مذهبی خاص باشند. بالاخره الان یکی از جنبشهای قوی در دنیا، همچنان قومیگرایی است. به این ترتیب، شما یکی دیگر از شکافهای جامعهی ایران را شکافهای قومی میبینید؟ بله؛ مثلاً فوتبالی که من میبینم، اصلاً فوتبال نیست و ربطی به تیم تراختور ندارد، بلکه واکنش به تحقیر آذری است. بهطور کلی، کردها، بلوچها و حتی بهنحوی عربهای خوزستان در برابر این تحقیر قومی واکنش نشان میدهند. لذا این سه نیرو، یعنی فقرا، تحقیرشدگان قومی و تحقیرشدگان مذهبی، همیشه میتوانند علیه دمکراسی عمل کنند. این امر تنها به ایران هم مربوط نیست و خطری برای دمکراسی محسوب میشود. بنیانگذاران جامعهشناسی در دههی شصت، اتفاقاً از همینجا توجهشان جلب شد و به جای اینکه به دولت فکر کنند، به جامعه فکر کردند و از این زاویه راجع به سیاست صحبت کردند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|