تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با حمیدرضا جلایی‌پور، درباره‌ی رشد اختلافات داخلی در میان اصول‏گرایان

شکاف اصلی در جامعه سیاسی ایران چیست؟

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

در بستر مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران، گسترش اختلاف نظر‏ها در درون جبهه‏ی اصول‏گرایان، به‏ویژه طرفداران و منتقدان آقای احمدی‏‏نژاد و دولت وی، توجه تحلیل‏گران سیاسی را به‏خود جلب کرده است.

Download it Here!

پس از حمله‌هایی که از سوی جناح‏های مختلف اصول‏گرایان متوجه آقای اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر آقای احمدی‏نژاد شد، وی روز چهارشنبه، بیستم مردادماه در سخنانی اعتراضی، ازجمله گفت که از سرلشکر فیروزآبادی شکایت خواهد کرد.

این موضع‌گیری و هم‏چنین دفاع قاطع آقای احمدی‏نژاد از وی، برخی ابهامات و پرسش‏های تازه‌ای را ایجاد کرده یا به آنها دامن زده است.

یکی از پرسش‏ها می‏تواند این باشد: آیا رشد اختلافات داخلی در میان اصول‏گرایان، می‏تواند روند تحولات آتی سیاسی را در ایران تعیین کند و حتی بر شکاف میان اصول‏گرایان و اصلاح‏طلبان نیز فائق بیاید؟

این بحث را با آقای حمید‏رضا جلایی‏پور، تحلیل‏گر و فعال سیاسی و عضو شورای مرکزی «جبهه‏ی مشارکت ایران اسلامی» در تهران، درمیان گذاشته‏ام.

آقای جلایی‏پور این احتمال را چندان واقعی نمی‏بیند و می‏گوید:

نمی‌خواهم بگویم این ارزیابی واقعیت ندارد، اما واقعیت مهم‏تری در جامعه‏ی ایران هست: در حال حاضر چند شکاف و چالش فعال در جامعه‏ی سیاسی ایران وجود دارد.

کسانی که به سیاست در جامعه توجه می‏کنند و اهل ارزیابی‏های سیاسی هستند، خیلی در معرض آن هستند که همیشه بحث‏های سیاسی‏شان را در یک بعد ببینند. به زبان امروز، اگر بخواهیم به روشنی بگوییم، در معرض تک‏عامل‏گویی هستند.


حمید‏رضا جلایی‏پور، تحلیل‏گر و فعال سیاسی و عضو شورای مرکزی «جبهه‏ی مشارکت ایران اسلامی» در تهران

در صورتی که ممکن است یک جامعه‏ی سیاسی، سه یا چهار شکاف فعال داشته باشد و هرسه‌چهار شکاف هم کار کنند. ارزیابی درست از جامعه‏ی سیاسی آن است که هرچهار شکاف را در نظر بگیرد. این را البته قبول دارم که آدم‏های مختلف، به دلایل مختلف، وقتی به این جامعه‏ی سیاسی نگاه می‏کنند، ممکن است به یکی از این شکاف‏ها بیشتر توجه کنند و اهمیت بدهند. خود من هم بر مبنای دلایلی که دارم، این‌طور فکر می‏کنم.

شما از چهار شکاف سیاسی در جامعه‏ی ایران صحبت می‏کنید. این چهار شکاف کدام‏ها هستند؟ شکاف درون اصول‏گرایان هم در میان این چهارشکاف جای می‏گیرند یا خیر؟

این چهار شکاف هم‏زمان فعال هستند. البته می‏توان آنها را مرتب کرد و اولویت‏ها را جدا کرد. به‌نظر من، در حال حاضر فعال‏ترین شکاف در جامعه‏ی سیاسی ایران که همه را به خود مشغول کرده و همه با سکوت، فعالیت و فریادشان به آن توجه دارند، شکافی بسیار جدی و ریشه‏دار بین کسانی است که دوست دارند کشور به شکل اقتدارگرایانه اداره شود و کسانی که خواهان اداره‏ی مردم‏سالارانه‏ی کشور هستند.

منظورتان دو طیف اصول‏گرا و اصلاح‏طلب است؟

خیر؛ خود معتقدین به دمکراسی بسیار زیاد هستند. اصلاح‏طلبان یکی از گرایش‏های این طیف هستند. اقتدارگرایان هم زیادند و الان ممکن است تندروهای آنها قدرت را به‏دست داشته باشند.

این شکافی بسیار جدی در جامعه‏ی سیاسی ایران است. اولاً تاریخی صدساله پشت آن است. ثانیاً فعال است. یعنی آن‏چه در درجه‏ی اول در جامعه‏ی سیاسی ایران به‏چشم می‏خورد، شکاف بین اقتدارگرایی و مخالفین اقتدارگرایی است.

مخالف اقتدارگرایی که می‏گویم، به این خاطر است که لازم نیست همه صد‏درصد دمکرات باشند. از کسانی که معتقدند قدرت باید محدود باشد تا کسانی که به دمکراسی مشارکتی حداکثری اعتقاد دارند، ازجمله مخالفین اقتدارگرایی هستند. این شکاف اصلی است. البته واژه‏ی اصلی هم درست نیست. می‏توان گفت، این شکاف مادر و شکافی است که بیش از همه به‏چشم می‏آید.

بعد از این شکاف، ما چند شکاف دیگر هم در میان خود اقتدارگرایان و مخالفین اقتدارگرایی داریم. آنها هم هرکدام پایگاه خود و صدای خود را دارند.

از این‏ نظر، من حتی جامعه‏ی ایران را دمکراتیک می‏دانم. منظورم از منظر موازنه‏ی قوا است. یعنی اقتدارگرایان نمی‏توانند هرکاری بکنند. البته معتقدین به مردم‏سالاری هم نمی‏توانند هرکاری بکنند. یعنی دو طیف زورشان به‏هم نمی‏رسد و نمی‏توانند همدیگر را خفه کنند. آنها دولت، قدرت، بوروکراسی، زندان‏ها و ... را دارند. این طرف هم قلب‏ها، افکار عمومی و خیلی چیزهای دیگر را دارند.

مسئله همین است که بسیاری شکاف‏ها در جامعه‏ی سیاسی ایران موجود بوده و به نظر می‏آمده که نسبت به آن آگاهی وجود دارد، اما ناگهان مثلاً در مقطع انتخابات سال ۸۴، آقای احمدی‏نژاد برنده‏ی انتخابات می‏شود که حداقل برای اصلاح‏طلبان نوعی غافلگیری محسوب می‏شود. بعد از آن هم این تفسیر مطرح می‏شود که اصلاح‏طلبان آن‏چنان که باید به عدالت اجتماعی و معیشتی جامعه توجه نکرده‌اند و یا حتی در گفته‌های خود نیز به آن نپرداخته‌اند.

به نظر شما آیا بعید نیست که مثلاً در انتخابات آینده، گروه آقای احمدی‏نژاد که پیش از این رأی‏های عدالت اجتماعی را جمع کرده، رأی کسانی را هم که هوادار بها دادن به هویت ملی و ایرانی هستند، از طریق آقای مشایی به‏دست بیاورد؟ در این صورت آیا اصلاح‏طلبان یا به‏طور کلی طرفداران دمکراسی و مخالفین اقتدارگرایی، بار دیگر غافلگیر نمی‌شوند؟

این نکته‏‏، خود به تنهایی‏ یک بحث کامل است و نظر من در این زمینه با شما کمی متفاوت است. در جامعه‏ی ما، هرچند مشکل است که آمار دقیقی در این زمینه ارائه بدهیم، اما جمعیتی در حدود ده تا پانزده میلیون داریم که در شرایط حاد زندگی می‏کنند که به آن فقر مطلق می‏گویند.

من این نظر را قبول ندارم که می‏گویند چهل میلیون زیر خط فقر زندگی می‏کنند. شاید به یک معنا درست باشد. مثلاً اگر من ماشین ب‏ام‏و نداشته باشم، نسبت به کسی که این ماشین را دارد، فقیرم. این اما دیگر فقر نمی‏شود. فقر به این معنا است که فرد برای معیشت روزانه‏اش بال‏بال بزند؛ یعنی فقر از غذا و خانه شروع می‏شود و به بقیه‏ی مسائل می‏رسد.

می‏توان این را پذیرفت که طبقه‏ی متوسط و طرفداران دمکراسی در دوران اصلاحات، هیچ‏وقت توجه نکرده بودند که این جمعیتی که برای زندگی‏اش دارد بال‏بال می‏زند، چرا موقع انتخابات باید در انتخابات شرکت کند و به آنها رأی بدهد؟ به خاطر این‏که دمکراسی خوب است؟! اما وقتی کسی زندگی‏اش لنگ است، به دمکراسی توجهی ندارد. حتی خواهد گفت: «دمکراسی توی سرتان بخورد، من لنگ زندگی‏ام هستم.» قبول دارم که از این بابت غفلت شد.

یعنی اصلاح‏طلبان و یا طرفداران آزادی‏های اجتماعی، برنامه‏ای برای رفاه طبقات و گروه‏های محروم نداشتند؟

نمی‏توان گفت برنامه‏ای نداشتند. این‏طور نبود. من معتقدم در دوران آقای خاتمی فقرا بیش‌تر گیرشان آمد تا امروز که شعار فقرا را می‌دهند و چهارصد میلیارد دلار هم تا به حال هزینه کرده‌اند. این بحث به جای خود، اما من علت پیروزی دولت نهم را در اساس مهندسی انتخابات می‏دانم.

همان موقع هم مقاله‏ای نوشتم و دلایل تجربی هم آوردم که اصلاً انتخابات مهندسی شده بود. یعنی اگر مهندسی نمی‏شد، اصلاً شرایط این‏گونه نمی‏شد و هیچ‏کس هم نمی‏فهمید که ده تا پانزده میلیون‌نفر در وضعیت بدی زندگی می‏کنند. آن انتخابات مهندسی شد، اما گفتمان آن مهندسی فقیردوستی بود.

من به نکته‏ای که شما گفتید، این را هم اضافه می‏کنم که به‏طور کلی جمعیت فقیر و جمعیتی که از لحاظ هویت به‏خصوص هویت مذهبی- قومی تحقیر شده‏اند، حتی می‏توانند ضد دمکراسی عمل کنند؛ یعنی کسانی که از میان فقرا، اقوام و یا مذهبی خاص باشند. بالاخره الان یکی از جنبش‏های قوی در دنیا، هم‏چنان قومی‏گرایی است.

به این ترتیب، شما یکی دیگر از شکاف‏های جامعه‏ی ایران را شکاف‏های قومی می‏بینید؟

بله؛ مثلاً فوتبالی که من می‏بینم، اصلاً فوتبال نیست و ربطی به تیم تراختور ندارد، بلکه واکنش به تحقیر آذری است. به‌طور کلی، کردها، بلوچ‏ها و حتی به‌نحوی عرب‏های خوزستان در برابر این تحقیر قومی واکنش نشان می‏دهند.

لذا این سه نیرو، یعنی فقرا، تحقیرشدگان قومی و تحقیرشدگان مذهبی، همیشه می‏توانند علیه دمکراسی عمل کنند. این امر تنها به ایران هم مربوط نیست و خطری برای دمکراسی محسوب می‏شود.

بنیانگذاران جامعه‏شناسی در دهه‏ی شصت، اتفاقاً از همین‏جا توجه‏شان جلب شد و به جای‏ این‏که به دولت فکر کنند، به جامعه فکر کردند و از این زاویه راجع به سیاست صحبت کردند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)