تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
بخش دوم و پایانی گفت و گو بخش فرهنگی رادیو زمانه با منصور کوشان به مناسبت بیانیه جولین آسانژ

صدور بیانیه نمایانگر آزادی بیان است


به گزارش بخش فرهنگی رادیو زمانه در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۸۹ گروهی از نویسندگان ایرانی [در تبعید] با انتشار بیانیه‌ای بازداشت جولین آسانژ، بنیان‌گذار ویکی‌لیکس را محکوم کردند و خواستار آزادی او شدند.
بیانیه نویسندگان ایرانی در تبعید «آزادی بیان، مهم‌ترین رکن یک جامعه‌ دموکراتیک» نام دارد و مبتکر آن منصور کوشان، نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس است که چندی پیش جایزه‌ی اوسیستکی سال ۲۰۱۰ برای آزادی بیان را هم از آن خود کرد. در «بیانیه‌ی آسانژ» آمده است: «دولت‌های دموکراتیک جهان نمی‌توانند انکار کنند که حمایت آن‌ها از سانسور، هم بر خلاف اعلامیه‌ جهانی حقوق بشر است، هم تأییدی است آشکار بر سرکوب آزادی بیان و هم تثبیتی است شرم‌آور بر نظام‌های دیکتاتوری در کشورهای دیگر جهان.» با منصور کوشان درباره‌ی این بیانیه، آزادی بیان در ایران و جهان، و کانون نویسندگان ایران گفت وگویی کرده‌ایم که بخش دوم و پایانی آن را امروز می‌خوانید:

فرهنگ زمانه

گروهی اعتقاد دارند که ماجرای ویکی‌لیکس بخشی از یک بحران سیاسی آمریکاست. ما که از پشت پرده خبر نداریم. از کجا معلوم بحران ویکی‌لیکس یک نمایش ساختگی نباشد؟

من هم یکی از کسانی هستم که یقین دارم ماجرای ویکی‌لیکس برآمده‌ی بحران سیاسی و اقتصادی کشورهای بزرگی مثل آمریکاست. چرا که علت این بحران سیاسی و اقتصادی که بعضی از کشورها را تا مرز نابودی پیش برد، در درون همان سندهایی است که مدیران ویکی‌لیکس به آن دست یافته‌اند. گمانم آقای جولین آسانژ هنوز هیچ‌کدام از سندهای مهمش را منتشر نکرده است و شاید هرگز هم نتواند منتشر کند، اما شروع کرده است و تا وقتی او یا هر فرد دیگری، بخواهد موضوعی را بیان کند یا سندی را منتشر کند، من و گمانم نویسندگان هم‌پیمان با من، از او دفاع می‌کنیم. چون همان‌طور که در بیانیه گفته شده است، آزادی بیان از رکن‌های مهم جامعه‌ی دموکراتیک است و از حق‌های صد در صد و بدون چون و چرای هر انسانی در هر شرایطی است. پس، این‌که ممکن است در پشت پرده بازی دیگری باشد یا به قول شما همه‌اش نمایش ساختگی باشد، مسئله‌ی نخست یا مسئله ما نویسندگان نیست. آن موضوع سیاستمداران است. از نظر ما، آزادی بیان در اهمیت الویت است. اگر آزادی بیان وجود داشته باشد، این نمایش یا واقعیت پشت پرده‌ی آن هم افشا خواهد شد. هر توطئه‌ای لو خواهد رفت. آن چه برای من و امضاکنندگان بیانیه مهم است، دفاع از آزادی بیان است. دفاع از آزادی بیان به معنای عام آن. تعیین ارزش یا بحث در باره‌ی محتوای بیان مقوله‌ی دیگری است. آزادی بیان، در تمام شیوه‌های ممکن، سخن، نوشته، تصویر، صدا و غیره اصل اول و از رکن‌های مهم آزادی است و در این مورد به خصوص ما آشکارا شاهد نادیده گرفتن این حق طبیعی شهروندی هستیم و هر روز شاهد فشارها و تهدیدها برای بسته شدن سایت ویکی‌لیکس بوده‌ایم.


عده‌ای بر این گمان‌اند که همه‌ی سر و صداها پیرامون ویکی‌لیکس و مدیر آن، یک توطئه است.

ممکن است. همانطور که گفتم برای ما آزادی بیان مطرح است، حال ممکن است در پشت ویکی‌لیکس توطئه باشد یا نباشد، که البته من بعید می‌دانم. چون تا همین جایش هم سیاست نادرست دولت‌ها برای شهروندانشان به پرسش جدی رسیده است و یقین دارم در انتخابات بعدی با چالش‌های جدی رو به رو می‌شوند. از این گذشته، شاید بهتر باشد این قدر همه چیز را با دید توطئه یا با عینک دایی‌جان ناپلئونی نگاه نکنیم. شاید بهتر باشد این قدر به توانایی‌ها و قدرت‌های کشورهای غربی، به ویژه آمریکا بها ندهیم.، خیال نکنیم هر اتفاقی می‌افتد در کنترل آنهاست. تجاوز به عراق و افغانستان یا بازی موش و گربه‌ی حکومت اسلامی با غرب، نشان از بخشی از ناتوانی‌های کشورهای غربی برای تسلط کاملشان بر جهان است. بد نیست که بپذیریم دولتمردهای غربی نیز انسان هستند، و مثل هر انسانی خطا می‌کنند. هم چنین بد نیست باور کنیم هنوز هم هستند در غرب کسانی که به خاطر آزادی بیان امتیازهای بسیاری را نادیده می‌گیرند و فکر نمی‌کنند که انتقاد از ابرقدرت‌ها یا مسایل تثبیت شده در حد آن‌ها نیست. یادم است در همان سال نخست تبعیدم، ۱۹۹۹، در پاریس سخنرانی داشتم درباره‌ی حقوق بشر، سازمان ملل و انتقاد کرده بودم به تبصره‌ی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر که از قدرت اجرایی هر ۳۰ ماده‌ی آن می‌کاهد. هم‌چنین انتقاد کرده بودم به این‌که در سازمان ملل نماینده‌ی ملت‌های کشورهایی مثل ایران ننشسته‌اند، بلکه نماینده‌ی دولت‌ها حضور دارند. زنده یاد هوشنگ وزیری که آن زمان سردبیر کیهان بود متن سخنرانی را از من گرفت و بعد که منتشر شد، دیدم قسمت‌هایی را سانسور کرده است. تلفنی از او پرسیدم. گفت: آقا این حرف‌ها در حد ما نیست. خب، وقتی یک سردبیر خوب ایرانی، این‌طور به نویسنده‌ی ایرانی نگاه می‌کند، معلوم است که از سویی بهای بسیاری به غربی‌ها می‌دهد و از سویی ارزش ایرانی‌ها را نادیده می‌گیرد.

به‌نظر می‌رسد بسیاری از رسانه‌های غربی چندان اعتراضی به دستگیری مدیر ویکی‌لیکس یا بسته شدن آن ندارند.

فراموش نکنیم که در بازی‌های حساس جهانی، دست‌کم سرمایه‌داران و گردانندگان اصلی رسانه‌های بزرگ حضور دارند و آنها نیز به نوبت خود ممکن است از نیش ویکی‌لیکس در امان نمانند.

آیا فکر می‌کنید، صدور یک بیانیه می‌تواند کمکی بکند به آزادی بیان؟

صدور بیانیه خودش نمایانگر آزادی بیان است. هر بیانیه‌ای به هر دلیلی، به ویژه در راستای آزادی بیان، اثبات ارزش و اعتبار آزادی بیان است و این تمرین بزرگی است برای ما. به‌ویژه به نسل پیش از ما که در چنین وضعیت‌هایی ناآگاهانه تسلیم سرنوشت است و می‌پندارد شناخت و دریافت او فروتر از چنین بازی‌هایی است، می‌آموزد که می‌توان در دفاع از آزادی بیان دم شیر را هم گرفت.

بله. حق با شماست. اما در ایران چی؟ تحقق آزادی بیان در ایران...

تحقق آزادی بیان در ایران؟ بله، چرا که نه؟ همین بیانیه را در ایران هم خوانده‌اند. هم مردم و هم حکومتیان. این هر دو هم ارزش و اهمیت آزادی بیان را یادآور می‌کند هم حساسیت‌ها نسبت به آن را و هم کاربرد این بیانیه را. همان‌طور که در پیش هم اشاره کردم، این بیانیه به دلیل نامعمول و یا بیرون از عادت بودن، بازتاب خوبی پیدا کرده است. حتا خبر دارم که گفته شده این‌ها را از این‌جا رانده‌ایم حالا می‌خواهند موی دماغ خارجی‌ها بشوند.

آیا بهتر نیست به جای صدور بیانیه‌های مکرر، نویسندگان ایران در انجمن‌ها و کانون‌های نویسندگان در جهان فعال‌تر بشوند و فکری به حال کانون نویسندگان ایران بکنند که در حال حاضر نقش تعیین‌کننده‌ای در ایران ندارد؟

بی‌گمان صدور بیانیه‌های مکرر نه تنها کاربردی نخواهد داشت که اعتبار وجودی‌اش را هم از دست خواهد داد. از همین رو نیز، دست‌کم من، نه اهل مکرر بیانیه نوشتن هستم و نه بیانیه‌های مکرر را امضاء می‌کنم. در واقع به همان دلیل عادت شدن، با این امر موافق نیستم و نمی‌دانم چرا بعضی مدام یک حرف یا یک خبر را آن هم به یک شکل و یک شیوه تکرار می‌کنند. زمانی همین مردم ایران با شنیدن یک خبر ناگوار شب را به سختی می‌خوابیدند، حالا آن قدر حکومت اسلامی سر آنها فاجعه آورده که گاه به تماشای قتل هم می‌ایستند یا بی‌تفاوت از کنار جنازه‌های آویزان از جرثقال‌ها می‌گذرند. خب، وظیفه‌ی یک روزنامه‌نگار یا یک خبرنگار و به ویژه یک نویسنده این نیست که مردم را به یک خوی بد عادت بدهد، وظیفه‌اش درست بر خلاف آن است. این را هم از نظر حرفه‌ای می‌گویم و هم از نظر انسانی و سیاسی.

از نظر حرفه‌ای باید خبر به نظر دست اول و تازه و ناتکراری باشد. از نظر انسانی نیز باید مخاطبانش را نسبت به نامبارکی‌ها ناخشنود و معترش کند و نسبت به مبارکی‌ها خشنود و راضی. از نظر سیاسی هم همین‌طور. هر گزارش باید همراه با تحلیلی برای برونرفت از فاجعه باشد نه غلیتیدن در آن. باید همراه با تحلیلی برای گسترده شدن شادمانی‌ها باشد نه در جا زدن. بیانیه هم باید بتواند مثل شلیک تیری در تاریکی باشد. اگر بیانیه‌ای به جا و درست منتشر شود، با نقش دیگری که شما از حضور نویسنده در انجمن‌ها و کانون‌های نویسندگان در جهان از آن یاد می‌کنید، مغایرتی ندارد. می‌توان هم عضو انجمن‌ها و کانون‌های کشورهای اروپایی و آمریکایی بود، هم به جای خود بیانیه منتشر یا امضا کرد. اما پیش از این که به نکته‌ی آخر پرسش شما پاسخ بدهم، اجازه بدهید بگویم آن نقشی را که جامعه‌ی ایرانی از کانون نویسندگان انتظار دارد یا در واقع کانون در کارنامه‌اش نشان داده است، نمی‌توان در کشورهای اروپایی دنبال کرد.

تا آن جا که من می‌دانم به دلیل وضعیت موجود، آزادی‌ها و نبودن سانسور، مگر هر چند سال یک مورد ویژه، در کانون نویسندگان‌های اروپا موضوع سانسور و مبارزه برای آزادی مطرح نیست. همه‌ی کانون‌ها به دنبال حقوق صنفی خود هستند، به همین دلیل هم کانون شاعران و نویسندگان از کانون نمایش‌نامه‌نویسان یا کانون مترجمان یا حرفه‌های دیگر جدا است. چون مؤلفه‌هایشان با هم فرق می‌کند. انجمن قلم جهانی نیز که مرکزش در لندن است و در هر کشوری شعبه‌ی مستقلی از نویسندگان و کوشندگان فرهنگی دارد، چندان توان و بودجه برای پیگیری همه‌ی امور نویسندگان در همه‌ی جهان را ندارد. بسیاری از برنامه‌های آن، مثل برگزاری روز نویسندگان در زندان، جنبه‌ی نمادین دارد. بازوی اجرایی آن چندان قوی نیست. به ویژه که نمی‌تواند در امور سیاسی و حقوقی کشورهای دیگر دخالت مستقیمی داشته باشد. پس، این کانون‌ها و انجمن‌های هر کشور هستند که هم مجوز و هم صلاحیت دخالت مستقیم و نامستقیم در همه‌ی امور شهروندی خود را دارند. البته، به دلیل نبودن حزب‌ها، نبودن سندیکاها و نادیده گرفتن حقوق مسلم شهروندی در ایران، متأسفانه کانون نویسندگان ایران ناگزیز شده است که نقش همه‌ی این‌ها را به عهده بگیرد و این هم مسؤلیتش را افزون‌تر کرده و هم فعالیتش را سخت‌تر.

چگونه می‌توان به کانون نویسندگان در داخل کمک کرد تا از وضعیت فعلی‌اش بیرون بیاید؟

در مورد کمک به کانون نویسندگان ایران هم نخست باید نویسندگان داخل راهبردهای لازم را برای آن بیابند تا به قول شما نقش تعیین‌کننده‌ای، دست کم در راستای امور فرهنگی بیابد. بدون همبستگی کامل نویسندگان داخل با هم، ما نویسندگان بیرون چندان کمکی نمی‌توانیم بکنیم. به رغم این که کانون نویسندگان در سال‌های بسیار سیاهی، حرکت‌های سازنده و تأثیرگذاری از خود بر جای گذاشته است، و در همین راستا هم ضربه‌های مخوفی خورده و چندین کشته داده است، متأسفانه در این سال‌ها جز بیانیه‌های معمول حرکت دیگری از آن دیده نمی‌شود.

فضایی که الان در ایران وجود دارد را نباید فراموش کرد....

من می‌دانم که فضای سیاه سختی اکنون در ایران حاکم است، اما در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰، فضایی به مراتب مخوف‌تر وجود داشت. آن زمان حتا مگر حلقه‌ی نویسندگان جمع مشورتی از این سو و کارگزاران امنیتی، سیاسی و فرهنگی از سوی حکومت اسلامی، دیگری از دستگیری‌ها، بازجویی‌ها و کشته شدن‌ها با خبر نمی‌شد. نه اینترنتی وجود داشت، نه رادیو و تلویزیون‌هایی به گستردگی امروز. ما حتا برای ارسال یک یادداشت ساده هم با مشکل رو به رو بودیم. حتا یک فاکس ناقابل هم در اختیار نداشتیم. وقتی نویسنده‌ای را بازداشت و زندانی می‌کردند یا وقتی احمد میرعلایی را کشتند، غفار حسینی را کشتند، احمد تفضلی را کشتند، چه کسی جز نویسندگان محدودی با خبر می‌شدند؟ هیچ کس و شاید تعداد انگشت‌شماری. از همین رو نیز بخشی از نسل امروز چندان آگاهی درستی از فعالیت‌های کانون نویسندگان و اعضای آن ندارند. چشم عقل که باز کرده‌اند اصلاح‌طلب‌های دینی را دیده‌اند و می‌پندارند تنها همین یک دیدگاه وجود دارد.

در آن دوره که اصلاح‌طلبان بخشی از بدنه‌ی حکومت بودند و خوشبختانه بسیاری از آن‌ها امروز علیه این حکومت فعالیت‌های چشمگیر دارند، سالی نبود که ما با یک مصیبت رو به رو نباشیم یا ماهی نبود که تهدید نشویم، اما به راهمان تا رسیدن به هدفمان ادامه ‌دادیم. توانستیم به رغم همه‌ی تهدیدها و تحدیدها در دفاع از سعیدی سیرجانی بیانیه بدهیم، در دفاع از حقوق نویسنده، متن «ما نویسنده‌ایم» یا «۱۳۴نویسنده» را بنویسیم و منتشر کنیم، توانستیم در احیا و فعال شدن کانون نویسندگان ایران منشوری را تدوین کنیم که از تمام منشورهای کانون‌ها و انجمن‌های نویسندگان جهان پیشرفته‌تر است، توانستیم به رغم همه‌ی تهدیدها اعلام برگزاری مجمع عمومی بکنیم و نویسندگان سراسر ایران را به آن دعوت کنیم. هرگز شوق نویسندگان را بعد از این که متن دعوت به مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران را در آدینه منتشر کردم، از یاد نمی‌برم.

برای پیش‌برد آزادی بیان در ایران چه پیشنهادی دارید؟

به یقین کارهای بسیاری می‌توان کرد. کارهایی که مستلزم نیروی انسانی و نیروی مالی است. یکی از اساسی‌ترین گام‌هایی که ما در خارج از ایران می‌توانیم در راستای آزادی بیان برداریم، انتشار آثار نویسندگان ایرانی داخل و خارج در این جا است. وقتی نویسنده‌ یا شاعری بداند که می‌تواند اثرش را بدون سانسور و خارج از سلیقه‌ی حکومتیان بنویسد، نخست از خودسانسوری رها می‌شود، که این گام بزرگی است در اعتلای آزادی بیان و اعتلای ادبیات ایران. دوم، خواننده می‌داند که این اثر بدون هر گونه سانسوری منتشر شده و نسبت به خواندن آن راغب‌تر می‌شود. سوم حکومت، یکی از بزرگ‌ترین اهرم‌هایش برای سرکوب و دست کم ساکت نگه داشتن نویسنده را از دست می‌دهد و مجبور می‌شود دستگاه عریض و طویل بخش سانسور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را تعطیل کند. چهارم، فاصله‌ی نویسنده‌ی حکومتی یا مردمی مشخص می‌شود و خواننده با آگاهی اثری را انتخاب می‌کند. پنجم حکومت اسلامی دیگر نمی‌تواند با به رخ کشیدن آمار انتشار کتاب‌هایش، به ویژه در مورد ادبیات مدرن، دم از آزادی بیان بزند. می‌توانم ده‌ها امتیاز را برای شما مثال بزنم. در مورد نشریه هم همین روش را می‌توان دنبال کرد.

خوشبختانه امروز به راحتی می‌توان هر کتاب یا نشریه‌ای را وارد ایران کرد. هم به صورت کاغذی و هم به صورت اینترنتی. همه‌ی این‌ها، می‌تواند به آزادی بیان و در نتیجه به آزادی در ایران کمک کند. بدون فرهنگ سالم و متنوع، آگاهی سالم و متنوعی به وجود نمی‌آید و بدون مردمان آگاه هرگز نمی‌توان به آزادی یا به نظام دموکراتیک رسید. اما همان طور که اشاره کردم همه‌ی این کارها نیاز به نیروی انسانی و نیروی مالی دارد. این هم نه به این معنا که کسی بیاید مجانی کار کند یا کسی بیاید سرمایه‌ی بدون بازدهی بگذارد. اگر مردم ایران، دست کم کوشندگان فرهنگی، ادبی، هنری و سیاسی بپذیرند که ماهی یک کتاب بخرند، ماهی یک مجله جدی بخرند، ما طی چند سال می‌توانیم راهی طولانی را طی کنیم. نمی‌گویم هفته‌ای یک کتاب، نه، ماهی یک کتاب. اما متأسفانه این همت تا امروز هنوز نبوده است. حتا در خارج از ایران وضع بدتر است. تعداد اندکی هم که در خارج از ایران کتاب یا نشریه می‌خرند، باز ترجیح می‌دهند کتاب‌های سانسور شده‌ی داخل را بخرند برای این که کمی ارزان‌تر است. بدون پشتوانه‌ی فرهنگی و مالی دست کم کسانی که دلشان برای وطنشان می‌طپد، خواستار آزادی هستند، از حضور حکومت اسلامی در ایران به تنگ آمده‌اند، نمی‌توان راه به جایی برد. فراموش نکنیم که پشتوانی مردم چکسلواکی از نویسندگانشان، نخست اداره‌ی سانسور و کار نویسندگان مزدور آن را به تعطیلی کشاند و سپس کل حکومت ایدلوژیک آن را فروپاشید.


آیا هیچ کوششی در این راه شده است و یا امیدی هست؟

امید که هست، همه‌ی راه‌ها را ببندند، این یکی را نمی‌توانند. بله، من امیدوارم دست کم فراز و نشیب‌های دو سال گذشته، نشان بدهد که ما در کنار خواندن و شنیدن خبرهای روز در سایت‌ها، رادیوها و تلویزیون‌ها، چاره‌ای نداریم که بخشی از وقتمان را هم برای مطالعه‌ی جدی بگذاریم و بپذیریم که با خرید مجله و کتاب، نقش مهمی در پیش‌رفت جامعه‌ی ایرانی به عهده خواهیم گرفت. در هین راستا و به دنبال همین امید است که من دو سال است به رغم سختی‌های زیاد، فصل‌نامه جنگ زمان را به کمک دوستان منتشر می‌کنم و به زودی نهادی را تأسیس خواهم کرد که بتواند نقش هماهنگ‌کننده و همبستگی میان شاعران و نویسندگان و به طور کلی کوشندگان فرهنگی و جامعه‌ی ایران و جهان داشته باشد.

آقای کوشان عزیز، از شما سپاسگزاریم که به ما وقت دادید

من هم از شما سپاسگزارم.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
بیانیه‌ی آزادی بیان برای جولین آسانژ، رادیو زمانه، خبر اول، ۲۰ آذر ۱۳۸۹
بدون آزادی بیان به آزادی‌های شهروندی نمی‌توان رسید، گفت‌وگو رادیو زمانه با منصور کوشان به مناسبت اهدای جایزه‌ی اوسیستکی به او
در غرب هنوز نمی‌دانند سانسور چیست، بخش نخست گفت و گو با منصور کوشان درباره‌ی بیانیه‌ی آسانژ

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)