تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفتگو با آسیه باکری، درباره‌ی وضعیت برادرش

پسر باکری را آزاد کردند

سراج میردامادی

درست در سالروز آغاز جنگ ایران و عراق که در ادبیات رسمی رسانه‌های جمهوری اسلامی از آن به دفاع مقدس یاد می‌شود همسر و پسر شهید حمید باکری از سرداران سپاه صرفاً به دلیل اصرار بر دیدار با مهدی کروبی در مقابل منزل رئیس سابق مجلس ایران مورد ضرب و جرح نیروهای امنیتی قرار گرفتند. شرح ماجرا را از زبان آسیه باکری دختر شهید حمید باکری بشنوید:

Download it Here!

ما دیروز ظهر خانه‏ی آقای کروبی رفته بودیم. مادر آنها را دعوت کردند که امشب برای شام به خانه‏ی ما بیایند. ما از قبل هم با آنها رفت‌وآمد خانوادگی داشتیم. یعنی مسئله جدیدی نبود. امروز ظهر از دفتر آقای کروبی زنگ زدند و گفتند که شما به منزل آقای کروبی بیایید.

مامان رفتند، اما نیروهایی که آنجا بودند، نگذاشتند تا داخل منزل بروند. به مادرم گفتند که بسیجی‏ها فهمیده‏اند آقای کروبی می‏خواهد به خانه‏ی شما بیاید، به‏‏خاطر این‏که خانه‏ی شما مورد تعرض قرار نگیرد، نمی‏گذاریم به منزل شما بیایند.

مادرم گفت: بسیجی‏ها از کجا فهمیده‏اند؟ مگر شنود خانه‏ی ما گذاشته‏اند؟ علم غیب که ندارند، حتماً شما به ‏آنها گفته‏اید دیگر! نیروهای خودتان هستند.

مادرم در آن لحظه داشت با احسان، برادرم، تلفنی حرف می‏زد که آقایی به مادرم می‏گوید: «اسلحه را می‏گذارم روی شقیقه‏ات، راحتت می‏کنم.»


احسان باکری و مادرش

احسان این تهدید را می‏شنود. عصبانی می‏شود و طرف خانه‏ی آقای کروبی می‌رود و می‏گوید: من مهمان دعوت کرده‏ام، امنیتش را هم شما باید تأمین کنید. دلیل نمی‏شود که نگذارید مهمان من به خانه‏ام بیاید.

دیگر آنجا درگیری شد و گاز فلفل را روی صورت مامانم خالی کردند. الان نصف صورتش سوخته‏ است و چشم‏هایش باز نمی‏شود. هول دادن و اینها هم بوده و راحت می‏زدند. احسان هم عصبانی شد و گفت: مادر مرا با اسلحه تهدید می‏کنید؟ اسلحه‏ی بابام هست، همه‏تان را می‏کشم. جرئت دارید، بیایید در خانه‏ی ما!

البته این فقط یک تهدید بود، ولی آنها جدی گرفتند و فکر کردند حالا احسان واقعاً می‏خواهد حمله‏ی مسلحانه کند و او را بردند.

احسان، برادر شما را بازداشت کردند؟

بله؛ مادرم هم که نمی‏خواست بگذارد احسان را ببرند، در ماشین را گرفته بود و همین‏طور دنبال ماشین کشیده می‏شد و اصلا اعتنایی نمی‏کردند.

این واقعه چه ساعتی اتفاق افتاد؟

حدود ساعت پنج‏ونیم، شش امروز.

منزل شما به منزل حجت‌الاسلام کروبی نزدیک است؟

بله نزدیک است. تقریباً حدود ده دقیقه تا یک ربع راه است.

برادر شما، احسان، الان بازداشت است؟

بله بازداشت است. ما خبری از او نداریم. ولی یکی از این سردارها به خانه تلفن کرده و گفته که تا شب او را آزاد می‏کنند.

اتهامش این بوده که حجت‌الاسلام کروبی را مهمان دعوت کرده بوده و معترض بوده به این که چرا ماموراها مانع ورود مادرتان به منزل حجت‌الاسلام کروبی شده‌اند؟

اتهامش این بود که می‏گفت: ما می‏خواهیم میهمان‏مان را ببریم، اما آنها نمی‏گذاشتند.

یعنی حجت‌الاسلام کروبی نمی‌تواند از منزل خود بیرون بیاید؟

خیر؛ حصر هستند.

الان مأمورین جلوی در منزل او هستند؟

بله؛ لباس شخصی‏ها ...

در اطراف منزل شما چطور؟

یک لحظه گوشی ... الان دختر خاله‏ام می‏گوید که زنگ زده‏اند و گفته‏اند احسان را آزاد کرده‏اند.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)