تاریخ انتشار: ۲۶ فروردین ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفتگو با دکتر مهدی ممکن، از فعالان ملی مذهبی

«راه نجاتی برای حکومت ایران نیست»

مریم محمدی

برای برنامه‌ی امشب «روی خط زمانه» گفت‌وگویی دارم با دکتر مهدی ممکن از فعالان قدیمی جبهه‌ی ملی ایران که امروز در طیف نویسندگان و صاحب‌ نظران ملی‌ مذهبی قرار دارند. آقای ممکن پس از انقلاب در دولت آقای مهدی بازرگان سمت معاونت وزارت ارشاد را داشتند. پس از استعفای دولت موقت از کشور خارج شدند و اینک در پاریس هستند.

Download it Here!

آقای ممکن انتخابات ریاست جمهوری دهم و حوادثی که در پی آن پیش آمد، مجموعاً چه نوع رویدادی برای ایران بود و چگونه آن را ارزیابی می‌کنید؟ آیا فقط یک تقلب انتخاباتی بود؟ آیا چنان‌که گفته می‌شود یک کودتای سیاسی بود؟ مضمون این حرکت چه بود؟ امروز، بعد از ۱۰ ماه چگونه به آن نگاه می‌کنید؟

این رویداد را واقعا می‌توان به عنوان یک کودتای سیاسی تلقی کرد، کودتایی که چندان مثل کودتای ۲۸ مرداد لخت نیست و در عین حال مثل آن کودتای خزنده‌ای که در سال ۶۰ پیش آمد مخفی نیست. یعنی آن در جهت قانون‌مداری پیش رفت، ولی اینجا خیلی لخت عمل کردند. به هرحال این در قالب یک کودتا می‌گنجد و این انتخابات به نظر من توانست بیشتر ما را به خود بیاورد که خودمان را بشناسیم.

این فرهنگ جامعه و به طور کلی این ذهنیت که وقتی کسی به قدرت دست پیدا می‌کند، ممکن است قدرت به شکلی ماهیت‌اش را عوض کند و دگرگون شود و کسی که خودش وعده‌ی زندگی دوران مولا علی و قانون‌مداری و احترام به ارزش‌های اسلامی و فرهنگی ایران می‌دهد، یکباره همه را زیرپا بگذارد. این کمی از نظر همه‌ی ما قابل تعمق است که به آن بیاندیشیم.


به عقیده دکتر ممکن با فراگیری و وسعتی که این جنبش دارد، می‌تواند مرزهای خودی و غیرخودی را بشکند و تنگ نظری را به طور کلی کنار بگذارد

آقای ممکن در مجموعه‌ی این رویدادهایی که اتفاق افتاده، شما گفتید از یک منظر این انتخابات توانست ما را به خودمان بار دیگر نشان دهد. گذشته از این دستاورد به نوعی جامعه‌شناسانه، در صحنه‌ی سیاست دو طرف چه به دست آوردند؟ مردم خساراتی را متحمل شدند و دستاوردها‌یی را هم داشتند. حکومت هم خساراتی را متحمل شد و لابد به برخی از اهداف خودش هم رسید. در ارزیابی نهایی چگونه باید به این مسأله نگاه کنیم؟ مردم و حکومت هر کدام چه به دست آوردند و کدام طرف در این وقایع بیشتر زیان کرده یا بیشتر به دست آورده است؟

به طور کلی آنچه را که در سال ۸۸ در ایران پیش آمد، اگر با این کودتا هم خواستند سرکوبش کنند، به عنوان یک حرکت فرخنده، میمون و مبارک برای ملت‌مان ارزیابی می‌کنم. برای این که جنبش سبز ارزش‌هایی را برای ما ایجاد کرده است. حتی همین کودتا نه تنها این ارزش‌ها را بیشتر تعمیق کرد، بلکه تضادی که این کودتا نسبت به جنبش نشان داد، بیشتر چهره‌های عناصرش را آشکار کرد.

با فراگیری و وسعتی که این جنبش دارد، می‌تواند مرزهای خودی و غیرخودی را بشکند و تنگ نظری را به طور کلی کنار بگذارد. مورد دیگر این‌که مسأله‌ی جنبش این نیست که یک رهبر یا یک برادر بزرگ‌تر نباشد و همه‌ی این‌ها با همین حرکت کودتایی تعمیق بیشتری پیدا کرد و باعث رشد و اعتلای بیشتری نیز در سال ۸۹ خواهد شد.

یعنی از نظر شما جنبش سبز است که در این رابطه دستاورد داشته و تعمیق شده است. آیا حکومت به هیچ‌یک از اهدافش نرسیده است؟

به هیچ وجه! به نظر من حکومت با واکنشی که نشان داد، خودش را در چاله‌ای انداخته که خارج شدن از آن به سختی ممکن است و شاید هم اصلا صورت نگیرد. در حال حاضر در جناح حکومتی اختلافاتی به وجود آمده و این نشان می‌دهد که این‌ها راهی ندارند که بتوانند خودشان را نجات دهند. بنابراین روز به روز در حفره‌ای که برای خودشان ایجاد کرده‌اند، فرو خواهند رفت.

از آن طرف جنبش سبز با بیانیه‌ها و اطلاعیه‌هایی که می‌دهد، با این عمق و تلورانس و با حفظ خونسردی، در این جریان پیروز خواهد شد.

حرکت اعتراضی مردم در واقع برای لغو نتیجه‌ی انتخاباتی که اعلام شده بود، آغاز شد. در این مدت اتفاقات زیادی افتاده است، رویدادهایی که بعضا قابل پیش‌بینی نبودند. در مجموع شما می‌گویید که جنبش مردم است که موفق شده است. آیا این موفقیت را ادامه‌ی دولت آقای احمدی‌نژاد تا سه سال آینده زیر سوال نمی‌برد؟ آیا اگر آقای احمدی‌نژاد تمام دوران ریاست جمهوری‌شان را طی کنند، این به معنای شکست جنبش نیست؟

من با این که از سنین جوانی در نهضت ملی بودم، در جریان انقلاب بودم و در برخی مبارزات دیگر شرکت داشتم، فکر می‌کنم در همه‌ی آن‌ها ما می‌توانستیم نقاط ضعف زیادی پیدا کنیم. نقاط ضعفی که در آن به طور کلی روحیه‌ی قهرمانی، قهرمان‌بازی و خودنمایی زیاد بوده است. ولی در جنبش سبز برای اولین بار احساس می‌کنیم که چیزی از جنس همان انقلاب مشروطیت است. منتهی در انقلاب مشروطیت عده‌ای از نخبگان این جامعه شرکت داشتند، حالا طبقه‌ی متوسط است که روز به روز بر وسعت ابعادش افزوده می‌شود و همه‌ی طیف‌ها و طبقات جامعه را دربرمی‌گیرد.

این برای خود من بسیار جالب است. یعنی برای اولین می‌بینم و فکر نمی‌کنم با سرکوب و ادامه‌ی حکومت آقای احمدی‌نژاد در این کانون ضعف و خطوری پیدا شود. ممکن است در آینده‌ی خیلی نزدیک نتایج درخشانی نبینیم، ولی با نفوذ و عمقی که در جریانات فرهنگی مملکت و تربیت و اخلاق ملت خواهد داشت، حتما آینده‌اش درخشان است و به پیروزی می‌انجامد.

آقای ممکن شما صحبت از نقاط ضعف و قوت کردید و صحبت از طبقه‌ی متوسط که پیش‌برنده‌ی این جنبش است، به ازای این که در مشروطه نخبگان بودند که جریان را در دست داشتند. از همین منظر انتقادی به جنبش سبز می‌شود. این‌که طبقه‌ی متوسط نتوانسته طبقات محروم و لایه‌های پایینی جامعه را به این جنبش پیوند بزند. حالا یا مطالبات آن‌ها را مطرح نکرده یا اساسا خواسته‌هایش از جنس آن‌‌ها نیست. به این نکته چه طور نگاه می‌کنید؟

جنبش سبز به هرحال اولین مانعی را که شکسته، این بوده که خطوط خودی و غیرخودی را برچیده است. به علاوه اقشار فرودست جامعه هم که زمانی فکر می‌کردند باید به دنبال آقای احمدی‌نژاد و دولت باشند، حالا کم‌کم با مرور زمان به این نتیجه می‌رسند که حرف جنبش سبز بسیار عمیق‌تر است و ‌آن‌ها هم به هیچ‌وجه از ترفندهای دولت سودی نبرده‌اند. بنابراین جنبش سبز حتما طبقات فرودست را هم دربرخواهد گرفت.

معمولا این انتقاد به اصلاح‌طلبان بوده که شعارهایی که طرح می‌کنند، بیشتر مدنی و سیاسی است و به مطالبات اقتصادی توجه ندارند؟ یعنی شما این مورد را به این ترتیب رد می‌کنید؟

در حال حاضر نمی‌توانم قطعا اظهارنظر کنم. ولی به طور کلی اگر بخواهیم بگوییم مثل زمان دولت آقای خاتمی خواهد شد که می‌گفتند ایشان به دنبال توسعه است، ولی در پی برنامه‌های اقتصادی نیست. به نظر من این اشتباهی بزرگ است که بگوییم وقتی دولتی دنبال توسعه است، دیگر اقتصاد را در بر نمی‌گیرد و فکر کنیم اگر کسی آمد، باید دنبال همین کمک‌های نقدی و دستی باشد که به طبقات فرودست می‌دهند.

باید بگویم دوران این‌ها گذاشته است. جنبش سبز اگر همین روشی را که دارد، همین ارزش‌هایی را که تا کنون ارائه کرده است حفظ کند، به طور کلی حتی اسلحه‌ی آن بعد اقتصادی را هم از دست طرف مقابل خواهد گرفت و رشد خواهد داد.

با توجه به این که بحران انرژی بار دیگر روی میز است و اصلاح‌طلب‌ها و اصول‌گرایان هر دو با این داستان مواجه بودند و ممکن است در آینده هم باشند، به نظر شما سیاست درست کدام است؟ با توجه به این که معتقدید غرب منافع خودش را در این مسأله پیگیری می‌کند و در عین حال، از نظر شما سیاست دولت ایران هم درست نیست.

ما که خودمان هم در غرب زندگی کرده‌ایم و ‌دیده‌ایم که این غربی‌ها، چیزی که برایشان اولویت دارد، حفظ منافع خودشان است. ولی برخورد حال حاضر حکومت ایران در مسأله‌ی غنی‌سازی و ادامه‌ی غنی‌سازی حربه است. اولا برای این که در برابر خواسته‌های غرب مظلوم‌نمایی کند و بعلاوه با این شعارهای قهرمان‌سازی آقای احمدی‌نژاد که مثلا اسراییل بایستی از صفحه‌ی روزگار محو شود، خواه ناخواه جماعتی را نه تنها از کشور ایران، بلکه از جوامع دیگر به دنبال خود می‌کشد.

به نظر من غنی‌سازی اورانیوم به اصطلاح و به قول مولا علی کلمه‌ای حقی است و ما به دنبال آن هستیم. ولی این‌ها می‌خواهند با دادن این شعار استیلا و قدرت‌نمایی داشته باشند تا مردم را سرکوب کنند. همان‌طور که بهانه‌ی جنگ هشت ساله هم می‌توانست فریادهای آزادی‌خواهی را سرکوب کند، ضمن این که در آن جنگ باید مبارزه می‌کردند و پیروز هم می‌شدند. ولی الان این داستان غنی‌سازی بیشتر به یک بهانه شباهت دارد، تا این که بگویند از حقی در حال دفاع هستند.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)