تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
تبدیل نظام به فاشیسم اسلامی‌- بخش دوم

ایرانیان آینده یا حشرات اسیر در اردوگاه

محمد مباشری

پرسش‌های مورد بحث در این نوشتار:
به راستی هدف نهایی احمدی‌نژاد و باند نظامی اطرافش از یک سو و ایده‌آل مصباح یزدی و باند به اصطلاح مذهبی - فکری او چیست؟ این گروه‌ها به دنبال چه نوع حکومت و جامعه‌ای هستند؟ آیا نظام مد نظر اینان نمونه یا نمونه‌هایی بالفعل در جهان حاضر دارد؟ تلاش سپاه پاسداران در خرید مخابرات، ایجاد بانک، گرفتن پروژه‌های نفتی و ... برای چیست؟ آیا صرفاً به منظور درآمدزایی آنی است؟ به منظور رانت‌خواری اکنونی است؟ یا این‌که این سپاهی‌سازی اقتصاد را باید در چهارچوبی وسیع‌تر فهمید؟ چشم اسفندیار یا نقطه ضعف اساسی جنبش سبز در چه حوزه‌ای است؟ وضعیت اقتصاد، ساختار اقتصادی کشور، فرهنگ و هنر، علوم انسانی، آزادی‌های فردی و دموکراسی درنظام احمدی - مصباحی چه خواهد شد؟ آیا انسان ایرانی شیوه جدید و ترسناک‌تری از زندگی را تجربه خواهد کرد؟ در یک کلام، در صورت موفقیت نهایی این دو باند و عدم موفقیت جنبش سبز، چه سرنوشتی در انتظار ایران و ایرانی است؟

این نوشتار می‌کوشد در حد وسع نویسنده و نیز در حد وسع یک مقاله و حجم کوچک آن، بدین پرسش‌ها پاسخ‌های اجمالی دهد. به عبارت دیگر می‌کوشد معنای تبدیل نظام ایران به فاشیسم اسلامی- مصباح‌گرایی - را وضوح بیشتری بخشد.

پاسخ نهایی نوشتار:
پاسخ نهایی و به عبارتی لب کلام در جمله‌ای از میر حسین موسوی نهفته است که اعلام کرد: «می‌خواهند شیوه جدیدی از زندگی را بر ما تحمیل کنند.»

آری شیوه‌ای که وضع ناهنجار، استبدادی و پر مشکلات امروز ایرانمان در برابرش به سان بهشتی در مقابل جهنم خواهد بود! شیوه‌ای که زندگانی انسان ایرانی در آن به شیوه زندگانی حشرات در کلنی‌ها شبیه‌تر است تا شیوه زیست انسانی! اما به راستی این شیوه جدید دهشتناک زندگی که هستی ایران و ایرانی را به بازی گرفته است، چه مشخصاتی خواهد داشت؟

پاسخ رک و پوست کنده آن است که در صورت موفقیت نهایی دو باند احمدی - مصباح و عدم موفقیت جنبش سبز، ایران به یک اردوگاه وحشتناک اسرا با مقررات خاص و انسان‌های ایرانی به حشراتی عظیم‌الجثه و اسیر اما با نام‌های آدمیزادگان تبدیل خواهند شد1!

اشتباه نکنید این‌ها تخیلات یک داستان‌نویس نیست؛ همان طور که پیش‌بینی تقلب در انتخابات و حذف جمهوریت نیم‌بند و تبدیل نظام به فاشیسم اسلامی، تخیل نبود. متأسفانه پیش‌بینی آن مقاله در باب انتخابات و هدف کودتاگران درست از آب در آمد؛ امید است جنبش سبز پیش‌بینی این یکی را نادرست کند.

روش‌شناسی مسأله:
به منظور پاسخ به پرسش‌های بالا و به منظور درکی درست از وضعیت، باید چندین موضوع را در ارتباط با یکدیگر مطالعه کرد و رگه‌های ارتباط بین آن‌ها را پیدا نمود؛ در این صورت، شمایی کلی ترسیم خواهد شد:

ابتدا افکار مصباح یزدی در باب حکومت به اجمال معرفی می‌شود؛ آن‌گاه روندهای در پیش گرفته شده به دست دولت و حامیانش در حوزه‌های مختلف اقتصادی و فرهنگی مورد بررسی قرار خواهند گرفت. این دو در کنار شخصیت کسانی چون احمدی‌نژاد، کردان، دانشجو و ... قرار داده خواهد شد تا شمایی کلی به دست آید. در این شمای کلی امور پراکنده معنایی دقیق و منسجم خواهد یافت.

افکار مصباح در باب حکومت و دین:

مصباح یزدی را نظریه‌پرداز مذهبی کودتا معرفی کرده‌اند. اما این نظریه پرداز چگونه می‌اندیشد؟ چه نگاهی به احکام فقهی دارد؟ جایگاه ولایت فقیه را در کجا می‌داند؟ هنگام مطالعه آرای مصباح یزدی در باب دین و سیاست نکات چندی خودنمایی می‌کند:

وظیفه حکومت اسلامی، اجرای احکام اسلام است2. منظور اینان از احکام اسلام نیز احکام ضد منشور حقوق بشر موجود در فقه کلاسیکی است که به قول برخی بزرگان، بستر عقلانی خود را از دست داده است3. همه احکام بیان‌شده در کتاب و سنت جاودانی هستند.

از نظر وی، اسلام تنها یک تفسیر (تفسیر بنیادگرایانه خود وی و دوست‌دارانش) دارد و بحث تعدد قرائت‌ها، انحراف است. راه حل عمده و اصلی او در رفع مشکل بحث تعدد قرائت‌های جدید دینی، تکیه بر خشونت و [مشت] کوبیدن به دهان طرفداران قرائت‌های جدید [متفاوت با قرائت ایشان] از اسلام است4.

بر اساس دیدگاه وی، دموکراسی نوعی از شرک محسوب می‌گردد. در این نگاه، ولی فقیه، جانشین امام زمان است و به دست او منصوب شده است که اعضای خبرگان او را کشف - و نه انتخاب - می‌کنند.

از نظر مصباح، اموری مثل انتخابات و نتایج آن، هیچ حد و وظیفه‌ای بر ولی فقیه ایجاد نمی‌کند؛ بلکه هر وقت ولی فقیه بخواهد و صلاح بداند، می‌تواند آن را تعطیل کند. همه ارکان حکومت ابزاری در دست ولی فقیه هستند و از آن‌جا که او مشروعیت‌بخش قوانین و ... است، لذا وی از قانون فراتر است.

او مفسر اصلی قانون و دین است. از نظر وی ملاک دین‌داری جامعه و دینی بودن حکومت، اجرای احکام فقه [سنتی] است. او بدون توجه به نتایج اجرای قوانین فقه سنتی و هدف قوانین، خواهان اجرای تمام و کمال قوانین فقه است. در واقع او وجهی برای شرایط زمان و مکان و هدف احکام دین و نیز عقلانیت در پیدا کردن شیوه مناسب حکومت‌داری قائل نیست5.

در نظر او همین که ظاهر جامعه دین‌دار به نظر برسد - مثلاً زنان باحجاب باشند - جامعه و حکومت دینی‌اند. او ملاک دینی بودن را به جای اخلاق وعدالت، اجرای قوانین ظاهری فقه می‌داند. او حتی وقتی از عدالت نیز حرف بزند، منظورش همان اجرای قوانین فقه است.

باطن جامعه هرچه باشد، به نظر نمی‌رسد برای او اهمیتی داشته باشد. او کاری به پذیرش جامعه و اثرات منفی شیوه زورگویانه‌اش ندارد. برای او خودآگاه یا ناخودآگاه، شیوع ریاکاری در جامعه اهمیتی ندارد. در نظر او و هوادارانش، تقلب در انتخابات و حتی تهمت زدن به مخالفان امری مقبول است6.

در واقع در نظر این گروه و بر مبنای یک حکم فقه سنتی، تهمت به غیر شیعه جایز است. از آن‌جا که هر کس تفسیر این گروه در باب ولایت فقیه را قبول ندارد شیعه نیست، پس در واقع تهمت به همه مخالفان مجاز است7!

وی نگاهی حداکثری به اسلام دارد. از نظر وی، علوم جدید، خواه دانش‌های تجربی از قبیل فیزیک و خواه علوم اجتماعی از قبیل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و به ویژه فلسفه‌های جدید، کفرآمیز هستند. در واقع او شأنی برای علوم انسانی در مدیریت جامعه قائل نیست و خواهان حذف آن‌ها از مدیریت جامعه است. [8]و[9]

در این‌جاست که یکی از دلایل رفتار عجیب و ویران‌گر احمدی‌نژاد در مدیریت جامعه مشخص می‌شود. احمدی‌نژاد به توصیه اقتصاددانان، کارشناسان سیاست خارجی و ... بهایی نمی‌دهد؛ چرا که او به تبع مصباح، شأنی برای این علوم قائل نیست.

با این وجود، این گروه برای سرکوب مخالفانشان، از انواع روش‌های سرکوب‌گری کشف‌شده در این علوم استفاده می‌کنند. اینان از پیشرفته‌ترین تکنیک‌های روان‌شناسی یرای شکنجه سفید گرفته تا نظریات مربوط به پروپاگاندا و شیوه‌های دروغ‌گویی و تقلب به وفوراستفاده می‌کنند. بنابراین به نظر می‌رسد که نفی علوم انسانی نیز صادقانه انجام نمی‌شود.

وی به وجود نظامی سلسله‌مراتبی قائل است که در رأس آن، ولی فقیه قرار دارد. این نظام دارای دو مجلس است. یکی از این دو مجلس، ولی فقیه منصوب امام زمان را کشف می‌کند و مجلس دوم به عنوان شاخه مشورتی رهبر - ولی فقیه - در امور اجرایی عمل می‌کند.

اینان در مدیریت جامعه به جای استفاده از دستاوردهای علوم انسانی، ولایت فقیه قرار می‌دهند. اینان در برابر هر نقد دقیق علمی، به حمایت رهبری از سیاست‌هایشان اشاره می‌کنند و بدین طریق خود را از انتقاد می‌رهانند. در واقع، از آن‌جا که نظر رهبری، نظرامام زمان تلقی می‌شود، پس هر چه او بگوید، باید انجام شود حتی اگرهمه دانشمندان علوم انسانی مخالف آن سیاست و گفته باشند10. در واقع، معیار درستی و نادرستی، عقلانیت و علم نیست؛ بلکه نظر رهبری است.

با این‌که مصباح و هوادارانش، هدف حکومت ولایت فقیه را اجرای احکام فقه می‌دانند، اما در عمل حتی فقه نیز معیاری برای سنجش رفتار ولی فقیه نیست؛ چرا که مهم‌ترین مرجع تفسیر دین و استنباط احکام فقه، شخص ولی فقیه است و دین آن چیزی است که ولی فقیه می‌گوید.

به عبارت دیگر، نه تنها علم و عقلانیت از اعتبار می‌افتند، که خود دین نیز در نهایت وجهی از اعراب ندارد. انگار که شرک تمام‌قد در ردای دین ظهور می‌کند؛ اگر کن فیکون مختص خداوند بود، در این نظریه، جامه انسانی می‌پوشد و حیرت‌آورترین نوع دیکتاتوری را برقرار می‌کند. در این حالت، دین صرفا پوششی برای تحمیق عده‌ای و سرکوب عده‌ای دیگر خواهد بود و تنها کارکردش ویرانی خواهد بود و بس!

بررسی روندهای منتج به اردوگاه حشرات در بند:

فرهنگ، آزادی، حوزه خصوصی و هنر:
به طور خلاصه با بررسی روندهای در پیش گرفته شده به دست قوه قضاییه از یک سو، روحیه مداراناپذیر و دیکتاتورمآب احمدی‌نژاد از سوی دیگر و افکار مصباح و شاگردانش در نفی هر نوع دگراندیشی، علوم انسانی و آزادی‌های رفتاری و ... می‌توان نتیجه گرفت که در صورت پیروزی نهایی این دو گروه، تمام حیطه‌های زندگی ایرانیان زیر ضربات مدوام حاکمیت قرار خواهد گرفت. آزادی اندیشه، آزادی ابراز هنر و آزادی رفتار، دچار محدودیت‌هایی خواهند شد که وضعیت بسته فعلی در مقابلش بهشت برین می‌نماید.

در نظام مورد نظر مصباح، جایی برای روزنامه‌های آزاد نخواهد بود؛ کتاب‌های مختلف نیز به بهانه ضاله بودن، ممنوع خواهند شد. چرا که بر مبنای یک حکم فقهی، افکار ضاله حق ترویج در جامعه ندارند و از آن‌جا که کتب علوم انسانی از نظر ایشان ضاله محسوب می‌گردند، کوشش خواهد شد به شدت از پخش و ترویج این نظریات جلوگیری شود.

اینان در درازمدت در پی سرکوب تمام‌عیار استفاده از ماهواره، اینترنت و ... خواهند بود. حتی ترویج لباس‌های متحدالشکل نیز دور از انتظار نخواهد بود!

شاید این گفته‌ها برای برخی اغراق‌آمیز و ناشی از بدبینی مفرط جلوه کند و استدلال کنند که این چنین جامعه‌ای امکان ظهور ندارد. اما نکته آن ا ست که بر عکس، در جهان اکنون خودمان چنین کشوری وجود دارد و اتفاقا روابط بسیار نزدیکی هم با حکومت ایران دارد:

همگان می‌دانند که وزارت دفاع حکومت ایران، ساخت موشک را از کره شمالی آموخته است؛ اما کمتر کسی می‌داند که الگوی مورد نظر باند مصباح - احمدی تا چه حد شبیه کره شمالی است.

در کره شمالی تنها یک نفر به اینترنت دسترسی دارد و آن شخص رهبر کره شمالی است. کانال‌های تلویزیونی به کل در اختیار حکومت است. دو روزنامه دولتی نیز وجود دارد که به همراه کانال‌های تلویزیونی، مشغول بمباران تبلیغاتی مردم هستند.

حکومت این کشور در همه شئون زندگی مردم دخالت می‌کند و حتی انتخاب همسر برای ازدواج نیز منوط به اجازه نهایی حکومت است. به عبارت دیگر، این حاکمیت است که در نهایت تعیین می‌کند که آیا دو فرد شایسته ازدواج با یکدیگر و خدمت به نظام حکومت‌تند یا این‌که باید هر یک، فرد دیگری را بیاید11.

در کشور مورد نظر مصباح و اطرافیانش، جای چندانی برای حضور زنان در عرصه عمومی نیست. این جریان که فعلاً نمی‌تواند زنان را به خانه‌ها برگرداند، از طرق دیگر دست‌اندرکار بازگرداندن ایشان به خانه‌هاست. روشهایی از قبیل تبعیض مثبت به نفع مردان در کنکور دانشگاه یا استخدام در مشاغل مختلف از این گونه ترفندهاست12.

تفکرات مصباحی جای چندانی برای آزادی‌های لیبرالی و بالطبع تفاوت افراد باقی نمی‌گذارد. به فیلم‌های بیرون‌آمده از کره شمالی دقت کنید که حتی لباس‌های مردم شبیه هم و یک‌دست است. آیا حاکمیت تمامیت‌خواه به کمتر از این برای ایرانی راضی است؟

آن‌چه به اسم گشت ارشاد و طرح‌هایی از این نوع معروف‌اند، تنها گوشه‌ای از کوه یخ بیرون آمده از آب است. به قولی همه این سخت‌گیری‌ها و سرکوب‌ها تازه از نتایج سحر است؛ چرا که هر نوع تفاوتی، حتی لباس متفاوت با خواست حاکمیت خطری بالقوه برای تمامیت‌خواهی و حتی اصل حکومت است13.

شاید گفته شود وضعیت ترسیم‌شده برای آینده ایران، بیش از اندازه تیره است و ایران امکان تبدیل شدن به کره شمالی را ندارد. نویسنده نیز با این نظر موافق است؛ اما مسأله آن است که فعلاً در حال شرح وضعیت نهایی‌مان درصورت موفقیت باند مصباح - احمدی هستیم؛ نه امکان موفقیت ایشان.

به نظر نویسنده نیز امکان ساختن چنین فضای زندگی در ایران بسیار مشکل است ودر صورت مقاومت جنبش سبز، جریان احمدی - مصباحی با شکستی کامل روبه‌رو می‌شود. اما قطعاً افکار و اهداف مصباحی - احمدی هزینه‌های سنگینی بر مردم ما تحمیل خواهد کرد که مقاومت فراگیر، سریع و همه‌جانبه مردم هزینه‌ها را کاهش و شکست این باند را سریع‌تر می‌سازد.

امروزه اندیشه‌های آزادی‌خواهانه آن قدر پخش شده‌اند که ممنوعیت کتب علوم انسانی و ... نیز نتواند سدی اساسی در مقابل مردم ایجاد کند. اتفاقاً اهدافی از قبیل یک‌سان‌سازی رفتاری و ... باند مصباح - احمدی حاکمیت، اینان را در تقابل با مردم کمتر سیاسی قرار داده؛ کار جنبش سبز را در صورت بهره‌برداری از وضعیت، آسان‌تر می‌کند.

از نظر نویسنده، خطر عمده تهدیدکننده جنبش سبز و ستون فقرات ایجاد حاکمیت مصباحی - احمدی را باید در جای دیگر جست و جو کرد؛ یعنی در دخالت سپاه در اقتصاد.

اقتصاد سپاهی یا چشم اسفندیار جنبش سبز:

این بخش در واقع مهم‌ترین بخش این نوشتار است؛ چرا که مبارزه با بخش اقتصادی پروژه احمدی - مصباحی از همه بخش‌های دیگر مشکل‌تر است. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد که راهکارهای اقتصادی پروژه ایجاد حکومت فاشیستی، خطرناک‌ترین بخش پروژه باند احمدی - مصباحی باشد! در این بخش باید به تحلیل پشت پرده دخالت سپاه در اقتصاد و اهداف درازمدت آن پرداخت.

جریان مصباحی-احمدی با یادگیری از نظام‌هایی از نوع کره شمالی و نیز دستاوردهای علوم انسانی پی برده است که با کنترل اقتصاد و ترکیب آن با نیروی امنیتی - تبلیغاتی، کنترل مردم بسیار آسان است.

این جریان می‌کوشد با تبدیل اقتصاد دولتی به اقتصاد سپاهی، ایران را از چاله اقتصاد دولتی به چاه ویل اقتصاد سپاهی بیندازد تا همگان به تدریج به سپاه وابسته گردند. وابسته شدن همگان به سپاه در واقع بزرگ‌ترین هدف فروختن مخابرات به این نیرو، سپردن پروژه‌های نفتی به این ارگان نظامی - امنیتی و دخالت آن در همه ارکان اقتصاد است.

در واقع اینان بر خلاف ادعاهایشان که علوم انسانی فعلی را غیر اسلامی می‌دانند، می‌کوشند از دستاوردهای این علوم به مؤثرترین وجه در سرکوب مردم و جریان عدالت‌طلب آزادی‌خواه استفاده کنند. برای ملموس شدن ادعا، می‌توان الگوی ایشان یعنی کره شمالی را مثال زد:

در این کشور ظاهراً مارکسیستی، همه اقتصاد متعلق به ارتش است. به عبارتی، همگان برای گذران زندگی محتاج ارتش هستند! جریان احمدی - مصباحی نیز می‌کوشد برای اجرای پروژه ایجاد حاکمیت یک‌دست در ایران، همگان را نیازمند سپاه سازد و از این روست که سپاه در حال دست انداختن به همه ارکان اقتصاد است: از مخابرات گرفته تا نفت، ار بانکداری تا صادرات و واردات عرصه تاخت و تاز سپاه قرار گرفته است.

آری اینان و بر خلاف ظاهر سخنانشان، به خوبی ازمارکس آموخته‌اند که اقتصاد، کلیدی‌ترین بخش و به اصطلاح زیربناست.

جنبش سبز توانسته هر روز بیش از روز پیش، افکار آزادی‌خواهانه را در جامعه اشاعه دهد و نیز توانسته است ماهیت دروغ‌پراکن رسانه‌های حکومتی را نمایان سازد؛ اما برای بخش اقتصادی پروژه احمدی - مصباحی کار چندانی نکرده است.

قطعا بخش نخست مبارزه با این پروژه ایران بر باد ده، شناساندن این پروژه خطرناک به مردم است. بخش بعدی، کوششه‌ای نقادانه اقتصاددانان در مخالفت با این جریان است.

قطعاً امروزه، روز سکوت نیست حتی اگر فریاد به جایی نرسد. بخش دیگر مبارزه، ناکام گذاردن این پروژه از ابتدای کار است؛ چرا که با انجام شدن پروژه، مقابله با آن بسیار سخت خواهد شد:

از هم اکنون باید به جد از خرید کالاهای تولید شده به دست شرکت‌های سپاه خودداری کرد. تحریم کالاهای شرکت‌های تبلیغ‌شده در صدا و سیما که بسیاری‌شان متعلق به سپاه است، می‌تواند در این زمانه مشکلات اقتصادی، پروژه اینان را تا حد زیادی به عقب اندازد.

اگر بخواهیم خطرناکی این پروژه را به عینه ببینیم، نگاهی دوباره به کره شمالی مفید می‌نماید. در این کشور پادگانی، اکثریت مردم از فقر شدید در رنج هستند و به سختی روزگار می‌گذرانند. اما در همان حال بخش اعظم بودجه، صرف ساخت موشک، زیردریایی و ... می‌شود تا حکومت بتواند برای فریب مردم به اصطلاح به امپریالیست‌های جهان‌خوار ناسزا گوید.

در حالی که فقر به طور مساوی (و به اصطلاح) عادلانه در بین اکثریت مردم تقسیم شده است و اکثریت مردم فقیر برای نان شب خود محتاج ارتش هستند - وگرنه از گرسنگی تلف می‌شوند - سران ارتش کره شمالی از امکانات فراوانی برخوردارند. در مقابل سران ارتش، مردم این کشور مستقیم یا غیرمستقیم، همگی نظامی خرده‌پا محسوب می‌شوند.

نحوه توزیع دستی پول در روستاها به دست احمدی‌نژاد - به جای کوشش در پیشرفت کشور - به نظر شما وابسته کردن بیشتر مردم به دولت و در واقع سپاه نیست؟ در کره شمالی، در واقع دولت و ارتش یکی است و به عبارتی دولت، کارگزار ارتش است؛ آیا با دخالت سپاه در همه شئون اقتصاد، همه‌کاره شدنش در سیاست و ... همین بلا بر سر ایران نازل نمی‌شود؟

در این کشور - پادگان، رهبری فرمانده ارتش نیز محسوب می‌شود و از آن‌جا که در پادگان اصل بر اطاعت است، طبیعی است که نظر کارشناسانه متخصصان علوم انسانی وجهی ندارد. در کشور ایران نیز وقتی افکار مصباح، ولی فقیه را مافوق قانون و ... قرار دهد و در عین حال سپاه همه‌کاره شود، آن وقت ولی فقیه که رهبر کشور است رهبر پادگان خواهد بود که هیچ نظر کارشناسی توان مقابله با اطاعت از او را ندارد.

در کره شمالی اکثریت مردم فقیر و سران ارتش از امکانات فراوان برخوردارند. آیا کسانی چون صادق محصولی، آیت‌الله محمد یزدی و ... که یک‌شبه به ثروت‌های کلان دست یافته‌اند و کسانی که به راحتی جعل مدرک دکترا و .. می‌کنند، حاضر به زندگی فقیرانه چون دیگر مردم خواهند بود؟

کشوری که صرفاً بنا به فرمان یک نفر اداره شود و علوم انسانی جز برای کنترل مردم استفاده نشود، قطعاً کشوری فقیر خواهد شد که اندک ثروت و بودجه نیز یا باید خرج موشک‌سازی شود یا خرج طبقات مرفه و رده‌بالای سپاه و وابستگان به اصطلاح روحانی‌اش که حافظ سیستم‌اند.

نتیجه نهایی

ایرانی آینده به مثابه حشره اسیر:
برای تصور وضعیت دهشتناکی که باند احمدی-مصباحی در آن به پیروزی کامل رسیده باشند14 می‌توان از تمثیل پادگان یا اردوگاه اسرای جنگی بهره برد: یک اردوگاه را تصور کنید که سران آن به همراه نمایندگان ولی فقیه همه‌کاره هستند.

در این اردوگاه تنها افکار خاصی از طریق سخنرانی، بولتن‌های خاص و ... اشاعه می‌یابد تا اسرا اطاعت‌پذیرتر شوند. اطاعت‌پذیری محض حاکم است و کسی حق اعتراض به هیچ دستور صادر شده از فرمانده اردوگاه یا نماینده ولی فقیه را ندارد؛ همگان شبیه هم لباس می‌پوشند و باید رهبری را در همه حال مدح و ستایش کنند و به عبارتی جانشان را فدایش سازند.

در چنین اردوگاهی، فرمان رهبر، جای همه تحلیل‌های ناشی از علوم انسانی و ... را می‌گیرد. در این اردوگاه، تولید ناخالص ملی چندانی به دست نمی‌آید؛ چرا که هیچ اردوگاهی تولید چندانی ندارد. فقر بین اکثریت مردم به طور مساوی تقسیم می‌شود و اندک ثروت تولیدشده هم یا خرج تسلیحات مدرن‌تر برای جنگ می‌شود، یا صرف پرداخت حقوق سران اردوگاه یا شیوه‌های جدید کنترل اسرا(مردم)

هر اسیر موجود در اردوگاه ممکن است برای سران اردوگاه جاسوسی کند تا لقمه نانی به دست آورد و از گرسنگی نمیرد و به اصطلاح به صورت جزیی از نیروی سرکوب‌گر در آید. رفتار متفاوت و بیرون از چهارچوب تعیین‌شده به دست قدرت حاکم، می‌تواند مجازاتی در حد مجازات مرگ در بر داشته باشد؛ رفتار متفاوت مذکور می‌تواند رفتاری مذهبی، سیاسی یا حتی طرز لباس پوشیدن باشد.

ریاکاری همه‌گیر است و هیچ‌کس حق بیان آن‌چه درست می‌داند، نخواهد داشت. احدی به احدی اعتماد ندارد چرا که هر فردی، حتی نزدیک‌ترین افراد می‌توانند جاسوس از کار در آیند. زندگانی انسان در همه حال تحت کنترل و نظر است. رفتار یک نفر می‌تواند مجازاتی جمعی و برای خانواده آن فرد در پی داشته باشد15.

در چنین اردوگاهی، زندگی اسرا بیش از آن‌که به زندگانی انسان‌ها در کشورهای مختلف شبیه باشد به زندگانی در کلونی‌های حشرات شبیه خواهد بود16.

آری اگر پروژه خانمان‌برانداز باند احمدی - مصباحی به موفقیت کامل برسد، آن‌گاه جامعه ایران روزی ناگهان «از خوابی آشفته بیدار - خواهد - شد و در رختخوابش» - خواهد - فهمید که «به حشره‌ای عظیم بدل شده است.» انسانی که همانند جوزف کا در رمان کافکا حتی نمی‌داند برای چه محاکمه می‌شود.


پاورقی

۱- اگر حوصله خواندن کامل نوشتار را ندارید، برای درک معنای این ادعا، به بخش پایانی - نتیجه نهایی - نوشتار بروید.

۲- کتاب نقد، سال دوم، شماره هفتم

۳- برای نمونه نگاه کنید به محمد مجتهد شبستری، مقاله فقه سیاسی بسترعقلانی خود را از دست داده است؛ یا بخش دوم مقاله محسن کدیور، روشنفکری دینی و حقوق بشر

۴- سخنرانی مصباح یزدی، پیش از نماز جمعه تهران، ۲۶ شهریور 78، به نقل از محمد مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، صفحه ۲۴۵

۵- برای درک کامل‌تری از شیوه‌های گوناگون نسبت دین و حکومت رجوع شود به مجتهد شبستری، هرمنوتیک، کتاب و سنت، فصل مکتب جواز و عدم جواز

۶- به فتوای وی در پیش از انتخابات رجوع شود

۷- شیوه روزنامه کیهان، وطن امروز و صدا و سیما بدین طریق توجیه شرعی می‌شود. البته این بحث فقهی نافی دلایل دیگر به‌کارگیری این روش‌ها از جمله قدرت‌دوستی، منافع و ... نیست.

۸- برای درک دقیق تلقی حداکثری و حداقلی از دین و نیز نسبت فقه و مدیریت جامعه ابتدا به مقاله تلقی حداکثری و حداقلی از دین و سپس به مدیریت فقهی، مدیریت علمی نوشته دکتر سروش رجوع شود.

۹- از آن‌جا که این تفکر عقیم‌تر از آن است که حتی در خیال قابل تصور باشد، مصباح و شاگردانش ادعای ایجاد علوم انسانی اسلامی - و برخی مواقع حتی علوم تجربی اسلامی - هستند؛ در حالی که پس از ۳۰ سال و مصرف مقادیر عظیمی بودجه، حتی یک مقاله علمی در این باب ننوشته‌اند.
۱۰- به سخن مهندس باهنر در مجلس توجه کنید که پس از رأی اعتماد به وزرای احمدی‌نژاد، علت رأی آوردن برخی را نظر رهبری اعلام کرد.

۱۱- به خاطرات خبرنگار هم‌وطنمان که چندی پیش به همراه تیم ملی فوتبال، به این کشور سفر کرد، رجوع کنید.

۱۲- البته به نظر می‌رسد بین باند احمدی و مصباحی در باب حضور زنان در عرصه عمومی تا حدی اختلاف است. در واقع بر خلاف باند مصباحی که برخی علایق دینی - البته به صورت انحرافی و بنیادگرایانه - در بینشان وجود دارد و تا حدی و البته به گونه‌ای نادرست دغدغه دینی - دست کم صرفاً در باب ظواهر دینی - را دارند، برای باند احمدی هیچ کدام از این دغدغه‌ها اهمیت ندارد. شواهد نشان می‌دهند گروه دوم صرفاً باندی مافیایی است که در بند هیچ دغدغه‌ای حتی ظواهر دینی نیز نیست. بررسی رفتارها و سوابق گروه دوم ادعای بالا را نشان می دهد. اینان گروهی هستند که هم مدرک دکترا جعل می‌کنند، هم مقالات علمی دیگران را کپی می‌کنند و هم با رانت‌خواری، ثروت‌های کلان به دست می‌آورند. این گروه به رغم نداشتن سابقه جبهه و جنگ، بیش از دیگران نام این چیزها را می‌برند و در عین حال خانواده بزرگانی چون همت و باکری را پاس نمی‌دارند. این شواهد نشان می‌دهد که گروه دوم اگرچه فعلا در اتحادی عمیق با گروه نخست است، در واقع در درون خود حتی به همان ظواهر دین ادعایی‌اش نیز اعتقادی ندارد. در حالی که بخش زیادی از گروه مصباح - دست کم به تفسیری نادرست و خانمان‌سوز از دین مورد ادعایش - باور دارد. به نظر می‌رسد باند احمدی بیشتر به باند مافیایی پوتین و اطرافیانش در روسیه شباهت دارد. تحلیل دقیق‌تر گروه‌های مختلف دست‌اندرکار سیاست امروز ایران نیازمند نوشتار جداگانه‌ای جدا از این نوشتار است.

۱۳- البته حاکمیت این شیوه خود را مهیاسازی شیوه زیست اسلامی می‌داند و برخی از ایشان نیز بدین اندیشه و راهکارهای عملی آن باور دارند؛ اما کمتر کسی است که به نتایج مضر آن واقف نشده باشد. با این حال، این روش‌های زیان‌آور ادامه می‌یابند تا حکومت فعلی توجیهی برای وجود خود بیابد: حکومت فعلی در همه اهداف انقلاب از قبیل جامعه آزاد، پیشرفته، عادلانه و ... شکست خورده است و اگر دست از مسأله فلسطین و حفظ اجباری ظواهر شرع هم بردارد که دیگر توجیهی برای ادامه خود نزد حامیان معتقد و ساده‌اندیش‌اش ندارد. البته جدیداً ایجاد زمینه ظهور و تقدیم حکومت به امام زمان نیز اضافه شده است. رجوع شود به مقاله‌ای از اکبر گنجی در باب حجاب اجباری و نیز مسأله فلسطین.

۱۴- البته با توجه به قدرت رو به رشد جنبش سبز و در صورت ادامه روند این گسترش، بعید است چنین موفقیتی برای باند مصباحی - احمدی حاصل شود. نکته دیگر که پیشتر نیز بدان اشاره شد، تفاوت‌های باند مصباح با احمدی‌نژاد است که شرح آن نیازمند نوشتاری دیگر است.

۱۵- همه این‌ها هم‌اکنون به شیوه ضعیف‌تر وجود دارد. کنترل تلفن افراد تا رد شدن در گزینش ادارات به خاطر فعالیت سیاسی عضوی دیگر از خانواده و ... نمونه‌هایی ضعیف‌تر از این‌گونه شیوه‌هاست که باند مصباح - احمدی در پی گسترش آن‌هاست.

۱۶- کره شمالی دقیقاً از چنین نظامی برخوردار است و بیش از آن‌که یک کشور باشد، اردوگاهی برای نگهداری اکثریت مردم (حشرات زندانی‌شده) است. در این به اصطلاح کشور، تولید اندک ناخالص ملی صرف ساخت تجهیزات جنگی می‌شود. اکثریت در فقر به سر می‌برند؛ اما سران ارتش از امکانات زیادی برخوردارند. از روزنامه‌های آزاد و ... خبری نیست. حتی لباس‌ها شبیه هم است و همگان همواره در خدمت رهبر کشورند. در این به اصطلاح کشور(اردوگاه) همگان از نظر اقتصادی به ارتش وابسته‌اند. در حالی که ادعا می‌شود نظام مارکسیستی برقرار است، اما در واقع رهبر است که اعلام می‌کند مارکسیسم چیست و در واقع مارکسیسم، محدودیتی برای رهبر ایجاد نمی کند. اکثر مردم شبیه هم لباس می پوشند و از ازادی رفتاری خبری نیست. شبانه‌روز بر ضد دشمنان خارجی تبلیغ می‌شود. برای مردم فقیر اما بی‌خبر از همه جای این کشور - اردوگاه، این اردوگاه بهشت روی زمین تبلیغ می شود. فقر بیداد می‌کند و به طور مساوی تقسیم می‌شود و با وجود فقر فراوان، موشک‌سازی رواج کامل دارد!

Share/Save/Bookmark

بخش نخست:
انتخابات یا تغییر نوع نظام ایران به فاشیسم اسلامی

نظرهای خوانندگان

مقاله شما را خواندم و بسیار مطلب خواندنی و جالب توجهی بود. به نظرم رسید تنها یک ترکیب را چنانچه میسر است تغییر دهید به تازگی منسوبین به جریان مصباحیه-احمدی را پیروان فاشیسم اسلامی میخوانند اما لازم است یاد آور شوم که ترکیب فاشیسم اسلامی معنی ندارد یعنی صفت و موصوف متناسب هم نیستند اساساً فاشیسم نمی تواند یک شاخه ای از اسلام باشد چرا که اساساً اسلام با عقاید فاشیستی مخالفت دارد و این امری است که به صراحت در قرآن مطرح شده بهتر است از واژۀّ اسلاموفاشیسم استفاده کرد یعنی اشخاصی که فاشیست هستند و خود را منسوب به اسلام می کنند

-- مارال ، Oct 5, 2009

مقاله شما را خواندم و بسیار مطلب خواندنی و جالب توجهی بود. به نظرم رسید تنها یک ترکیب را چنانچه میسر است تغییر دهید به تازگی منسوبین به جریان مصباحیه-احمدی را پیروان فاشیسم اسلامی میخوانند اما لازم است یاد آور شوم که ترکیب فاشیسم اسلامی معنی ندارد یعنی صفت و موصوف متناسب هم نیستند اساساً فاشیسم نمی تواند یک شاخه ای از اسلام باشد چرا که اساساً اسلام با عقاید فاشیستی مخالفت دارد و این امری است که به صراحت در قرآن مطرح شده بهتر است از واژۀّ اسلاموفاشیسم استفاده کرد یعنی اشخاصی که فاشیست هستند و خود را منسوب به اسلام می کنند

-- مارال ، Oct 5, 2009

جناب نویسندهٔ محترم و خوانندگان: نتیجهٔ منطقی‌ نظام اسلامی داشتن و اسلام خواهی‌ و سننت طلبی و ضدیت با مدرنیته همینه که می‌بینید. باز هم بگید یا حسین و دعای کمل بخونید. ضمنا دموکراسی اسلامی و کثرت طلبی اسلامی و غیره هم کشکه. همین!

-- عالمی‌ ، Oct 5, 2009

اشاره به کره شمالی کاملا به جا بود و با شما هم عقیده هستم. در مورد نقش علی خامنه ای در میان متاسفانه توضیحی ندادید. به نظر من نیروی اصلی پشت این جریان افکار بیمارگونه و جاه طلبانه این شخص است که به وضوح میل دارد جنگی در منطقه ایجاد کند و همینطور افکار این باند در مورد امام دوازدهم شیعیان و مقدمات ظهور وی نیز شایسته تامل است.

-- شبیر ، Oct 5, 2009

go ahmadinejad go

-- matt ، Oct 6, 2009

به نظر می رسه بشه خیلی وقایع دیگه از جمله ادغام بسیج در نیروی زمینی سپاه را نیز در راستای پروژه وابسته کردن همه مردم به سپاه و در نهایت بلعیدن دولت توسط این نیروهای سپاهی همه جا موجود تبیین کرد.. در ضمن با اینکه مقاله خوبیه ولی چند تا اشتباه ادبی داره از جمله در جمله کافکا، لغت تخت خواب هست نه رخت خواب لطفا تصحیح شود..

-- علی رضا ، Oct 10, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)