کارگاه داستان


داستانی از موحد تاری مرادی
حرف اضافه

موحد تاری مرادی: شاید خیلی دیر شده باشد، اما می‌نویسم تا بفهمی حرف اضافه چیزی بیشتر از آن است که توی مدرسه یادت داده‌اند چیزی بیشتر از: بر، به، از، با، در و ... می‌نویسم تا یادت بماند حرف اضافه چطور می‌تواند برای یک آدم معمولی دردسرساز شود. می‌نویسم توی چندبرگ کاغذ که به قیمت دو بسته وینستون قرمز برایم تمام شده و باید بدون اینکه چیزی را خط بزنم بنویسم، چون دیگر نه وقتی هست و نه بسته‌ی سیگاری.



داستانی کوتاه از ابراهیم اکبری دیزگاه
قرآنی با جلد قرمز

داستان این هفته «قرانی با جلد قرمز» از ابراهیم اکبری دیزگاه، از مجموعه داستان‏ «خرده روایت‏های در باب چشم» است که به‏زودی در آلمان منتشر می‏شود؛ کتابی که نتوانست از وزارت ارشاد در ایران اجازه‏ی انتشار بگیرد. هرچند نویسنده فلسفه خوانده و طلبه است و اهل علم، و از هرزه‏نویسی و هر نوع جانب‏داری سیاسی فاصله‏ها دارد، اما معلوم نیست چرا این داستان‏های ارجمند و قوی نتوانسته‏ در ایران مجوز نشر بگیرد.



داستانی از فریال
اعتراف

نویسنده در داستان اعتراف، لایه‏های ذهنی یک زن خانه‏دار معمولی را افشا می‏کند. زنی که هیچ‏کس توی فامیل نمی‏تواند مثل او فسنجان درست کند. زنی که تمام روز در خانه تنهاست و با ذهنیت خود باید کنار بیاید.
این‏که ذهنیت زن توهم است یا واقعیت، در این داستان پیدا نیست، اما چیزی که در آن ناگفته‏ها خوانده می‏شود، این است که یک عشق آتشین به بی‏اعتمادی رسیده و حس انتقام مثل آتش در لابه‏لای کلمات شعله می‏کشد.



داستان کوتاهی از مهدی فرج‏پور
«من شدم یکی»

داستان مهدی فرج‏پور از بی‏تصویری رنج می‏برد. کلی‏گویی است. در حالی که داستان با روایت جزء‌به‏جزء ساخته می‏شود؛ با استقراء ریاضی. یعنی کوچک‏ترین نکته‏ها، ریزترین احساسات و دقیق‏ترین تصاویر. در این داستان از ما دو نفر صحبت می‏شود و بعد از ما سه نفر و بعد از من یک نفر. گویی این سه نفر هیچ تفاوتی با هم ندارند. هیچ رابطه‏ای با هم ندارند، هیچ دیالوگی با‏ هم ندارند. گویی نویسنده می‏خواسته یک تئوری صادر کند و در حد یک خبر رادیویی آن را به گوش دیگران برساند.



داستان کوتاهی از الهه علیزاده
سیصد شاخه قلب رنگین

داستان «سیصد شاخه قلب رنگین»، از الهه‏ علیزاده، با یک نوستالژی آغاز می‏شود. با یک آرزو شکل می‏گیرد و با دلهره به‏پایان می‏رسد. داستان با واژگان داستانی نوشته شده. برخلاف نوشته‏ی بسیاری از جوانان که داستان‏شان ترکیبی از واژگان شعری و داستانی و مقاله‏ای را یک‏جا دارد، در این داستان خوشبختانه واژگان آشنا و داستانی‏اند. ملموسند و نشان می‏دهد که الهه علیزداه فضاهای داستان را خوب می‏شناسد.



داستانی از نیما قاسمی
«همسایه‌ی غریب»

ادبیات و زبان جنگ، زبان و ادبیاتی دیگر است. مجموعه‌ای است از خشونت و گریز و تنهایی و دروغ و نفرت و انتقام و از هم گسیختگی، که در جوار کودکی و زندگی و مهر و ماندن و خانواده‌ و راستی و عشق و سامان گرفتن، باید شانه به شانه نفس بکشد و این خود ادبیاتی به‌جا می‌گذارد که خاطره و حاصلش بر کاغد نویسندگان، ادبیات خلاقه‌ی نسل و نسل‌هایی را رقم می‌زند. این یادگاری است از ادبیات نسل پیش. قاعده‌ی بازی در داستان «همسایه‌ی غریبه»، همان بازی است.



داستانی از فریال
بالشِ زبر سپید و دختر باکره

چقدر خُنک بود. چه نرم، پوست لطیف و ناشی‌اش را بازی می‌داد. ناخن‌های رنگ شده‌اش را آرام روی سپیدی ملافه‌ها کشید. خودش را جمع کرد. زیر سرمای سپید تازه‌اش خزید و کِز کرد. صدای قلبش را نامنظم می‌شنید. هیچ تصوری از لحظه‌های مانده در راه نداشت. از چیزهایی که نمی‌دانست، رازهای ناشناخته و گوشه‌های کشف ناشده‌ی تن. ذهن تاریکش به‌خود کِش و قوس می‌داد تا بلکه چشمه‌ای، کورسویی از جایی پیدا کند، اما تا چشم کار می‌کرد، سیاهی بود، سیاهی ناب.



داستانی از لادن نیک‌نام فرد
تخته‌ نرد

داستان « تخته‌نرد » از لادن نیک‌نام فرد، داستان در داستانی است که در فعلیت جریان دارد. نویسنده بازی را خوب رج می‌کند و قواعد بازی تخته‌نرد را به قدری که داستان نیاز داشته باشد، نشان می‌دهد. اصطلاحات و کر‌کری خواندن‌های تخته‌نرد، نوع رابطه‌ی بین دو آدم و روان‌شناسی رفتار زن و مرد به دقت بیان شده است. اما خوبی‌اش این است که همه‌چیز در فعلیت پیش می‌رود. همین‌جور که در چرخش تاس، نویسنده سیب را به خورد دختر می‌دهد.



«ممنون، وقتم خیلی تنگ است، نوش جان!»

آخرین یادداشتم را لای کتابی گذاشته بودم و کتاب به‌دست بین ازدحام عابران قدم می‌زدم. همان‌گونه که نگاه پشت ویترین مغازه‌ها، نگاه عابران را می‌قاپید و متوجه خود می‌ساخت، چهره‌های عابران نیز کنجکاوی‌ام را برمی‌انگیخت و مرا مجذوب خود می‌کرد. به همین خاطر می‌توانستم ساعت‌ها بین آن‌ها راه بروم و سیاحت کنم. ناگهان حس کردم کتاب از دستم قاپیده شده، با عجله برگشتم، مردی آن را از دستم ربوده بود و داشت فرار می‌کرد.



داستانی از محمد حسین جدیدی‏نژاد
من، تو، او؛ یا شناسه‌های جدای زندگی من

محمد حسین جدیدی‏نژاد برای زمانه چهار داستان فرستاده که این یکی را برای علاقه‏مندان زمانه انتخاب کردم. اما او برای من نوشته است که ۲۰ ساله است و حالا دست به کار یک رمان هم شده. داستان کوتاه را در یک نظر می‏توان در چشم و ذهن آورد و بالا و پایین آن را سنجید که همه چیز به‏اندازه باشد. بی‏قواره نباشد. اما آن‏چه در داستان کوتاه جدیدی‏نژاد می‏بینم، به‏نظر می‏آید از پس رمان هم بربیاید.



داستانی از سید‌محمد‌‌مهدی آقا‌میری
«آن روز همه عجیب بودند انگاری»

در داستان محمدمهدی آقامیری، راوی یکی از ذوب شده‌هایی‌ست که برای کار در اتاق تمشیت اجیر می‌شود، عادی شدن فضا و رفتار در این داستان توانی است که از نظر روان‌شناسی نویسنده به آن دست یافته است، اما در ساختن فضا، تصویرسازی و شخصیت‌پردازی، از پس کار برنیامده است و باید داستانش را با قدرت از نو بسازد، داستانی که کسی نتواند بهتر از آن را بنویسد.



کارگاه داستان۱۰
عشق گمشده‌ی شما؟

آناهیتا حسینی روایت با دروبین محدود را به خوبی بلد است. یعنی آنجا که نویسنده فقط از سوراخ کلید می‌بیند. و در چنين حالتی بسیار چیزهای زائد را نمی‌بیند، فقط چیزی را می‌بیند که لازم دارد. او با استفاده‌ از جمله‌ای فریبکارانه، داستان را با ضرب‌آهنگی تکان‌دهنده برجسته‌تر کرده و در خلال همین جمله‌ی فریبکارانه، معصومیت دختر جوانی را به تصویر می‌کشد که: «نه آقا، من عشق گمشده‌ی شما نیستم. و هیچ وقت هم نبوده‌ام.»



کارگاه داستان 9
داستانی بر مبنای طنز

آدم‏های این داستان؛ خانم ویرگول، علامت تعجب و زردآلوهای متحدالمرکز، همه شخصیت‏های واقعی از فضاهای آشنا هستند. آدم‏هایی که در ذهن هر کسی می‏توانند تصویری دیگر از آن‏چه هستند، داشته باشند. یکی از کارهای مهمی که ایثار ابومحبوب انجام داده، بال و پر دادن داستان، بر اساس شنیده‏ها و شایعات و افواه است که خواننده نمی‏داند به قول راوی استناد کند یا به شایعات.



کارگاه داستان ٨
«ریشه‌ها»

دلم می‌خواهد تا آخر دنیا زمین را بکنم و برسم به قلبش‌. به قلب کوفتی‌اش. ببینم چه کار کرده که این همه مدت دوام آورده. بعد می‌گیریم می‌نشینم همان تو. دومترم را کندم. یکی می‌آید بالای سرم می‌گوید، تمام شد؟ می‌خواهی بیایی بالا؟ می‌گویم نه! یک نخ سیگار با کبریت برایم پرت می‌کند پایین. بوی خاک محشره، دیوانه‌ام می‌کند؛ نمی‌دانی. فقط گریه می‌کنم.



۷ کارگاه داستان
تکرار ناخودآگاه

علیرضا زال برای کارگاه داستان رادیو زمانه هفده داستان فرستاده است. در یکی دوتا از داستان‌هایش به نظرم آمد که دوربین‌‌گری را اگر بهتر می‌شناخت، و داستان را از دوربین‌های بی‌شمار روایت نمی‌کرد، می‌توانست به یک ساختار منسجم در داستان دست یابد. در برخی از داستان‌ها فضاهای او تخیلی‌اند. دزدها، قاتل‌ها، آلت قتلی که مدرک جرم می‌شود.



کارگاه داستان ۶
همین روایت عاشقانه

این روانشناسی عمیق و پنهان جامعه که در ارتباط پدرها و دخترها جریان دارد در داستان نسیم نوریان هم جلوه می‌کند، و حتا عمیق‌تر هم پیش می‌رود که جایی بمانی، که آيا راوی بر سطح راه می‌رود و با گل‌هایی که سر راه خریده، خود را به مزار پدر رسانده یا نه؟ راوی آن زیر خفته و پدر در خاطرات او غوطه می‌خورد؟



کارگاه داستان ۵
عوامل بيرونی يا عناصر زندگی؟

چند نکته را لازم است به دوستم، قباد آذرآیین، بگویم. گرچه او سال‏ها است که در ادبیات داستانی حضور دارد، اما با توقعی که از او می‏رود، تصور می‏کنم او بتواند داستان‏های بهتری بنویسد. شاید هم کمی دقت لازم دارد. دقتی که از او یک داستان‏نویس ماندگار بسازد. چرا که او تجربه‏ها کرده و ادبیات داستانی ایران و جهان را می‏شناسد. او در اين داستان نویسنده‏ای سطحی را تصویر کرده که از داستان واقعی در جامعه غافل است و در خانه‏اش دنبال داستان می‏گردد.



کارگاه داستان - ۴
همانند داستان‌های دانیل خارمس

بندرت پیش می‌آید که کسی این گونه نوشته‌های کابوس‌وار و رؤیاگونه را چاپ و منتشر کند. هوشنگ صناعی‌ها که خود آرشیتکت و نقاش است، گاهی از این گونه یادداشت‌ها می‌نویسد. من به علت حضورم در فرانکفورت وقتی داستانش را شنیدم، شباهت نوشته‌اش با کارهای دانیل خارمس مرا برآن داشت که در برنامه‌ی «کارگاه داستان» این هفته آن را در اختیارعلاقمندان و شنوندگان رادیو زمانه قرار دهم.



کارگاه داستان ۳
چشم در چشم این راوی

داستان کوتاه «دوئل» گفت‌وگوی دست و ذهن یک نویسنده جوان است که دارد دوئل بزرگی را تمرین و تجربه می‌کند. دوئلی که همواره بین نوشتن و نویسنده برقرار است. و پرارین حاجی‌زاده به این دوئل نور تابانده تا چنین فضایی بسازد. اما هر دو سوی این دوئل کمرنگ است... او نشان می‌دهد که عوامل بیرونی همیشه نویسنده را شاخ می‌زنند...



کارگاه داستان ۲
داستان‌های دولايه

رامین سلیمانی نویسنده‌ی جوانی است که در دوسال گذشته بیش از نوشتن مشغول خواندن بوده. خواندن متون کلاسیک و ادبیات جدید جهان به طور توأمان و موازی. او تلاش می‌کند که از خود یک نویسنده بسازد، و من شاهدم که به طور جدی برای این کار وقت می‌گذارد و تلاش می‌کند. امیدوارم که بداند نویسنده بودن کافی نیست، نویسنده شدن هنر است.