خانه > انديشه زمانه > مقالات > جستوجوی خرد ایرانی – ١١ | |||
جستوجوی خرد ایرانی – ١١منصور کوشانایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعهی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعهی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه میخواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه میخواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه میخواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ... جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر میشود، بر آن است تا در گذر از متنهای کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متنهای معتبر تاریخی، پرسشهای بالا و دهها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأملپذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو میشود، چه گونه عقیدهی تکخدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن میشود و به دنبال خود نظامهای خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم میکند. فضای تهیِ بازمانده از این دورهی اسکندری، یعنی نبودن نگارهها، نقشهایی بر ظرفها و زینتیها، نشان میدهد در تمام دورهی اسکندر و جانشینانش، جز ویرانیِ ناشی از تسلط بیگانه چیزی نمانده است. هرج و مرج ناشی از جا به جایی، نادانستگیهای اسکندر و همراهانش، خوی نظامیگری و عادت سربازی، چنان نامنتظره است که حتا از خلوت مردم نیز اثرهایی باقی نمیماند. زمانی که اسکندر فرمان ویران کردن آتشکدهها را میدهد، فرمان سوزندان کتابخانهی هخامنشیان را میدهد، مردم خو گرفته به نیایشهایشان، آن هم در موقعیتهای اسفناک مغلوبِ بیگانه بودن، به طور معمول مکانهای خصوصی و پنهانی را برای آرامش خاطر خود برمیگزینند. در چنین وضعیتی باورکردن این واقعیت دور از ذهن نیست که دستکم افرادی اثری از اندیشه، کردار و گفتار خود برجای میگذارند. اما انگاری جنگ و گریزهای اسکندر و سلوکیان آن قدر زیاد بوده است که مگر نشانی از معبد ایزد اَناهیتا، دیگر هیچ اثری از ایزدهایی که تا این دوره و در این زمان پرستیده میشوند، باقی نمیماند.
پولیبوس یونانی که در سدهی دوم میلاد، معبد اَناهیتا را به هنگام ورود آنتی خوس به شهر دیده است، ویرانی و به تاراج رفتن طلاهای آن را حاکی از چه گونگیِ فتح اسکندر میداند. او مینویسد: «تمام چوبهایی که در این بنا به کار برده شده از سدر و سرو است و هیچ جا این ستونها و چوبها برهنه دیده نمیشوند. تیرکهای سقف و رواقها و ستونها [که] با صفحههایی از فلزهای قیمتی [طلا] پوشیده شده ... در فتح اسکندر به تاراج رفت1.» در واقع ویژگیِ اَناهیتا، به گونهای بوده است که بر خلاف ایزد مهر، که اثرهای چندانی از سابقه و کارکردهایش در هزارههای پیش از زرتشت موجود نیست، صدها شیی، پیکره، معبد و نگاره از آن بازمانده است و دهها نویسنده، از جمله گردآورندگان اوستا در بارهی وجود و حضورش در دورههای گوناگون متنهایی نوشتهاند: «اهورهمزدا به سپتمان زرتشت گفت: اََناهیتا، اَناهید یا ناهید که در اوستا، با دو واژهی اردوی و سور در جلو نامش بارها در یشتها و بخشهای دیگر دیده میشود، بزرگترین ایزدبانوی کهن فرهنگ ایرانی است و نماد حیاتیترین عنصر زندگی، آب است. این ایزد همچنبن نماد مادرخدای قومهای کهن آسیایی است. نشانههای وجود آن در اثرهای بازمانده از سرزمینهای کهن ایران، ایلام و میانرودان بسیار دیده میشود. مردمان سرزمینهای بسیاری از خاوران تا ارمنستان و مدیترانه، از رود ارس تا دریای گنگ، اَناهیتا را میپرستند و از آن و برای آن، نقشها، نگارهها، پیکرهها و معبدها میسازند. از وجود و بالیدن ایزدهایی چون مهر و اناهیتا، قومهای کهن شالودهی خرد و فرهنگی را در ایران کهن بنیاد میگذارند که در آن طبیعتگرایی، بازگشت به خویش و دور شدن از انفعال سامان مییابد. ساختن و پذیرش ایزد بانویی که سرچشمهی هستی است و پرستاری و نگهبانیاز آن، فرآیند آبادانی و زندگی را ممکن و سهلتر میگرداند، مهمترین نقش وجودیِ ایزد اناهیتا است. چنان که همین فرآیند برای ایزد مهر، سرچشمهی دیگر هستی، نور - آتش، و ایزد اندروای سرچشمهی دیگر هستی، هوا - باد نیز وجود دارد. این هر سه ایزد نشان میدهند که چه گونه قومهای کهن ایران میتوانند برابر با خواستهای ضروری و مادیِ حیات خود، ایزدهایی را بپرورانند و پرستاری از آنها را نمادی از حرمت گذاشتن به عنصرهای اصلیِ هستی و زندگی، آتش و آب و هوا و خاک گردانند. به روایت دیگر، تا هنگامی که هنوز هیچ نیرویی نتوانسته است عقیدهای فراطبیعی را بر اساس شخصیتی موهوم بر جامعههای ایرانی تحمیل کند، خرد و فرهنگ ایرانی بنیادی تأملگرا و دیگراندیشانه بر اساس شناخت ملموس طبیعت و عنصرهای آن دارد. برای وجود و پویاییِ هیچ کدام از آیینهای کهن ایرانی، مگر بهدینی نشانههایی از جنگ، کشتار و تحمیل وجود ندارد. بانیان یا پیروان هیچ کدام از ایزدهای بزرگ و کهن ایران تا پیش از آمدن زرتشت و اعلام «مزدااهوره»ای یکتا و یگانه، برای حضور و پویاییِ آرمانهای خود دیگری را نفی نمیکنند، نمیجنگند، نمیکشند و قانونهای تحمیلی ایجاد نمیسازند. قومهای گوناگون دارای آن توانمندی و تأمل و دیگرپذیری هستند که هر قوم یا هر ایل یا هر گروه و دسته، بستگی به نوع معیشت و چه گونگیِ سکونت و رابطهاش با طبیعت، میتواند به راحتی ایزد خود و آیین و منسک خود را دنبال کند. تداوم و پویاییِ ایزدهایی چون اناهیتا، محبوبیت آن تا شاهنشاهیِ ساسانیان و به ویژه نقش مهم آن در متنهایی چون آبان یشت و کتابهای دینیِ دیگر مانند گزیدههای زادسپرم، بندهش و ... خود نشانی از این واقعیت است.
در صورتی که بر اساس سرودهای پنجگانهی گاهان و بخشهای دیگر اوستا، زرتشت برای اثبات و احیا و گسترش اندیشهی خود، تحکیم مزدااهوره، تثبیت بهدینی، اجرای اندیشهاش، کردارش و گفتارش، نهایت طرد و انکار ایزدهای پویا در زمانهاش، نبرد و کشتار را بر تأمل و مدارا و پذیرش دیگراندیش ترجیح میدهد و کیگشتاسپ و قدرتمندان را به خاطر جنگیدن و کشتن در راه بهدینی میستاید. « «کیگشتاسپ» با نیروی «مگه» و سرودهای «منش نیک» به دانشی دست یافت که «مزدااهوره»ی پاک، در پرتو «اشه» برنهاده است و [با آن] ما را به بهروزی رهنمون خواهد شد3.» روند رو به رشد و دگرگونیهای اقلیمی، ایلی و معیشتی، عامل بزرگی در وجود، حضور و دگرگونی در شخصیت ایزدها و ساختار آیینها است. از این رو، بسیاری از ایزدها در طول تاریخ اعتبار و ارزش خود را از دست میدهند و به جای آنها ایزدهای دیگری، به مقتضای نیازهای زمانه شکل میگیرند. این اتفاق در مورد بعضی از ایزدها، چرخشی است. زمانی که ایزدی بسیار محبوب است اما کارکردهایش را از دست داده است، در آن گونهای دگردیسی ایجاد میشود. پیروانی که نمیخواهند به دلیلی ایزدی را از دست بدهند و در عین حال آن چه به آن نسبت دادهاند یا از آن انتظار دارند، به دلیل دگرگونیهای بسیار، دیگر نیاز آنها نیست، با حفظ آن ایزد، خواستها و نیازهای دیگری را نیز از آن میطلبند. این حادثه سبب میشود که آرام آرام این ایزد، ویژگیهای نخستین خود را از دست میدهد و ایزد خواستها و نیازهای جدید مردم میگردد. این سیر طبیعی در بسیاری از آیینها دیده میشود. اما در مورد تعدادی از ایزدهای بزرگ ایرانی این حادثه سیر طبیعیِ خود را نمیپیماید. عامل یا عاملهایی سبب دگرگونی در شخصیت ایزد و ساختار آیین آن میشود. چنان که با رسمی شدن «بهدینی» و قانونمند شدن اندیشههای زرتشتی در شاهنشاهیِ ساسانیان، این دگرگونی صورتی ناطبیعی دارد. مغان، موبدان، هیربدان و همه کسانی که وجود و حضور ایزدهای بزرگی چون مهر، اندروای و اناهیتا را برنمیتابند، نه تنها آنها را ایزدهای آفرینندهی مزدااهوره میگردانند که شخصیت آنها را تا حد ممکن کوچک و دوگانه میسازند. چنان که ایزد اندروای را که در میان جهان مینویی و جهان استومند (مادی) ایستاده است و در میان آسمان و زمین، روشنایی و تاریکی جای دارد، دو تکه میکنند. یک ایزد خوبی (مزدایی - هرمزدی) از آن میسازند، یک ایزد بدی (اهریمنی). اندروای اهورایی ایزدی است «برکت بخشنده و آورندهی باران است». اندروای اهریمنی «دیو خشکی یا سیل» است.5 «ای زرتشت اشون! چرا که به باور بهدینها این توانایی و یگانگی یا کامل بودن تنها از آن مزدااهوره است و دو شخصیتی بودن، سیاه و سپید بودن، خیر و شر شدن، بنیاد و پایهی بهدینی. این شخصیتسازی و دگرگونی در مورد اناهیتا هم انجام میگیرد: به روایت زادسپرم نویسندهی گزیدههای زادسپرم، اردوی سور اناهیتا، دو ایزد است. چرا که هر بخش از نام او را متعلق به یک ایزد میداند. در روایت او، هنگام تولد زرتشت، پورشسپ، پدر زرتشت، یکی از پنج برادر کَرپانیان را صدا میزند و میپرسد: «نشان و نماد فرزند مرا بنگر» کرپی به پیش زرتشت میرود و سر او را چنان میچرخاند که بمیرد. میخواهد که «جادوگران از ترس و بیم او بیبیم شوند.» درست هنگامی که این کرپی دست بر سر زرتشت میگذارد، مزدااهوره اردوی سور را به همراه دو ایزد دیگر، سپندارمذ و اردای فروردماده، به زمین فرو میفرستد. از ارادهی این ایزدها دست کرپی خشک میگردد و هیچ آسیبی به زرتشت نمیرسد. تواناییِ اردوی سور اناهیتا را ناچیز شمردن و آن را سه تکه کردن امری است که تنها از عقیدهای وابسته به بهدینی، آن هم زرتشتیگریِ بعد از ساسانیان برمیآید. یکی از نویسندگانی که به شخصیت اناهیتا بسیار پرداخته، فرنبغ دادَگی است. او در کتاب بندهش ویژگیهای متفاوت اناهیتا را مینویسد. از آن تکهای انتخاب میشود که بیشتر قدمت، آفرینشگری و استقلال اناهیتا را مینمایاند: «فراخکرد به ناحیت نیمروز، به البرز فراز ایستد. پوئیدیگ هم مرز او ایستد. میان آن [پوئیدیگ و فراخکرد] دریای سدویس است که بند به[ستارهی] سدویس [دارد] که ناحیت نیمروز و دریا[ها] را به خویشکاری [دارد، مانند] ماه که گردش هر چیز اندر افزایش و کاهش که مد و جزر است، [بدو پیوسته است]. [در بارهی مد و جزر گوید]: از پیش ماه دو باد فراز تازند، در سدویس خانه دارند. یکی برکشنده و دیگری فروکشنده است. بدان که برکشنده است مد باشد و بدان که فروکشنده است جزر باشد. سدویس دریا[یی] است خود پهلوی دریای فراخکرد. هنگامی که آن چه ناپاکی و ستبری است از دریای شور به فراحکرد همی رود، به باد بزرگ و بلندی باز پس زده شود، تا آن چه روشن است به پاکی در فراخکرد و چشمگان اردوی سور شود7.» این تضعیف کردن ایزدهای بزرگ تاریخ فرهنگ ایران، در مورد ایزد مهر نیز انجام میگیرد. ایزد مهر، هم نامش به میترا و منثره تغییر میکند، هم در دوران آگوستین در روم به کلی شخصیت دیگری مییابد، هم تمام ویژگیها و بنیاد استورهایاش به عیسا مسیح داده میشود، و هم دوگانه میگردد. در اوستا ایزد مهر، هم با چهرهی مینوی - اهورایی حضور مییابد و هم با چهرهی دیوی – اهریمنی. ادامه دارد.. پانوشتها: 1. اناهیتا در اسطورههای ایرانی، سوزان گویری، انتشارات جمالالحق، چاپ دوم، ١٣٧٥، ص ١٠٣ بخشهای پیشین • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش دهم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش نهم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش هشتم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش هفتم |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|