خانه > انديشه زمانه > مقالات > جستوجوی خرد ایرانی – ۹ | |||
جستوجوی خرد ایرانی – ۹منصور کوشانایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعهی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعهی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه میخواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه میخواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه میخواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ... جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر میشود، بر آن است تا در گذر از متنهای کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متنهای معتبر تاریخی، پرسشهای بالا و دهها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأملپذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو میشود، چه گونه عقیدهی تکخدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن میشود و به دنبال خود نظامهای خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم میکند. در تداوم این دوره است که از سویی بر کاخهای تخت جمشید، شوش و شوشتر و کوه بیستون، حضور مزدااهوره، بدون اشاره به زرتشت دیده میشود و بر سر ستونها پیکرهی گاو که از بزرگترین نمادهای آیین مهر است، قرار میگیرد. به روایت دیگر، آزادمنشیِ کورش، رهایی از افتخار تیره، ایجاد نظامی متحد که در آن حقوق شهروندی وجود دارد و بر همین اساس امکان رشد شهروندی ممکن میشود، به داریوش این فرصت را میدهد که به خود اجازهی سرکوب گئومات را بدهد، مغان را سرکوب کند و خود را پادشاه بخواند. چرا که او نیز چون کورش، اگر چه از فرهی شاهی برخوردار است، اما از تیرهی پادشاهان نیست و بر اساس سنت کهن، نمیتواند پادشاه باشد. در واقع کورش و داریوش، پس از رسیدن به قدرت و ازدواج با زنهایی از تیرهی شاهی، اعتبار سنتی ایجاد میکنند و به فرزندانشان از خون مادر، امکان تیرهی شاهی میدهند.خشایارشاه (۴۶۵– ۴۸۶ پ.م)، نیز در تقابل با دینها و عقیدههای آیینی، تصمیمهایش را بر اساس سیاست میگیرد و نه ایمان شخصیاش. او در سال ۴۸۲ پیش از میلاد، اگر بر خلاف کورش، کمبوجیه و داریوش - که پس از پیروزی بر انیرانیان (بیگانگانی چون بابلیان و مصریان) آیینهای آنها را روا میدارند و تحمل میکنند – با پرستش و برگزاریِ آیینهای دیوها و دروجها مخالفت میکند و آنها را ناشایست میداند، تنها از روی سیاست است و نه به خاطر ایمان. چون میخواهد پاسخ شورش بابل را بدهد و جلوی تداوم آن را بگیرد، مهمترین انگیزهی گرد آمدن آنها را وسیلهی پیروزی میداند و از همینرو ستایش مردوخ (ایزد سین - ماه) را نفی میکند. در واقع مخالفت او را نمیتوان مخالفت با آیینی یا ستایش از آیین دیگری دانست. با این حال حرکت خشاریاشاه، هنگامی که دستور نقش نگارهای را میدهد که در آن برای نخستین بار هم ستایش مزدااهوره دیده میشود و هم مخالفت با ایزد مردمانی که به علتی شورش کردهاند، در این دورهی شاهنشاهیِ هخامنشیان یک استثنا است: «در میان این کشورهای (در حال شورش) کشوری بود که در گذشته در آنجا دیوها را میپرستیدند. پس بهیاری اهورهمزدا، من معبد دیوها را نابود ساختم و اعلام نمودم: بگذار کسی دیوها را نپرستد. در آنجا که در گذشته دیوها را پرستش میکردند، من اهورهمزدا را پرستش خواهم کرد.»1 نظام ایرانی و نه مزدااهورایی همچنان که متن کامل نگاره نشان میدهد، باز هم بنیاد مخالفت خشایارشاه به صرف داشتن عقیدهی قومی - آیینیِ مردمان سرزمین تخت سلطهاش نیست. انگیزهی او از سرکوب مردم بابل و انکار آیین آنها، شورش و سرپیچیاشان از فرمان پادشاه است. در واقع علت این که او بابلیان را به آیین اهورایی دعوت میکند، تثبیت قدرت و انسجام بخشیدن به بابل تحت نظام ایرانی است و نه باور مطلق داشتن به مزدااهورهی آیین بهدینی. آیینی که هنوز ساختار مشخصی از آن به دست نیامده است و معلوم نیست او یا مغان دربارش بر اساس کدام آیین بهدینی، آن چه از سرودهای پنجگانهی گاهان بازمانده است یا آن چه بعدها مغان با تلفیق عنصرهای آیینهای دیگر میسازند، مزدااهوره را پرستش و تبلیغ میکنند. چرا که او، به رغم این که مردوخ یا ایزدهای دیگر را دیو مینامد، تنها به اصل زندگیِ بعد از مرگ، از اصلهای پرستش در آیین بهدینی اشاره میکند و نه به جوهر ویژهی دو بُن یا دو گونهگیِ آن، که تفاوتهای ویژهای با ثنویت (دوگانههای) دیگر دارد: «هر آن کس که از دستورهای اهورهمزدا پیروی میکند و اهورهمزدا را پرستش مینماید ... در زندگی شاد و پس از مرگ آمرزیده خواهد بود.»2 اگر چه خشایارشاه خشمگین از شورش مردم بابل، مجسمهی مردوخ را منهدم میکند، پرستش این آیین را مردود مینامد، ستایش مزدااهوره را جایگزین آن میکند و نشان میدهد که نخستین پادشاه ایرانی است که عقیدهای دینی را به مردمانی تحمیل میکند، اما هم او یهودیان را میپذیرد و هم مهاجرت مغان شاهنشاهیِ او به سرزمینهای تسخیر شده حاکی از آن است که هنوز جامعههای گوناگون ایران پیرو یک دین یا یک آیین مشخص نیستند و به ویژه همه بهدین یا زرتشتی نگشتهاند. چرا که حاصل سفر و تبلیغ همین مغان شاهنشاهیِ خشایارشاه بیش از آن که آیین زرتشتی یا زروانی باشد، آیین مهری است. آیین مهر چنان تأثیری در فکر و عقیدهی مردم بیرون از مرزهای ایران میگذارد که در سدهی دوم پیش از میلاد در سراسر امپراتوریِ رم گسترش مییابد.تأمل و مدارا که بنیاد جامعهی ایرانی را در این زمان میسازد و اجازه نمیدهد خرد و فرهنگ آن تکخو، یکسویه و انعطافناپذیر باشد، به رغم کردار خشاریاشاه در مورد بابلیان، اردشیر اول [دراز دست] (۴۲۹ – ۴۶۵ پیش از میلاد) را بر آن میدارد که دیگرپذیر باشد. دیگراندیشان را نکشد، آیین و اعتقاد آنها را تحمل کند. او یهودیان را برمیتابد و کاهن بزرگ آنها، عزرا را مأموریت میدهد تا اورشلیم را در برابر آشوبگران مصر سازماندهی کند و به حاکم آن جا، نحمیا، دستور بازسازیِ دیوارهای ویران شدهی شهر را میدهد. نظام هخامنشیان، یک جامعهی چند فرهنگی هم سکههای دوران هخامنشی حاکی از آنند که این شاهنشاهی به دور از عقیدهی دینی یا تحمیل آن به مردمان بوده است، هم مُهرهای فرمانروایی، پیکرهها و شییهای این دوره جلوههای درخشانی از دیگرپذیری و آزادمنشیِ جامعه و حاکمیت را مینمایانند.در سالهای شاهنشاهیِ اردشیر دوم (۴۰۵– ۳۵۹پ.م)، به رغم این که همچنان مزدااهوره به عنوان ایزد اصلی حضور دارد، پیکرههایی از اَناهیتا ساخته میشود که در کنار مهر (میترا)، کهنترین بزرگ ایزد بانو است. پیکرههای اناهیتا در فرمانرواییهای بزرگ آن زمان چون بابل، شوش و اکباتان نگهداری میشود. امری که باعث رونق و گسترش دوبارهی آیینهای این ایزد آبها میگردد. ایزدی که به اعتبار نقشهای بسیاری، از کهنترین ایزدهای ایرانی است. بعد از این عصر است که نقش اَناهیتا همراه با مهر، در نگارههای شاهان دیگر هخامنشی نیز حضور مییابد. نشانهها و نمادهایی که از شییهای کهن بازمانده، حاکی از آن است که جامعهی شاهنشاهیِ هخامنشیان همچنان چند فرهنگی است و عقیدهی بیشتر مردم حول خرد ایزدبانوی باروری اَناهیتا و ایزد مهر (میترا) میچرخد. در نقش برجستهی کشف شدهای که در موزهی چین چیانتی موجود است، مزدا و اهریمن از شانههای زروان بیرون میآیند تا شاخههای بِرَسم را دریافت کنند. در صورتی که شاخههای بِرَسم و به ویژه نوشابهی هَوم، عنصرهای آیینی هستند که قدمت آنها به دورهی پیش از زرتشت و رسالت او میرسد. امری که نشان میدهد به رغم رشد و گسترش آیین زرتشتی در شرق، ایزدهایی که سپیتمان زرتشت آنها را باور ندارد، دُروج و دیوشان مینامد و کردار و گفتار و اندیشهاشان را دروغ میخواند، در کنار ایزدهای مهر، اندروای، اناهیتا و زروان همچنان قابل ستایشند و آیینهای آنها برگزار میشود. در همین ارتباط است که کاوشگران، باستانشناسان و پژوهشگران دریافتهاند هاونها و دستههاونهای گنجینهی تخت جمشید، وسیلههایی برای تهیهی نوشیدنیِ هوم است که در مراسم و آیینهای پیش از حضور زرتشت نیز آن را به هنگام نیایش و قربانی کردن گاو مینوشیدند. چنان که مجمرهای یافته شده نیز حاکی از تداوم نقش قربانیها به هنگام نیایش مهر، اَناهیتا، سروش و بسیاری از کهن ایزدهای دیگر است که با وجود نفی آنها توسط زرتشت، باز هم ادامه یافتهاند. «ای مزدا! در یکی از نقشبرجستهها که متعلق به قرن پنجم میلادی است، دو مغ دیده میشوند با برسم در دستهایشان و بر شاخههای درختی سرهای گاو و گوسفند آمادهی قربانی شدن.آن چه بیش از همه در مفهوم نمادها و نشانههای نقش شده بر نگارهها، پیکرهها، شییها، سکهها و مهرهای دوران هخامنشیان حایز اهمیت است واقعیتگراییِ آنها است. در تمام این نقشها میتوان توجه به زندگیِ استومند (مادی) و دور بودن از زندگیِ مینُوی را مشاهده کرد. هخامنشیان تجلی خرد زمینی و نه آسمانی اگر بتوان نبرد انسان یا میترا با گاو را نمادی از استورهی آفرینش مهر در نظر گرفت، در هیچ متن دینی، نبرد انسان با شیر، تجلیِ عملی مینوی نیست و تنها مبارزهی قهرمان برای ادامهی زیست زمینی را نشان میدهد. این مفهوم، که حتا در آفرینش و پرورش و گسترش بسیاری از ایزدهای ایرانی و پرستاریِ از آنها دیده میشود، حاکی از خرد زمینی و نه آسمانیِ مردمانی است که حتا در نیاز به نیروهای مافوق و دلبستگی به آنها، همچنان ارتباط خود را با طبیعت حفظ میکنند و به آیین یا جادویی متوسل میشوند که دور از خواست و ارادهی آنها نیست و همسان با تغییر و تحولهای زندگیشان پیش میرود. از همین رو است که پادشاهان هخامنشی با همهی شکوه و عظمتی که به دست میآورند، هرگز خود را خدا (مزدااهوره) یا نمایندهی آن نمیپندارند و در هیچ کجا با این لقب نامیده نمیشوند. نهایت در موقعیتهای ویژهای کسی چون داریوش بزرگ در نگارهی بیستون مقام و موقعیت خود را به لطف مزدااهوره میداند:«به لطف اهورهمزدا من شاه هستم. اهورهمزدا این پادشاهی را به من اعطا کرده است.» وجود نگارههای دورهی هخامنشی و استفاده از چند زبان (لوحهای داریوش به سه زبان نوشته شده است.) سند معتبری است بر ادعای نویسندهی کتاب دینکرد که معتقد است در این دوره ایرانیان دانش و آگاهیهای خود را در بارهی نجوم، جغرافیا، فلسفه، طب و امور طبیعی با آبطلا بر پوست گاو مینویسند و آنها را که در مجموع دوازده هزار (عددی زروانی) پوست گاو میشود، در شهر استخر در دژ نبشت و در گنج شَپپیدگان نگهداری میکنند. به روایت هم او کتاب اوستا نیز برای نخستین بار در زمان داریوش سوم (۳۳۰ – ۳۸۰ پیش از میلاد) تنظیم و تدوین میشود. ادامه دارد.. پانوشتها: 1- دین ایران باستان، دوشمن گیمن، ترجمهی رویا منجم، انتشارات روز، تهران، صفحهی ۱۰۱ 2- همان. 3- پلاکی مفرغی در موزهی متروپلیتن وجود دارد که دومزیل در پژوهشهای خود بهآن اشاره میکند و پلاکی در موزهی چین چیانتی هست که از نظر پژوهشگر بزرگ، گیرشمن، نمادی است از زروان دو جنسیتی در حال زایش دوقلوهای خود، مزدا و اهریمن. همچنین نگاه کنید به کتاب دین ایران باستان، نوشتهی دوشن گیمن، ترجمهی رویا منجم. انتشارات فکر روز. تهران. ص ۱۹۱. 4- بند ۱۰، هات ۴۸، گاهان، اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ص ۶۷. بخشهای پیشین • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش ششم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش هفتم • زمینههای رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش هشتم |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
گشتم نبود. نگرد نیست!
-- --- ، Aug 16, 2010خيلي مفيد بود. سپاس از شما. روشنگر بود و تحقيقي نوشته شده است. من نوشته هاي شما را دنبال مي كنم .
-- بهرام ، Aug 18, 2010