خانه > گوی سیاست > ایران > «جنبشهای مطالباتی در جنبش سبز مستحیل نشوند» | |||
«جنبشهای مطالباتی در جنبش سبز مستحیل نشوند»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comدر طی هشت ماه گذشته در ایران، چه ایامی که تظاهرات و اعتراضات خیابانی جریان داشته و چه هنگامی که از این نظر جو آرامتری برقرار بوده، دستگیری و بازداشت فعالان سیاسی و مدنی و فشار بر روی زندانیان سیاسی کماکان ادامه داشته است. به این ترتیب، دور ناآرامیها و دستگیریها همچنان تکرار شده است و چشمانداز روشنی برای ایجاد ثباتی در جامعه تا کنون موجود نبوده است.
در عین حالی که مدتها است مسالهی امکان برقراری تفاهم و توافقی میان رهبران جنبش سبز و حکومت، هرازگاه مطرح و این روزها قوت گرفته است. به نوعی که شایعهی آزادی زندانیان سیاسی تا نوروز را نیز برخی رسانهها مطرح کردهاند. در مورد چنین چشماندازی و امکان یا عدم امکان وقوع آن، با آقای تقی رحمانی، نویسنده و تحلیلگر سیاسی و عضو شورای فعالان ملی - مذهبی در تهران گفتوگویی کردهام. آقای رحمانی، وقتی صحبت از رایزنی و تلاش برای رسیدن به بعضی تفاهمها میشود، این سؤال پیش میآید که اگر این تقاضا از سوی جنبش سبز موجود باشد، آیا در حاکمیت هم میتوان چنین ظرفیتی را در حال حاضر دید؟ در درون حاکمیت، به خصوص بخشی که جناح راست نامیده میشود، گرایشهای گوناگونی هرکدام دارند خواستههای خود را پیش میبرند. منتها تا کنون گرایش افراطی تقریبا موفقتر بوده است. ولی به این معنا هم نیست که پیروز شده است. به نظر من، با وجود یکهتازیهایی که گرایش افراطی در جناح راست دارد میکند، گرایشهای دیگر راست هیچکدام حذف نشدهاند. برنامهی بخش غیرافراطی چیست؟ بخشی از جناح راست معتقد است که باید یک سری رفرمها در داخل حاکمیت ایجاد شود و شرطهایی هم دارد. واضحترین خواستهها، خواستههای آقای هاشمی بوده است. الان زمزمهی آزادی برخی از زندانیان شنیده میشود. از سوی دیگر، بحث کمیسیون مستقل انتخابات مطرح است که نشاندهندهی این تلاشها و کوششها است. نتیجهای که شما احتمال میدهید به دست بیاید، کدام است؟ این که چگونه به نتیجه برسد، بستگی به برآیند جریانی که در داخل راست قدرتمندتر است دارد، تا بتواند دیدگاه خود را به کرسی بنشاند. ضمن این که تجربه هم چیز جالبی را نشان داد؛ و این برمیگردد به این که جنبش سبز بتواند با همان صبوری و استقامت راه خود را ادامه بدهد. به میزان تداوم این راه، مشخص میشود کدام گرایش در جناح راست میتواند حرف خود را به نتیجه برساند.
آیا منظورتان این است که نحوهی رفتار جنبش سبز ممکن است موجب به وجود آمدن چنین تعاملی بشود یا نشود. در این صورت، به نظر شما، کدام روش را باید بهکار بگیرد تا این نتیجه بهدست بیاید؟ اگر جنبش سبز همهی جناحها را مردم ایران و اقشار و اقوام ایرانی بداند و اینگونه حرکت کند که همانطور که خواستههای اساسی خود را مطرح میکند، مهمتر از این خواستههای اساسی، روش تدریجی و حوصله و مسالمت را بگزیند، بهترین راهی است که موجب میشود به رسمیت شناخته شود. از طرف دیگر، زبان مناسباش باعث میشود با او مدارا و گفتوگو کنند. جناح افراطی راست میخواهد جنبش سبز را یک جنبش حذفی نشان بدهد، چون خودش حذفی است و میخواهد دیگران را حذف کند. ولی در این جنبش سبز هم استمرار وجود دارد و نمیشود حذفاش کرد؛ چون سیاست موازنهی قوا است و هم زبان، زبان گفتوگو است. پس به عبارتی، استمرار و حوصله و تعامل، رمز ماندگاری در جامعهی ایران برای جنبش سبز است و اینگونه حرکت کردن گرایشهای اصولیتر راست را به گفتوگو ترغیب میکند. اگر گرایش مقابل نخواهد این جنبش را ببیند، خود تولید بحران وسیع میکند که حل این بحران وسیع، به تعامل با آن برمیگردد. آقای رحمانی، از آنجایی که این جنبش، همیشه یک جنبش مطالباتی تعریف شده است، وقتی از آزادیهای اساسی حرف میزنید، کدام مطالبات را درنظر گرفتهاید؟ دستکم تقدم و تأخر آنها چیست؟ سؤال خوبی است؛ جنبش سبز در حال حاضر به عبارتی یک جنبش ضد تحقیر و ضد ظلم و ضد استکبار[؟] نیست. یعنی جنبش اقشار متوسطی است که بخشی از آنان مشکل اقتصادی دارند، ولی خواستههایشان، خواستههای مشخص است. وقتی از آزادهای اساسی میگوییم، آزادیهای مدنی، آزادی فردی و آزادیهای سیاسی مد نظر قرار میگیرد که قابل گسترشاند. به نظر من، عملکرد دولت فعلی به خاطر نوع مدیریتی که دارد و تخلفاتی که انجام میدهد، میتواند خواست آزادی اساسی را گستردهتر کند. مثلا حق تجمع و حق اعتراض، حق کارگری را هم که مورد بیاعتنایی قرار میگیرد، در برمیگیرد. نحوهی شروع و گستردگی آن شامل حق آزادی هم برای کارگر و هم برای کارآفرین است؛ هم برای متخصص فنآور است، هم برای کارگر ساده است. این خواست آزادی اساسی است که آهسته آهسته به جنبش شکل ملی میدهد، ولی الان لایحههای مشخصی به طرف آن جلب شدهاند. همین نکتهای که به آن اشاره کردید، بعضاً به عنوان نقطهی ضعف جنبش سبز مطرح میشود. این ایراد به جنبش سبز گرفته میشود که به نظر نمیرسد مطالبات اساسی در شکل آزادی بیان و تجمع، همان نیازی باشد که الان خواستهی بلاواسطهی کارگران یا طبقات و اقشار محروم باشد و به همین دلیل جنبش سبز نتوانسته است حمایت لایههای پایینی جامعه را بهدست بیاورد. این کاملاً درست است. اما سؤال این است که آیا ما الان میخواهیم خود را عمیق کنیم یا میخواهیم گستردهتر بشویم. بحث این است که ما نمیتوانیم عمدتاً به پوپولیسم روی بیاوریم و ابزار و امکان آن را هم نداریم. من حتی پوپولیسم را منفی هم نمیبینم. اگر ما به یک خواستهی پایه تکیه کنیم، یک جریان مدنی لازم نیست خواستهی همهی اقشار را مطرح کند. لازم است خواستهی اقشاری را به درستی مطرح کند، اما به حق همه اعتقاد داشته باشد. این که جنبش سبز هنوز در میان لایههای محروم نیست، کاملاً درست است. روی این مساله باید کار و تلاش کرد. اما به محدودیتها هم باید توجه کرد. تمام نهادهای مدنی بهرسمیت شناخته شدهی این جریان مانند انجمن صنفی معلمان، کانونهای کارگران، الان تحت فشار هستند. با توجه به امکانات محدود، نگاه پوپولیستی هم نمیتوان با تحریک اقشار داشت، بلکه باید کار کرد و برنامه ریخت. منتها اگر نگاه، رفتن به سوی آزادیهای اساسی باشد، حق هیچکس نادیده گرفته نمیشود. مثلا منشور اقوام، بازگویی و توضیح آن به وسیلهی کاندیداهای جنبش سبز و نخبگان و اندیشمندان، کاملا باید روشن شود. یعنی آزادیهای اساسی صددرصد به حقوق اقوام و یا مطالبات زنان و… هم توجه میکند. به شروع جنبش سبز که نگاه کنیم، میبینیم این جنبش یک آغاز مطالباتی داشت و کاندیداها به نوعی منشور میدادند و در این منشورها از حقوق اقوام، اصناف و زنان ایرانی حرف میزدند. این منشورها دوباره باید بازتولید و تکرار شوند. با توجه به این که کانونها و نهادهایی که به آنها اشاره کردید؛ معلمین، کارگران و… همه به نوعی در محدودیت و فشار هستند، آیا شعارهای خاص این گروهها و اصناف، باید توسط جنبش سبز طرح شود؟ یا این که تلاش جنبش سبز مصروف حمایت از آن نهادها و کانونها شود؟ جنبش سبز باید به نهادها و جنبشهای خاص هم توجه کند و آنها را هم به عنوان یک سوژه نگاه کند. یعنی زنان جدا از جنبش سبز وجود دارند و یا اقوام پیش از جنبش سبز وجود داشتهاند. هیچ جنبش مطالباتیای لازم نیست خود را در درون جنبش سبز مستحیل کند. برای مثال، اگر تیمهای باشگاهی کشور قوی شوند، تیم ملی هم قوی میشود. جنبش سبز مانند تیم ملی است و جنبشهای خاص مانند تیمهای باشگاهی هستند. نباید هیچ باشگاهی خود را به خاطر تیم ملی منحل کند. ولی قدرت یافتن باشگاهها به تیم ملی کمک میکند. به نظر من، این مساله تا حدودی دارد آرام آرام در جامعهی ما جای میگیرد. مطالباتی که اشاره میکنید که پیش از جنبش سبز وجود داشتهاند و الان هم وجود دارند، یک دست نیستند و خواستههای حداقلی و حداکثری در میان آنان وجود دارد. به عنوان مثال مطالبات متفاوتی در زمینهی خواستههای قومی مطرح میشوند. جنبش سبز خود را با کدام بخش از این مطالبات باید همراه کند؟ به نظر من، جنبش سبز باید با اقوام ایرانی هم صریح صحبت کند. لازم نیست وعدههای نادرست بدهد. یک سری از خواستههای اقوام حتی در قانون اساسی وجود دارد. از قبیل مدلهای غیرمتمرکز برای ادارهی کشور و شوراها و افزایش اختیاراتاش وجود دارد. ولی باید گفتوگو صورت بگیرد. نباید این تصور بهوجود بیاید که جنبش سبز مسالهی خاص مرکز نشینها و یا فارسها است. به نظر من، باید استراتژیستها، روشنفکران، مدیران و رهبران جنبش سبز این مساله را در همهی ایران جا بیاندازند که آزادیهای اساسی سفرهای است که همهی ایرانیها دور آن مینشینند. گاهی ما مصداقاً دنبال یک خواسته مانند پیروزی طبقهی کارگر میرویم. این خواسته چون یک مسالهی خاص را در نظر دارد، بسیاری از دیگران را حذف میکند. یک وقت ما مبنایی درست میکنیم که این مبنا میتواند دربرگیرنده باشد. نگاه مدنی - سیاسی جنبش سبز این ویژگی را دارد. آقای رحمانی، با توجه به توضیحاتی که رهبران جنبش سبز تا کنون در ایران دادهاند، آیا این مبنا در مورد همهی مطالباتی که الان وجود دارد، میتواند همان بخشهای مغفول ماندهی قانون اساسی باشد؟ حال که صحبت از بعضی رایزنیها برای رسیدن به توافقی میشود، خیلیها نگران هستند که رهبران جنبش سبز در صورت پیش رفتن چنین توافقی، به چیزی رضا بدهند که کمتر از خواستههای جنبش باشد. در عمل چه خواستهها و مطالبات مشخصی میتوانند در این مرحله قابل قبول باشند؟ پنج خواسته است که هرکداماش اعمال شود، دومی هم به دنبال آن خواهد آمد. مانند آزادی بیان، لغو نظارت استصوابی و… این خواستهها در طول هم هستند، در عرض هم نیستند. زمانی هست که یک خواستهی مشخص فرضا اضافه حقوق معلمین و یکسانسازی حقوق، مطرح میشود، زمانی هم هست که خواستههایی سیاسی مانند آنچه آقای موسوی، آقای کروبی، آقای خاتمی و دیگران بارها و بارها گفتهاند، مطرح میشوند که در آنها چند مسالهی بنیادی دیده میشود. مثلا آزادی زندانیان سیاسی - نه به این معنا که الان آزاد کنند، فردا دوباره دستگیر کنند - تضمین آزادی عقیده و بیان و متوقف کردن محدودیت احزاب است. این است که این آزادیها حق اجرای یکی از آنها در طول هم است. منتها همانطور که گفتم، به نگاه تدریجی و نگاه مدنی نیاز دارد. شما تجربهی مارتین لوترکینگ و یا تجربهی ماندلا را ببینید، اینها تجربههای خاصی هستند که جامعهی ما هنوز دارد این تجربه را تجربه میکند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|