تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با نیما راشدان، تحلیل‏گر سیاسی

ادامه بحران سیاسی ایران و روانشناسی سیاسی رهبر

رضا جمالی
reza@radiozamaneh.com

روز جمعه ١١ دی‌ماه میرحسین موسوی بیانیه‏ای منتشر کرد که در آن ضمن محکوم کردن برخوردهای خشن نیروهای امنیتی با معترضان در خیابان‏ها، از وجود بحران‏های جدی در کشور سخن گفت.

وی در این بیانیه پنج راه حل ارائه کرده که به زعم او می‏تواند کشور را از بحران فعلی خارج ساخته و دوباره وحدت ملی را در کشور برقرار کند.

Download it Here!

این پنج بند عبارتند از: مسئولیت‏پذیری و پاسخ‏گویی دولت به مردم، مجلس و قوه‏ی قضاییه؛ تدوین قانون شفاف انتخابات در ایران؛ آزادی تمامی زندانیان سیاسی پس از حوادث اخیر؛ آزادی مطبوعات و رسانه‏ها در ایران؛ هم‏چنین به رسمیت شناختن حقوق مردم برای تاسیس احزاب و تجمعات قانونی در کشور.

از سوی دیگر، فرماندهان نیروهای انتظامی و امنیتی ایران، ضمن عدم پذیرش کشتار مردم توسط پلیس و نیروهای بسیج، معترضان را به وابستگی به گروه‏های قاچاقچی و رشوه‏خوار در کشور، متهم کرده‏اند.

برای بررسی بیشتر این تحولات، با نیما راشدان، تحلیل‏گر سیاسی و مدیر مؤسسه‏ی مطالعات جامعه‏ی مدنی در سوییس، گفت‏وگو کرده‏ام.

آقای راشدان، درآخرین بیانیه‏ی آقای موسوی، ایشان پنج بند را برای رهایی کشور از مشکلات سیاسی به‏وجود آمده‏ پس از انتخابات مطرح کرده است. چقدر خوش‏بین هستید که این موارد از سوی دولت و به طور کلی نظام، مورد توجه یا استقبال قرار بگیرد؟

عمل‏کرد نظام‏های سیاسی را شاید بشود از دو زاویه تحلیل کرد؛ اول از زاویه‏ی جامعه‏شناسی سیاسی و زاویه‏‌ی دیگر که در فضای سیاسی ایران بسیار کم به آن توجه می‏شود، روانشناسی رهبران سیاسی است.

به نظر من، آن‏چه الان در بحران‏های ایران نقش اصلی را بازی می‏کند، عمل‏کرد روانی و عمل‏کرد شخصی رهبران نظام سیاسی ایران و به طور مشخص آقای خامنه‏ای است. یعنی تصمیمی که ایشان می‏گیرد، قطعا منطبق بر موضع نظام است.

کس دیگری در این تصمیم دخیل نیست و ایشان شخصا دارد تحولات سیاسی و حتی تحولات سیاسی خرد را راهبری می‏کند.

من سوال شما را این‏گونه می‏فهمم که آقای خامنه‏ای با پیشنهاد آقای موسوی چه خواهد کرد؟ و پاسخ‏ام به آن این است که ایشان توجهی به این پیشنهادها نخواهد کرد و بر سرکوب بیشتر، حتی بیشتر از روز عاشورا، پای خواهد فشرد.

تمام نشانه‏ها و مستندات موجود در فضای سیاسی ایران، حاکی از آن است که آقای خامنه‏ای سرکوب را افزایش خواهد داد.

به خاطر یک اصل بسیار ساده؛ باز هم اگر ما روانشناسی سیاسی رهبر جمهوری اسلامی ایران را بدانیم، خواهیم فهمید که او این اعتراضات را نه اعتراض به نظام، نه اعتراض به قانون اساسی و نه اعتراض به انتخابات می‌داند، بلکه او این اعتراضات را که روز به روز هم دارد دامنه‏اش گسترده‏تر می‏شود، مشکل شخصی معترضین با شخص خودش می‏داند.

ایشان حتی معتقد نیست که این افراد با ولایت فقیه مشکل دارند. بلکه معتقد است که «این افراد با من مشکل دارند». این را تا به حال چندین بار گفته است.

در بیانات آقای لاریجانی و دیگران نیز که دقت شود، جالب توجه است که میزان واکنشی که به شعار علیه رهبر جمهوری اسلامی نشان داده می‏شود، بسیار شدیدتر از واکنش به فرضا پاره کردن عکس آقای خمینی یا به قول خودشان آتش زدن قرآن و شعار علیه مقدسات است.

به همین خاطر است که اعتراض به رهبر جمهوری اسلامی ایران، محور و مرکز مختصات این اعتراضات است و ایشان نیز قطعا تلاش خواهد کرد که با شدت آن را سرکوب کند.


اراده‏ی آقای خامنه‏ای عظیم‏ترین اراده‏ای است که در اعتراضات وجود دارد

آقای راشدان، بحث این‏جا است که حوادث پس از انتخابات با شعار خیلی ساده‏ی «رأی من کجاست؟» شروع شد ولی امروز دامنه‏ی این اعتراضات به رهبری و کل نظام رسیده است. چه عواملی موجب شدند که دامنه‏ی مطالبات معترضان به این صورت و به این سرعت عوض شود؟

اساسا همه‏ی این اعتراضات، عامل ثانویه‏ای از کنش اولیه‏ی رهبر جمهوری اسلامی است.

اگر او اجازه می‏داد این انتخابات در همان شکل انتخابات مخدوش سابق که در ایران معمول بوده و افراد می‏آمدند، تبلیغ می‏کردند و یک نفرهم برنده می‏شد که در عمل هم نمی‏توانست کار زیادی انجام دهد برگزار شود، هیچ‏کدام از این مشکلات به وجود نمی‏آمد.


یعنی در این اعتراضات عظیم‏ترین اراده‏ای که وجود دارد، اراده‏ی آقای خامنه‏ای است. اراده‏ای که در تغییر روند انتخابات و به وجود آمدن این اعتراض‏ها وجود داشت و در پاسخ به اعتراض مردم هم با سرکوب حداکثری وجود دارد.

هر زاویه‏ای از این داستان را که نگاه می‏کنیم، نتیجه‏ی مستقیم عمل‏کرد ایشان است، با تبریک زودهنگام‏اش به آقای احمدی‏نژاد. در واقع رهبر این اعتراضات، نه آقای کروبی است و نه آقای موسوی، بلکه شخص آقای خامنه‏ای است. اصلا مبتکر و بانی این اعتراضات ایشان است.

اما سوال این‏جاست که آقای خامنه‏ای چه چیزی را می‏خواهد به دست بیاورد؟ آقای خامنه‏ای که در قدرت اول سیاسی کشور قراردارد.

پاسخ به این سوال ساعت‏ها زمان می‏برد و همان‏طور که گفتم، بحثی بسیار نو، دست‏کم در فضای مباحث فارسی است.

آقای خامنه‏ای به لحاظ سیاسی، رهبر سالمی نیست. مانند رهبران دیگر دنیا نیست که بر اساس عقل و منطق عمل کند. ما در میان رهبران مختلف دنیا چند تیپ داریم. چند تیپ بسیار شایع نیز در رهبریت نظام‏های تمامیت‏خواه وجود دارند.

رفتار برخی از رهبران از مدلی به نام «پارانوای سیاسی» تبعیت می‏کند. آن‏ها نفع و ضرر حکومت را نمی‏بینند. بلکه کلیشه‏ای بسیار صاف و تصویری بسیار منجمد از وضعیت دنیا، وضعیت دشمن و توطئه‏های ممکن دارند.

آن‏ها دائما بر این باورند که افرادی دارند علیه آن‏ها (علیه شخص آن‏ها و نه علیه نظام سیاسی) توطئه می‏کنند. آن‏ها به هیچ کسی اعتماد ندارند. حتی تعداد بسیار معدودی از دوستان در اطراف‏شان نیست.

شاید حدود یک قرن است که روانشناسان سیاسی دارند روی این پدیده مطالعه می‏کنند. این تیپ از رهبران، نظام‏های سیاسی را می‏گیرند، ساختارها و نهادهای قانونی‏اش را در طول مدتی حدود یک دهه، به یک سری نهادهای فرمال تبدیل می‏کنند؛ وضعیتی که الان پیش آمده است.

آقای خامنه‏ای به خاطر ابتلا به این عارضه‏ی روانی- سیاسی که پدیده‏ی شناخته‏ شده‏ای است، چاره‏ای ندارد جز این که ریاست جمهوری را در ایران ملغی کند، چاره‏ای ندارد جز این که مجلس و قوه‏ی قضاییه را بی‏اثر کند.

به خاطر این که ایشان اساسا به هیچ نهاد انتخابی، اعتماد ندارد و تصورش این است که دشمنان ایشان و دشمنان ولایت فقیه در دنیا، دائما مشغول توطئه هستند که مثلا مجلس را بگیرند و به دشمن ایشان بدل کنند.


موسوی در بیانیه‌ی خود از وجود بحران‏های جدی در کشور سخن گفت

نگاهی نیز به اظهارات فرماندهان نیروهای نظامی و امنیتی پس از حوادث عاشورا داشته باشیم؛ آقای احمدی‏مقدم، فرمانده‏ی نیروی انتظامی و جانشین ایشان، سردار رادان، به طور کلی منکر کشته شدن کسی از سوی نیروی انتظامی در روز عاشورا شدند.

از سوی دیگر هم فرمانده‏ی بسیج، سردار نقدی، گفته است که معترضان در حوادث اخیر، فرزندان خانواده‏های قاچاقچیان و رشوه‏خواران در ایران هستند. ارزیابی شما در ارتباط با این اظهارات چیست؟

من فکر می‏کنم، فرماندهان نظامی در ایران شناختی نسبی از روحیات آقای خامنه‏ای دارند. از یک سو آن‏ها می‏دانند که آقای خامنه‏ای به شدت به دنبال آن است که این اعتراضات تمام شود.

تا زمانی که اگر حتی یک نفر در شهر تهران بگوید که نتایج انتخابات را قبول ندارد، آقای خامنه‏ای این افراد را رها نخواهد کرد و به آن‏ها دائما فشار خواهد آورد.

آن‏ها را تغییر خواهد داد، افراد میانه‏رو را کنار خواهد زد و افرادی طرف‏دار سرسخت برخورد خشن، مانند آقای نقدی را خواهد آورد. از سوی دیگر هم آن‏ها با یک واقعیت بیرونی مواجه هستند و آن این که این اعتراضات را نمی‏توانند کنترل کنند.

به همین خاطر نوعی پریشانی گفتار در افرادی که برای کنترل وضعیت امنیتی کشور منصوب شده‏اند می‏بینیم. از سویی فشار روی آن‏ها بسیار زیاد است که وضعیت را به قول خودشان جمع کنند.

اما از طرف دیگر با به‏کارگیری همه‏ی این ابزار، نیروها و تمام آزادی عملی که آقای خامنه‏ای در اختیارشان قرار داده، قادر به این کار نیستند.

بنابراین دائما ما اظهارات متناقض و دوگانه می‏شنویم؛ از جمله این که فردی می‏گوید که «می‏خواهیم برویم به دانشجویان گل بدهیم»، اما بعد همان مراسم تبدیل به مراسمی می‏‏شود که به سمت ملت شلیک می‏کنند.

آقای راشدان، چشم‏انداز آینده‏‏ی تحولات ایران را در سال ٢٠١٠ میلادی چگونه می‏بینید؟ بحران داخلی از یک سو و بحران هسته‏ای ایران از سوی دیگر.

ادامه‏ی این تحولات بسیار به تحولات روانی و شخصی آقای خامنه‏ای وابسته است. من خیلی آینده‏ی امیدوار کننده‏ای را نمی‏بینم. یعنی اگر امید را این‏گونه معنا کنیم که دنبال نوعی توافق ضمنی در حکومت جمهوری اسلامی ایران باشیم، افق این توافق بسیار تیره و تار است.

به خاطر این که آقای خامنه‏ای به لحاظ روان‏شناسی سیاسی، قادر به اندیشیدن سالم، صحیح، منطقی و عقلانی نیست و ایشان پشت هر نوع دعوت به توافق، مانند طرح آقای هاشمی یا طرح آقای موسوی، حتی مانند طرح آقای مهدوی کنی، نوعی توطئه‏ی بسیار گسترده برای برکناری خود را خواهد دید.

دو گزینه پیش روی ما هست؛ یا حکومت موفق خواهد شد به شکل خونین اعتراضات را سرکوب کند که آن هم در درازمدت و میان مدت، تاثیرات بسیار مخربی بر حکومت خواهد داشت و احتمال ندارد بتواند به این وضع ادامه بدهد.

یا این که فشار از ناحیه‏‏ی معترضین آن‏قدر بر مجموعه‏ی حکومت فزونی خواهد گرفت که ساختاری در داخل خود نیروهای طرف‏دار آقای خامنه‏ای شکل خواهد گرفت که به ادامه‏ی رهبری ایشان به این شکل معترض خواهند شد و شاید (احتمال آن زیاد نیست) از داخل گروه محافظه‏کار افرادی خواستار برکناری ایشان بشوند.

بحران هسته‏ای را چگونه می‏بینید؟

برای افرادی که در خصوص مسایل هسته‏ای با ایران مذاکره می‏کنند، وضعیت حاضر وضعیتی طلایی است.

چرا که درس اول‏ در مذاکره این است که سیاست خارجی تداوم سیاست داخلی است و هر اندازه رقیب شما در سیاست داخلی خود ضعیف باشد، یک سیاست داخلی منسجم نداشته باشد و در کشور خود بی‏ثباتی داشته باشد، موضع شما باثبات‏تر و محکم‏تر است.

به همین خاطر طرف‏های هسته‏ای از وضعیتی که در ایران پیش آمده، زیاد ناراضی نیستند. این وضعیت برای آن‏ها امکانات بسیاری به وجود می‏آورد.

منتها ترس‏شان این است که کنترل آقای خامنه‏ای و کنترل سیاسی در ایران روی این بازی از بین برود و کل مجموعه به سمت خشونت برود. این هم البته دغدغه‏ی اصلی‏شان نیست. دغدغه‏ی اصلی‏شان متوقف کردن روند غنی‏سازی است.

ولی در حال حاضر، من مساله‏ی هسته‏ای را مساله‏ی دست چندم ایران می‏دانم. چرا که برای اولین بار در ٣٠ سال گذشته برای سران کشورهای غربی و سران قدرت‏های بزرگ، حتی غیر غربی، این سوال بزرگ ایجاد شده که آیا رهبران ایران قادر به حفظ حکومت هستند یا خیر؟

این سوالی است که تاثیر بسیار منفی بر مجموعه‏ی روابط خارجی کشور خواهد داشت؛ سرمایه‏گذاری خارجی در ایران متوقف خواهد شد، کشورهایی که به دنبال رابطه‏ی استراتژیک بلندمدت با ایران هستند، فعلا این قضیه را کنار خواهند گذاشت و منتظر تحولات خواهند نشست.

این روحیه و احساس در سطح رهبران جامعه‏ی بین‏الملل ایجاد شده که حکومت ایران در حال فروپاشی است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

عالی بود

-- رضا ، Jan 3, 2010

اقای خامنه ای اتوریته اقای خمینی را ندارد اما بر جای اونشسته است.پس دائم فکر می کند که دارند علیه او توطئه می کنند.اقای راشدان درست می گوید. اقای خامنه ای به بیماری روحی خاصی دچار شده است وروز به روز این بیماری در او شدت می گیرد.یک تن باید سرنوشت 70 میلیون را رقم بزند و اوهم این طور بیمار ...........

-- بدون نام ، Jan 3, 2010

پارانویا بهترین تشخیص برای ایشان می باشد که همیشه از دشمن فرضی نام می برد. انشاءالله خدا رحمن و رحیم یا عزرائیل و یا شفای عاجل برایشان بفرستد

-- شظشی ، Jan 3, 2010

با توجه به این نظر، سرنوشت خامنه ای چیزی جز. سرنوشت سایر دیکتاتور ها نخواهد بود!
شاه هم چنین رو حیاتی داشت. تصورمیکرد همه علیه او در حال توطیه هستند!وتمام سیتم را در کنترل خود گرفته بود1
واعتبروایااولاالباب!

-- بدون نام ، Jan 3, 2010


گزارش "امرواقع" ازمیدان "امید"

1- من پیش از این هم ودرجای دیگری نوشته ام که ایده آل آیت الله خامنه ای برای آیندۀ نزدیک جمهوری اسلامی رژیمی توتالیتر است چونان حکومت استالین در اتحاد جماهیر شوروی سابق. وسیستم سیاسی مورد آرمان محمود احمدی نژاد استبداد بی اعتنایی است همچون رژیم سرهنگ معمر قذافی درلیبی. لذا علاقه مندم نگاهی مجمل به برخی از وجوه اشتراک وافتراق این دوبیاندازم دروسع یک "وقت نداریم!" ویک تحلیل مختصر.
2- این هردو شخصیت حقوقی حاکم به مقدرات امروزایران شحصیت های حقیقی متشابهی دارند ولی با دو برون داد متفاوت. به این معنی که درست است که هردو این آقایان ساده زیست، خودشیفته، خودرسول پندارو گرفتار دردگم های فکری پیشا تاریخی خود هستند واستراتژی مشابهی را پی می گیرند؛ ولی درروش ها وتاکتیک ها متفاوتند وهمچنین از نتایج حاصله از این روش ها نیز انتظارات متفاوتی دارند.
3- آیت الله خامنه ای چونان الگوی ایده آل خویش استالین شخصیتی اصولگرا، نظامی، امنیتی، ارعاب گرا ، قاطع، توداروپنهان کا ردارد که معتقد است باید درسیاست داخلی سرکوبگربود ودرسیاست خارجی تهدیدگر. او بشدت علاقه مند به توسعۀ صنایع نظامی وسنگین ودستیابی هرچه سریعتر به سلاح های کشتار جمعی وتسلیحات هسته ایست. وبرعکس عرف غالب ذهنی وعینی روحانیت که "شلختگی!" است؛ شدیداً اهل محاسبه وبرنامه است؛ درمورد علایق کلیدی واصول مورد رسالتش.
4- دکتر احمدی نژاد نیزدقیقاً مثل الگوی خود معمر قذافی است، وشخصیتی بدون اصول، لمپن، لوده، بی اعتنا، مسخره، غیر قابل پیش بینی، خودجلوه گر، اهل نمایش ورسانه ومصاحبه وادعاهای حساسیت برانگیز و.... او بدلیل بدون اصول بودن کمترین باوری هم به علم، برنامه ریزی، ثبات دررفتار وگفتاروکردار خویش ندارد وبسیار محتمل است که موضع گیری هایش درهمۀ زمینه ها از شبی به فردا صبح درتضاد وتنافر کاملی بروزکند وباشد.
5- به خاطرویژگی های شخصیتی برشمرده دربالا، آیت الله خامنه ای حاضر ومشتاق است که اول با کسانی کار کند که به اصول او معتقد باشند. ولی درمرحله ای نازلتروبرای پیش رفتن درمسیر استراتژی خود اوهمچنین حاضراست با هرنحله آدمی سازش کند وکار کند. فقط به یک شرط:" شخص از خودش اصولی نداشته باشد و حاضر باشد بصورت یک مهرۀ مکانیکال ودرمقابل مزد مادی کافی برای او کارکند". ولی دکتر احمدی نژاد قادر وحاضر است که با هرکسی و با هر عقیده ومرام وپیشینه وپسینه ای کار کند واورا جزو اصحاب خودش قراربدهد؛ بشرطی که "نوکر" و"امربر"باشد وکمترین تشکیکی در"برگزیده" بودن احمدی نژاد نداشته باشد ویابروزندهد.
6- پس تا اینجا گفتم که؛ آیت الله خامنه ای یک "فکر" است ودکتراحمدی نژاد یک "جسم"، آیت الله خامنه ای یک"جدیت عبوس" است ودکتراحمدی نژاد یک" مسخرگی لمپن"، آیت الله خامنه ای یک "فقیه – رسول" است ودکتراحمدی نژاد یک "دلقک – رسول". واین دوعنصر متشابه بشدت متضاد ازپنج سال پیش همدیگررا یافته اند درسرنوشت ایرانیان. واضافه می کنم که دشمن آیت الله خامنه ای "افکار" هستند ولی دشمن دکتراحمدی نژاد "اشخاص".
7- دکتر احمدی نژاد مطابق با سرشت شخصیتی شرح شده- بی اعتنا به همه چیز جز خود- اهمیتی قائل نیست برای آیت الله خامنه ای؛ مگر درزمانی که خود "دلقک – رسول"ش درخطر بیفتد. ولی آیت الله خامنه ای به دکتر احمدی نژاد سخت اهمیت قائل است چون که اورا دیوانه ای یافته که می تواند درهیبت یک مزدور نام ونمایش به تحقق "اصول" برجا ماندۀ سی سالۀ اویاری مؤثر برساند.
8- [......ادامه وتطبیق راستی آزمایی - تا اینجا- با گذشته بعهدۀ خوانندگان.....]
9- درماجراهای بعدازانتخابات 22خرداد درابتدا سیاست "بی اعتنایی" دکتراحمدی نژاد دست بالا را داشت. واوج آن زمانی بود که احمدی نژاد درجشن پیروزی خود درمیدان ولی عصرتهران همه چیز را به سخره گرفت وبی اعتنا به آرای کیفی مهندس موسوی درتهران؛ آنان را "خس وخاشاک" نامید. هنگامی که تظاهرات مسالمت آمیزومیلیونی معترضان در25 خرداد شکل گرفت؛ آیت الله خامنه ای خیلی زود دریافت که این اعتراض گسترده یک "فکرواصول" را هدف گرفته است ونه یک "جسم وشخص" را ولذا بدون توجه به سیاست "بی اعتنایی" احمدی نژاد، تصمیم گرفت از سیاست خودش(ارعاب وتهدید) استفاده کند. ولذا آن نماز جمعۀ معروف برگذارشد ورهبرچنگ ودندان نشان داد.
10- ولی هنگامی که تظاهرات معترضان ادامه یافت وبه روزهای مناسبتی مثل روز قدس رسید؛ تصمیم گرفته شد که یک سیاست ترکیبی "بی اعتنایی وسکوت رسانه ای درآشکار وسیاست ارعاب وتهدید درنیمه پنهان" پی گرفته شود. لذا می بینیم که از آن به بعد احمدی نژاد مطلقاً وارد فضای وجود اعتراضات درکشور نمی شود –همان بی اعتنایی ومسخرۀ محبوبش- وآیت الله خامنه ای هم درسکوت نسبی هدایتگر صحنۀ عملیات سرکوب خیابانی می گردد.
11- این سیاست تا روز عاشورا سیاست غالب است ورژیم دلبسته به "گزارشهای حسین شریعتمداری درکیهان- که مرتب درحال شمارش معکوس مرگ جنبش مردم ایران است- " امیدوار وخوشبین به ختم غائله است. ولی درروز عاشورا اتفاق دیگری می افتد واین اتفاق نه تنها پایان کار رانشان نمی دهد که تازه آغاز یک جنبش تمام عیار را برپیشانی دارد. ورژیم سراسیمه می شود، ویک باره تمام تحلیل ها وتفسیرها وامیدواری ها وتاکتیک های خود را بی سرانجام می یابد: دکتر احمدی نژاد لحن دلقکی اش را پنهان می کند تا برای اولین بار"هیئت دولت" تحت زعامتش بیانیۀ رسمی بدهد ووجود جنبش را برسمیت بشناسد! وآیت الله خامنه ای دستور برگزاری تظاهرات می دهد "با هرچه تعداد بیشتری که ممکن باشد ازمؤمن ومزدورومحتاج " ودرهرچندروز متوالی ممکن.
12- وچنین می شود که رژیم یک بار دیگر به تاکتیک –سرکوب- آیت الله خامنه ای روی می آورد واین بار دکتر احمدی نژاد را نیزدرهمراهی کامل خواهد داشت. انتخاب آیت الله علم الهدی امام جمعۀ مشهد برای سخنران تظاهرات حکومتی درتهران نشان می دهد که آیت الله خامنه ای خواسته است حجت را تمام کند وبه معترضان ابلاغ کند که نه تنها اسلام شما ورهبران معنوی تان را قبول ندارم بلکه قرائت بسیاری از همراهان وچاکران امروزم را هم قبول ندارم. وایدئولوژی حاکمیت توتالیتر من درآینده از قشری ترین ومتحجرترین اسلام- چونان شیخ علم الهدی- نشأت خواهد داشت.- ومن درحیرتم از هاشمی رفسنجانی پرلایه که هنوزهم آیت الله خامنه ای رانواندیش می گوید.-
13- و نگارنده البته خوشحالم از اینکه جنبش توانسته تا جایی پیشرفت کند که همۀ داشته های مادی ومعنوی، عده وعده، پنهان وآشکار، فکروجسم، عبوسی ومسخرگی، جدیت ولودگی، پنهان وآشکارو...جمهوری اسلامی را با عریانی به روی دایره بریزد.
14- واین بود آن راز ناگفتۀ پشتیبانی حقیر از "خشونت محدود" روزعاشورای جنبش! زیرا که من تاکتیک سکوت وبی اعتنایی صوری رژیم به جنبش سبز را سم مهلکی می دانستم برای "دردورماندن جنبش". والا من هم مثل همۀ خواهندگان "زندگی درایران" می دانستم وازعمق جان ایمان دارم که خشونت(مرگ) حوزۀ تخصصی وزمین بازی متحجران است وورود به بازی دراین زمین بمعنی پذیرش "مرگ برزندگی" است. درحالیکه شعار بنیادین جنبش سبز"مرگ برمرگ" هم نیست حتی! بلکه "زنده باد زندگی" است.
15- ولذا فروتنانه به فرزندان برومند ایران زمین توصیه وسفارش اکید می کنم که نه تنها از کوچکترین خشونتی پرهیز کنند بلکه- بقول طنزآلود آن فرزانه که پرسیده بود از مسعودبهنود که آیا موقع کتک خوردن حق آخ گفتن دارد!- حق "آخ" گفتن هم فقط مجاز دراندرونی است؛ بخاطر هدف بسیار شریف وبزرگی که دارید. چراکه خشونت باعث از"دور" افتادن جنبش وبازدارندگی از گسترش دامنۀ جنبش می شود. لذا اینک موقع افزودن بر"شدت" جنبش نیست. وباید صبور باشید. هنوز هم جنبش درمرحلۀ "همراه با زندگی عادی" است به تعبیر زیبای میرحسین موسوی.
16- ومشفقانه به چریک های زمان گذشتۀ دهۀ 60 و70 میلادی اخطار می کنم که مبادا زبانم لال آتش بیار معرکه شوند در شکست امید مردم. والبته اگر بازهم زبانم لال چنین توهم وخبطی آدرس مستند بگیرد؛ ماسک ازچهره خواهم سترد برای رودررویی: من تقنگچی هم هستم آخر! یا...هو


بعد از تحریر:
من این مطلب را سه روز پیش وقبل از بیانیۀ شمار17 آقای مهندس موسوی نوشته بودم. ضمن اینکه بیانیۀ مهندس موسوی را مصداق شرف، وجدان واوج ایران دوستی وانسان خواهی او وبسیارمبارک می دانم. ولی ازآنجاییکه بسیار بسیار بعید است که این خیرخواهی جدید هم با پاسخی مناسب مواجه شود؛ لذا فکر خودم را منتشر می کنم. یا...هو
این نوشته دروبلاگ شخصی من هم برای اظهار نظر گذاشته شده است.


http://dalghakirani.blogspot.com/

-- Dalghak.Irani ، Jan 3, 2010

اگر موسوی عقب ننشسته پس چرا لحن همه وبسایت ها و حتی کامنت گذاران که تا دو روز پیش دم از فروپاشی رژیم میزدند و شمارش معکوس را آغاز کرده بودند یکدفعه عوض شد حتی بعضی از آنها مثل جنبش شکست نخوردگان و بهنام قدیمی و ... پا را از این هم فراتر نهاده و شروع به تقسیم غنیمت کرده چریک بازی و تروریست مداری را می ستودند و ضمن نفی حق فعالیت سیاسی سلطنت طلبان و ملیها و ملی مذهبی ها و حتی رفقای غیر مسلحشان توده ای فدایی ها (که اکنون به رادیو فردا نفوذ کرده و انتظار دستمزد از امپریالیسم جهانخوار ! سابق دارند در قبال کوبیدن بازرگان و ملی مذهبی ها- همان کاری که با مصدق کردند) خبر از حاکمیت قریب الوقوع چپ مزدور مسلح و شکست بقیه می دادند۰
چی شد پس ؟
شماها جز اینکه مثل لاشخور منتظر بشینین ملت و ملی ها و ملی مذهبی ها و لیبرالها حرکتی ایجاد کنند و موجی بعدش شما بپرید وسط موج سواری و آرتیست بازی و توطئه تا خراب کردن آن کار دیگری هم بلدید ؟ این جنبش را امثال زید آبادی و مجید توکلی و بهاره هدایت و قوچانی و باقی و گنجی و سروش و سحابی و رحمانی و کرباسچی و نوری و .... با خون دل راه انداختند و شما هنرتان تحمیل موسوی و بهزاد نبوی بود به آن
و بعد تزریق دروغ و رادیکالیزم به آن تا مردم را بترسانید و پراکنده کنید۰
سپاه و خامنه ای را ترساندید و حالا باید شکر خوردن و التماس کردن پیشه کنید۰ همین کار را با خاتمی کردید۰
آیا هیچ از خود پرسیده اید چرا هنوز اسرائیل برای شما تابو است ولی خمرهای سرخ و استالین و پوتین هنوز مورد حمایت شماست؟

لطفا یک نفر چپ به این مو ضوع که زورگویی آشکار دولت علیه فدراسیون فوتبال ایران است اعتراض کند (پوتین با اسرائیل رابطه دارد۰) مخصوصا ناصر مستشار که طرفدار حمله اسرائیل بود زمان بوش.

هاآرتص: مقامات فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی به فدراسیون فوتبال اسراییل پیام تبریک فرستادندجلال یحیی زاده رییس فراکسیون ورزش مجلس شورای اسلامی در این باره به خبرگزاری فارس گفته است که بالاترین مقام فدراسیون فوتبال باید در این زمینه پاسخگو باشد

اما علی سعیدلو معاون رییس جمهوری و رییس سازمان تربیت بدنی گفته است در صورت اثبات این خبر با مسئولان فدراسیون فوتبال قاطعانه برخورد خواهیم کرد

-- shyda ، Jan 3, 2010

با پوزش از چنین کامنتی که زیاد هم مهم نیست ولی عجیب است که اغلب نویسندگان سایت زمانه و بسیاری از کامنت گزاران محترم این اشتباه را می کنند:

کلمه "سلاح" خود جمع مکسر لغت "اسلحه" در زبان عربی است و جمع بستن مجدد آن با علامت جمع فارسی "ها" کاملاً نادرست، بی مورد و اضافی است و سالها است که از سوی فرهنگستان زبان و ادب پارسی نیز گوشزد شده است.

یا باید "سلاح" به معنی "اسلحه ها" را به تنهایی به کار برد، و یا اگر قرار است با "ها" جمع بسته شود، مورد دوم، یعنی "اسلحه ها" را باید به کار برد.

به هر حال، به کار بردن همان جمع مکسر عربی بیشتر توصیه شده چرا که کم حجم تر و صدای آن از نظر هجایی نیز درست تر از "اسلحه ها" است که دو حرف هم صدای "ح" و "ه" پشت یکدیگر می افتند و نوعی سکته ایجاد می شود.

با احترام

-- ملانقطی ، Jan 4, 2010

اگر فرض کنیم تمام نظرات جناب عالی صحیح و روانشناسانه باشند، به چند موضوع از طرف شما عمدا بی توجهی شده است.
١-چرا خصوصیات روانی اقای موسوی را بیان نفرموده اید و به خوبیها و بدیهای دوران نخست وزیری وی اشاره نکرده اید؟
٢-چرا نسبت به شخصیت ضعیف سیاسی ایشان ، بلاتکلیفی در تصمیم گیری و منتظر راهنمایی از انگلیس و امریکا بودن توسط موسوی اشاره ای نفروده اید؟
٣-اینکه اقای خامنه ای از نظر درک مسایل سیاسی و اجتماعی در حال حاضر یک سر و کله از رغبا بالا تر است هم مطلبی بیان نشده است.
این حق مردم ایران است که مقایسات عادلانه صورت گیرند و سعی نشود کسی به عنوان بهترین به مردم تحمیل گردد.ضمنا شرایط سیاسی بین المللی نیز جهت تغییر رهبری و یا سیستم کاملا بد می باشد.مخصوصا که جنبش سبز نه رهبری مناسب و نه پشتوانه مردمی خوب دارد و بدتر از همه خود را به دشمن مردم ایران،امریکا،غرب و صهیونیتها چسبانده است.
mansourpirykhanghah@t-online.de

-- mansour piry khanghah ، Jan 4, 2010

جناب منصور پیرخانقاه، مشکل شما و گروه خونخوران حکومتی فعلی این هست که فکر می کنید جنبش سبز وابسته به موسوی و یا خاتمی هست و هنوز به این درک نرسیدید که این شعارها مطالبات سی سال خفقان و سرکوب هست، هنوز به این درک نرسیدید که برای اولین بار در تاریخ مبارزاتی مردم ایران رهبری این جنبش از پیکره آن یعنی مردم پیروی می کنند یعنی با هر حرکت مردم ما شاهد بیانیه هستیم و اینطور نیست که رهبران جنبش بیانیه بدهند و بعد مردم وارد صحنه شوند. در ضمن دیگه حال همه بهم خورد از کلماتی مثل صهیونیست و آمریکای جهانخوار و ... کمی به شعور خود اضافه کنید.

-- رویا ، Jan 4, 2010

به نظرمن اگر به تیتر مقاله>> رهبر میلیاردر << اضافه میکردید بهتر بود! اقای محسن مخملباف کارگردان بنام ایرانی در گزارشی از زندگی شخصی آیت الله خامنه ای او را بعنوان میلیاردر نام برده است!
موسی

-- بدون نام ، Jan 4, 2010

رویا خانم عزیز به جای عصبی شدن باید بیشتر دقت کرد.
از اینکه شما یک معترض اجتماعی هستید ،خوشهالم.دوست و هموطن گرامی،ایراد شما به دوستانی که میخواهند موسوی و کروبی را به عنوان رهبر جنبش به مردم تحمیل کنند، وارد است.
ضمنا همانقدر که شما از شنیدن شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر صهیونیزم حالتان بر هم می خورد ،منهم از جنایات انان(غرب) حالم دگرگون می شود.لذا چون شما و من هر دو خواهان دمکراسی در کل جوامع بشری هستیم ،ضرورت دارد به ازادی بیان برای مخالفان خود(دگراندیشان) نیز احترام بگزاریم.
ضمنان جنبش سبز اصلا خود جوش نبوده و نیست.انانکه تلاش میکنند اگاهانه انقلاب مخملی طراحی شده توسط انگلس و امریکا را حرکتی خود جوش معرفی و مردم را برای حمایت از ان فریب دهند/اکثرا افراد حزبی و سازمانی هستند که تمایل به هرج و مرج در ایران را دارند.با این امید که چیزی نصیبشان شود.
چگونگی و زمان تمام اعتراضات جنبش از قبل توسط رادیو و تلویزیونهای بیگانه به انان و رهبران (در خدمت استعمارگران) دیکته میشود.
اینکه دولت کنونی هم دولت ایده ال ما نیست/دلیل بر حقانیت جنبش کنونی نمی باشد.
خواست مردم داشتن مسوولین با وجدان و انسان است/نه مسوولین دزد.انهم از جنس مذهبی و دغل باز

-- mansour piry khanghah ، Jan 4, 2010

نوشتار جالبی است فقط فراموش شد درباره «نارسیسم» خود شیفتگی رهبر هم بگویید. شنیده ام که آسید علی رهبر، فوق العاده مشتاق سفر به خارج و گفتگو و دیدار با رهبران کشورهای دیگر است. که متاسفانه جز در یکی دو مورد موفقیتی نداشته. این یکی از بزرگترین زجرهای روحی آسید علی رهبر است. خداوند به ایشان صبر و تحمل بیشتر بدهد.

-- Homayoun ، Jan 4, 2010

دوست ناشناس، آقای mansour piry khanghah، با حرفهای شما کاملاً موافقم که این جنبش نیز همچون جنبش های مشابه دیگر "هدایت شده" از سوی جاهای خاصی است اما مگر انقلاب اسلامی هم از طرف همان "جاهای خاص" هدایت نشده بود؟

به هر حال، مردم روزی قیام می کنند، یا گروهی بالاخره برای خودش هوادارانی و لشگری از میان همان مردم جمع کرده و گروه حاکم را بر می اندازد چنانچه تاریخ ایران خود بهترین گواه این مطلب است.

مهم این است که چه به تشویق دیگران و چه به خواست و اراده خود ملت یا هردو، در صورتی که این نظام رفت (که بالاخره رفتنی است حتی اگر جنبش سبز باعث آن نباشد مگر آنکه شما هم خدای ناکرده دچار این توهم باشید که اینها راستی راستی نظر کرده امام زمان و امام زمان هم نماینده بر حق خدا بر روی زمین است؟) آنگاه آیا ملت خواهد توانست برنامه ای درست و دولتی به راستی خدمتگزار و نه خادم پرور بر سر کار آورده و از آن مهم تر، بقای چنان سامانه مردمی را تضمین و از آن پاسداری کند؟

براندازی کار خیلی سختی نیست چون نوعی تخریب است و اصولاً تخریب کاری است خیلی آسان تر از سازندگی. سازندگی هم در نخست کار خیلی سختی نیست اما سخت ترین بخش کار همانا پاسداری از بنای ساخته شده در برابر حوادث طبیعی و حملات احتمالی انسانی و همچنین مرمت به موقع و نوسازی آن در موقع لزوم است و گرنه ایران خودمان همچون دیگر نقاط جهان پر است از خرابه هایی باشکوه اما از دست رفته همچون تخت جمشید و کاخ تیسفون و ...

-- موافق ، Jan 5, 2010

ببینید مشکل یک سیستم هست نه یک شخص. شما ۲۰ سال یک آدم رو بذار بالا هر چی گفت همه بگن "به به" ، "چه چه"، خوب این ادم اگه دیکتاتور نشه عجیبه. تازه به نظرم این آقای خامنهای کلی هنر کرده که بد از ۲۰ سال به اینجا رسیده. من شخصاً ۱ ساله به این مرحله میرسیدم.
ببینید این آقای خامنهای یک زمانی اتفاقا بین آخوندا از همه روشنفکرتر بوده. مثلا جز معدود اخوندایی بوده که از شریعتی حمایت میکرد. یا مثلا خودش اهل موسیقی بوده. به تدریج اینجوری شده. یا اوایل زمان خاتمی من یادم خیلی هوای خاتمی رو داشت به طوری که وقتی با طرفداراش بحث میکردم که بابا این رهبرتون که یک چیز دیگه میگه ، میگفتند " آقا تو دلش یک چیز دیگست" !!!

-- Leila ، Jan 5, 2010

" آقا تو دلش یک چیز دیگست"

مگر خود این مسلمانان واقعی نمی گویند اگر حرف دلت با زبانت یکی نبود نشانه منافق بودن است؟

-- خرده گیر ، Jan 6, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)