خانه > گوی سیاست > ایران > مسیری که بیبازگشت میشود | |||
مسیری که بیبازگشت میشودفرنگیس محبیmohebbi@radiozamaneh.comبیانیه شمارهی ۱۷ میر حسین موسوی که در آن پنج پیشنهاد برای خروج از بحران مطرح شده است، با واکنشهای متفاوتی در ایران روبهرو شد. در پیشنهادهای مهندس موسوی آمده است، اعلام مسئولیتپذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضاییه، تدوین قانون شفاف و اعتمادبرانگیز برای انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی و احیای حیثیت و آبروی آنها، همچنین آزادی مطبوعات و رسانهها و اجازهی نشر دوباره روزنامههای توقیف شده و به رسمیت شناختن حقوق مردم برای اجتماعات قانونی و تشکیل احزاب میباشد. محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در نامهای به رهبر جمهوری اسلامی آنرا زمینهی وحدت ارزیابی کرده است، در حالیکه هواداران دولت، از جمله احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران، آنرا تکرار مطالب قبلی خوانده است. در این میان عدهای از جمله سردبیر روزنامهی جمهوری اسلامی خواستار خویشتنداری و تدبیر در حل بحران شدهاند.
برای بررسی این موضوع گفتوگویی داشتم با حسین باستانی روزنامهنگار در فرانسه، و نظرش را در مورد واکنش محسن رضایی و درخواست او از آیتالله خامنهای مبنی بر درنظرگرفتن توصیههای آقای موسوی پرسیدم. ببینید آقای محسن رضایی دستکم ۱۰ سال است که در نظام جمهوری اسلامی ایران دچار توهمات عجیب و غریبی هستند. یعنی بقیه تکلیف خودشان را روشن کرده و جناحی را برای خودشان انتخاب مشخص کردهاند. آقای محسن رضایی مصداق بارز آن چیزی هستند که بعضیها آن را محافظهکار بلاتکلیف نام میگذارند. به این معنی که گرچه ایشان در داخل جناح محافظهکار قرارگرفته و تردیدی هم در آن نیست و زمانهایی مثل بعد از تظاهرات روز عاشورا میبینیم که سایت ایشان، «بازتاب» کاملاً در چارچوب خبرگزاری فارس وارد عمل میشود و واضح است که کدام طرف ایستاده. اما آقای محسن رضایی همیشه ادعاهای فراجناحی هم داشتهاند. اگر یادتان باشد قبل از انتخابات ایشان داستانی را شروع کرده بودند با پنج ـ شش نفر از افراد دوروبر خودشان، تحتعنوان یک حرکت فراگیر ایجاد دولت ائتلافی و اینجور مسائل که گویی خودشان را در جایگاهی فراجناهی دیده و بقیه را دعوت به ائتلاف و اتحاد میکنند. این صحبت اخیرشان هم از همین موضع است. از طرفی ایشان بههرحال زخمخوردهی دولت فعلی است. چراکه یکی از کاندیداهایی بود که در این انتخابات اخیر در فضایی نابرابر رقابت کرده و این فضای غیرعادلانه را چشیده است. از طرف دیگر هم نمیخواهد رابطهاش را با جناح خودش قطع کند و این را هم فهمیده که رهبر جمهوری اسلامی نظرش با آقای احمدینژاد است. پس بنابراین ایشان حق ندارد با احمدینژاد هم درافتد. در نتیجه میخواهد دعوت به وحدت کند، گویی چیزهایی کشف کرده که بقیه کشف نکردند، مثلاً در بیانیهی اخیر آقای موسوی، ایشان نکاتی را برای خودشان کشف کردند که در هیچکدام از دو جناح کسی چنین برداشتی نداشته است. این داستان آقای رضایی به نظر میآید که کماکان ادامه داشته باشد.
حال برفرض پیشنهادهای آقای موسوی پذیرفته شوند که اگر این اتفاق بیوفتد، باید طرفداران دولت از همهی مواضعشان عقب بنشینند. تکلیف کسانی مثل احمد خاتمی و آیتالله جنتی که صحبت از توبه و اعدام میکنند چه هست؟ چهطور میتوان آنها را ساکت کرد؟ ببینید آنهایی که صحبت از توبه و اعدام میکنند الان دست بالا را در نظام جمهوری اسلامی دارند. یعنی توجه داشته باشید که رأس این برخوردها و شروع این برخوردها با شخص آیتالله خامنهای بوده است. ایشان کسی بودند که بلافاصله بعد از انتخابات، حتی قبل از اینکه همین آقای جنتی که الان صحبت از لزوم اعدام میکند، حتی قبل از این که ایشان نظرش را راجع به انتخابات بیان کرده باشد، نظرشان را بیان کردند و به بقیه گفتند که چه کار باید بکنند. در نتیجه در داخل نظام جمهوری اسلامی اینها استثناهای عناصر خودسر نیستند، جریان غالب هستند. عدهای هم در این جریان غالب البته میترسند از بیشتر شدن برخوردها. مثلاً دستگیری موسوی و کروبی. به دلیل اینکه نمیدانند واکنش اجتماعیاش تا چه حد توسط حکومت قابل کنترل خواهد بود. عدهی دیگرهم میگویند، نه! اصلاً از اول ما باید همین حد برخورد میکردیم و از اول هم باید بیشتر میکشتیم و اشتباه کردیم که این کار را نکردیم. بههرحال جریان غالب در داخل نظام اهل سازش نیست و کوتاه نمیآید، مگر اینکه واقعاً احساس کند که راه پس و پیش ندارد. آقای موسوی هم در بیانیهی اخیرشان کاملاً از موضع رهبری صحبت کردند که دارد به حکومت راه خروج از بحرانش را پیشنهاد میدهد؛ و نه در نقش یک اپوزیسیون در حال حذف شدن، آن طور که حکومت میخواهد. حالا اینکه آخر این بازی به کجا میرسد، البته باید منتظر ماند و دید. در این مورد هنوز آقای خامنهای واکنشی نشان ندادهاند. این پیشنهاداتی که آقای موسوی ارائه کرده، تا حدودی نظیر همان پیشنهاداتی است که هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه پس از انتخابات گفت. در آن زمان رهبر و دولت جمهوری اسلامی در واقع اعتنایی به گفتههای ایشان نکردند. شما فکر میکنید که این نا آرامیهای چند ماه اخیر و به خصوص هفته گذشته، برای پذیرفتن این راه حل آنها را آمادهتر کرده یا اینکه مصممتر به سرکوب معترضین میپردازند؟ ببینید، یک قاعده کلی را شما نباید فراموش کنید. این که در این فرقهی اخیر چه اتفاقی دارد میافتد، البته میتوان پیشبینیهای مختلفی داشت. ولی یک قاعده کلی در جمهوری اسلامی این است که هرگز به راه حلهای آبرومندانه و بیهزینه برای خروج از بحران رضایت نداده و نمیدهد. یعنی به عنوان مثل فرض کنید در زمان جنگ ایران و عراق تا جایی که کوچکترین امکان آبرومندانهی برای آتشبس و صلح بود، ما از این امکان استفاده نکردیم. بلکه پایان جنگ که عراقیها از غرب و جنوب به خاک ما ریخته بودند و دیگر راه پس و پیش نداشتیم، گفتیم بله ما این زبان را میفهمیم و الان صلح میکنیم. در بقیهی بحرانها هم الگوی ثابت رفتاری ما همین است. یعنی در این مورد اخیر هم شما انتظار نداشته باشید که حکومت حتی با اتفاقاتی نظیر تظاهرات و راهپیمایی روز عاشورا، فهمیده باشد که بحران در چه حد هست. مراحل دیگری باقی مانده، باید از خط قرمزهای دیگری رد شوند تا حکومت پی ببرد که وضعیت چقدر وخیم است و احتمالاً وقتی پی خواهد برد، که دیگر حتی راهحلهای میانهای مثل قربانی کردن آقای احمدی نژاد هم برای نجات نظام جواب نخواهد داد. یعنی چه راهحلی وجود دارد؟ چون مثلاً اشخاصی مثل آقای رضایی و یا روزنامهای مثل روزنامه جمهوری اسلامی انتظار دارند که عقلای قم و بهخصوص رهبر جمهوری اسلامی پا پیش بگذارند و این مشکل را حل کنند. حالا آقای خامنهای پس از آن سخنرانی شدیدالحنشان، ایشان هم در موقعیت هستند که بتوانند به عنوان یک مقام بیطرف ظاهر شوند و در واقع بین دو طرف میانجیگری کنند؟ مشکل این است، کسانیکه میگویند عقلای قم وارد بشوند و نیم نگاهی هم به رهبر دارند، شاید این نکته را نمیخواهند یا نمیتوانند بگویند، یا اینکه فراموش کردهاند که اساساً درمیان این عقلای قم آیتالله خامنهای قرار نیست جایی داشته باشد. ایشان یک طرف دعوا و شدیدترین طرف دعوا هم هستند. بنابراین بین چه کسی با چه کسی میانجیگری کنند؟! شما مثلاً در این وقایع اخیر میبینید که چطور حتی در تظاهرات مردمی شعارها مشخصاً متوجهی شخص ایشان است و نه دیگر آقای احمدی نژاد. به این خاطر که یک طرف دعوا به طور ثابت و قوی ایشان است. اگر آیت الله خامنهای میخواهد یا بخواهد قضیه را آرام کند، اگر همین امروز آقای خامنهای به مجلس چراغ سبز بدهد که طرح عدم کفایت سیاسی آقای احمدینژاد را به جریان بیندازند، میدانید که حتی بعضی از رهبران جناح محافظهکار در مجلس از این داستانها سخن گفتهاند. برای مثال آقای باهنر که در یکی از سخنرانیهایش با روزنامه خبر که به هرحال نزدیک به آقای لاریجانی است، دو سه ماه پیش گفتند که امیدواریم کار به جایی نرسد که در واقع چارهای جز طرح عدم کفایت سیاسی باقی نماند! یعنی پتانسیلهایش در مجلس وجود دارد، حتی با وجود تمام کنترلهایی که میشود. پس کافی است که آقای خامنهای چراغ سبز بدهند، همین مجلس آقای احمدی نژاد را میتواند بردارد. دستکم خیلی از نمایندگان مجلس، اگر بدانند که آقای خامنهای در این دعوا بیطرف است، آنها آنقدر کینه و مشکل دارند و بهقدری توسط آقای احمدی نژاد در این چهار ـ پنج سال تحقیر شدهاند که برای برکناری او حتی انگیزه هم دارند. منتهی آنها میدانند که این طور نیست و همچنین اجازه هم ندارند و رهبر هم پشت آقای احمدینژاد سفت ایستاده است. بنابراین اینکه رهبر بخواهد وسط را بگیرد، اساساً منتفی است. متأسفانه به نظر میآید که یک راهحل بیشتر باقی نمانده است. آیتالله خامنهای در شرایطی که بهشدت احساس خطر بکنند، تغییر رفتار میدهند. الان هم تا وقتی که ایشان بهشدت احساس خطر نکنند، تغییر رفتار نمیدهند و حمایت خودشان را از پشت آقای احمدینژاد بر نمیدارند. اینکه این احساس خطر شدید کی فرا برسد، تنها چیزی است که ما میتوانیم در موردش اختلاف نظر داشته باشیم. یعنی در واقع منظورتان خشونتهای بیشتر در خیابانهای ایران است؟ خشونت از طرف حکومت که البته بعید است ایشان را ناراحت کند. ولی ببینید، مثلاً در روز عاشورا اتفاقی که برای حکومت به لحاظ امنیتی بسیار خطرناک بود، این بود که حکومت در اوج خشونت و در اوج آمادگی سرکوب، برای ساعتهای طولانی در مقیاس یک روز اعتراضی، کنترل بخشهایی از پایتخت را از دست داد. این بسیار خطرناک است، اگر این قضیه تشدید شود و یا براثر بیتدبیریهای بیشتر ما در آینده شاهد باشیم که ابعادش چند برابر میشود. چه بیتدبیریهایی؟ فرض کنید که کسی در حکومت این حماقت را به خرج بدهد که پای دستگیری موسوی و کروبی برود. شما میتوانید خیلی راحت انتظار داشته باشید که اتفاقات عاشورا در ابعاد چند ده برابر تکرار شود. در یک چنین شرایطی خطرهای امنیتی برای حکومت افزایش پیدا میکند. آنوقت دیگر وقفهای است که آقای خامنهای در آن احساس خطر بیشتری کند و به این قضیه پی ببرد که همهی حقیقت آن چیزی نیست که در بولتنها تهیه میشود و به دست ایشان میرسد. در آن زمان این امکان بیشتر وجود خواهد داشت. ولی تا وقتی که کوچکترین امکانی برای سرکوب ببینند، از موضع مسلط و با پیروزی، قطعاً ایشان اهل کوتاه آمدن نخواهند بود و نیستند. پس با این حساب اینطور که شما میگویید، آقای خامنهای در رابطه با این بیانیه یا سکوت اختیار میکنند و یا آنرا مردود اعلام میکنند. بله! قطعاً جز این دو فرض، فرض دیگری قابل تصور نیست. در این میان معترضین و جنبش سبز و نقش آنها هست که اهمیت دارد؛ همانطور که آقای موسوی هم به آن اشاره کردند، مردم برای گرفتن حق و حقوق خودشان دیگر در انتظار هدایت موسویها و کروبیها نیستند. در شرایطی که معترضین برای احقاق حقشان در زیر چرخ خودروهای پلیس هم له شدهاند، حاضر هستند این پیشنهادها را بپذیرند؛ و آیا این پیشنهادها به نفعشان است یا آنها هم بیشتر میخواهند؟ ببینید در نحوه برخورد حکومت با اعتراضات مردمی یک نقطه عطف وجود دارد. و آن اینکه آیا کار به جایی رسیده است و ما به آن لحظه رسیدهایم که دیگر حتی قربانی کردن آقای احمدینژاد هم فایدهای برای حکومت نداشته باشد، یا این که نرسیدهایم؟ اختلاف نظر هست. بعضیها ممکن است به این عقیده باشند که نه، هنوز به آن نقطه نرسیدهایم. هنوز اگر حکومت عقل به خرج دهد و احمدی نژاد را حذف کند، میشود نظام را نجات داد و اوضاع را کنترل کرد. افراد دیگری هم هستند که نظری مخالف این دارند. آنها میگویند، نه! همین الان هم از این نقطه گذشتهایم. ولی تحلیل شخصی من این است که هماکنون زمانی است که اگر حکومت عقلانیتی داشت و میخواست به این راهحلها عمل کند، هنوز امکان جلب رضایت یا کنترل اعتراضات را، حداقل در بخشهای بزرگی از مردم، میتوانستیم داشته باشیم. نمیگویم همهی مردم. ولی الان در بخشهای بزرگی از مردم این مورد جواب میدهد. منتهی اینکه آیا دو ماه دیگر هم جواب دهد یا نه، من نمیدانم. به هر ترتیب این راه حلی که آقای موسوی پیشنهاد کردهاند، معنای بسیار واضحش این است که حکومت بیاید مسئولیت این رفتارها را متوجه دولت آقای احمدینژاد کند، مسببین مجازات شوند و امکاناتی برای انتخابات آزاد در آینده فراهم آید؛ و مطبوعات هم بتوانند در یک فضای آزاد فعالیت کنند، و اینگونه اوضاع را برگردانیم به حالت عادی. البته با شناختی که ما از حکومت جمهوری اسلامی داریم، هرگز به این شرایط تن نخواهد داد. ولی اگر این عقلانیت بر فرض وجود میداشت و قرار بود این شرایط تأمین شود، به نظر من میتوانست بخشهای بزرگی از جامعه را راضی کند. البته نه همهی بخشهای آن را.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
از سخنان آقای باستانی: «یعنی پتانسیلهایش در مجلس وجود دارد، حتی با وجود تمام کنترلهایی که میشود. پس کافی است که آقای خامنهای چراغ سبز بدهند، همین مجلس آقای احمدی نژاد را میتواند بردارد.»
برای برداشتن ا.ن از پست ریاست جمهوری، اسرائیل است که باید چراغ سبز بدهد نه خامنه ای، هر چند اگر چنان چراغ سبزی را اسرائیل بدهد، فرمان آن حتماً از دهان خامنه ای شینده خواهد شد اما تصمیم از او نخواهد بود!
هر کس که هنوز عمیقاً متوجه این موضوع نشده، اصلاً چون و چرایی این انقلاب را از ابتدای برنامه ریزیهایی که صیهونیزم جهانی از صد سال پیش به این سو برای آن کرده هم نتوانسته که بفهمد.
در شرایطی که ایرانیان واقعی و اصیل، حتی یهودیان مستقل و عاشق ایران، مجبور به مهاجرت ناخواسته و اجباری از آن کشور هستند در حالی که دسته های خاصی از یهودیان اسرائیل به ایران مهاجرت می کنند و جای خالی آنان را پر می کنند تا با تبدیل ارز خارجی در آن کشور به زندگی راحت و کم خرجی دست پیدا کنند، و تمامی سیاستهای اعمال شده در این کشور (و بیشتر کشورهای جهان!) از قرنها پیش برای نابود کردن جمعیت جوان کشور به دست حکام دیکتاتور و ایادی قلچماق آنان بوده و هنوز هم ادامه دارد، حرکات و جنایات این دیو صفتان خود پرست و مزدور چیزی نیست به جز اجرای همان برنامه های زدودن از نفوس اهل کشور و جایگزین کردن آن با بیگانگان معلوم الحال و فرصت طلب، هر چند این کار با کندی حساب شده ای پیش می رود بطوری که با گذشت زمان کمتر کسی متوجه اصل ماجرا شود، همانطور که در شصت سال گذشته در فلسطین اشغالی با اهالی اصلی آن سرزمین دارد انجام می شود.
-- سیحون ، Jan 4, 2010صهیونیسم جهانی؟! من مخالف صهیونیسم و جنایتهایش هستم ولی چه ربطی به شرایط داخلی ایران به این شکل مستقیم که شما ادعا میکنید دارد؟! خامنهای از صهیونیسم فرمان میگیرد؟!!
-- امید ، Jan 4, 2010امید گرامی، یک بار دیگر همان کامنت را ولی با دقت بیشتر بخوانید؛ اما توضیح اضافی:
حکومتهای [ ... ] همچون اسرائیل، نیاز وافر به مظلوم نمایی و شهید نمایی دارند تا پوششی برای جنایات خود بیابند.
جمله ای است معروف منسوب به ماکیاولی (که ماکیاولی آن را خود نساخته بلکه ناقل آن است) به این مضمون: "اگر (برای رسیدن به اهداف خود نیاز به جنگ و آشوب داری اما) دشمن نداری، پس دشمنی برای خودت پیدا کن"
و تاریخ بشری پر است از جنگهایی که طرفین درگیر در آن، همین کار را حساب شده و آگاهانه و برای کم کردن نفوس کشورهای خود انجام داده اند.
از آنجا که حضور اسرائیل، با پشتیبانی یهودیان ثروتمند و قدرتمند اروپایی (که من و شما و همگی به اشتباه آنان را به اسم ملت های آنها یعنی آمریکا و انگلیس و غیره می شناسیم!) در منطقه شروع شد، و مجبور بوده و هست که از جمعیت فلسطینی های آن خطه به هر روش ممکن کم کند تا شهروندان رو به افزایش خودش بتوانند صاحب زمین و خانه و ثروت شوند، و این موضوعی است که هنوز هم بسیاری از مردم دنیا را می رنجاند، بخصوص کشورهای عربی منطقه را که بیش از هر کس دیگر در این میان متضرر بوده و هستند، پس حکومت بی رحم و اشغالگر و بی غیرت و فرصت طلبی همچون حکومت اسرائیل باید بتواند حملات ویرانگر خود بر مردم بی دفاع فلسطین یا هر جای دیگر را توجیه کند و به همه اینطور بنمایاند که در موضع دفاع از خود است تا اگر روزی رسید که آخرین نفر از اهالی غیر اسرائیلی منطقه را هم نابود کرد، شاید جهانیان بپذیرند که خب، این ملت پیشرفته و متمدن (اسرائیل) حق داشت که آن وحشی ها (فلسطینی ها و بعد از آن هم سایر اهالی منطقه منجمله ایرانیان) را نابود کند چون تروریست بودند و او را آزار می دادند و به او حمله می کردند و ...
لطفاً دقت کنید که در ازای هر اسرائیلی کشته شده در آن خطه، دست کم ده فلسطینی نابود شده اند! اسرائیلی ها برای توجیه منطقی و دینی این کار خود آیه هایی از تورات و دیگر کتب مجعول آسمانی یا تاریخی خود را به عنوان شاهد می آورند که جداً شرم آور است.
اینک، حتی اگر فلسطینی ها با اسرائیل صلح هم می کردند (که خیلی از آنان سالها است با اسرائیلی ها در صلح هستند و تنها گروههایی از آنان با اسرائیلی ها می جنگند) همچنان این آن چیزی نیست که اسرائیلی ها، "قوم برگزیده خداوند بر روی زمین!" می خواهند چون آنان اصولاً کسی را قبول ندارند و حتی در مواردی هم که در طول تاریخ سعی کرده اند با اقوام دیگر امتزاج کرده و دوستی کنند (آنهم بیشتر ظاهری و به قصد خالی کردن جیب و تصاحب سرزمین آنان!) دست آخر ملت میزبان از دست میهمان متوقع و پر روی خود شاکی شده و آنان را از محل رانده است! (البته اگر خود ملت در جنگهای ساختگی اسرائیلی ها به کلی از بین نرفته باشد!)
شاید باور نکنید، به زحمت می توان ملتی را پیدا کرد که یهودیان را دوست داشته باشند، اگر چه من شخصاً برای روشنفکران و هنرمندان و متفکران و دانشمندان یهودی به همان اندازه احترام قایلم و دوستشان دارم که برای چنان افرادی از هر ملیت و قوم دیگری. من حتی با صیهونیزم هم به عنوان یک عقیده، حتی در نوع و قالب برتری جویانه آن مشکل خاصی ندارم چون وقتی کمتر ملت یا قومی را می توان یافت که دچار نوعی تعصب و خود بزرگ بینی نباشد، پس از گروه خاصی از یهودیان نیز نمی توان انتظار بهتری داشت؛ اما حساب جنایات متعصبین این قوم، نه فقط در فلسطین و در شش دهه گذشته که در طول تاریخ و با ملل مختلف منجمله ایرانیان، آنچنان است که همانطور که عرض کردم، کمتر ملت دیگری را می توان یافت که یهودیان اسرائیلی را در خاک خود گرامی داشته و خوش آمد بگویند. به همین دلیل هم هست که از اواخر قرن نوزدهم، صیهونیستها سعی خود را بر این گذاشتند که به سرزمین اجدادی خود در اسرائیل باز گردند.
من حتی اطمینان دارم بالاخره روزی خواهد رسید که این حالت نیز در دنیا از بین خواهد رفت چون ایمان دارم که مردم دگر اندیش که ذهنی روشن و بی تعصب دارند و در همه جای دنیا نیز یافت می شوند، بالاخره بر متعصبین قوم خود غلبه خواهند کرد و دنیا از آن *بازاندیشان* خواهد بود. اما تا چنان روز دوری، اوضاع به همین منوال کینه ورزی و نابودسازی دیگران به اسم "دفاع از خود" یا هر چیز دیگر پیش خواهد رفت....
سخن کوتاه، زمینه به قدرت رسیدن حکومتهای خودکامه در ایران، در هر دوره، هزاران سال است که به دست همین گروههای خاص از یهودیان متعصب و خود بر تر بین فراهم شده و به ویژه حکومت اسلامی ایران که بنا بر سناریوی بسیار دقیق و از پیش طراحی شده آنان بر سر کار آمد تا:
1. نسل جوان ایرانی را از داخل و به دست خود ایرانی نابود کند
2. مخارج تروریستهای فلسطینی (که برای تبلیغ مظلوم نمایی اسرائیلی ها بسیار لازم است) از محل درآمد سرشار نفت ایران تهیه شود
و در عین حال امکان هر گونه صلح فلسطین با اسرائیل از میان برود و دنیا همگی این ملت را به چشم تروریست نگاه کند.
3
. به نام کمک به فلسطین و لبنان و دیگر کشورهای اسلامی یا انقلابی یا هر چیز دیگری، بسیاری از سرمایه های ایرانی اما نهایتاً از اسرائیل و حسابهای بانکی گانگسترهای آنان سر در آورد، مثال:
همین اخیراً مقادیر زیادی اسلحه و مهمات از یک کشتی که به فلسطین و ظاهراً برای کمک به آنان می رفت را اسرائیلی ها کشف و ضبط کردند که این تازه رقمی ناچیز و در عین حال خبری رسمی و آشکار از سرمایه هایی است که این نوابغ متظاهر به ضد اسرائیلی بودن راست و مستقیم و بی واسطه در کف دست همان اسرائیلی ها گذاشتند! از معاملات پنهان که هیچ کس حتی در سطح رهبری ایران نیز خبر ندارد.
مامورین امنیتی جمهوری اسلامی، به ویژه در کادرهای بالا، همگی از اسرائیلی ها یا افراد معتمن آنها هستند که توسط Mosad یا CIA و MI6 و سازمانهای امنیتی مشابه به کار گمارده می شوند. در زمان شاه هم داستان همین بود. ماموران مخفی هخامنشیان که به آنها "چشم و گوش شاه" گفته می شده نیز از همین قماش آدمها بوده اند...
4. این را که حتماً باور نخواهید کرد چون برای من هم چیزی بیشتر از یک حدس و گمان نیست اما شدیداً به آن ایمان دارم:
آنچه به نام نیروی اتمی ایران و احتمال ساخت بمبهای هسته ای، مبحث روز ایران و جهان و به ویژه اسرائیل است، به احتمال زیاد بمبهایی است که دست کم بیست سال است ایادی اسرائیل در خود ایران و به خرج ایران مشغول ساختن آن هستند و محصولات آن را قاچاقی از کشور خارج می کنند و در خود اسرائیل یا هر جای دیگر که صلاح بدانند مخفی و انبار می کنند. بیابانهای کویری ایران هم که بهترین جا (از نظر آنان) برای دفن زباله های خطرناک و آلوده ساز اتمی و دور نگهداشتن آنها از اسرائیل است. اما در ظاهر مرتباً ایران را تهدید و بدنام می کنند که کشوری است تروریست پرور و خطری برای منطقه و جهان در حالی که سابقه تروریزم خود اسرائیل اگر بیشتر نباشد، کمتر از سایر کشورهای تروریستی دنیا نیست.
تهدید به حمله به ایران و بمباران مراکز اتمی هم، گذشته از ظاهر دفاعی آن، به احتمال خیلی زیاد به یک دلیل است: تکنولوژی سانتریفیوژها و دیگر دستگاههای صنعت نیروی هسته ایران (که دست کم بیست سال از ساخت آنها می گذرد اما فقط در چند ساله اخیر به موضوع داغ رسانه های داخلی و خارجی تبدیل شده!) فرسوده و از رده خارج است و به اندازه کافی بمب هسته ای برای اسرائیل تهیه کرده است. اینک موقع آن است که با یک بمباران نمایشی آنها را نابود کنند تا زمینه برای خرید مجدد آخرین وسایل و تجهیزات مدرن، به خرج ایران و از محل درآمد سرشار نفت فراهم شود و روز از نو روزی از نو! یا که اصلاً در دکان بمبسازی تخته شود چون بنا بر اخبار موجود و منابع نیمه موثق، اسرائیل بیشترین تعداد بمس اتمی جهان را داراست، رقمی میان 70 الی 200 واحد که از مجموع بمبهای اتمی بسیاری از کشورهای دارای این تکنولوژی بیشتر است. (این از مطالبی است که پیش از هر ملت دیگری داد هندوستان را در آورده و باعث شده اعلام کند اگر اسرائیل حق ساختن این همه بمب اتمی را دارد پس ما هم داریم!)
اینها همه گوشه هایی از سیاستهای بی پدر و مادری است که اسرائیل یا هر کس دیگر ممکن است و می تواند بر علیه دیگران به کار گرفته و همیشه با مظلوم نمایی و هولوکاست و "ما قوم برگزیده خدا هستیم!" و "هدف وسیله را توجیه می کند" و هزار و یک جور بهانه شرعی و عرفی و ایدئولوژیکی و چه و چه جنایات خود را توجیه کرده و دست آخر هم خود را بی گناه و دیگران را گناهکار جلوه دهد!
به کار گماردن چهره ها و شخصیتهایی که هم اینک سالها است در مصدر امور جمهوری اسلامی شاهد آن هستیم (و یهودی الاصل بودن بعضی از آنان منجمله رئیس جمهور جعلی فعلی که حتی در بار اول انتخابات هم با هزار وعده و وعید دروغ بر سر کار آمد و به همین دلیل هم در انتخابات اخیر رأی به دست نیاورد!) همگی از تمهیدات و ترفندها و "سیاست" های کثیف صیهونیستها است که سابقه آن خیلی قدیمی تر از آن چیزی است که مردمان ساده دل ایران و بسیاری از کشورهای دیگر بتوانند تصور آن را بکنند.
تاریخ جهان و مدارک و شواهد موجود، جنایات این افراد را بارها و بارها نشان داده و ثابت کرده اما مگر از رو می روند؟ نباید هم از رو بروند چون خود را "محق" و "مجاز" به هر گونه جنایتی و علیه هر کسی، حتی اگر مجبور شوند، بر علیه هم کیشان خود می دانند: "اگر لازم باشد حتی یک میلیون آدم نابود شوند تا میلیونها آدم دیگر زندگی راحتی داشته باشند، مرگ آن یک میلیون »واجب شرعی« است!"
چگونه می توان از دیدگاهی اینچنین پراگماتیک یا هر چیز دیگر که اسم آن است انتظار حرکات انسانی و انساندوستانه داشت؟
اگر به زبان انگلیسی یا زبانهایی غیر از فارسی مسلط هستید، منابع بسیاری را می توانید بر روی اینترنت بیابید که در مورد تاریخ پیدایش صیهونیزم و ایلومیناتی Illumianti و پدیده های مشابه سخن می گویند. البته، بسیاری از این منابع تحریف شده یا اصلاً به دست خود صیهونیستها و در جهت "ارعاب غیر مستقیم
خواننده و بر انگیختن حس تحسین ناخودآگاه در وی" است اما با اندکی دقت و تامل و مقایسه منابع، به خیلی از "رازها" در این مورد پی خواهید برد.
با سپاس از حوصله شما!
-- سیحون ، Jan 5, 2010