خانه > گوي سياست > ایران > مجازات و تنبیه: ایران و ایرانیان؟ یا رژیم و سران؟ | |||
مجازات و تنبیه: ایران و ایرانیان؟ یا رژیم و سران؟اکبر گنجیاشاره: جنایات صورتگرفته پس از انتخابات آنچنان نقاب از رخ نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی برکشید که علی خامنهای نیز به «هتک آبروی نظام در مقابل ملتها» اعتراف کرد. اما برخورد او با جنایات افشاشده در خور تأمل بسیار است. ۱- تفاوت دیدگاه خامنهای و قرآن:آیتالله خامنهای افراد به شهادت رسیده در زیر شکنجه را «معدود کسانی که در این مسأله جان باختهاند» خوانده و آن را در برابر «آبروی نظام» فرعی به شمار آورده است. میگوید: «در حوادث پس از انتخابات تخلفات و جنایاتی صورت گرفته است که به طور قطع با آنها برخورد خواهد شد ... در حادثه کوی دانشگاه تخلفات بزرگی انجام شده که پرونده ویژهای برای آن تشکیل شده تا مجرمان بدون توجه به وابستگی سازمانی، به مجازات برسند. آیتالله خامنهای با تشکر و تقدیر از خدمات پلیس امنیت، پلیس انتظامی و بسیج افزود: این خدمات بزرگ نباید موجب رسیدگی نکردن به برخی جرایم شود و اگر کسی با وابستگی به هر کدام از این سازمانها، تخلف و جرمی مرتکب شده، باید کاملاً رسیدگی شود ... ایشان با تأکید بر رسیدگی به آسیبدیدگان در مسأله کهریزک و همین طور بررسی موضوع معدود کسانی که در این مسأله جان باختهاند، افزودند: البته اینگونه مسائل نباید با مسأله اصلی بعد از انتخابات خلط مبحث شود ... عدهای، ظلم بزرگی را که پس از انتخابات به مردم و نظام اسلامی شد و هتک آبروی نظام در مقابل ملتها را نادیده میگیرند و مسأله کهریزک یا کوی دانشگاه را قضیه اصلی قلمداد میکنند؛ اما این نگاه، خود یک ظلم آشکار است1» اگر علی خامنهای مدعی دینداری و اجرای احکام اسلام است، باید بداند که قرآن کشتن یک فرد بیگناه را برابر با کشتن همهی انسانها به شمار آورده است: من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمعاً: هر کس، کسی را جز به قصاص قتل یا به جزای فساد در روی زمین بکشد، مانند این است که همهی مردم را کشته باشد (مائده، ۳۲) مطابق نظر خامنهای، مسألهی اصلی «نظام جمهوری اسلامی» است؛ برای حفظ و بقای نظام هر امر دیگری فرعی محسوب میشود. او توجه ندارد که انسانها را نمیتوان (نباید) فدای مفاهیم انتزاعی چون «نظام» و آیینها کرد. اصل و اساس و غایت فی نفسه همین انسانهای واقعی دوپا هستند؛ نه ایدئولوژیها و نظامهای سیاسی. همهی نظامها و ایدئولوژیها برساخته شدهاند تا خادم آدمیان باشند. ۲- مقابلهی با نظام:از نظر علی خامنهای، افرادی که به تقلب در انتخابات اعتراض کردند و خواهان ابطال انتخابات شدند، با نظام صریحاً مقابله کردهاند. میگوید: «همه افرادی که در این حوادث دچار آسیب شدهاند، بدانند نظام، تصمیم بر مجامله و گذشت ندارد و همانگونه که با افرادی که صریحاً با نظام مقابله میکنند از موضع قانون و حق برخورد میکند، اگر کار بد و جنایتی انجام شده باشد، با عوامل این اقدامات نیز از موضع قانون و حق، برخورد خواهد شد2.» بدین ترتیب به رگبار بستن مردم در خیابانها، بازداشت فعالین سیاسی و مدافعان حقوق بشر، شکنجهی زندانیان و اعترافگیری، برخورد از «موضع قانون و حق» است. البته انکار جنایات سازمانیافته و برنامهریزیشدهی ارگانهای تحت امر او، دیگر امکانپذیر نیست. ۳- اعترافنویسی برای بازداشتشدگان:اگر کسی دفاعیهی سعید حجاریان را با سخنان علی خامنهای خطاب به استادان دانشگاهها مقایسه کند، به خوبی در مییابد که مدعیات واحدی به مردم عرضه شده است. در دفاعیهای که به نام حجاریان قرائت شد، علوم انسانی محاکمه میشوند و برای کشور خطرناک به شمار میروند. سخنان علی خامنهای هم دقیقاً همان مطالب را بیان میکنند. میگوید: «حدود دو میلیون دانشجو از سه میلیون و نیم دانشجوی کشور در رشتههای علوم انسانی تحصیل میکنند. این مسأله نگرانکننده است؛ زیرا توانایی مراکز علمی و دانشگاهها در زمینه کار بومی و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرّز و معتقد به جهانبینی اسلامی رشتههای علوم انسانی در حد این تعداد دانشجو نیست. بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفههایی است که مبانی آنها مادیگری و بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی میشود و آموزش این علوم انسانی در دانشگاهها منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد.مراکز تصمیمگیری اعم از دولت، مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی باید این موضوع را مورد توجه جدی قرار دهند3.» همین مدعیات عیناً در دفاعیات حجاریان وجود داشت. از این رو، دو احتمال بیشتر به ذهن نمیرسد: ۱.۳- احتمال اول آن است که متن دفاعیات حجاریان را هم علی خامنهای شخصاً دیکته کرده است. ۲.۳- احتمال دوم آن است که یک تیم واحد برای هر دوی آنان (حجاریان و خامنهای) این سخنان را تهیه کرده است. به یاد میآورم که یک بار عبدالکریم سروش گفته بود علی خامنهای نه از فلسفه غرب اطلاع دارد و نه از فلسفه اسلامی چیزی میداند. بر مدعای سروش میتوان این سخن را افزود که وی اطلاع چندانی از علوم انسانی (جامعهشناسی، مردمشناسی، روانشناسی، علم اقتصاد و ...) ندارد. اینکه رهبر فقیه کشور از علوم انسانی تجربی اطلاع نداشته باشد، شاید اهمیت چندانی نداشته باشد؛ مهم آن است که فردی بدون آنکه آگاهی چندانی از علوم اجتماعی داشته باشد، در این خصوص تعیین تکلیف و برای کشور سیاستگزاری کند (مطابق قانون اساسی، تعیین سیاستهای کلی نظام یکی از وظایف رهبر است.) رهبری جمهوری اسلامی با علوم طبیعی تجربی و تکنیک مخالف نیست، آنها مدافع توسعهی علوم پایه و تکنولوژیاند و در این خصوص سرمایهگذاری بسیار کرده و میکنند. پروژهی هستهای ایران یکی از مصادیق این امر است. اما آنها با اندیشهی تجدد (مدرنیته) مخالفند. نبرد با علوم انسانی و اجتماعی بخشی از پروژهی نبرد با مدرنیته است. ۴- ساختار و عامل:مردم ایران گرفتار رژیمی جنایتکار و دروغگویند. بنابر اطلاعات منتشر شده در وبسایت جبههی مشارکت (نوروز) مردم را کشته و جنازههای آنان را مخفیانه به خاک سپردهاند. بعد فرماندهی سپاه پاسداران مدعی شده است که ۱۹ تا ۲۰ تن از نیروهای بسیجی، و تنها ۹ نفر از مخالفان کشته شدهاند. این دروغ به سادگی برملاشدنی است. اگر این تعداد از بسیجیان کشته شده بودند، آنها با بسیج تمام نیروهایشان کوشش میکردند تا بهترین تشیع جنازه را برگزار کنند. اما نه تنها مردم شاهد چنین مراسمی نبودند، بلکه موسوی و کروبی به دیدار خانوادههای کشتهشدگان میروند. همین اتفاق نشان میدهد که کشتهشدگان چه کسانی بودهاند. وقتی آیتالله خامنهای به دلیل اقداماتش به عنوان فردی که متهم به «جنایت علیه بشریت» است معرفی میشود، برخی میپرسند: چرا اشخاص را نشانه میروید؟ اشخاص اهمیت ندارند؛ ساختارها مهماند. فرض کنیم حق با ساختارگرایان باشد4، اما ساختارگرایان هم دیگر مجاز نخواهند بود که نوک حملهی خود را به محمود احمدینژاد نشانه روند. در آن صورت احمدی نژاد هم اهمیت نخواهد داشت؛ بلکه باید به ساختارها پرداخت. ولی اگر عاملان (agents) و کنشگران هم اهمیت دارند و ساختارها مخلوق آدمیاناند (تاریخ هم نتیجهی ناخواستهی قصد ناشدهی کثیری از اعمال قصد شدهی آدمیان است) پس در آن صورت متهم اصلی زمامداری است که بیشترین قدرت را در ساختار سیاسی موجود داراست؛ و نیروهای نظامی، شبهنظامی و امنیتی تحت فرمان وی هستند، این فرد کسی جز رهبر جمهوری اسلامی نیست. دادگاههای بینالمللی (به عنوان مثال: دیوان کیفری بینالمللی) در صورت اثبات برنامهریزی و سازمانیافتگی مصادیق جرم «جنایت علیه بشریت» رهبران کشور را متهم و بازداشت میکنند؛ نه ساختارها را. علی خامنهای بارها و بارها از احمدی نژاد حمایت کرده و گفته است که مواضع او از هر فرد دیگری به وی نزدیکتر است. سعید مرتضوی نیز که تحت فرمان مستقیم بیت رهبری است، با ارتقای رتبه به معاونت دادستانی کل کشور منصوب شد تا قلمرو اقداماتش را به کل کشور گسترش دهد. ضمن آنکه محسنی اژهای، یکی از عوامل اصلی سرکوب در سه دههی گذشته به عنوان دادستان کل کشور منصوب شد. ۵- نتیجه:برای نبرد با این رژیم چندین راه بدیل در سطح جهانی وجود دارد: ۱.۵- مجازات ایرانیان: دولتهای غربی (آمریکا، آلمان، فرانسه، انگلیس و ...) به ایران تا ماه سپتامبر فرصت دادهاند که به پیشنهاد غرب پاسخ گوید؛ وگرنه با افزایش تحریمها مواجه خواهد شد. تحریم اقتصادی صدمهی چندانی بر رژیم وارد نخواهد کرد؛ اما موجب افزایش درد و رنج مردم ایران خواهد شد. تجربهی تحریم اقتصادی لیبی و عراق تنها شاهد مدعای ما نیست، تجربهی تحریم چند دههی گذشتهی کوبا توسط آمریکا هم نشان میدهد که آن تحریمها مشکل چندانی برای فیدل کاسترو و رژیمش پدید نیاورد. فرضیه زیر را در نظر گیرید: الف- شورای امنیت سازمان ملل، تحریم اقتصادی ایران را رفتهرفته طی چند قطعنامهی دیگر افزایش دهد؛ فقر و فلاکت افزایش یابد، اما رژیم جمهوری اسلامی فرو نپاشد. ب- رژیم چارهای جز افزایش سرکوبها در پیش نخواهد داشت و لذا سرکوب مردم افزایش و گسترش خواهد یافت. ج- رشد طبقهی متوسط یکی از پیششرطهای اجتماعی گذار به دموکراسی است. در اثر تحریم اقتصادی، طبقهی متوسط به بالا که فاعلان و حاملان دموکراسیخواهی و اعتراضاند، فقیر و فقیرتر شده و رو به اضمحلال خواهند رفت. رویدادهای پس از انتخابات در ایران نشان داد که کدام اقشار اجتماعی در اعتراض حضور دارند. اگر چنین شود، مدافعان تحریم اقتصادی برای سرنگونی جمهوری اسلامی در مرحلهی بعد چه بدیلی پیشنهاد خواهند کرد؟ ۵.۲- مجازات ایران و ایرانیان: وقتی نیرویی برای گذار به دموکراسی و مبارزهی با رژیم وجود نداشته باشد، تحریم اقتصادی هم موجب سرنگونی یا تغییر سیاست جمهوری اسلامی نگردد، آیا بدیل دیگری جز حملهی نظامی به ایران وجود خواهد داشت؟ نگویید این توهمات یک ذهن معیوب است. پروندهی ایران در شورای امنیت سازمان ملل وجود دارد. حداقل محافظهکاران آمریکا و دولت اسرائیل بارها و بارها گفتهاند که حملهی نظامی به ایران یکی از سناریوهای جدی آنان است. دولت اوباما هم گفته است که هیچ سناریویی را کنار نخواهد گذارد. از فردا (اول سپتامبر) محافظهکاران و دولت اسرائیل فشارهایشان بر دولت اوباما را افزایش خواهند داد تا سیاستهای بدون نتیجهاش با دولت ایران را تغییر دهد. ۳.۵- مجازات رژیم و زمامداران: تحریم اقتصادی و حملهی نظامی، تنبیه ایران و ایرانیان است. نمیتوان (نباید) به جای رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی، ایرانیان و ایران را مجازات کرد. باید جنایتکاران مجازات شوند. باید همهی دموکراسیخواهان بسیج شوند و پروندهی سران رژیم را به اتهام «جنایت علیه بشریت» جهانی سازند. این راهی است که به روی ما گشوده است. باید کوشش کرد تا پروندهی حقوق بشر و جنایت علیه بشریت جایگزین پروندهی تحریم اقتصادی و حملهی نظامی گردد. دفاع از یک نوع تحریم، عملی اخلاقی است. باید فروش ابزارها و تکنولوژی سرکوب و شنود به رژیم ایران ممنوع گردد. این تحریمی است علیه رژیم، و به سود مردم ایران. ایرانیان مقیم خارج باید آنچنان پروندهی جنایت علیه بشریت را جهانی سازند که سران رژیم جرأت نکنند پایشان را از ایران برون بگذارند. در انتخاب راه نبرد با رژیم، باید به نکتهی اساسی دیگری هم توجه کرد. همانگونه که دولت ایران ایرانیان مسلمان را سرکوب میکند، دولت اسرائیل هم نه تنها فلسطینیان را از حقوق اساسیشان محروم کرده، بلکه طرحهایی برای مقابلهی با رژیم ایران دارد که موجب نابودی ایران و ایرانیان میشود. محمود احمدینژاد، رییسجمهور قلابی ایران قرار است به نیویورک سفر کند تا با سخنرانی در مجمع عمومیسازمان ملل، سخنانی (نابودی اسرائیل و انکار هولوکاست) بر زبان جاری سازد که تماماً به سود دولت اسرائیل و به زیان ایران و ایرانیان است. تا حدی که من میفهمم، ما نمیتوانیم (مجاز نیستیم) برای اعتراض و مبارزهی با رژیم جنایتکار ایران وارد برنامههایی شویم که در آنها با لابی دولت اسرائیل در یک جبهه در کنار هم قرار گیریم. جنبش دموکراسیخواهی ایرانیان وابسته به هیچ دولتی نیست و گفتار و اعمال خود را به روشنی از سیاستهای دوگانهی (double standard) دولت آمریکا (یعنی این سیاست که دولت اسرائیل حق دارد حدود ۲۰۰ بمب اتمی داشته باشد؛ اما دولت ایران از حق غنی سازی اورانیوم هم برخوردار نباشد) جدا میسازد. تا حدی که من میفهمم کل منطقهی خاورمیانه باید از سلاحهای کشتار جمعی و هستهای پاکسازی شود. این سیاستی اخلاقاً قابل دفاع و با معیارهای واحد است. فعالین حقوق بشر همانگونه که با نقض برنامهریزیشده و سازمانیافتهی حقوق بشر توسط رژیم ایران مبارزه میکنند، آپارتایدی را هم که دولت اسرائیل بر فلسطینیان حاکم ساخته است، نادیده نمیگیرند. چگونه امکان دارد رییسجمهور اسبق آمریکا، جیمی کارتر رفتار دولت اسرائیل با فلسطینیها را آپارتاید بنامد (Palestine: Peace Not Apartheid) اما دموکراسیخواهان ایران چنین رفتاری را اخلاقاً محکوم نکنند؟ یهودیت و مسیحیت و اسلام، ادیان ابراهیمیاند. بسیاری از ارکان اسلام از دین یهود به ارث رسیده است. دین اسلام متصل به سنتی است که از دین یهود آغاز شده است. تاریخ دین یهود پر از درد و رنج و اسارت و سرکوب است. آشویتس یکی از جنایتهای بزرگ قرن بیستم علیه یهودیان بود. هانس کونگ در کتاب «ساحتهای معنوی ادیان جهان» نشان داده است که ادیان دارای اصول کلی اخلاقی مشترکی هستند. ۱۰ فرمان یهودیان (من پروردگار تو هستم، قتل مکن، دزدی مکن، زنا مکن ...) را کارل پوپر مبنای اخلاق مدرن جهان غرب به شمار آورده است. کونگ میگوید: «مشابه این فرمانها در قرآن نیز وجود دارد. آنها پایهی اخلاق مشترک بنیادین هر سه دین ابراهیمی را تشکیل میدهند. این ۱۰ کلمه، که میراث بزرگ یهودیان برای بشریت به شمار میآیند، در ایمان به خدای واحد ریشه دارند5.» دولتهای ایران و اسرائیل اصول اخلاقی ادیان ابراهیمی را زیر پا گذاشتهاند و انسانهای بیشماری را از حقوق اساسیشان محروم کردهاند. پاورقیها:
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|