خانه > گزارش ويژه > انتخابات > طرح وحدت ملی؛ خطر یا راهحل | |||
طرح وحدت ملی؛ خطر یا راهحلهدایت شناسایی۱. آیتالله هاشمی رفسنجانی، در سفر اخیر خود به مشهد، به مسایل مختلفی اشاره کرد، اما در خطابهاش او دوباره کلمهای را تکرار کرد که در حدود چند ماهی است که در محافل سیاسی کشور در جریان است. او گفت1 «مشکل اختلاف جدی است، شرایط مشکلی در ایران داریم، غیر از رهبری دیگران نمیتوانند وحدت را ایجاد کنند.» کلمهی وحدت آنچنان کلی و مبهم به نظر میرسد که حتی اندیشمندان کشور زحمت بررسی آن را به خود نمیدهند، چراکه عموما گمان میکنند این حرکت اجتماعی که در قالب جنبش سبز آغاز شده سرِ بازایستادن ندارد. جین شارب2 اعتقاد دارد در جریان یک تضاد بین دولت و مبارزین، دولت امکان دارد از طرحهایی که او آنها را «ریاکارانه» میداند استفاده کند. هدف از چنین طرحهایی ایجاد شکاف و اختلاف در صف مبارزین و در نهایت فرسایش جنبش اجتماعی است. بر این اساس مسلما این مساله را باید در نظر داشت که از یکسو با توجه به ابهاماتی که در این طرح وجود دارد، و از سوی دیگر با توجه به شرایط و ویژگیهای خاص جنبش که هنوز این امکان را برای تحلیلگران3 به وجود نیاورده که دست به تحلیلی «واقعبینانه» در خصوص آن زنند، به آن شک کنیم. بر این اساس ما دو وضعیت «فرضی» را در نظر میگیریم و بر آن مبنا دست به تحلیل میزنیم: فرض اول، اعمال و اجرای طرح است، و فرض دوم عدم اجرای طرح. ۲. فرض اول) رهبران جنبش سبز طرفدار بازگشت به آرمانهای اوایل انقلاب بر اساس آنچه که در قانون اساسی نوشته شده است، هستند. بر این اساس آنها هرگونه طرحی را که فاقد محوریت اصول قانون اساسی باشد را رد میکنند. اینکه بهواقع منظور از محوریت اصول قانون اساسی چیست خود آنچنان کلی و قابل تفسیر است که جای شبههی فراوانی را باقی میگذارد. از طرف دیگر مقامات بلندپایه و باسابقهی نظام4 درصدد پیداکردن راهی برای برونرفت از بحران کنونی هستند. دولتمردان حرف از «وحدت ملی با محوریت ولایت فقیه»میزنند. عدهای از رادیکالهای نظام نیز حرف از محاکمهی قبل از وحدت میزنند. خودشان میدانند این مساله چهقدر مضحک است، اما به هر حال به نظر میرسد این مسالهای جدی باشد. به اعتقاد ما رادیکالها از عمد مسالهی «محاکمهی» سران اصلاحطلب را پیش میکشانند. درواقع آنها با بزرگ-جلوه-دادن مسالهی محاکمه دو نتیجه میخواهند بگیرند. اول اینکه اصلاحطلبان مسالهی «تقلب در انتخابات» را جزو اولویتهای هفتم و هشتم مذاکرهی آینده قرار دهند، دوم اینکه این مساله را القا کنند که اهمیت وحدت بیشتر برمیگردد به وضعیت اصلاحطلبان و نه آنها و اینکه مهم است اصلاحطلبان بدانند آنها در شرایط بیثباتی هستند نه نظام. مسالهی بعدی، آنچه که دولتمردان بهاش میگویند «وحدت ملی حول ولایت فقیه»، نیز به اندازهی موضوع اول مضحک به نظر میرسد، چراکه اگر قرار بود اصلاحطلبان محوریت رهبر را بپذیرند که بعد از آنچه که فصلالخطاب مینامند قضیه فیصله پیدا میکرد و کار به اینجا نمیکشید. و این دو امری که ما تاکنون دیدهایم بیش از آنکه ناشی از نادانی اصولگرایان باشد مبتنی بر بینشی روانشناختی است. شوپنهاور5 در کتاب ده هنر همیشه برحقبودن حالتی را در نظر میگیرد که یکی از طرفین مجادله با چرتوپرتگوییای که با عقل سلیم در تضاد مطلق است، تلاش میکند طرف دیگر را در وضعیت مورد نظر خود ببرد. طرف مقابل به این باور میرسد که او در گام اول مجادله پیروز شده است اما وقتی مرحلهی دوم مجادله شروع میشود (اگر متوجه بشود که معمولا اکثر افراد نمیشوند) کلاه بزرگی سرش رفته است. احتمالا نظام با قبول وحدت حول قانون اساسی به مذاکره با اصلاحطلبان تن در دهد. اما همانگونه که پیشتر گفتیم اینجا باید از خود بپرسیم، منظور از اصول قانون اساسی چیست؟ آیا تعریف اصلاحطلبان از قانون اساسی، همان تعریفی است که پیش از انتخابات داشتند؟ اگر منظور از قانون اساسی پیش از انتخابات باشد بر فرض مثال یکی از انتقادات اصلاحطلبان از اصولگرایان حضور نظامیها در اقتصاد کشور بود. آیا در مذاکره در اینخصوص صحبتی میشود. مگر نادان باشیم بگوییم «بله». بر چه اساسی اصلاحطلبان به خود حق میدهند که در خصوص سپاه با نظام مذاکره کنند، آنها در چه مقام و منصبی هستند که حق چانهزنی با نظام دربارهی سپاه را داشته باشند. پس سووال این است که اصلاحطلبان در چه خصوصی مذاکره میکنند؟ جواب مشکل نیست، آنها میتوانند در خصوص آزادی زندانیان سیاسی، بهدستآوردن تضمینهای سیاسی برای آیندهی حزبشان و در نهایت دلجویی از خانوادهی کشتهشدگان و مجروحین (اگر بپذیرند، اگر هم نپذیرفتند که اصلا اهمیتی برای کسی ندارد. در خصوص مسالهی تجاوزات هم که مطابق معمول تاکنون نظام زیر بارش نرفته است) صحبت کنند. پس همهچیز به خیر و خوشی پایان میپذیرد و شاید هم در یک کنفرانس اسلامی که تلویزیون هم معمولا با چند ساعت تاخیر آن را پخش میکند همهی برادران دینی لبخندزنان در کنار یکدیگر دربارهی دستآوردهای عظیم انقلاب صحبت کنند. با توجه به تجربهی تاریخی در این وضعیت مسلما انشقاق در جنبش اجتماعی به وجود میآید. گروهی به پیروی از رهبران جنبش پا پس میکشند و اهداف جنبش را محققشده میپندارند و ادامهی مبارزه را اشتباه میدانند. گروهی دیگر که درصدد هستند به راه خود ادامه دهند با این مشکل روبرویند که از حمایت برخی از نیروهای درون حکومت دیگر برخوردار نیستند و نظام میتواند با برچسب عناوینی چون برانداز، تجزیهطلب، و منافق سرکوبیای خشنتر از آنچه تاکنون دیدهایم، انجام دهد. اینکه برخی از تحلیلگران نیز میگویند درست به نظر میرسد که در چنین وضعیتهایی امکان منزویشدن جنبش و رفتن بهسوی جنبشی زیرزمینی و استفاده از روشهای خشونتآمیز در برابر قوای دولتی میرود. در آن روز، دولت از تمام نیروهای امنیتی خود برای سرکوب افراد معترض استفاده کرد و سازماندهی و تشکل نیروهای نظامی امنیتی و میزان خشونتورزی آنها علیه معترضین این شبهه و تردید که در قوای دولتی اختلاف شدید حادث شدهاست، را برطرف ساخت. البته بهواقع باید این تحلیل برخی از اندیشمندان6 را بپذیریم که میزان خشونتِ بهکارگرفتهشده توسط قوای دولتی در این روز بهنوعی نشانگر آشفتگی و سراسیمگی روانی نظام در خصوص پایمردیِ کنشگران سیاسی موجود در جنبش سبز و ترس از گسترش قلمروی جغرافیایی مبارزه به نقاط دیگر کشور بود. اگر بپذیریم که آستانهی تحمل نظام بسیار کمتر از آن شده است که در ابتدا میپنداشتیم، باید بپذیریم که نظام تمام تلاش خود را به کار خواهد بست که بحران کنونی هرچه سریعتر پایان پذیرد. بر این اساس، طرح وحدت ملی از اهمیت وافری برخوردار میشود که نظام تمام تلاش خود را به کار خواهد بست که بهنوعی رای سردمداران جنبش را با آن همراه سازد. البته در اینجا باید به این مساله توجه کرد که تحلیلی که مفسرین دولتی از ساختار جنبش دارند با آن تحلیلی که اکثر مفسرین غیردولتی دارند متفاوت است. با توجه به وضعیت تاریخی جنبشهای اجتماعی در ایران که معمولا «رهبر-محور» بوده است و تودهها نیز بهدنبال رهبران جنبش حرکت میکردند و حرف رهبران را حرف خود میپنداشتند و هرگونه عمل و رفتار سیاسی را از جانب رهبران انعکاس خواست و اراده خود میدانستند، مفسرین دولتی7 معتقدند جنبش موجود اصطلاحا جنبشی از بالا به پایین است و اگر بتوان به هر شکلی با رهبران جنبش کنار آمد، وضعیت بدنهی جنبش نیز مشخص میشود. بر این اساس به نظر میرسد اگر رهبران جنبش به هر عنوان از قبول وحدت سر باز زنند، دو وضعیت را باید در خصوص آنها بررسی کنیم؛ اول اینکه آنها محاکمه و بازداشت شوند یا دچار حصر خانگی گردند. با توجه به وضعیت آشفتهی کشور، باید احتمال حصر خانگی آنها بیشتر از دستگیری باشد. در این وضعیت رهبران جنبش در محدودهی خاصی محصور میشوند و امکان تماس و رایزنی با مبارزین و شرکت در راهپیماییهای همگانی را نخواهند داشت و به نوعی منزوی میگردند و امکان جهتدهی به جنبش را اگر نگوییم از دست میدهند، اما از تاثیربخشی آن کاسته میشود. در حالتی هم که نظام، رهبران را محاکمه و به زندان اندازد وضعیت سابق را میتوان دوباره پیشبینی کرد اما با یک تفاوت ظریف. در واقع به-زندان-افکندن رهبران جنبش را میتوان از یک جهت مثبت دانست و از جهتی دیگر منفی. مثبت از این جهت که این خود بهترین دلیل برای ادامه و استمرار مبارزهی مبارزین خواهد بود. در واقع، میتوان آن را به تجویز رسمی ادامهی مبارزه بهوسیلهی دولت برای مبارزین قلمداد کرد، چراکه اکنون یک دلیل اساسی دیگر برای مبارزین میشود، یعنی مبارزه برای آزادی رهبران سیاسی جنبش. این مساله را میتوان منفی هم دانست بهخصوص با توجه به تجربههای تاریخی که ما از پدیدهی «کاریزماشدگی» رهبران سیاسی داشتهایم. این احتمال را باید همواره در نظر گرفت که تودهها درصدد قدسیکردن و فرهمندکردن شخصیت آنها برآیند که نتایج و پیآمدهای آن را همه با توجه به انقلاب ۱۳۵۷ می دانیم. حالت دیگر وضعیتی است که رهبران جنبش به هر شکلی8 کشته شوند. در اینجا امکان دو استفادهی خطرناک از مرگشان بهوسیلهی دولت - و مهمتر از آن – بهوسیلهی برخی از هواداران جنبش سبز میرود. اول اینکه نظام، کشتهشدن آنها را عملی خودسرانه که توسط نیروهای خودسر که آنها نیز بایستی از نفوذیهای دشمن در دستگاههای امنیتی قلمداد شوند، اعلام میکند و بر این اساس عدهای را دستگیر و یا اعدام میکند و در نهایت رهبران جنبش را بهعنوان «مظلومین شهید» قلمداد میکند و خود را داعیهدار راهشان میداند. دوم اینکه افرادی با عنوان اینکه مظلومین شهید تصویری متفاوت از حکومتداری بر اساس مبانی اسلامی ارایه دادهاند، پس در صدد آنچه ادامهی راهشان تلقی میشود برآیند، بهخصوص این که در فرهنگ دینی ما «مردهپرستی» اهمیت ویژهای دارد و اینکه مردگان تا زمانی که زندهاند افرادی معمولی به شمار میآیند اما بعد از مرگ تبدیل به اسطورههایی بیمانند میگردند. اما در هر صورت امکان رادیکالشدن جنبش و استفاده از روشهای قهرآمیز را باید در این صورت داشت. پانوشتها: ۱. ایلنا (خبرگزاری کار ایران). ۲. از دیکتاتوری تا دموکراسی، جین شارپ، ترجمهی جادی، انجمن بدون مرز. ۳. رامین کامران، یکی از معدود نویسندگانی است که در مقالهی «نهضت پرابهام» این مساله را مطرح کرده است. دیگر تحلیلگران به نظر میرسد تا اندازهای غیرواقعبینانه در اینخصوص قلمفرسایی میکنند. در واقع میتوان گفت بیشتر بر مبنای علایق سیاسی خویش دست به تحلیل میزنند و به «آنچه که هست» توجهی مبذول نمیدارند، و فقط به دنبال «آن چه که باید باشد» هستند. ۴. این طرح هیچگاه به طور کامل رسانهای نشد که ما بتوانیم دست به تحلیلی بر پایهی مواد آن زنیم. بر این اساس، ما نظرات مخالفین طرح را در کنار هم قرار دادیم تا دریابیم طرح چه چیزهایی را نباید داشته باشد. نظرات مخالفین اصولگرا را باید بر سه قسم تقسیم کرد: ۱. سپاه) آنها اعتقاد دارند که طرح نباید وضعیت کشور را بحرانی نشان دهد. ۲. بخشی از اصولگرایان) هدف طرح نجات پشتکنندگان به نظام از مجازات است. ۳. بخشی دیگر از اصولگرایان) چنین طرحی محوریت ولایت فقیه را به عنوان فصلالخطاب از بین میبرد. اصلاحطلبان تاکنون بهروشنی در اینخصوص اظهارنظری نکردهاند، جز آنکه طرح باید با محوریت قانون باشد. به نظر ما، در طرح چیزی در خصوص ابطال انتخابات که هدف اولیه و اساسی جنبش سبز است، سخنی به میان نیامده است. در واقع به نظر میرسد اصلاحطلبان در صورتی با طرح همراه گردند که دو امر در آن تضمین شود. اول اینکه آیندهی حزبشان از طرف مقام رهبری تضمین گردد. دوم اینکه زندانیان سیاسی آزاد شوند و از خانوادههای کشتهشدگان و مجروحین نیز دلجویی به عمل آید. ۵. ده هنر همیشه برحق بودن، آرتور شوپنهاور. ۶. محسن سازگارا، سایت شخصی محسن سازگارا. ۷. در این زمینه میتوانید به سایت رجانیوز مراجعه کنید. ۸. این مساله شاید بحثآور به نظر آید، اما با توجه به روند حرکتی جنبش سبز و از سوی دیگر لجاجت و سرسختی حکومت و استفاده از روشهای خشونتآمیز، باید آن را جزو فروض احتمالی نیز به شمار آورد. بهخصوص بعد از سیزدهی آبان، مهدی کروبی در گزارشی چنددقیقهای از آن روز گفت: «قبل از اینکه ما بخواهیم به تظاهرات برویم، اول صبح از طرف یکی از سازمانهای امنیتی کشور نامهای را دریافت کردیم مبنی بر این که امکان دارد که گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی قصد ترور شما را داشته باشد». با این وضع باید گفت که از نظام باید احتمال کشتن رهبران اصلاحطلب را هم داشت. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
تا کی می خواهید این پر گویی های فاحش تکراری را ادامه دهید؟ اگر حرف و تحلیل مشخصی ندارید لازم نیست صد ها بار از رذالت حکومت بگویید. دیگر چوپانهای کوه نشین هم می دانند که چه حکومت رذلی داریم...
-- بدون نام ، Dec 7, 2009چوپانها هم میدانند دوست من، اما به نظر میرسد برخی رهبران و دنباله روندگان که هی دم از بازگشت به صدر انقلاب و خطّ (معوج) امامشان میزنند این را نمیدانند!!
-- Ali ، Dec 8, 2009