خانه > انديشه زمانه > مقالات > زبان شریعتی ١؛ شریعتی و روحانیت | |||
زبان شریعتی ١؛ شریعتی و روحانیتاکبر گنجی- زبان شریعتی: علی شریعتی، جوانی دردمند و یک پارچه شور بود. آتشی در نیستان بود. همزمان در دو جبهه میجنگید. در جبههی اول، در حال مقابلهی با فرهنگ غرب و تجدد وارداتی رژیم شاه بود، و در جبههی دوم، جنگ با روحانیت سنتی را پیش میبرد. او به محض این که به ایران بازگشت، کار شبانهروزی خود را شروع کرد، اما اجل به او مهلت نداد تا سخنانش را پیراسته و از نو بازنویسی کند. اگر زنده میماند، شاید خود سخنان خود را پیراسته میکرد. او به دنبال تحقیقات علمی و تخصصی نبود. کار او، تبدیل دین به ایدئولوژی و برپایی انقلاب بود. ۱-۲- شریعتی و روحانیت: مخالفان علی شریعتی جملاتی از بعضی از آثار وی را انتخاب و جهت استفتأ نزد مراجع تقلید (آیات عظام خویی، شریعتمداری، مرعشی نجفی، گلپایگانی، خوانساری، میلانی، روحانی، شیرازی، طباطبایی، و...) میفرستادند. آنها هم با صدور فتاوی جداگانه کتابهای وی را در شمار کتب ضلال به شمار میآوردند و خواندن آنها را تحریم میکردند. پس از وفات شریعتی، امام موسی صدر در مراسم ختم او در دمشق و بیروت سخنرانی کرد. به دنبال آن، علامهی عسگری ضمن یک نامه خطاب به آیتالله شیخ شمس الدین، اعتراض خود را بیان کرد و نوشت: «حضور شیخ محمد مهدی شمس الدین، پس از سلام، شکایات و اخبار اعتراضات زیادی به من رسیده که شفاهی، کتبی و تلگرافی بودهاند و آن در مورد سید موسی صدر بوده که برای مرگ علی شریعتی که یک فرد کافر به دین و طریقت بود، مجلس عزاداری برپا نموده و یک فرد فاسق و بزرگترین دشمن دین و دینداران در تمام دنیا را شخص بزرگواری معرفی نموده است. این عمل او خلاف دین است و گمراهی را زیاد میکند و نمیدانم چه جوابی در قیامت خواهد داد. انا لله و انا الیه راجعون. والسلام.»37 مرتضی مطهری در دیدارهای خصوصی با افراد، به شدت به شریعتی میتاخت و شخصیت او را لجنمال میکرد. به عنوان مثال میگفت شریعتی نجس است، چون غسل نمیکند. مطهری در نامهی ۹ صفحهای به آیتالله خمینی اعتراف کرده است که دربارهی مسائل شخصی شریعتی سخن گفته است. مطابق اسناد ساواک، مطهری در نگارش کتابهایی که علیه شریعتی منتشر میشد، نقش داشته است. در یکی از اسناد ساواک آمده است: «بنظر میرسد جزوهای در حال تدوین است كه در این جزوه بر رد گفتههای دكتر شریعتی مسائلی ذكر شده و در عین حال اشكالاتی را كه بر او گرفتهاند نگاشته شده است. جزوه مذكور توسط آقای روشن، پیشنماز مسجد الحسین واقع در خیابان اقبال پشت پارك خیام با همكاری عدهای از آقایان روحانیون از جمله آقای مطهری در حال تكمیل میباشد.»38 پس از بازداشت شریعتی، مطهری باز هم از اقدامات خود علیه شریعتی نکاست. در یکی از اسناد ساواک در این خصوص آمده است: «روز دوشنبه ۱۳۵۲/۵/۱۵ دكتر سید محمد بهشتی، سید هادی خامنهای و چند نفر از طلاب قم به منظور دید و بازدید از مرتضی مطهری در منزل وی ... حضور داشتند. مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت صرفنظر از افكار نادرست وی و غرور و اشتباهاتش، ضربه جبرانناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه تحصیلكرده زد و آنها را نسبت بهم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت.»39 با این همه شریعتی هیچگاه علیه مطهری چیزی نگفت. حمله بیامان روحانیت به او، و متهم کردنش به ضد ولایت، برای آن بود که در جامعهی شیعیان، ضد ولایت بدتر از ضد دین است. آنقدر بر او فشار وارد آوردند تا همهجا را برای او به زندان تبدیل کردند. طلاب دائماً نزد مراجع از او بدگویی میکردند تا حکمی تند علیه او بگیرند. مطابق اسناد ساواک، در یک مورد، آیت الله مرعشی، شریعتی را کافر خوانده بود. در این سند آمده است: «اخیرا از طلاب قم نزد آیتالله شهابالدین نجفی مرعشی و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشتهاند كه دكتر علی شریعتی در یكی از سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد منكر امام زمان شده و گفته است دعای ندبه سند معتبر ندارد، آقای مرعشی گفته من دكتر شریعتی را نمیشناسم ولی اگر او چنین حرفی گفته باشد كافر است.»[4۰] سپس در ۱۳۵۱/۹/۸ نوبت به آیتالله سید محمد روحانی رسید تا شریعتی را محارب بنامد و شرکت در حسینیهی ارشاد را حرام اعلام کند. روحانی نوشته بود: «نشریات اخیر موسسه فوقالذكر و سخنرانیهای نامبرده در این ایام پا به مرحلهی خطرناكی گذاشته...هرگز تصور نمیرفت... كار محاربهی با تشیع و شیعهگری و محاربهی با خاندان رسالت چنان اوجی بگیرد كه موسسهای این گونه آزادانه برخلاف مذهب تشیع و دین مقدس اسلام و قوانین آسمانی آن مطالبی را منتشر و سخنرانیهای زهرآلودی در آن بشود. در هر صورت با وضع فعلی این موسسه، حقیر شركت در مجالس آن را حرام میدانم.»41 جامعهی مدرسین حوزهی علمیه قم، پیش از انقلاب جلسهای برای تصمیمگیری دربارهی علی شریعتی تشکیل میدهد. شیخ محمد یزدی دربارهی آن جلسه گفته است: "آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور در منزل آیتالله حسین نوری همدانی تشكیل شده بود و بحث به مرز كفر و ایمان رسیده بود... بعضیها صریحا شریعتی را تكفیر میكردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند... پس از شور و مشورت، آقایان به این نتیجه رسیدند كه اعلام كفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در كل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست.»42 بدین ترتیب، روحانیت شیعی شریعتی را کافر به شمار میآورد، ولی اعلام این حکم را به مصلحت نمیدید چون «بازتاب خوبی نداشت.» همین و بس. مرگ شریعتی هم باعث نشد تا این صنف از مخالفت با او دست بردارد. پس از انقلاب در جلساتی که در دفتر وزیر ارشاد (محمد خاتمی) دربارهی کتابها تصمیمگیری میشد، افرادی چون حداد عادل و رسولی با استناد به سخنان مرتضی مطهری خواهان ممانعت از انتشار همهی آثار شریعتی بودند. اما خاتمی به آنان پاسخ گفت که آیتالله خمینی به شخص او گفته است فقط آثاری از شریعتی را که خیلی مسأله آفرین است، اجازهی تجدید چاپ ندهید. علی شریعتی چه واکنشی میتوانست نسبت به روحانیت از خود نشان دهد؟ او هم متقابلا از زبان دشنام استفاده میکرد. میدان جنگ بود، نه گفت و گوی علمی. هر طرف خود را دینشناستر از طرف مقابل به شمار میآورد. طرف مقابل، رفته رفته به دشمن تبدیل شد. شریعتی را ببینید که با روحانیت چه میکند: «به نظر من جرج گورویچ یهودی، کمونیست سابق که زندگیش را صرف مبارزه با فاشیسم و دیکتاتوری استالین و استعمار فرانسه در الجزایر کرده است، از آیت الله میلانی به روح تشیع نزدیکتر بود که هرگز در هیچ مبارزهای شرکت نکرده است.»43 بیا و ببین که همان ریشهای بلندی که تا دیروز، به خصوص تمام ماه رمضان امسال را در مسجدها و تکیهها و سفرهها و مجالس زنانه عربده میکشیدند و هار شده بودند و فتوای آیت الله سید مرتضی میلانی در دست و هوار میکشیدند که بکشید و بزنید و ویران کنید ... اکنون سر از گریبانشان بر نمیدارند که مردم چه زود و چه رسوا دستشان را خواندند و دینشان و ولایتشان را فهمیدند که اینها همه شریح قاضیاند و ساحران فرعون.»44 علی شریعتی در موارد مختلف از همین زبان استفاده کرده است. به عنوان مثال، تشیع صفوی را محصول دربار شاه سلطان حسین و روحانیت غیرانقلابی به شمار میآورد و در خصوص ویژگیهای آن مینویسد: «پرورندهی جرثومههای ربا و خرافه و جهل و ضعف و ذلت و لاابالیگری و شرک و رکود و پوسیدگی ذهنی و فلج شعور و بیماری روح و کیش شخصیت پرستی و توجیه ظلم و فساد و لش بودن.»45 شریعتی از تندترین تعابیر برای تحقیر روحانیت استفاده میکرد. میگفت: «آخوندها و ملاها و رمالها و جنگیرها، اونها که اهل مقاومت نیستند.»46 «راستی این خدا چقدر مهربان و فهمیده و بازیگر است. مگر ما کی بودیم که در برابر این همه قدرت قاسطین و خیانت ناکثین و تعصب هولناک مارقین بتوانیم بایستیم؟ زور فرعونی و زر قارونی و فتوای بلعمی دست به دست هم دادند، ساحران ریسمانهای بندگی و ذلت به سیماب فریب آلودند.»47 «...و خداوند اراده کرده است که دین خویش را از دست دکانداران و دینفروشان حرفهای که نشان دادند سطح شعور و میزان شرفشان چیست نجات دهد و اسلام را از انحصار نسل فرسوده و منحط و عوام و عقب ماندهی رو به زوال در آورد و در زمان طرح کند و بر وجدان زنده و بیدار و مغز آگاه و دانشمند این نسل عرضه کند و ایمان را از گرداب گندیده و راکد افکار پوسیده و کتابهای پوسیده و قالبهای پوسیده بیرون آورد.»[۴۸] «سه چهرهی حاکم بر مردم: استبداد، استثمار و استحمار یکی سر خلق را به بند میکشد، رفیقش جیب او را خالی میکند و شریک سومی در گوشش آهسته و مهربان... زمزمه میکند که صبر کن.»[۴۹] «آقا روحانی است!؟ یعنی چه؟ مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نه. عالم اسلامی است؟ نه. سخنران اسلامی است؟ نه. نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه. پس چیست؟ ایشان یک پارچه نور است! "مقدس" است! "شخصیت دینی" است! "آبروی دین" است و وجودش تو این محل، تو این شهر، در این همسایگی ما مایهی "برکت" است، نمیبینی چه صفایی دارد؟ چه صورت نورانی؟ روحانیت از چهرهاش میبارد.»[5۰] شریعتی در یکی از بازجوییهای ساواک نوشته است: «ثابت خواهم کرد و ثابت خواهد شد که مبارزهی من با "آخوند زدگی" و "غربزدگی" که همهی کوشش علمی من و سر موفقیتهای اجتماعی من است کار لازمی است که به خاطر مصالح این جامعه باید در زمینهی وسیعی به عنوان یک انقلاب فرهنگی ادامه یابد و این همهی کار و فکر من است.»51 میگفت «سقوط فئودالیسم و رشد طبقه ی بورژوازی مترقی» مقارن با مذهب نوگرا و متناسب با نظام اجتماعی جدید (پروتستانتیسم مسیحی) بود. اصلاحات ارضی شاه هم «نظام فئودالی را در ایران در هم ریخته و زیربنای جامعه به طرف یک بورژوازی ملی خاص ایران تحول مییابد.» این تحول باید مقارن با تحولی مذهبی باشد. ارتجاع فئودالی مذهب خاص خود را داشت. تحولات جدید هم به «رنسانس اسلامی» نیاز دارد. در نامههای به ساواک، به سخنان شاه هم استناد میکرد، که گفته بود: «پشتوانهی انقلاب ما اسلام است اما اسلام نخستین، اسلامی که حضرت محمد آورد، نه آنچه بعدها بدان افزودند و برای خود، ارتجاع دکان درست کرد.» میگفت او هم همین قصد را دارد: «من تنها و تنها هدفی که دارم دعوت به اسلامی پاک و علیه اسلام ارتجاعی است.» در حقیقت شریعتی در بازجوییها میخواست به ساواک اثبات کند که شاه و او دشمن مشترکی دارند که «ارتجاع سیاه» است. می گفت: «علت العلل انحطاط اجتماعی را نه استعمار میدانم و نه استثمار، بلکه استحمار میدانم که قرنهاست به نام مذهب و ادب منحط و تحریف شده تودهی مردم ما را فلج کرده است.» می گفت: «باید یک جریان فکری سالم و مترقی و متناسب با نیاز ایران متحول، ایجاد کرد تا هم با آخوندیسم که اسلام مرتجعانهی عصر فئودالی را نگه داشته و هم نسل جوان را که در فرار از این مذهب ارتجاعی به دامن افکار تخریبی میافتد مبارزهی فکری، قانونی، عمیق و اثربخش کند.»52 درگیری با روحانیت، عشق و امید بستن به نهضتی که خود به راه انداخته بود، چشمان شریعتی را در دیدن واقعیتهای جامعهی ایران نابینا کرد و آرزوی خود را تبدیل به واقعیت میکرد و میگفت اسلام بدون آخوند در جامعه تحقق پیدا کرده و تثبیت شده است. در اواخر عمر خطاب به پدر خود نوشت: «اکنون خوشبختانه، همانطور که دکتر تز اقتصاد منهای نفت را طرح کرد تا استقلال نهضت را پیریزی کند و آن را از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد، تز "اسلام منهای آخوند" در جامعه تحقق یافته است.»53 پاورقیها: ۳۷- خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ، جلد دوم ،مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص ۴۸. ۳۸- شریعتی به روایت اسناد ساواك، جلد ۲، ص ۲۱. سند متعلق به ۱۳۵۱/۲/۲۱ است. ۳۹- عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری- ص۴۴۴. ۴۰- شریعتی به روایت اسناد ساواك، جلد ۲، ص ۱۱. ۴۱- اسناد انقلاب اسلامی ، جلد ۵ ، ص ۱۴۵. مطابق اسناد ساواک، در جلسهای که بیت شیخ حسین لنگرانی، وی خطاب به حاضران همین نکات را بیان کرده بود: "وی در این جلسه بیشتر وقتش را به نقل مطالب كتب تالیف دكتر علی شریعتی بهخصوص كتاب كویر گذراند و به حضار توصیه میكرد آنها هم دربارهی نامبرده در هیچ جا سكوت نكنند. حسین مجاهد [یكی از حضار] میگفت چون آخوندها حاكم بر دستگاه هستند بهموقع فساد شریعتی را تشخیص داده و حسینیه ارشاد را تعطیل كردند"(شریعتی به روایت اسناد ساواک ، جلد ۲ ، ص ۱۱۲). در درون ساواک هم به مقامات بالا پیشنهاد میشود که حسینیهی ارشاد را به مراجع تقلید واگذار شود(پیشین، ص ۱۱۳). شریعتی ۱۸ ماه زندانی و سپس آزاد شد. اما تعطیلی حسینیهی ارشاد و زندان شریعتی هم نتوانست کوچکترین تغییری در اسلام فقاهتی بینادگرایانه صورت دهد. موج تکفیر ادامه داشت. آیت الله سید ابوالحسن قزوینی دربارهی کتابهای شریعتی نوشت: "هر چند مدتی است کسالت دارم و قادر به مطالعه نیستم، ولی نظر به مطالعهی اجمالی، کتب مذکور مطابق با مذهب تشیع نمیباشد و انکار خاتمیت و انکار ضروری دین است"(اسناد انقلاب اسلامی، جلد ۲، ص ۲۰۶). مطابق فتوای فقها، انکار ضروری دین به ارتداد میانجامد و حکم مرتد اعدام است. آیت الله سید علی اصفهانی هم گفت: «نوشتجات نامبرده مشتمل بر اباطیل گوناگون است.» این نکات را به تفصیل آوردیم تا روی بر کارنامهی اسلام فقاهتی بیفکنیم. ۴۲- خاطرات آیت الله شیخ محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۸۱. ۴۳- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد ۱، ص ۱۳. ۴۴- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد ۱، صص ۵۳- ۵۲. ۴۵- علی شریعتی، ما و اقبال، ص ۱۱ و ۲۲۶. ۴۶- علی شریعتی، با مخاطبهای آشنا، ص ۲۲۰. ۴۷- علی شریعتی، مکتوبات شریعتی، ص ۱۳۵. ۴۸- پیشین، ص ۱۳۸. ۴۹- علی شریعتی ، تشیع علوی و تشیع صفوی ، ص ۱۵۸. ۵۰- علی شریعتی ، تشیع علوی و تشیع صفوی ، ص ۲۳۲. ۵۱- سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، دفتر سوم، ص ۲۵۰ . ۵۲- سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، دفتر سوم، ص ۳۲۵. ۵۳- علی شریعتی ، مکتوبات شریعتی، ص ۸. در همین زمینه: • زبان مطهری - ۴ • زبان مطهری - ۳ • زبان مطهری - ۲ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
هرگز اشتباه خودم را در رفتن به حسینه ارشاد و گوش دادن به اراجیف شریعتی نمی بخشم.
-- iraj ، May 6, 2010شریعتی آدمی بود بسیار سطحی و ساده لوح و دروغهای او و نظرات من در آورده اش یکی از عواملی بودند که ما را دچار این حکومت اسلامی کردند.
مقاله خوبی بود ولی تا حدی نویسنده سعی می کند که چهره ای بت مانند از شریعتی نشان دهد. و اسلام را خوب جلوه دهد. مشکل ما ایرانیان این است که تا دین اسلام از ایران ریشه کن نشود ما هنوز اسیر افکار دین دوستی خود هستیم. شریعتی هم مانند خاتمی است او هم جامعه ای دیندار می خواست . اسلام باید ریشه کن شود وگرنه ما ایرانیان تا ابد باید ذلت بردگی را بکشیم و امیران ایرانی کش عرب را قهرمانان مذهبی خود بدانیم. تاریخ 7000 ساله ایران را ول کنیم و به 1400 سال غارت بیندیشیم. در حالی که دخترانمان را در کشورهای عربی می فروشند ما برای حسین و علی سینه چاک کنیم. امثال شریعتی از خمینی هم بدترند چون یک آخوند کراواتی بیشتر از یک آخوند معمولی ضرر می زند. باید شجاع باشیم و بگوییم ما اشتباه کردیم. روشن فکران ما راه بیراه رفتند و جامعه ما را نابود کردند. دین اسلام هیچ سنخیتی با انسانیت ندارد و هیچ وقت نمی تواند جامعه اس مدرن و شکوفا تشکیل دهد. ما ایرانیان مردمی باهوشیم ولی عاشق دین هستیم و این بزرگترین نقطه ضعف ماست.
-- هومن ، May 6, 2010سپاسگزاریم گنجی عزیز. تا می توانید بنویسید؛ زنده باشید
-- baabak arian ، May 6, 2010گنجی عزیز
-- احسان ، May 6, 2010دست از این بازی کودکانه بردار و به یک کار جدی بپرداز
حیف شماست که شب و روزت را در این عالم بی مایگی بگذرانی
کار های خوب فراوانی هست که برایت هم بیشتر اعتبار می آورد و هم به دیگران سود بیشتری می رسانی
به جای اینکه حرف های دیگران را بگیری و پس از پیچ و تاب دادن به نام خودت قلاب کنی برو خودت تولید فکر کن و کمک کن که فکر ایرانی کم کم با مایه محلی خودش در دنیای ما جا باز کند و روشنفکر اروپایی و آمریکایی و منطقه ی با ما سر سخن باز کنند
احسان
آقای گنجی عزیز ، عالی بود . دست مریزاد
-- آرش از ایران ، May 7, 2010موفق و سلامت باشید
گرچه شریعتی زنده نماند تا درستی این ایده خود را ببیند اما سیر وقایع بعدی تابت کرد که مبارزهی با "آخوند زدگی" و "غربزدگی" همچنان اولویت اول تلاش علمی و عملی در جامعه ایران است.
-- علی ، May 7, 2010گفته های هومن درموردهمه ادیان وارداست نه فقط اسلام.این راازاروپاییان که قرنهاتجربه حکومت کلیسا راداشتندبپرسید.مساله این است که دین درحوزه شخصی ضرری به کسی نرسانده.این ادعاهای خنده داردرموردتاریخ پرشکوه چندهزارساله بیشتربه دردخنک کردن دل خودمان می خوردتابیان دلیل بدبختی هایمان.اگراجدادمادرعهدساسانی -که اتفاقاجامعه ای دینی مبتنی برتحریفات موبدان ازآئین زردشتی بود-عرضه داشتند,امپراتوری عظیم پارس هست ونیست خودرابه شترچرانان وشمشیرزنان حجازنمی باخت.
-- Fatemeh ، May 7, 2010تاکی قراراست دل خودرابه این موهومات خوش کنیم که اسلام عامل بدبختی مابوده وگرنه ماازاساس پیشرفته ومترقی بودیم؟!
اجدادمردم اسکاندیناوی مشتی وایکینگ وحشی بودندکه غارت وآدمکشی کاروزمره شان بوده.امروزاین کشورهادارای بالاترین سطح استانداردزندگی هستند.ازدانش وتکنولوژی ورفاه اقتصادی گرفته تاحقوق بشر.ماجزحرف مفت زدن وحسرت خوردن آنهم برای١٤٠٠سال پیش!کاردیگری هم انجام می دهیم؟
شریعتی درزمانه شلوغی زندگی می کردوافکاراونیزقطعاتحت تأثیرمقتضیات آن دوره بود.کسانیکه ازاوبت ساختندجفای بزرگی درحق اوکردند.مهمترین لطف اوبه جامعه ایران ادامه دادن پروسه پروتستانیسم اسلامی بودکه سنگ بنای سکولاریسم دریک جامعه دین زده است.این رااروپاییان تجربه کرده وموفق هم شدند.متأسفانه جوانقلابی گری باعث کج شدن این مسیربه سمت مهملات ایدئولوژیک شد.خوشبختانه نسل امروزدیگربه آن مهملات توجهی ندارد.جمهوری اسلامی فاجعه ایست که پدران مابابت خلق آن هرروزبایدنزدماشرمنده باشندشایداگرشریعتی اکنون زنده بود-باتوجه به نگرش منفی که درموردحکومت مذهبی داشت اماازطرف دیگردم ازامت وامامت می زد-خوددرصف اول شرمندگان بود.
واما زبان اكبر گنجی.....
-- علی رفيع ، May 7, 2010اسلام شریعتی با اسلام خمینی چه فرقی داره هرکی امده عمارتی نو بنا کرده چرا نباید زندگی بدون دین را تجربه کنیم ایا 1400 سال زندگی فلاکت بار اسلامی کافی نیست که باید اسلام شریعتی را هم ازمود
-- امین ، May 7, 2010خانم فاطمه، چرا پدران ما باید بخاطر جنایاتی که خمینی و اطرافیانش کردند شرمنده باشند؟ آیا پدران و مادران ما با ایستادگی خودشان یک انقلابات بزرگ را بوجود نیاوردند؟ آیا پس از انقلاب مثل دیگر مردم جهان با آرامش وارد سیاست نشدند و با آرامش دنبال انتخابات نبودند؟ آیا مودبانه و از راه رای دادن به خمینی و آخوندها نگفتند که انقلاب تمام شد حالا وقت سیاست است و سیاست جای شما نیست؟ آیا آخوندها از همان اول با تقلب و جر زنی و کم کم زندان و کشتار بجان مردم نیفتادند؟ آیا توده های مردم که اهل جنگ نیستند و هنوز هم دوتا قلدر و چاقوکش می توانند یک محله شان را ببندند و باج بگیرند باید در برابر زور چکار می کردند؟ نکنه شما هم مثل هواداران جمهوری اسلامی و سلطنت طلب ها معتقد هستید که مردم دیوانه شدند و دو دستی آزادی شان را تقدیم آخوندها کردند؟ حالا پدران ما بجای احساس غرور کردن باید شرمنده کارهای زشت و جنایتکارانه خمینی و اطرافیانش هم باشند؟
-- بدون نام ، May 7, 2010مطالب هومن و فاطمه درست است ضمنا من قبلا از گنجی مقاله ای خواندم که شریعتی را آدمی با افکار دینی خطرناک معرفی می کرد و می گفت شریعتی مردم را گله ای گوسفند واختیار انان را در دست امام برحق و ولی آنان می دانست
-- افرا ، May 7, 2010سلام آقای گنجی
مرحبا. لطفا فقط بنویسید. فقط بنویسید.
-- مجید ، May 7, 2010دوست عزیز
-- Fatemeh ، May 7, 2010لطفابه خودتان دروغ نگویید.خمینی کسی رافریب نداد.کتاب ولایت فقیه رابسیاری ازتحصیلکرده های آن دوره خوانده بودند.آنها هم که نخوانده بودند,تصوری منفی ازحکومت دینی نداشتند.استقبال ازخمینی درفرودگاه به همان اندازه پرجمعیت بودکه بدرقه جنازه اش تابهشت زهرا.
مردمی که به جمهوری اسلامی رأی دادند-گیرم ٩٨%نبودند-اکثریت مطلق که بودند.آنهاانسانهایی عاقل وبالغ بودندوهرکدام به سهم خوددرافتضاح جمهوری اسلامی نقش داشتند.بی خودی ازخمینی غول بی شاخ ودم نسازید.اطرافیان خمینی درکل دریک اتوبوس جامی گرفتند.بعدهاعده ای فرصت طلب هم به آنهااضافه شدندوبعدهمه افتادندبه جان هم.این قصه تکراری همه انقلابهاست.
درقطارانقلاب ایران,ازکمونیستهاومجاهدین خلق تانهضت آزادی وجبهه ملی,خمینی آخرین کسی بودکه سوارشد.اگرشاه آنقدرابله نبودکه اوراتبعیدکند,هرگزچنان کاریزمایی ازاودرست نمی شدکه ازتوده ای ومجاهدتاانجمن اسلامی همه درصددجلب حمایت اوبرآیند.وای ازاین ملت قهرمان پرست.
پدران مابرای بدست آوردن آزادی سیاسی,تمام آزادی های موجودراازماگرفتندطوری که امروزبرای امورخصوصی خودهم بایدبه پاسبان بی سروپای محل جواب پس بدهیم.
انقلاب ایران به راستی پیروزی جهل بر ظلم بود.باشکستن کاسه کوزه هارسرخمینی فقط دلتان خنک می شود,همین.این عادت ماایرانیان است که باافسانه ملت مظلوم اسیردیوظالم حماقتهای تاریخی خودراتوجیه کنیم.
با سلام . به اعتقاد بنده کمترین ، افکار دکتر شریعتی هنوز که هنوزه با استقبال زیادی روبه رو است . بسیاری اعتقاد دارند
-- محمد رضا ، May 8, 2010باسلام . به اعتقاد بنده هنوز هم افکار دکتر شریعتی مرجع خوبی برای مبارزه با استبداد دینی است و یکی از دلایل مقبولیت و محبوبیت مرحوم شریعتی در نسل جوان کنونی هم ، این موضوع است .
-- محمد رضا ، May 8, 2010آقای گنجی عزیز، جمله معروف شریعتی رو نگفتی: فیسوفان پفیوزان تاریخ هستند. :))
-- بردیا معتقد ، May 8, 2010بعدهم، شریعتی کتاب نویس و کار آکادمیک بکن نبود، منبری بود، می رفت منبر و برای مخاطبانش صحبت می کرد، کتابهاش هم به صورت منبری است، نه آکادمیک و با رعایت اصول آکادمیک. می رفت منبر می گفت ابوذر اولین سوسیالیست جهان بود، سوسیالیست رو چی تعریف می کرد؟ تعاریف احزاب سوسیالیست فرانسه در قرن بیستم!
خیلی برام جالبه! این آقایون آخوندها خودشون و اندیشه شون رو حقیقت مطلق می دانند ولی همیشه این حقیقت مطلق قربانی مصلحت میشود. این حقیقت مطلق چه طور است که از پس ۴ تا حرف به ظاهر مزخرف شریعتی و سروش و گنجی و ... بر نمی آید و تنها کاری که می کند او را کافر می داند؟
-- سعید ، May 8, 2010من هم معتقدم نسل قدیم مسوول است، هیچ درست نمی دانم که همه راه کج رفته شده بر عهده خمینی یا هر شخص دیگری گذاشته شود. گرچه آنها بیشترین نقش را داشتند، مرتکب خطاهای نظری و عملی وحشتناکی شدند ولی زمینه فراهم بوده است. زمینه نسل والدین ما بوده اند. متاسفم، ولی این زمینه فقط هم سکوت نبوده است. من اخوندی را می شناسم که همسرش را به مجلس ختم خانگی یکی از اعدام شدگان دهه 60 فرستاد برای همدردی ولی در همسایگی بودند کسانی که فکر می کردند که خب حقشان بوده است! ولی اصلا نباید از این واقعیات به عنوان وسیله سرزنش استفاده کرد. اینها دیگر تاریخ است، حال و آینده را دریابیم.
-- ممدآقا ، May 8, 2010چه جوری می شود فضایی را که مردم دلخواهانه و بخاطر عشق به آزادی و انقلاب به استقبال خمینی رفتند را با فضای پر از وحشت دهه ی 60 که همه از هم می ترسیدند یکی کرد؟ این مغلطه هواداران جمهوری اسلامی و سلطنت طلب ها ست که ظاهرا جا هم افتاده. پس از مرگ استالین هم مردم چند روز در هوای سرد مسکو توی صف ها ایستادند تا از جنازه اش بازدید کنند. خمینی اگر نمی ترسید و مطمئن بود که اینهمه محبوبیت داره که آنهمه جنایت نمی کرد. بیش از ده هزار تیرباران شده. دهها هزار زندانی و شکنجه شده، 3 تا 4 میلیون آواره و در و بدر. آنوقت مردم عاشق خمینی بودند؟ مجاهدین هم گاهی برای اینکه اعتراف به اشتباهاتشان نکنند گناه همه چیز را به گردن مردم می اندازند.
-- بدون نام ، May 8, 2010