خانه > انديشه زمانه > مقالات > زبان مطهری - ۳ | |||
زبان مطهری - ۳اکبر گنجی۲-۱- مطهری و اسلام آوردن ایرانیان: مرتضی مطهری در طرح مدعیات دیگران و ادلهشان، بعضاً از جادهی تحقیق خارج میشود و موضوع را به گونهای مطرح میسازد که طرف مقابل جرأت نکند از مدعای خود دفاع کند. به عنوان مثال، دربارهی اسلام آوردن ایرانیان، نظر مطهری آن است که ایرانیان از سر آگاهی، مختارانه اسلام را انتخاب کردند. نظریههای رقیب حداقل بر اشغال ایران از سوی اعراب مسلمان انگشت مینهند و میگویند اگر اعراب ایران را اشغال نکرده بودند، اسلام آوردن ایرانیان هم منتفی بود. مطهری در نقد این مدعا مینویسد: «از همه عجیبتر این است که عدهای به نام حمایت از ملیت ایرانی و نژاد ایرانی بزرگترین توهینها را به ملت ایران میکنند : گاهی میگویند : ملت ایران با کمال جدیت میخواست از حکومت و رژیم و آیین خودش دفاع کند ولی با آن همه شوکت و قدرت و جمعیت صد و چهل میلیونی و وسعت سرزمین در مقابل یک عده پنجاه شصت هزار نفری عرب شکست خورد. اگر راست است پس چه ننگ بزرگی. گاهی میگویند : ایرانیان از ترس، کیش و عقیده و ایمان خویش را عوض کردند واقعاً اگر چنین باشد ایرانیان از پستترین ملل جهانند، ملتی که نتواند عقیدهی قلبی خود را در مقابل یک قوم فاتح حفظ کند، شایستهی نام انسانیت نیست. گاهی میگویند: ایرانیان چهارده قرن است که زیر یوغ عرب هستند یعنی با آن که سیادت نظامی عرب یکصد سال بیشتر طول نکشید، هنوز پشت ایرانیان از ضربتی که در چهارده قرن پیش خورده راست نشده است. زهی ضعف و ناتوانی و بیلیاقتی و بیعرضگی...گاهی میگویند ایرانیان از آن جهت شیعه شدند که در زیر پردهی تشیع معتقدات و آداب کهن خویش را حفظ کنند، در همه این مدت طولانی از روی نفاق و دورویی اظهار اسلام کردند و همه ادعاهای مسلمانیشان که تاریخشان را پر کرده است و از هر قوم دیگر بیشتر بوده است دروغ محض است، چهارده قرن است که دروغ میگویند و دروغ مینویسند و دروغ تظاهر میکنند. زهی بیشرافتی و نامردمی! گاهی میگویند ریشه این همه گرایشها، فداکاریها، درک یک سلسله حقایق و معارف و سنخیت اسلام و تشیع با روح ایرانی نبوده است، بلکه فقط یک پیوند زناشویی بوده است، این ملت فقط به خاطر یک پیوند زناشویی مسیر زندگی و فرهنگ خویش را تغییر داد زهی بیاصالتی و بیریشگی. گاهی میگویند ایرانی مایل بود از حکومت و آیین آن روز خویش دفاع کند و حمایت نماید، اما نکرد، ترجیح داد خود را کنار کشد و تماشاچی باشد. زهی پستی و نامردمی. طبق اظهارات این بیخردان ، ملت ایران پستترین و منحطترین ملل جهان است، زیرا ایرانی از ترس، خط قدیم خود را رها کرد و خط عربی را به کار برد، از ترس به زبان عربی بیش از زبان فارسی اهمیت داد و برایش فرهنگ و قاعده و دستور نوشت، از ترس تألیفات خود را به زبان عربی نوشت، از ترس به بچههای خود زبان عربی میآموخت، از ترس مفاهیم اسلامی را در دل ادبیات خود جای داد، از ترس دین قدیم خود را به دست فراموشی سپرد، از ترس حکومت مورد علاقه خود را حمایت نکرد. از ترس به کمک کیش و آیین محبوب خود بر نخاست خلاصه از نظر این مدعیان، در طول این چهارده قرن آن چه در تاریخ این ملت رخ داده بیلیاقتی، نفاق و دورویی، ترس و جبن، بیاصالتی، پستی و نامردمی بوده است، چیزی که وجود نداشته «تشخیص» و «انتخاب» و «ایمان» و «حقیقتخواهی» بوده است از این رو بزرگترین اهانتها از طرف این نابخردان به ملت شریف و نجیب ایران وارد میشود... همه اینها تهمت به ایران و ایرانی است، ایرانی هر چه کرده به تشخیص و انتخاب خود بوده است ، ایرانی لایق بوده نه بیلیاقت، راست و صریح بوده نه منافق و دروغگو، شجاع و دلیر بوده نه جبان و ترسو، حقیقتخواه بوده نه چشم به حوادث زود گذر، اصیل بوده نه بیبن و بیریشه»19. بنابراین، اگر فردی اسلام آوردن ایرانیان را انتخابی از سر تشخیص به شمار نیاورد، بر مبنای آنچه مطهری گفته است، بدترین اهانتهای ممکن را به ایرانیان کرده و همه ی رذائل اخلاقی را به آنها نسبت داده است. به تعبیر دیگر، مطهری پیامدهای اخلاقاً ناپذیرفتنی برای مدعای رقبا بر میسازد، سپس مردم ایران را نماد تمام فضائل اخلاقی و حقیقتخواهی قلمداد میکند، تا مدعای خود را بر کرسی نشاند. مطهری به این نکته توجه نمیکند که دینداری اکثریت مردم، دینداری معلل است، نه دینداری مدلل. انتخاب وقتی معنا دارد که شقوق مختلف وجود داشته باشد و فرد پس از مطالعهی همهی شقوق یکی از آنها را انتخاب کند. حتی دینداران کنونی هم دینداریشان انتخابی نبوده و نیست، چه رسد به دینداری مردمی که کشورشان قرنها پیش به تصرف اعراب در آمده بود. اگر آیت الله علی خامنه ای، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله نوری همدانی، آیت الله احمد خاتمی و غیره در چین به دنیا آمده بودند، حتی تصوری از خدای متشخص انسانوار نداشتند، چه رسد به مسلمانی و تشیع. اگر در آمریکا به دنیا آمده بودند، احتمالاً پروتستان بودند. اگر در اسرائیل به دنیا آمده بودند، احتمالاً یهودی بودند. آیا مرتضی مطهری همهی ادیان و آئین ها و ایدئولوژیها را مطالعه کرده و سپس اسلام و تشیع را انتخاب کرده بود، یا این که چون در ایران، در خانواده ای شیعه به دنیا آمده بود، مسلمان و شیعه بود؟ قوت و ضعف ادلهی مطهری محل نزاع ما نیست، محل نزاع زبانی است که او برای طرد متفاوتها به کار میگیرد. آنان را بیخردانی میقلمداد میکند که مردم ایران را بیلیاقت، بیعرضه، بیشرف، بیریشه، ترسو، پست، منحط، منافق، دروغگو میدانند. جامعه شناسان تبیینی معلل از دینداری مردم جوامع مختلف ارائه میکنند، بدون آن که غیراخلاقی بودن مردم (آلوده بودن آنان به همهی رذائل اخلاقی) پیش فرض یا شرط لازم تبیین آنها باشد. ۳-۱- مطهری و احمد شاملو: تفسیری که احمد شاملو در مقدمهی نسخهی تصیح شدهی دیوان حافظ نوشته بود، از نظر مطهری درست به شمار نمیرفت. آن تفسیر را مطهری با تفسیری که خود درست به شمار می آورد، در مقابل هم نهاد. اما در عین حال، از زبان غیر محققانه هم در این رویارویی استفاده کرد و نوشت: « آیا اینها یک سلسله سخنان یاوه و بیربط نیست؟ اگر اینها را یاوه و بیربط ندانیم پس با کشف بزرگ شاعر سترگ معاصر(!) چه کنیم...این کافر کیست که از طرفی مطابق تحقیق عمیق و کشف بزرگ شاعر سترگ معاصر(!) در بیاعتقادی کامل بسر میبرده و همه چیز را نفی و انکار میکرده ، و از طرف دیگر در طول شش قرن مردم فارسی زبان از دانا و بی سواد او را در ردیف اولیاء الله شمردهاند و خودش هم جا و بیجا سخن از خدا و معاد و انسان ماورایی آورده است. ما که کشف این شاعر بزرگ معاصر(!) را نمیتوانیم نادیده بگیریم، پس معما را چگونه حل کنیم؟ من حقیقتا نمیدانم آیا واقعا این آقایان نمیفهمند یا خود را به نفهمی میزنند؟ مقصودم این است که آیا اینها نمیفهمند که حافظ را نمیفهمند و یا میفهمند که نمیفهمند ،ولی خود را به نفهمی میزنند...اینجا به عنوان مثال موضوعی را طرح میکنم که با اشعاری که شاعر بزرگ معاصر(!) به عنوان سند الحاد حافظ آورده مربوط میشود و آن موضوع «دم» یا «وقت» است...به هر حال، مادی مسلکان از چسباندن حافظ به خود طرفی نمیبندند20.» ۴-۱- مطهری و تحریف تورات: مطهری به عنوان یک مسلمان قرآن را صددرصد سخنان خداوند تلقی میکرد که حتی به اندازهی یک حرف هم تحریف در آن صورت نگرفته است. بر همین مبنا، هر جا بین گزارشهای تورات با گزارشهای قرآن تعارضی میدید، این مدعا را مطرح میکرد که در تورات تحریف صورت گرفته است. یهودیان هم قرآن را کپی شدهی از تورات به شمار میآورند، نه سخنان خداوند. طرفین نزاع باید مستقل از کتاب مقدس خود، مدعایشان را موجه سازند. اما زبان مطهری در این خصوص هم قابل توجه است. اگر کسی بگوید قرآن تحریف شده است، این مدعا را نه تنها اهانت تلقی میکنند، بلکه این امکان هم وجود دارد که مدعی را به بدترین نحو ممکن مجازات کنند. اما مطهری تحریف تورات را به جنایتکاران نسبت میدهد. آیا یهودیان این مدعا را اهانت تلقی نمیکنند؟ اگر پیروان دیگر ادیان این مدعا را نسبت به قرآن کسی بیان کنند، آیا مدعای آنان اهانت تلقی نخواهد شد؟ مطهری می گوید: «در تورات، تحریفی واقع شده است که من خیال نمیکنم در جهان تحریفی به اندازهی این تحریف به بشریت زیان وارد کرده باشد...در تورات دست جنایتکاران تحریف، آمده است...این فکر و این تحریف برای دین و مذهب به طور عموم بسیار گران تمام شد...خیال نکنید که این مسئله، مسئلهای بوده که چهار تا دانشمند از خود در آوردهاند، ریشه آن در عقاید مذهبی مسیحیت و یهودیت که هر دو تورات را به عنوان عهد عتیق کتاب آسمانی میدانند وجود دارد که یا باید دین داشت و به بهشت نعمتها رفت، خورد، خوابید، شلنگ انداخت، از این سر تاخت به آن سر و از آن سر به این سر، اما چشمهایت بسته باشد، و یا اگر چشمهایت باز شد باید بروی در فلاکت زندگی کنی و مفلوک باشی21.» ۵-۱- مطهری و اسلامشناسی شرقشناسان: مطهری تحقیقات مستشرقین دربارهی اسلام را نادرست میدانست. این مدعا را میتوان مدلل کرد. اما برای اثبات این مدعا نباید از زبان هتاکی استفاده کرد. او میگفت: «حقیقت این است که مستشرقین نه صلاحیت تحقیق در عقاید و افکار اسلامی را دارا میباشند و نه غالبا حسن نیت آن را. آنجا که در مقام تجزیه و تحلیل افکار و عقاید اسلامی برمیآیند و فیالمثل وارد مسائل مربوط به کلام اسلامی یا عرفان و تصوف یا فلسفه میشوند، آن قدر مهملات به هم میبافند که موجب تعجب و گاهی مضحک است...ادوارد براون نویسنده کتاب تاریخ ادبی ایران این تحقیقات عرشی! را از این مستشرق عالیقدر نقل میکند و بدون هیچگونه انتقادی میگذرد. من نمیدانم نام این چیزها را جهالت بگذارم یا جنایت. آنچه بیشتر موجب تأسف است این است که اتباع و اذناب شرقی این مستشرقین نیز به جای اینکه مستقیما افکار و عقاید شرقی و اسلامی را مورد رسیدگی کامل قرار دهند، افکار و آرای اینها را سرمشق قرار میدهند و بازگو میکنند.»22 ۶-۱- مطهری و برتراند راسل: واکنش مطهری به پرسش برتراند راسل دربارهی مجازاتهای اخروی ، با زبانی صورت میگیرد، که زبان محققانه نیست. مینویسد: «برتراند راسل که میگوید چگونه ممکن است خدایی باشد و ما را در برابر جرمهای بسیار کوچک، مجازاتهای بسیار بزرگ بکند این معنی را درک نمیکرده که رابطهی آخرت با دنیا از قبیل روابط قراردادی و اجتماعی نیست. امثال راسل از معارف و حقایق اسلامی دور و بیخبرند، با الفبای معارف الهی هم آشنایی ندارند. آشنایی امثال راسل فقط با دنیای مسیحی است، از حکمت و فلسفه و عرفان اسلامی و از معارف بلند اسلامی کمترین آگاهی ندارند. راسل در نظر کسی که اندک آشنایی با معارف اسلامی دارد، در فلسفه به مفهوم اسلامی و شرقی آن، یک کودک دبستانی هم بشمار نمیرود . اسلام در دامن خود، مردان بزرگی را تربیت کرده است که در وقتی که درهمین جهان بودهاند، با جهان آخرت آشنا شدهاند و حقایقی را که فوق تصور راسلهاست لمس کردهاند23.» رویکرد مطهری به مجازاتهای اخروی، رویکرد فیلسوفان صدرایی است. حتی همهی فیلسوفان مسلمان قائل به چنان رویکردی نیستند، چه رسد به متکلمان و عارفان و فقیهان مسلمان. اگر این مدعا مطابق با واقع باشد، چگونه میتوان انتظار داشت که راسل هم در مجازاتهای اخروی پیرو فلسفهی فیلسوفان مسلمان باشد. پاورقیها: ۱۹- مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات صدرا، صص ۱۴۰-۱۴۲. ۲۰- مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، انتشارات صدرا، صص ۲۳ – ۱۸. ۲۱- مرتضی مطهری، مسألهی شناخت، انتشارات صدرا، صص ۲۹ – ۲۶. ۲۲- مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا، صص ۱۱۴ - ۱۱۷. ۲۳- مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، ص ۲۱۴ - ۲۱۳. در همین زمینه: • از خشونت زبانی تا خشونت فیزیکی • زبان مطهری - ۲ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
کار بزرگی می کنید آقای گنجی. خواهشمندم ادامه بدهید تا شاید که مردم ما به بی اعتباری زبان تحقیر و توهین و افترا پی ببرند و دوران یکه تازی گلادیاتورهای عرصه سخن به سر برسد و گفتگو بر پایه خرد ناب، فرهنگی نو و سازنده را به دنبال بیاورد.
-- شبیر ، May 2, 2010بسیار زیبا بود و لذت بردم.
راستی چرا کامنت های بنده پاک می شه. حتی من چند بار ترجمه های پیشنهادی ام را دادم که اصلن منعکس نشد.
سپاس گزارم
-- دامبولی ، May 3, 2010زبان مرحوم مطهری به طور کلی زبان هتاکی بود. او نظر هرکسی که نمی پسندید میکوشید که با هتاکی وارد شود و او را تخطئه کند. فکر می کرد که مذهبی که او دارد عین حقیقت است. او هیچگاه از خودش نپرسید که خدا اگر جسم نیست و زبان ندارد و دهان ندارد چه گونه آواز بیرون می دهد و سخن می گوید و سخنش را گوش انسان می شنود. او این را پذیرفته بود زیرا میراثی بود که فکر میکرد عین حقیقت است. او هرچه را نمی شناخت با هتاکی نفی می کرد. و این البته روش تمام حوزویان است و او تنها نیست. حوزوی چندان باورهای سست بنیاد دارد که همیشه در بیم از نفی شدن باورهایش است. تنها راه او تاختن مداوم به نقدهای روشنگر است. او از نابود شدن افکاری که به آن باور دارد سخت در بیم است. نگهداری از این باورهای سستبنیاد برای او به مثابۀ مرگ و زندگی است. مطهری هیچ گاه تاریخ حقیقی اسلام را نخوانده بود و نمی دانست که اسلام در چه شرایط و اوضاع و احوالی وارد ایران شد. او حتی هیچگاه ندانست که مذهب تشیع صفوی در چه اوضاع و احوالی وارد ایران شد. او از خواندن حقایق تاریخ اسلام می ترسید. لذا می بینیم که هرچه دربارۀ این موضوع گفته است خیالات شخصی است و قابل دفاع نیست و هر جوان دانشگاه دیده که یک دوره تاریخ اسلام را خوانده باشد به بیپایه بودن افکار خیالی و توهمی او پی خواهد برد. مطهری هیچگاه باورهای بسیار خرافی متون اصلی مذهب خودش را به نقد نکشید که هیچ بلکه درباره آنها سخن نیز نگفت. او سخنران خوبی بود و این تنها هنرش بود. وقتی می نوشت هم منبری می نوشت نه محققانه. زیرا او اهل تحقیق نبود. او روش تحقیق نمی دانست. به فلسفۀ رئالیسم او بنگرید؟؟ به خدمات متقابل ایران و اسلام او بنگرید. همه اش سخنان منبری و برای بچه ها است.
-- ذوالفقار ، May 3, 2010آقای مطهری کتابها و مباحث مختلف و فراوانی داردشاید کمی خارج از جاده انصاف باشد که بخشی از آنها را عمده کنیم و به عنوان زبان مطهری ارایه کنیم. آقای گنجی که بین معلل و مدلل فرق می گذارند باید این را هم لحاظ کنند که انسان که فقط دارای عقل صرف نیست احساس هم دارد و ... برای همین خیلی وقتها قضاوتهایش بر عقل محض مبتنی نیست و اغلب نزدیک به همه انسانها اینگونه اند به همین احتمالا نتوان محققی را یافت که زبان صرفا عقلانی داشته باشد و ... بله یک نکته می ماند و آن اینکه بعضی کاملا و یا غالبا زبانی غیرعقلانی و به دور از مراعات اصول تحقیق دارند، اتفاقا خیلی خوب است که روی آن انگشت تاکید گذاشته شود اما فکر نکنم کسی مثل مطهری در این دسته قرار بگیرد و زبانش را زبانی ... بدانیم. کسی منکر اشتباهات او که شاید زیاد هم باشند نیست.
-- باران ، May 3, 2010آقای گنجی یک چیزی در منطق داریم به اسم جدل، البته شما خود بهتر می دانید، که در علم کلام و در وقت محاجه به کار می رود و می آید. آن کسانی که آقای مطهری درباره ایرانیت با آنها بحث می کرد کسانی بودند که عرب را مساوی با هیچ می دانستند و ایرانیان را در عرش اعلی، آقای مطهری به این افراد می گوید که اگر چنان چنین و اگر فلا ن بهمان. بد نیست آدم به زمینه و فضای مباحث هم توجه کند، شما که هرمنوتیک خوانده اید حتما و شرایط تحقیق را می دانید.
(با توجه به تمایزی که میان معلل و مدلل درست کردید ایرانیان چرا تغییر دین دادند؟!)
-بنسبت دادن عدم فهم از نسبتهایی است که معمولا در نوشته ها به وفور یافت می شود.نمی خواهم بگویم این کار منطقی است؟ اما نادرالوجود هم نیست. تاکیدش درباره مطهری خیلی وجه ندارد. علاوه بر آن،به آدمی مثل شاملو با آن نوع بیان و زبان و رعایت اخلاق و ادب چگونه می توان جواب داد؟
راستی شما که دم از تحقیق و انصاف در آن می زنید به چه دلیلی آن آقایانی را که اسم بردید متهم کردید که حتی تصوری از خدای ... ندارند، واقعا این را از کجا به دست آوردید، ما اگر با کسی مخالفیم که نیاید اخلاق و ادب را کنار بگذاریم، اینها به کنار بالاخره باید شرایط تحقیق را لحاظ کرد و استدلال مان بر اساس معیارهای منطقی باشد! (راستی به دوستان توصیه می کنم مقاله ها و کتابهای قبلی آقای گنجی را بخوانند! شما هم ... همه ما... خیلی وقتها...)
یادعلامه قزوینی دوست ادوارد براون و بسیاری از مستشرقین به خیر و آن نوشته آتشین اش درباره مستشرقین و شارلاتان خواندن آنها.
آقا نوشته های همین راسلی که اسم بردید مملو از حرفهایی است که شما دارید مطهری را به خاطر بیان آن ...
این گونه حرف زدن گویا ریشه در گذشته ها و از شیوه قدماست . " نکتهٔ منفی در اخلاق ابن سینا گفتار تند او نسبت به دانشمندان همدورهٔ خود و حتی به گذشتگانی مانند افلاطون و زکریای رازی بود."1 ابن سینا در پاسخی به ابوریحان بیرونی وی را به ور رفتن با نجاسات بجای مباحث والای ماورا الطبیعه توصیه میکنند همچنانکه رومی در شعر معروفش.
-- حسن ، May 3, 20101 ویکیپدیای فارسی
خانم یا آقای باران
گنجی کی گفته که اون آقایان اعتقاد به خدای متشخص ندارند؟ دوباره بخون چی نوشته؛
«اگر آیت الله علی خامنه ای، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله نوری همدانی، آیت الله احمد خاتمی و غیره در چین به دنیا آمده بودند، حتی تصوری از خدای متشخص انسانوار نداشتند»
اون اگر اول جمله رو نمی بینید؟
-- بهمن ، May 3, 2010ضمنا شما عذر بد تر از گناه می آورید. تمام حرف همین است که «احساسات» تند و تیز که منجر به هتاکی و زبان حذفی از یک طرف و مجیز گویی و به عرش اعلا رساندن از طرف دیگر می شود، نباید جای «عقلانیت» را در نوشتار بگیرد. اینکه می گویید مطهری احساساتی نوشته یعنی دارید مدعای گنجی را تایید می کنید. همین احساساتی نوشتنها و گذاشتن احساسات و تعصب به جای عقلانیت ما رو به این وضع کشونده. قبول ندارید؟
آقای گنجی، نکته سنجی خوبی کرد ه ای اما هوشیار باش که خود از این پس چگونه خواهی نوشت.
-- بدون نام ، May 3, 2010آقای باران آیا شما فکر می کنید اگر همین آقایانی که آقای گنجی نام برد واقعا در چین بدنیا آمده بودند بعد از مطالعه تمامی مذاهب به اسلام آنهم از نوع شیعه روی آورده بودند
-- مهین ، May 3, 2010یا اگر سپاه اسلام به ایران حمله نکرده بود ایرانیان خودشان از روی انتخاب حتما دین شان را تغییر می دادند و یک اسلام از نوع شیعه برای خودشان بوجود می آوردند؟
Thank you, dear ganji. You are putting your finger on a very important issue.
-- davoud ، May 4, 2010