تاریخ انتشار: ۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
زبان حزب توده،چریک های فدایی خلق و مجاهدین لنینیست - بخش پنجم

زبان لنینی چریک‌های فدایی خلق

اکبر گنجی

در زبان لنینیستی، بورژوازی نماد همه خباثت‌ها و خیانت‌ها و جنایت‌هاست و فقط با نابودی آن است که کارگران آزاد می‌گردند. از این رو، بورژوا و لیبرال به شمار آوردن مصدق و بازرگان، معنایی جز این نداشت. فرخ نگهدار در توضیح رفتار حزب توده و فداییان در اولین سال انقلاب به نکاتی اشاره کرده که موید مدعای ماست. او می‌گوید: «یک طرف دولت بازرگان، «بورژوازی لیبرال» است اما طرف دیگر روحانیون طرفدار آیت‌الله خمینی «ضد امپریالیست»‌ترند... نامه‌ای به بازرگان [نوشتیم که] در دومین شماره نشریه کار، مورخ ٢٤اسفند ٥٧ منتشر شد. صبح بعد درستاد میکده بلوا بود. مسوولین سازمان، و بیش از همه من زیر فشار قرار گرفتیم که این نامه به معنای حمایت از بورژوازی لیبرال است. و «بورژوازی لیبرال هیچ ظرفیتی در انقلاب دموکراتیک ندارد.»، «این دولت ضد انقلاب است». و ... از همه تندتر و معترض تر حیدر بود که بعد تر رهبر فکری اقلیت شد. او معتقد بود که دولت در حاکمیت دست بالا را دارد و دولت دولت بورژوایی است. انقلاب دموکراتیک است. و ما بورژوازی ملی نداریم و این دولت انقلاب دموکراتیک ایران را به شکست خواهد رساند. هیچ نوع حمایت از حاکمیت جدید نباید کرد، چه از خمینی و چه از بازرگان.

دولت باید آماج اصلی مبارزه ما باشد (چون این فکر در هیات تحریره نشریه کار اکثریت داشت، نامه مرکزیت سازمان به بازرگان در لابلای صفحات میانی رفت و تیتر اول نشد). در کمتر از ٢٤ ساعت جنگ تقریبا مغلوبه شد. رفقای مرکزیت تصمیم گرفتند مرا موقتا از مسوولیت سیاسی بردارند...من به خانه یکی از رفقا منتقل شدم و شروع کردم به خواندن آثار مارکسیستی. از جمله مجموعه آثار لنین و تاریخ حزب کمونیست شوروی. حدود دو سه ماهی طول کشید. یادم می آید که تاریخ حزب کمونیست شوروی، از انتشارات حزب توده ایران روی من اثری عمیق داشت. در پایان من تزهای خود را آماده کردم.

اساسی‌ترین آنها در همان مقاله معروف «حول شعار مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا متحد شویم» بود. اساس نظریه بیژن جزنی و مسعود احمدزاده هم این بود که تضاد اساسی تضاد خلق و امپریالیسم است. استبداد بدون اتکاء بر امپریالیسم امکان تجدید حیات ندارد. لذا خطر عمده همانا خطر امپریالیستم و بازگشت حکومتی دست نشانده است. در چنین صورتی استبداد باز می گردد و آزادی سیاسی از میان می رود. اگر سیاست مندرج در نامه به بازرگان ادامه یافته بود. شاید سازمان فدائیان خلق خیلی زودتر به راه راست هدایت شده بود. اما این «اگر» اگری مطلقا نا ممکن بود. اصلا فرهنگ اش در جامعه نبود. اگر هم بود خیلی ضعیف بود.

در میان چپ ها منش و روش اسکندری (لیبرالیسم چپ) خیلی کم تر از منش و روش کیانوری (رادیکالیسم ضدامپریالیستی) پایگاه داشت. اگر در نبرد «که بر که» در حزب توده ایران فکر اسکندری بر کیانوری پیروز شده بود، شاید زمینه بیشتری در میان ما فدائیان به وجود می آمد که فکر مندرج در نامه به بازرگان را رها نکنیم. به خصوص در همان ایام در سازمان مجاهدین هم کشمکش بود. لطف الله میثمی، محمد رضا سعادتی و برخی دیگر با مشی رجوی موافق نبودند و فشار آوردند. آنها همه شکست خوردند. افسوس من از در غلطیدن به مواضعی است که آزادی‌خواهی مهندس بازرگان را فدای پیشبرد مبارزه ی ضد امپریالیستی می‌کند، افسوس من از رفتاری است که ما با مهدی بازرگان، و از جنبه ای دیگر با عبدالرحمن قاسملو داشته ایم، ما اسکندری را بر کیانوری ترجیح ندادیم. نمی‌توانم بگویم ما از ظرفیت های بازرگان و دولت او بی خبر بودیم. خیر. نامه به بازرگان نشان می‌دهد که خیلی خوب ما با آنچه او می‌خواست و می کرد، آشنا بودیم. ما اسیر ایدئولوژی های جا افتاده ی عصر خود بودیم. و اما این اسارت هیچ چیزی از بار مسوولیت ما در قبال رفتاری که بازرگان ونهضت آزادی داشته ایم کم نمی‌کند»56.

روشن است که مجموعه آثار لنین و تاریخ حزب کمونیست شوروی (نوشته‌ی استالین) نگهدار و رفقایشان را به کجا می‌برد. دولت بازرگان، دولت «بورژوازی لیبرال» بود. بورژوازی لیبرال را باید سرنگون و نابود کرد. گروه های مارکسیستی در اول انقلاب از هیچ اقدامی‌برای سرنگون کردن دولت بازرگان خودداری نکردند. آنها با آیت الله خمینی، فقهای بنیادگرا و خط امامی ها ائتلافی نانوشته ترتیب دادند تا کار بازرگان و لیبرال ها را یکسره کنند. سازمان فدائیان خلق پس از محاکمه ی امیر انتظام، قبل از صدور حکم، در کار ١٩ فروردین ١٣٦٠ در مقاله ای زیر عنوان «مردم رأی محکومیت امیر انتظام را صادر کرده‌اند»، نوشت:

«این است منطق خیانت پیشگی لیبرال‌ها...محاکمه ی امیر انتظام...محاکمه ی سیاست و منطق دولت موقت است.این لیبرالیسم و سازشکاری است که باید به پشت میز دادگاه کشیده شود و دوستی و مماشات با آمریکاست که باید مجازات شود. شرح تلاش های ضد انقلابی و سازش‌های پشت پرده دولت موقت بر کسی پوشیده نیست.دولتی که دست اندرکارانش چهره های درخشانی چون امیر انتظام، نزیه و ایزدی بوده اند...امیر انتظام پرورانده ی این سیاست و این مشی سازشکارانه است...بیهوده نیست که بازرگان اعتراف می‌کند که «اگر جرم یا خیانتی است بنده باید به دادگاه بیایم نه امیر انتظام»...توطئه ی تماس های پی در پی و مکرر در حدی بسیار گسترده و صمیمی با عوامل آمریکایی و جاسوسان حرفه ای سیا در جهت به سازش کشاندن خط اصیل انقلاب...ثمره ی چنین تفکر و بینشی است و بر بستر عفونت زده و جاسوس‌خیز چنین سیاستی است که قارچ‌هایی چون امیر انتظام ها رشد می‌کنند و اگر دست انقلاب آنها را نروبد زهر سازش و تسلیم را به کام انقلاب می‌ریزند...دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، سنگر سرکرده ی ضد انقلاب جهانی را در تهران فتح کردند و اسناد خیانت و سازش دولتمردان کابینه‌ی بازرگان و من جمله امیر انتظام را در برابر دیدگان مردم گرفتند...این دادگاه باید بداند که تبرئه ی امیر انتظام از اتهاماتی که در عمل به ثبوت رسیده است چیزی جز عقب گرد و باز پس گرفتن دستاوردهای اشغال سفارت نیست...های و هوی لیبرال‌ها، سر و صدای تهوع آور روزنامه‌ی میزان[روزنامه‌ی نهضت آزادی ایران] ارگان رسمی این آقایان و اعلام پذیرش وکالت این جاسوس از سوی برخی حقوق دانان لیبرال و یا به سازش رسیده با سازشکاران لیبرال، هیچ کدام نمی‌تواند بر قانونیت و اعتبار این اسناد کوچک ترین لطمه ای وارد آورد»57.

پس از صدور حکم زندان ابد برای عباس امیر انتظام، کار نوشت:

«ما رأی دادگاه را تأیید می‌کنیم و کیفر مربوطه را درخور خیانت‌های ارتکاب شده ارزیابی می ‌نمائیم. ما قاطعیتی را که در این رأی به کار رفته ارج می‌ نهیم و معتقدیم که جرائم برشمرده از سوی دادگاه نه تنها دلالت بر محکوم بودن امیرانتظام به جرم جاسوسی به نفع اصلی ‌ترین دشمن مردم ما یعنی آمریکا دارد، بلکه نشان‌دهندّه‌ ی جرائم جنایت‌باری است که دولت موقت (دولت بازرگان) در طی ۹ ماه زمام‌ داریش علیه انقلاب و مردم مرتکب شده است. به همین دلیل هم است که ما می‌گوئیم: دادگاه انقلابی امیرانتظام و ارائه‌ یک دادنامه‌ی انقلابی و سمت دار، کابینه لیبرال بازرگان را هم به شدت محکوم کرده است»58.

ممکن است ناقدان محترم بر ما خورده بگیرند که شواهد نقل شده از فدائیان اکثریت علیه بازرگان و دولت اش متعلق به پس از استعفای دولت بازرگان(١٩/١/١٣٦٠ و ٢٧/٣/ ١٣٦٠) است. اما چنین نیست. اگر به نشریه‌ی کار نگریسته شود،این مدعا تثبیت خواهد شد که چریک‌های فدایی خلق در زمان دولت بازرگان به او می تاختند. به عنوان نمونه به شواهد زیر بنگرید که متعلق به قبل از انشعاب اقلیت (٢٤/٣/١٣٥٨ و ١٤/٤/١٣٥٨) است:

«ما از هم اکنون شاهدیم که نیروهای مورد اعتماد امپریالیسم با بهره گیری از نقاط ضعف خرده بورژوازی می کوشند موضع خود را مستحکم سازند و مردم را به سوی خود جلب کنند. آنها رندانه با طرح مسائل دموکراتیک و بدون اشاره به امپریالیسم و خطری که از جانب آن متوجه خلق ماست، تلاش می‌کنند برای خود وجه یی کسب کنند. این آقایان که بر تجدید سازمان ارتش، حمایت از سرمایه داری وابسته و دعوت از آنها برای بازگشت و سرکوب خلقها اصرار دارند،باید درک کنند که اگر توده های مردم بر آزادی و حقوق دموکراتیک تأکید دارند، در جهت مبارزه ی ضد امپریالیستی و در جهت عمق بخشیدن به مبارزه است»59. «حمله‌ی مزورانه‌ی رئیس دولت به سازمان چریک‌های خلق ایران برای ما به هیچ وجه دور از انتظار نبود. دشمنی با آرمان کارگران و زحمتکشان و نیروهای انقلابی هوادار آنها، دشمنی با همه‌ی نیروهای ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی در ذات سرشت همه‌ی دولت‌های مدافع سرمایه‌داری است»60.

نمونه‌ی دیگری از استفاده ی از این زبان را علی کشتگر در مقاله ی «از مرگ بر آمریکا تا دلارهای نجات بخش» گزارش کرده است که داستان ملاقات با کیانوری و جدا شدن خود و برخی دوستان اش از فدائیان اکثریت است. چنان که در این گزارش پیداست نحوه ی برخورد فدائیان اکثریت با گروه جدا شده کاملاً با توصیه و دستورالعمل لنین درباره‌ی چگونگی برخورد با انشعابیون سازگار است:

«من فقط يک بار با آقای نورالدين کيانوری ملاقات کردم و آن هم در شبی که بيانيه اعلام مخالفت ما با وحدت سازمان[فدائیان اکثریت] و حزب توده آماده انتشار شده بود. آن بيانيه را به نمايندگی از طرف هم انديشان سازمانی تدوين کرده بودم و آقای نگهدار درخواست کرده بود که دست کم پيش از انتشار آن بيانيه يک بار با وی و کيانوری ملاقات کنيم، شايد از کرده پشيمان و از انتشار آن منصرف شويم! در آن ملاقات که زنده ياد هبّت معينی (همايون) و من به نمايندگی از طرف مخالفان وحدت با حزب توده شرکت کرديم، کيانوری حرفهای زيادی زد که لب مطلب آن چنين بود: حزب کمونيست شوروی خواهان وحدت اين دو جريان است «رفقای شوروی اين وحدت را برای تحکيم جبهه ضد امپرياليستی ضروری می ‌دانند. شما اگر در برابر اين حرکت بايستيد در برابر اتحاد شوروی ايستاده‌ايد و چه بخواهيد و چه نخواهيد به اردوی مخالفان سوسياليسم پيوسته‌ايد». و لاجرم به سرنوشت خليل ملکی دچار می‌شويد.

پاسخ ما هم که از طرف من به آنان داده شد اين بود: «ما از هيچ حزب و دولت خارجی دستور نمی‌ گيريم. ما سازمان را يک جريان مستقل چپ می ‌دانيم که بيش از هر نيرو و قدرت خارجی صلاحيت تشخيص اوضاع ايران و تعيين خط مشی سياسی خود را دارد. تصميم گيری درباره‌ی مسايل ايران به خود ما ايرانيان مربوط است. دولت شوروی حق مداخله در مسائل ما را ندارد. آن چه ما می‌خواهيم آن است که کنگره ی سازمان درباره‌ی سرنوشت آن تصميم بگيرد، نه حزب کمونيست شوروی و يا حزب توده. بيانيه‌ای که ما آماده‌ی انتشار کرده‌ايم فراخوان به برگزاری کنگره‌ی سازمان و مخالفت با انحلال آن در حزب توده است. ما انتشار علنی اين بيانيه و آگاه کردن اعضای سازمان از مقاصد پنهانی کميته‌ ی مرکزی را وظيفه‌ی سازمانی و اخلاقی خود می ‌دانيم و ذره‌ای از آن کوتاه نمی‌آييم». کيانوری وقتی عزم جزم ما را ديد به تهديد‌های خود ادامه داد و آقای نگهدار هم که در مدت ملاقات بسيار برانگيخته اما ساکت بود و در پايان ملاقات گاه می ‌گريست در هنگام خداحافظی چنين گفت: «ما شما را زير چرخ‌های سازمان و حزب له می‌کنيم». و البته از فردای انتشار بيانيه هر کاری را برای له کردن ما کردند که بحث آن در حوصله‌ ی اين يادداشت نمی‌ گنجد.

به دو مورد از دهها مورد تلاش‌هايی که برای له کردن ما به خرج دادند اشاره کرده‌ام: الف- ابراهيم شفيعی هليل رودی ( منوچهر) هم رزم و دوست فرهيخته، جدی و پر کار ما بود که تحصيلات عاليه خود را در امريکا به پايان رسانده بود و در مقطع انقلاب به ايران بازگشته بود. او در مخالفت با وحدت سازمان و حزب توده با ما همراه بود و به ويژه از حق هزاران غضو و هوادار سازمان برای تصميم گيری درباره‌ی سرنوشت آن دفاع می کرد. او زير بمباران اتهام های حزب توده و اکثريت که همه جا دکتر هليل رودی را که از آمريکا آمده بود، مشکوک وانمود می کردند، به حدی آزرده خاطر و روحاً رنجور شد که با مشورت پزشکان شروع به خوردن قرص‌های آرام بخش کرد و چون مدام در خانه می ماند، حتی علاقه به ورزش و گردش را نيز از دست داد و روز به روز رنجور تر شد، به طوری که پس از چند ماه به بيماری مننژيت دچار شد و جان باخت.

من هرگز نگاههای پاک منوچهر که نگران بود نکند کسی آن اتهامات بی شرمانه را باور کند فراموش نخواهم کرد و هنوز هم وقتی روزهای سخت بيماری و مرگ او را به ياد می آورم اشکم سرازير می‌شود. اگر بخواهيم عواقب همين تلاش های تخريب گرانه عليه منوچهر را روی جنبش چپ و فرهنگ سياسی جامعه مورد مطالعه قرار دهيم، خود موضوع بسيار وسيعی است. ب- نشريه کار اکثريت يک ماه پس از انتشار آن بيانيه از دستگيری زنده ياد فريدون اعظمی‌برادر محمد اعظمی و برادر همسر هبت معينی که بعدا تير باران شد به نحو زير ابراز خشنودی کرد: «در نتيجه‌ی پيگيری نيروهای سپاه پاسداران و کميته‌ها تعداد زيادی از کادر مرکزی و مسئولين گروهک آمريکائی پيکار از جمله علی رضا سپاسی آشتيانی، و حسين احمدی روحانی و عده ای ديگر از جمله فريدون اعظمی دستگير شده‌اند... اين جريانها در ادامه دشمنی با خط ضد امپرياليستی و مردمی امام خمينی تا بدانجا پيش رفتند..." کار ـ چهارشنبه ۲۸ بهمن ماه ۱۳۶۰ شمارۀ ۱۴۹ »61.

فرخ نگهدار در همان زمان، طی یک مصاحبه ، علل جدا شدن طیف علی کشتگر از سازمان فدائیان اکثریت را توضیح داده است. فرخ نگهدار به چند عامل اشاره می‌کند. اول- تفاوت نظر پیرامون ائتلاف با خط امامی ها به رهبری امام خمینی(نظرطیف فرخ نگهدار) یا بنی صدری‌ها (نظر طیف کشتگر). نگهدار مبنای اتحاد را شرح داده و سپس نتیجه می‌گیرد که: «این آموزش بزرگی است که ما از لنین آموزگار کبیر کارگران جهان آموخته ایم». دوم- تفاوت نظر پیرامون اتحاد با حزب توده(نظر طیف فرخ نگهدار) یا عدم اتحاد با آنها(نظر طیف کشتگر). نگهدارمی‌گوید طیف علی کشتگر می‌گویند «حزب توده ی ایران حزب طراز نوین طبقه‌ی کارگر ایران نیست».

اما آنها توجه ندارند که «برجسته ترین تئوریسین های جنبش کمونیستی جهانی...حزب توده ایران را حزب طراز نوین طبقه‌ی کارگر می دانند». موضع گروه کشتگر،«یک روحیه ی صد درصد خرده بورژوایی، تنگ نظرانه و سکتاریستی است...جریان هایی که این گونه شروع می‌کنند ضرورتاً امپریالیسم و همه‌ی دشمنان خلق را به فراموشی می سپارند و همسو با دشمنان طبقه‌ی کارگر به مبارزه با پیروان صدیق سوسیالیسم علمی و انترناسیونالیسم پرولتری دست می‌زنند». نگهدار می‌گوید نتیجه‌ی کار اینها سازش با دشمن است: «سرنوشت خلیل ملکی که کارش عاقبت به همدستی با شاه کشیده شد...همه‌ی کسانی که این راه را رفته اند، در زباله دان تاریخ جای» گرفته اند62.

چرا چنین شد؟ جمشید طاهری پور، این وضعیت را به خوبی توضیح داده است. می‌نویسد:

«ضعف اساسی جنبش فدائی، عبارت از اين بود که با مفهوم «دموکراسی» بيگانه بود و آن را «اولويت» خود نمی‌شناخت...«رهبری» ما...مضمون تحول دموکراتيک در ايران را...درک نمی ‌کرد.سازمان چريکها... به دولت سکولار- دموکراتيک نمی‌‌انديشيد...عنصر اساسی که نمی‌گذاشت در برابر رهبری خمينی، يک صف آرائی سکولار- دموکراتيک بوجود آوريم و در برابر برپائی حکومت دينی در ايران؛ يک مقاومت سياسی «مستقل»، اما ملی، مسالمت آميز و مدنی را سازمان دهيم؛ عبارت از اين بود که «سازمان چريک‌ها» يک موجوديت انقلابی تراز «لنينی» بود که «مصالحه» نمی‌شناخت و با به رسميت شناختن هرگونه «ليبراليسم سياسی» و همرأئی با هر نوع «گرايش ليبرال» سر مخالفت داشت...در فاصله‌ای کمتر از دوسال، «سازمان چريک‌ها» به سازمان فدائيان خلق ايران «اکثريت»؛ به بزرگ ترين سازمان سياسی چپ لنينيست ايران تحول پيدا کرد... اين فرايند زير تأثير مبارزات خشمآهنگ ضد آمريکا و ضد ليبرال ها به فرجام خود رسيد؛ مبارزات توفنده‌‌ای که به خمينی در ستيز با «جهان غرب» نيرو می‌‌داد و سرکوب «ليبرال دموکراسی» را برای او آسان می‌ کرد!پيدائی «سازمان اکثريت» و پيوستن آن به «خط امام» و سمتگيری وحدت با حزب توده ايران نتيجه طبيعی تحول در چنين بستری بود؛ تحولی که بنا به خاستگاه و سرشت خود نمی‌توانست به نياز ايران به دموکراسی و پيشرفت پاسخ بگويد»63.

اکثر اعضای فدائیان اکثریت اینک از این زبان استفاده نمی‌کنند. تجربه‌ی مهاجرت به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و پس از آن زندگی طولانی در جهان غرب، آنان را متحول کرد. گروهی از آنها به لیبرال دموکراسی و گروه دیگری به سوسیال دموکراسی پیوسته‌اند. هنگام بازسازی گذشته، باز هم زبان‌ها تند و تیز می‌شوند و اتهام زنی های متقابل پدیدار می‌گردد. اما اکثریت با کسانی است که دیگر از آن زبان استفاده نمی‌کنند.


پانوشت‌ها:

٥٦- رجوع شود به اینجا

٥٧- نشریه کار، شماره ی ١٠٤ ،١٩/١/١٣٦٠،صفحه ١٩

٥٨- نشریه کار شماره‌ی ١١٤، ٢٧ خرداد ١٣٦٠

روشن است که در میان اعضای سازمان فدائیان اختلاف نظر وجود داشته و دارد. به عنوان مثال، جمشید طاهری پور گفته است:

«من بخاطر‌ می‌آورم خود را در تابستان خونین سال ٦٠ ، که سردبیر نشریه کار ارگان کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران «اکثریت» بودم. فرخ نگهدار مقاله‌ای را که نوشته بود بدستم داد و موکداً خواستار درج آن در نشریه شد.مقاله را خواندم، عنوان مقاله «همبسته‌ای از جنون و جنایت» بود و طی آن، هم رهبری مجاهدین و هم حکومت خمینی مورد نکوهش قرار گرفته بودند اما مقاله در کلیت خود سرکوب خونین مجاهدین را از سوی رژیم دینی تأئید‌ می کرد! من با درج مقاله مخالفت کردم اما فرخ با تأکید بر مقام دبیر اولی خود اصرار در درج آن کرد. علی کشتگر عضو شورای سردبیری کار بود، به او گفتم مقاله را بخوان و نظرت را بگو! خواند و گفت؛ مخالف درج مقاله هستم. نگهدار بیرون از نزاکت معمول باز هم اصرار در درج آن کرد، مجبور به تمکین شدم و مقاله را برای تایپ به الهه بقراط سپردم که درج شد«.رجوع شود به لینک

اما نه راقم این سطور صلاحیت داوری میان نزاع های داخلی آن سازمان را در خود می‌بیند، نه مقاله ی حاضر به دنبال چنین سودایی است. بحث ما محدود به زبان رویارویی با متفاوت هاست. به همین دلیل هدف محکوم کردن هیچ فرد یا گروهی نیست، هدف انگشت نهادن بر زخمی است که باید درمان شود. فراموش نکنیم، این زبان رایج قلمرو سیاسی ما بوده است.

٥٩- امپریالیسم آمریکا چه حکومتی برای ایران می‌خواهد؟ در مورد دولت بازرگان، کار ، شماره ١٥ ، ٢٤ خرداد ١٣٥٨

٦٠- کار، شماره ی ١٨، ١٤ تیر ١٣٥٨.

٦١- رجوع شود به اینجا

٦٢- کار، شماره ی ١٤٠ ، ٢٥/ ٩/ ١٣٦٠ .

پیوستن به حزب توده معنایی جز تبعیت از شوروی نداشت. چپ ها انترناسیونالیسم پرولتاریایی را پذیرفته بودند. استالین معیارهای انترناسیونالیست بودن را چنین بر می شمارد:

«بی چون و چرا، بی تزلزل و بدون قید و شرط آماده است از اتحاد جماهیر شوروی حمایت کند. زیرا که اتحاد شوروی پایگاه جنبش انقلابی سراسر جهان است. دفاع از این جنبش انقلابی و به پیش راندن آن بدون دفاع از اتحاد شوروی ممکن نیست. بنابراین، آن کس که در اندیشه ی دفاع از جنبش انقلابی بین المللی است ولی نمی‌خواهد از اتحاد شوروی دفاع کند یا علیه اتحاد شوروی بر می خیزد برخلاف انقلاب گام بر می‌دارد و ناگزیر به اردوی دشمنان انقلاب در خواهد غلطید»(فروتن، یادهایی از گذشته ، جلد ١، ص ٢١).

البته این سخن لزوماً به معنای جاسوسی برای شوروی نبود. مواضع پیشین فدائیان به شدت مخالف چنین رویکردی بود. ماسالی در این خصوص گفته است:

«تا آنجایی که من در جریان این تماس بودم، شوروی به بهانه های مختلف از کمک های مالی و تسلیحاتی و پشتیبانی سیاسی و غیره امتناع می کرد، ولی در عین حال سعی می کردند روابط را با وعده های مبهم حفظ کنند. تاکتیک آنها این بود که در این سازمان نفوذ کنند و اطلاعات همه جانبه ای از سیاستها و ترکیب رهبری و ساختار تشکیلاتی سازمان بدست آورند. هم چنین می‌خواستند که از طریق سازمان از ارتش و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران اطلاعاتی بدست آورند. و برای اینکه سازمان را در عمل انجام شده ای قرار بدهند، پیشنهاد کرده بودند که مرکزیت سازمان تلگرام تبریکی به مناسبت انقلاب اکتبر به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی مخابره کند تا به اصطلاح زمینه ملاقات در مسکو و دریافت کمکهای مختلف مورد بررسی قرار گیرد.«آقای ماسالی برخورد رفیق حمید اشرف را نسبت به درخواستهای اتحاد شوروی چنین توضیح می‌دهد: «ما ضمن امتناع از ابتکار، نگرانی خود را از استمرار این تماس برای رهبری سازمان گزارش کردیم. در پاسخی که حمید اشرف به ما نوشته بود از این رفتار و مطالبات شوروی سخت براشفته شده بود و نوشت: به آنها بگوئید ما جاسوس نیستیم ....»(منوچهر صالحی، حسن ماسالی، سوسیالیسم و انقلاب ساده پندارانه)

٦٣- رجوع شود به اینجا

بهزاد کریمی هم در رابطه ی با سیاست های سازمان فدائیان اکثریت در سال های اول انقلاب نوشته است:

«یک کلمه! پوزش روشن و صریح و بی هیچ اما و اگر از همه آنانی که از سوی ما در آن دو سال و اندی و در بستر سیاست فاجعه بار «شکوفایی جمهوری اسلامی»، مورد بدترین و نارواترین اتهامات سیاسی قرار گرفتند. اعاده ی حیثیت از هر فرد وشخصیت و از هر جریان سیاسی که بدهکار اخلاقی شان هستیم. همین...ما واژه «تربچه های پوک» را از ادبیات سیاسی وقت حزب توده ایران اقتباس کردیم و بر سر مخالفین کوبیدیم. به خاطر این برخورد های غیراخلاقی، می باید که از همه آنان پوزش خواست... خوشبختانه و بسیار خوشبختانه رفتار عملی ارگان‌های رسمی سازمان و فعالان سازمان در قبال اعضاء و فعالین جریان‌های فوق الذکر متفاوت و حتی متضاد با برخی موضع‌گیری‌های شرم آوری بوده است که در نشریه کار آن زمان درج شده‌اند، با اینهمه خود را به خاطر این سلوک غیراخلاقی در برابر همه آنان که از طرف ما اتهام خوردند پاسخگو می دانیم...نقد ما نسبت به سیاست و کارکردهای دیگران یک چیز است و پوزش خواهی ما از همه آنانی که در آن دوره از سوی ما مورد اتهام قرار گرفتند چیزی است دیگر که کوچکترین لاپوشانی در این زمینه جایز نیست.رفیق فرخ...محتاج است که پوزش بجا ولو دیر هنگام خود از زنده یادان دکتر قاسملو و مهندس بازرگان در ارزیابی اخیرش را...به همه آنانی گسترش دهد که از نظر رفتار نسبت به آنان بدهکاریم»

رجوع شود به اینجا

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین
زبان حزب توده، چریک‌های فدایی و مجاهدین لنینیست
زبان مارکسی: زبان شمشیر
زبان لنینی: زبان نابودی
زبان لنینی حزب توده

نظرهای خوانندگان

مطمئن نیستم که این نظر نیزهمچون نظرات دیگر اینجانب درسایر ستونهای رادیو زمانه، منتشر شود. ولی هر انسان باوجدانی که کمی از آگاهیهای فلسفی نیز برخوردارباشد، باخواندن مقاله هائی ازاین دست، به این فکر میافتد که نیت نویسنده از پرداختن به همچه موضوعهائی چه میتواند باشد.
مطرح کردن این بحث که فدائیان (چه اکثریت وچه اقلیت) چه لطمه هائی به جنبش ملی ما در 1357 وارد کردند، از جمله بحثهائیست که حداقل نزدیک به 30 سال است که درمیان فعالان سیاسی ادامه داشته وبقول معروف اظهر من الشمس است. ولی اینکه هر شخص یا گروهی چگونه از طرح آن در هر برهه ای بهره برداری میکند، جای تأمل دارد. به همین خاطر، نظربه اینکه اینجانب آقای گنجی را فردی به حساب میآورم که درجستجوی اعتبار سیاسی است وبا توجه به این واقعیت که سوابق گذشته شخص ایشان هنوز مورد سئوال بوده و خود ایشان بسیار ناگفته ها را درهمکاریهای گذشته شان با جمهوری آخوندی درسینه دارند، اعتقادم براینست که غرض آقای گنجی از نوشتن مقاله حاضر، نه روشنگری و بلکه دست زدن به یک مغالطه فلسفی، با هدف انحراف اذهان عمومی از سوابق گذشته ایشان مبنی بر روابط تنگاتنگ گذشته شان باجمهوری آخوندیست.
البته، آقای گنجی حق دارد تاهرآنچه که دل تنگش میخواهد، بنویسد. درمقابل، خوانندگان مقاله های ایشان نیز حق دارند به ایشان بفهمانند که « حاج آقا! دم خروس از زیر قبای شما هنوز هم نمایان است»

-- علی کبیری ، Apr 24, 2010

جناب گنجی عزیز با سلام من در دوران انقلاب 17-18 ساله بودم و تقریبا همه نشریات آنروزها را می خواندم و یادم می آید که نشریه امت ارگان جنبش مسلمانان مبارز دکتر پیمان آنروزها ناجوانمردانه تر از همه به دولت مهندس بازرگان می تاخت آنهم با ادبیاتی maoisti و دهقان گرایانه و همچنین یادم می آید که در توجیه ولایت فقیه آنرا با اصطلاح (جوهره مکتبی) در قانون اساسی تطهیر می کرد و...... کاش از این مسلمانان سوسیا لیست ! نمک نشناس و ولی نشناس هم یادی می کردید که با زبانش پاره ای از جمهور جوانان را گمراه کردندی !!!

-- siamak ، Apr 25, 2010

دوست عزیزی نوشته کاش از کارهای دکتر پیمان و نشریه اش هم سخن گفته می شد. از نظر فحش هایی که امت به بازرگان و لیبرال ها می داد، من هم یادم می آید که بسیار تند بود.
آقای گنجی در بخش اول نقد نوشته که بعد از چپ درباره شریعتی و مطهری و خاتمی و پیمان می نویسد.پس منتظر می مانیم که بی طرفی او را ببینیم و نشان دهد که فقط در صدد زدن چپ ها نبوده است.

-- پرویز ، Apr 25, 2010

جناب گنجی پیداست که مطلقا ًهیچ متن اصیلی را مستقیماً از خود لنین مطالعه نکرده و حداکثر نشریات دانشجویی زمان انقلاب و یکی دوتا جزوه چریکهای فدایی را خوانده است. ایشان مطلقاً هیچ آشنایی ای ولو نسبی با مفهوم «امپریالیسم» در نظرات لنین ندارد. مخصوصاً مفهوم امپریالیسم به عنوان فاز نهایی کاپیتالیسم و انحصار گرایی مطلق سرمایه و بانکی-مالی شدن آن که این اواخر در عمل به وقوع پیوسته و اثرات آن همه دنیا را گرفته است. آقای گنجی حتی در داخل آمریکا هم آنقدر استعداد ندارد که مفهوم امپریالیسم متاخری که از 2008 به بعد عملاً پرده از چهره اش افتاده را ببیند.
ایشان تحت عنایات عباس میلانی سعی می کند از مفهوم «لنینیستی» بودن باز به همان سیاق بچه مسجدی های اوایل انقلاب به عنوان یک چماق و یک ناسزا برای کوبیدن نیروهای چپ استفاده کند.

-- میم ، Apr 26, 2010

مارکسیست ها وقتی پای خودشان و مذهبشان و پیامبران و امامان مذهبشان وسط باشد ملا لغتی میشوند . مو را از ماست میکشند . خودشان را دست بالا میبرند . میگویند چرا مدرک و سند نیاوردی . وقتی مدرک و سند میدهی میگویند اینها همه تبلیغات سرمایه داری جهانخوار و کافران به مذهب ماست . استالین کجا آدم کشت ؟ مگر مریض بود افسران زندانی لهستان در شوروی را بکشد . مارکس زبانش شمشیر نبود . دیکتاتوری پرولتاریا و خشم طبقه کارگر و غلبه ان بر نظام سرمایه از زبان گاندی ملایم تر است . لنین و استالین حتا یک قطره خون نریختند . همه آنها که کشته شدند مثل زندان های ج ا خودکشی شدند یا دشمن آنها را کشت گذشت گردان نیروهای انقلابی یا یکی دو مورد جزیی بود که دشمن ان را بزرگ میکند تا ابوغریب را بپوشاند. وقتی کم میاورند میگویند لنین و استالین مارکسیست نبودند . روسیه و شوروی اصلا کمونیست نیستند . ما اصلا کمونیست نیستیم . شما ساواکی ها و ساوامایی ها بدون مدرک به ما برچسب میزنید . قائده بحث کردن را بلد نیستی . اصلا چرا اسم و ای میلت را و آدرس منزلت را نمیدهی ؟ چند سال مبارزه کردی ؟ منظور ما مبارزه از نوع گنجی و زید آبادی و توکلی و بهاره هدایت و ... نیست . مبارزه از نوع مجاهدین هم مورد قبول ما نیست چون اونها کور کورانه از رهبرشان پیروی میکنند ما که نه !
و وقتی با اسم و رسم میای جلو یک بی اسم و رسم ( نرگس م ، جنبش شکست خوردگان ، هاله از آمل ، باشرف از نازی اباد ، پرسشگر ، نسیم سحر ، نشسته گاو ، رودخانه وحشی ، ... از ارلاندو یا آریزونا یا ..) میاد جلو با زبان چرب و نرم مارکسیستی بدنت را چرب میکنه و ماساژ میده از شکنجه گران ساواک و ساواما و کیهان شریعتمداری بد تر : شکنجه گر ساواکی ، مزدور امپریالیست و سرمایه ، ساوامایی ، بچه کش ، بورژوای کثیف ، ضد زن ، ضد خلق ، بیسواد ، ...یا یک ملا لغتی میاد جلو و میگه چرا جلوی اسمت گذاشتی دکتر ؟ مگه نمیدونی ما دکتر کم داریم مایه شرمندگی است .
جالب اینکه ان چپ های شیک سکولار نشان و ایده الیست و هوادار مکتب انسانی مارکس رهایی بخش و انقلابی در این موارد اصلا رو نشان نمیدهند . اخبار روز اینها را توهین تلقی نمیکند . سانسور در این موارد نشان از کم طاقتی و عدم تحمل است . بحث . قائده مشخصی ندارد .
اما دو خط بنویس که چرا چپ ها در مورد کشتار افسران لهستانی توسط استالین و سقوط هواپیمای توپولوف ۱۵۴ ریس جمهور و همراهان ساکتند . چرا برخی سایت های زنجیره ای روسی حتا خبرش را و اینکه یک نماینده مجلس لهستان اظهار کرد تو طیه روسها بوده سانسور میکنند ؟ اما در مورد اخبار صدام و افغانستان و گرجستان و چچن هر شایعه و نظری را که به نفع روسها و به ضرر غرب باشد با آب و تاب درج میکنند ؟ فورا سانسور میشود . اگر هم یک چپ لیبرال مثل کشتگر و نگهدار و ...چیزی در مورد اشکالات چپ و اشتباهات ان بگوید همه نحله چپ از استالینیست فحاش تا مدرن ایده الیست با زبان شمشیر به او حمله میبرند تا یک وقت مدرکی در تاریخ نماند که یک چپ از کثافات کاری چپ ها پرده برداشت . در تمام رسانه های مدعی آزادی نظر موافق و مخالف همزمان چاپ میشود . اما در رسانه های چپ
فقط جوابیه و فحش نامه و نظرات حمله کنندگان به نظر دهنده غیر خودی پخش میشود . همان سبک کیهان شریعتمداری .
از شهلای چشم ابی به نرگس مست
بنویس عزیزم باز هم بنویس که تک تک کلماتت درستی نظر گنجی را فریاد میزنند . و آبروی نداشته مارکسیست های ایرانی را میبرند .
گنجی یک هنر بزرگ دارد : نور به تاریک خانه خفاشان مذهبی و غیر مذهبی می تاباند . تاریخ و مردم ایران به او مدیون است

-- shahla ، Apr 26, 2010

اقا یا خانم میم
فرض کنید گنجی نظریه امپریالیسم لنین را نفهمیده است. این چه ارتباطی با استفاده از زبان هتاکی و اتهام زنی به دیگران دارد؟ آیا لنین به دیگران فحاشی می کرد یا نمی کرد؟ایا لنین و بلشویک ها به دیگران، و حتی به نزدیکترین رفقای خودشان، اتهام های بی اساس می زدند و سپس آن ها را حذف می کردند یا نمی کردند؟
ایا شما هم به گنجی اتهام می زنی یا نمی زنی؟ با وصل کردن او به عباس میلانی؟ ایا او را به تمسخر می گیری یا نمی گیری؟
اره اقا یا خانم میم. شما با همین کامتن حرف های گنجی را اثبات می کنی که لنینیست ها، زبانشان زبان فحاشی و اتهام زنی های بی مبنا است. فحاشی های لنین و رفیق پولادین استالین که همه اعضای پولیت بور حزب کمونیست را به خیانت محکوم و آنها را اعدام کرد، محدود به چند فاکت گنجی نیست. استالین از تروتسکی هم نگذشت و داد با تبر او را در مکزیک به قتل رساندند.
محمد پیامبر مذهبی هاست، لنین هم پیامبر شما مارکسیست هاست. با این تفاوت که گنجی طی دهها مقاله محمد و کتابش را به شدت نقد کرده، اما شما اگر کسی فقط یک اریاد به لنین بگیرد(یعنی استفاده از زبان هتاکی توسط لنین) او را به فحش می گیرید و به او تهمت می زنید. اری اگر آخوندهای قرون وسطایی در ایران شکست می خوردند و شما پیروز می شدید، استالینیزم را بر ایران حاکم می کردید تا مرا از طریق دیکتاتوری پرولتاریا به ساحل نجات جامعه بی طبقه کمونیستی ببرید. دین شما در قرن بیستم آزمایش خود را در کشورهای اروپای شرقی و شوروی پس داد. دین مذهبی ها هم در ایران تجربه خود را پس اداه است. مال مذهبی ها یک دیکتاتوری قرون وسطایی از کار در آمد ولی مال شما حکومت های توتالیتر درست کرد که به مراتب بدتر از مال مذهبی ها بود
رفیق دوران پیامبرانی چون لنین مدتهاست به سر آمده است. رفیق دین آخوند ها هم باید برود در گنج خلوت مومنان و ما را از شر خود خلاص سازد.

-- سهیلا ، Apr 27, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)