خانه > گوی سیاست > ایران > فدرالیسم یا خودمختاری؟ | |||
فدرالیسم یا خودمختاری؟پانتهآ بهرامیساختار امروز سیاسی ایران، ساختاری متمرکز است. این ساختار بسیار تمرکزگرا، موجب نارضایتیهایی گاه پراکنده و گاه به صورت حرکتها و جنبشهای اجتماعی در نیمقرن اخیر شده است. مردم مناطق مختلف ایران مثل کردستان، بلوچستان، خورستان و یا ترکمنصحرا عملا نقشی در این ساختار سیاسی ندارد، از نظر فرهنگی نیز مثلا نمیتوانند به زبان خود در سیستم آموزشی بخوانند و یا بنویسند.
بسیاری از جامعهشناسان و تحلیلگران بر این باورند که یکی از راه حلها برای تمرکززدایی، فدرالیسم است. برخی از گروههای سیاسی مثل کردستان تا ۱۰ سال پیش از خود مختاری به عنوان راه حل نام میبردند. در یک دههی اخیر است که نه تنها احزاب و گروههای سیاسی بلکه جامعهشناسان نیز از فدرالیسم به عنوان یک ساختار سیاسی دموکراتیک و غیر متمرکز نام میبرند. در این برنامه به این موضوع خواهیم پرداخت که فدرالیسم چیست؟ چه تفاوتهایی با خود مختاری دارد و اساسا چرا مدل مورد نیاز ساختار سیاسی ایران مطرح میشود؟ ناصر ایرانپور تحلیلگر سیاسی بر این باور است که ساختار ملیتهای مختلف در ایران نیاز به فدرالیسم را مطرح میسازد: تنوع ملی-قومی در ایران این امر را ایجاب میکند. با توجه به اینکه واژهی قومی در ایران بار منفی پیدا کرده است من واژهی ملی-قومی را به کار میبرم، زیرا در واقع هرکدام از ملیتهای ساکن ایران، خودشان را ملت به حساب میآورند و نه قوم، قوم واژهای بیشتر معطوف به فرهنگ است ولی ملت بیشتر یک مفهوم سیاسی است. از این لحاظ کنشگران جنبشهای ملی ایران خودشان را وابسته به یک ملت معین میدانند و نه یک قوم.
فدرالیسم، تنها راهی که ما میتوانیم از طرفی حقوق این ملیتها را در نظام سیاسی ایران بگنجانیم و از طرف دیگر وحدت ایران را حفظ کنیم. یک دلیل دیگر نیز هست که در سالهای اخیر بهای کمی به آن داده شده است و آن ارتباط فدرالیسم با دموکراسی است، میدانیم که ساختار سیاسی ایران وحشتناک متمرکز است، قبل از انقلاب خودش را در نظام پادشاهی دیده بود و بعد از انقلاب در نظام ولایت فقیه، تنها در نظامی متمرکز است که ما میتوانیم ساخت اقتداری شاه ایران را داشته باشیم یا ولی فقیه به اقتدار آقای خامنهای، از این لحاظ دموکراسی ایجاب میکند که ما یک نظام فدرال در ایران ایجاد کنیم. بنمایهی فدرالیسم را تمرکز زدایی تشکیل میدهد، فدرالیسم به معنی تقسیم قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حداقل در دو سطح ایالتی و مرکزی است، از یک سو کل نظام سیاسی کشور به ۳ قوهی مقننه، قضاییه و اجرایه تقسیم میشود و از سوی دیگر قدرت بین دولت مرکزی و دولتهای ایالتی تقسیم میگردد. عبدالله مهتدی، دبیرکل حزب کوموله کردستان ایران نه تنها فدرالیسم را موجب جدایی و تجزیهطلبی نمیداند بلکه آنرا موجب وحدت خلقها در ایران بهشمار میآورد: ایران از نظر جغرافیایی کشور بسیار پهناوری است و از نظر اقلیمی، زبانی و حتی مذهبی بسیار متنوع است. من فکر میکنم به طور کلی در دنیای امروز، به این سمت پیش میرویم که انتخاب کنندگان با انتخاب شوندگان هر چه بیشتر نزدیک باشند، بتوانند آنها را تحتتاثیر قرار دهند و کنترل کنند تا مردم از نزدیکتر بتوانند در ادارهی امور منطقه و محل خود شرکت کنند، ما به این عدم تمرکز در ایران احتیاج داریم. ایران یکی از آن کشورهای سادهی ملت-دولتی نیست. مثلا فرض کنید از آن الگویی که در فرانسه همیشه مثال زده میشود بلکه همیشه حضور خلقهای گوناگون در داخل ایران، همواره یک واقعیت تاریخی بوده است که ریشهاش در امپراطوریهای گذشتهی ایران باستان و همچنین حتی بعد از اسلام است.
کما اینکه ما میبینیم در گذشتهی خیلی دور ما ساتراپها و ساتراپنشینها را در ایران داشتیم و همیشه اینطور اداره میشده است، این نظام فوق متمرکز کنونی که نیمهی دوم قرن نوزدهم در ایران به وجود آمده است و تثبیت شده، با نادیده گرفتن همهی این تنوعات به وجود آمده است. بنابراین از یک نقطه نظر کلی دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی ایران را ضروری میدانم از این طریق به بهترین نحوی به مشارکت در زندگی دستهجمعی عمومی مردم ایران در حیات اجتماعی و سیاسی ایران جلب میشوند، از نقطه نظر دموکراتیزه کردن زندگی اجتماعی و سیاسی در ایران این را لازم میدانم، از نقطه نظر احقاق حقوق خلقهای مختلفی که در ایران زندگی میکنند، لازم میدانم و یک کارکرد دیگر آنهم تامین وحدت در عین تنوع برای ایران خواهد بود. یعنی در واقع آن نگرانیهایی که وجود دارد که مسئلهی فدرالیسم ممکن است به پراکندگی و تجزیهی ایران بیانجامد را رد میکنید و معتقدید که به وحدت ایران میانجامد؟ صددرصد، مگر اینکه بخواهیم بگوییم که با زور و شمشیر و داغ و درفش ما یک حکومت متمرکز دیکتاتوری و استبدادی را در ایران حفظ میکنیم وگر نه شما به چه طریق دیگری میتوانید تمام این تنوعات داخلی را در ایران هم راضی و هم متحد نگه دارید؟ بنابراین بله به نظر من ساختار فدرالی برای آیندهی ایران اتفاقا یکی از عوامل نگهدارنده و قوام درونی جامعه و کشور ایران خواهد بود. در ایران در یک دههی گذشته گفتمان خودمختاری به گفتمان فدرالیسم تبدیل شده است، ناصر ایرانپور در مورد تفاوت بین خودمختاری و فدرالیسم: معمولا اگر یک منطقهی معین مد نظر باشد، میگویند خودمختاری اما اگر کل یک کشور تمرکز زدایی شود و ترکیبی از خودمختاریهای مختلف باشد، طبیعتا در این مورد مشخص فدرالیسم میگویند. فدرالیسم، در سطح یک کشور وسعت یافته است ولی خودمختاری محدود و معطوف به یک منطقهی معین است. هنگامی که ما سخن از فدرالیسم به میان میآوریم و میگوییم فدرالیسم مجموعهای از خودمختاریهای مختلف است، دولتهای دیگر باید طبق تعریف خود فدرالیسم در حاکمیت مرکزی همزمان شرکت داشته باشند. خودمختاری چیزی جز تقسیم قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و.. نیست. منتقدین فدرالیسم مطرح میکنند مدلهایی که از فدرالیسم در کشورهای مختلف وجود دارد مثلا در آمریکا یا در آلمان، به این صورت است که تقریبا یک بازار مشترک در این کشورها وجود دارد و اینها منافع اساسیشان در این است که در آن بازار باهم باشند، در نتیجه در یک حاکمیت فدرالیسم جذب میشوند، در مورد ایران اینگونه نیست و ما در ایران قومیتهای مختلف داریم، نظرتان راجع به این انتقاد چه هست؟ در این انتقاد یک نکتهی درست وجود دارد آنهم قضیهی بازار مشترک است، اما من معتقدم ما در ایران هم یک اقتصاد و بازار مشترک داریم. فدرالیسم اتفاقا مناطق مختلف را به یکدیگر نزدیک میکند زیرا ایجاب میکند که این مناطق یا یکدیگر ارتباط داشته باشند. یکی از جنبههای نیرومند فدرالیسم، همگرایی، همبستگی و همکاری با هم است تا بتوانند همزمان همه در حاکمیت شرکت داشته باشند، زمانی که من در حاکمیت شرکت داشته باشم و سهیم باشم، حاکمیت از آن من هم باشد طبیعتا این بازار مشترک هم بهوجود میاورد، کما اینکه میدانیم در کشورهای اروپایی چند سال قبل مرز را برداشتند و اتحادیهی اروپا به وجود آمد. این اتحادیهی اروپا یک شکل از فدرالیسم است بنابراین این استدلال نه دلیلی بر علیه فدرالیسم بلکه به نفع آن است. اگر مقصود این است که کشورهای مدل فدرالیسم که در دنیا استقرار یافته، مناسب حال ایران نیست به این دلیل است که ایران نمونهی خاص خودش را میخواهد. شاید ۲۴ دولت فدرالیستی در جهان داشته باشیم، ۲۴ نوع فدرالیسم هم در دنیا داریم، یعنی اینکه هر کشوری با توجه به وضعیت تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خودش نظام فدرالی را ایجاد میکند، ایران اساسا یک کشور فدرال بوده است حتی اگر که اسم فدرال هم بر رویش نبوده است. بعضی از کشورهای جهان هم با اینکه اسم فدرال بر آنها نیست، فدرالی هستند.
این رضا شاه بود که این ساختارها را از بین برد، یک حکومت متمرکز ایجاد کرد، بر اساس ایدئولوژی دولت-ملت، بر اساس یک زبان، حتی یک دین و از آن بدتر یک مذهب. یعنی بقیه را دفع کرد و خواستند یک چیزی به وجود بیاورند که اسمش را هم ملت ایران گذاشتند که به قول خودشان به دنیای متمدن راه پیدا کنند، ساختن ملت ایران چندین دهه است که با شکست روبهرو شده لذا مدلی که ما برای ایران ایجاد میکنیم ریشه در تاریخ ایران دارد، ایران یک کشور متمرکز نبوده است. ایران را قبلا ممالک محبوسه نامیدهاند زیرا ترکیبی از ممالک مختلف است. واژهی پادشاه به معنای شاه شاهان نیز از همین سرچشمه گرفته است که ما در ایران حکومتهای مختلف داشتیم، یعنی فدرالیسم ریشه در تاریخ ایران دارد و ایران دولتی متمرکز نبوده است و آثاری هم که مربوط به تخت جمشید است، این امر را به خوبی نشان میدهد که همیشه این تنوع به رسمیت شناخته شده و همیشه نیز ملتهای مختلف در ارادهی مناطق خودشان شریک بودهاند. در سیستم فدرالیسم در ایالتهای مختلف سیستم پارلمانی ایجاد میشود، دولتهای ایالتی دارای قوهی مجریه، قضاییه و مقننه خواهند بود، دولت مرکزی نیز مجلسی خواهد داشت که از سوی کلیهی مردم کشور انتخاب خواهند شد. در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله آمریکا، بلژیک، سوییس، آلمان، انگلستان و کانادا سیستم فدرالی موجود است، در هر کدام از آنها به دلیل شرایط خاص ملی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی نوع خاصی از فدرالیسم حاکم است. موضوعات فرهنگی معمولا در حیطهی کار دولتهای ایالتی قرار دارد. عبدالله مهتدی در مورد شکل عملی فدرالیسم میگوید. چه موضوعاتی در اختیار تصمیمگیری دولت مرکزی است و چه مسائلی در حوزهی تصمیمگیری ایالتها خواهد بود: مسئلهی سیاست خارجی، مسئلهی ارتش و دفاع از مرزهای کشور، پول و سیاستهای کلان اقتصادی، شبکهی اصلی ارتباطات و منابع اصلی انرژی، مسائلی است که باید در اختیار دولت مرکزی باشد، بقیهی مسائل مثل ادارهی امور داخلی و فرهنگ و آموزش، امنیت داخلی، شهرداریهای مناطق مختلف در حیطهی حکومتهای منطقهای میافتد. و سخن آخر آنکه عبدالله مهتدی پیوند عمیقی بین جنبش خلقهای مختلف در ایران و جنبش آزادیخواهی ۹ ماه اخیر مشاهده میکند. من در واقع رابطهی خیلی نزدیک و حیاتی بین اینها میبینم ولی مشکل این است که هنوز از این موضوع غفلت شده است، هم از سوی جنبش دموکراسیخواهی در ایران اگر هم نگوییم از طرف رهبرانش، از طرف شخصیتهای نمادینش و هم از طرف نویسندگان و قلم بهدستان و متفکران غفلت شده است. به نظر من هنوز عنایت و توجه کافی به این مسئله نشده است وگر نه پیوندهای خیلی عمیق اینها را به هم ربط میدهد، اصولا من آن چیزی را که جنبش سبز یا جنبش دموکراسیخواهی ایران هست،اصلا ادامهی سادهی جنبش اصلاحطلبی نمیدانم، گر چه ربطها و لینکها جنبش دموکراسیخواهی با اصلاحطلبی وجود داشت و هنوز هم دارد. جنبش دموکراسی خواهی کنونی بیشتر ادامهی جنبشهای اجتماعی از قبیل ۱۸ تیر، جنبش دانشجویی، جنبش زنان و جنبش کارگری و از این قبیل جنبشهای اجتماعی ایران است، اینها خیلی باهم ربط دارند و خیلی از تحقق دموکراسی در ایران نفع میبرند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
انتظار میرود در آیندهی نزدیک بخشهای دیگر ایران نیز مثل آذربایجان، بلوچستان، خوزستان و ترکمن صحرا در واقع به این فصل حقطلبی ملی بپیوندند.
شما لطفا به تعداد تجزیه طلب ها اضافه نکنید
-- بدون نام ، Mar 13, 2010در دنيای امروز بحث تفويض اختيارات به مناطق پيرامونی و يا تمرکز زدايی مبنای عقلانی بر حسب افزايش بهره وری اداری اقتصادی دارد که ايجاد ان در ايران هم مفيد است منتها در اينجا يک نکته هميشه در اين گونه بحث ها در بين اوپوزيسيون دولتی و خارج نشين مغفول مانده است و ان نکته در نظر نگرفتن نقطه نظر های دولت های مرکزيست.
-- بهروزمحمدزاده ، Mar 13, 2010اين بدين صورت است که مخالفين دولت مرکزی در پشت حرف حق تمرکز زدايی انديشه ی تجزيه ايران را پيش برده و می برند.
مثلا در قضيه ی پيشه وری و جمهوری مهاباد, ميراث داران اين هر دو در عصر ما (پان تورکيست ها و احزاب کرد)هميشه اين انديشه تجزيه کردن ايران با سرعت های متفاوت با توجه به زمان و قدرت دو طرف به پيش برده شده اند.
يعنی دولت مرکزی و انها بوده اند که در محل جولان می داده اند و چون هر دو طرف هم در به کار بردن خشونت اشتياق دارند پس به تناوب هم دولت مرکزی و هم ترکها در عصر پيشه وری و اگر امکان بيابند همين الان و هم اکراد در تمامی اعصار تاريخ تاکنون! روش خشن را به پيش برده اند که دست برتر خشونت يعنی دولت های مرکزی گردن بقيه ی خشونت مداران را شکسته است. همچنين هيچ کس هم هيچ وقت نپرسيده چرا کسانی که با اعطای حق اداری به مناطق پيرامونی موافقند(يعنی ادعايشان اين است) يکبار هم در جهت گرفتن اين حقوق به دغدغه ها و ملاحظات دولت های مرکزی توجه نکرده اند و بلافاصله اگر توانستند منل دوران اشغال ايران توسط متفقين و بعد انقلاب اسلامی و در جنگ (اکراد) زود فرصت طلبی کرده و خشونت را به همراه دولت مرکزی جمهوری اسلامی و مخالفين کردش در جريان سالهای 1980 و 1981 جاودان نمودند.
مساله درست و مدرن تمرکز زدايی با فهم دو طرف يعنی دولت مرکزی و مخالفين محلی فقط بدست می ايد که يک چنين اراده ای در دو طرف وجود ندارد.
مجری عزیز از آذربایجان اسمی نمیبره وقتی در مورد شرکت اقوام در ساختار سیاسی فعلی صحبت میکنه
-- بدون نام ، Mar 13, 2010جالبه که این فکر وجود داره که آذری ها در این سیستم حضور دارند
دوستان توجه نمیکنند این که یک حضور یک ترک در سیستم دلیل حضور نمایندگان خواستها و آمال یک ملت در سیستم سیاسی نیست
چنان که استالین یک گرجی بود در حالی که در خدمت سیستم یکسان ساز روسی قرار گرفته بود
از کسروی تا خامنه ای هم همینه این افراد در خدمت سیستم یکسان ساز فارسی هستند و ربطی به حضور نمایندگاه یک ملت در ساختار نیست
این بحث بار دیگر یک نمونه از معضلات بزرگ فرهنگی و عدم شناخت علمی به موضوع بحث را نشان میدهد و خطراتی که این دوستان نادان برای تحول مدرن ایران ایجاد میکنند. فقط چند نمونه:
1/ بحث فدرالیسم و یا تقسیم قدرت یک بحث مهم و در پیوند با دمو کراسی است اما هر کشوری بنا به تاریخ و حالت خویش به شکلی از انواع این فدرالیسم دست می یابد. اگر سیستم مشروطیت با یک دولت و پارلمان مرکزی و اولین نوع فدرال ایرانی، سیستم ایالتی و ویالتی انجام می گرفت و ادامه می یافت آنگاه ما امروزه با اشکال نوین دموکراسی و فدرالیسم در ایران روبرو بودیم. اما آن موقع نیز همین مشکل بود که امروز هست. از یک طرف عدم اشنایی با چگونگی دموکراسی سازی و تقسیم قدرت و از طرف دیگر حرکات افراطی گروههای قومی مثل شیخ خزئل در جنوب که سرانجام خطر تجزیه کشور و ظهور یک دست قوی مثل رضا شاه و دیکتاتوری او را ایجاد میکند. انچه اقای رضاپور یا آقای مهتدی میگوید در نهایت تکرار این خطای گذشته است. تاریح یک بار تراژیک رخ میدهد و یک بار مسخره.
برای اطلاع آقایان نیز باید بگویم که آن دول قبل از مشروطه را دول محروسه می گفتند و نه محبوسه. دوما این شکل و( حتی حکومت ساتراپی مربوط به سلوکیه یا اشکانیان باوجود عناصر اولیه دموکراسی شهری یونانی در آن) یک شکل از حکومت ملوک الطوایفی بود که هر دولت و ملت مدرن باید از ان بگذرد وقتی میخواهد به قانون واحد دست یابد و زبان واحد. موضوع دست یابی به وحدت در کثرت بود که شکست خورد و هر حرکت افراطی امروز نیز شکستش میدهد مثل بحثها و اعمال شما دوستان.
2/ فدرالیسم یک شکل حکومت بسیار گرانقیمت است. این دوستان عاشق و واله فدرالیسم اصلا انگار تو باغ نیستند که وقتی در کشوری مثل ایران بخواهند با هفت زبان فقط در مدرسه و اداره و دانشگاه تدریس کنند، آنگاه پول چنین حکومتی سر به فلک میزند. یعنی به زبان ساده چنین حکومت فدرالی در ایران بایستی ابتدا در حالت ساده آن و با ایحاد یک دولت و پارلمان مرکزی و تقسیم قدرت استانی بیشتر و بهتر به وجود آید. در کنار آن مالیات مستقیم و غیر مستقیم به وجود اید تا مردم پول حکومت و زبان فدرالشان را در آورند و از پول نفت بی نیاز شوند. این ساده سخن گفتن از فدرالیسم و انگار که فقط فارسها و یا حکومتهای دیکتاتوری مخالفش بوده اند، ناشی از کم سوادی علمی است. یک سیستم فدرال از حالات اولیه فدرال رشد میکند و با رشد اقتصادی و سیاسی قومی و ملی پیش می رود. یعنی به زبان ساده استقلال بیشتر همراه با مسئولیت بیشتر. فهمیدید دوستان. شما ما هم مثل آقای خمینی که قول میداد نفت را تقسیم میکند و همه مشکلات حل میشود،شما نیز قولهای الکی و خطرناک مشابه ای با فدرالیسم میدهید و کسانی نیز که به این موضوعات وارد نیستند به شما گوش میدهند و خیال میکنند واقعا اینه.
3. مشکل بنیادین و اساسی این بحث در واقع بحث ملیت ساختن هفت ملیت خیالی در ایران است که بحث و موضوع اصلی است. تمامی این بحث در واقع برای نفی هویت «ملی و رنگارنگ ایرانی» است و نمادی دیگر از خشم و نفرت به هویت مشترک ایرانی خویش. چه از آقای ایران پور که شرمگینانه هویت مشترک ایرانی را با ایجاد کلمه ضد علمی قومی/ملی نفی میکند و چه آقای مهتدی که مستقیما خواهان نفی این هویت مشترک ملی است و پیوند ایرانیان را به پیوند جغرافیایی و تاریخی خلاصه میکند اما از یاد می برد که آنچه این کشور را نگه داشته است، باوجود این همه سیاستمدار نالایق ملی و قومی، همین حس ملی بودن و ایرانی بودن، ایرانی کرد و ترک و فارس و غیره بودن است. یا در مرحله والاتر ترک و فارس ایرانی و غیره. دم خروس و اصل مشکل این بحث در اینجاست.
هنوز وقتی مفهوم نوین ملت ایران و دولت ایران شکل نگرفته و ما در حال دست یابی به پروسه دولت مدرن و ملت مدرن ایران هستیم، اکنون این دوستان افراطی بار دیگر از روی خشم به یک دشمن خیالی که همان قوم فارس باشد واو را عامل بدبختی خویش میدانند، حال بحث هفت ملت را مطرح میکنند و از یاد می برند که این هفت قوم در واقع دارای یک هویت مشترک و زبان مشترک و تاریخ مشترک نیز هستند. موضوع دست یابی به وحدت در کثرت هویتی، ملی و ساختاری است و نه حرکت از وحدت کلمه دیکتاتورمنشانه به چندپارگی جدید ملی.
4/ همین قصد خودآگاه و ناآگاهانه در سیاست عملی حزب کوموله و حزب دموکرات کاملا مشخصه. حال آقای مهتدی یکبار جواب این موضوع را شفاف بدهند که آیا آنها بدنبال ایجاد کردستان بزرگ هستند و یا بدنبال ایجاد یک دولت مدرن و ملت مدرن و رنگارنگ ایرانی. من مطمئنم اگر آقای مهتدی و دوستان ایشان صادق باشند، میگویند که اگر دولت کردستان بزرگ ایجاد شود،آنها سریعا خواهان تجزیه کردستان و پیوستن به کردستان بزرگ میشوند. زیرا خود را جزو آن احساس میکنند و در واقع سیاست آینده انها بستگی به شرایط دارد. این موضوع را یکایک این گروههای دموکراسی خواهی کرد به اشکال مختلف بیان کرده اند. یعنی برایشان موضوع فرصت و شرایط است و اینجاست که بار دیگر این دوستان کرد و دموکرات عزیز نشان میدهند که از حادثه قتل دردناک رئیسشان هیچ یاد نگرفته اند و هنوز بشخصه دچار ساختارهای فراوان سنتی و ضد دموکراتیک هستند. همانطور که این دوستان چنان از هویت کردی و عرب خویش سخن میگویند که گویی کعبه آمال است و از یاد میبرند که همین امسال چقدر زن کرد به خاطر شرایط ضد زن در کردستان خودشان را اتش زدند. یک روشنفکر و سیاستمدار ایرانی/قومی بایستی شرایط وسنتهای ضددموکراتیک قوم خویش را زیر سوال ببرد وگرنه حاصل همین است که برای اقای مهتدی بازگشت به دوران ممالک محروسه ملوک الطوایفی و قبیله ای کعبه امال و مفهوم دموکراسی میشود. یا برای برخی گروههای افراطی عرب، شیخ خزئل فئودال قهرمان خوزستان محسوب میشود و اولین حکومت ملی. به این همه نادانی فقط میشه خندید.
5. در نهایت به سایت زمانه انتقادی دارم که برای این بحثها مرتب فضا و جای بیشتری ایجاد میکند اما نوبت بحثهای تخصصی ما که میشود که لااقل این مباحث را به شیوه علمی میشناسیم و فقط ترجمه یا مصاحبه نمیکنیم، آسیب شناسی بلدیم، آنگاه به جای ایجاد این فضا برای نوشته های ما، هی این پا و اون پا میکند. اصلا دیگه نمیخواستم در سایت زمانه چیزی بنویسم، اما این مصاحبه و این حماقت کفرمو در آورد. در نهایت برای دوستانی که علاقه به بحث علمی دارند این نقد علمی از خویش در باب فدرالیسم و معضل این دوستان را برای خواندن پیشنهاد میکنم تا دوستان ببینند که نقد علمی نیز در این زمینه موجود است. تازه این یک نقد روانکاوانه است. مطمئنا نقدهای سیاسی و علمی دیگری از نسل ما و دیگران موجود است. به اقایان مهتدی و ایران پور نیز پیشنهاد میکنم این نقد را بخوانند و اگر بحث و چالش علمی در این زمینه میخواهند، این گوی و این میدان. بفرمایید نقد کنید اگر میتوانید. همینطور امیدوارم روشنفکران خوبی چون پانته آ مدنی کمی بیشتر در اینترنت در این موضوع سرچ کنند و اسیر این جو عمومی نشوند که همیشه سراغ کسانی میروند که خودبخود رسانه ها با آنها بحث میکنند. این گرفتاری در یک هیستری عمومی و نادانی عمومی است و نه بحث علمی. انهم در موضوع مهم و شکننده ای مثل بحث هویت مشترک ایرانی و ساختار حقوقی و سیاسی متناسب با آن
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-43923
تازه این مقاله مربوط به سه سال پیش است. اما تفاوت بحث و نگاه را ببینید.
-- dariush baradari ، Mar 13, 2010داریوش برادری
گرچه در سخنان همه آقایان، بویژه دبیرکل حزب کوموله، نکته های درخور توجه و درستی درباره فدرالیسم و خودمختاری دیده می شود، ولی همین سخنان و بازهم بویژه سخنان دبیرکل کوموله، نشاندهنده آن است که کشور ما هنوز نیازمند و پذیرای فدرالیسم نبوده و در این مرحله از رشد اقتصادی ـ اجتماعی خود می تواند و باید خودمختاری اداری ـ فرهنگی را برای همه خلق های ساکن ایران تامین کند.
اینکه «... واژهی قومی در ایران بار منفی پیدا کرده است من واژهی ملی-قومی را به کار میبرم، زیرا در واقع هرکدام از ملیتهای ساکن ایران، خودشان را ملت به حساب میآورند و نه قوم، قوم واژهای بیشتر معطوف به فرهنگ است ولی ملت بیشتر یک مفهوم سیاسی است. » دلیل استوار و درستی برای فدرالیسم نیست و از آن گذشته، آنچه درباره «ملت» به میان آمده، از نظر علمی چندان درست به نظر نمی رسد.
مهم ترین نکته ای که کم وبیش در سخنان همه آقایان نادیده گرفته شده و یا بهای لازم به آن داده نشده، سطح ضروری رشد اقتصادی ـ اجتماعی منطقه ها در درجه نخست و در ارتباط با آن اندازه و درجه همپیوندی اقتصادی ـ اجتماعی آن منطقه ها برای پیدایش سامانه ای فدرالیستی با یکدیگر است که کشور ما هنوز از آن بسیار دور است.
پیشبرد سیاستی برپایه سامانه فدرالیستی در ایران کنونی، از سوی هر نیروی سیاسی که در میان نهاده شود، در کردار به سود امپریالیست ها و دولت های ملی گرا و فراملی گرای منطقه، بویژه دولت ترکیه است.
برقراری سامانه فدرالیستی در ایران، در بهترین گزینه آن (توجه کنید: بهترین گزینه!)، "کشور"های به ظاهر مستقل و درواقع به شدت وابسته و نوکرصفت به امپریالیسم را مانند کشورهای برجای مانده از کشور یوگسلاوی پیشین پدید آورده، فرهنگ ایرانی را که تنها دربرگیرنده فارس زبان ها نیست و سایر خلق های ایران و بسیاری مناطق از کشورهای همسایه و دورتر را برای همیشه خاکستر خواهد نمود.
با مهر و سپاس
ب. الف. بزرگمهر
شیوه برخورد و سنجش ساتراپ های دوران پیش از اسلام و جُستار تمرکز نداشتن ایران، برخوردی کژدیسه و تا اندازه زیادی نادرست است. در این شیوه برخورد، اصل «اینهمانی» را بخوبی می توان ردگیری نمود.
واقعیت های تاریخ ایران نشاندهنده آن است که به جز دوره هایی کوتاه پس از یورش تازیان به ایران و نیز دوره ایلخانان مغول، کشور ما دارای سامانه سیاسی ـ نظامی مرکزگرا (به جای واژه تا اندازه ای نادرست متمرکز) بوده است.
اگر بخت یار باشد، نوشتاری در این باره خواهم نوشت و این جُستار مهم را بیشتر خواهم شکافت.
-- ب. الف. بزرگمهر ، Mar 13, 2010در تکمیل و تصحیح جملات بالا چند نکته ضروری است.
1. اینکه یکی دو جا اسم دوستان یا اسم مصاحبه گر خانم بهرامی درست نوشته نشده است که پوزش می طلبم. بحث ضد علمی دوستان این خشم و اعتراض را بوجود آورد که سریع جوابی دهم.
2. دموکراسی همیشه با تقسیم قدرت همراه است، این تقسیم قدرت می تواند به شکلهای مختلف صورت گیرد.یک شکل مهم آن حالات مختلف فدرالیسم است که به ویژه برای کشورهایی با فرهنگها و قومیتهای مختلف خوب است. البته این فدرالیسم می تواند بر پایه حالات قومی یااتنیک یا شهری و ایالتی باشد. بسته به تاریخ و حالت ملت و در مسیر این حالت فدرالیسم میتواند مرتب تحول یابد. جامعه ایران بایستی از دیکتاتوری به دموکراسی و تقسیم قدرت دست یابد،
2/ موضوع مهم و اساسی درک پیوند دیسکورسیو و اساسی میان مفاهیم ملت، دولت و فردیت است که اساس دیسکورس و گفتمان مدرن را تشکیل میدهد. برای دست یابی به دولت مدرن ایرانی بایستی هویت و حالت جدید ملت ایرانی به وجود آید و گرنه این پروسه شکست میخورد و بالعکس. سخنان این دوستان ناآگاهانه یا آگاهانه در پی شکست این پروسه مهم و دستیابی به هویت مشترک و رنگارنگ ایرانی است. اگر به سخنان این دوستان دقیق توجه کنید، اصولا در حال یک بازگشت به خویشتن هستند و به جای دستیابی به یک مفهوم نوین از ملت ایران که در آن هم برای هویت مشترک، هم برای هویتهای قومی و هم هویت فردی جا باشد و یک رابطه مدرن میان این هویتها و یک وحدت در کثرت بوجود آید، در واقع در حال بازگشت به خویشتن قومی و سنتی و نفی این وحدت در کثرت هستند. پان ترکیسم و پان عربیسم ایرانی همانند شوونیسم ایرانی یا بازگشت به خویشتن مذهبی، نماد گرفتاری در بحران و پایه گذار شکست پروسه مدرن ایرانی به شکل برادرکشی نوین است.
4/ در واقع بحثی که دوستان بالا مطرح میکنند حتی فدرالیسمی مثل فدرالیسم آلمان و غیره نیست که برای آینده ایران و پس از گذراندن مراحل خویش لازم است، بلکه بحث کنفدراسیون بازار مشترک میان ملتهای مختلف ایران است. همین بحث و نشناختن تاریخ اروپا و تصور ایجاد چنین بازار مشترک و یا اتحادیه مشترک نشان میدهد که چقدر این دوستان خوش خیال و کم سواد هستند و چرا اصل موضوع دست یابی به قدرت هست . دعوا بر سر لحاف ملا نصرالدین است.
3.ممالک محروسه گاه نیز ممالک محروسه و محبوسه خوانده شده است اما تکیه سخنگو بر ممالک محبوسه در واقع در حال ایجاد یک مظلوم نمایی دروغین در باب این اقوام درون ایران هستند. زیرا این اقوام دچار ستم فرهنگی بوده اند اما اینجا ما با ملیتهای مختلف روبرو نبوده ایم که به عنوان «ماینور ناسیونال» در ایران اسیر بوده باشند و حال خواهان استقلال هستند. تمامی تلاش گروههای افراطی برای ایجاد این «سناریوی حضور یک دولت ملی و سرکوب شده» و تبدیل دولت آذربایجان و کردستان در دوران شاه به نماد این دولت، یا حکومت خزئل، در واقع تلاش برای ایجاد این ملت دروغین و نمایش دروغین است. اما این کار اینقدر مسخره است که حتی کنفدراسیون خواهان باهوش ایرانی کمتر به آن اشاره می کنند. اقوام ایرانی همیشه در حکومت ایران نقش داشته اند. همانطور که بازار ایرانی بخش عمده دست ترکان ایرانی بوده و هست. همانطور که از هزار سال حکومت اخیر ایرانی بخش عمده و بیش از هشتصد سال حکومت ترکان و ترکمانان بوده است تا فارسها و آنها به حفاظت از زبان فارسی و آیین مشترک پرداخته اند. مشکل ایرانی حکومت دیکتاتوری از یک سو و عدم دست یابی به وحدت در کثرت ملی و ساختاری بوده است. در مسیر رشد دموکراسی و فدرالیسم است که هر چه بیشتر اقوام ایرانی با ملل ایرانی تبدیل میشوند و ایران از حالت «وحدت در کثرت» مدرن به «کثرت در وحدت» چندصدایی پسامدرنی دست می یابد. زیرا بدون دولت مدرن، مفهوم ملت مدرن وجود ندارد. اما ما تازه در اول کار هستیم و کار این دوستان دقیقا عدم توجه به زمینه سازی این شرایط هویتی، ساختاری و غیره و دعوا بر سر لحاف ملانصرالدین است و داغان کردن پروسه مهم تشکیل دولت و ملت مدرن ایرانی. موضوع حرکت افراطی و داغان ساختن تشکیل هویت مدرن و ملی ایرانی است که یک حالت این حس ملی نو با رشد جنبش سبز دیگر بار به وجود آمده است و بایستی در مسیر تحول خویش به آن حالتی دست یابد که من در مقاله ام مطرح کرده ام. یعنی به وحدت در کثرت ایرانی و ساختاری، به هویت مدرن «ملی و رنگارنگ» ایرانی دست یابد.
-- dariush baradari ، Mar 13, 20104. موضوع این دوستان حتی فدرالیسم ملی نیست بلکه یک کنفدراسیون مثل سیستم اروپایی و یا حکومت چندساله شوروی پس از گورباچوف تا ایجاد حکومتهای مستقل ملی ترک و کرد و غیره است. باید این مباحث را دقیق شناخت تا بحث را درست مطرح کرد و اساس سنتی و ضددمکراتیک این سخنان افراطی و به ظاهر مدرن را شناخت و دید موضوع دوستان فدرالیسم نیست بلکه کنفدراسیون است و در واقع بازگشت به حکومت ملوک الطوایفی خویش. زیرا مشخص است که خواهان کنفدراسیونی مثل اروپا برای ایران کنونی شدن، جز یک خوش خیالی و خشم به هویت مشترک خویش و به ایران نیست. خشمی که در واقع خواهان چندپارگی ان است. خشمی که خواهان کشتن هویت مشترک خویش با دیگر ایرانیان است به جای دست یابی به وحدت در کثرت مدرن.
این مطالب را دقیق من در مقاله لینک داده شده مطرح کرده ام. خواستم لااقل یک بار این موضوعات در این بحث بهتر مطرح شود شاید فرجی حاصل شود و کمی این بحثهای خنده دار عمق یابد و ما به تکرار فاجعه به شکل جدیدی دست نزنیم. نشان دهیم که بوف کور کتاب هدایت نیستیم که همش کارش تکرار فاجعه خویش است بلکه جغد و پیر هزار ساله و جوان نوی ایرانی هستیم با قدرت شناخت علمی و بینایی مدرن وگرنه اگر قدرت دست این دوستان بیفتد انگاه فردا در مورد اینکه ایا شهر نقده به کردها تعلق دارد یا به ترکها، ببینید چه خون و خونریزی رخ میدهد. در حالی که به راحتی در یک بحث همه چیزهای مشترک خویش با بقیه ایرانیها را بدور می اندازند و خیال میکنند که مدرن هم هستند.
بنده به عنوان يک دانش آموخته علم سياست که نظام هاي سياسي کل دنيا و ازجمله نوع فدراليسم را مطالعه و به جزييات آن آگاه هستم و از طرف ديگر به عنوان يک ايراني فارس که هر گونه شاىبه تجزيه طلبي را از من دور ميسازد ميخواستم خدمت هموطنان ميهندوستي که نگران تماميت ارضي ايران عزيز هستند عرض کنم:
الف) فدراليسم همانطور که در مقاله ويا نظرات نيز خوانديم با خودمختاري متفاوت است .
ب)فدراليسم آنقدرها که فکر ميکنند خطرناک نيست و حتي ميتواند سوپاپ خنثي کننده تبليغات مزدوران تجزيه طلب باشد.
توضيح آنکه تفکر تجزيه طلبي در خلا شکل نميگيرد ,بلکه در ميان مردمي شکل ميگيرد که دچار تبعيض ,سرکوب و يا احساس چنين فضايي شده اند. وقتي در غالب فدراليسم خود را برابر و در مشارکت با ساير ملت ايران ببينند ديگر تبليغات مشتي سران جيره خوار و وابسته به قدرتهاي خارجي جهت تجزيه طلبي خريداري نخواهد داشت.
پ ) تا آنجايي که بنده ذهنم از مبحث فدراليسم در درس نظام هاي سياسي ياري ميکند ; يکي از اصول اوليه مندرج در قانون اساسي و قوانين محلي کليه نظام هاي فدرال دنيا تاکيد بر اولويت دولت ملي و ممنوعيت تجزيه طلبي است.
ت ) همانطور که عده اي از دوستان نيز اشاره کردند هيچ دو دولت فدرالي در دنيا دقيقا مشابه نبوده و هر يک قوانين بومي خود را متناسب با شرايط ملي _ بومي خود تدوين کرده اند. بديهي است در صورت پذيرش فدراليسم از سوي ملت ايران و گام برداشتن به سوي آن در تدوين قانون اساسي و قوانين محلي با شدت بيشتري بايد بر وحدت ملي و تماميت ارضي ايران تاکيد شود. حتي از همين جا بنده اين ماده قانوني را پيشنهاد ميکنم که: " هرگاه نمايندگان قانوني و محلي هريک از استانهاي فدرال ايران علايمي از تلاش براي تجزيه طلبي را بروز دهند, حقوق فدرالي آن استان ملغي و دولت مرکزي در آن استان فعال مايشاى ميشود.
ث ) در نهايت اينجانب نه تنها فدراليسم را پادزهر تجزيه طلبي بلکه پادزهري قوي در جلوگيري از بازگشت استبداد ميدانم .
-- علي فرهمند ، Mar 13, 2010علي فرهمند _ عضو شوراي مرکزي کانون همبستگي ملت ايران براي سرنگوني جمهوري اسلامي
حکومت رضا شاه هر بدی که داشت دیگه نمی خواست مذهب همه ی ایرانی ها رو یکی کنه.در دوره ی رضا شاه فشار روی اقلیت های مذهبی کمتر از گذشته بود.تقسیم بندی کردن مردم بر اساس دین و فومیت غلطه و حکومت فدرالی که بر پایه ی قومیت باشه؛دوام نخواهد داشت و در نهایت تجزیه خواهد شد.
-- بهمن ، Mar 14, 2010با تشکر و احترام به نقطه نظرات دوستان که علاوه بر بار آموزشی، بسیار دلسوزانه نیز بود,به عنوان جوانی از نسل قیام ۱۳۵۷ خورشیدی با این که بیشتر احتمال میدهم این نظر نادیده گرفته شود و در سایت قرار نخواهد گرفت چند نکته ای که به عقل ناقصم رسید را ارسال میدارم.
به نظر من نه تنها جامعه کنونی داخل ایران هنوز به آن بلوغ سیاسی که پذیرای دولتی غیر متمرکز باشد نرسیده است، اندیشمندان و روشنفکران سیاسی ما نیز با چنین فرهنگ سیاسی بیگانه هستند.من به عنوان یک کرد ایرانی با اصلیت مهابادی از آقای مهتدی و ایرنپور می پرسم: آیا کردستان بزرگ چیزی جز فتنه و جنگ در منطقه را به سود سرمایه داری جهانی برای مردم مظلوم کرد به ارمغان خواهد آورد؟آیا همین سرمایه داری جهانی که امروز دل به حمایتش بسته اید نبود که پس از جنگ جهانی حق من و توی کرد را با تقسیم جغرافیای مردم کرد زبان بین ۴ کشور با تنظیم پیمان ننگین لوسان به آرزویی تبدیل کرده که امروز بخواهیم از هولش داخل دیگ بپریم? آیا بر این باورید که دیگر مبارزه مردم کرد به ثمر نشسته،کم کم وقت چیدن است و امروز حق کرد و تشکیل کردستان بزرگ مساله ای جداگانه میباشد و اصلا ربطی به طرح ایجاد خاور میانهٔ جدید ندارد؟ آنگاه چرا در عراق تا دولت آمریکا اراده کرد صدام رفت و کرد به حق و حقوق خود رسید و کسی هنوز هم نپرسید در عوض این امتیاز دهی چه خیانتی از ما میخواهند؟ من حاضرم کرد مظلوم در ایران بمانم و حق از دست رفتهام را در ایران بگیرم تا اینکه ساکن کردستان بزرگی باشم که قربانی صاحبان سرمایه داری جهانی در جنون سود آوری بیشتر باشم.
آقای داریوش برادری اشاره کردند به این که
-- دلشاد روانبخش ، Mar 14, 2010"اگر سیستم مشروطیت با یک دولت و پارلمان مرکزی و اولین نوع فدرال ایرانی، سیستم ایالتی و ویالتی انجام می گرفت و ادامه می یافت آنگاه ما امروزه با اشکال نوین دموکراسی و فدرالیسم در ایران روبرو بودیم. اما آن موقع نیز همین مشکل بود که امروز هست.از یک طرف عدم اشنایی با چگونگی دموکراسی سازی و تقسیم قدرت و از طرف دیگر حرکات افراطی گروههای قومی مثل شیخ خزئل در جنوب که..." و در ادامه، نوشتارشان که من را متوجه روح ملی گرایانه ایشان کرد.مگر شما و من با همین روح ملی گرایی آقای مهتدی که موجب نادیده گرفتن بعضی حقایق از جانب ایشان میگردد نیستیم.رطب خورده کی منع رطب کند؟میخواهم بدانم شما که بر این باورید "قوم فارس و زبان فارسی از مشترکات ایرانیان به شمار میاید" تا به حال از خود پرسیده اید، واژه "ایرانی بودن" چه معانی ناشایستی پیدا کرده؟ تا وقتی ایرانی بودن در لوای نادیده گرفتن و تخریب شخصیتی دیگر ساکنان ایران زمین باز تاب دهنده ماهیت امروزی خود باشد،ایرانی بودن افتخار همه ساکنان ایران زمین نخواهد بود.تا زمانی که عیبهای دیگران را با ذره بین و عیبهای خودمان را با دوربین بنگریم و این واقعیت که مشکل ما فقط مردم نیست،بلکه خود ما نیز جزئی از مشکلیم را قبول نکنیم تحلیلهایمان غلط از آب در خواهد آمد و تاریخ مسخره تر از قبل تکرار خواهد شد.جهان تک قطبی امروز ناگزیر ما را به کام منافع خویش میکشد و ما همچنان بر عقاید خود پایبندیم.تا وقتی این حقایق تلخ را که چه شیخ،چه شاه،هر دو بقأ خود را از حمایت سرمایداری جهانی داشتند و دارند.فقط اسمها عوض میشود.پستها همانند و روابط هم همان.روابطی که حق تعیین تاریخ مصرف طرفین را فقط به سرمایه داری داده و طرف ایرانی تنها آلت دستی است, یعنی تا جایی که منافع سرمایه داری جهانی حکم کند شاه باید میماند و همان طور این شیخ باید برود و شیخ دیگری بیاید(توطئه سبز) و جالب این که در همه حال اسلام نباید به خطر بیفتد، چرا که اگر این پیله جهل(دین) از سیاست ما جدا گردد چطور می توان حق ۷۰ میلیون انسان را گرفت و در عوض به آنها تجاوز کرد؟همین حال است و همین احوال.
ریشهٔ این مشکلات در غفلت و خیانت گذشتگانی است که ما تاثیرات آن را امروز با انگ نا آگاه بودن به مردم میچسبانیم و بی ثمر از ترس فرو رفتن در این منجلاب دست و پا میزنیم، ولی باز خواب غفلت را ترویج می دهیم.کاش شهامت این را داشتیم و می گفتیم ایران کنونی, امروز نه حکومتی دمکرات میخواهد نه حکومتی فدرال. بلکه حکومتی مرکزی میخواهد که بستر سازی جهت ایجاد چنین حکومتهایی را از همه نظر پیش ببرد که آن هم نیاز مند چندین دهه تجربه اندوزی و تربیت نیرو های مجرب است.اما گفتن این حرف چون به مذاج کسی خوش نمیآید کسی نیز نمیگوید و این یعنی همان چیزی که مردم انقلابهای بزرگ از آن برخوردار بودند "متفکرین و روشنفکران بزرگ" که حقایق تلخ را بازگو کردند و راه حل جدید ارائه دادند.یعنی قدرت تشخیص واقع بینانهٔ مشکلات و ارائه راه حل مناسب که همان " تولید اندیشهٔ نو " می باشد.ولی متاسفانه امروز شاهد باز تولید اندیشههای گذشته هستیم، در حالی که مشکلات جدید تری نیز گریبان گیرجامعه ما شده است.امید است تلخی حرفهای این حقیر را به صداقتی که در آن بود بخشیده باشید.پاینده و برقرار باشید.
چندی است که رادیو زمانه از طریق مختلف به تجزیه طلبان منبر میدهد. همه میدانند که فدرالیسم و آنهم فدرالیسم مرزبندی قومی (یعنی مرز کشیدن در ایران بخاطر زبانهای گوناگون و حتی در مناطق کردنشین هم چندین زبان وجود دارد) به تجزیه کشور انجام میشود. حتی افرادی مانند محمدعلی چهره-گانی که به صراحت خواستار تجزیه ایران است به طور واضح میگوید: فدرالیسم پله ما هست به تجزیه ایران و استقلال آذربایجان.
ما ایرانیان گول نهادهای غربی و ضدایرانی مانند رادیو زمانه را نمیخوریم. این مسئله نیازمند به کارشناسی دارد و دکتر نادر پیمایی خوب این ترفند را اینجا تشریح کرده است:
-- سروش کمالزاده ، Mar 16, 2010http://www.sandjesh.com/
(مقاله نظم نوين جهانی يا طرح تجزيه ايران، تحت عنوان فدراليزم)
آفرین سروش. اگر ایرانیان عامل و مزدور خایه تو را داشتند امروز ما اینطور مورد اهانت یک مشت دزدو استعمارگر و جاسوس مانند رادیو زمانه نمی شدیم. ایرانیان باید جبهه را فشرده تر کرده و استعمارگران و جنایتکاران جنگی که دیروز گوسفند می چرانیدند را با مشت خود بر زمین زنند. مرگ بر جاسوسان غربی. مرگ بر ایرانیان عامل و نوکرصفت. تجزیه ایرانی را بگور خواهید برد.
-- بدون نام ، Mar 20, 2010از یاد نبریم به کارگیری پرچم کردستان بزر گ توسط طرفداران فدرالیسم نشاندهنده نیات تجزیه طلبی آن ها است.
-- Dr.Babak Kordpourِ ، Mar 22, 2010