خانه > گوی سیاست > ایران > «رادیکالیسم را نباید از جنبش دانشجویی گرفت» | |||
«رادیکالیسم را نباید از جنبش دانشجویی گرفت»به مناسبت ۱۶ آذر، رادیو زمانه با دو تن از دانجشویان خارج از ایران گفتوگو کرده است: خانم پریسا نصرآبادی، دانشجوی سوسیالیست که سردبیری نشریات دانشجویی «گون»، «دانشگاه و مردم» و همچنین «بهپیش» را بر عهده داشته و از کپنهاک دانمارک با ما همراه است؛ و آقای سعید قاسمینژاد، سخنگوی دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال دانشگاههای ایران و نویسندهی وبلاگ «لیبرالیسم رادیکال» از پاریس با ما همراهی میکند.
خانم نصرآبادی، لطفا نقطهنظرات خود را در مورد جنبشهای دانشجویی و رابطهی آن با جنبش مردم ایران پس از انتخابات که به جنبش سبز معروف شده است، بفرمایید: خیلی خوشحال هستم که در روز ۱۶ آذر که روز دانشجو و تاریخاً روز اعتراضات مردم علیه دیکتاتوری است، در این گفتوگو شرکت دارم. از پیش از برگزاری انتخابات، مشخصا جنبش دانشجویی درگیر مسالهی انتخابات به عنوان یک پدیدهی سیاسی در داخل ایران بوده و در دو جبههی تحریم انتخابات و یا شرکت در آن، فعال بوده است. پس از برگزاری انتخابات که جنبش به راه افتاده و اعتراضات مردم ناگهان به شکل انفجاری در سطح جامعه بروز پیدا کرد، دانشجویان در متن این جنبش اعتراضی در داخل دانشگاهها، اعتراضات را پیگیری میکردند. در داخل خیابانها نیز به صفوف مردم میپیوستند و این اعتراضات را در کنار مردم و با شعارهای عمومی که شعار همهی مردم، از جمله دانشجویان بود، ادامه دادند. پس از شروع تعطیلات تابستانی نیز، تمهیدات سفت و سخت رژیم برای تعطیل کردن خوابگاهها و حتی تلاشها و شایعات برای عدم بازگشایی دانشگاهها تقریبا همگی بیثمر بود و در طی این سه ماه دانشجویان کماکان در کنار مردم، در مقاطع مختلفی که اعتراضات به هر شکلی بروز میکرد، حضور داشتند. به ویژه دانشجویان با توجه به این که بخشی از روشنفکری جامعهی ما هم هستند، از طریق اینترنت و فعالیتهای مجازیای که داشتند، به شدت فعال بودند. با بازگشایی دانشگاهها نیز طبق پیشبینی همه منتظر بودند دانشگاهها این روند اعتراضی را در داخل دانشگاهها کماکان ادامه بدهند و مشعلدار مبارزات باشند که شدند. خصلت جدید جنبش دانشجویی در دورهی جدید، درگیر شدن بخش وسیعی از تودههای دانشجویان است. در این دور، مبارزات دانشجویی از سطح نخبگان و عدهی معدودی فراتر رفته است. دانشجویان کاملا میدانند چه میخواهند و بر اساس شعارها و خواستهها و مطالبات مشخص خود، کاملا رادیکال در داخل دانشگاهها اعتراضات را به صورت روزانه ادامه دادهاند. آنها هزینههای سنگینی هم پرداختهاند؛ از ۱۳ آبان به این سو و تا امروز، بر مبنای آمارهای رسمی، حدوداً ۹۰ دانشجو دستگیر و تعداد زیادی از تحصیل محروم و از ورود آنها به دانشگاه جلوگیری شده است. آقای قاسمینژاد نظر شما در این باره چیست؟ در مورد ارتباط جنبش دانشجویی با جنبش سبز مردم ایران، ما هفت جنبش فعال در ایران داریم که یکی از آنها، جنبش عمومی است و آن هم جنبش دمکراسی و حقوق بشر است. شش جنبش خُردتر عبارتند از: جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش معلمان، جنبش کارگران، جنبش اقلیتهای قومی و مذهبی و جنبش سبکهای زندگی. اتفاقی که افتاده این است که دستکم چهار جنبش از این شش جنبش، به جنبش فراگیر دمکراسی خواهی و حقوق بشر پیوستهاند. یعنی خواستههایشان را ذیل پیروزی آن جنبش تعریف میکنند. جنبش دانشجویی نیز از این نظر مستثنی نیست. تا پیش از بازگشایی دانشگاهها شاهد بودیم که دانشجویان اعضای فعال جنبش سبز بودند. بسیاری از شهدا و بسیاری از اسرا، از دانشجویان بودند و بسیاری از فعالینی که بازداشت شدند، فعالین دانشجویی بودند. نکتهی دیگری که خیلی مهم است، همانطور که خانم نصرآبادی هم اشاره کرد، بحث فراگیر شدن این جنبش در خود دانشگاهها است. دیدیم که حکومت پیش از ۱۶ آذر سعی کرد با بازداشت گستردهی فعالین شناخته شدهی دانشجویی، اعتراضات ۱۶ آذر را سرکوب کند. منتها این اتفاق نیفتاد. به این دلیل که جنبش دانشجویی الان از طریق فعالین شناخته شده سامان پیدا نمیکند. این خود تودههای دانشجو هستند که اعتراضات را سامان میدهند. چون اعتراض از بطن جامعه دارد میجوشد. مردم خواستههایی دارند، دانشجویان نیز در کنار مردم و جدای از آنها نیستند. همانطور که بازداشت فعالان سیاسی منجر به خاموشی جنبش سبز نشد، بازداشت فعالان دانشجویی هم منجر به خاموشی جنبش دانشجویی نخواهد شد. از این نظر، این اتفاق جدیدی است که پس از انتخابات، افتاده و جنبش دانشجویی را فراگیرتر و عمیقتر کرده است. خانم نصرآبادی، طیفهای فکری دیگری در جنبشهای دانشجویی وجود دارند. جایگاه فعلی و آیندهی این طیفهای فکری را در جنبش سبز چگونه میبینید؟ شرایط کاملا ویژهی سیاسیای که پس از انتخابات و با توجه به گسترش اعتراضات اتفاق افتاد، بحث اتحاد جریانات سیاسی مختلف و به طور کلی اپوزیسیون را چه در داخل و چه در خارج کاملا باز کرده است. مسالهی اساسی این است که جنبش اعتراضی اخیر اگرچه ظرف فراگیری برای اقشار، گروهها و طبقات مختلف در بطن جامعه و همچنین نیروهای سیاسی مختلف به عنوان نمایندگان سیاسی آنها بود و همگی این جریانات را در یک جنبش ضد دیکتاتوری بسیج کرد و در کنار همدیگر قرار داد، اما بحث مرزبندیهای سیاسی از موضوعیت خارج نمیشود. در هر حال، توافقاتی به صورت عمومی در جنبشی علیه دیکتاتوری و استبداد در داخل ایران وجود دارد که به طور طبیعی تمام مجموعهی نیروهای سیاسیای را که قالب و چهارچوب سیاسی کنونی را غیردمکراتیک میدانند و آن را مغایر با منافع مردم ارزیابی میکنند، دربر میگیرد. همهی این نیروها در این جنبش سهیم هستند و در کنار هم قرار میگیرند. منتها مساله این است که به هرحال این جنبش دینامیسم و پویاییای دارد و پیش میرود. خواستهها، مطالبات و شعارهایی نیز که در داخل آن مطرح میشود، یک طیف است و از شعارهای راست تا شعارهای چپ را شامل میشود. وظیفهی هرکدام از نیروهای سیاسی داخل جنبش و نسبت و اتحاد این نیروها باهم نیز بر این مبنا تعیین میشود. یعنی در واقع مشخص است که هرکدام از نیروهای سیاسی در داخل این جنبش سعی میکنند خواستهها و شعارهای مورد پذیرش خود را برجسته کنند. مثلا تلاش من و تمام رفقای فعال سوسیالیست جنبش دانشجویی من در داخل ایران این است که شعارهای چپ و اصیل مردم را در داخل جنبش ضد دیکتاتوری برجسته و عمده کنیم و در این مسیر به طور طبیعی با نیروهای راست مرزبندی پیش میآید. چرا که به هرحال ما اعتقاد داریم، منافع جریانات رفرمیستی که در داخل این جنبش حاضر هستند و بعضا میتوان گفت در مقاطعی به عنوان رهبری این جنبش هم از طریق مردم هم پذیرفته شده بودند، با رادیکالیسم درون جنبش و پویایی آن، آنقدر شکاف دارد که این جریانات جا میمانند و خواستههای اصیل مردم از آنها عبور میکند. نیروهای سیاسیای هم که در داخل این جنبشها هستند، وظیفه دارند نسبت به این مسایل روشنگری کنند و تا آنجا که در توانشان هست، خطوطی را که سعی میکنند جریان اعتراضی مردم را به نوعی منحرف کنند، رادیکالیسم آن را خنثی کنند و با توجیهات کاملا ریاکارانهای مانند این که جنبش، جنبشی است که از خشونت پرهیز میکند، بحث قهر و خشونت را با هم خلط کنند و در شرایطی که مردم جلوی گلوله ایستادهاند و به هر ترتیبی تحت فشار هستند، آنها را از این که بتوانند از خودشان و جنبش اعتراضیشان دفاع کنند خلع سلاح میکنند و سدی میشوند بر این که خواستهها و شعارهای مردم ارتقا پیدا کند، برای مردم روشن کنند. روشن است که جریانات و گروههای سیاسی مختلف تا جایی کنار همدیگر پیش میروند و در جاهایی، خطوط مجددا از همدیگر جدا میشوند. اما جنبش راه خود را پیدا میکند و اگر در مسیر درستی قرار بگیرد، مشخص میشود که به لحاظ هژمونی نیروهای سیاسی و به لحاظ خواستهها و شعارهایی که طرح میشوند به چه شکلی پیش خواهد رفت. تا حد زیادی پیشگوینده میشود، اگر بخواهیم آیندهی این جریان را به صورت دقیق مشخص کنیم. اما بر مبنای دینامیسم درونی این جنبش، میتوان ارزیابی کرد که این نیروهای سیاسی تا کجا میتوانند در مقاطعی و در مواردی کنار هم بایستند و در کجا از همدیگر فاصله میگیرند. از نظر خانم نصرآبادی رادیکالیسم را نباید از جنبش دانشجویی گرفت و این جنبش در عین گوناگونیای که دارد و همه در کنار هم هستند، در آینده هرکدام راهشان را پیدا خواهند کرد. آقای قاسمی نژاد، شما جایگاه طیفهای فکری متفاوت و مختلف را در جنبش سبز چگونه ارزیابی میکنید؟ جامعهی ما هشت شکاف فعال دارد که عبارتند از: دمکراسی−آمریت، سنت− مدرنیته، مذهبی غیرمذهبی، گسل قومی، گسل میان مذاهب مختلف در ایران، گسل فقر و غنا، گسل جنسی و گسل نسلی. همانطور که پیش از این گفتم، چهار جنبش از جنبشهای اجتماعی در ایران، در حال حاضر خود را ذیل جنبش دمکراسی خواهی تعریف میکنند. از این نظر، شکاف اصلیای که الان در جامعهی ما وجود دارد، شکاف دمکراسی – آمریت است. به این معنا، نیروهای سیاسیای که دمکراسیخواه هستند، میتوانند در یک صف، در یک طرف بایستند و نیروهایی که خواهان دمکراسی نیستند در طرف دیگر. به گمان من، در حال حاضر شکاف در ایران، شکاف میان طرفداران براندازی جمهوری اسلامی و طرفداران نگاهداری جمهوری اسلامی نیست. هرچند که یک سری نیروهایی در جنبش سبز هستند که خواهان آنند که به هر طریق جمهوری اسلامی حفظ شود. یک سری نیروهایی هم در همین جنبش خواهان آنند که جمهوری اسلامی به هر طریق برانداخته شود. اما خواست مردم، هیچ یک از اینها نیست. مردم یک سری خواستههایی دارند. اگر همین جمهوری اسلامی آنها را بپذیرد، مردم آنجایی که خواستههای برحقشان برآورده شود، مشکلی ندارند. مساله این است که به هرحال، جمهوری اسلامی این خواستهها را نمیپذیرد. یعنی تا به حال نپذیرفته است و نشانهای هم در دست نیست که بخواهد بپذیرد. از این منظر، این جنبش هرچقدر که پیش برود، لاجرم به این سمت خواهد رفت که حکومت جمهوری اسلامی را کنار بزند. شعارهای اولیهی مردم «رأی من کجاست؟» بود. الان به «مرگ بر دیکتاتور» و «خامنهای قاتله، ولایتش باطله» رسیده است. این همان دینامیسمی است که در خود جنبش وجود دارد. اینطور نبود که تودههای مردم از اول بخواهند جمهوری اسلامی را کنار بگذارند. بلکه آنها خواستههایی داشتند، جمهوری اسلامی در برابر آن خواستهها میایستد و شعارهای مردم رادیکالتر میشود. در مورد بحثی که خانم نصرآبادی در مورد خشونت داشتند، جنبشهای بدون خشونت طی ۵۰ سال اخیر، ترم شناخته شدهای است که یک استراتژی مشخص و استراتژی پیروز است. ممکن است ما به لحاظ اخلاقی مجاز باشیم در برابر کسانی که خشونت میورزند، خشونت بورزیم. من این را قبول دارم، یعنی از نظر اخلاقی، این برخورد مشکلی ندارد. منتها وقتی وارد استراتژی میشویم، نقطهی قوت این جنبش در همان عدم خشونتش است. وقتی بحث خشونت پیش بیاید، طرف مقابل دستش برای اعمال خشونت بازتر است و دامن زدن به این بحث که «مردم با قهر و خشونت از خودشان دفاع کنند»، به نظر من، به لحاظ استراتژیک اشتباه است. خانم نصرآبادی، در صحبتهایتان اشاره کردید که سوسیالیستها از شعارهای چپ و اصیل مردمی استفاده میکنند. نقش گروههای مذهبی و سنتی جامعه را در این جنبش چگونه ارزیابی میکنید؟ در داخل تودهی مردم، با توجه به جنبشی که به صورت مشخص در جریان است، نمیتوان قائل به چنین تفکیکی بین مذهبیها و غیرمذهبیها به آن معنا شد. مشاهدات و تجربههای شخصی من طی مدت سه ماه پس از انتخابات که در داخل ایران بودم و در جنبش اعتراضی حضور داشتم، به من میگفتند که حضور مردم در داخل جنبش ضد دیکتاتوری بر مبنای مذهبی بودن یا نبودنشان نبوده است. البته از شعارهای عمومیای که مردم میدهند، میتوان این را استنتاج کرد که به هر حال این جنبش ضد دیکتاتوری، جنبشی هم هست برای فرا رفتن از حکومتی که به نام دین و مذهب ۳۰ سال است اختناق و سرکوب و استبداد را حاکم کرده است. بنابراین در کف مطالبات مردم میتوان بحث سکولاریسم و این که حکومت از بنمایهی مذهبی خود تهی شود را هم کاملا مشاهده کرد؛ چه در شعارهایی که به طور مستقیم و مشخص در مورد بعضی از مقامات نظام سر میدهند، چه در شعارهایی که به ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی برمیگردد و چه در شعارهایی که با مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم در بطن جامعه و در متن زندگی روزمرهشان گره میخورد. ما شاهد حضور خانمهایی با پوشش ظاهرا مذهبی در داخل این جنبش اعتراضی بودهایم. گرچه معتقد هستیم که یک جنبش سوسیالیستی واقعی، جنبشی است که کاملا پیگیرانه برای یک سری خواستههای دمکراتیک مردم تلاش میکند و غیر از این هم نمیتواند باشد. چون ما افراد غیرمذهبی بسیاری را داریم که بر مبنای منافع شخصیشان در آن سوی صف و در مقابل جنبش اعتراضی مردم قرار گرفتهاند و بالعکس کسانی که به لحاظ شخصی کماکان اعتقادات مذهبی دارند، اما در کنار سایر هموطنانشان، در کنار خواهران، برادران و فرزندانشان در داخل جنبش اعتراضی و ضد دیکتاتوری حضور پیدا کردهاند و شعارهای مرگ بر دیکتاتور سر میدهند. آقای قاسمینژاد در راستای صحبتی که با خانم نصرآبادی داشتیم، سؤالی از شما دارم؛ سهم طرفداران حکومت اسلامی یا به عبارتی جمهوری اسلامی که قائل به حضور ولایت فقیه در جامعه هستند، در جامعهی ایران چیست؟ آیندهی این گروه در تحولات آتی ایران چه خواهد شد؟ در هرحال، ما نیازمند یک آشتی ملی هستیم. ایران همیشه دولتهای رانتپرور داشته است؛ یعنی دولتهایی که پول نفت دستشان بوده و حامیپرور بودهاند. بر این اساس، با این که انقلاب ایران در سال ۵۷ انقلاب همه علیه یکی بود و شاه هیچ نیرویی برای حمایت از خودش باقی نگذاشته بود، در روزهای پایانی حکومت شاه، در تهران تظاهرات ۱۰۰هزار نفره در حمایت از حکومت شاه داشتیم. یعنی شاه هم یک نیروی حامی داشت. بخش زیادی از نیروهایی که الان حامی احمدینژاد هستند، کسانی هستند که دارند از رانت پول نفت استفاده میکنند. یعنی دولت احمدینژاد رأی میخرد. البته این را قبول دارم که بخشهایی از جامعهی ما که در اقلیت هستند، حامی چنین اندیشههایی هستند. اما قرار نیست فردا روزی این بخش را حذف کنیم. قرار نیست فردا اینها را اعدام کنیم، قرار نیست که فردا اینها را از حق حیات سیاسی محروم کنیم. اینها اتفاقا میتوانند بخش محافظهکار جامعهی ما بشوند و در جامعهای دمکراتیک، احزاب محافظهکار تشکیل بدهند و خواستههایشان را از آن طریق پیگیری کنند. الان در کشورهای اروپایی نیز بعد از این همه رشد سکولاریسم، هنوز احزاب مذهبی را داریم. در خود جنبش سبز نیز نیروهای مذهبی نقش مهمی دارند. نیروهایی مانند حضرت آیتالله منتظری یا آقای مهندس میرحسین موسوی، آقای کروبی و یا آقای خاتمی که نقش مهمی در جنبش دارند، نیروهای مذهبی هستند. درست است که شکاف مذهبی− غیرمذهبی در جامعهی ما وجود دارد، اما تمام این شکافها در حال حاضر غیرفعال شده و شکاف اصلی جامعه دمکراسی− آمریت است. در دو سوی این نزاع، هم نیروهای دمکراسی خواه مذهبی و هم نیروهای دمکراسیخواه غیرمذهبی داریم، نیروهای طرفدار دیکتاتوری مذهبی و نیروهای طرفدار دیکتاتوری غیرمذهبی هم داریم که البته الان شاید در سمت و سوی جمهوری اسلامی نایستاده باشند. برای نمونه نیروهایی که طرفدار دیکتاتوری پرولتاریا هستند، یا نیروهایی که طرفدار سلطنت مطلقه هستنند، دمکراسیخواه نیستند. ما به هرحال نیازمند آشتی ملی هستیم. قرار نیست یکی دیگری را حذف کند. باید به جایی برسیم که اختلافات ما بر سر صندوق رأی حل شود و نه توسط گلوله. در پایان گفتوگو، از هر دو میهمان میخواهم که جمعبندیای کوتاه از صحبتهای خود داشته باشند. خانم نصرآبادی: ممنون از فرصتی که در اختیار من دادید؛ طی سه ماهی که از شروع سال تحصیلی گذشته است، دانشجویان در دانشگاههای مختلف پرشورانه و متعهدانه در کنار جنبش اعتراضی مردم قرار گرفتهاند و شعارهای واقعی جنبش را از آن خود کردهاند و در مقابل جریانات، گروهها و اندیشههایی که سعی میکردند انفعال را به داخل دانشگاهها تزریق کنند و سدی در پیش رفتن این جنبش باشند، مقاومت کردند. اولین ۱۶ آذری است که من در دانشگاه نیستم، به همهی این دانشجویان درود میفرستم. امیدوارم این جنبش پیش برود و روزی ما همه مجددا در کنار هم، دستهایمان را به هم بدهیم و سرود آزادی را با هم بخوانیم. آقای قاسمی نژاد: من هم از فرصتی که به من دادید، تشکر میکنم. خصوصا از دانشجویان مبارز ایران که در روز دانشجو تا اینجایی که ما دیدهایم، بسیار عالی عمل کردند و علیرغم تمام تهدیدات، اعتراضات گستردهای را در دانشگاهها سامان دادند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
به نظر من تیتر مناسبی برای این مصاحبه انتخاب نکردین. اینکه جنبش دانشجویی باید رادیکال باشه فقط نظر یکی از مصاحبه شونده ها بود و نفر دوم به این دیدگاه جواب مناسبی داده بود. بعنوان یک ایرانی که هم دوران خاتمی رو لمس کرده و هم دوران احمدی نژاد رو، اینکه این جنبش به سمت خشونت بره رو مفید نمیدونم. قدرت جنبش سبز به فراگیری و تعداد ادماشه. خشونت فقط باعث منفعل شدن قسمت عمده علاقه مندان به این حرکت میشه که به هر دلیلی حاضر به هزینه بالا دادن نیستن.
-- ابولقاسم ، Dec 8, 2009خانم نصرآبادی چهل سال ديردنيا آمده اند
-- رضا ، Dec 9, 2009ګویا ترین وحتی میتوان ګفت مناسبترین تیتری است که انتخاب شده، و مهمتر اینکه خانم نصرآبادی واقعبینانه از جنبش جاری صحبت میکند. این جنبش در مدت زمان کوتاهی فراتر از انتخابا ت رفت و همانطور که آقای قاسمی نژاد میګویند شعارها به مرګ بر دیکتاتور و خامنه ای رسیده است. اما ایشان میګویند که اګر جمهوری اسلامی خواسته مردم را بپذیرد مشکل مردم حل است. اما کدام دیکتاتور قدرت را دو دستی به دیګران داده که این رژیمی که اساسش، ستم و استثمار و فقر و تنګدستی، ترور و شکنجه، تجاوز، روبودن، اعدام و ... است ، بده. منافع هر فرد و ګرایش و ګروه معیار انتخاب شعارها و عمل کردن را رقم میزند. اعتراض و دفاع از زنده ماندن را با ګفتن خشنونت بده نمیتوان ساکت ، محدود و بیخواسیت کرد. خشنترین توهین به اعتراضات واقعی و فریاد شان و نیز طرح خواسته های مردم آزادیخواه و ضد دیکتاتور است که لقب خشونت بګیرد. مردم در ایران هزینه های بالایی در این ۳۰ سال ګذشته داده. همانطور که می بینید، قبل از اینکه پای صندوق رای آشتی ملی برسیم، دارند ګلوله شلیک میکنند. آشتی ملی برای بشر دوست کردن جمهوری اسلامی احتمالا طرح نمیشه. البته آقای قاسمی نژاد و یا دوستانشان بهتر میدانند. در فرصت دیګری میتوان بیشتر در این موردها نوشت. اما از خانم نصر آبادی تشکر میکنم که در شرایطی که هستند، با دیګر فعالین دانشجویی و همراه با اعتراضات و پیشروی جنبش جاری مردم فعالانه میکوشند و متشکر از صحبتهای ارزنده و نوشته های خوبی که دارید. به جرا ت میتوان ګفت که مفید و راه ګشا و نیز واقعی و واقعبیانه و عملی هستند. خوشحال کننده است به توده دانشجو هر چه بیشتر به میدان می آیند. امید است که تشکل سراسری و کشوری دانشجویان ایران نیز تشکیل شده تا بتوان متحدتر برای کسب خواسته ها ، مطالبات و حقوق جنګید ، ګرفت و پیشروی کرد.
-- بهزاد ، Dec 12, 2009به نظرم خانم نصرآبادی خیلی واقعی تر می بینند مساله دانشجویان رو. به هرحال ایم جنبش رادیکال تر از موسوی و بقیه اصلاح طلب ها هست. رادیکالیسم هم الزاما خشونت کور نیست.
-- محسن ، Dec 12, 2009