تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
بحران اقتصادی جهان در گفت و گو با دکتر جمشید اسدی و دکتر مرتضی محیط

آیا پیش‌بینی مارکس محقق می‌شود؟

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

پس از سقوط دژ بزرگ اقتصاد سوسیالیستی، یعنی اتحاد شوروی، تقریباً یک باور عمومی شده بود که استقرار و تثبیت سرمایه‌داری لیبرال، یک واقعیت عینی است.

سرمایه‌داری جهانی بحران‌های متمادی گوناگونی را از سر گذرانده بود. اما اینک شش سال پس از آخرین بحران اقتصادی در سال ۲۰۰۱، جهان سرمایه‌داری به معنای وسیع‌تر وارد یک بحران اقتصادی شده است که با سرعت بی‌سابقه و چشم‌گیری، هویت جهانی یافته است.

یک سده بعد از مرگ مارکس و قریب به دو دهه پس از آغاز روند سقوط اتحاد شوروی، بار دیگر بسیاری پرسش‌ها به مارکس باز ‌می‌گردد.

آیا این همان مرحله‌ی زوال سرمایه‌داری نیست که او پیش‌بینی کرده است؟ این سوالی است که در رسانه‌های شرق و غرب عالم طنین افکنده است.

از این زاویه، با دکتر جمشید اسدی، اقتصاددان و مدافع بازار آزاد سرمایه‌داری، و هم‌چنین دکتر مرتضی محیط، محقق و مدافع اقتصاد سوسیالیستی در آمریکا گفت ‌و گو کرده‌ام.

Download it Here!

آقای اسدی، شاهد دخالت دولت‌ها در امور بانکی، پولی و در واقع در اقتصاد سرمایه‌داری هستیم. از نظر شما این چه معنایی دارد؟

مساله‌ی عمده این است که بانک‌ها که به یک روایت روغن اقتصاد را به جریان می‌اندازند، کار روغن‌کاری خودشان را نمی‌کنند.

پول ندارند، یا اگر پولی داشته باشند - چون محدود شده و مثل گذشته نیست‌ - آن را برای مشتری‌های خاصی نگه می‌دارند.

وقتی که بانک به عنوان اعتبار یا وام، پول ندهد شرکت‌های کوچک نمی‌توانند سرمایه‌گذاری کنند، شرکت‌های بزرگ نمی‌توانند قرارداد ببندند و این باعث ‌اُفت اقتصاد می‌شود.

دولت‌ها گفته‌اند: «بانک‌ها نگران نباشید؛ به شما پول می‌دهیم که دوباره وام بدهید. به خصوص به شما پول می‌دهیم که پول پس‌اندازکنندگان خرد از بین نرود»

دولت‌ها این پولی را که به بانک‌ها می‌دهند، از کجا می‌آورند‌؟

این سوال اصلی است و سوالی است که خیلی از دوستان و عزیزان نمی‌خواهند به آن پاسخ بدهند. این پول از جیب من و شما می‌آید و باعث بالا رفتن تورم می‌شود.


دکتر جمشید اسدی، استاد استراتژی‌ اقتصاد در دانشگاه‌های پاریس

آقای اسدی، به عنوان یک کارشناس مدافع بازار آزاد سرمایه، از شما این سوال می‌تواند پرسیده شود: آیا بازار را باید رها کرد که هر کاری که می‌خواهد بکند و وقتی هم متضرر شد، مردم پرداخت کنند؟

در بسیاری از کشورهایی که اقتصاد بازاربنیاد دارند، دموکراسی هم دارند. دموکراسی یعنی رأی مردم برای انتخاب حکومت‌گران خود. همه‌ مردمی که ضربه ی اقتصادی می‌خورند، پژوهش‌گر اقتصادی نیستند که بلندمدت را نگاه کنند.

در نتیجه، دولت‌ها برای این‌که در بعضی مواقع از به پا خیزی‌های اجتماعی جلوگیری کنند و بعضی مواقع دیگر تجدید انتخاب خودشان را تضمین کنند، به طور وسیع در اقتصاد دخالت می‌کنند‌، که دوباره اقتصاد به رونق بیفتد.

متاسفانه مساله‌ای را که باید به خا‌طر داشت، این است که در صورتی که با دخالت‌های دولت، بخش آزاد و کارآفرینی فعال وارد اقتصاد نشود، بیشتر از تسکین کوتاه‌‌مدت فایده‌ی دیگری نخواهد داشت.

بخش آزاد و کارآفرینی در آمریکا هنوز به طور فعال وارد نشده بود؟

بله، بخش خصوصی در آمریکا بسیار فعال است. اما این بخش خصوصی بعضی وقت‌ها به علت چرخه‌های اقتصادی و دیگر عوامل اقتصادی، فعالیت خودش را کم می‌کند. تصمیم می‌گیرد، فکر می‌کند که الان باید فعالیتش را به دلایلی کم بکند.

وقتی این فعالیت کم شود، اشتغال پایین بیاید، بیکاری بالا برود، بسیاری از مواقع دولت‌های مرکزی نرخ بهره را پایین می‌آورند، مشوق‌های دیگری می‌دهند تا دوباره اقتصاد را به طور مصنوعی راه بیندازد.

الان در آمریکا، مساله از پایین آوردن نرخ بهره گذشته است. گفته شده دارد ملی کردن - دولتی کردن - بانک‌ها بررسی می‌شود.

بله؛ به خصوص در اروپا. در آمریکا هم وقتی اکثر قرض‌های این‌ها را به قیمت سهیم شدن در دارایی‌هایشان می‌خرند، یعنی بانک را ملی ‌- دولتی کردند.

ولی قرار بر دخالت دولت در اقتصاد نبود.

همیشه دولت دخالت می‌کند و ما گریزی از این نداریم. شاید اگر من هم در هر کدام از دولت‌های مرکزی قرار داشتم، علی‌رغم میلم می‌گفتم دولت باید دخالت بکند. ولی این دخالت علاج قطعی نخواهد بود.

به همین دلیل باید این دخالت را به حداقل رساند و زمانش را هر چه بیشتر کوتاه کرد و حتی‌الامکان به بازار اجازه‌ی فعالیت بیشتر داد.

وقتی این بانک‌ها خریداری شده و در واقع دولت صاحب آن‌ها است، کدام زمان را باید کوتاه‌تر کند؟

منتها دولت نباید وقتی که سهام‌دار اصلی یک بانک است، به پشتوانه‌ی بودجه‌ای که دارد، عرصه را برای رقابت بانک‌های دیگر کم کند.

در عین حال باید هر چه زودتر، به نفع منافع ملی، دوباره سهام خودش را، وقتی که بازار شروع به رونق می‌کند‌، به بخش خصوصی بفروشد و پس بدهد.

این صحبت زیاد شنیده می‌شود که مارکس وقتی از زوال سرمایه‌داری صحبت کرد، همین دوران بوده است و دوران پیش‌گویی‌های مارکس فرا رسیده است. شما چه پاسخی به این سوال دارید؟

اول از همه این‌که بحران در همه جا ایجاد می‌شود. هر موجود زنده‌ای و هر حرکت زنده‌ای بحران دارد. بحران لازمه‌ی زندگی است.

در نتیجه مادامی که این پیش‌گویی می‌گوید: «بحران به وجود می‌آید»، پیش‌گویی غریبی نیست. می‌توان پیش‌بینی کرد.

منتها مساله‌ی اصلی که باید به آن پاسخ داد، پیش‌بینی و پیشنهاد مارکس یا لنین و پیروان امروز ایشان، برای در رفتن از بحران است.

دانشی که بتواند بحران و تمام کنش‌ها و واکنش‌های بحران‌زا را از پیش حدس بزند، در کدامین مغز نهفته است؟

فکر می‌کنم تنها شباهتی که بین این بحران و پیش‌بینی‌های کارل مارکس وجود دارد، این است که کارل مارکس گفته بود، در سرمایه‌داری گرفتاری‌هایی وجود دارد؛ الان هم گرفتاری‌هایی به وجود آمده است.

اقتصاد بازار بنیاد، اقتصادی است که بحران‌های بسیار بزرگ‌تری را از سر گذرانده است، این را هم از سر خواهد گذراند. ولی باز هم باید منتظر بحران‌های دیگری بود. چون این طبیعت زندگی است.


رهبران کشورهای منطقه یورو به علاوه بریتانیا، برای چاره‌اندیشی در قبال بحران مالی جهان در پاریس گرد هم آمده‌اند

اما دکتر مرتضی محیط از مدافعان اقتصاد سوسیالیستی نظرات متفاوتی در این باره دارد. وی به رادیو زمانه می‌گوید:

بعضی‌ها می‌گویند در سرمایه‌داری دولت نباید به هیچ وجه دخالت کند و یا دخالت نکرده است. اتفاقاً دولت، یک دولت سرمایه‌داری است و در خدمت سرمایه‌دارها است.

در نتیجه از ابتدای نظام سرمایه‌داری به رشد سرمایه‌داری کمک کرده است. بعد از جنگ دوم جهانی، حزب کارگر انگلیس بیشتر کارخانه‌ها و معادن را به اصطلاح ملی کرد.

تعداد زیادی‌ از این کارخانه‌ها و معادن ورشکست شده بودند. در نتیجه می‌بایست از پول مالیات مردم، این‌ها را نجات می‌دادند.

دقیقاً همان کاری که الان آقای هنری پالسون در آمریکا می‌کند، انگلیس و سایر کشورهای اروپایی هم مجبور به این کار شدند.

زمانی که این کارخانجات، معادن و بانک‌ها سودآور باشند، خصوصی خواهند ماند که سودشان و ارزش اضافی آن‌ها به جیب سرمایه‌دارها برود.

هر وقت دچار ورشکستگی می‌شوند، باید با پول مردم، این‌ها را نجات دهند. وام دولت آمریکا به ۱۰ تریلیون دلار رسیده است. بهره‌ی این پول که از مالیات مردم آمریکا می‌دهند، به ۵۰۰ میلیارد دلار رسیده است.

این بحران را با بحران‌های دوره‌های دیگر که آمریکا و بازار آزاد دچارش بوده، مقایسه می‌کنید؟ آیا به نظر شما، به همان شکل است یا یک نقطه‌ی عطف است‌؟

به نظر من، یک نقطه‌ی عطف است. این شبیه رکودهای سال‌های ۷۵ - ۱۹۷۴، ۸۲ - ۱۹۸۱ و یا ۹۲ - ۱۹۹۱ نیست. این بحران از بحران بزرگ ۳۳- ۱۹۲۹ هم شدیدتر و عمیق‌تر خواهد بود.

پیش‌بینی شما چیست؟ دکتر اسدی که یک کارشناس مدافع بازار آزاد است، گفت دولت از دخالت امروز ناگزیر است؛ ولی باید برنامه‌اش این باشد که دوباره به عقب برگردد‌، سهام را واگذار کند و دوباره سکان را به دست بازار خصوصی بسپارد.

از این‌ها باید پرسید چرا موقعی که این‌ها سود‌آورند و میلیاردها دلار به جیب می‌ریزند، صحبت از کمک دولت نمی‌کنید. ولی الان کمک دولت را می‌خواهید.

به سادگی می‌شود استدلال کرد که آن وقت نیاز به کمک نداشتند. الان برای گشتن چرخه‌ی اقتصاد این کمک نیاز است‌.

در حقیقت‌، هر وقت که ضرر می‌کنند، مردم باید بهای آن را بپردازند. اجازه بدهید یک مثال از قول کسی که جایزه‌ی نوبل اقتصاد را برده است، برایتان بزنم.

ایشان می‌گوید: «‌این کاری که شما می‌کنید، مثل مریضی است که به طرز شدیدی از معده‌اش خون‌ریزی می‌کند و به جای این‌که جلوی خون‌ریزی معده را بگیرید، خون به او تزریق می‌کنید.»

اقتصاد جهان سرمایه‌داری به یک بن‌بست رسیده که با تزریق خون‌ها قابل علاج نیست. به خاطر این‌که بین عرضه و تقاضا، عدم تقارن به وجود آمده است. عرضه از تقاضا جلو زده و ملت‌ها دیگر قدرت خرید ندارند.

در عرض ۳۰ سال گذشته با ۵۰ تریلیون وام، مردم را زیر بار قرض بردند تا قدرت خرید پیدا کنند و دیگر به حد نهایی‌اش رسیده است. پول مردم باعث شده، این‌ها سود‌آور بشوند و در جیب پنج درصد بالای جامعه برود.

حتی اگر این دزدی بزرگ باعث شود که فرضاً بانک‌ها‌ از ورشکستگی و از سقوط بورس سهام جلوگیری کنند، چه کسی جنس این کارخانه‌ها را از یخچال گرفته تا اتومبیل، جاروبرقی و غذا می‌خرد؟

اقتصاددان‌های دست راستی متوجه نیستند که مساله‌ی کارگرها، فقط در سطح تولید استثمار نمی‌شود‌؛ این‌ها خریدار اجناس سرمایه‌دارها هستند. مردم در آمریکا قدرت خرید ندارند.

بنابراین، شما این مرحله را یک نقطه‌ی عطف در بحران سرمایه‌داری می‌دانید و منتظر هستید که چه اتفاقی بیفتد؟

منتظر این هستم که ملت به پا بخیزند و این سیستم را تغییر بدهند. هیچ راه دیگری ندارند و ملت آمریکا دارند به ‌پا می‌خیزند.

Share/Save/Bookmark

در همین رابطه:
نشست سران اروپا برای مهار بحران مالی جهان
نظر کنگره برگشت؛ «نجات مالی» قانون شد
سنای آمریکا، طرح نجات مالی را تصویب کرد
مک‌کین مبارزه انتخاباتی را متوقف کرد
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

من به عنوان یک دانشجوی دکتری اقتصاد در آمریکا واقعا از سواد پایین تحلیل گران اقتصادی و سطح بسیار نازل تحلیل های اقتصادی در رادیو زمانه که داعیه فرهیختگی و روشنفکری دارد عمیقا متاسفم. یعنی ما واقعا آدم های حسابی تر از این آقایون نداشتیم که نظراتشون را منعکس کنید؟

-- احسان ، Oct 12, 2008

با سپاس و خواهش از شما که این بحث را
با حضور همین آقایان واستادان دیگر مدافع
هر دو سیستم اقتصادی ادامه دهید.نظرا ت
آقای دکتر محیط بسیار جالب و منطقی است.

-- فیروز ، Oct 12, 2008

اينكه سرمايه داري دچار بحراني جدي است، شكي نيست، اما براي گذار از اين نظام، تنها بحران كافي نيست، ممكن است به جاي سوسياليسم به سمت بربريت برويم.

براي انقلاب، نيروي انقلابي لازم است. دولت سرمايه داري به قدري قدرت دارد كه اساساً مي تواند تعيين كنندگي اقتصادي را زير سوال ببرد. در واقع، در چنين شرايطي دولت به امر مسلطي بدل مي شود كه هيچ نيروي اجتماعي اي سياسي مستقل و مردمي توان ايستادگي در مقابل آن را ندارد... يا بهتر است بگوئيم طي اين بيست سال اخير ديگر نيرويي باقي نمانده است...

چه كسي بايد انقلاب كند؟

-- كاوه ، Oct 12, 2008

٬٬منتظر این هستم که ملت به پا بخیزند و این سیستم را تغییر بدهند.٬٬
این آقای دکتر محیط هم عجب آسمون و ریسمون رو به هم بافته ها. خودش خنده اش نگرفت وقتی اینها رو می گفت؟
آقای دکتر، منتظری آمریکا بشه شوروی؟ هنوز ۲۰ سال نشده که شوروی ای شما با تمام تلاشهایی که کمونیستها کردن فروپاشید ها.

-- بدون نام ، Oct 12, 2008

انگار فقط در بحرانهاست که ما طعم آزادی را می چشیم و بالاخره از نظر سوسیالیستها و مدافعان واقعی انسانیت همچون دکتر محیط بهره مند می شویم.

-- مهرشاد ، Oct 13, 2008

آقاي احسان دانشجوي دكتراي اقتصاد، لطفا خود شما تحليل علمي اين وقايع را به زبان روشن و مانند اين دو كارشناس در مقاله، مختصر و مفيد ذكر بفرمائيد، تنها ادعا كافي نيست.

-- سهراب ، Oct 13, 2008

در تایید و تکمیل حرفهای کاوه: نه تنها نیروی انقلابی قابل توجهی باقی نمانده بلکه سرمایه داری در طی دهه های اخیر با ترویج روحیه هرج و مرج طلبی و بی منطقی و گانگستری در بیشتر جوانان و نوجوانان راه را برای بربریت به جای انقلاب باز گذاشته! و این همچنان به نفع سرمایه دار و بازاری و تاجر است چونکه در نهایت بربریت هم مضمحل خواهد شد و دوباره راه را برای همان گروه پولساز و پولدار باز خواهد کرد. این یک راه حل قدیمی، حتی قدیمی تر از سرمایه داری نسبتا جوان امروزی است! ضعف نیروهای انقلابی و مردمی متاسفانه در این است که علیرغم ایمانی که به یک نظام سالم و محکم انسانی در یک جامعه مردمسالار دارند اما خود دچار تشتت و بی اتحادی هستند و گروههای مختلف انقلابی بجای دوستی و همدستی با یکدیگر به دشمنی و اختلاف و حذف همدیگر میپردازند. مسلم است که تا وضع چنین است، گروههای متحد و متفق سرمایه داری فاتح نهایی خواهند بود.

-- مراد اصفهانی ، Oct 13, 2008

مشکل نظربه پردازنی مانند آقای محیط اینستکه فکر می کنند تنها با انقلاب اقتصادی و سیاسی (انقلاب از بیرون)مشکل ملت هاونوع بشر حل می شود .کاری که در شوروی سابق شد اما چون بر ذهنیت رهبران حزب و اکثریت مردم شوروی سابق خود محوری و خود خواهی و بی اخلاقی ریا و نفرت حاکم بود مدینه فاضله آنها[بعد از گذشت 70 سال از درون پاشید. غافل از آنکه بشر به یک انقلاب درونی نیز دارد و آن پاک شدن اذهان از حسادت و نفرت وخودخواهی و قدرت و طلبی و خود محوری و........و به قول قدما ازاله رذایل است.گیریم که انقلاب خلقی شد و سوسیالسیستها و کمونیست ها مهار سرنوشت سیاسی دنیا را به دست گرفتند اگر بر ذهنیت رهبران این جریانها خود محوری وخود خواهی و انحصار طلبی حاکم باشد چنین انقلاب ها و دگرگونی هایی چه نفعی برای بشریت خواهد داشت . آنگاه که همزمان دو انقلاب بیرونی (اجنماع،اقتصادی،سیاسی) و انقلاب درونی ( خودشناسی و اگاه بودن رهبران وخود مردم از خطاهای شناختی خود ) رخ دهد می توان به رستگاری بشریت امیدوار شد .

-- بهزاد ، Oct 13, 2008

پس از سقوط دژ بزرگ اقتصاد سوسیالیستی یعنی اتحاد شوروی..... امروزه کودکان دبستانی هم میدانند که انچه بنام اقتصادسوسیالیستی در شوروی بخورد خلق ا لاه می دادند چیزی بجز سرمایه داری بوروکراتیک دولتی نبود .اینکه تا قبل از فروپاشی شوروی حزب توده مبلغ کمونسیم سیراب شیردان روسیه در ایران باشد خیلی عجیب نیست اما عجیب این استکه در این زمان هستند افرادی که هنوز به ... از این دست باور دارند و انرا در رسانه های عمومی با اب وتاب وهمچون وحی منزل تکرار میکند.

-- حسن ، Oct 13, 2008

علت بوجود آمدن این بحران اتفاقا اشتباهات نهاد های دولتی آمریکا بود. وقتی در زمان رئیس قبلی بانک مرکزی آمریکا نرخ بهره را بیش از حد پایین آورد و آقای بوش کسر بودجه دولت آمریکا را بیش از حد بالا برد نتیجه آن ایجاد حباب در قیمت مسکن و میزان وامهای پرداختی شد. ترکیدن این حباب به علت مقابله با تورم این بحران را بوجود آورد. در واقع دولت و بانک مرکزی ریشه و عامل ایجاد این بحران بوده اند و نه بازار آزاد. نتیجه آن هم پرداخت هزینه اشتباهات قبلی دولت از جیب مردم است. نظرات آقای محیط هم بسیار بامزه بود بخصوص آنجا که ایشان استثمار کارگر را مجبور کردن او به خرید کالاهای مصرفی تعریف کردند. مارکس فقط یک پیش بینی درست کرده بود آنهم جمله معروف او که گفته بود وقایع تاریخی دوبار تکرار می شوند: تراژدی اش را که در شوروی دیدیم حالا کمدی اش را هم در آمریکا به رهبری آقای محیط می بینیم!

-- اصفهانی ، Oct 14, 2008

خیلی‌ ممنون،

کلی‌ از این بحث علمی‌ خندیدیم. استاد اسدی فکر می‌کند با برنامه بچه‌های پیش کودکستانی رادیو گفتگو می‌کند و دکتر محیط فقط شعار میدهد.

با اینهمه تحلیل علمی‌ از اساتید خارج کشور از احمدی نژاد و کردان چه توقعی داریم؟

-- بدون نام ، Oct 14, 2008

در ادامه و تکمیل حرفهای "بدون نام" : اینکه ملت ایران حداقل در این سی سال گذشته انقلاب نکردند (با اینکه شرایطش هم چند بار آماده بود!) درست به همین دلیل است که نخواستند یک اشتباه رو دوباره تکرار کنند.

ولی این خطر برای جوانترهایی که مسائل سه دهه پیش را کاملا به یاد نمی آورند هست که فدای یک انقلاب قلابی دیگر بشوند.

و در تکمیل حرفهای بهزاد، اگر هم شوروی سابق توانست 70 سال ادامه پیدا کند با زور و قربانی کردن مردم بی گناه و ترساندن بازماندگان آنها بود و گر نه انقلاب سرخ هم در همان دهه اولش کارش تمام بود!

-- مراد اصفهانی ، Oct 14, 2008

دکتر محیط حتا یک روز در کارخانه و رابطه ی تولید نبوده اند. ... چهل سال بدنبال ابتدا مارکسیسم- لنینیسم، سپس مارکسیم- اندیشه مائو و بعد فقط ماکسیسم. حرف مرد یکی است! گرچه همواره با پراتیک پزشکی و از مطب باشد. جالب است که جلو چشم دکتر محیط ها نه کارگران ایران انقلاب پرولتری خواستند و نه کارگران آمریکایی چنین دغدغه ای دارند.
یک آشنای قدیمی

-- بدون نام ، Oct 14, 2008

آقای سهراب زمانه تحلیلهای علمی را چاپ نمیکند بلکه تحلیلهای عامه پسند و عوامفریبانه را جهت جیب پرکنی عده ای و منفعت خاص خودش چاپ می کنه من پار سال نقدی نوشتم در مورد جنگ آمریکا علیه ایران در نقد رادیو زمانه و آقای براتی متاسفانه رادیو زمانه چاپ نکرد
دکتری جامعه شناسی

-- الف-الف زنجان ، Oct 14, 2008

مشکل اساسی اقتصاد دانان سرمایه داری اینست که گفته های مارکس را درک نکرده و نمی کنند چه آقای اسدی که از اقتصاد بازار آزاد سرمایه داری دفاع می کند و چه آقای محیط که خود را مدافع اقتصاد دولتی سرمایه داری که با نام سوسیالیزم به خورد ملت می دهند مارکس اثبات کرد که عامل تغییر سیستمهای اجتماعی نیروهای مولده هستند و نیروهای مولد در اقتصاد سرمایه داری را طبقه ی کارگر شکل داده است او با اثبات تولید ارزش اضافه توسط این نیروی مولد سیستم بازار آزاد آدام اسمیت را نقد می کند و با توضیح اینکه چگونه سرمایه داری سود کسب می کند اقتصاد را تیدیل به یک علم نمود و او توضیح میدهد رقابت سرمایه داری باعث ورشکستکی عده ای و قوی شدن عده ی دیگری می گردد اعتراضات کارگری باعث افزایش سرمایه ی ثابت شده و نرخ سود را به سمت نزول هدایت می کند و چون مبنای اقتصاد سرمایه داری سود است به همین دلیل سرمایه در حوزه هایی رشد می کند که سود آور باشد به همین دلیل رشد و توسعه در اقتصاد سرمایه داری ناموزون است و رقابت برای بدست آوردن بازارهای جدید عرضه و تقاضا را نیز ناهمگون می سازد زیرا بر اساس نیاز مردم تولید صورت نمی گیرد زیرا بر اساس سود حرکت می کند و این ناهمگونی عرضه و تقاضا باعث بحران در اقتصاد سرمایه داری می شود و به همین دلیل این مناطق و کشورها مستعد انقلابات سوسیالیستی بوده که نابودی سرمایه داری را درپی خواهد داشت و اگر کارگران در حوزه های بحران موفق به پیروزی بر سرمایه داران نشوند سرمایه داران با کاهش دستمزد از طریق افزایش تورم و یا راههای نظامی کارگران را سرکوب می نمایند زیرا مارکس توضیح داده بود که کارگر هم کالایی برای عرضه به بازار دارد کالایی بنام نیروی کار خودش که دارای ارزش مبادله بوده و منبع ثروت سرمایه است پس کارگر در دوره ی رکود نیروی کارش را ارزانتر و در دوره ی رونق گرانتر می فروشد همه ی این نکات مربوط به دوره ی مارکس بود که سرمایه داری در دوره ی رقابت آزاد قرار داشت اما مارکس منذکر میشود در هر بحران هم سرمایه میل به تمرکز دارد و ما دیدیم که در اوایل قرن بیستم که سرمایه به شکل تراستها و مارتل ها ظهور می کند شرکتهای چند ملیتی بوجود می آیند و سرمایه هر چه بیشتر میل به بزرگ شدن و متمرکز شدن دارد در واقع انحصار جایش را به تمرکز می دهد اما مهمترین چیزی که برای مارکسیستها در هر دوره حایز اهمیت است مالکیت و شیوه ی مالکیت است در دوره ی رقابت آزاد مالکیت در دست اشخاصی بود که یک شرکت سهامی خاص داشتند اما با تفوق انحصارات شکل مالکیت تغییر می کند زیرا هر کس می توانست مالک سهمی از هر کارخانه ای باشد حتی یک کارگر و یا کارمند معمولی میتوانست مالک سهم باشد مالکیت ابعاد گسترده پیدا می کند و در همان موقع هم مطرح میشود بنگاهی موفق است که سهام یک فرانکی داشته باشد بخصوص این در فرانسه بصورت گسترده ای رواج می یابد زیرا اینگونه بنگاهها به این طریق اداره می شدند که ٤٠ یا ٥٠ درصد سهام بنگاه در اختیار صاحبان با نام بود و بقیه بدون نام و به تعداد زیاد به همین دلیل برای تعیین هیات مدیره ی این بنگاه امکان جمع کردن همه ی سهامداران وجود ندارد در واقع همان ٤٠ یا ٥٠ درصد سهامداران هستند که اداره ی بنگاه را در اختیار دارند یعنی با ٤٠ در صد سرمایه اختیار ١٠٠ در صد شرکت را بدست می گیرند و با این سرمایه شرکتهای مادر و نوه را ایجاد می کنند که سود شرکت مادر را به سمت این شرکتها سرازیر می کنند در واقع با سرمایه ی مردم اقتصاد را با برنامه تر هدفمندتر کرده و همچنین با گرایش نرخ نزولی سود هم مقابله می کنند و این شیوه همچنین به صاحبان سرمایه امکان میدهد در هر حوزه ی اقتصادی وارد شوند سرمایه ها را در هم ادغام کنند و این سرمایه از حوزه ی فعالیتهای اقتصادی ملی به فراسوی مرزها کشیده میشود و همین میل فرا ملی باعث دو جنگ جهانی شد تا یا.ارهای کشورهای دیگر را به تصاحب خود در آورند این دوران که دوره ی رشد و توسعه ی شرکتهای چند ملتی ست و حاکم شدن این انحصارات بر زندگی مردم مالکیت خصوصی را با هویت افراد تبدیل به مالکیت خصوصی بخشی معلوم و بخشی نامعلوم می کند اما با همه ی این تمرکزها باز هم بحران کاهش نمی یابد بلکه تعداد آن کم شده اما هر بحران ابعادش بسیار عطیمتر است اما در حال حاضر دنیا با طرح گلوبالیزه شدن روبرو ست ادغام شرکتهای انحصاری ابعادی جهانی پیدا کرده و با حضور قدرتمند تکنوکراتها در همه ی ابعاد اداره ی اقتصاد مالکیت خصوصی بیشتر به سمت نامريي پيش رفته است و همكاري جهاني براي تقسيم و كنترل باؤار ابعاى جديدتري يافته است اما ىر اين سه شكل تملك نوعي كاتاليؤور براي نجات هميشه وجوى داشته كه نافي استثمار نبوده است آن هم اقتصاى دولتي در كنار اقتصاد بازار آزاد بوده است اين سوسياليزم نبوده و نخواهد بود
زيرا در هيج بعدي استثمار را علاوه بر آنكه نفي نكرده بلكه بر شدت آن افزوده است نمونه ي آن دولت هيتلر هم براي نجات سرمايه اقتصاد دولتي را در دستور قرار داد يا آنكه روسيه و جين اكر روسيه سرنكون ميشود دقيقا مكانيزم سرمايه داري را در آن مشاهده مي كنيم و يا اكر جين هم به اين راه برود ما متعجب نخواهيم بود اقتصاد دولتي يكي از عوارضش ديكتاتوري خشن است كه با سوسياليزم در تضاد است زيرا سوسياليزم يعني مشاركت حد اكثري مردم در امور سياسي اقتصادي و اجتماعي خودشان كه با تشكيل و قدرت يافتن شوراها كه همه ي عرصه ها را بايد حسابرسي و كنترل كند تجلي مي يابد كه آنكه ديكتاتورهايي كه توسط حزب با تعدادي تكنوكرات به مردم حكومت كند آثار ماركس انكلس و لنين و توضيح مكانيزم حكومتي سوسياليستي مويد اين نظر است كه سرمايه داري دولتي استالينيستي ريط و قرابتي با سوسياليزم نداشته و مداحان روسي و جيني سالهاست با بنيه ي مالي اين كشورها به طبقه ي كاركر خيانت كرده و مي كنند و تيوريسينهاي سفيه يرمايه داري هم دايم از مرك ماركسيزم سحن مي كويند اما در هر جايي اثرات آنها وجود داشته و تا حاكميت دموكراسي كاركري يعني حاكميت اكثريت و نابودي دموكراسي فريب توده ها يعني دموكراسي بارلماني براي اقليت سرمايه دار كه حاكم بر جان و مال و سرنوشت اكثريت جامعه است ادامه خواهد داشت

-- فرهاد-فرياد ، Oct 14, 2008

آقای فرهاد - فرهاد، دلایل علمی- تئوریک شما صحیح و متقن، تا جایی که در نهایت به دموکراسیِ پارلمانی رسیدید. «دموکراسی کارگری یعنی حاکمیت اکثریت و نابودی دموکراسی فریب توده ها یعنی دموکراسی پارلمانی فریب توده ها....».
حاکمیت اکثریت که در فرم پارلمانی بی سانقه بوده و پیشنهادی میباشد، یک خطر و یک تجرب ی تلخ در سطح گروهیِ تجربه شده را در بر دارد.
1- خطر حاکمیت اکثریت : چه چیزی تضمین کننده ی سرکوب اقلیت نشود؟ مگر معنای حاکمیت قدرت مداری نیست؟
2 تجربهی تلخ سازمانهای خودی هستند. مثال مشخص : سازمان چریک های اکثریت.
بعلاوه در عین مخالفت با استثمار، دموکراسی پارلمانی ای که قادر به رفع استثمار از یک یک افراد - چه اقلیت فکری و چه اکثریت - باشد در ذهنم نمی گنجد! آیا چنین چیزی اصلا ممکن هست؟ شاید توضیح واضح تر شما راگشا باشد.
لازم به ذکر است که من تعصب خاصی هم به «مبارزه ی مسالمت آمیز» ندارم.
یک دوست

-- بدون نام ، Oct 15, 2008

اقایان دکتر محیط و اسدی به تحلیل مارکس از سرمایه داری دقت نفرموده اند چون نه تنها مارکس و یا رمالی نمیتواند از اینده خبر دهد فقط خداوند هست که از اینده خبر میدهد . مارکس با تحلیل علمی جامعه ای را که بشر و ادیان و گروها و انقلابیون بعد از انباشت پیشین سرمایه بقول ادام اسمیت بدنبال برابری و عدالت اجتماعی بوده اند را توضیح داده است.

-- kazem.ghobadi ، Oct 27, 2008

هیچ معلوم نیست چون درست است مارکس پیش بینی کرده بعد از نظام سرمایداری نظام سوسیالیستی حاکم میشود ولی زمان ونحوه حکومت را مارکس پیش بینی نکرده وبعلت عدم
درک درست فلسفه مارکس اقای اسدی بجای پاسخ.؟ سئوال کننده را به زیر سئوال میبرد که دانش رفع بحران جیست . اقای اسدی دانش نظام سرمایه داری در موقع زوال سیستم فئودالی نوشته نشده است بلکه بعدازشکل گیری و رشد سرمایه داری در جریان تکامل و بخصوص موقع شکوفائی نوشته شده است .

-- بدون نام ، Oct 29, 2008

اقای دکتر اسدی با سلام و احترام .؟
اگر نمیتوانید به سئوال جواب بدهیدسئوالی که میکنید درست باشه .جون شما استاد اقتصاد هستید ولی من از شمامیپرسم ایادانش رفع بحران نظام فئودالی کی نوشته شده(در موقع شکوفائی یازوال برده داری؟)ایا زوال برده داری و یا فئودالی بوسیله دانشی قابل حل بود.

-- حسین فدکی ، Oct 30, 2008

نظر استاد محیط کاملا درست است.

-- فیروز ، Nov 22, 2008

از نظرات دکتر محیط لذت بردم

-- بدون نام ، Nov 22, 2008

از نظرات دکتر محیط لذت بردم

-- sara ، Nov 22, 2008

اصل قضیه ای که مارکس گفته اینست که :
رشد تضاد طبقاتی ادامه یافته که دیگر سرمایه داری بعنوان یک فرماسیون تاریخی ساختار جلو رونده نداشته وبه مانعی بر سر راه رشد جامعه
تبدیل شده نیاز به تولد نوزاد جدیدی میگردد . همانطوریکه تمام فرماسیونهای تاریخی این مسئله را تجربه کردند . البته شکی نیست که نیروهای فشار بتوانند این نوزاد را زودتر بدنیا اورند همانطوریکه باز هم بقول مارکس زور مامای تاریخ است. اقای دکتر محیط بنظرم در این مورد باید بیشتر کار کرد .

-- بدون نام ، Dec 1, 2008

اقای دکتر اسدی استاد طرفدار اقتصاد سرمایه داری باید بدنبال حل بحران مکتب خود باشندکه
حق هم دارند و حل بحران سرمایه داری وظیفه
مارکس و طرفدارانش نیست .اما اقای دکتر محیط باید فرماسیونهای تاریخی را بیشتر توضیح دهد نه به تبلیغ سوسیالیزم .
چون مارکس بخوبی توضیح داده است که رشد
تضاد طبقاتی ادامه یافته تا بمرحله ای میرسد که دیگر بعنوان یک فرماسیون تاریخی ساختار
جلو رونده ای نداشته و به مانعی بر سر راه رشداجتماعی تبدیل میشود همانطوریکه تمام
فرماسیونهای تاریخی این مسئله را تجربه و به
زباله دان تاریخ رفتند.
البته شکی نیست که نیروهای فشار بتوانند این نوزاد جدید را زودتر بدنیا اورند که باز هم بقول مارکس زور مامای تاریخ است .
ولی در هر صورت این نوزاد بدنیا خواهد امد حتی مرده .

-- بدون نام ، Dec 2, 2008

بنظرمن که در قرن 21 نا خواسته به این دنیا پرتاب شده ام وشاهد فقر، جنگ ،تبعیض و فرصت های نابرابر هستم و همراه با اکثریت قریب به اتفاق افراد بشر محکوم به تحمل رنجهای بی پایان هستم راه حل سوسیالیستی یگانه راه نجات بشر امروز است ، سوسیالیسم بدون وجود دولت و نخبگان بنظر میرسد بایستی بدنبال چنین مدلی بود ، مدل سوسیالیسمی که در آن قدرت سیاسی متمرکز وجود نداشته باشد چرا که تاریخ درسهای تلخی از انحراف افراد و احزاب "طراز نوین" در برابرمان به نمایش میگذارد. آیا میتوان تشکلهایی ایجاد کرد که در آن مبارزین بی نام و نشان بدون اصرار بر رهبری شخصی و گروهی و سهم خواهی های سکتاریستی که ریشه در فرهنگ کهنه و منحط سرمایه داری و جوامع طبقاتی دارد وارد کارزار چنین مبارزه ای گردند یا نه بشر باید برای مبارزین و برای مبارزه آنان بایستی دستمزد تعیین نماید که آنهم عنوان قدرت سیاسی محدود یا نامحدود است ؟

-- قباد ، Feb 15, 2009

من فکر میکنم که دکتر محیط کاملا حق دارند .و سرمایه داری بوجود آورنده این بحران است نه از بین برنده آن. سیستم سرمایه داری با ترفندهای مختلف سعی در نجات خود از این بحران است ولی این بار کار دشواری در پیشروی خود دارد.

-- داوود ، Jul 6, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)