تاریخ انتشار: ۵ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

ایران، ایرانیت، کدام ارزش‌ها؟

منصور کوشان

از منظرهای گوناگونی می‌توان «در مورد ایران و ایرانیت و ارزش انتقادی آن‌ها» سخن گفت. هر گفتمانی، هر چند هم بخواهد از عنصرهای گوناگونی بهره ببرد و قلمروهای گوناگونی را پوشش بدهد، باز ناگزیر است بنیاد خود را بر خاستگاه ویژه‌ای استوار گرداند. حتا شناخت ایران و ایرانیت و برتابیدن ارزش‌های انتقادی آن‌ها، از منظر فرهنگ نیز چالش‌های متفاوتی را می‌طلبد.

بازخوانی ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت در بستر فرهنگ، ما را با برداشت‌مان از فرهنگ، به چالش می‌کشد. کدام فرهنگ؟ فرهنگ بومی یا ملیِ استوار بر سنت‌های قومی تاریخی یا فرهنگ روزآمد؟ فرهنگ نشسته در درون ادبیات یا استوار بر بنیادهای آیینی، استوره‌ای یا استوار بر بنیادهای کارآمد روز؟

به بیان دیگر، بازگشایی ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت را، هم می‌توان با رویکرد به داده‌های فرهنگ اکنونی بازخوانی کرد و هم با رویکرد به داده‌های فرهنگ تاریخی. از آن جا که در مفهوم ایران و ایرانیت، هم ارزش‌های در زمانی (diachronic)و هم ارزش‌های هم‌زمانی (synchronic) نهفته است، ارزش‌های انتقادی آن نیز منفک و مستقل از چنین خاستگاهی نمی‌تواند باشد.

پس، به ناگزیر، هم از آن رو که پاسخ این پرسش، به دلیل انتشار آن در رسانه‌ای محدود و بسته، جستاری کوتاه را می‌طلبد و هم از آن جا که متن پیشنهادی پیش رو «ارزش انتقادی ایران و ایرانیت» چارچوب ویژه‌ای را طرح می‌کند (و در واقع در جست و جوی پاسخی است رسا به «مکتب ایرانی»، که درست یا نادرست مبنای طرح پرسش و بحث پیرامون آن شده،) من نیز بعد از بیان مقدمه‌ای که ناگزیر به آنم، می‌کوشم تا حد ممکن، دست کم، چند و چون پرسش و پاسخ را بیان کنم. شمه‌ای از هویت ایران و هویت ایرانی و ارزش‌های کارا یا ناکارا (زنده و مرده‌)‌ی آن‌ها را بنمایم.

می‌توان، کم و بیش، با آن چه در جستار «ارزش انتقادی ایران و ایرانیت» به صورت پرسش - پاسخ آمده است، موافق بود. اما آیا می‌توان به این دو مفهوم بنیادی و مفهوم‌های تابع و پیرامون آن‌ها پاسخ درخور داد؟ همان گونه که معنا و مفهوم هر موضوع یا ایده را می‌توان از منظرهای گوناگون تحلیل کرد و از آن‌ها تفسیر و تأویل‌های گوناگونی را ارایه داد، مفهوم دو واژه‌ی ایران و ایرانیت هم مستثنا از آن نیستند. به ویژه زمانی که این دو مفهوم، به قول نویسنده‌ی پرسش، در بستر یک «بازی»، آن هم بازی شناخته شده‌ای از جانب کارگزاران حکومتی باشد که هویت مذبذب و متزلزل آن؛ برای بسیاری آشکار است.

ترفند شناخته شده

یکی از ترفندهای شناخته شده‌ی کارگزاران حکومت اسلامی در ایران، همین هر از چند گاهی «بازی» با مفهوم‌های بنیادی است. از سویی، پس از نزدیک به سی سال، باز «علوم انسانی» را هوار می‌زنند و از سویی همین «مکتب ایران» را.

به هیچ کدام از این گفته‌هایشان هم، نه از نظر ایرانی یا بومی- ملی بودن اهمیت می‌دهند و نه از نظر دینی - اسلامی بودن. حتا تجربه نشان داده است، از آن جا که این حکومت بر هیچ روند سیاسی معینی، جز حفظ قدرت خود، پابرجا نیست و با طرح هر مسئله‌ی حساسی، می‌کوشد ضعف‌ها و ندانم‌کاری‌های ساختار خود را پنهان کند و بستر انکار خودکامگی و آزادی‌خواهی را مخدوش و منحرف گرداند، لازم است که در برخورد با آن، هوشیارتر از همیشه بود.

چرا که آزموده‌های آن، توانایی بازیگری‌ کارگزارانش در عرصه‌های گوناگون، نشان داده است با انگشت گذاشتن بر نقطه‌های حساس، چون علوم انسانی یا مکتب ایرانی، چه موافق و چه مخالف، هدف دیگری را دنبال می‌کند و به جز سرکوب یا پیش‌برد این یا آن موضوع آشکار، سرکوب و پیشبرد موضوعی پنهان را دنبال می‌کند. بنابراین، بررسی شناخت ایران و ایرانیت و ارزش انتقادی آن‌ها، که بسیار هم مهم است، زمانی می‌تواند شفاف و بری از مفهوم‌های چندگانه باشد یا شکلی علمی دانشگاهی بیابد، که با مشکل بهره بردن یا سوءاستفاده‌ی حکومت خودکامه‌ای از آن، درگیر نباشد.

به سختی می‌توان ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت را، با وجود سلطه‌ی حکومت اسلامی بر این دو شناسایی کرد، چرا که شناسایی و دریافت مفهوم‌های این چنینی، هنگام که در حالت تدافعی و مقابله با مفهومی نادرست از آن قرار می‌گیرند، بسیاری از کنش‌هایشان را از دست می‌دهند و اگر چه هیچ مفهومی، مستقل از سیاست، کامل نیست، یک تلاش فرهنگی برای ایجاد زیرساخت‌های یک جامعه‌ی فرهنگی، محدود و محصور در یک مبارزه‌ی سیاسی می‌شود و با از دست دادن بُعدهایش، تبدیل به شعار می‌گردد.

همان گونه که نمی‌توان نهادهای مثبت ملی‌گرایی را در یک حکومت ایدئولوژیک، چون دوره‌ی فاشیسم هیتلری، شفاف تعریف کرد، ارزش‌های انتقادی (مثبت و منفی) ایرانیت را نیز نمی‌توان مستقل از حکومت حاکم بر آن به چالش گرفت.


ایران ، مهد تمدن‏ها

چالش ناخواسته‌ی مکتب ایران

آیا می‌توان در برابر دفاع از ایران و ایرانیت، اسلام و اسلامیت (هویت مسلمانی) را سرکوب کرد بدون این که هویت واقعی هر کدام از این موضوع‌ها را به تمامی شناخت؟ آیا می‌توان فارغ از شناخت آن چه در مفهوم «مکتب ایران» مستقل از سیاست روز نهفته است و آن چه در «مکتب ایران» وابسته به سیاست حکومت اسلامی نهفته است، موضع صریح و روشنی گرفت؟

چه گونه می‌توان مکتب ایران را، که هر ایرانی دوست‌دار ایران و هویت خویش، خواستار آن است، تأکید نکرد و چه گونه می‌توان مکتب ایران را نفی کرد هنگام که کسی برداشت خود را از محتوا و مفهوم‌های درون آن بیان نمی‌کند؟ آیا نفی آن در این وضعیت می‌تواند به پشتوانه‌ی آگاهی همه‌ی ایرانی‌ها باشد؟

آیا هر ایرانی آزاد و مستقلی می‌داند مفهوم نادرست یا مغشوشی از آن در ذهن و زبان کسی است که سخن‌گوی حکومتی خودکامه و ضد ایرانیت است و بهره بردن از این ترکیب یا موضوع تنها ترفندی است برای حفظ خودکامگی؟ آیا استبداد و خودکامگی پادشاهان و فقیهان (هیربدان – مجتهدان) و گوش به فرمان و مطیع بودن رعیت و مؤمن، از شاخص‌های این مکتب ایرانی یا هویت ایرانی بشمار می‌آید یا فرازهای کم اما درخشان و شکوهمند بنیادهای آزادی‌خواهانه‌اش، که تنها در تعداد اندکی و در چند دوره‌ی کوتاه تجلی یافته است؟

در شماره‌ی ٨ ماهنامه‌ی تکاپو که در فروردین سال ۱۳٧٢ در تهران منتشر شد، در پاسخ به سخنرانی آقای علی خامنه‌ای در باره‌ی «تهاجم فرهنگی» سرمقاله‌ای نوشتم با عنوان «مکتب ایران»1. آن جستار اگر چه سبب بازداشت و بازجویی‌های بسیاری از من شد، اکنون پس از سال‌ها، ترفندی شده است در دست دولت منتصب حکومت و آن هم نه با توجه به محتوای آن که تنها با بهره بردن از عنوانش و برای هدفی دیگر.

چنان که عنوان جستار «نادیده گرفتن غرور ملی» و نه محتوای آن، که پاسخی بود به افتراهای کیهان (منتشر شده در ماه‌نامه‌ی گردون)، سال‌ها بعد مورد استفاده‌ی نادرست آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی، در دوران سازندگی قرار گرفت.

بازی رو باز

با اشاره به این دو مورد، که نمونه‌ای از ده‌ها مورد دیگر است، می‌خواهم توجه خواننده را به بحثی که در بالا طرح کردم، بیش‌تر معطوف کنم و نشان بدهم همان گونه که حکومت اسلامی، تمام راه‌کارهای قدرت و تسلط خود را از طریق نظریه‌های علوم انسانی، به ویژه جامعه‌شناختی با تکیه بر کارآزموده‌هایش در همین رشته‌ها تأمین و تضمین می‌کند و به همین دلیل هم تحصیل و ترویج آن را برای ناخودی‌ها یا کل ملت نادرست می‌شمرد، یک «بازی» روباز است، طرح بحث‌هایی مثل مکتب ایران نیز – حتا اگر هیچ توطئه‌ی دیگری در پشت آن نباشد - بخشی از این بازی لورفته است و دور زدن و دور شدن از بحث اصلی؛ یعنی دور شدن از دفاع از آزادی و مقابله با خودکامگی، چرا که کارگزاران فرهنگی و سیاسی و امنیتی این حکومت، با بهره بردن از همین ترفندهای حتا رو باز، هدف‌های خود را پیش برده‌اند، چنان که با آموختن دانش علوم انسانی و شناخت ترفندهای آن، به مقابله با علوم انسانی برخواسته‌اند.

هر ایرانی آزادی‌خواه و مستقلی، اگر به دنبال «مکتب ایرانی» نباشد، دست کم به دنبال مفهوم آن است، به دنبال تجلی بخشیدن به ایران و ایرانیت است، به دنبال سربلندی و بسامانی هویت خویش است. پس، ناگزیر نه تنها نمی‌تواند با مکتب ایران مخالف باشد که به سوی آن نیز جذب می‌شود بدون این که به راستی چرایی طرح ناگهانی آن را دریافته باشد یا بداند که چرا این اهرم در دست مخالف و سرکوب‌کننده‌ی ایران و ایرانیت است. هم چنان که به دلیل وضعیت سیاسی موجود، بسیاری از ایرانی‌ها، رغبت شناخت و شناسایی ژرف ارزش‌های انتقادی ایرانیت را برنمی‌تابند و بیش‌تر دوست دارند در دفاع از این کلیت، در برابر حکومتی خودکامه ایستادگی کنند.


مقبره کوروش کبیر

تحریف واژه‌ها و موضوع‌ها

به بیان دیگر، به دلیل قرار گرفتن در وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ویژه، ناگزیریم که پیش از بحث پیرامون هر موضوع و مفهومی، ابتدا هم چارچوب‌های بحث و شناخت خود را در به کاری‌گیری واژه‌ها، عنصرها و موضوع‌های مورد نظرمان بیان کنیم و هم مفهوم‌ها و چرایی بیان موضوع‌هایی را که از جانب طرف مقابل (حکومت یا قدرت) بیان می‌شود، چرا که جدا از تکثر تعریف‌ها و مفهوم‌هایی که از هر موضوعی در بستر هر فرهنگی، بر مبنای بینش یا جهان‌بینی‌های گوناگون جاری است، حکومت اسلامی با توجه به سابقه‌اش، نشان داده است که همیشه معنا و مفهومی «من درآوردی»، (ناعقلی، ناعلمی و نادانشگاهی) از هر پدیده‌ای در نظر دارد و با تحریف معنای واژه‌ها و تحریف تعریف موضوع‌ها، جز یک خواست سیاسی (تضمین بقا)، هیچ هدف دیگری را دنبال نمی‌کند.

شاخص‌ترین این تحریف‌ها، روایت آقای محمد خاتمی، دولت‌مردان او و اصلاح‌طلبان از آزادی، قانون، تمدن، جامعه‌ی مدنی و ... طرح مکتب ایران، (حتا اگر متکی به سنت و قدرت یا تاریخ استبداد و خودکامگی پادشاه و فقیه باشد) نه تنها هیچ همانندی با حکومت اسلامی در ایران با توجه به سابقه‌ی سی ساله‌اش ندارد، که هیچ کدام از کسان یا نهادهای حکومت، چه موافق و چه موافق، تعریف و مفهوم مشخصی از آن ارایه نداده‌اند.

بدون این که جایی بیان شود منظور از مکتب ایران، چیست، از سویی کسانی از حکومت با آن موافقند و از سویی کسانی از حکومت با آن مخالفند. چرا که نه مکتب، نه ایران، نه مکتب ایران و نه هیچ معنا و مفهومی دیگری، بیرون از منافع شخصی، برایشان اهمیت ندارد.

کدام هویت یا ایران و ایرانیت؟

به راستی منظور از ایران، کدام ایران است؟ ایران جغرافیایی؟ ایران سیاسی؟ ایران تاریخی؟ یا ایران فرهنگی؟ از کدام ایرانیت، یا هویت ایرانی می‌توان دفاع کرد؟ آیا هویت ایرانی مستقل از تاریخ و فرهنگ و سیاست معنا و مفهوم روشنی دارد؟ ارزش‌های ایران و ایرانیت کدامند و کدام وجه‌هایی از آن‌ها را می‌توان نقد کرد، پذیرفت، رد کرد یا می‌توان در راه تغییر و اصلاح آن کوشید؟

از زمان سپیتمان زرتشت تا هم اکنون، هویت ایرانی آمیخته با دین توحیدی است. یکتاپرستی، جزء جدانشدنی تاریخ و فرهنگ و نهایت هویت ایرانی گشته است و بدون شناخت ژرف تک تک عنصرهای تشکیل‌دهندی این هویت، زبان، سنت، دین، جغرافیا و تاریخ به راستی هر گونه بحثی در باره‌ی آن گمراه‌کننده است.

خواستار هر گونه نظامی هم بودن، بدون شناخت ارزش‌های انتقادی ایران و ایرانیت، شیپور را از سر گشاد آن زدن است. همان گونه که بدون دست یافتن به یک جامعه‌ی مردم‌آگاه نمی‌توان به یک نظام جمهوری دموکراتیک سکولار رسید، بدون دست یافتن به تفکیک تمام عنصرهای سازنده‌ی ایران و هویت بخشیدن به ایرانیت، نمی‌توان به یک جامعه‌ی مردم‌آگاه دست یافت.

پس، باید نخست دریابیم ایران؛ ایرانیت یا مکتب ایران از کدام شالوده‌ها و کدام ایران و کدام هویت شکل می‌گیرد، تا بتوانیم ارزش‌های انتقادی آن را بیان کنیم و راه را برای آینده‌ای روشن استوار گردانیم. در مکتب ایران، یا ایرانیت، کدام ایران جغرافیایی را می‌توان بستر هویت ایران نامید؟ کدام بستر تاریخی، سیاسی و فرهنگی را می‌توان به معنای واقعی پشتوانه‌ی «ایرانیت» در نظر گرفت؟

ملاک سرزمین ایران‌ویچ برآمده از اسطوره‌ها است یا پهنه‌ی گسترده‌ی سرزمین‌هایی که کورش و داریوش بر آن فرمان‌روایی می‌کردند؟ مجموعه‌ی سازنده‌ی دوران پیش از حضور زرتشت، پادشاهی مادها و هخامنشیان، ایرانیت تاریخی ما را می‌سازند یا دوران اسکندر، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان یا این چهارده سده‌‌ای که تأثیر تجاوز عرب‌ها، ترک‌ها و مغول‌ها در آن انکار ناپذیر است؟ هویت اکنونی‌امان، هویت گرفتار در چنبره‌ی نابسامان دهه‌های اخیر را تحلیل و بررسی کنیم و ارزش‌های انتقادی آن را برتابیم یا هویت مجهول پیش روی‌امان را؟

نه تنها شناخت هویت ایران و ایرانی، پیچیده است و نیاز به بررسی همه جانبه دارد که شناخت بسیاری از ملت‌های کهن نیز. آیا مصریان، هویت امروز خود را در تمدن شکوهمند مصر جست و جو می‌کنند یا در فرهنگ بدوی صحرانشینان عرب یا در وضعیت اکنونی‌اشان؟ یونانیان امروز تا چه‌اندازه می‌توانند هویت امروز خود را بر اساس داده‌های فرهنگ غنی یونان باستان تعریف کنند؟ آیا می‌توان بدون وجود سرزمینی، ملتی، قومی ادعای هویت جمعی یا حتا هویت فردی کرد؟ مفهوم ملت یا ایرانیت بدون وجود جغرافیایی بدون مرزهای مشخص چه مفهومی می‌دهد؟ چه گونه می‌توان ملتی را مستقل از خاستگاهش شناخت؟

مخاطبان جدی یک گفتمان

آیا در عرصه سیاست‌ها و داد و ستدهای بی مرز، در پهنه‌ی بی مرز دهکده‌ی جهانی و تأثیر و وابستگی انکارناپذیر ارزش‌های ملت‌ها بر یک‌دیگر، می‌توان از ارزش‌های یک هویت ویژه، از ارزش‌های ایران و ایرانیت، یا از ارزش‌های هر سرزمین و ملت دیگری، مستقل از زنجیر به هم پیوسته‌ی ملت‌ها، سخن گفت؟ آیا چنین گفتمانی، مخاطبان جدی خواهد داشت؟

پاسخ من، به این پرسش آری است و چند و چون آن را در جستار دیگری بیان خواهم کرد. به بیان دیگر، در جستار پیش رو، چرایی و اهمیت ایران و ایرانیت یا چرایی حفظ هر سرزمین و هویت هر ملتی را شرح خواهم داد، ویژگی‌های ایرانیت و چرایی حفظ ایرانیت را خواهم گشود و نشان خواهم داد چرا سعدی – جدا از تناقض‌گویی‌هایش - به رغم ادعایش:

«سعدیا حب وطن گر چه حدیثی است صحیح، نتوان مرد به سختی که من این جا زادم»، ناتوان از فراموشی وطن یا ترک دایمی آن است، در هیچ کجا آرام نمی‌گیرد و خواسته یا ناخواسته، من جمعی‌اش، حب وطن، او را هم چون فردوسی و حافظ و بسیاری از فرهیخته‌گان دیگری که هرگز ترک وطن نکردند، پیوسته وابسته به زادگاهش می‌کند:

مرا گر ز ایران رسد هیچ بهر
نخواهم که بر وی رسد بادشهر

٢٥ اکتبر ٢٠۱٠، استاوانگر

پانویس:

۱- آقای خامنه‌ای بر اساس نظریه‌ای که چند دهه‌ی پیش از آن فرانسویان در تقابل با فرهنگ آمریکایی راه‌انداخته بودند، به تبعیت از سیاست محمدرضا پهلوی در مقابله با کمونیسم شوروی و نظریه‌های کسانی چون احسان نراقی، داریوش شایگان و ... به بهانه‌ی مقابله با تجاوز فرهنگ غرب، (به اخص آمریکا) از کارگزاران فرهنگی و سیاسی حکومت می‌خواست که اسلامی شدن را تنها راه چاره بدانند. من در جستار خود «مکتب ایران»، حفظ و تعالی فرازهای فرهنگ و تاریخ ایران را تنها راه هر گونه مقابله با تجاوز فرهنگ بیگانه (عربی، اسلامی، غربی، مسیحی و ...) بر شمردم.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط
ایرانیت و خصلت‌های آن
در باب جمهوری اسلامی ناسیونالیستی
ارزش انتقادی «ایران» و «ایرانیت»

نظرهای خوانندگان

متاسفانه نگرش آقای کوشان به ایران و ایرانیت یک نگرش فاشیستی و کاملا دور از واقعیت است. نگرشی که از زمان رضا خان پهلوی تاکنون مرتبا تکرار شده و نتیجه ای جز تضعیف ایرانیت نداشته و نخواهد داشت. ایران نام یک جغرافیای سیاسی است که متشکل از ایرانیان با زبانها و فرهنگهای و باورهای مختلف است. ایرانیتی که مبتنی بر تخیلات تاریخی و تکیه بر قومیت فارس و زرتشت گرایی باشد، عاقبتی جز زوال نخواهد داشت. بر خلاف آنچه که اقای کوشان و پیشینیان ایشان معتقدند، زبان فارسی به هیچ عنوان نمی تواند به عنوان عنصر ایرانیت در نظر گرفته شود.

-- خواننده ، Oct 28, 2010

برای این خواننده ی هم وطنی که به نظر می رسد، وابستگی ویژه ای به یکی از قوم های گرامند ایرانی دارد، بسیار متأسفم. نمی توان با چشم باز و ذهن بسته گفتمانی را خواند و درک کرد. خانم یا آقای عزیز (اگر چه زبان زمختت نشان می دهد مردی) آقای کوشان در کجای جستار "ایران، ایرانیت، کدام ارزش ها" نوشته ایران متشکل از ایرانیان با زبانها و فرهنگها و باورهای مختلف نیست و مبتنی بر تخیللات تاریخی و تکیه بر قومیت فارس و زرتشتگرایی است و زبان فارسی تنها عنصر ایرانیت؟ که تو دریافتی.
نوشتی و دلخوش کردی به این که حرفت را زده ای؟ شعارهایت در خیابان های خالی بده نه در یک سایت فرهنگی. تأسفت هم برای همفکریهای خودت نگه دار.
کاش همه فاشیست ها چون آقای کوشان و امثال او این قدر آزادیخواه و طرفدار حق ملت ها و به قول شما قوم ها بودند.

-- بدون نام ، Oct 28, 2010

در مورد اون کامنت اولی باید بگم نماد اصلی ایرانی بودن زبان شیرین پارسی و شاعران بزرگ پارسی گوست، در ضمن مولانا هم که تو اونجا دفن همه شعر هاش فارسی نظامی هم فارسی شعر گفته سعی نکنید هویت این سرزمین اهورایی رو به اسم خودتون مصادره کنید در ضمن بابک هم ایرانی بوده و فارسی صحبت می کرده انقدر سو استفاده نکنین اگه این ایرانی ها که در دل فرهنگ باستانی و به قول شما زرتشتی رشد کردند بزرگ نبودن انقدر کشور های عربی و اونهایی که اسمشون رو نمییارم خودشون رو بهشون نمی چسبندند.

-- ایرانی ، Oct 29, 2010

نظرنویس محترم بدون نام
احتمالا شما نوشتار آقای کوشان را به دقت مطالعه نکرده اید. آقای کوشان در جستجوی ایرانیت گزینه هایی را مطرح می کند که در هیچکدام از آنها نشانی از اقوام غیر فارس نیست. حتی ترکها و اعراب را نیز که در مجموع جمعیتی بیش از جمعیت هموطنان فارس را تشکیل می دهند را متجاوز می خواند. نگاه کنید:
"ملاک سرزمین ایران‌ویچ برآمده از اسطوره‌ها است یا پهنه‌ی گسترده‌ی سرزمین‌هایی که کورش و داریوش بر آن فرمان‌روایی می‌کردند؟ مجموعه‌ی سازنده‌ی دوران پیش از حضور زرتشت، پادشاهی مادها و هخامنشیان، ایرانیت تاریخی ما را می‌سازند یا دوران اسکندر، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان یا این چهارده سده‌‌ای که تأثیر تجاوز عرب‌ها، ترک‌ها و مغول‌ها در آن انکار ناپذیر است؟ هویت اکنونی‌امان، هویت گرفتار در چنبره‌ی نابسامان دهه‌های اخیر را تحلیل و بررسی کنیم و ارزش‌های انتقادی آن را برتابیم یا هویت مجهول پیش روی‌امان را؟ "
همچنین:
"...بدون شناخت ژرف تک تک عنصرهای تشکیل‌دهندی این هویت (هویت ایرانی)، زبان، سنت، دین، جغرافیا و تاریخ به راستی هر گونه بحثی در باره‌ی آن گمراه‌کننده است."
من اصلا در مورد آزادی خواهی آقای کوشان تردیدی ندارم. ولی از فحوای مقاله اطمینان پیدا کردم که ایشان هم مانند اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران فارس زبان آزادی را تنها برای قوم فارس، زبان و فرهنگ فارسی (که با زیرکی تحت عنوان فرهنگ ایرانی مطرح می شود) می خواهند.

-- بدون نام ، Oct 29, 2010

هم وطن گرامی
از پاسختان، به خصوص که با سعه صدر بیشتری نوشته شده ممنونم. همین جمله هایی را که کد کرده اید، باز بخوانید. این ها پرسش است. هم چون پرسش های دیگری که در مقاله است. جناب آقای نیکفر بحث بسیار مهمی را طرح کرده اند و پرسشی را که به واقع پرسش های دیگری را برمی انگیزد. آیا بدون رسیدن به پاسخ مستدل این پرسش ها می توان در باره ی ایران، ایرانیت و ارزش های انتقادی آن بحث کرد و نظر داد. وقتی آقای کوشان می نویسد "بدون شناخت ژرف تک تک عنصرهای تشکیل دهنده ی این هویت، زبان، سنت، دین، جغرافیا و تاریخ به راستی هر گونه بحثی در باره ی آن گمراه کننده است" همین واقعیت زبان های مختلف قوم ها، سنت های مختلف قوم ها، جغرافیا و تاریخ مختلف قوم ها را مطرح می کند که شما و بسیاری از هم وطنان و خود من نسبت به آن حساس هستیم. اگر ایران یا ایرانیت ما متشکل از این رنگارنگی نبود، که پاسخ ساده بود. از نظر من، و در مقاله ای که پیش از این از آقای کوشان و نویسندگان متعهد ایران خوانده ام، آذری های ایرانی، عرب های ایرانی و ... بسیاری از قوم های ایرانی که در سرزمین های دیگر هستند، با ترک ها و مغول ها و عرب های متجاوزگر فرق می کنند.
با مهر،

-- بدون نام ، Oct 29, 2010

در پاسخ به نویسنده محترمی که به آقای کوشان و یک کامنت گذار ایراد گرفته اند، باید عرض کنم که ترک ها، ترک های غزنوی که در دربار سامانیان نفوذ کردند و بعد غزنویان و بعد سلجوقیان را ساختند، با آذری های آذربایجان متفاوتند. حتا یکی از تجاوزهای ترک ها، همین تغییر زبان هم وطنان آذری است. شمال عربی ایران، در وسعت بزرگی زبان رایج آذری بود و نه ترکی.
نگاه کنید به اثرهای پزوهشگران آذری مثل کسرایی، حصوری و ...

-- بدون نام ، Oct 31, 2010

دوستان عزیز،
کمی به گفته های خود فکر کنید. چرا دوست دارید و به خود اجازه می دهید برای مردمی که خود را ترک و زبان خود را ترکی می خواند، نام دیگری (آذری) تحمیل بکنید. چرا دشمنی ذهنی شما با ترک و ترکی این قدر ادامه دار است؟ در تمامی جوامع زبانی، نام زبان از نام قومی که بدان زبان سخن می گوید برگرفته می شود. مانند فارسی از قوم فارس، عربی از قوم عرب، روسی از قوم روس و غیره. ما در طول تاریخ قومی بنام آذر نداشته ایم که زبانی به نام آذری داشته باشیم. ما ترک داریم و زبان ترکی. شاید در صورت لزوم بتوان از اصطلاح ترک آذربایجانی همانند ترک آناتولی استفاده کرد. بگذارید هر ملتی و قومی نام خود را بکار ببرد.

-- بدون نام ، Nov 1, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)