تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

ارزش انتقادی «ایران» و «ایرانیت»

محمدرضا نیکفر

سعدی به «حب وطن» ارج می‌نهد، با وجود این می‌گوید: «نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم». در این حکمت، «حب وطن» و زندگی و مرگ با «سختی»، دربرابر هم قرار می‌گیرند و سعدی جهان‌دیده به ما می‌گوید که رواست آسودگی را انتخاب کنیم، رواست آسودگی را بر «حب وطن» ترجیح دهیم.

وطن چیست؟ وطن زادگاه ماست، زبان ماست، انبوهی ادب و آداب است، یادهای مشترک است، مجموعه‌ای از بناهای یادبود زبانی (کتیبه و کتاب و تصنیف و مثل و شعر و حکایت) و بناهای یادبود مجسم (مجسمه و قبرستان و نیایشگاه و کاخ و ویرانه‌های باستانی) است. ما بدان نوعی اعتماد داریم، اعتماد کودک به آغوش مادر، و این گمان مبهم را داریم که آسودگی آنجاست و اگر سختی هست، در آن امکان‌هایی هم برای چیرگی بر سختی‌ها وجود دارد.

در بیت سعدی، آسودگی در وطن جست‌وجو نمی‌شود. در موقعیتی وطن آن‌چنان شده که در آن تنها سختی وجود دارد، زیستن به سختی و مردن به سختی. اما اگر بخواهیم آسودگی را در خود وطن جست‌وجو کنیم، بایستی با این پرسش درگیر شویم که آیا وطن می‌تواند بر سختی موجود غلبه کند.

به موضوع تنها از زاویه‌ی فرهنگی می‌نگریم: آیا در فرهنگ امکان‌هایی وجود دارد برای تشخیص عوامل زندگی نکبت‌بار و چیرگی بر آنها؟ آیا وطن خود می‌تواند نیروی انتقادی لازم را در اختیار بگذارد برای آنکه وضعیت کنونی به درستی سنجیده شود و گذار از آن میسر گردد؟

این پرسش ما را به موضوع ارزش انتقادی «ایران» و «ایرانیت» می‌رساند. منظور از ارزش انتقادی آن است که یک مقوله تا چه حد می‌تواند برای نقد وضعیت موجود امکان‌ساز باشد.

آیا با مقوله‌های ایران و ایرانیت می‌توان از وضعیت موجود انتقاد کرد؟ چنین به نظر می‌رسد. تصوری از "ایران" وجود دارد که در آن شکوه و جلال با راستی و درستی و نیکوکاری درآمیخته است. این تصویر در برخی از ذهن‌ها به صورت قطبی در مقابل نکبت و پلشتی موجود قرار دارد.

پرسیدنی است که این تصور مبتنی بر واقعیت است، یا از توهم برخاسته است، از واکنشی روانی به وضعیت موجود. به هر حال بی‌سابقه نیست. در طول تاریخ تصوری از یک گذشته‌ی پرشکوه بسامان وجود داشته که همواره با دریغ از آن یاد می‌شده است.

در عصر ناسیونالیسم، ایرانی ساختند که به زنده کردن آن فرا می‌خواندند. یکی از ویژگی‌های این ایران، اگر طبق روایت‌هایی آن گونه نبود که یک‌سر با اسلام در تضاد باشد و اگر این یکی پستی و خواری بود، آن یکی همه شکوه و جلال بود، دست کم این بود که مستقل از دین، والامنش و مایه‌ی افتخار بود. در عصر تحکیم ناسیونالیسم ایرانی، ایران و ایرانیت، مقولاتی انتقادی شدند، ظاهراً دارای باری شدند که به قول مایکل والزر، فیلسوف سیاسی آمریکایی، امکان «پیوستگی انتقادی» (critical connectedness) می‌دهد، یعنی آن نحوه‌ی انتقادی از وضعیت موجود را که در پیوند با گذشته‌ی تاریخی باشد، فکری به تازگی اختراع شده یا وارداتی نباشد.

در یک دوره، «ایران» منتقد «اسلام» بود، پس از آن در آستانه‌ی انقلاب «اسلام»، منتقد «ایران» شد. پس از سلطه‌ی حکومت اسلامی، دوباره نوبت «ایران» شد.

رژیم در ابتدا از تقابل «ایران» و «اسلام» هراسی نداشت و تصور می‌کرد می‌تواند با قدرت دین، فکر «ایران» را از ذهن‌ها خارج کند و از خطه‌ای که عده‌ای آن را با نام‌هایی چون زرتشت و کوروش و مزدک و فردوسی تداعی می‌کردند، به سادگی مملکت امام‌ زمان بسازد. در زمان جنگ و پس از آن در دوره‌ی ریاست جمهوری رفسنجانی بود که به فکر استفاده از «ایران» افتادند و آنکه آن را در خدمت نوعی از ملت‌باوری قرار دهند که ملت را به عنوان بخشی از یک امت تعریف می‌کند و برگزیدگی آن را در آن می‌بیند که شیعه است.

به نظر می‌رسد که اکنون تلاش دیگری آغاز شده است. آیا هدف آن است که با سخن گفتن از «مکتب ایران» و بسیجی ساختن از کوروش، «ایران» و «ایرانیت» را آلوده کنند و بار انتقادی این مقولات را بزدایند؟

ولی آیا اصولاً این مقولات توانایی انتقادی بخردانه از وضعیت کنونی دارند؟ آنچه مایکل والزر در مورد انتقاد درون‌مان (immanent) – یعنی این که برای انتقاد مؤثر باید تکیه‌گاهی در خود فرهنگ داشت – و پیوستگی انتقادی – یعنی اینکه انتقاد را باید به یک جریان موجود در خود فرهنگ پیوند داد – می‌گوید، از یک محافظه‌کاری برمی‌خیزد. چیزی را در گذشته می‌بیند که می‌خواهد آن را حفظ کند و آن را دارای این توانایی می‌بیند که بنیاد انتقاد از وضعیت کنونی قرار گیرد. چه چیزی در مقوله‌ی «ایران» ارزش حفظ کردن را دارد و می‌تواند به مثابه ارزشی برای انتقاد از وضعیت کنونی عمل کند؟

وضعیت کنونی با یک رژیم تبعیض مشخص می‌شود. تبعیض مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی، معمم و غیرمعمم، مذهبی و غیر مذهبی و مرد و زن مبنای وجودی حکومت اسلامی هستند. این تبعیض‌ها، آمیخته با تبعیض‌های اجتماعی ذاتی سرمایه‌داری و تبعیض‌های قومی و منطقه‌ای، جامعه‌ای پر از بی‌عدالتی و شکاف ایجاد کرده اند. آیا «ایرانیت" می‌تواند مقوله‌ای برای نقد تبعیض باشد؟

از عظمت‌طلبی ایرانی نمی‌توان چیزی برای نقد عظمت‌طلبی شیعی رژیم ساخت. واقعیت این است که عناصری از این عظمت‌طلبی حاصل دگردیسی‌هایی در همان خودبزرگ‌بینی ایرانی است. به احتمال بسیار به همین دلیل است که ناسیونالیسم ایرانی در شکل کلاسیک خود نتوانست منبع پرتوانی برای نقد الاهیات سیاسی جنبش اسلام‌خواهی ایرانی شود.

شما چه فکر می‌کنید؟ آیا فکر می‌کنید از «ایرانیت» می‌توان برای نقد رژیم تبعیض نیرو گرفت؟ کدام‌اند آن جریان‌های بینشی و منشی ضد تبعیض در فرهنگی که «ایرانی» خوانده می‌شود؟ و پرسش دیگر اینکه فکر می‌کنید برای چه بازی «مکتب ایرانی» آغاز شده است؟ آیا می‌خواهند «ایران» را ضمیمه‌ی اسلام‌شان کنند و آن را بی‌نیرو سازند؟

برای ما بنویسید. «اندیشه زمانه» آماده انتشار نوشته‌های مستدل و باکیفیت در این زمینه است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

در مورد پرسش‌های آقای نیکفر باید گفت آیا شیعه خود نوعی اسلامیت ایرانی‌ تبعیض گرا نیست که با جدا کردن خود از اعراب،انشعابی ملی‌ از امت جهانی‌ اسلام بوجود آورده است ؟! آیا هنوز بعد از ۳ دهه اقتدار تئوکراسی شیعه بر ساختار سیاسی- اقتصادی- اجتماعی ایران، روح ایرانی‌ از قبول این آرمان تمامیت خواه ارتجاعی واکنش دفاعی به اشکال مختلف نشان نمیدهد؟! به جرات میتوان گفت که حاکمین ایران اسلامی بیش از ۶۰ درصد از ثروت ملی‌ را برای ثبات و بقای خود خرج میکنند، از جنگ ۸ ساله عراق با ایران گرفته تا دیوانسالاری بزرگ امنیتی- دولتی، تبلیغات داخلی‌ از طرق رسانه‌ها و مساجد،نیروهای نظامی و شبه نظامی و حاشیه ای،انجمن‌های عقیدتی- سیاسی در صنوف مختلف و....در آخر بودجه هنگفت خارجی‌ در فلسطین،لبنان و اقصی نقاط دنیا.پروژه مکتب ایرانی‌، تاکتیکی طراحی‌ شده‌ای است از طرف اتاق فکری روان گردانان توده‌ها که با مطالعه جدی در تاریخ،اندیشه،تمایلات،انگیزه‌ها و هویت ملی‌- میهنی یک ایرانی‌ سعی در به بیراهه بردن مبارزات مردم ایران از طریق خود فریبی پوپولیستی- ناسیونالیستی دارند.اینگونه طرح ها در ۲۰ سال اخیر و بعد از فروپاشی خطر کمونیسم، در اروپا بصورت سیاستهای راست افراطی،خصوصی سازی بی‌ رویه، اقتصاد شبه کازینوی،محدودیت‌های رفاهی‌ و خارجی‌ ستیزی آزمایش شده و نتیجه‌های مطلوبی برای نخبگان واقعی‌ این جوامع داشته است.تنها راه رهایی ایران، اتحاد ایرانیان ملی‌ و دموکرات با همکاری جناح روشن بین و انسانی‌ تر محافلی در آمریکا برای سرنگونی ج- ا است !

-- ایراندوست ، Oct 13, 2010

سلام - اول جواب سوال دوم را می دهم چون کوتاه است - پاسخ بنده این است که با توجه به ایرانیت می خواستند خود را رهبر جریان معرفی کنند که بازتاب آن عمل در رسانه ها آن نیت پلید را بر ملا ساخت و نتوانستند با یک کار زورکی و غیرقابل باور و بی پشتوانه کار خود را سوار کشتی نجات کنند به حضور نام های ماندگاری چون ندا و سهراب و .... و توسعه و انعکاس میلیاردی آن در رسانه های مجازی طبیعی است که هر خیالپردازی تمایل به همنشینی در این فضاپیمای پرسرعت را داشته باشد که این توهم باطل هم زود شکست خورد.
. اما پاسخ سوال دوم - با احترام به همه تعابیر و مفاهیم درستی که فرمودید باید توجه داشت در حوضه کاربرد و فراگیری مفهوم ایران شامل همه کسانی می شود که متولد این حد و مرز هستند و یا حتی اگر اکنون در خارج از این مرزها زندگی می کنند تبعه ایران هستند و صاحب رای و حق انتخاب هستند و این نکته یا بعد کاربردی مفهوم ایرانی است که باید مورد تکیه قرار گیرد و گرنه خیام ابوعلی سینا و رازی هم امروز همانقدر به داد روزنامه نگاران و زندانیان معترض نمی رسند که مالک اشتر و سلمان فارسی.
و اما این پرسیده اید آیا به داد می رسد یا نه؟ باید عرض کنم که به قول مرحوم شریعتی دشمن را از همان راهی که آمده باید بیرون راند - اکر از دیوار آمده از دیوار بیرون کنید و اگر از پنجره آمده از پنجره بیرون کنید.
طیاران و شعبده بازان و غاصبانی که از دیوار کوتاه و بی صاحب دین وارد سرزمین و مملکت شدند و با حیله و نیرنگ کلید و صندوق را به دست گرفتند باید با جراحی های دینی و مذهبی به زبان خود سخن گفت.
امروز کم نیستند در بین علما که منتقد ولایت غیر معصوم بودند و خانه خراب و یا در حبس و زندان هستند و یا محکوم به سکوت شدند که اسم شان هم جریمه دارد.
کم نیست مقالات دینی اینرنتی که به نقد مسئولانه عمل مدعیان دین پروری می پردازد.
در بین متون اصیل و پاک دینی جمله جمله کلمات بسیار درستی هست که با ملاک قرار گرفتن و توجه درست پایگاه خیل از افراد به هم می ریزد.
آیا می دانستید در محدوده فیلترینگ مقدس داخلی متن کتاب کشف الاسرار بنیانگزار اول انقلاب هم که در ویکی پدیا ذکر شده است و مبنا و اساس این حکومت اسن پپت دانلود نمی شود - چرا؟ در آن چیزهای درست و زیبا نوشته شده که اصلا قابل مقایسه با عمل امروز شال گذاران بر مجسمه کورش نیست.
آیا می دانید امروز آیه الله شیرازی از نوادگان همان آقای شیرازی که با گفته الیوم خود مبنای احکام ثانویه را در دربار حکام بنا نهاد و با حذف تنباکو دین حنیف را هم دفن کرد امروز همه خاندان ایشان در فشار و سختی و دربدری زندگی می کنند و ترور هم شده اند
ملاک مقایسه عمل مدعی با متن و اصل کلام مورد ادعا است که این حرف آقایان شریعتمداری روحانی قمی ابطحی بروجردی اول و صفائی حائری و کاظمینی بروجردی و دستغیب امروز و طایفه بلندی از علمای راستگوی دین است.

-- بدون نام ، Oct 14, 2010

با سلام مجدد و عرض سپاس از حسن انتخاب شما جناب دکتر نیکفر در موضوع و هدایت درست و دقیق مسئله برای رسیدن به پاسخ خوانندگان - بر متن قبلی خود می افزایم که:
یکی از ملاک های شناخت ما از مسیر طی شده جریان مقابل همان "تاریخ" است قضاوت های تاریخی و انتخاب های تاریخ ساز خود ملاک شناخت ما هستند لبوفروشی که می خواستند کالای گندیده خود را به اقصی نقاط جهان صادر کند وقتی مورد عنایت همسایگان خود قرار نمی گیرد خود با دست خویش قبر خود را کنده است.
اگر مدل های حکومتی منتخب مردم افغانستان و عراق و ..... ما رگه ای از گرایشان این چنینی می دیدیم مطمئن باشید صدا و سیمای ضرغامی با هزار بوق کرنا دم از توفیق و پیروزی می زد همین که نمی زند یعنی نبود نیست نخواهد بود پس لبو گندیده بوده است و شرایط اولیه استاندارد ملت ها یا همان عقل جمعی را نداشته است.راستی گفتم گندیده یاد ماهی مولوی افتادم که به دو بیان نوشته می شود نظر شما موافق با کدام است.
ماهی از سر گنده شود نی ز دم یا
ماهی از سر کنده شود نی ز دم
ظاهرا که خیلی هم مناسب معنای مورد بحث ماست تا دیداری دیگر ارادت مرا بپذیرید

-- بی نام فعلا ، Oct 14, 2010

سلام
اگر به ملاک ها و ارزش انتقادی سوالات آقایان نوری زاده خارج نشین و نوری زاد زندان نشین نگاه کنید می بیند که سوالات چالشی و محکم و تهدید کننده و بساط برانداز را می توان با به سوال کشاندن رفتار متدینان و مقایسه آن با معیارهای اساسی دین به پرسش کشاند چون از قدیم هم به آموخته اند که
اسلام به ذات خود ندارد هیچ عیب
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
سوالات آقای کاطمینی بروجردی را از زندان بخوانید که چگونه همه جیز را به سوال می کشد و تاثیر گذار است مثلا آخرین سوالات ایشان از سید حسن نصرالله زحمت مردم لبنان که حول محور چند روایت معروف و مقبولی است که خواندنی است حتما بخوانید

-- بی نام فعلا ، Oct 14, 2010

بحث جالبی است و به جا، به خصوص که برای ایرانیان خارج از کشور در سی سال گذشته غرق شدن در افتخارات واقعا موجود و هم ناموجود گذشته راهی برای دوام و بقای فرهنگی در جوامع غربی بوده و البته در آن اغراق زیادی هم شده است.
و این گفتمان تقابل ایرانیت و اسلام هم در پانزده قرن گذشته همیشه ادامه داشته و با آرمانی کردن ایران باستان، همواره زنده مانده و تغذیه شده است.
فروغ

-- بدون نام ، Oct 14, 2010

ماهی از سر بگندد نی ز دم

-- بدون نام ، Oct 14, 2010

مگر تا حالا کسی سفارشی-دستوری مطلبی درست و حسابی نوشته که حالا کسی بخواهد آنرا انجام دهد؟ قرار است راجع به وطن در سایتی مطلب نوشته شود که ایجاد آن با منافع خاص یک دولت خارجی گره خورده است. مقوله و بحث امپریالیسم شاید کهنه باشند ولی در این مورد باعث می شوند که انسان بفکر بیفتد. بحث ایرانیت و جایگاه وطن در تفکر انسانها را هر جا بتوان پیش برد اینجا و در این حوزۀ خصوصی عمومی معرفی شده نمی توان پیش برد. همیشه این ظن وجود دارد که منظور از ایجاد یک بحث در این سایت چیست و در پیامد آن چه منافعی دنبال می شوند؟ جایی دیگر می شود مقولۀ وطن و ذهنیت وطن محور را بسخره گرفت ولی در حوزه ای که از سوی دولت و نهادهایی براه افتاده که حاضر بوده اند برای منافع خود هرگونه تفکر وطن مدار را به چهار میخ درد و شکنجه بکشند - تا تجارت پارچه، ادویه و برده خود را بدون مشکل دنبال کنند - انسان حق دارد مشکوک باشد.  

-- مشکوک ، Oct 14, 2010

در پاسخ به يكى از پرسش هاى شما كه با عنايت به نظريات مايكل والزر طرح كرده ايد، اينجانب در ايران و "ايرانيت" و ايرانيگرى چيزى نمى بينم كه ضد تبعيض باشد. تبعيض بنمايه ى فرهنگ ماست و كليه ى مناسبات اين فرهنگ بر تبعيض استوار است. شايد در جهانى ايده آل، چيزى شبيه روح "اسلام ناب محمدى" كه بين قبايل متفرق حجاز از طريق برابرى و برادرى دينى اتحاد برقرار كرد ميتوانست بر نظام تبعيض آفرين ايرانى غلبه كند، چنانچه شنيده ايم كه آنچه دل مردم بلاد ديگر را به دين و آئين فاتحان عرب متمايل ميكرد آن كاست-ستيزى و يكسان-شمارى اين دين بوده است. وليكن اسلام قرن حاضر خود بيشتر عامل تبعيض است تا مانع آن. يكى به اين دليل كه فرق ميگذارد بين مسلم و غيرمسلم، و ديگر اين كه اين دين اكنون خود فرقه فرقه و تكه تكه است. در اين صورت شايد تشبث به رشته هاى لاغرى از فرهنگ ايرانى يا فرهنگ اسلامى (كه نتيجه ى حاكميت آن را لمس كرده ايم) كه رنگ و لعاب داد-گسترانه دارند براى غلبه بر روح تبعيض-آفرين فرهنگ ما كارى عبث بوده، و اتكا به "گفتگوى تمدنها" در دهكده ى جهانى چاره ساز تر باشد.

-- اميرهومن عرفى ، Oct 15, 2010

در مورد سوال اول، جریان ضدتبعیض درخوری در سنت «ایرانیت» مشاهده نمی‌شود (هر چند امثال مزدک و غیره به ذهن می‌رسند که البته همواره مغلوب بوده‌اند). اما خب همان «حب وطن» خونِ خیلی‌ها را در مواجهه با نکبت کنونی به جوش آورده و از بی‌تفاوتی عبور داده.

در مورد قضیهء «مکتب ایرانی»، من فکر نمی‌کردم به این وسیله قصد داشته باشند «ایرانیت» را تضعیف/آلوده کنند تا از خطر آن بکاهند. البته این هم حدس جالبی است. حدس من این بوده که جریانی (که احتمالا مشایی و احمدی‌نژاد تنها نوکِ کوه‌یخِ آن است و به منافع بخشی از سپاه/سرمایه‌داران نوکیسه وصل است) منافع خود را در رها کردن خود از وبالِ ایدئولوژیِ
دیگر-بی‌جاذبهء اسلامِ بنیادگرا می‌بیند و در صدد ترمیم ایدئولوژیک خود با دست انداختن به یک ناسیونالیزم پروتوفاشیست است. تا بلکه طبقهء‌ حاکمه با آسایش بیشتری بتواند ایران را به سمت چیزی مانند روسیهء پوتینی پیش برد. البته بسیار بعید می‌دانم این رژیم بتواند یا بخواهد خود را واقعا از بنیادگرایی اسلامی رها کند. انسان را یاد کیمیاگری می‌اندازد. هر چند ترکیب ترسناک‌تری از شیعه‌گری و کوروش‌گری ممکن و خطرناک است.
حدس دیگر هم این است که شاید اصولا صرفا یک بازی تبلیغاتی برای مشایی برای ریاست جمهوری‌اش باشد، و عمق بیشتری نداشته باشد.

-- شروین ، Oct 15, 2010

سلام
به خوانندگان متن خانم مشکوک عرض می کنم که ایشان می توانند به همه چیز شک داشته باشند و به همه تهمت خارجی و توطئه گر بزنند و ظاهرااینجوری فقط خود ایشان دنیا و ذهنیت و توان و امکان تعاطی انذیشه را از دست می دهند چون خود معلمین ایشان عملا در جهت واپس گیری حقوق از دست رفته کاری نمی کنند و تنها به شعارهایی در جهت تمسخر و تحقیر رقیب استفاده می کنند و فقط فضای تحقیقی و پژوهشی فراهم اآمده را مغشوش می کنند در حالی که این خود اثری ندارد زیرا که جوانان ایران خود بهترین انتخاب را خواهند داشت و با گشت و گذار در اینترنت بهترین ها را برخواهند گزید و آگاهانه انتخاب خواهند کرد و هوشیارانه تعامل خواهند داشت و شرط همه اینها اعتماد و احترام است که غیر از این راه و رسم را اگر بروید تنها گلیم کوتاه شما کوچک تر خواهد شد و با بینی کوچک تر محدوده تنفسی کمتری را برای خود و سلول های مغزی خویش فراهم می سازید و این ها با رشد و تمدن جدید و آینده ایران سازگار نیست! و اما ایرانیت همانطور که در بالا نوشتم می تواند ملاک دوستی و پیوند بین همه ایران زادگان باشد و اکنون اضافه می کنم که در تقنین (قانونگذاری) بایستی ملاک منافع ملی باشد و در برنامه ریزی های دولتی نیز باید ملاک حفظ منافع ملی باشد و عزت و آبروی ایران و ایرانی در اولویت اول قرار بگیرد و حذف هم نشود و اعتقادات اجتماعی و دینی و مذهبی در حوزه شخصی قرار بگیرد و عرفان هر شخص ؛ تجربیات درونی و فردی خود او باشد و کسی مزاحم دیگری نشود و به نام خدا و عرفان حکم مدنی و قانون مصوب نمایندگان واقعی مردم را کنار نگذارند و برای قوانین هم ملاک؛ آخرین مصوبات بین المللی و تمدن مورد توافق عقل جمعی بشریت معیار است و در آزمون ها هم ملاک تجربه می باشد و تجربیات دولتمردان! و رجال سیاسی مورد اعتماد و منتخب قاطبه مردم در تدبیر و راهکارها هم می تواند به بهبود مستمر سیستم کمک کند.

-- بی نام فعلا ، Oct 15, 2010

خوب نظر دهده ۲ تا پایین شما هم خوب تشخیص داد که کاسه ای زیر نیم کاسه است در کامنت ها ! بعضی افراد فقط جاهای خاصی سر و کله شان پیدا میشه .
اما اگر بنا بر ساختن کشور و روابط خوب با شرق و غرب باشد : پس شاه سابق ما خیلی خوب بود ، طبیب اردوغان امروز بسیار عا لیست . اما لولا سازنده برزیل نبود پیش از او فردیناند هنریکه با فرار از ایدیو لوژی چپ و رو آوردن به غرب و وارد کردن سرمایه امپریالیست ها ! به کشور راه رشد سرمایه داری را پذیرفت . لولا سر سفره حاضر او نشست . اما انقدر عاقل بود که به سوسیالیسم باز نگشت. همان راه را ادامه داد . مثل چاوز و کاسترو مردمش را با سوسیالیسم کوبا و ونزوئلا به فقر نکشاند . مثل ونزوئلا ۵ میلیارد دلار اسلحه از روسیه نخرید . اما احمدی را در اغوش کشید و به خون شهدای جنبش سبز توهین کرد . چطور اگر یزدی ۳۱ سال پیش کاسترو را بغل کرد امروز باید خونش را ریخت و هم مدعی شد که او آمریکایی است و هم به وقتش مدعی شد که او رفیق کاسترو است ؟ اما لولا حق دارد با احمدی حال کند ، با امریکا عشق کند ، با چین لاس بزند و از کاسترو و چاوز به عنوان متحد چپ استفاده کند و هنوز محبوب شما باشد . هنوز ایدز و فقر و باندهای تبه کاری دربرزیل بیداد میکند . آنها راه درازی در پیش دارند . این ایده آوردن سرمایه خارجی به کشور برای استفاده از کارگر ارزان هم همان صنعت مو نتاژی است که شاه ۴۰ سال پیش به ایران آورد و شما چپ ها با او مبارزه کردید . همان ایده چین نو است که دنگ شیائو پینگ به چین آورد و شما چپ ها او را به رویزیونیسم متهم کردید . حالا هم اشکالی ندارد ایده و راه برزیل را به نام لولا و سوسیالیسم جا بزنید اما چرا نمیگذارید همان ایده در ایران پیاده شود ؟
چرا رهبران سکولار ( کمونیست های سابق ) علنا از رابطه با امریکا و آوردن سرمایه غرب به ایران برای پیشرفت دفاع نمیکنند ؟ این همه جنجال برای ۱۹۱۷ و استالین و لنین و چه گوارا و طبقه کارگر و دیکتاتوری پرولتاریا در وب سایت های چپ برای چیست ؟

-- tajzieh talaban neghabdar ، Oct 16, 2010

اقای نیکفر گرامی چاه گذشته ما را فرا میخواند و صدایش مدام بلندتر میشود ایا نمیشنوید؟

-- محمد ، Oct 18, 2010

آقای نیکفر حب وطن را درمقابل دین قرارداده، به گفته سعدی اشاره نموده و درپایان از خوانندگان سئوال کرده است که آیا میتوان با اتکاء واستفاده از ایرانیت برای نقد رژیم تبعیض کمک گرفت؟ کدام‌اند آن جریان‌های بینشی و منشی ضد تبعیض در فرهنگی که «ایرانی» خوانده می‌شود؟ برای چه بازی مکتب ایرانی آغاز شده است؟
نخست- نسبت به تولید صفتی به نام "ایرانیت" ، ایراد دارم. این "یت" که آقای نیکفر به ایران چسبانده اند، یک پسوند عربیست که شایسته چسباندن به اسامی عرب رادارد. بجا بود تا بجای "ایرانیت" از واژه مرکب "ایراندوستی" استفاده میکردند.
دوم- توسل به مثال از نظر استدلال منطقی، اعتبار چندانی ندارد. ایشان به گفته سعدی اشاره میکنند وسپس نتیجه کلی میگیرند که چرا باید در وطن ماند و بدبختی را تحمل کرده و ترک وطن را بر ماندن ترجیح نداد؟ از نقطه نظر دین اسلام، هنگامی که احساس کردید در راه خدا باید مهاجرت کنید، چنین عمل کنید. سوره نساء، آیه 100:
وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ﴿۱۰۰﴾
و هر كه در راه خدا هجرت كند در زمين اقامتگاه‏هاى فراوان و گشايشها خواهد يافت و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او از خانه‏اش به درآيد سپس مرگش دررسد پاداش او قطعا بر خداست و خدا آمرزنده مهربان است.
ولی از نظر عقلانی، وقتی می بینید که جان ومال خود وخانواده تان در خطر است وچاره ای جز مهاجرت از موطن خود راندارید، پس لازم میدانید که سفر را بر حضر ترجیح دهید. البته همه مردم چنین نیستند و عده ای هستند که تا پای مرگ خود وخانواده شان همانجا میمانند. حالا اگرهر کدام از این دودسته درست یا غلط عمل کرده اند، این خود بحثی جداگانه است که خارج از موضوع بحث حاضراست. در مقابل، رجوع دادن خواننده به سخن سعدی، کار عبثی است. چون سعدی سخنهای متناقض هم دارد. مثل آنجا که میگوید «تربیت نااهل رل چون گردکان برگنبداست/ اصل بد نیکونگردد آنکه بنیادش بداست. ودر جائی دیگر، در تناقض با سخن بالا میگوید: گُلی خوشبوی در حمام روزی/رسید از دست محبوبی بدستم...بدو گفتم که مشکی یا حریری/که از بوی دلآویز تو مستم...بگفتا من گِلی ناچیز بودم/ ولیکن مدتی با گُل نشستم...کمال هم نشین درمن اثرکرد/وگرنه من همان خاکم که هستم» سوم- درباره کمک از ایراندوستی در نقد تبعیض، باید بگویم که بلی میتوان از ایراندوستی در نقد تبعیض کمک گرفت. برمیگردم به دوران کوروش که بعداز فتح نینوا ونجات یهودیان از زندان آن، از آنان خواست تا بهرجائی مایلند، بروند. عده بسیاری از آنان به سرزمین ایران یا بقول یونانیها به پارس آمدند و ایرانی شدند. کسی هم به کار آنها کاری نداشت. تااینکه اسلام سرکارآمد و دیگر یهودی وزرتشتی ومسیحی در کار نبود. همه اینها اهل ذمه خوانده شدند. در این مورد هم در قرآن در آیه 51 از سوره مائده میگوید که «َا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۵۱﴾» یعنی اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد يهود و نصارى را دوستان خودمگيريد كه بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى‏نمايد. متن این آیه تبعیض آمیزاست وبااتکاء به همین آیه، آخوندها ومفتی ها ومجتهدان تا توانسته اند مسلمانان را برعلیه یهودیان ومسیحیان شورانیده اند. در صورتی که تااواخر عمر رژیم گذشته که سخت مدافع نام ایران ونژاد ایرانی بود، کسی به کار این جماعت کاری نداشت ودر کمال رفاه وآسایش در مملکت زندگی میکردند. پس آتش بیار معرکه همین قرآن وپیغمبر اسلام بودند که تبعیض مذهبی ودینی را شریعتمدارانه کردند. اگر جز این بود، صرفنظر از یهودیان ومسیحیان ایرانی، در مملکت ما حتی یزیدی وشیطانپرست هم زندگی میکردند که کسی مزاحم کار وزندگی آنها نمیشد. پس ایرانیان وایراندوستان، اهل تبعیض واین حرفها نیستند و اصولاً تبعیض نزد ایرانیان جائی ندارد. ما همه یک ملت واحد هستیم، صرفنظر از اینکه کجای دنیا زندگی کنیم و ترویج این نوع تبلیغات هم برای اینست که مارا به جان همدیگر بیاندازند وکشور مارا تجزیه کنند. تنها خطری که ماراتهدید میکند، خطر مارکسیستهای جهان وطنی است که آگاهانه یا ناآگاهانه وبا تفکر قالبی، قصد دارند تا با برپائی حکومتهائی در قالب فدرال، مشکلات کشور را یک کاسه حل کنند. این بازی هم بوی نفت میدهد و کشورهائی که از این نوع راه حلها پشتیبانی میکنند، فقط وفقط به منظور تإمین منافع خودشان است. اینها باید تعقل کنند که بعداز ته کشیدن مخازن نفتی منطقه، دیگر این کشورهای دایه تر ازمادر، نه به دمکراسی در مملکت ماکاردارند ونه اینکه اصلاً سربه تن مردم ما باشد. در پایان، این ایراندوستی که آقای نیکفرازآن به عنوان "بازی ایرانی" نام برده اند، یک بازی نیست. جوانان ما بخوبی تشخیص داده اند که تنها راه نجات آنها، اتکاء به خودشان، فرهنگشان و سرزمینشان است. بهمین علت آنها برای مبارزه با حکومت آخوندی-اسلامی، به اصل ونسب ایرانی خود استناد میکنند ونه به دینی که بضرب شمشیر به اجداد آنها تحمیل شده وناچاراً به آنها به ارث رسیده است. باید هم چنین کنند که راه درست همینست. درمقابل ادبیات گریه وناله وزاری اسلامی که جوانان مارا خموده وافسرده ومعتاد مواد مخدرکرده است، باید از ترویج شور وشادی بهره جست. به منظور مبارزه با رنگ سیاه که یادآور مرگ انسانهاست، باید از رنگهای شاد استفاده کرد. بطور کلی، برای مبارزه بامرگ باید از حربه زندگی سود جست.

-- علی کبیری ، Oct 19, 2010

آقای نیکفر،
این بحث را آنقدر فروکاسته و ساده کرده اید که ادامه اش به شکل کنونی روشنگر یا چاره ساز نخواهد بود. یکی اینکه «عظمت ایرانی» را آورده اید که از آن تعریفی نداده اید. آیا جامعه ی دارای عظمت جامعه ی دارای قدرت نظامی بالاست یا جامعه ی مرفه از نظر دستاوردهای مادی یا جامعه ی توسعه یافته ی صنعتی یا جامعه ی مداراگر یا ...؟ پیش فرضتان هم در ظاهر این است که هر کس از ایران پیشا اسلامی مایه می‌ آورد یا هواداری می کند تنها چیزی که در نظر دارد همان «عظمت» است. دیگر اینکه شما طرح موضوع را درست به همان شکلی کرده اید که دستگاههای گوناگون حاکم بر ایران می کنند. یعنی درست از زاویه ای که ایرانیان هیچ مشکلی ندارند و آنچه مهم است این است که ما در منطقه یا در جهان قدرت نظامی یا سیاسی مهمی باشیم. در حالی که چنین عظمتی تنها و تنها در ادبیات حکومت ایران مطرح است. اپوزیسیون، نه از چپ، نه از لیبرال، و نه حتا مشروطه خواهان هرگز ندیده ام که رژیم را نقد کنند که چرا قدرت منطقه ای یا جهانی نشده است. همه ی دعواهای منتقدان رژیم بر سر چیزهای دیگری است که طرح مسئله ی شما از آنها نامی نمی برد. دیگر اینکه شما ایراندوستی را با عظمت خواهی برابر گرفته اید. من ندیده ام کسانی که از کوروش و ایران پیش از اسلام هواداری می کنند، از گشایشهای نظامی او ستایش کنند. بلکه در هر جا که نگاه می کنم می بینم که منشور او را می ستایند، آزادی بخشی و خلاصه مفهومهایی را بر می کشند و می ستایند که امروز جامعه ی ایران خواهان آن است.

-- علی ن ، Oct 19, 2010

برخی کامنت ها خود مقاله ای دیگری اند و یا از مقولات دیگرند پس خود خواندنی ترند و از جمله ها و فرازهای زیبا و دیگری هم بهرمند اند که خواندنی تر شده اند
مثل اینکه برای درستی ادعای بعضی طولانی نویسان باید چند قرن صبر کنیم تا پس از اتمام منابع انرژی ببینیم مدیران کشورهای دیگر که معلوم نیست آن موقع چه کسانی باشند و یا نظریات شان با حاکمان امروزیشان مطابق است یا نه و بعد با ما چه می کنند بعد بفهمیم که ایشان (تویسنده) درست می گفته اند و به به بگوییم. دوست من این مقاله برای همین سال 89 نوشته شده است و شما بر اساس معقولات همه فهم و کلام خرد پذیر و مشهودات امروزین و سنگ های این زمان حرف بزن نه به تحلیل اشعار سعدی و نه به حمله عرب و تقسیم کورش نسبت بین موحدان آن موقع مراجعه کن و نه به شعارهای ضد امپریالیستی بی اثر و کهنه دست بیازید - دعا کنیم برای فهمیدن یکدیگر خدا در این میانه به کمک همه ما بیاید!!!!!

-- بی نام فعلا ، Oct 19, 2010

به آقا یا خانم "بی نام فعلاً" :
1- به من ایراد گرفته اید که طولانی نویسم. لطفاً نوشته مرا کوتاه کنید، به نحوی که منظور فدای مقصور نگردد. اگر مایلید چارچوب یا استانداردی هم برای نظرات مربوطه تعیین کنید، بفرمائید: این گوی واین هم میدان.
2- باید بیاموزیم که در باره موضوع مطرح شده سخن به میان آوریم. انتفاد شما راجع به مقایسه منابع انرژی با استدلال من، بی ارتباط ونوعی مغالطه کلامی است. شور بختانه، بیشتر ما ایرانیان بجای یاری گرفتن از متد استدلال منطقی، دست به مغالطه میزنیم ولذا کلام مستدل به مزاجمان سازگار نمیآید.
3- از اینکه مرا دوست خود خطاب کرده اید، بسیار از خود شرمنده شدم. من نه دوست شما هستم ونه دشمن شما. من هم میهن شما هستم که دارم با شما تمرین دمکراسی میکنم. استدعای عاجزانه دارم تا نوشته مرا یک بار دیگر هم مطالعه فرمائید. من هم راجع به سال 1389 و جوانان امروز سخن گفته ام.
4- شعار داده اید که بر اساس معقولات همه فهم کلام خردپذیر، حرف بزنم. بنده نسبت به سطح معقولات و خِرَدِ جنابعالی پیش آگاهی نداشتم.
5- آقای نیکفر با اتکاء به سخن سعدی اقامه دلیل کرده بود ومن هم با اتکاء به سخنان سعدی، برایشان استدلال کردم که اولاً- تمسک به مثال از درجه استدلال منطقی فاقد اعتباراست وثانیاً اینکه سعدی تناقض گو هم هست.
6- ایشان سئوالی مطرح کرده بودند که آیا ایرانیان مردمی تبعیض گرا هستند ومن با آوردن شواهد تاریخی، پاسخ دادم که خیر.
7- ایشان از تقابل «ایران» و«اسلام» سخن به میان آورده بودند ومن شاهدی از «عدم تبعیض ایرانی» و«تبعیض واضح اسلامی» آوردم. آیا شما نسبت به شاهد من معترضید؟ بفرمائید اعتراض خودتان را مطرح کنید.
8- به نظرم شما هم از پیروان "انشاءالله که گربه است" هستید ونمی بینید که دراطراف این مملکت چه میگذرد. شعار ضد امپریالیستی؟! اگر چنین شعاری میخواستم بدهم، حتماً برعلیه کلی گویان وکسانی که با مطالعه سر وته یک کتاب، درباره آن نظر میدهند، شعار میدادم. در برهه زمانی حاضر، ما به افرادی بادیدی ژرفناکتر نیازمندیم.
ببخشید که برخلاف شما، از فن دعا گوئی دراستغاثه به درگاه باریتعالی برای سلامت وجود ذیجود شما بی بهره ام.

-- علی کبیری ، Oct 20, 2010

در جواب به سوال آقای نیکفر باید گفت بستگی دارد به اینکه ما از ایرانیت چه خوانشی داشته باشیم. ایرانیت به مثابه یک ایدئو لوژی ناسیونالیستی مانند هر ایدئو لوژی و مکتب فکری دیکر حتا مانند مسیحیت و اسلام جا برای برداشت های مختلف دارد . ایدوئو لوژی ها مانند رود خانه هایی می مانند که هر کس از هر جای آن می تواند اب بر دارد . تاریخ ایران و ایرانیت هم چنان دراز و سرشار است که هر کسی می تواند تغبیر خاص خود را از آن داشته باشد . در تاریخ معاصر اغلب روشنفکران ایرانی که در برابر غرب و اسلام خواسته اند سراغ ایرانیت بروند و از آن منبع انتقادی برای باز سازی یک اندیشه مدرن دست پا کنند روی اصل پلورالیسم ایرانیت دست گذاشته اند در برابر تفکر غرب که دموکراتیک بوده است فرهنگ ایرانی از تسامح و جند گونگی برخوردار بوده است . تجسم تاریخی این فرهنگ بهترینش در امپراتوری کورش بوده است همانطور که تجسم دموکراتیسم غرب در آتن ظهور کرده است .

-- مرتضی ملک ، Oct 21, 2010

نوری الا کل مبارزه ۱۵۰ سال ایرانیان را برای حاکمیت قانون و دموکراسی و حقوق شهروندی و آزادی و مدرنیته را به دعوای شهری ها و روستایی ها و شکست ان را به دلیل روستایی بودن حاکمان و حاکمیت روستائیان تقلیل داده !
چون او طرفدار دیکتاتور پرولتاریاست داره هی من من میکنه . از دیکتاتور مصطفا کمالو رضا شاه حمایت میکنه اما به شاه که از او مدرن تر بود و پسرش که از هر دو دموکرات تر حمله میکنه . این بابا رسما میگه مثل لنین عمل کنیم که المانها او را آوردند چپاندند به اصلاح طلبان در روسیه و کرنسکی و کودتا کردند با نیروی دریایی (مثل احمدی نژاد ) اسمش را گذاشتند انقلاب کارگران علیه سرمایه داران ! انموقع هنوز روسیه نیمه فئودالی بود و انگلیس و آلمان سرمایه داری ! خوب حاصل این شد کسانی مثل اطرافیان خمینی آمدند شدند رهبر . استالین مگر فیلسوف بود یا نخبه ؟ بعد میلیونها نفر را کشتند حتا رهبران انقلاب خودشان را مثل همین دادگاه های ج ا علیه مدیران و انقلابیون سابق . بعد یواش یواش که اصل دیکتاتوری بهتر است از دموکراسی را جا انداخت میگوید من کمونیست هستم و از قدیم عضو حزب توده بو ده ام . حا لا هم هر از گاهی کم میاره کیف شاملو را میکشه . یعنی همان کسی که در جوانی عضو انجمن جوانان فاشیست به همراه کیانوری رهبر حزب توده بود . علنا مثل توده ایها تاریخ را و حتا اخبار روز را دستکاری میکنه تا اندیشه های مارکسیستی روسی خودش را به کرسی بنشانه . میگه فدائیها و مجاهدین شهری بودند ! لابد رضا پهلوی و بنی صدر و داریوش همایون روستایی بودند .
نوری الا کل مبارزه ۱۵۰ سال ایرانیان را برای حاکمیت قانون و دموکراسی و حقوق شهروندی و آزادی و مدرنیته را به دعوای شهری ها و روستایی ها و شکست ان را به دلیل روستایی بودن حاکمان و حاکمیت روستائیان تقلیل داده !


-- virous roshanfekry dar syasat ، Oct 24, 2010

بعد از بسیجی شدن کوروش بحث حقوق بشری کوروش هم پشم میشود (هر چند که به نظر من از قبل هم پشم بود).
بازی با کارت وطن به عنوان تکیه‌گاه هویت به نظر خطرناک می‌آید. ما نیازمند به هویت جدیدی هستیم.

حال جواب به سئوالهای شما:
1- از ایرانیت نمی‌توان نیرو گرفت. اگر هم نیرویی از آن برآید جفنگ‌گویی‌هایی ضد دین و کورکورانه‌ی توام با نژادپرستی‌ست که خود نیز بسیار خطرناک است.
2- چنین چیزی را به یاد نمی‌آورم.
3- رجوع کنید به مقاله‌های آقای نیکفر :)
4- بعید به نظر می‌رسد.

-- رضا ، Oct 25, 2010

با درود فراوان بر دوستداران اندیشه و قلم.پاسخ اول"به عقیده اینجانب برای نقد تبعیض بایستی فرهنگی برابر خواه در جامعه موجود باشد تا افراد آن جامعه بتوانند برابری را طلب کنند.اما خودکاوی هر انسان توسط خود مقدم بر فرهنگ برابر طلبی است.به تعبیر دیگر برای مدرن بودن فرد میبایست گذشته و سنت خود را بررسی و نقد کند.از خود بپرسد شک کند که چرا هیچوقت مردم ایران به آزادی دست نیافتند؟پس از این تفکر بایستی خود را بشناسد تا قادر به کاویدن و در پی آن تحول و تغییر خود باشد.در اینصورت با ماهیت و شکلی عقلانی رژیم تبعیض را مورد انتقاد قرار داد.به گمانم ایران هیچوقت فرهنگ غنی نداشته است.اگر افراد آزاده پادشاه شدند در آن مقطع زمانی شانس با مردم همراه بوده اسن نه اینکه فرهنگ برابری طلبی وجود داشته است.بنابراین با داشتن ذهنیت و اندیشه ای مدرن میتوان به پیشواز برابری رفت".پاسخ دوم"یکی از سیاست های احمدی نژاد این است که با استفاده از افراد منصوب خود امثال رحیم مشایی چراغ سبزی به مردم نشان بدهد اما غافل از اینکه عده ی زیادی از مردم ماهیت فاشیستی و فریبکارانه ی گروه مسلط را شناخته اند.به نظر من پرسش دوم علت دیگری ندارد.

-- شهروز ، Oct 25, 2010

اینکه بتوان از «ایرانیت» برای نقد رژیم تبعیض نیرو گرفت یا نه بستگی به این دارد که به کدام وجه این مفهوم توجه کنیم. اگر از ایرانیت مفهوم جغرافیایی آن را بگیریم و کسانی را که در این محدوده جغرافیایی زندگی می‌کنند ایرانی بنامیم، بله می‌توان. ولی اگر منظورمان از ایرانیت چیزی باشد که در مقابل اسلامیت قرار می‌گیرد، با توجه به اینکه بسیاری از مردم حتی اگر عملاً پایبند به دین نباشند، قلباً به خدا و پیغمبر اعتقاد دارند، این رویکرد نه تنها رفع تبعیض نمی‌کند بلکه جامعه را از آنچه که حالا هست نیز منفصل‌تر می‌کند.

این که بازی «مکتب ایرانی» آغاز شده است، بیش از اینکه بخواهند «ایران» را ضمیمه‌ی اسلام‌شان کنند و آن را بی‌نیرو سازند، فکر می‌کنم بحث هویت ‌یابی برای تازه‌به دوران رسیدگانی است که حکومت را در دست دارند و از این رو روحانیت سنتی که خود را داری هویت می‌داند با آن مخالف است. مدتی پیش در موزه بریتانیا دیدم که در زمان فتح‌علی شاه قاجار برای نخستین بار پس از اسلام، شاه و دستگاه سلطنت رسماً تلاش کرده‌اند که خود را به پادشاهان ایرانی قبل از اسلام متصل کند و این جز کسب هویت دلیل دیگری نداشته است. فتحعلی‌شاه که بخش بزرگی از کشور را به تاراج داد، اینگونه برای خود بزرگی جستجو می‌کرد. فکر می‌کنم بازی مکتب ایرانی هم جهت درمان عقده خودبزرگ‌بینی/خودکوچک‌بینی  بی‌ریشگان کنونی شروع شده است!

-- یلدا ، Oct 27, 2010

با درود فراوان تنها اینکه سعدی به حب وطن وبعد انکار وطن وبه هر انجا دلخوش است آنجا بهشت است بسنده کنیم نمیتوانیم یک دید درستی از وطن بدهیم وطن هر چه هست مادری است که که هم به کودکش شیر میدهد هم مهر میورزد هم تمارش میکند وپرستار دلسوزی است حتا در همان زمانکه سختی است جنگیدن برای بقا است مادر واکسن ضد ویروس خودش را دارد وویروسها مسلط را به اشاره ابروی زیبایش به زیر میکشاند ویا دفع میکند اما انچه در خصوص ما ایرانیان صدق میکند دوران گوناگون تاریخی است گاهی کسی برای وطن نمیمیرد اما گاهی هزاران وهزاران هزار با روی گشاده آغوش مرگ را بوسه میزنند واین خود نیز حکایتی که چرا متلا 1 مغول بر دور چند نفر خط میکشد ومیرود وشمشیر میاورد وهمه را جز یکی میکشد وآن ما در اینجا وجود ندارد اما ایم ما با هخامنشیان و ساسانیان و بعضی دیگر دورانها مایی منحصر بفرد میشود فداکاری میکند اما بعد از اسلام این ما به رنگ آلوده میشود با مذهب تزیین میشود گاهی شرع است که فرمان میرانید گاهی عرف است که اسب میتازد اما خوشبختانه گاهی مذهب نتوانسته است جای ملیت را بگیرد و وطنخواهی را به نفع خود مصادره کامل کند مراجعه کنید به تحقیقی از دکتر اسلامی ندوشن که معتقد است بعد از ورود زورمدارانه وشمشیری عربها وگفتن اشهد برای فرار از جزیه ومالیات ایرانیان که خود این اقوال اعراب نیز با مسلمان نشدن وپرداختن جزیه سرشار از ظلمهای بی بدیل تاریخ است تا جایی که تنها یک راه میمانده است وآن اشهد گفتن وبه سلک ریاکاران درآمدن دو خط موازی ایرانیان را به پیش برده است یکی عرب مابان ودیگری ایران خواهان یا ایرانی گرایان هر از چندی عرب مابان درای کفه سنگین ترازو میبوده اند بر ایرانیت فشار آمده وبسیار خسارت بر فرهنگ وزبان وارد آمده است اما آنجا که ایرانی گرایان موفق میبوده اند وحاکم آنان در حاشیه قرار داشته ان اما اینکه احمدی نزاد چفیه بر گردن سرباز هخامنشی بیندازد براساس طرح وبرنامه ای بوده باشد من گمان نمیکنم این یک عمل آنی بود ونظام جمهوری اسلامی هم گاهی طرحی نخواهد داشت که حتا از خوشنامان جهانی ایران نظیر کورش برای خود سودی ببرد هرچند هرگاه به نیاز میافتد متلا اقدام به پخش سرود ملی گذشته میکند اما اینان دین خود را دارای توان آن میبینند که بتواند فرهنگ .زبان وهنر وتاریخ ایران را به چالش کشیده ودر نهایت ایران به الایران تبدیل شود که این خیالی خام است این 30 سال نشان داده است که ملت گریزان از این باورز است وبراه خود وبه اصل خود میاندیشد واز آنطرف ملایان در این اندیشه که استراتنزیشان غلط بوده است در حالیکه در طی قرون دور ودراز نتوانسته اند حب الوطن سعدی را بکشند درست است که این آگاهی را نیز دارند که این حب وطن شمشیری برنده تر از اسلامی است که خود دارند وملت همه میذانند که اینان دروغگویان ریاکارند وهر گاه لازم آید میتوانند بر طبل ایرانیت بکوبند اما هدف این نیست زیرا در مدارس ودانشگاه از پایین ترین سطح هدفشان همان بر عربیت تاکید کردن است نه ایرانیت مگر آنکه خطری جدی احساس کنند آنگاه همه با هم برادر وبرابرند

-- جادوگر ، Oct 28, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)