خانه > گزارش ويژه > تحولات ایران > «توهم خیانت» دکترین شکستخورده سکولارها | |||
«توهم خیانت» دکترین شکستخورده سکولارهاهدایت شناسایی۱. ونداد زمانی و من بعد از صدور بیانیه ۱۷ توسط میرحسین موسوی، مقالهای را با عنوان «تنگناهای میرحسین موسوی» نوشتم که در آن مقاله به نقد از آراء و اندیشه میرحسین موسوی که به گمان من، بیانیهاش از حد و اندازه «مطالبات حداقلی» مردم نیز پایینتر بود و نمیتوانست خواستهای واقعی مردم را برآورده سازد، پرداختم. در واقع من گمان میکردم که سران جنبش سبز با صدور چنین بیانیههایی در صدد آنند به جنبشی که خود نقش تعیینکنندهای در ایجاد آن داشتند ضربه وارد سازند و باعث اضمحلال آن شوند. به همین جهت بود در پایان آن مقاله نوشتم: ۱- «جنبش سبز اکنون خود باید تصمیم بگیرد که زمان فرجاماش فرا رسیده و یا میخواهد «انقلابی» متفاوت با انقلاب رهبر پیشین خود موسوی را تجربه کند. مسلما از این به بعد، کار بر او بسیار مشکلتر خواهد شد و سختیها و مصائباش دو چندان. دیگر معترضین را معترض به نتایج انتخابات نمینامند بل آنها را اشخاصی میدانند که در صدد لرزاندن تاریخ برآمدهاند. تاریخی را که به قول اکبر گنجی چیزی نبوده جز استبداد، استبداد و استبداد». ونداد زمانی در یاداشتی که در پای مقاله نوشت گفت «نگاه شما به شکل انتزاعی میتواند مبانی منطقی داشته باشد ولی وقتی منافع اصلی تمام ایرانیان (و نه فقط جنبش سبز طبقه متوسط) را و سطح شعور و خواستههایشان و فرهنگ اعتقادیشان را در نظر بگیریم، نظرات شما در دنباله همان چپروی کودکانهای است که مثل همیشه قادر به تحلیل مشخص از شرایط مشخص نیست». گذر ایام و ادامه مبارزه نشان داد بخشی از آنچه را که میپنداشتم «نادرست» بود؛ و ناشی از توهماتی که در ذهن من شکل گرفته بود و تلاش میکردم آن را برپایه و اصول منطقی استوار کنم. ۲. تاکتیک اسب تروا و توهم خیانت از بعد از ۲۲ بهمن دو تحلیل مختلف در خصوص حادثه مذکور در جبهه «سکولارها» بهوجود آمده است. تحلیل اول معتقد است که تاکتیک اسب تروا به دلیل شرایط و اوضاع و احوال کشور، عدم ارتباط مستقیم واعظان طرح با مبارزین داخل کشور، وجود جنبش سبز علوی، کنترل شدید میدان آزادی توسط مامورین دولتی، عدم توجیه منطقی و سیاسی برای طرح و در نهایت از بین رفتن اصل «هویت مستقل» جنبش سبز از طرفداران دولت، تاکتیک اشتباهی بود که باید از آن پرهیز کرد. در واقع نگاهی که این گروه به جنبش سبز دارند مبین آن است که جنبش در یک «روند» و «مسیر» تحولخواهی برای رسیدن به یکسری مطالبات، حال این مطالبات میتواند اصلاحطلبانه باشد و یا غیر آن، گام برمیدارد. پس با آگاهی به این روند و جهت، براین عقیدهاند که نباید اولا انتظاراتی بیهوده در کوتاهمدت از جنبش داشت و باعث شد جنبش از مسیر عقلایی خود خارج گردد. ثانیا عناصر و عوامل دیگر که در کسب موفقیت یک جنبش اجتماعی نقش تعیینکنندهای را بازی میکنند، نیز باید در نظر گرفت، مثل گسترش حوزه جغرافیایی و عدم تمرکز مبارزه در چند کلان شهر، انسجام و سازماندهی تشکیلاتی جنبش، عوامل اقتصادی، فشارهای بینالمللی بر حکومت و امثال اینها. در مقابل گروهی دیگر2 از نیروهای سکولار اعتقاد براین دارند که تاکتیک اسب تروا، صرفا یک تاکتیک نبود بلکه ناشی از یک برنامهریزی «خائنانه» از پیش طراحی شده توسط سران حکومت و رهبران جنبش سبز برای فروکاستن تحرکات مبارزین و کنترلکنندگی آنها صورت گرفته است. پس بر این اساس آنها تمام طیف اصلاحطلبان را «همدست» دولت میدانند و براین عقیدهاند که امید داشتن به اصلاحطلبان جز گمراهی برای جنبش سبز چیزی به همراه ندارد. ۳. ایرادات و انتقادات به سکولارهای رادیکال اولین انتقادی که به این جریان افراطی وارد است این است که «واقعیتگریزند» و توانایی تحلیل مسائل کشور را بهصورتی همهجانبه و گسترده ندارند، برای اینکه، اولا آنچه در ۲۲ بهمن اتفاق افتاد مخالف آراء و عقاید «تصریح و تاکید»شده رهبران جنبش سبز بود که بسیار بر داشتن «هویت مستقل» جنبش تاکید میکردند. پس این گفته تا اندازه زیادی مضحک بهنظر میرسد که بگوییم نوعی «توطئه» برای عدمموفقت جنبش در چنین روزی در میان بوده است. ثانیا آنچه بهعنوان مبارزه سیاسی میپندارند بیشباهت به بازی کودکان نیست که انتظار دارند در کوتاهترین مدت و به دور از صرف هزینه به موفقت برسند. در این دیدگاه گفته میشود:3 «موسوی و اصلاحطلبان نخواستند و نتوانستند از پتانسیل هفته نخست جنبش با وجود تظاهرات سه میلیون نفری مردم در روز ۲۵ خرداد برای مبارزه عملی علیه دولت (و نه حتی حکومت) استفاده کنند و فرصتها را یکی پس از دیگری از دست دادند». سوالی که مطرح میشود این است که اصلاحطلبان باید چه کاری را انجام میدادند که ندادند، اگر منظور تغییر و دگرگونی بوده است، که در تاریخ مبارزات سیاسی نمیتوان مثالی را پیدا کرد که جنبشی اجتماعی توانسته باشد در کوتاهمدت به نتیجه مطلوب رسد. حال در مورد ایران این مسئله قابل تاملتر است، چراکه اگر به تاریخ سیاسی ایران بعد از انقلاب نگاهی واقعبینانه اندازیم، درخواهیم یافت رژیم اسلامی تا پیش از انتخابات همواره در ثبات نسبی قرار داشته است و جز یکسری مشکلاتی که با جامعه بینالملل داشته، همواره توانایی این را داشت که اوضاع داخلی کشور را کنترل کند. پس بنابراین بیراه است که فکر کنیم جنبش حتی اگر دارای رهبرانی رادیکال نیز بود میتوانست کار خاصی را در کوتاهمدت انجام دهد. اتفاقا وجود شخصیت متعادل و آرام میرحسین موسوی به گمان من بیشترین نقش را در تداوم و گستردگی جنبش داشته است که اگر غیر از این میبود و کار به دست رادیکالها چه از نوع اصلاحطلب و چه از نوع سکولار میافتاد تاکنون دیگر چیزی از جنبش سبز باقی نمیماند. چراکه این گروهها با یک پیروزی مقطعی آنچنان شاد میگردند که گویی به تمام خواستهای خود رسیدهاند و از طرف دیگر با یک شکست نیز، جنبش را پایان یافته میپندارند. دومین انتقادی که بر آنها وارد است اینکه آنها بسیار «غیرمسئولانه» و «احساساتی» با مسایل روبهرو میشوند بهگونهای که به قول شکوه میرزادگی4 جریان سکولار در این هشت ماه تنها میخواسته هم به میخ بزند و هم به نعل. آنها گاهی در کسوت مدیحهسرایان درمیآیند و به تکریم و ستایش چاپلوسانه جریان اصلاحطلب میپردازند، و گاهی نیز چنان دچار تنفر و بیزاری از آنها میگردند که میان این جریان با جریان اصولگرایان تندرو رژیم و اعتقاد به برخوردی شدید و خارج از رحم و مشقت با جریان اصلاحطلب ندارند. در واقع وضعیت گاه بهگونهای میشود که در دیدگان ناظر خارجی تو گویی ملت ستمدیده در حال مبارزه با رژیم تا دندان مسلح در متن جریان است، اما سکولارها و اصلاحطلبان در حاشیه در حال جنگ و نبردی خونین برای حذف یکدیگر برای اثبات دکترین خود. حال شاید سوال این باشد که آیا حذف اصلاحطلبان به سود جریان سکولار است یا اصولگرایان تندرو نظام؟ ادعای من در اینجا این است که هرگونه تلاش برای حذف یا تضعیف جریان اصلاحطلب در دراز مدت بیشتر به سود جریان اصولگرایان تندرو خواهد بود تا سکولارها. چرا که اولا: محمدرضا نیکفر در دو مقاله ارزشمند «چرا رژیم اسلامی را باید جدی گرفت» و «الاهیات شکنجه» از مسائلی که در بطن همگی آنها نوعی خشونت بیحد و مرز نسبت به مخالفین نظام نهفته است سخن میراند، پس براین اساس با وجود خشونت محض در سیستم قضایی رژیم، کار حکیمانه آن است که مخالفین رژیم در کنار اصلاحطلبان حتی در صورت باور نداشتن به دکترین آنها حضور داشته باشند. با این اوصاف حذف و تضعیف جریان اصلاحطلب همان چیزی است که جریان اصولگرای تندرو خواهان آن است که بتواند با جداسازی دو جریان سکولار و اصلاحطلب در جنبش، در وهله اول کار سکولارها را یکسره کند و در وهله دوم اصلاحطلبان را به حاشیه برد. ثانیا وجود اصلاحطلبان و تأثیری که بهواسطه سالها همکاری با رژیم داشتهاند خود میتواند مسبب بیشترین «ریزش نیرو» در ارکان رژیم را فراهم سازد و زمینه را برای اختلافات و کشمکشهای درونی در رژیم فراهم سازد. ثالثا اصلاحطلبان هم از لحاظ تشکیلاتی، پایگاه اجتماعی و درگیری با مسائل عینی و اجرایی کشور بهواسطه ارتباط مستقیم و بیواسطه که با رخدادها دارند از وضعیت بهتری از نیروهای سکولار که عموما فاقد ارتباط مستقیم و «مستمر» با مبارزین سیاسی هستند، برخوردارند.
۴. مرض سکولارها این را دیگر نمیتوان انتقاد نامید، بلکه آنرا باید «مرضی» غیرقابل علاج دانست که هرچند یکبار جامعه سکولار ما بدان مبتلا میگردد. مسئلهای که کم و بیش همه سکولارها بر آن اذعان دارند، وجود تناقضات و ابهامات غیرقابل رفع در تئوری «مردمسالاری دینی» است. دراین ارتباط اندیشمندان بسیاری چه در جبهه سکولارها برای نشان دادن این تعارضات ذاتی در تئوری، چه در جبهه روشنفکران دینی برای رفع تناقضات و بازسازی آن به شکل معقولی قلمفرسایی شده است. عقیده سکولارها درنهایت بر این پایه استوار است که این تناقضات غیر قابل حل میباشند و هرگونه تلاشی برای رفع آن نهتنها به رفع موضوع کمکی نخواهد کرد، که خود زمینه را برای ایجاد ابهامات دیگر درتئوری فراهم میآورد، از طرف دیگر روشنفکران دینی نیز همچنان بر آراء و عقاید خود اصرار دارند. مسئلهای که در اینجا به نظر میرسد اینکه هیچگاه نمیتوان بین این دو جهانبینی توافق و همپیوندی حاکم ساخت. این عدمهمراهی را نباید «زشت» و نامعقول دانست، که در نهایت بتواند باعث ضربهزدن به جنبش سبز شود، بلکه «این ناهمگامی را باید مبارک دانست» و تلاش کرد که ادامه داشته باشد، چراکه جنبش را «متکثر» و متنوع با آراء و عقاید مختلف میسازد، مسئلهای که هیچگاه در جنبشهای اجتماعی ایران وجود نداشته است. اینکه در زیر یک پرچم عقاید مختلف با جهانبینیهای متفاوت آزادانه و با اراده خویش گردهم آمده باشند. اما مسئلهای که در این جا اسفبار است که من آنرا در حد «مرض» میدانم، که جریان سکولار با کوچکترین نوسانی در مسیر و روند حرکت جنبش به سرعت موضعی تهاجمی میگیرد که «تمامی مشکلات بهوجودآمده ناشی از تناقضات ذاتی در جریان اصلاحطلبی است». منظور آن است که اگر در حین تظاهرات کودکی که با پدر خویش در مراسم شرکت کرده، حال به دلیل ازدحام جمعیت، بیدقتی خویش و یا یورش نیروهای سرکوبگر بر زمین خورد، تحلیل روشنفکر سکولار این خواهد بود که تناقضات ذاتی در تئوری مردمسالاری دینی و عدم درک اصول و مبانی بهحق «سکولاریسم» توسط کودک مهمترین و شاید تنها عامل زمینخوردگی کودک به حساب میآید. و تنها راهحل این مسئله نیز این خواهد بود که تناقضات موجود را از بین برد و کودک را سکولار ساخت. اما متاسفانه کسی پیدا نمیشود که بگوید که اساسا چه ارتباطی بین زمینخوردگی کودک و اصلاحطلبان و سکولارها میتواند وجود داشته باشند. قسمت تاسفبار ماجرا آنجاست که نیروهای سکولار با همین شیوه از تجزیه و تحلیل مایل و مشکلات عینی پیش روی جنبش سر باز زده و از مسئولیتهایی که بر ذمه آنان است دوری میجویند. بهترین نمونه این مسئله را میتوان در دیدگاههای نیروهای سکولار در خصوص حوادث اخیر دید. قریب به ۸ ماه از زایش جنبش سبز میگذرد، تجربه این مدت نشان داده که جنبش دچار مشکلات بسیاری هم در زمینه ارتباطی، انسجام و تشکیلات؛ و هم گستردگی حوزه جغرافیایی است که باید در باره آن تحقیق و بررسی جدی صورت گیرد. سوالات اساسی این است که چرا سکولارها بررسی نمیکنند که به چه دلیلی هنوز باید تمام تمرکز مبارزه بر روی چند کلانشهر مثل تهران، شیراز و اصفهان باشد، در حالیکه ما میدانیم ایران کشور گسترده و پهناوری است. در واقع آنچه استراتژیستهای آمریکایی را در خصوص حمله نظامیدر دوره ریاست جمهوری جورج بوش به ایران ناامید ساخت همین گستردگی و پهناوری آن بود، که میزان موفقت نیروی خارجی را به حداقل میرساند، اما حال ما میبینیم هیچگونه استراتژی برای فعالسازی گروها و اقوام مختلف در اقسا نقاط کشور وجود ندارد و فقط میتوانیم یکدیگر را محکوم به خیانت کنیم. چنین مسئلهای را میتوان در آنچه را که «تاکتیک ساندیس» و «آوردن افراد روستایی به تظاهرات با استفاده از امکانات دولتی» مشاهده کرد. البته مسلما نمیتوان چنین پدیدههایی را منکر شد، اما نمیتوان هم سهم آنها را در عدم گستردگی جنبش در حوادث اخیر بسیار بزرگ کرد. بدون شک برای رسانههای غربی که فقط به دنبال کسب خبر هستند و کار دیگری را نیز نباید از آنها انتظار داشت، مسئله ساندیس و نیروهای روستایی میتواند برای دوره جذاب باشد، اما این مسئله برای ما ایرانیان که سرنوشتمان، سعادتمان و آیندهمان با جنبش سبز پیوند خورده نمیتواند توجیه منطقی و قابلقبولی به شمار آید. ۵. چانه زنی از بالا و فشار از پایین4، تئوری شکستخورده دوره اصلاحات مسئلهای که هر از چند گاهی سکولارها به آن استناد میکنند و از طریق آن تلاش میکنند سخن خود را بر کرسی نشانند، استناد به تئوری شکستخورده سعید حجاریان در دوران اصلاحات میباشد. حال چگونه اندیشمندان سکولار توانستهاند بین وضعیت ایران در دوره اصلاحات و حالحاضر ارتباط برقرار کنند خود این از دیگر هنرهای اندیشمندان سکولار کشور است که باید بدان اذعان داشت. در دوره اصلاحات که اصلاحطلبان با استقبال گسترده مردمی روبهرو گشتند و حدود ۲۶ میلیون رای و یک مجلس سراسر اصلاحطلب و قوه مجریه را در دست داشتند، سعید حجاریان در ادامه تئوری «توسعه سیاسی پیششرط توسعه اقتصادی»، این تئوری را عنوان کرد. البته منظور از «فشار از پایین» در تئوری او تظاهرات پیدرپی مردم مانند آنچه را که ما امروز میبینیم نبود. او اعتقاد داشت با نهادسازیهای اجتماعی و گسترش NGOها در جامعه میتوان به تقویت جامعه مدنی در کشور کمک کرد، تقویت جامعه مدنی خود باعث بالا رفتن سطح مطالبات مدنی شهروندان در جامعه میگردد. این مطالبات که خود در مجموعهای سازمانیافته و در قالب NGO ارائه میگردد با چانهزنیهایی با طبقه حاکم که منظور طبقه رادیکال است محقق میشد. اما این تئوری با مشکلات بیشماری روبهرو بود. از جمله مشکلات تحقق این تئوری در عدم توجه به قوانین و مقررات کشور بود که اجازه تشکلهای غیردولتی را به سختی میداد. نهایت این شد که اصلاحطلبان یکسری مراکز دولتی را ایجاد کردند و کارهایی را انجام دادند که هیچکدام قابلتوجه و ارزشمند نسبت به آنچه از ابتدا از این تئوری میخواستند دریافت کنند، نبود. معمولا یکی از ایراداتی که نویسندگان از اصلاحطلبان همواره از زمان ظهورشان در عرصه سیاسی کشور میگرفتند این بوده که آنها بیش از آنکه توجهی به قدرت حق مردم تکیه داشته باشند به دنبال زدوبندهای سیاسی برای رسیدن به یکسری خواستهای مدنی هستند. این ایراد که از جانب سکولارها معمولا مطرح می شد بسیار اندیشمندانه و قابل تامل است، اما آنچه امروز باید درنظر گرفت تفاوت «موقعیت سیاسی» اصلاحطلبان در سال ۸۸ با اصلاحطلبان سال ۷۶ است. شاید اصلاحطلبان سال ۷۶ کمتر توجه و امید به قدرت مردم برای رسیدن به مطالبات مدنی را در نظر داشتند، اما در سال ۸۸ اصلاحطلبان بعد از انتخابات، بیش از آنکه مردم بدانها نیاز داشته باشند، آنها به مردم نیاز دارند. به عبارت دیگر وضعیت اصلاحطلبان در داخل کشور به گونهای نیست که توانایی تحت فشار قراردادن طبقه حاکم را با چانهزنی و زد و بند داشته باشند. پس بنابراین این بینش و عقیده سکولارها که میپندارند جنبش سبز ادامه همان راه و تئوری سعید حجاریان است بسیار مضحک به نظر میرسد. با ابراز چنین افاضاتی شاید بیدلیل نباشد که اهالی داخل کشور همواره ما را به «پرت بودن» محکوم میکنند. ۶. عزت ابراهیمنژاد :حقیقتی که باید بازشناختش در مقاله «پری رقاصه و اصلاحطلبان» از پارهای از اندیشمندان اصلاحطلب درخواستی داشتیم که «انصاف» را روا دارند و در ارائه تاکتیکها و نظرات خویش تاملی بیشتر کنند، آنچه را که به عنوان تاکتیک اسب تروا ارائه دادند نتیجهای جز خسران و شکست برای جنبش به همراه نداشت. به همین جهت حکیمانه آن است که در گفتار و نوشتار و ارایه راهکار برای پیشبرد اهداف جنبش تمام زوایای امر مورد توجه قرار گیرد. چراکه آگاهیم اشتباه و لغزش ما میتواند با ریختن خون بیگناهان همراه گردد. در این مقاله نیز از زاویه دیگر باید این درخواست را از نیروهای سکولار بهحق داشت که ۲۲ بهمن را صرفا یک اشتباه تاکتیکی که میتواند در هر مبارزه سیاسی اتفاق افتد قلمداد کنند و از طبل اختلاف و دودستگی در جنبش که خواست همه ما «ایرانیان» بدون شک کامیابی و موفقیت آن می باشد، دوری گزینند. به همین جهت دوباره سروده «مرحوم عزت ابراهیمنژاد» را از شهدای ۱۸ تیر ۸۷ تکرار میکنم، اما با دقت و تاملی بیشتر آن را برای خویش زمزمه میکنم. ما را به خاطر بیاور پانوشت: ۱. تنگناهای میرحسین موسوی، هدایت شناسایی، رایو زمانه ۲. اسب تروا و شکست پیاپی دکترین اصلاحطلبان، امید حبیبی نیا، سایت رادیو زمانه/ جنگ تصویرها، جدا ارزیابیها، مهرنوش موسوی، سایت سکولاریسم نو/ سلمانی در ۲۲ بهمن، حمیدرضا رحیمی، سکولاریسم نو ۳. اسب تروا و شکست پیاپی اصلاحطلبان، امید حبیبی نیا، سایت رادیو زمانه ۴. تاکتیک تغییر و آرمان تغییر، هدایت شناسایی، وبلاگ شخصی (انقلاب سبز) |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
منم اعتقاد دارم باید از تند روی پرهیز کرد..نه به سود جنبش است و نه به سود مردم
-- رضوانه ، Feb 17, 2010به نظرم یکی از مشکلات فعلی در جنبش سبز، همین تند رویهاست که باعث شده سطح توقعات بالا رود، مشکل دیگری هم که در مورد خارج نشینان وجود دارد این است که آنهایی که سالهاست از ایران خارج شده اند درک درستی از شرایط ایران ندارند و تنها کانال ارتباطی آنان رسانه های صوتی-تصویری یا اینترنت است بنابراین پیش بینی هایشان اغلب درست از آب در نمی آید مثلا" آقای نوریزاده از این تیپ فعالین سیاسی هستند
-- آمانج ، Feb 17, 2010اینده نشون می ده جنبش هنوز زنده است یا نه. من فکر می کنم با این همه خشونت دیگه نباید انتظار اعتراض گسترده ای رو داشته باشیم.در هر صورت قرار هم نبود جنبش تا این جا ادامه داشته باشه... مردم هم تا اندازه ای ترسیدن که البته حق هم دارن...کسی باور نمی کرد حکومت تا این اندازه وحشی باشه
-- مازیار ، Feb 17, 2010مقاله بسیار مشوشی بود.
-- روزبه ، Feb 17, 2010مقاله حزن انگیزی بود زیرا سراسر دروغ و تهمت زنی به سکولار ها بود .این حق شماست که از تریبونی که دارید استفاده کرده و ترس تان را از سرنگونی نظام مورد علاقه تان بروز دهید (ببینید به چه راحتی میشود مانند خود شما تهمت زد و شما را حمایتگر این نظام ضد ایرانی نشان داد ) روزگار غریبی است .این نظام ۳۱ سال تمام اصول انسانی و بشری را زیر پا گذاشته و شما سعی میکنید خشم انزجارو تنفر عمیق مردم را از این نظام و قصد آنها برای حکومتی بهتر و شایسته تر که در آن همه (حتی پایوران و عوامل رژیم) بتوانند از یک زندگی انسانی بهرمند باشند ،با لفاظی و سواستفاده از موقعیتی که در اختیار دارید به نبرد باندهای امتحان پس داده منحصر کرده و مردم ایران را فقط لایق این حکومت بدانید .امروزه روز صرفنظر از اینکه در این مبارزه خونین بین ملت و نظام ضد ایرانی چه کسی پیروز میشود . مهمترین مساله شرافت اخلاقی و وجدان انسان نیز میباشد و اینکه هر ایرانی فارغ از دیدگاه سیاسی اش باید جایگاه خود را معلوم کند شاید تا چند سال پیش میشود یکی به نعل یکی به میخ زدن روزگار خود را پیش برد ولی بازی تمام شد و فصل شفافیت است یا شما در کنار این هیولا ۳۱ ساله هستید و یا در کنار ملت به ستو آمده ایران
-- arad ، Feb 17, 2010این مسئله شانه خالی کردن از مسئولیت فقط سیاسی نیست ،بلکه تو همه زمینه ها می بینیم ما ایرانی ها فقط دوست داریم تو حاشیه باشیم و جارو جنجال درست کنیم. اما وقتی کاری بهمون ارجاع می شه فقط می تونیم درجا بزنیم و به این و اون گیر بدیم. واقعا سکولارها که این همه ادعا می کنن تا الان چه کار مفیدی انجام دادن و یا قرار انجام بدن که این همه شاخ و شونه می کشن واسه اصلاح طلبان. اختلاف آراء و عقیده امری طبیعیه ، اما متهم کردن به "خیانت"،اون هم گروهی که بیشترشون یا تو زندانن یا با احتمال دستگیری و محاکمه روبروه هستن،این خودش"خیانته" نه اون. مگه همین آقای کروبی با این سن و سالش بنده خدا کم صدمه دیده از طرف مامورین وحشی دولت کودتا. چه طور یه مشت افرادی که تو خارج نشستن و با هیچ مشکلی هم چه از لحاظ جسمی، مالی و امنیتی برخوردار نیستند به خودشون حق می دن راحت همه رو زیر سئوال ببرن . یه ضرب المثل قدیمی می گه "این گوی و این میدان" . شمایی که اعتقاد داری خیانت داره می شه بفرما تو ایران و جلوگیری کن از این کار با مبارزه کردنت. اگرم فقط دنبال اختلاف درست کردنید که این هنر نیست، هنر اونه که دلی رو به دست بیاری. مقاله خوب و به موقعی بود.تشکر می کنم از نویسنده...انتقادی هم که از خودشون کردن جالب بود...اما با نظرشون نسبت به اصلاح طلبان که دیگه هیچ قدرتی ندارن و مجبور هستن در مقابل دولت بایستند،این مجبور بودن، من قبول ندارم.اصلاح طلبان واسه حقوق مردم که این همه مشکل پیدا کردن و هنوز هم حرف اول رو تو ایران می زنن. دولت کودتا هم اگر آقای خامنه ای همون طوری که آقای میرحسین موسوی گفته از حمایتش دست برداره،یه روز هم نمی تونه کشور رو اداره کنه.
-- دختر سبز اصلاح طلب ، Feb 17, 2010man ba Roozbeh movafegham. maghleh moshavash bood va nevisandehn kheili sathi va napokhteh nazar dadeh. Aslan maloom nist ba in dalael abaki chera inghadr tond mireh
Dar zemn hedayat shenasaii ki hast?
-- بدون نام ، Feb 18, 2010سلام به نویسنده گرامی
من چند نکته را فهرست وار عرض میکنم
1- نویسنده از لحنی استفاده میکند که بیشتر از آنکه به کار تحلیل بیاید به کار دست انداختن و مسخره کردن میخورد. البته سعی هم شده است تا گزاره های منطقی را استفاده کنند. برای مثال به این کلمات دقت کنید:
مضحک، از این دست افاضات، مرض سکولارها و ... البته این احتمال هم وجود دارد که این کلمات به ذهن من نامناسب رسیده است و این کلمات چندان وزن زیادی در مطلب نداشته باشند.
2- نویسنده تعریفی از سکولار نمیدهد. با خواندن مقاله به نظر میرسد که ایشان سکولار و روشنفکر دینی را در برابر هم قرار میدهند ولی بازهم این سوال پیش می آید که روشنفکر دینی کیست. مثلا اکبر گنجی روشنفکر دینی هست یا نه. یا اینکه سروش روشنفکر دینی هست یا نه. این گفتگو چه معنی ای به نظر نویسنده میدهد؟
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/02/100605.php
3- به چه دلیلی نویسنده اینگونه دسته بندی سکولار و غیر سکولار را برگزیده است؟ بنده تا حد زیادی با نوشته های این مقاله موافقم ولی به هرحال متوجه نمیشوم که در نهایت پیام این مقاله چیست.
بنده چند پیشنهاد دارم که به نظرم میتواند راهگشا باشد.
1- در نوشته ها و تحلیل ها تعاریف دقیق از موضوعات مورد بحث ارائه کنیم. مثلا وقتی میگوییم روشنفکر مذهبی دقیقا تعریف کنیم که منظورمان چه جریانی است و اگر سکولار میگوییم بازهم تعریف کنیم. اگر میگوییم اصلاح طلب تعریف کنیم و اگر میگوییم اصولگرا بازهم تعریف کنیم(البته در مورد آخر بسیار مشخص هست که میدانیم منظور از اصولگرا چیست ولی به هرحال اگر تعریف را ارائه کنیم برای شفاف تر شدن و استحکام بحث مفید هست)
2- به نظر من میرسد که مهمترین هدفی که فعالین معترض (به نتیجه انتخابات) باید یک پلت فرم مشترک تعریف کنند و هرکسی با هر عقیده ای را که در آن میگنجد فارغ از منش اخلاقی و مذهبی و سیاسی در آن بپذیرند.
-- امین ، Feb 18, 2010مهمترین عنصر موجود در آن پلت فرم باید پرهیز از خشونت و قبول شیوه های دموکراتیک برای تغییر (رهبری جنبش، اهداف جنبش و یا راهکارها و یا هرچیز دیگر) باشد. به نظر بنده حتی اگر فردا حتی کسی مثل سعید مرتضوی خودش را متعهد به این پلت فرم بداند باید جزیی از جنبش شناخته شود. هرچند حق اعتراض به عملکرد ایشان در دوران تصدی ای که داشته اند محفوظ است و در صورت فراهم بودن چارچوب های قانونی باید به تخلفاتشان رسیدگی هم بشود. به همین منوال تا کسی متعرض به این اصول ( که باید تعریف شود) نشده است، نباید متعرض او شد (به این معنی که بگوییم شما دیگر حق حرف زدن نداری و یا اینکه شما خائن هستی و یا عامل جمهوری اسلامی هستی و . . . ) هرچند حق نقد از طرف همه به رسمیت شناخته میشود.
زمان به شدت کم است. نیاز به تدوین این پلت فرم بیش از هر زمان دیگری است. پتانسیل انجام این کار وجود دارد. به نظر بنده متن پیش نویس قانون اساسی نقطه شروع خیلی خوبی است. از نظرات حقوقدانها هم در این رابطه باید استفاده کرد که خوشبختانه تعدادشان هم کم نیست.
با تشکر از نویسنده از مقاله
امین
این آقای نویسنده همه اش انتقاد کرده اند چه از اصلاح طلبان چه از سکولارها یک راهکاری هم خود شما ارائه بدین تا ما هم نقدی بر شما بنویسیم!
-- سامان ، Feb 18, 2010جنبش اعتراضی در ايران محصول ذهنيت بخش مشخصی از جامعه است. اين جنبش هنوز از ارتباط دوستانه با جنوب پايتخت محروم است،شما می فرماييد بايد روستا ها را بسيج کرد. نيروی محرکه اين اعتراضات در کليت خود فاقد هرگونه همدلی و خويشاوندی با ذهنيت اقشار بسيار گسترده ای از مردم ناهمگون ايران است. اين جنبش نه انقلابی ست نه می تواند رژيم برانداز باشد. صدای برتر اين اعتراضات گويشی دارد که به گوش آنانی که توانايی رژيم افکنی دارند آشنا نيست. اين جنبش بجهت پشيبانی قدرت های غربی از آن؛ در ميان ملت های منطقه بجز اسرائيل، از محبوبيتی برخوردار نيست. مدرنيسم تقلبی که غرب توسط شاهان به شرق هديه کرد با تکبر و شلاق ثحقير خود آنچنان مردم های مارا شقه کرد که وصل آنان به يک ديگر کاريست بسيار بسيار دشوار . شايد اين کار به نسخه ای فيلسوفانه نياز داشته باشد تا سياستمدارانه . به اميد و آرزوی همدلی در ميان همه مان و برای همه مان.
-- سليم ترکيان ، Feb 18, 2010Man omidvaram afradi ke che dar kharej ve ya dar dakhel az keshvar sobhat az jamehe sokolar mikonand hanuz in vagheiate ra dark nakardehand ,ke ba jorat mitavan goft %70 jamehe iran sonati mibashad v bayad raha v tamol jonbesh bar asase in jameeh tahieh gardad na olgoieh europai ya amrikai.bedone behamrah dastane in jameeh in jonbesh ofaghiati nakhahad dasht.inra enghlab 57 sabet kard.
-- irani ، Feb 18, 2010به طور ضمنی اشاره کردید که اشاره ونداد زمانی در باره خودتان درست است که:
«نگاه شما به شکل انتزاعی میتواند مبانی منطقی داشته باشد ولی وقتی منافع اصلی تمام ایرانیان (و نه فقط جنبش سبز طبقه متوسط) را و سطح شعور و خواستههایشان و فرهنگ اعتقادیشان را در نظر بگیریم، نظرات شما در دنباله همان چپروی کودکانهای است که مثل همیشه قادر به تحلیل مشخص از شرایط مشخص نیست».
ولی گویا بر طبق چپ روانه بودن ذاتی ( و شاید طبقاتی تان) همجنان مشغول ارائه تحلیل غیر مشخص و بسیار مشوش هستید.
کمی به خودتان فرصت بیشتری بدهید و مدتی از ابراز نظر شتابزده فاصله پرهیزگارانه بگیرید... دوران بسیار پیچیده ای است ... صبور باشید.
-- بدون نام ، Feb 18, 2010براحتی میشود منبع تغذیه بضی از افراد را که تحت نظام اسلامی رشد کردند در کلمات مورد استفاده دید ۳۱ سال بمباران مداوم فکری و مغز شویی تعدادی افراد را بصورت ناخواسته در جهت رژیم اسلامی قرار داده (خودی و غیر خودی .استفاده گزینشی از مفاهیم .)هنوز افرادی هستند که نا آگاهانه بدام رژیم افتاده و از تفاوت بین خارج و داخل صحبت بکنند غافل از اینکه تنها ملاک عملکرد انسانها است نه محیط جغرافیای .کسی میتواند مانند خامنه ای و یا سایر پایوران رژیم داخل کشور باشد و بزرگترین خیانت را به ایران بکند و کس دیگری در خارج از کشور (نه ماموران رژیم که تحت عنوان دانشجو و آقازادههای که برای روز مبادا و فرار در خارج از کشور هستند )و شب و روز در فکر وطن اشغال شده باشد .تازه چرا این خارج از کشور تا موقعی که سران رژیم (اهم از خمینی و .....)در آن بودند اینقدر بد نبود . ضرب مثلی است خلایق هر چه لایق .تا کسی میخواهد رعیت این نظام باشد مساله شخصی خودش میباشد ولی حق ندارد برای میلیونها انسان ایرانی که در آرزوی زندگی بهتری میباشند و سکوت آنها فقط به خاطر سرکوب بی رحمانه نظام اسلامی میباشد تعین تکلیف کرده و تنها یک انتخابات آزاد معلوم میکند که مردم ایران چه میخواهند .شهروند بودن حق هر انسان ایرانی است و ما نمیتوانیم با تزویر و تقیه اسلامی و تهمت زدن به آن برسیم .فاجعه ۳۱ سال است که در این سرزمین آغاز شده و اگر کسی بخاطر وابستگی به منافع خود این را متوجه نشده نیاز به بازبینی در افکار خود دارد تا قبل از اینکه فاجعه بدر خانه خودش برسد
-- arad ، Feb 18, 2010با درود
-- هدایت شناسایی ، Feb 19, 2010پیام این مقاله آن بوده که برخلاف آن چه برخی از نیروهای سکولار می پندارند در 22 بهمن، هیچ خیانتی از طرف رهبران و پیروان اصلاح طلب جنبش سبز صورت نگرفت. آن چه واقع شد صرفا ناشی از اشتباهی بود که از جانب برخی از پیروان اصلاح طلب به مانند آقایان مهاجرانی، نبوی و غیره صورت گرفت. به اعتقاد من اگر قرار بود خیانتی صورت می گرفت{ همانگونه که در بخش اول مقاله در قالب یک کامنت از طرف یکی از خوانندگان گفته شد}باید بعد از صدور بیانیه 17 توسط میرحسین موسوی که هنوز معتقدم بیانیه اش پایین تر از حد متعارف مطالبات مردم بود،به وقوع می پیوست. گفتم بعد از بیانیه 17، اعتقاد داشتم که جنبش سبز باید خود را از رهبرانش جدا کند و راه خود را که نهایتش همان "حکومت سکولار" مبتنی بر اصول و مبانی حقوق بشر ادامه دهد،اما واقعیت آن بود که دولت به این همه پایین گرفتن سطح مطالبات مردم توسط رهبران جنبش توجهی نکرد. یعنی اینکه بهترین فرصت را برای سازش و زد و بند از دست داد. به همین جهت من اعتقاد دارم که بعد از آن مسئله ، دیگر وضعیت جنبش به گونه ای نیست که بشود با زد و بند آن را خاموش کرد. اما متاسفانه برخی از سکولارها این مسئله را نمی پذیرند. انتقادی که من به افرادی مثل آقای امید حبیبی نیا و ... وارد می دانم این است که ما همگی به عنوان نیرو های سکولار ،اعتقادی به تئوری مردم سالاری دینی نداریم . وجه مشترک همه سکولارها. اما ایشان و یک عده دیگر بین این تئوری و عدم موفقیت جنبش سبز در 22 بهمن از یک طرف ، و از طرف دیگر با تئوری سعید حجاریان که در مقاله گفته شد ارتباط و همپیوندی به وجود می آورند. من بیشتر نظر خودم را نزدیکتر به نظرات آقایان کورش زعیم { مصاحبه شان در رادیو زمانه موجود است}، محسن سازگارا{ در سایت شخصی شان} و برخی دیگر می دانم. اعتقادم بر این بود که ما نبایستی با کوچکترین مسئله این چنین واکنش منفی نشان دهیم به دو جهت : اول احتمال زد و بند کا هش یافته بعد از بیانیه 17. دوم رژیم در صد آن است که بین نیروهای مبارز در داخل و خارج کشور اختلاف ایجاد کند{ در این زمینه می توانید به مصاحبه جالب آقای مجید محمدی در رادیو فردا مراجعه کنید. هم چنین کتاب از دیکتاتوری تا دموکراسی نوشته آقای جین شارپ مراجعه کنید .ایشان اعتقاد دارند در دوره ای از مبارزه نظام دیکتاتوری تلاش می کند بین گروهها و افراد اختلاف ایجاد کند. همانگونه که می دانید همانگونه که مردم در صدد ریزش نیروهای دولتی هستند ،دولت نیز متقابلا چنین کاری را انجام میدهد.} حرف من این است در این شرایط ما نباید با دست خودمان در جنبش اختلاف ایجاد کنیم حتی اگر عمدی در کار نباشد. به گمان من سکولارها به جای اینکه وقت خود را صرف این تهمت ها کنند ، بهتر است به موضوعات مهم تر که الان جنبش بیشتر بدان ها نیز دارد بپردازند. مثل مشکلات ارتباطی و عدم گسترش جنبش در مناطق مختلف کشور و غیره.... امیدوارم این توضیحات بتواند در رساندن پیام این مقاله به خوانندگان کمک کرده باشد. با تشکر.