خانه > گزارش ويژه > حقوق بشر > «به خاطر ندا نزن» | |||
«به خاطر ندا نزن»پانتهآ بهرامیروند خشونت در جامعهی ما، نه فقط در بسیاری از موارد در سطح کوچکترین واحد جامعه یعنی خانواده اعمال میشود، بلکه گاهی این خشونت در فضاهای عمومی نیز انجام میگیرد. نمونهی آن اعدام در انظار عمومی است. شکل دیگر این خشونت، سرکوب مخالفین به وسایل گوناگون مانند کتک زدن با باطوم، زیر کردن افراد با ماشین و یا تیراندازی مستقیم به مردم است.
اگر روند میزان اعمال خشونت حاکمیت از انتخابات تا عاشورا را بررسی کنیم، کیفیترین تغییر این روند، مقابلهی تدافعی مردمی است که در آغاز با تظاهرات مسالمتآمیز خواستهای خود را مطرح کردند و در رخدادهای عاشورا، شاهد نوعی تقابل مردم با نیروهای نظامی بودیم. شادی صدر، حقوقدان، از نظر حقوقی میان خشونت و دفاع تفاوت قائل است: بین خشونت و دفاع فرق میگذارم؛ در مفاهیم حقوقی نیز بحث دفاع مشروع را داریم که حتی در قوانین جمهوری اسلامی نیز به رسمیت شناخته شده است. در قوانین بیشتر کشورهای دنیا نیز این حق وجود دارد. در شرایطی که فردی خود، جان، مال و ناموساش را در معرض خطر میبیند، میتواند از خودش دفاع کند. حتی اگر این دفاع منجر به زخمی شدن و یا مرگ حملهکننده باشد، در صورتیکه دادگاه تشخیص بدهد که دفاع متناسب با حمله بوده، کسی که از خود دفاع کرده، به هیچ نوع مجازاتی محکوم نخواهد شد. حرکاتی را که مردم در مقابل نیروهای امنیتی و بهخصوص اتفاقاتی که در روزهای ۳۰ خرداد و عاشورا افتاد، شخصا در قالب دفاع ارزیابی میکنم. اصل دفاع نباید تحت عنوان مبارزهی بدون خشونت و تحت این عنوان که همهی اشکال خشونت محکوم است، زیر سؤال برده شود. با این شعارهای کلی نباید به جنگ اصل مورد پذیرش جامعهی متمدن بشری، یعنی اصل دفاع رفت. علی افشاری، تحلیلگر سیاسی، میان خشونت حکومت، بهعنوان ابزاری برای سرکوب و خشونت کسانی که تحت آزار حکومت قرار میگیرند و همهی ابزار مسالمتآمیز از آنان سلب شده، تفاوت قائل است. وی همچنین خشونت را بهطور مطلق رد نمیکند. بلکه اشکال ناموجه خشونت را نفی میکند: عنصر مهم در مبارزهی بدون خشونت یا تأکید بر مشی و روش مسالمتآمیز، نفی مطلق خشونت نیست. بلکه نفی اشکال ناموجه خشونتورزی است. تمامی فلاسفهی حتی لیبرال دنیا که میتوان به پوپر و جانلاک بهعنوان شاخصترین آنها اشاره کرد، حق استفاده از خشونت در مقابل نظام جبار و دیکتاتور سیاسی که فقط با خشونت عریان با اتباعشان برخورد میکنند را مجاز دانسته و بهصراحت به این مسأله اشاره کردهاند. حتی شخصیتهای شاخصی مانند گاندی و مارتین لوترکینگ نیز بهطور مطلق خشونت را رد نکردهاند. بلکه خشونت را بهعنوان ابزار و روش عمل سیاسی طرد کردهاند. یکی از علل اعمال خشونت از سوی تظاهرکنندگان، این واقعیت است که مردم در حافظهی تاریخی خود به این نتیجه میرسند که عدالت از سوی حاکمیت وجود ندارد. بنابراین خود تصمیم به اجرای عدالت در فضاهای عمومی میگیرند و با توجه به گفتمان کینهتوزی، قصاص و انتقامجویی که متأسفانه گفتمان اصلی در قوانین است، طبیعی است که شاهد تولید و بازتولید خشونت باشیم.
شادی صدر، فعال حقوق زنان: سؤال اینجاست که چرا این کار انجام میشود؛ یک پاسخ اولیه و ابتدایی این است که وقتی جمعیت میبیند رفیق بغلدستیاش یا کسی که تا دو دقیقهی پیش کنارش بوده، جلوی چشمانش تیر میخورد، کشته میشود، از بالای پل پرتاب میشود، چاقو میخورد، باطوم میخورد و… طبیعی است که تهییج میشود و واکنش متقابلی از خود نشان میدهد. هرچقدر خشونت طرف مقابل بیشتر و عریانتر باشد، این واکنش نیز شدیدتر است. ولی به نظرم، استدلال دیگری فرای این وجود دارد؛ همهی این اتفاقها میافتد، چون پس ذهن همهی کسانی که در خیابان هستند و دارند اعتراض میکنند، این است که عدالتی وجود ندارد و چون عدالتی وجود ندارد، ما خودمان عدالت را بهدست خودمان در خیابان اجرا میکنیم. متأسفانه این حالت خطرناک ممکن است خیلی وقتها به نوعی انتقامگیری منجر شود و جامعهی ما بسیار بسیار آماده است که به سمت انتقامگیری برود. چراکه اساس نظام حقوقی در جامعهی ما بر چشم در برابر چشم، جان در برابر جان و قصاص بنا شده است. در نظام حقوقی ما، بهطور طبیعی و بدیهی، بدون هیچ پرسشی، بدون داشتن حتی حق هیچ پرسشی، فرض شده که اگر فردی فرد دیگری را کشت، باید کشته شود، اگر کسی چشم فرد دیگری را درآورد، باید کور شود. در چنین جامعهای که در تمام این سالها و بهخصوص سالهای پس از انقلاب، خشونت از سوی دولت و از سوی قوانین موجود و حاکم تأیید، تثبیت و بازتولید شده است، نمیتوانیم به آسانی بگوییم مردمی که در خیابانها هستند، از آن گفتمان بریاند، با آن گفتمان کاری ندارند و گفتمان جدیدی ایجاد میکنند. نه، به محض این که احساس کنند عدالت و دستگاه قضایی، دستگاهی که باید عدالت را حاکم کند، بیطرف نیست، ناتوان است یا ارادهی کافی، لازم و استقلال لازم را برای برخورد با کسانی که حقوق مردم را نقض میکنند ندارد، میخواهند خودشان عدالت را اجرا کنند. حال وقتی میخواهند خودشان عدالت را اجرا کنند، با کدام قوانین اجرا میکنند؟ با قوانینی که مسلط است، با قوانینی که با آن بزرگ شدهاند، با قوانینی که در فرهنگ و قوانین جاری بازتولید شده است. ما باید تلاش کنیم که روی مفهوم دادخواهی و عدالتخواهی تأکید کنیم. چراکه به نظر من، جنبش مردمی برای دمکراسی در ایران ، بهشدت نیاز دارد به اینکه در مورد عدالت بیشتر حرف بزند. خواستهای که متاسفانه من در بیانیه آقای موسوی ندیدم. آقای موسوی در هیچ کدام از پیشنهاداتاش اشارهای به آن نکرد که کسانی که پس از انتخابات حقوق مردم را نقض کردند، کشتار کردند، تجاوز کردند، زندانی کردند و شکنجه کردند، باید مجاکمه شوند و به مجازات برسند. از نظر من، تا زمانیکه جنبش در مورد عدالت و در مورد دادخواهی وارد گفتوگو نشود، ما در این چرخهی خشونت گیر خواهیم کرد و نمیتوانیم از آن بیرون بیاییم. علی افشاری برخورد آکنده از خشونت تظاهرکنندگان در روز عاشورا را نتیجهی منطقی تحولات حکومت در شش ماه اخیر و دیدن کمترین انعطاف در رفتار خشونتآمیز دولتی میداند. اما با این وجود، شاهد آنیم که برخی از مردم جلوی آنان که پردهی خشم و خون جلوی چشمشان را گرفته است، مانع از کتک زدن نیروهای انتظامی که در دام مردم میافتند میشوند و مثلا در موارد میگویند: «به خاطر ندا نزن»!
علی افشاری، فعال حقوق بشر: تا زمانیکه افراد برای رهایی خود از ارادهی خودسرانهی حکومت، از خشونت حکومتی و اذیت و آزار حکومتی، مانند کتک زدن، فراری دادن آنها، باطوم زدن، یعنی حقوق بدیهی آنان را برای گردهمآیی مسالمتآمیز سلب کردن روبرو هستنند، خشونت به این معنا مجاز است؛ یعنی استفاده از روشهای دفاعی که فرد خود را از آن خشونت دولتی رها کند. اما مسأله مدیریت خشونت و توجه به جنبههای ناموجه استفاده از خشونت است و اینکه خشونت جنبهی تهاجمی پیدا نکند و به روش و ابزار اصلی معترضین تبدیل نشود. بلکه اتفاقا معترضین با هوشمندی رعایت کنند و همان روشهای طرف مقابل را استفاده نکنند. مثلا اگر طرف مقابل مردم را بیرحمانه میزند، افراد وقتی آنها را میگیرند، فقط خود را خلاص کرده و آنها را عقب برانند. ولی نه اینکه مقابله به مثل کنند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار بدهند. در عمدهی موارد هم دیدیم که مردم نهایتا، نیروهای ضد شورش را نجات دادند و تحویل فرماندهانشان دادند که به نظر من، در نوع خود در دنیا بینظیر است. در آن شرایط احساسی که مردم بر کف زمین خون دیدهاند، به سرو صورتشان خون پاشیده شده، خودشان آکنده از خشم بودند، اما باز دوباره بر خود مسلط شدند و فرد را تحویل دادند. اکثریت کسانی که در جنبش آزادیخواهی مردم ایران شرکت دارند، جوانان هستند و این نسل در نظام آموزشی جمهوری اسلامی بزرگ شده و پرورش یافته است. ذهنیت این جوانان به دور از تبعات فرهنگ خشونت حاکم بر ساختار نظام، نیست. شادی صدر به عنوان فردی که خود نیز در حکومت جمهوری اسلامی آموزش دیده و بزرگ شده، در مورد اعمال خشونت در فضاهای عمومی و تأثیر بازتولید گفتار خشونت در ذهن افراد، معتقد است: من میتوانم از طرف خود و از طرف نسلی که در این سیستم بزرگ شده بگویم که هیچکدام از ما از تبعات رشد در سیستمی که فرهنگ حاکم بر آن خشونت را ترویج میکرده، بری نیستیم. اجرای اعدام در ملاءعام، یکی از این نمونهها است. خیلی از ما احکام اعدام و یا احکام شلاقی که در ملاء عام اجرا شده را یا به چشم خود دیده یا بههرحال شنیدهایم. مثالهای کوچک روزمرهای میتوان از این که فرد مدام با نوعی خشونت دولتی در قانون و در عمل مواجهه است را آورد و این در ذهن تکتک ما یک گفتار خشونت را میسازد. مثلا در مبارزاتی که ما علیه حکم سنگسار داشتیم و یا وقتی که با مردم در مورد مجازات اعدام صحبت میکردیم، برای بسیاری بدیهی بود آنکس که کسی را کشته است، باید کشته شود. کسی که به زندگی زناشویی خیانت کرده، حقاش است که سنگسار شود. این خیلی بدیهی بود، گویی که داشتیم علیه یک اصل کاملا بدیهی صحبت میکردیم. مردمی با ما این صحبتها را میکردند که مردم عادی کوچه و بازار و خیلی از آنها نیز تحصیلکرده بودند. اما در عینحال این گفتمان خشونت در ذهنشان کاملا جا گرفته بود. بنابراین من فکر میکنم که خیلی راه درازی داریم برای این که بتوانیم اثرات فرهنگ خشونتی را که از سوی دولت، حکومت و نهادهای قانونی در تمام این سالها در ذهن ما نهادینه شده، پاک کنیم، بتوانیم با آن برخورد کنیم و گفتار جدیدی بسازیم که در آن دمکراسی و حقوق بشر معنا داشته باشد. پسامد خشونتهای اعمالشده در فضاهای عمومی، نوعی بازتولید فرهنگ خشونت است. علی افشاری بر این باور است که مجازات اعدام از سوی حکومت، در شرایط بحرانی کنونی، پیام سیاسی نیز دارد. بهویژه آنکه مخالفین بازداشتی تهدید به اعدام نیز شدهاند. در پیوند با تأثیر اعمال خشونت در فضاهای عمومی در روانشناسی اجتماعی جامعه: اولین پسامد منفی چنین مجازاتی، زخمی است که به روح جامعه میزند. پسامد دوم هم اینکه این نوع مجازاتها اثر بازدارنده نداشته، بلکه به نوعی خشونت را در جامعه تزریق میکنند؛ یا اینکه قبح خشونت ریخته میشود. عامل مهم بعدی، متهمان هستند که تبدیل به یک سری افراد مظلوم و حتی در مورادی قهرمان میشوند که دقیقا به معنای شکست نظام و فلسفهی آن مجازات است. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
موزیک متن اصلا به موضوع نمی خورد و اصلا چرا موزیک متن؟
-- سعید ، Jan 4, 2010با تشکر از گزارش تان!