تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

گفت‌وگوی زمانه با آیت‌الله فقید منتظری

گفت‌وگوی رادیو زمانه با آیت‌الله فقید منتظری به سمع و نظرتان می‌رسد. این مصاحبه در سال ٢٠٠٨ در محل دفتر ایشان، در قم، ضبط شده است.

من نامه‌ی مرحوم امام را که خواندم - ظاهراً نامه تاریخ هم نداشت - خیلی ناراحت شدم. سید هادی، داماد ما آن‌جا بود و گفت خب حالا امام چیزی نوشته‌اند. شما روی حرف ایشان صلاح نیست چیزی بگویید. من گفتم، آخر چه‌طور صلاح نیست؟ آدمی که دو سال، سه سال زندان به او دادند. بالاخره قاضی تشخیص داده و دو ‌سال، سه سال زندان به او داده‌اند. حالا ما بیاییم فوری به او بگوییم، تو سر موضعی؟ می‌گوید نه، و ما سریع اعدامش کنیم! آخر این با هیچ نظامی جور نیست.

بالاخره سید هادی در مورد ما اصرار داشت که شما نمی‌خواهد چیزی بگویی روی حرف امام. این که نسبت دادند ایشان سبب شده، دروغ است. ایشان رفتند خانه‌شان و ظهر شد. من نماز ظهر و عصرم را خواندم و یک ناهار مختصر و هرچه فکر کردم دیدم، خلاصه ما هم در این انقلاب سهیم بودیم و حالا به اسم انقلاب کارهای خلافی بشود، بالاخره گناهش گردن ما هم هست.

من بالأخره نامه‌ای نوشتم به مرحوم امام و یک رونوشت هم به شورای عالی قضایی و به سید هادی دامادمان تلفن کردم که من نامه نوشتم، دادم بردند تهران. گفت بنا نبود چیزی بنویسی. گفتم، نه من وظیفه‌ام بود. بالاخره همان نامه‌ای که در خاطرات هست که دیدید، من اعتراض کردم.

خلاصه یک‌روز هم همین مصطفی پورمحمدی و بالأخره دادستان و آن قاضی اوین، حسینعلی نقی‌علی و این‌ها را من احضار کردم. گفتم الان محرم است. تا الان برفرض اعدام کردید، دیگر احترام محرم را حفظ کنید و اقلاً نکشید.

بعد یکی از این آقایان گفت ما هفتصد نفر را الان مهیا کردیم برای اعدام. اجازه بدهید این هفتصد نفر را اعدام کنیم، بعد آن‌وقت حرف شما. من گفتم، یعنی چی؟ من می‌گویم محرم است، نکنید آخر. کشتن که واجب نیست. این چه حرفی است آخر. مخصوصاً این‌هایی که حالا مخالف ما هستند، خب باشند. این‌ها پسر من را هم کشتند. اما معذالک این سبب نمی‌شود که ما بیاییم تجاوز کنیم به حقوق دیگران.

خلاصه من به اندازه‌ای که توانستم اقدام کردم و حدود دوهزار و هشتصد یا سه هزار و هشتصد نفر را اعدام کردند که بعد هم گفتند شما چرا روی حرف امام حرف زدید و گفتند تو قائم مقام که هستی، باید حرف ایشان را تصدیق کنی. گفتم قائم مقام معنایش این است که بز اخفش باشد که هر کاری کردند. نه! بالاخره من خودم عقلی دارم، حقوقی دارم، فکری دارم. باید نظرم را بگویم. و این اسمش زهرگیری نیست. انسان نظری که دارد باید بگوید.

چه طور شد آیت‌اله خمینی چنین دستوری را صادر کردند؟

نمی‌دانم. به نظر من در ذهن ایشان کردند. نه این که مجاهدین خلق می‌خواستند بیایند ایران، عملیات مرصاد و موفق نشدند. در ذهن ایشان کردند که این‌ها همان‌ها هستند که می‌خواستند بیایند کشور را بگیرند و این‌ها. در صورتی که این‌ها غیر از آن‌ها هستند. آن‌ها را خب گرفتند، یک عده‌شان را مجازات کردند، یک عده‌شان فرار کردند. این‌هایی که در زندان بودند که این‌ها در آن عملیات مرصاد شرکت نداشتند. ولی نمی‌دانم چی در ذهن ایشان کردند. در هر حال گذشت.

ولی قرار بود انقلاب اسلامی پیام رحمانی و رأفت داشته باشد! چه طور شد که به این‌جا رسید؟

نمی‌دانم. من نمی‌دانم. یک روز بعد از این جریان که مجاهدین را گرفته بودند - به قول این‌ها منافقین را - بعدش آمدند راجع به کمونیست‌ها یک نوشته آن زمان گرفته بودند که من آن را ندیدم. این را آقای خامنه‌ای که آن روزها رئیس جمهور بود، آمد خانه‌ی ما و گفت، یک نامه از امام گرفتم که این کمونیست‌هایی که در زندانند را اعدام کنند.

چه سالی بود؟

بعد از آن جریان، تقریباً سه چهارماه بعدش، در همان سال ۶۷ ظاهراً سه چهارماه بعد از آن واقعه. ایشان آمد این‌جا گفت، یک نامه گرفتند این‌جوری. و این خیلی چیز بدی هست. من گفتم چه طور آن روز که یک نامه از امام گرفتند که این مجاهدین خلق را، که حالا به ظاهر می‌گویند ما مذهبی هستیم، اعدام کنند شما هیچی نگفتید و حالا...؟

گفت، اِ، مگر امام نامه‌ی دیگری هم نوشته؟ رئیس جمهور وقت آن نامه‌ی امام را خبر نداشت. این طور که می‌گفت. و من اعتراض کرده بودم. گفت، عجب. گفتم باباجان سه چهار ماه پیش نامه‌ای از ایشان گرفتند، در زندان‌ها و چقدر افراد را اعدام کردند. شما چطور آن‌هایی که مذهبی بودند، حرفی نزدید، حالا راجع به کمونیست‌ها ناراحت شدید؟ که ایشان گفت اصلاً نمی‌دانسته که امام نامه نوشته. این‌جور که به من گفت، من در خاطراتم همین را نوشتم.

واکنش آیت‌الله خامنه‌ای به اعتراض شما چه بود؟

بله! آقای خامنه‌ای خب اعتراض داشت.

آیت‌الله خمینی؟

آیت‌الله خمینی، هیچی. نمی‌دانم. بالاخره در خاطرات هست. سه بار من اقدام کردم که حالا بعدش لابد یک عده‌ای می‌گفتند روی حرف امام حرف نزنند. همان طور که شنیدم آخرها آقای مهدوی گفته، قائم مقام که بوده فلانی، چرا مثلاً روی حرف امام حرف زده. گفتم قائم مقام معنایش این نیست که انسان بز اخفش باشد، خفقان بگیرد و هیچی نگوید.

از نظر شرعی و فقهی اعدام به این صورت و بعد دسته‌جمعی دفن کردن و حتی جای قبر را هم نگفتن، [چگونه است؟]

درست نیست. به نظر من درست نیست. حالا شاید آقایان [نظر دیگری دارند.] نمی‌دانم والله. نظرات مختلف است. بالأخره ما نظرمان را آن روز گفتیم.

شما ملتفت شدید اجساد را کجا دفن کردند؟

نه، من چه می‌دانم. من این‌جا قم بودم، خبر نداشتم. منتهی همان قاضی، خدا حفظش کند، آن قاضی آمد و گفت روز پنج شنبه معلوم شد امام نامه را نوشته و روز شنبه ایشان این نامه را به ما داد. نامه را به کسی نمی‌دادند. به قضات داده بودند که بر طبقش عمل کنند. این قاضی آمد این‌جا از من استفتا کرد که چه کنیم و من همان لحظه اقدام کردم.

ولی در عین حال برای ادامه‌ی کشتارها پیام حضرت عالی مانعی شد و از ادامه پیدا کردن [این وضعیت] خیلی جلوگیری کرد!

جلوترش هم من یادم هست. دادگاه عالی را که من تشکیل دادم، برای جلوگیری از اعدام‌ها بود. محمدی گیلانی خودش به من گفت من قاضی‌القضات اوین بودم و وقتی شما دادگاه عالی را تشکیل دادید، این معنایش این است که در حقیقت پرونده‌ای که زیر دست من است، بیاید این‌جا شاگردهای من نقض کنند و من ناراحت شدم. اما حالا می‌فهمم حق با شماست.

و بعد من آمدم یک هیأت عفو درست کردم که یکی خود محمدی گیلانی را قرار دادم؛ گفت اقلاً شش هزار نفر حکم اعدام داشتند و دادگاه عالی که جلوی اعدامشان را گرفته، ما داریم آزادشان می‌کنیم و هیچ خطری هم ندارد.

اما اول خب جو درست کرده بودند که این‌ها می‌خواستند کودتا کنند. عمده‌اش این بود که عملیات مرصاد که مجاهدین بودند و می‌خواستند بیایند ایران، آن سبب شده بود که یک عده از این‌ها ناراحت شده بودند.

برخی می‌گویند دوسال آخر عمر آیت‌الله خمینی تصمیمات را دیگران می‌گرفتند! [نظر حضرت عالی چیست؟]

یکی از آقایان که مورد اعتماد است، الان قم است. از وزرا است و نماینده‌ی مجلس هم بود. خودش می‌گفت آقای فلاحیان به من گفت هرچه در رابطه با اطلاعات در دو سال آخر به امام نسبت داده شده، ما اصلاً امام را نمی‌دیدیم. ما با احمدآقا باهم تفاهم می‌کردیم، به اسم امام عمل می‌کردیم.

او به من این طور گفت. من که حالا منشأ اثری نیستم در حاکمیت و امور. بالاخره خواسته‌هایی که مردم داشتند وعده‌هایی که خود امام یا ما به مردم می‌دادیم، این‌ها عمل نشده.

شعار همه بود آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی. آزادی معنایش این است که مردم بتوانند حرفشان را بزنند. کسی جرأت نداشته حرفش را بزند. و جمهوری اسلامی هم یعنی حکومتی که مردم پایه‌گذارش باشند، منتهی بر طبق موازین اسلام. ما عملاً می‌بینیم مردم را دارند از صحنه کنار می‌زنند.

بالاخره آن که ما می‌خواستیم نشده. ولی ما قصدمان خیر بود. ما قصدمان این بود که در زمان حکومت شاه یک وقت می‌دیدی که شاه یا نخست‌ وزیرش تصمیم می‌گرفت فلان کس نماینده‌ی مجلس فلان جا شود.

من یادم هست در نجف‌آباد ما صندوق‌ها را پر کرده بودند. شب از تهران کسی آمد گفت، باید همه‌ی صندوق‌ها را باطل کنید «محمود محمود» را از صندوق درآورید. اصلاً نمی‌دانستند محمود محمود کی هست. خب این دستور از دربار آمده بود. خب چون این‌جوری بود، ما هم می‌خواستیم [...] و مردم می‌گفتند آزادی.

و یکی هم استقلال؛ آمریکا و دیگران برای ما تصمیم‌گیر نباشند. و [می‌گفتند] جمهوری اسلامی. متأسفانه حالا هم نشده. ولی حالا من جایی منشأ اثر نیستم که آقایان به ما می‌گویند چرا شما حرف حق را می‌زنید.

این که جمهوری اسلامی از مردم فاصله گرفت، ایراد از سردمداران است یا ایراد از ساختار است؟

بالأخره من نمی‌دانم؛ مردم آن‌جوری که باید باشند نیستند دیگر. حالا آن‌ها می‌گویند حکومت مردم است. ولی حکومت مردم نیست.

من بالأخره نظریاتم را می‌گویم. یک مصاحبه داشتم و به ایشان گفتم. این مصاحبه‌ی اخیرمان. ما خاطراتمان را گفته‌ایم، اول خود من گفتم. چند نفر گفتند، آقایان می‌گویند خاطرات مال فلانی نیست، دیگران تنظیم کردند. حالا ما مصاحبه کردیم، گفتیم نه بابا این خاطرات ماست. بعدش گفتند [روزنامه] یالثارات نوشته، این مصاحبه را هم دفترش همین‌طوری تنظیم کرده، بدون این که به من بگویند. مثل این که ما را از صحنه کنار می‌دانند. در صورتی که نه. ما مصاحبه کردیم، ما‌ (من) در کتاب خاطراتمان آن‌چه نظرم بوده نوشتم. ولی آقایان می‌گویند نه!

من یک سؤال فقهی بکنم؛ سؤال پایانی. نظریه‌ی آیت‌الله کمپانی در خصوص حکومت یکی از نظرات موجود که در کنار دیگر نظرات ولایت فقیه قرار می‌گیرد...

ایشان می‌گفت که این اصلاً معنی ندارد که بگوییم یک نفر فقیه در سیاست خارجی. هر کسی باید در همان سنخی که در آن اجتهاد دارد عمل کند. به من می‌گفت این معنی ندارد که سیاست با خارجی یا ارتباط با آمریکا مربوط به فقیه باشد. نه.

فقیه به ما هو فقیه، فقه بلد است. اگر چنان‌چه یک مسأله‌ی خاصی بیاوریم مطابق با موازین اسلامی نباشد، این را فقیه باید نظر بدهد. اما حالا ارتباط با آمریکا به مصلحت هست یا نیست یا فلان چیز، این را بایستی عقلای قوم یا متخصصین و کارشناسان [بسنجند]. فقیه کارشناس این‌جور امور نیست که بخواهد دخالت کند. ما نوشتیم از ایشان...

این نظر کمتر تبیین شده در جامعه.

بله. در همان دیدگاه‌هامان نظر ایشان را هم نقد کردیم. حکومت مردمی و قانون اساسی... .

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

روانت شاد
زنده باد جنبش سبز، زنده باد انقلاب سبز
زنده باد جمهوری اسلامی

-- بدون نام ، Dec 22, 2009

چنانچه فایل صوتی این مصاحبه برای استفاده عموم در این صفحه قرار داده شود، اهمیت کار شما بیشتر نمایان میگردد.
با تشکر

-- حامد ، Dec 22, 2009

منتطری شاخص میزان حق و باطل بود. مام گیتی همچو اورا نزاید، سازمان روحانیت قادر به تربیت اینچنین انسانهایی نیست

-- ماشاالله ، Dec 23, 2009

روانش شاد!
حیف که مردم ایران خیلی دیر قدر و منزلت چنین انسان وارسته ای را فهمیدند.

-- آرش ، Dec 23, 2009

پدر عزیز روانت شاد
راهت ادامه دارد

-- محمد ، Dec 24, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)