خانه > گزارش ويژه > حقوق بشر > «حکومت، قانون اساسی را ملغی کرده است» | |||
«حکومت، قانون اساسی را ملغی کرده است»مریم محمدییکی از بحثهایی که پس از انتخابات ریاست جمهوری و اوج گرفتن تظاهرات و اعتراضات مردم در ایران مطرح شد، بحث قانون اساسی و نقض آن توسط حاکمیت است. اصل ۱۶۸ قانون اساسی که متوجه جرم سیاسی و مطبوعاتی است، بهویژه در رابطه با دادگاههایی که اخیرا تشکیل میشود، یکی از اصول مورد بحث قانون اساسی است که مخالفان معتقدند در این دادگاهها رعایت نمیشود. اصلی که میگوید: «رسیدگی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیأت منصفه در محاکم دادگستری صورت میگیرد». اما اصل دیگری، یعنی ۱۱۱ قانون اساسی را سخنرانی اخیر مجتبی ذوالنور، نمایندهی ولی فقیه در سپاه پاسداران در پنجشنه شب گذشته، بر سر زبانها انداخته است. اصل ۱۱۱ شرایط عزل رهبری را تعیین میکند. سرمقالهی روز چهارشنبه ۲۷ آبان «آفتاب یزد» تحت عنوان «اپیدمی جدید، غفلت از قانون اساسی» به این مسأله پرداخته و به این دو بند نیز اشاره کرده است.
با آقای مجتبی واحدی، سردبیر روزنامهی آفتاب یزد که نویسندهی این سرمقاله نیز هستند، گفتوگویی انجام دادهام. سپس نظر آقای مهندس عزتالله سحابی، از اعضای شورای انقلاب را که به عضویت شورای خبرگان قانون اساسی درآمده و مأمور بررسی متن نهایی قانون اساسی شدند، در مورد اصل ۱۶۸ قانون اساسی، سؤال میکنم. آقای واحدی در مورد این که چرا به این دو بند قانون اساسی اشاره کرده، میگوید: موضوع اصلی یادداشت، ورای اصل ۱۶۸ است و آن این که بیتوجهی به قانون اساسی، کمکم دارد به یک اپیدمی تبدیل میشود. اصل موضوعی که من به آن پرداختهایم این است. منتهی دو موضوع مبتلابه روز که توجهات بیشتری به آنها جلب شده؛ یکی اصل ۱۶۸ است و دیگری موضوعی که یکی از آقایان روحانیون که شخصیتی نظامی و هم سیاسی است، مطرح کرده است (من اصراری به اسم بردن ندارم). به نظر میرسد، اشارهی آقای واحدی به صحبتهای آقای ذوالنور است. آقای ذوالنور در سخنرانی خود برای مبلغان ولی فقیه در دانشگاهها، گفت: «مجلس خبرگان ولی فقیه را نصب نمیکند بلکه ایشان را کشف میکند و اینگونه نیست که آنها هر زمان که بخواهند، بتوانند او را عزل کنند». او همچنین گفت: «اختیارات ولی فقیه در چهارچوب قانون اساسی نیز نمیگنجد. او باید مبسوطالید باشد و این حرف اشتباهی است که میگویند ولیفقیه باید در چهارچوب قانون، مقید عمل کند».
آقای واحدی در این باره میگوید: ایشان گفته است: «ولی فقیه را خبرگان کشف میکنند و بعد بر اساس کشفشان اعلام میکنند». یعنی میخواهد بگوید ولی فقیه وجود دارد و این اختیارات را خبرگان به ایشان نمیدهد که خبرگان بتواند آن را بگیرد یا حتی بر اساس قانون اساسی، از رهبر توقع داشته باشیم که محدودهی فعالیتش را تعیین کند. در ارتباط با اصل ۱۶۸؟ شاید از جهتی، اهمیت اصل ۱۶۸ بیشتر باشد. چون متأسفانه نمونهاش را داشتهایم که در محاکمهی مطبوعاتی چند سال پیش آقای محسن میردامادی، یکی از اتهامات ایشان این بود که در روزنامهی ایشان (روزنامهی نوروز)، انجام رفراندم در جمهوری اسلامی، در شرایطی که مردم نظام را نخواهند، مطرح شده بود. در این روزنامه به یکی از صحبتهای امام در بهشتزهرا اشاره شده بود که «پدران ما چه حقی داشتند برای ما نظام تعیین کنند؟ گیرم که حتی آن مجلس مؤسسان و آن انتخابات درست بوده باشد، اما ما آن را قبول نداریم». بهخاطر درج این مطالب، آقای میردامادی تحت محاکمه بود. اگر این محاکمه علنی و با حضور هیأتمنصفه برگزار میشد، بالأخره حتی راستترین و محافظهکارترین آدم نیز میتوانست بگوید: خُب، چه اشکال دارد، حرفی از رهبر انقلاب نقل شده است. ولی متأسفانه من نشنیدم که آن موقع کسی در دادگاه از آقای میردامادی حمایت کرده باشد. به نظر میرسد، شما اصل ۱۶۸ و اصل ۱۱۱ را که آقای ذوالنور در مورد آن اظهاراتی کرده است، به نوعی با هم مرتبط میبینید. چگونه؟ اگر اصل ۱۶۸ به درستی اجرا شود، شاید همین آقایی هم که این حرفها را در مورد حوزهی اختیارات رهبری و ارتباط آن با قانون اساسی گفته است، دیگر جرأت نکند به راحتی این حرف را بزند. چون میداند تعدادی از سیاستمداران علنی موضعگیری خواهند کرد. به هرحال اصل ۱۶۸ خیلی صریح گفته است که محاکمات سیاسی باید با حضور هیأت منصفه و به صورت علنی باشد. مسأله این است که تشخیص مقامات در مورد این افراد، مصداق جرم سیاسی است؟ یا خیر تشخیص دیگری دارند؟ فرضاً استحقاق اعدام داشته باشند؛ بالاتر از این که نداریم. این سختگیریها و برخوردها باید زمانی باشد که اثبات شده باشد. وگرنه عدهای در داخل حاکمیت، در قوهی قضاییه، حتی یک محکمه، اگر بداند که میتواند با نسبت دادن اتهام براندازی و یا اتهام جاسوسی به یک نفر، او را از همهی تسهیلاتی که قانون اساسی در نظر گرفته، محروم کند، خُب خیلی راحت است. هرکسی میتواند این کار را بکند. میتوانند فردا به من به عنوان سرمقالهنویس، همان ابتدا اتهام براندازی بزنند که دیگر نه کسی جرأت کند وکیل من بشود و نه کسی جرأت کند از من دفاع کند. بحث این است که این گونه موارد بالاخره جرم سیاسی است. به این ترتیب، اشارهی شما به اصل ۱۶۸ در رابطه با مسایل جاری است. اما در ارتباط با اصل ۱۱۱ به چه مورد مشخصی اشاره دارید؟ در مورد مصداق اصل ۱۶۸ نیز بحث دارم. اما در مورد اصل ۱۱۱ اصلا من دنبال مصداق آن نبودم که این اصل الآن یا در آینده باید اجرا شود. حتی ارزشگذاری نیز نمیکنم. میگویم صریح، شفاف و روشن بگویند ۵۳ یا ۵۷ نفر خبرگان نشستهاند کار بیهوده کردهاند. این را با شجاعت بگویند. اشکال ندارد. اما نه این که اگر روزی کسی حرفی زد که گوشهاش به این اصل قانون اساسی خورد، المشنگه راه بیاندازیم که: ایهاالناس! اسلام از دست رفت. ممکن است اظهارات آقای ذوالنور به لحاظ فقهی، بر مبانیای استوار باشد؟ من اصلاً صاحب صلاحیت در مورد مبانی ولایت فقیه نیستم و آن آقا را نیز در این مورد صاحب صلاحیت نمیدانم. بنیانگذار دورهی جدید ولایت فقیه، امام خمینی بوده است. ایشان خیلی راحت و آسوده گفته است: «وقتی مردم خبرگان را تعیین میکنند که این خبرگان یک رهبر تعیین کنند، این رهبر چون ولی منتخب مردم است، حکماش نافذ است». یعنی ایشان نه گفته ولی فقیه از آسمان آمده، نه گفته کسی او را کشف کرده است. بلکه میگوید: چون مردم خودشان رأی میدهند که این رهبر انتخاب شود، موظفاند از رهبری که خودشان انتخاب کردهاند، اطاعت کنند. مگر حضرت علی در مورد اعمال ولایت چگونه بحث میکردند؟ ایشان بعد از این که در ماجرای حکمیت کنار میروند، وقتی به ایشان برای برخی کارها مراجعه میکنند، میگویند: «من تا دیروز امیر بودم و از امروز فردی عادی مانند شما هستم». یعنی حتی اگر عزل ایشان و آن حکمیت ناحق بوده (که ما اعتقاد داریم ناحق بوده است) ولی بالاخره ایشان تمکین میکند. یعنی حتی اگر بخواهیم بحث مبنایی در مورد این موضوع داشته باشیم، من حرف این آقا را رد میکنم که ایشان میگوید: «کشف میشود» یا «نمیشود عزل کرد». منتهی همانطور که توضیح دادم، بحث من موضوعی است و نه مصداقی. انشاالله خداوند طول عمر به آقای خامنهای بدهد. ایشان هر روز با صلاحیت بیشتر وظایف خود را انجام بدهند. اما این که ما اجازه بدهیم یک مقام رسمی بیاید بگوید که اصلاً این اصل لغو است، چه این حرف را صریح بگوید و چه در لفافه، آیندهاش بسیار خطرناک است.
اما آقای عزتالله سحابی در این باره چه میگویند؟ از آقای سحابی در بارهی اصل ۱۶۸ و این که متهمان دادگاههای این روزها، در غیبت این اصل قانون اساسی محاکمه میشوند، میپرسم: بله، امروز تحت عنوان «جرم نامشخص» از آن نام میبرند. چون تا به حال جرم سیاسی را نه تعریف قانونی کردهاند و نه حاکمیت تعریفهایی را که در کتب حقوقی و غیره وجود دارد، پذیرفته است و به این ترتیب، از این که در دادگاههایی که برای جرایم سیاسی تشکیل میشود هیأت منصفه وجود داشته باشد، طفره میرود. آقای سحابی، آیا در شورای خبرگان قانون اساسی در آن زمان، توجه کافی روی این ماده وجود داشت؟ یا به علت عدم توجه کافی، جزئیات این قانون به آینده واگذار شد؟ به آینده واگذار نشده؛ برای این که در سال ۱۳۵۸ که مجلس خبرگان تشکیل شده بود، این حساسیت وجود داشت که دیکتاتوری دولت یا حاکمیت اعمال نشود و این که دولت راهی برای فرار پیدا نکند. اتفاقاً فضای آن موقع این بود که راههای تجاوز و تعدی دولت به حقوق مردم یا به قانون را ببندند. بنابراین آن موقع مفهوم و منظور اصل ۱۶۸ جرایم سیاسی بود. چون جرایم سیاسی در متون حقوقی به جرایم، اتفاقات، عملیات و حتی کشتاری اطلاق میشود که علیه حاکمیت صورت میگیرد. در اصل ۱۶۸ از جرایم سیاسی و مطبوعاتی نام برده شده است. بله، جرم سیاسی جرمی است که علیه حاکمیت موجود یک کشور صورت میگیرد؛ ممکن است از طریق کارهای مطبوعاتی، اجتماعی تا حتی زدوخورد و خونریزی باشد. همهی اینها جرایم سیاسی تلقی میشود. من تا به حال، پیش و پس از انقلاب چند بار محاکمه شدهام و در مورد این جور مسایل وارد شدهام. تعریف جرم سیاسی این است. در اصل ۱۶۸ آمده است: «شرایط و اختیارات هیأت منصفه و تعریف جرم سیاسی را قانون بر اساس موازین اسلامی معین میکند». بله، بعداً هم قانون آن تدوین شد. ما خودمان چند بار محاکمهی مطبوعاتی داشتهایم و هیأت منصفه حضور داشته است. ولی در مورد زندانیان سیاسی و مطبوعاتی بعدی و به ویژه این روزها، هیأت منصفهای وجود ندارد. دولت مدعی است که این افراد اغتشاش کردهاند و نظم عمومی را بر هم زدهاند. قبول نمیکند که علیه حاکمیت حرکت کردهاند. چون مشخصهی اصلی و اولیهی جرم سیاسی، مقابله با حکومت و دولت وقت است. یعنی الان یک اصل قانون اساسی تعطیل شده و معوق مانده است. ۱۰۰درصد همین است و این اصل معوق مانده است. حرف ما این است که قانون اساسی قرارداد و میثاقی میان حاکمیت و مردم است. حاکمیت اگر میخواهد که مردم به اصل ۱۱۰ پایبند یا ملتزم باشند، خودش هم متقابلاً باید به اصل سوم قانون اساسی و یا اصول ۹ تا ۳۹ مربوط به حقوق ملت، یا همین اصل ۱۶۸ پایبند بماند. ولی عملاً حاکمیت قانون اساسی را بر هم زده و ملغی کرده است. یعنی به بخش حقوق خودش چسبیده، ولیکن تعهدات خود را فراموش کرده است. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|